21 10 1986 3233049 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 260(1365/07/29)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ (۱۵۲)

پاداش ياد خدا

خداي سبحان انسانها را به ياد خود دعوت كرد. ياد خدا عبادت است و هر عبادتي باعث پاداش چند برابر خواهد بود بر اساس ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[1] يا ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[2]، يا ساير آيات ديگر. ذكر الله حسنه است و اگر كسي به ياد خداي سبحان باشد، پاداش چند برابر مي‌گيرد، پس اگر كسي به ياد خدا بود، پاداش چند برابر مي‌گيرد بر طبق اين اساس قرآني، اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾؛ نه يعني همان حدي كه شما به ياد من بوديد، من همان اندازه به ياد شما هستم. اگر كسي به ياد خدا بود خداي سبحان هم به همان اندازه به ياد او باشد كه مي‌شود: «من جاء بالحسنة فله مثلها» يقيناً يادي كه خداي سبحان به عنوان پاداش اعطا مي‌كند بيش از يادي است كه انسان به ياد خداست، گرچه به حسب ظاهر فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾، ولي انسان به شواهد آيات ديگر اطمينان دارد كه ياد خدا يقيناً قوي‌تر از ياد انسان است. اگر انسان به ياد خدا باشد، خدا به ياد انسان است، امّا آن ياد بيش از ياد انسان است نسبت به خدا. و اين اصل كلّي را كه فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[3]، يا ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[4] در موارد گوناگون آن خير بودن را هم اشاره كرد فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ[5]، اين چنين نيست كه ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾، اين چنين نيست كه اگر كسي خدا را ياري كرد به همان اندازه خدا او را نصرت كند، بلكه خدا او را نصرت مي‌كند و او را تثبيت مي‌كند؛ اين تثبيت قدم يك پاداش مضاعف است. اگر كسي دين خدا را ياري كرد، خداي سبحان هم او را در خطرات ياري مي‌كند و او را از هر لغزشي هم حفظ مي‌كند كه ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾، پس اگر فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾؛ نه به اين معناست كه هر اندازه كه شما به ياد خدا بوديد، خدا هم به همان اندازه به ياد شماست، بلكه خدا قوي‌تر و كامل‌تر به ياد شماست؛ گذشته از اينكه ياد خدا قوي‌تر از ياد عبد است؛ در سورهٴ مباركه نمل يا ساير آياتي كه مسألهٴ عظمت صلات را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾؛ فايده نماز را كه مي‌شمارد، عظمت ذكر و فايدهٴ ذكر را هم بازگو مي‌كند [و] مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ امّا ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾ يعني شما كه در نماز به ياد خداييد، خدا هم به ياد شماست، امّا ذكر خدا شما را اكبر از ذكر شماست نسبت به خدا؛ نه اينكه ذكر الله أكبر از صلات است. اين يكي از محتملات آيه است كه فرمود: ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِى[6]، امّا محتمل ديگر آن است كه شما كه با نماز به ياد خداييد، خدا هم به ياد شماست، امّا ذكر خدا نسبت به شما اكبر است از ذكر شما نسبت به خدا: ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ[7].

اين امر روشني است كه يقيناً ذكر خدا همانند ذكر انسان نيست و قوي‌تر از ذكر انسان خواهد بود.

 

كيفر غفلت از ياد خدا

مطلب بعدي آن است كه اصولاً ياد خدا با بينش همراه است، چه اينكه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد. و نسيان خدا با پوشش و كوري همراه است، گاهي خدا مي‌فرمايد: چشمهاي اينها ياد مرا نمي‌بينند: ﴿أَعْيُنُهُمْ فِى غِطَاءٍ عَن ذِكْرِى[8] يعني چشم آنها ياد مرا نمي‌بيند، معلوم مي‌شود ياد خدا را با قلب بايد ديد؛ نه تنها نام خدا را بر زبان جاري كرد. اگر كسي ياد خدا را با قلب نديد، نام خدا را هم بر زبان جاري نمي‌كند.

 

سرّ نابينايي دل غافل

سرّش اين است كه اگر كسي نابينا بود، به دام شيطان مي‌افتد؛ شيطان روي او خيمه مي‌زند يعني روپوشي روي او مي‌گذارد كه همه شئون ادراكي و تحريكي او را زير پوشش خود قرار مي‌دهد. در آيهٴ 36 سورهٴ مباركه زخرف فرمود: ﴿وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾؛ اگر كسي أعشي منش باشد (شب كور باشد)، ياد خدا را نبيند كه خود را به تعاشي بزند (به كوري بزند) با اينكه ياد خدا سراسر عالم را گرفت او مع‌ذلك خود را به صورت أعشي دربياورد (خود را كور كند) و مثل خفاش اين شمس حقيقي را نبيند، كيفرش آن است كه فرمود: ﴿نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾؛ ما شيطان را تقييض مي‌كنيم؛ تقييض كردن يعني «جعل القيض علي البيض»، اين تخم مرغ كه يك پوست محكمي روي اوست، او را در پوشش خود و در حصار خود قرار داد؛ آن جلد محكم را قيض مي‌گويند خود، تخم مرغ را بيض. فرمود: تقييض عبارت از «جعل القيض علي البيض» است، يعني شيطان را ما به صورت يك پوست روكش و يك غلاف و يك جلد قوي قرار مي‌دهيم كه كل هستي شما را زير پوشش مي‌گيرد، ديگر شما در حصار شيطان‌ايد. هر كس ياد خدا را نديد، محصور شيطنت است اگر بخواهد درك كند، شيطان در مجاري ادراك او راه دارد. اگر بخواهد كار كند، شيطان در مجاري كارِ او راه دارد در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) قبلاً نقل شد كه فرمود: شيطان در درون دلِ عدّه‌اي راه پيدا كرده است؛ «فباض وفرّخ فى صدورهم ... فنظر بأعينهم ونطق بألسنتهم»[9]؛ فرمود: شيطان در دلهاي يك عده‌ راه پيدا كرده، آنجا را جاي أمن تشخيص داده [و] آشيانه كرده، تخم گذاري كرده، بچه رويانده الان اين شخص كه نگاه مي‌كند، شيطان است كه با چشم او مي‌نگرد، وقتي حرف مي‌زند شيطان است كه با زبان او سخن مي‌گويد: «فباض وفرّخ فى صدورهم»[10]، آن گاه «فنظر بأعينهم ونطق بألسنتهم»[11] و مانند آن. اگر كسي را خدا در تحت پوشش شيطنت قرار داد، شيطان همهٴ مجاري درك و تحريكي او را به عهده مي‌گيرد. فرمود: اگر كسي ياد ما را مثل اعشي نديد، ﴿نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ[12]؛ رها نمي‌كند او را، آن گاه در قيامت هم انسان مي‌فهمد كه گرفتار قرين سوء شد: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَالَيْتَ بَيْنِى وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ[13]، گاهي هم مي‌فرمايد به اينكه اگر كسي به ياد ما نبود، ﴿وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ[14]؛ چندين شيطان را ما براي او به عنوان قرين سوء تقييض مي‌كنيم؛ چندين پوشش دارد، حالا اين پوششها در طول هم‌اند، در عرض هم‌اند يا بعضي از شياطين مجاري ادراك انسان را به عهده مي‌گيرند، بعضي از شياطين مجاري تحريك انسان را به عهده مي‌گيرند، علي ايّ حال انسان بايد از شر چندين شيطان نجات پيدا كند: ﴿وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ﴾، همهٴ اينها قرناي سوءاند، آن وقت انسان جايي را نمي‌بيند [و] اين خطر فراموشي ياد حق است، چه اينكه بركت ياد حق هم همان بود كه قبلاً ذكر شد.

 

بازگشت به بحث پاداش ياد خدا

پرسش: . . .

پاسخ: يعني كاري كه خدا نسبت به انسان مي‌كند، قوي‌تر از خدمتي است كه انسان نسبت به دين خدا انجام مي‌دهد؛ چون پاداشي كه خدا مرحمت مي‌كند بيش از كار انسان است، دربارهٴ سيئه فرمود: ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا[15]، امّا دربارهٴ حسنه فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[16]، پس اگر كسي به ياد خدا بود، خدا هم به ياد او هست، اما نه معادل ياد او، بلكه بزرگ‌تر از ياد او و قوي‌تر از ياد او.

پرسش: . . .

پاسخ: بله مثل همين آيه؛ مثل اين آيه كه فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾، امّا آياتي كه جزا را ذكر مي‌كند، اصل كلي نشان مي‌دهد. قاعده كلي را بايد از آن آيات اصطياد كرد و فروعات تفسيري را بايد به استناد آن قواعد كلي حل كرد. اصل كلي اين است: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾، يا ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[17]؛ فرمود: هر كس كار خير بكند جزاي بهتر مي‌گيرد؛ نه جزاي معادل، ولي در بارهٴ سيئه فرمود: ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا[18] [و] اين اصل كلي است، آن وقت ذكر هم حسنه است [و] اگر كسي اين كار خير را كرد، خدا يقيناً پاداش بهتر مرحمت مي‌كند. شواهد جزئي هم گذشت.

 

تبيين معناي اكبر بودن ذكر خدا

پرسش: . . .

پاسخ: نه، آن ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً[19]، يكي از مصاديق ذكر كثير در روايات همان تسبيح حضرت زهرا(سلام الله عليها) است[20]، امّا اگر ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ[21] يعني همان نماز أكبر است، اولاً بايد گفت اكبر از چيست و ثانياً تأكيد گذشته است، تأسيس، أولاي از تأكيد است و بر اين تفسيري كه عرض شد، أكبر بودن معنا دارد، امّا ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ[22]، يعني ذكر الله، اكبر از صلات است كه صلات عمود دين است؟

پرسش: . . .

پاسخ: ياد خدا نسبت به شما، فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾.

پرسش: . . .

پاسخ: نه عام و خاص نيست؛ اين مقابل است، نظير ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾.

اين اضافه به فاعل است نه اضافه به مفعول يعني «ذكر الله اياكم أكبر من ذكركم اياه»، ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ[23]، صلات ذكر العبد است للمولي، اما پاداشي كه مولا مي‌دهد بزرگ‌تر است [از] وظيفه‌اي كه عبد انجام مي‌دهد؛ ذكر شما نسبت به خدا صلات است، ذكر خدا نسبت به شما أكبر از كار شماست «ولذكر الله اياكم أكبر من ذكركم اياه»، اين چنين خواهد بود.

پرسش: . . .

پاسخ: با همين تناسب ما قبل و ما بعد عرض كرديم وگرنه آن مي‌شود تأكيد: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾.

ساير اذكار از صلات كه عمود دين است [كه] اكبر نيست؛ ذكر كه از نماز اكبر نيست. نماز عمود دين است.

بنابراين روشن شد [كه] آن عام كه از صلات اكبر نيست، بايد مقابل او باشد، فرمود: شما كه نماز مي‌خوانيد به ياد خداييد به دليل اينكه فرمود: ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِى[24]، پس مصلّي ذاكر است، آن گاه فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾، به شهادت آيه محل بحث، اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾، بعد فرمود: ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ[25]، اين بيان پاداش است، يعني شما كه نماز خوانديد به ياد خدا بوديد، ولي خدا به ياد شماست [و] ياد خدا نسبت به شما، اكبر است از ياد شما نسبت به خدا.

 

يادآوري نعمتهاي الهي

در بحث‌هاي قبل ملاحظه فرموديد كه وقتي نعمتي نصيب مسلمين شد، خداي سبحان آنها را به تذكار نعمت دعوت مي‌كند. در سورهٴ  مائده، آيهٴ 11 فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ فرمود: مؤمنين به ياد نعمت حق باشيد، آن وقتي كه عده‌اي دستشان را  دراز كردند كه شما را مورد تعدي قرار بدهند، خدا دستشان را كوتاه كرده: ﴿إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ﴾ كه دفع تجاوز متجاوز است اين نعمت است. گاهي مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا[26]، گاهي هم مي‌فرمايد ﴿وَكَفَي اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ[27]، گاهي هم نمونه ذكر مي‌كند [و] مي‌فرمايد: به ياد آن نعمت باشيد كه عده‌اي قصد تعدي داشتند [و] ما دستشان را كوتاه كرديم. خب اگر به ياد اين نعمت باشيد، اين نعمت همچنان مستدام خواهد بود؛ چون خاصيت ذكر اين است كه اگر كسي به ياد نعمت بود، نعمت را شكر گزاري كند و شكر نعمت هم باعث مزيد نعمت است، چه اينكه در همين آيه محل بحث فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِى وَلاَ تَكْفُرُونِ﴾، اينها ياد حق است.

 

تأثير ياد حق در قلب

قبل از اينكه به بحث شكر برسيم اينها مسائل ياد حق است، منتها ياد حق اساس كارش در قلب است. در روايات دارد كه آنچه كه اساس كار است قلب است و ما نمي‌گوييم منظورِ ذكر سبحان الله و الحمد لله و مانند است «و ان كان منه»[28]. گرچه اينها ذكر به شمار مي‌آيد ولي اساس ذكر همان ياد قلب است.

در سورهٴ مباركهٴ انفال آيهٴ 2 نمونه‌اي از آثار مؤمنين را كه در برابر ياد حق قلبشان مي‌تپد ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾؛ ذكر خدا قلب اينها را به تپش درمي‌آورد؛ اين چه ذكري است كه هم قلب را به تپش درمي‌آورد و هم قلب را مي آرمد؟ در سورهٴ رعد فرمود: ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[29]، در اين كريمه فرمود: مؤمن كسي است كه وقتي ياد خدا مطرح شد، قلبش بتپد. اين مربوط به اوايل امر است كه اول قلب بر اساس هراس مي‌تپد، بعد مي‌آرمد؟ يا اين يك تپش مشتاقانه است كه انسان وقتي به ياد خدا مي‌افتد، قلبش آن طوري كه قلب محبّ در برابر مولايش مي‌تپد اين چنين مي‌تپد؟ علي ايّ حال فرمود: مؤمن كسي است كه وقتي ياد خدا مطرح شد، قلبش بتپد. و ما اگر اين حال را در خود احساس نكرديم، بايد بدانيم مؤمن حقيقي نيستيم؛ چون در همين آيه فرمود: ﴿أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً[30]؛ چند صفت براي مؤمن حقيقي ذكر مي‌كند، يكي آن است كه وقتي نام خدا مطرح شد قلبش مي‌تپد ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ[31]، آيهٴ بعدي اين است: ﴿ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ٭ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾؛ مؤمن حقيقي كسي است [كه] وقتي نام خدا مطرح مي‌شود، قلبش بتپد. اگر اوايل امر است در اثر ترس، اگر در اواخر امر است در اثر شوق، بالاخره قلب بايد بتپد، يك حالتي در دل بايد پيدا شود وقتي نام خدا مطرح مي‌شود. اگر نام خدا مطرح شد [و] قلب هيچ تكان نخورد، معلوم مي‌شود در اين دل ياد خدا اثري نمي‌گذارد؛ نه اثر خوف جهنّم [و] نه اثر شوق بهشت، ولي اگر يك اثري در قلب پيدا شد، اين معلوم مي‌شود طليعهٴ ايمان حقيقي است. پس اساس كار ذكر قلب است و قلب را چشمي است كه ياد حق را مي‌بيند و قلب را گوشي است كه ياد حق را مي‌شنود و قلب را زباني است كه به ياد حق گوياست. اگر گاهي خداي سبحان مي‌فرمايد: چشم اينها ياد مرا نمي‌بيند، معلوم مي‌شود با چشم دل بايد ياد خدا را ديد و گرنه مشمولِ ﴿أَعْيُنُهُمْ فِى غِطَاءٍ عَن ذِكْرِى[32] ‌خواهد بود.

 

خداوند، مشكور له انسان

در كنار ياد حق سخن از شكر نعمت و كفران نعمت را مطرح فرمود، فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِى وَلاَ تَكْفُرُونِ﴾، گرچه شكر مصداق ذكر است، امّا درجات عاليه‌اي براي ذكر است كه شكر ممكن است آن درجات را شامل بشود، ولي شكر اين آيه او را شامل نمي‌شود؛ چون در اين كريمه فرمود: ﴿وَاشْكُرُوا لِىّ﴾؛ شكر براي من باشد يعني در برابر نعمت شكر مي‌كنيد، ولي مشكورٌ له شما من باشم و در مقابلِ كفران قرار داد آنها كه عبادتهاي آنها براي ترس از جهنّم يا شوق بهشت نيست و ذكر آنها هم بشرح ايضاً [همچنين] براي ترس از جهنّم يا شوق بهشت نيست، اينها ذكر خدا دارند چه اينكه عبادتشان هم حبّاً لله است و امّا دربارهٴ شكر فرمود: ﴿وَاشْكُرُوا لِىّ

 

ـ تفاوت شكر و مدح و حمد

بين شكر و مدح و حمد معمولاً فرقهايي در كتاب‌هاي ادبي از نظر مورد و مصداق ذكر كرده‌اند وامّا ديگران گفته‌اند: «حمد براي ذات است، مدح، براي صفت است، شكر براي فعل»[33]. يك وقت انسان گوهر ذات يك مبدئي را در اثر اينكه كمال محض است مي‌ستايد؛ ذاتش را حمد مي‌كند صفتش را مداحي مي‌كند، كارش را شكر گزاري مي‌كند؛ چون شكر معمولاً در برابر نعمت است. نعمت، كار خداست. صفات خدا را انسان مدح مي‌كند، ذات خدا را حمد مي‌كند و فعل خدا را شكرگزاري مي‌كند؛ چون اگر نعمتي به انسان نرسد شكر نمي‌كند. شكر در برابر نعمتي است كه به انسان مي‌رسد، محدوده‌اش بسته‌تر است، برخلافِ مدح كه انسان صفتي را مدح مي‌كند، خواه چيزي به انسان برسد، خواه نرسد، يا ذاتي را حمد مي‌كند چيزي به انسان برسد يا نرسد، لذا گاهي خداي سبحان حمد را به ذات نسبت مي‌دهد  می‌گويد: ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ [و] گاهي هم به صفت و فعل نسبت مي‌دهد: ﴿رَبِّ الْعالَمِينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ[34]؛ حمدي كه براي الله است، غير از آن حمدي است كه براي ﴿رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ است، غير از آن حمدي است كه براي «رحمن و رحيم» است، غير از آن حمدي است كه براي ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ است.

 

تناسب حمد با معرفت

پرسش: . . .

پاسخ: يك وقت ذات را انسان در پوشش صفات درك مي‌كند به مقداري كه ميسور انسانهاست البته، حمد هم به همان اندازه است. در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «لم يطلع العقول علي تحديد صفته ولم يحجبها عن واجب معرفته»[35]؛ عقلها به مقام اكتناه و محدود كردن ذات اقدس اله راه ندارند، چون مستحيل است، امّا آن مقداري كه بايد بشناسند، آن مقدار محجوب نيست [و] راه باز است؛ به همان مقداري كه انسان خدا را مي‌شناسد، به همان مقدار حمد مي‌كند، چه اينكه خداي سبحان حمدِ الله را به  ما آموخت، ولي يك وقت انسان، رازق را حمد مي‌كند، يك وقتي شافي را حمد مي‌كند، يك وقتي الله را حمد مي‌كند كه مستجمع همه كمالات است، خواه نعمتي به او برسد، خواه نعمتي به او نرسد، امّا شكر معمولاً در برابر نعمت است.

 

پاداش شكر

يك وقت خداي سبحان مي‌فرمايد: شما اگر شكر كرديد من اضافه مي‌كنم، اين ناظر به همان است كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[36]، اين را در سورهٴ مباركه ابراهيم به عنوان پاداش شكر ذكر كرد آيهٴ 7 و 8 سورهٴ ابراهيم(سلام الله عليه): ﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ[37]، اين اعلان عمومي است؛ فرمود: اگر شكرگزاري كرديد، ما نعم را افزوده خواهيم كرد يعني خود اين شكر كه عبادت است، نه تنها جزاي اين شكر را خواهيم داد، آن نعمي كه شما به پاس احترامِ آن نعمت شكرگزاري كرديد، آن نعمت را هم افزوده مي‌كنيم.

 

ـ سبقت رحمت خدا بر غضبش

آن گاه فرمود: ﴿وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ﴾؛ از باب اينكه رحمتش سابق بر غضب است، وعده را بالصراحة كند [و] وعيد را تلويحاً و ضمناً، وگرنه سياق اقتضا مي‌كرد كه بفرمايد «لئن كفرتم لأعذّبنكم»، امّا تعذيب را بالتلويح ذكر مي‌كند، وعده را بالتصريح. دربارهٴ وعده بالصراحة فرمود: ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ﴾، اما دربارهٴ وعيد نفرمود «لئن كفرتم لأعذبنّكم»، فرمود: اگر كفران نعمت كرديد من يك عذاب دردناكي دارم، امّا حالا تعذيب مي‌كنم يا نه، يك مطلب ديگر است اين يك هشدار ضمني است، اعلام خطر ضمني است؛ نه اعلام خطر رو در رويي و بالمطابقة. گرچه اگر هم بالمطابقه بكند (وعيد بالمطابقه داشته باشد) باز خلف وعيد مخالف حكمت نيست [و] محال نيست، گرچه خلف وعده محال است. ممكن است خداي سبحان وعيدي بدهد و اعمال نكند، اين به جايي آسيب نمي‌رساند، امّا خدا ميعاد را (وعده را) تخلف نمي‌كند؛ چون عقلاً و نقلاً محال است، او خلف وعده ندارد نه خلف وعيد. حالا اگر وعيد كرد (تهديد كرد) فرمود: اگر اين گناه را كرديد. من شما را عذاب مي‌كنم. خب. شايد نكند، شايد عفو كند اينها چه تصريحش، چه تلويحش در حد يك اعلام خطر است، ولي دربارهٴ وعده در حد يك اعلام پيمان است. محال است خداي سبحان خلف وعده بكند. اما خلف وعيد هيچ استحاله‌اي ندارد؛ او عفوّ است، او رحيم است و مانند آن. لذا معمولاً وعده را بالصراحة و وعيد را تلويحاً، گاهي هم بالصراحه ذكر مي‌كند در اين كريمه فرمود: ﴿وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ[38]، آن گاه فرمود: اين شكر نعمت، نعمت را هم افزوده مي‌كند و سعي شما هم مشكور خواهد بود.

 

شكر، مظهر حكمت

و يكي از بهترين مظاهر حكمتي كه بحثهايش قبلاً گذشت كه ﴿وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[39]، همين شكر است كه اگر كسي به مقام شكر برسد به نوبه خود حكيم است؛ وقتي خداي سبحان لقمان را با حكمت مي‌ستايد كه ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[40]، آن گاه مسألهٴ شكر را مطرح مي‌كند اگر اين ﴿أَنِ اشْكُرْ﴾ تفسير حكمت باشد يعني يكي از بارزترين مظاهر حكمت، همان شكرگزاري خداي سبحان است: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ﴾؛ خب، شكر عبارت از «صرف النعمة في ما أمر به المنعم» اگر كسي الله را نشناسد كه نمي‌تواند نعم او را در راه او صرف كند، بايد الله را بشناسد، احكامش را بشناسد، حِكمش را بشناسد و حلال و حرامش را بشناسد تا آن نعمت را در حلالش صرف كند، پس هم شناخت علمي لازم است، هم كار عملي تا جمعاً بشود شكر، وگرنه انسان كه زباني بگويد «شكراً لله» يا «الحمد لله» كه شكر نشد. شكر آن است كه نعمت را بجا صرف بكند؛ خب، تا خدا را نشناسد دينش را نشناسد، حلال و حرامش را نشناسد كه نمي‌تواند نعمت را در جاي مخصوص خود صرف كند.

پس اين مي‌شود حكمت: ﴿أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ﴾.

 

ـ بازگشت شكر به شاكر

آن گاه فرمود: ﴿وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ﴾؛ چون خداي سبحان غني محض است و پاداش شكر به خود انسان برمي‌گردد، ﴿وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾، خداي سبحان ذاتاً بي‌نياز است، ذاتاً محمود است، چه كسي حمدش را به جاي بياورد، چه به جا نياورد او ذاتاً محمود است و اگر كسي نسبت به ديگري حق شناسي مي‌كند، اين در حقيقت دارد خدا را حق‌شناسي مي‌كند، ولي نمي‌فهمد؛ او نمي‌داند نعمت از خداست و ولي نعمت خداست، خدا را حق‌شناسي نمي‌كند [و] نسبت به ديگران سپاسگزاري مي‌كند. خدا ذاتاً محمود است؛ هر حمدي از آن اوست، گرچه ديگران راه را اشتباهي طي كنند.

پرسش: . . .

پاسخ: بله، چون آخر خداي سبحان جامع همه أسما است، اگر كسي بگويد «الحمد للحي القيّوم»، با بعضي از اسماي حسنا فرق گذاشت.

پرسش: . . .

پاسخ: بسيار خب، ولي خداي سبحان غير از حيات و قيموميت أسماي حسناي ديگري هم دارد كه نمونه هايش در دعاي شريف جوشن كبير است.

پرسش: . . .

پاسخ: ما غير از خدا را ستايش نكرديم، ولي خدا را آن طوري كه بايد نشناختيم و اگر به دعاي شريف جوشن كبير مثلاً مراجعه بشود، تازه گوشه‌اي از اسماي حسناي حق آمده، در قرآن كريم فرمود: ﴿وَلِلّهِ الأَسْماءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا[41]، هر اسمي كه باشد، حَسَن باشد و از آن مرحله كه بگذريم به أحسن برسيم، آن أحسنش از آن خداست و اگر «حيّ قيّوم» آمد بعضي از أسماي حسنا آمد، گرچه غير خدا حي قيوم نيست ولي خدا غير از حي قيوم، اوصاف ديگر هم دارد.

پس اگر كسي بگويد «الحمد لله»، اين جامع هم اسماي حسنا خواهد بود.

 

ـ سپاسگزاري از پدر و مادر مصداق شكر خدا

شكر را خداي سبحان به عنوان دستور به انسانها داد، در همين آيهٴ 14 لقمان فرمود: ﴿وَوَصَّيْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلي وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِى عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِى وَلِوَالِدَيْكَ﴾، و اين شكر پدر و مادر شرك نيست؛ براي اينكه خدا دستور داد ما آنها را احترام كنيم، به فرمان خدا انسان پدر و مادر را حق‌شناسي مي‌كند [و] اين امتثال فرمان خداست. اگر خدا دستور داد كه ما از مجراي نعمت حق‌شناسي كنيم، اين امتثال فرمان خداست، فرمود: ﴿أن اشْكُرْ لِى وَلِوَالِدَيْكَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ﴾، و در حقيقت شكر پدر و مادر به فرمان خداي سبحان است و امتثال فرمان خدا، شكر خداي سبحان به شمار مي‌آيد.

 

بازگشت به بحث پاداش شكر

خداي متعال بعض از اوصاف را زمينهٴ پاداش شخصي قرار داد، فرمود: من شخصاً جزاي او را مي‌دهم. اگر كسي شكر براي او ملكه باشد (جزء شاكرين به شمار بيايد)، خدا جزاي او را مي‌دهد، امّا نگفت «من به او چه جزا مي‌دهم»، گاهي مثل صابرين مي‌فرمايد: ﴿بِغَيْرِ حِسَابٍ[42] يعني آن قدر جزا مي‌دهم كه به حساب در نمي‌آيد؛ نه من كارم بي‌حساب است ـ معاذ الله ـ، چون فرمود: ﴿إِنَّا كُلَّ شَى‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[43]؛ نه يعني حساب نشده به او پاداش مي‌دهم يا بي‌حساب به او پاداش مي‌دهم، نه، بلكه مراد آن است آن قدر به انسان صابر پاداش مي‌دهيم كه به حساب در نمي‌آيد و حساب او را خداي سريع الحساب به عهده دارد، در يك چشم برهم زدن همهٴ مسائل او مطرح است [حل مي‌شود]، آن گاه ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ[44]، گاهي هم دارد ﴿يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بغَيْرِ حِسَابٍ[45]، آنجا كه دارد بي‌حساب وارد بهشت بشويد، يعني براي حساب معطلي نداريد [و] خداي سريع الحساب حساب شما را بررسي كرد. آنجا كه دارد اجر آنها را ﴿بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾، مي‌دهيم يعني آن قدر مي‌دهيم كه به حساب درنمي‌آيد؛ به اندازهٴ عمل او ما اجر نمي‌دهيم، به قدري اجر مي‌دهيم كه قابل حساب و شمارش نيست.

 

سرّ عدم ذكر پاداش شاكران

دربارهٴ شاكرين فرمود: ما جزاي شاكرين را مي‌دهيم. شاكر اسم فاعل نيست صفت مشبهه است كسي كه شاكر است (كسي كه اين صفت براي او ملكه شد) خدا جزاي او را مي‌دهد. در سورهٴ مباركهٴ آل‌عمران در دو جا فرمود: ما جزاي شاكرين را مي‌دهيم، امّا جزاي شاكرين چقدر است؟ خدا مي‌داند.

پرسش: ...

جواب: تا خداي سبحان خلوص نيّت را چگونه احراز كند وگرنه گاهي يك عمل را 1400 برابر [پاداش] مي‌دهد، گاهي هم به قدري پاداش مي‌دهد كه به حساب درنمي‌آيد، همان كه فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[46] فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ[47]، يعني يكي شده 1400  برابر، بعد فرمود: نه يكي فقط 1400 برابر، بلكه ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ، منتها ﴿عَلِيمٌ؛ مي‌داند كه چه شخصي با چه خلوصي اين عمل را انجام داد، تا اعطا كند.

در سوره آل‌عمران آيهٴ 144 و 145 دو جا فرمود: ﴿وَسَيَجْزِى اللّهُ الشَّاكِرِينَ﴾، ﴿وَسَنَجْزِى الشَّاكِرِينَ﴾، در آيه 144 فرمود: ﴿وَسَيَجْزِى اللّهُ الشَّاكِرِينَ﴾، در پايان آيه 145 فرمود: ﴿وَسَنَجْزِى الشَّاكِرِينَ﴾، ولي نفرمود «چه مي‌دهيم». اگر جزا خيلي مهم باشد (فوق ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ[48]، باشد)، جزا را ذكر نمي‌كند [و] مي‌فرمايد: خدا جزا مي‌دهد، اما چه مي‌دهد؟ چقدر مي‌دهد؟ آن قابل ذكر نيست. اگر كسي شاكر  بود يعني شكر براي او ملكه نفساني بود؛ نه اينكه يك وقتي شكر كرد، قهراً يك چنين انساني اصلاً غافل نيست و همهٴ نِعَم را «فيما أمر الله لأجله» صرف مي‌كند، اين شكر براي او ملكه خواهد شد.

«والحمد لله رب العالمين»

 

 

 [1] ـ سورهٴ انعام ، آيهٴ 160.

 [2] ـ سورهٴ نمل ، آيهٴ 89.

 [3] ـ سورهٴ نمل ، آيهٴ 89.

 [4] ـ سورهٴ انعام ، آيهٴ 160.

 [5] ـ سورهٴ محمد ، آيهٴ 7.

 [6] ـ سورهٴ طه ، آيهٴ 14.

 [7] ـ سورهٴ عنكبوت ، آيهٴ 45.

 [8] ـ سورهٴ كهف ، آيهٴ 101.

 [9] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 7 .

 [10] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 7 .

 [11] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 7 .

 [12] ـ سورهٴ زخرف ، آيهٴ 36.

 [13] ـ سورهٴ زخرف ، آيهٴ 38.

 [14] ـ سورهٴ فصلت ، آيهٴ 25.

 [15] ـ سورهٴ شوري ، آيهٴ 40.

 [16] ـ سورهٴ نمل ، آيهٴ 89.

 [17] ـ سورهٴ انعام ، آيهٴ 160.

 [18] ـ سورهٴ شوري ، آيهٴ 40.

 [19] ـ سورهٴ احزاب ، آيهٴ 41.

[20]  ـ كافي، ج 2، ص 500؛ عن ابي عبدالله (عليه‌السلام): «تسبيح فاطمة الزهراء (سلام الله عليها) من الذكر الكثير الذي قال الله عزوجل: ﴿اذكرا الله ذكراً كثيرا﴾».

 [21] ـ سورهٴ عنكبوت ، آيهٴ 45.

 [22] ـ سورهٴ عنكبوت ، آيهٴ 45.

 [23] ـ سورهٴ عنكبوت ، آيهٴ 45.

 [24] ـ سورهٴ طه ، آيهٴ 14.

 [25] ـ سورهٴ عنكبوت ، آيهٴ 45.

 [26] ـ سورهٴ حج ، آيهٴ 38.

 [27] ـ سورهٴ احزاب ، آيهٴ 25.

[28]  ـ كافي، ج 2، ص 80؛ «عن ابي عبدالله (عليه‌السلام) قال: من أشدّ ما فرض الله علي خلقه ذكر الله كثيراً ثم قال: لا أعني سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اكبر وإن كان منه...».

 [29] ـ سورهٴ رعد ، آيهٴ 28.

 [30] ـ سورهٴ انفال ، آيهٴ 4.

 [31] ـ سورهٴ انفال ، آيهٴ 2.

 [32] ـ سورهٴ كهف ، آيهٴ 101.

[33]  ـ ر.ك: تسنيم، ج 1، ص 326 ـ 335.

 [34] ـ سورهٴ حمد ، آيات 2 ـ 4.

 [35] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 49.

 [36] ـ سورهٴ نمل ، آيهٴ 89.

 [37] ـ سورهٴ ابراهيم ، آيهٴ 7.

 [38] ـ سورهٴ ابراهيم ، آيهٴ 7.

 [39] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 151.

 [40] ـ سورهٴ لقمان ، آيهٴ 12.

 [41] ـ سورهٴ اعراف ، آيهٴ 180.

 [42] ـ سورهٴ زمر ، آيهٴ 10.

 [43] ـ سورهٴ قمر ، آيهٴ 49.

 [44] ـ سورهٴ زمر ، آيهٴ 10.

 [45] ـ سورهٴ غافر ، آيهٴ 40.

 [46] ـ سورهٴ انعام ، آيهٴ 160.

 [47] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 261.

 [48] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 25.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق