اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿ وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (۱۵۰)
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (۱۵۱)﴾
اهميت قبله سر تكرار حكم آن
در جريان تحويل قبله از بيت المقدس به كعبه، خداي سبحان چند بار اين مطلب را بازگو كرد. مجموع آنچه كه بهخود رسول اكرم(عليه آلاف التحية والثناء) و به امت خطاب فرمود، پنج بار هست كه اين پنج جمله نشانهٴ تكرار پنج بار است.
ثمرات تغيير قبله
اما دليلي كه براي تحويل قبله ذكر ميكند سه امر است:
ـ يكم: قطع حجت اهل كتاب
يكي اينكه فرمود: ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ﴾؛ ما قبله را از بيت المقدس به كعبه منتقل كرديم تا اينكه بر شما حجّتي نباشد. اين اعتراض منصفانه بر اثر آن بود كه در كتب أنبياي پيشين آمده است كه رسول خاتم يا ذوالقبلتين است يا قبلهٴ دائمي او كعبه است و مانند آن.[1] اعتراض منصفانه اهل كتاب اين بود كه اگر شما بر حقّايد و رسول شما خاتم أنبيا است، قبله دائمي او بايد كعبه باشد، در حالي كه الآن شما ساليان متمادي به سمت بيت المقدس نماز ميخوانيد؛ چون اين حجت بايد برطرف شود. لذا خداي سبحان دستور داد كه از بيت المقدس به كعبه متوجه بشوند، اين يك نكته. و جريان رسول خدا و مؤمنين همراه پيغمبر در تورات و انجيل آمده است، چه اينكه در آيهٴ آخر سورهٴ مباركهٴ فتح از وجود مبارك پيغمبر خبر داد كه فرمود: آن حضرت رسول خدا است، ﴿وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِى الإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً﴾[2]؛ جريان رسول اكرم و مؤمنين همراه آن حضرت را در تورات و انجيل مبسوطاً بيان فرمود؛ خصوصيات وجود مبارك پيغمبر را هم در عهدين يعني تورات و انجيل مبسوطاً بيان فرمود طوري كه فرمود: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾[3]، پس هم خصوصيات وجود مبارك پيغمبر در تورات و انجيل بيان شد، هم بسياري از خصوصيات مؤمنين همراه پيغمبر در تورات و انجيل روشن شد، لذا فرمود به اينكه اهل كتاب هم پيغمبر را (همان طوري كه فرزندشان را با حس ميشناسند) شناخت حسّي دارند يعني شناختي دارند كالحسّ و هم دربارهٴ اصل قبله، در آيهٴ 144 فرمود كه ﴿وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحقّ مِن رَبِّهِمْ﴾، هم دربارهٴ پيغمبر فرمود: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾[4]، هم دربارهٴ حقانيت تحويل قبله از بيت المقدس به كعبه فرمود: ﴿وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحقّ مِن رَبِّهِمْ﴾، پس أهل الكتاب هم رسالت رسول خدا براي آنها روشن بود و هم حقّانيّت قبله بودن كعبه براي اينها روشن بود و اگر چنانچه قبله از بيت المقدس به كعبه منتقل نميشد، اينها حقّ احتجاج داشتند؛ براي اينكه حجّتي به سود اهل كتاب بر اسلام و مسلمين نباشد، دستور تحويل قبله آمد، پس يكي از فوائد تغيير قبله آن است كه ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ﴾.
راز اهتمام رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلّم) به تغيير قبله
آنگاه معلوم ميشود كه چرا رسول خدا منتظر قبلهاي بود كه براي اسلام و مسلمين پسنديده باشد و خداي سبحان به او وعده داد، فرمود: ﴿فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا﴾[5]؛ معلوم ميشود اين رضا، رضاي الهي است، نه رضاي نفساني؛ براي اينكه اهل كتاب احتجاج ميكردند [و] ميگفتند: اگر شما پيغمبر خاتمايد، بايد ذوالقبلتين باشيد و بايد قبله دائمي شما كعبه باشد. نه بيت المقدس و شما ساليان متمادي است كه بهطرف بيت المقدس نماز ميخوانيد، معلوم ميشود آن رضاي پيغمبر، رضاي الهي بود نه رضاي قومي و نفساني و مانند آن اين يك فائده براي تغيير قبله.
ـ دوم: اتمام نعمت
فائده ديگر آن است كه فرمود: ﴿وَلأُتِمَّ نِعْمَتِى﴾، اين يكي از نعم الهي است كعبهاي كه معمارش پيامبران الهياند و مأمور شدند كه آن بيت عظيم را از هر آلودگي تطهير كنند، اگر كسي به آن سمت رو بياورد، بهتر ميتواند خدا را عبادت كند و اين قبله بودن كعبه نعمتي از نعمتهاي معنوي است، فرمود: ﴿وَلأُتِمَّ نِعْمَتِى عَلَيْكُمْ﴾ ؛ خداي سبحان همانطوري كه آفرينش آسمان و زمين و آفرينش هوا و آب را نعمت ميداند، احكام دين را هم نعمت ميداند، بلكه اينها نعمي هستند أعلي و أولىٰ؛ عبادات را، طهارت ثلاث را، دستور وضو و تيمم را هم خداي سبحان نعمت ميداند؛ چون دين با همه اجزايش نعمت است.
ـ نكته: ولايت، والاترين نعمت الهي
منتها آن مهرهٴ اساسي و محور اساسياش كه ولايت است وقتي آن ولايت تنزّل كرد [و] نصيب مردم شد، آن وقت ميشود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى﴾[6] وگرنه در طي اين 23 سال احكام الهي بهتدريج نازل ميشود تا نعمت يكي پس از ديگري بهپايان برسد، وقتي بهولايت رسيد آنگاه فرمود: ﴿وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى﴾.
تتميم نعمت يكي از علل تشريع احكام
در سورهٴ مباركهٴ مائده آيهٴ 6 كه جريان طهارات ثلاث را ذكر ميكند، ميفرمايد به اينكه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ﴾[7]؛ اين راجع به وضو، ﴿وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾؛ اين راجع به غسل، ﴿وَإِن كُنتُم مَرْضَي أَوْ عَلَي سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾؛ اين راجع به طهارت ترابي كه بدل از طهارت مائي است [و] نحوهٴ طهارت ترابي هم اين است كه ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَجٍ وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾؛ احكام عبادي و طهارت ترابيّه و مائيّه را كه ذكر ميكند ميفرمايد: خدا ميخواهد شما را تطهير كند و نعمت را بر شما تمام كند.
تطهير معنوي فلسفهٴ تشريع طهارات ثلاث
اين تطهير، تطهير معنوي است، نه تطهير ظاهري؛ چون اين هم دليل طهارت ترابيّه است، هم دليل طهارت مائيّه. اگر مخصوص وضوء و غسل بود، انسان ممكن بود خيال كند اين ناظر به نظافت است، ولي هم دربارهٴ وضو است، هم دربارهٴ تيمم بدل از وضو، هم راجع به غسل است، هم راجع به تيمم بدل از غسل است. فرمود: وضو و بدل از وضو، غسل و بدل از غسل براي آن است كه شما را پاك بكند، معلوم شود طهارت، طهارت معنوي است وگرنه انسان دست و صورتش را بهخاك بمالد و صورتش را خاكي كند كه طاهر نميشود. حالا اگر آلوده نشد طاهر نميشود و اگر اين تعليل به طهارت مخصوص طهارت مائيّه بود، انسان خيال ميكرد وضو و غسل از باب نظافت است و خدا فرمود: ما ميخواهيم شما را تطهير كنيم، ولي بعد از اينكه طهارت ترابيّه و طهارت ماييّه يعني وضو و تيمم و همچنين غسل و تميمم بدل از غسل را ذكر كرد، آنگاه فرمود: خدا ميخواهد شما را تطهير كند؛ معلوم ميشود منظور از اين تطهير، تطهير ظاهري و نظافت نيست، منظور طهارت است و آن غرور و منيّت را در هم كوبيدن است، خوي خودخواهي را از بين بردن است. انساني كه اين قدر هنر دارد كه صورتش را براي رضاي مولايش خاك مالي كند، معلوم ميشود آن غرور و خودخواهي را زير پا گذاشته است. و آنكه آن هنر را ندارد كه صورتش را خاكي كند براي رضاي خداي سبحان معلوم ميشود خودخواه هست. اين طهارت، طهارت معنوي است [و] اختصاصي به طهارت ظاهري ندارد؛ براي اينكه تيممم را هم در اين حكم مثل وضو و غسل مستدل كرد، فرمود: خدا ميخواهد شما را پاك كند. آنگاه فرمود: ﴿وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ﴾[8]؛ اين طهارتهاي ثلاث يعني وضو و غسل و تيمم نعمتهاي خداست [و] خدا اين نعمتها را ميخواهد يكي پس از ديگري بر شما نازل كند و به پايان برساند تا به آن نعمت عظما كه ولايت است برسد كه بهمرحلهٴ نهائياش رسيده باشيد.
عدم اختصاص «نعمت» به نعم ظاهري
نِعَم تنها نعمتهاي مادّي نيست چه اينكه به بعضي از نعم مادي در سورهٴ نحل اشاره كرد، در سورهٴ نحل آيهٴ 81 فرمود: ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَجَعَلَ لَكُم مِنَ الْجِبَالَ أَكْنَاناً وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ﴾؛ آنچه كه خداي سبحان براي شما سايبان آفريد، از كوه و غير كوه براي شما مأوا آفريد، لباسهايي كه شما را از سرما و گرما حفظ كند براي شما خلق كرد اينها نعم الهي است: ﴿كذلك يتم نعمته عليكم﴾؛ اينها نِعَم الهي است؛ لباس نعمت است، كوه نعمت است، وضو و طهارت هم نعمت است، تيمم هم نعمت است. معلوم ميشود نعم مخصوص بهجهان طبيعت و عالم مادّه نيست، احكام الهي هم هر كدام بهنوبهٴ خود نعمتاند. اگر طهارات كه مقدمهاند نعمتاند، يقيناً ذوالمقدمه كه نماز و امثال نماز باشد نعمت حقّ است.
پس همهٴ احكام الهي نعمتاند [و] يكي پس از ديگري اين نعم را خدا نازل ميكند تا به آن نعمت كبرا برسد كه ولايت است و آن را در سورهٴ مباركهٴ مائده، آيهٴ 3 بهعنوان نعمت پاياني اعلام كرد، فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى﴾[9]؛ براي اينكه والي و وليّ مسلمين گذشته از آن جنبهٴ ملكوتي مجري احكام الهي است. نعمت با نصب حضرت امير(سلام الله عليه) بهعنوان خلافت و ولايت بهپايان رسيده است.
نتيجه: تغيير قبله از مصاديق اتمام نعمت الهي
اينها همه نعم الهي است، جريان قبله هم همينطور است، فرمود: خداي سبحان دستور تحويل قبله از بيت المقدس به كعبه داد [و] ميخواهد نعمت را بر شما تمام كند: ﴿وَلأُتِمَّ نِعْمَتِى عَلَيْكُمْ﴾، اين هم فايده ثانيه.
ـ سوّم: اهتدا و راهيابي مسلمانان
امّا فايدهٴ ثالثه آن است كه فرمود: ﴿ولَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾؛ شما از اين حيرت و اعتراض بيرون بياييد [و] به مقصد برسيد. بهترين راه براي شما انتخاب شده است؛ نه دچار طعن بدانديشان حجازيد، نه دچار اشكال اهل كتاب هستيد، راه را براي شما مشخص كرديم. خدايي كه راه را براي شما مشخص كرد شايسته است شما مهتدي بشويد. در جريان قبله آياتي كه قبلاً گذشت بهعنوان هدايت الهي تبيين شد. وقتي هدايت از طرف خداي سبحان تأمين شد نوبت به اهتداي مردم ميرسد، آيهٴ 142 كه بحثش قبلاً گذشت اين بود، فرمود: ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِى كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾؛ صراط مستقيم ملت اسلامي همان توجّه به كعبه است، پس خدا هدايت كرد شما بايد مهتدي باشيد؛ از طرف خدا هدايت و از طرف شما اهتدا، لذا جريان قبله را بهعنوان هدايت الهي بهخود نسبت داد آنچه كه بهفاعل برميگردد و آنچه كه بهقابل برميگردد اهتدا است. در آن كريمه فرمود: خدا هر كه را بهخواهد به صراط مستقيم راهنمائي ميكند. در آيه محل بحث هم فرمود: ﴿ولَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾؛ از طرف خدا هدايت، از طرف انسانها اهتدا.
پرسش:...
پاسخ: نه، اين في نفسه نعمت است، هر حكمي نعمت است و اينكه شما در برابر نعمت مسئوليد مطلب ديگر است.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، خود اين في نفسه نعمت است بايد حقّ شناسي كنيد، در برابر نعمت شكر لازم است، در برابر هدايت، اهتدا لازم است، لذا گاهي ميفرمايد: ما نعمت داديم تا شما شاكر باشيد، گاهي ميفرمايد: ما هدايت كرديم تا شما به راه بيافتيد؛ چون در آنجا فرمود: خدا هدايت ميكند، فرمود: شما بايد مهتدي باشيد و چون فرمود: اين نعمت است، شما بايد شاكر باشيد: ﴿وَلأُتِمَّ نِعْمَتِى عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: ملاحظه كنيد، طهارت ظاهري براي طهارت خبثيّه است كه خشبهٴ اقطع[10] را پاك ميكند، ارض مطهرات است، مشي علي الارض جزء مطهرات است، اما اين طهارت طهارت معنوي و طهارت عبادي است. يعني وضو است و بدل از وضو، غسل است وبدل از تيمم، اين طهارت حدثي است نه خبثي.
پرسش: ...
پاسخ: خودش گرد و غبار است چه گرد و غبار را پاك كند؟ خودش گرد و غبار است، ميفرمايد: شما صورتتان را گرد و غباري كنيد، براي اينكه پاك بشويد. حالا اگر كسي يك لحظهٴ قبل شستشو كرده [و] استحمام كرده بعداً آب گيرش نيامده و نياز داشت به غسل يا وضو، اين طهارت ترابيه بدل از وضو يا غسل است در صورت و دست كسي كه تازه استحمام كرده، خدا ميفرمايد: صورتت را خاك مالي كن براي اينكه ما ميخواهيم شما را پاك كنيم، اين طهارت حدثيّه است، نه خبيثه.
پرسش: ...
پاسخ: علي اي حال آن اثبات ميخواهد، آن دربارهٴ طهارت خبثيّه است. نه حدثيّه يعني اگر كسي بيماري ندارد [و] ميكروبي در بدنش نيست تا با خاك مالي پاك بشود.
رخداد فتح مكه از مصاديق اتمام نعمت
بنابر اين، احكام بهعنوان نعم الهي است و هر حكمي كه نازل ميشود خدا نعمتي از نعمتهاي خود را تتميم ميكند، چه اينكه آنچه به كيان اسلام برميگردد آن هم جزء نعمتهاي الهي است كه در جريان فتح مكه هم همينطور فرمود.
رسالت پيامبر، دعا مستجاب حضرت ابراهيم (عليهالسلام)
آيهٴ 151 اين است: ﴿ كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ يعني همانطوري كه ما اين نعم الهي را بر شما روا داشتيم، نعمت برتر كه نعمت نبوّت و رسالت بود بر شما ارزاني داشتيم و براي شما فرستاديم. اين اجابت دعاي ابراهيم خليل(سلام الله عليه) است كه بحثش قبلاً گذشت؛ در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 129 دعاي ابراهيم را خدا ذكر كرد، فرمود بعد از اينكه ابراهيم كعبه را ساخت و مأمور شد كه اين كعبه را تطهير كند و بنا كند، آنگاه عرض كرد: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾؛ عرض كرد: من خانه را ساختم، ولي كعبهاي كه پيغمبر نداشته باشد، دين نباشد، مجموعهٴ وحي نباشد يك سنگ و گلي بيش نيست كه «لا تضرّ ولا تنفع»[11]، صرف اينكه من كعبه ساختم كافي نيست، تو يك راهنما و رهبر بايد براي مردم بفرستي كه مردم را بهسوي كعبه هدايت كند. پيغمبري مبعوث كن كه آياتت را بر مردم تلاوت كند، آنها را بهاحكامت آگاه كند و آنها را تزكيه كند. اين دعاي ابراهيم خليل[عليهالسلام] بود [و] اين دعا را خداي سبحان مستجاب كرد، لذا رسول اكرم[صلي الله عليه وآله وسلم] ميفرمود: «أنا دعوة أبي ابراهيم»[12] يعني من طبق دعاي جدم ابراهيم خليل مبعوث شدم؛ او دعا كرد كه پيغمبري مبعوث بشود، من بهاستجابت دعاي او به نبوت رسيدم.
نعمت رسالت و هدف بعثت پيامبران
آنگاه خداي سبحان فرمود: ما همانطوري كه ساير نعم را به شما داديم آن نعمت عظما و برجسته كه نعمت نبوّت و رسالت است به شما اعطا كرديم كه آن پيغمبر كارش عبارت از تلاوت، تعليم و تزكيه است. ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً﴾؛ اين ﴿كَمَا﴾ مشابه همان﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً﴾[13]، كه در آغاز آيهٴ 143 بود كه پايان آيهٴ 142 با ابتداي آيهٴ 143 هماهنگ است، در آنجا فرمود: ﴿يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ٭ وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً﴾[14] يعني همانطوري كه شما را به صراط مستقيم هدايت كرديم [و] كعبه را قبله شما قرار داديم، اينجا هم فرمود: ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً﴾ يعني نعم را بر شما اتمام كرديم و ميكنيم، شما را هدايت كرديم چه اينكه براي شما پيامبري فرستاديم كه برنامهاش تلاوت است و تعليم و تزكيه: ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُم﴾؛ در بين شما و دربارهٴ شما رسولي را كه از شماست [و] بيگانه نيست، مورد شناخت شماست. در بين شما هست و از شماست، رسولي را فرستاديم كه ﴿يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا﴾ آيات الهي را از طرف ما بر شما تلاوت ميكند، تا شما را با آيات الهي آشنا كند، ﴿وَيُزَكِّيكُمْ﴾؛ شما را تطهير ميكند، ﴿وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾.
راز تقدّم و تأخر «تزكيه» و «تعليم»
در دعاي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) تعليم قبل از تزكيه ياد شده است كه عرض كرد: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[15]. و در همهٴ مواردي كه خداي سبحان سمت أنبيا را ذكر ميكند، تزكيه را قبل از تعليم ذكر ميكند. خدا ميفرمايد: ما أنبيا را فرستاديم كه مردم را تزكيه كنند و تعليم. آنجا كه تعليم مقدم بر تزكيه است براي اينكه چون تعليم مقدمهٴ تزكيه است حقّ تقدم دارد آن طوري كه مقدمه برذي المقدمه حقّ تقدم دارد. آنجا كه تزكيه مقدم است براي اينكه تزكيه علت غائي و هدف است اگر تزكيه بر تعليم مقدّم شد، براي آن است كه هدف بر وسيله مقدّم است.
پس تقدّم تعليم از باب تقدّم مقدمه است و تقدّم تزكيه از باب تقدّم هدف هست؛ تزكيه مقدّم است، تعليم مقدّمه است، نه مقدّم و اگر گاهي تعليم قبل از تزكيه ذكر ميشود، براي آن است كه مقدّمه قبل از ذي المقدّمه ذكر ميشود، نه براي اينكه واقعاً مقدّم بر تزكيه است؛ چون هدف از تعليم تزكيه است، انسان عالم ميشود كه خود را تطهير كند، طاهر بشود و طهارت مطلوب است نه دانستن، دانستن وسيله براي طهارت روح است. أنبيا عموماً و وجود مبارك خاتم(سلام الله عليهم أجمعين) خصوصاً، براي اين مبعوث شدهاند كه انسانها را تطهير كنند، تزكيه كنند: ﴿يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾.
ارائه راه عملي تزكيه
طريق تزكيه را هم آموخت، فرمود بهاينكه تزكيه صرف تعليم نيست كه احكام را ياد اينها بدهي. آنها را وادار به عمل كن، سير عملي اينها تزكيه اينهاست. دربارهٴ اخذ زكات فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾[16]؛ فرمود: از اينها زكات بگير [و] اينها را پاك بكن. معلوم ميشود دلبستگي بهمال و پرداخت نكردن حقوق الهي ناپاكي است؛ خود مال آلوده نيست، همين مالي كه بهدست صاحبش هست و بايد زكات بدهد و نداد، همين مال وقتي بهدست ولي امر رسيد ميشود جزء اموال بيت المال و جزء پربركتترين مالها، قبلاً دست صاحب مال بود و صاحب مال را آلوده ميكرد، الآن بهدست ولي امر است و جزء اموال پربركت است. خود مال از آن جهت كه مال هست و عين خارجي است اين عناوين را ندارند، آن تعلّق و ارتباط بد و خوب است كه انسان را تطهير ميكند يا تنجيس ميكند. فرمود: اگر كسي به اين مال بعد از تعلّق زكات ارتباط داشت، آلوده است. مال آلوده نيست. مِلك آلوده نيست، تملك آلوده است، تعلق آلوده است، فرمود: اين زكات را از صاحبانش بگير و صاحبان زكات را با پرداخت زكات تطهير كن: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[17].
ـ فاعل قريب و بعيد تزكيه
اين صدقه را مطهر قرار داد و وجود مبارك پيغمبر را هم مزكّي قرارداد كار آدم انسان را تطهير ميكند اين ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ مجزوم نيست تا جواب أمر باشد، نه يعني از اينها زكات بگير تا اينها را پاك كني. اگر ﴿تُطَهِّرُ﴾ جواب أمر بود مجزوم ميشد، ﴿تُطَهِّرُ﴾ نه يعني تو اينها را پاك كني، بلكه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ ، كه اين ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ جمله در محل نصب است تا صفت براي صدقه باشد يعني «خذ من أموالهم صدقةً مطهرةً»؛ صدقه كه عبادت است مُطهّر است و تو از راه وادار كردن اينها به اين عبادت مزكّي اينها خواهي بود، پس هم پيغمبر مزكّي است، هم خود انسان مزكّي است كه فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾[18] يا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي﴾[19]؛ خود انسان با عمل خود را تطهير ميكند بهعنوان فاعل قريب و وجود مبارك پيغمبر مُطهّر و مزكّي انسانهاست بهعنوان فاعل بعيد. فاعل مباشر خود انسان است كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾، فاعل تسبيبي وجود مبارك پيغمبر است، فرمود: تو از اينها صدقهٴ پاك كننده را بگير؛ صدقه كه يك عبادت مالي است انسان را پاك ميكند، تصدّق انسان را پاك ميكند، آنگاه آن مال ميشود جزء اموال بيت المال و جزء مالهاي پربركت و اين شخص مادامي كه بهاين مال تعلّق داشت آلوده بود و اين تعلّق است كه آلودگي است؛ نه آن مال و اگر اين تعلّق قطع شد انسان از آلوده بودن ميرهد و ميشود مفلح كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي﴾[20] يا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾[21].
پس هم انسان مزكّي خود هست و هم وجود مبارك پيغمبر منتها حضرت تسبيباً و انسان مباشرةً و چون تزكيه مقدّم بر تعليم هست و تعليم مقدّمهٴ تزكيه است، نه مقدم بر تزكيه، لذا گاهي تعليم قبل ذكر ميشود گاهي تزكيه، ولي در كلمات خداي سبحان تا آنجا كه ذهن ماست همواره تزكيه مقدّم ذكر شده است، لكن در نيايش و دعاي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) تعليم به عنوان مقدمه ياد شده است، فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ كتاب مجموعهٴ قوانين هست از اصول و فروع، حكمت آن محتواي خاص از كتاب است كه بايد علي حده بحث بشود.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ ر.ك: بحارالأنوار، ج 19، ص 193.
[2] ـ سورهٴ فتح ، آيهٴ 29.
[3] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 146.
[4] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 146.
[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 144.
[6] ـ سورهٴ مائده ، آيهٴ 3.
[7] ـ سورهٴ مائده ، آيهٴ 3.
[8] ـ سورهٴ مائده ، آيهٴ 6.
[9] ـ سورهٴ مائده ، آيهٴ 3.
[10] ـ چوبي را كه انسان معلول (كسي كه يك پاي او قطع شده) به جاي پا از آن استفاده ميكند.
[11] ـ نهجالبلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، «ألا ترون أنّ الله سبحانه اختبر الأولين من لدن آدم(ص) الي الآخرين من هذا العالم بأحجار لاتضرّ ولا تنفع...».
[12] ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 395.
[13] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 143.
[14] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 142 ـ 143.
[15] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 129 .
[16] ـ سورهٴ توبه ، آيهٴ 103.
[17] ـ سورهٴ توبه ، آيهٴ 103.
[18] ـ سورهٴ شمس ، آيهٴ 9.
[19] ـ سورهٴ اعلي ، آيهٴ 14.
[20] ـ سورهٴ اعلي ، آيهٴ 14.
[21] ـ سورهٴ شمس ، آيهٴ 9.