19 05 2013 2071132 شناسه:

تفسیر سوره احزاب جلسه 26 (1392/02/29)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً (57) وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً (58) يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً (59) لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً (60) مَّلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً (62)

عدم ترتّب اثر فقهي بر كلمه «بعدُ» در آيهٴ ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾

برخي از نكاتي كه مربوط به آيات قبل است عبارت از اين است كه اين آيه 52 كه فرمود: ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ﴾ يعني از اين تاريخ ولو كلمه ﴿بَعْدُ﴾ نيامده باشد بنابراين بحث درباره اينكه اين «بعد» زماني است يا رُتبي است اثر فقهي ندارد اين ﴿لَا يَحِلُّ﴾ وقتي الآن نازل شد يعني آنچه محتواي اين آيه است از اين به بعد بايد اجرا بشود اين مطلب اول.

مطلب دوم آن است كه كلمه «بعد» گاهي بعدِ خارجي است گاهي بعد لحاظي و رُتبي, بعد خارجي نظير اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ[1] يعني گروهي مُردند و خداي سبحان آنها را بعد از مرگ زنده كرده است كه اين يك بَعديّت خارجي است گاهي بعديّت به لحاظ رتبه و لحاظي است در كتاب‌هاي فقه ملاحظه فرموديد در بحث خمس مي‌گويند در خمس معادن, مئونه و هزينه استخراج بايد خارج بشود نه مئونه سال, مئونه كار و كارگري و آن كارگاه‌ها و آن ابزار كار بايد استثنا بشود بعد مال تخميس بشود آن وقت لازم نيست كه اين بعد, بعد خارجي باشد يعني اول بيايند اين پول‌ها را نقد كنند بعد هزينه را از اين پول بردارند بعد اين بقيه را تخميس كنند بلكه در همين مجموع, ممكن است كسي حساب بكند كه الآن مثلاً درآمد اين معدن صد دينار است چقدر هزينه شد مثلاً بيست درصد هزينه شد اين بيست درصد را تفريق مي‌كنند خمس آن هشتاد درصد را مي‌دهند لازم نيست بعدِ خارجي باشد همين معنا كه در مسئله خمس مطرح است در مسئله وصيت هم مطرح است در جريان وصيت مي‌گويند سه حكم طولي است يكي ارث است يكي ثلث است يكي دِيْن, اينها در طول هم‌اند اگر كسي مُرد و دِيْني دارد و ثُلثي براي خود مقرّر كرد و وارثي دارد دِين او مقدّم است اول دين او را از اصل مال مي‌گيرند بعد از جدا كردن دين, مال را تثليث مي‌كنند ثلث آن را از اصل مال مي‌گيرند در رتبه سوم بقيه را بين ورثه تقسيم مي‌كنند اين ﴿مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ[2] همين است اين به اصطلاح فقهي بعدِ لحاظي است نه بعد خارجي. در اينجا چه بعد خارجي باشد چه بعد لحاظي, ما نيازي به تفسير ﴿بَعْدِ﴾ نداريم خود همين ﴿لاَ يَحِلُّ﴾ يعني از اين تاريخ به بعد بر تو حلال نيست حالا آن سه احتمالي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) و ديگران دادند همه آنها ممكن است سر جايش محفوظ باشد يعني ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ﴾ مِن بعدِ آن زن‌هايي كه اختيار كردند خدا و پيامبر را و حاضر شدند بمانند يا بعد از آنهايي كه ما شمرديم يا بعد از آن محرّماتي كه در سورهٴ «نساء» و مانند آن مشخص شد[3] هر كدام از اين سه احتمال باشد اين ﴿بَعْدِ﴾ معناي خاصّ خودش را دارد ولي ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ يعني از اين تاريخ به بعد ديگر بر شما حلال نيست پس تأثيري در كلمه ﴿بَعْدِ﴾ ندارد كه اين ﴿بَعْدِ﴾, بعد زماني باشد يا بعد لحاظي از الآن به بعد ديگر ﴿لَا يَحِلُّ﴾.

 

 

واسطه فيض بودن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و عدم ارتقاي درجه او با دعاي مستفيض

مطلب بعدي آن است كه در جريان درود فرستادن كه به ما فرمود: ﴿صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً[4] اين مستحضريد كه اگر موجودي بخواهد مجراي فيض باشد واسط باشد سبب وسط و مياني باشد بين اعلا و عالي حتماً بايد از اين عالي بالاتر باشد يعني اگر موجودي بين ذات اقدس الهي و موجود ديگر مجراي فيض خالقيّت بود كه فيض را بگيرد و به ديگري برساند حتماً بايد از اين مستفيض بالاتر باشد يك وقت است كسي نامه‌رسان است كتاب‌رسان است كسي كتاب علمي نوشته نامه علمي نوشته به يك قاصد پُست مي‌دهد مي‌گويد شما اين كتاب يا نامه را به فلان كس برسان اين واسطه در رساندن اين جِرم است نه علم; يعني اين‌چنين نيست كه محتواي اين كتاب را او بداند خود اين كتاب را كه جلدي دارد و چند صفحه كاغذ اين را دارد مي‌رساند. اگر موجودي فيضي را از خدا گرفت و به موجود ديگر رساند به طوري كه واسطه در فيض باشد اين چه انسان چه فرشته حتماً بايد از اين مستفيض بالاتر باشد چه آن مستفيض فرشته باشد چه آن مستفيض انسان; زيرا ممكن نيست موجودي كه همتاي مستفيض است يا نازل‌تر از مستفيض است اين مجراي فيض باشد واسط باشد علّت وسطي باشد, بنابراين ما هرگز علت وسط نيستيم كه واسط باشيم بين ذات اقدس الهي و اهل بيت(عليهم السلام) كه فيض را ما بگيريم و به اهل بيت برسانيم پس اين تعبيرات ما كه مي‌گوييم «قرّب وسيلته... و ارفع درجته»[5] همه اينها تقرّبي است براي خود ما (يك) ذات اقدس الهي اين دعاها را مستجاب مي‌كند (دو) اما استجابت دعا اين نيست كه ما اين فيض را بگيريم و به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيت(عليهم السلام) برسانيم ما واسط فيض نخواهيم بود.

روايات تعيين كننده كيفيت سلام و صلوات بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

مطلب بعدي آن است كه در جريان تسليم به ما دستور دادند بگوييم «السلام عليك يا رسول الله, السلام عليك يا اميرالمؤمنين» و مانند آن(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اما در جريان تصليه به ما دستور دادند بگوييد «اللهمّ صلّ علي» اين‌چنين نيست كه تصليه مثل تسليم باشد ما همان‌طور كه مي‌گوييم «السلام عليك يا كذا» بگوييم «الصلاة عليك يا كذا» اگر در جايي, زيارتي, دعايي دستور خاص رسيده باشد نعم‌الوفاق اما اگر نرسيده باشد مطابق اين دستوراتي كه رواياتش را در ذيل اين آيه ملاحظه فرموديد به ما فرمودند وقتي خواستيد تصليه نسبت به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشته باشيد از خدا بخواهيد كه تصليه باشد خودتان اين كار را نكنيد بگوييد «الصلاة عليك» بلكه بگوييد «اللهمّ صلّ علي»[6] اين تأييد مي‌كند كه انسان نمي‌تواند نسبت به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مجراي فيض باشد.

پرسش:...پاسخ: دو مطلب است يكي اينكه ما از هر دو راه مي‌توانيم استفاده كنيم و در روايات ما هم هست از همين دو راه.

عدم تعارض امكان كسب فيض مستقيم با شفاعت

مطلب ديگر اين است كه هرگز يك موجود داني سبب متوسط باشد اين مجراي فيض باشد كه از بالا بگيرد به مستفيض برساند اين نيست ما دو راه داريم در همين دعاي نوراني «ابوحمزه ثمالي» از وجود مبارك امام سجاد هست در سحرهاي ماه مبارك رمضان كه عرض مي‌كند خدايا! من مي‌توانم مستقيماً با تو رابطه داشته باشم تو هم مي‌تواني مستقيماً مشكل مرا حل كني «بغير شفيعٍ فيقضي لي حاجتي»[7] نه ـ معاذ الله ـ اين بخواهد شفاعت را انكار كند مي‌خواهد بگويد كه تو دو راه داري دست تو باز است گاهي مع‌الوسيله كمك مي‌كني گاهي بلاوسيله كمك مي‌كني من از دو راه مي‌توانم از تو كمك دريافت كنم تو فيضت وسيع است قدرتت وسيع است دست تو بسته نيست كه حتماً وسيله‌اي باشد دو راه داري غرض اين است كه دو راه داشتن معنايش اين نيست كه ما بلاواسطه فيضي را از خدا بگيريم به اهل بيت برسانيم اين نيست ما مي‌توانيم بلاواسطه فيضي كه در حدّ خود ماست لياقت خود ماست دريافت كنيم براي اينكه «أقرب إلينا من حبل الوريد»[8] در بحث‌هاي سبب و مسبّب, اينها مي‌گويند هر چيزي سببي دارد و خدا مسبّب‌الأسباب است اما وقتي قدري جلوتر رفتند در همان مطالب عقلي مي‌گويند چون ذات اقدس الهي حقيقت نامتناهي است دو راه دارد يكي مع‌الوسيله كار كند يكي بلاوسيله كار كند اگر «أقرب الينا من حبل الوريد» است از هر موجودي به ما نزديك‌تر است  اگر از هر موجودي به ما نزديك‌تر بود مي‌تواند بلاوسيله هم كمك بكند.

پرسش: استاد در بعضي از اين روايت‌ها داريم كه «أنا اُصلّي عليك كما صلّي الله عليك».[9]

پاسخ: خب اگر جايي دليل خاص وارد شده است يُعمل بِه، اما اگر نشد, رواياتي كه در ذيل همين آيه است ملاحظه فرموديد به ما گفتند اگر خواستيد تصليه داشته باشيد بگوييد «اللهمّ صلّ علي» اگر نصّ خاصي روايتي زيارتي دارد كه «اُصلّي»[10] خب يُعمل به, اگر نه, مطابق دستور عامي كه در ذيل همين آيه, رواياتي وارد شده است كه تصليه شما از سنخ «اللهم صلّ علي» باشد بايد به آن عمل كرد.

ممنوعيت نقل حديث علت محدوديت روايات اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير

مطلب ديگر اينكه سرّ مستور بودن روايات اهل بيت همان نهي‌اي است كه برخي از خلفا كردند در بين قدماي ما خب مرحوم شيخ طوسي جزء قدماي اهل تفسير است و قبل از او طبري است كه امام‌المفسّرين است هم دست طبري كوتاه است هم دست شيخ طوسي, اينها معمولاً يا از ابن‌عباس نقل مي‌كنند كه زعيم حوزه علميه مكه بود يا از ابي‌بن‌كعب نقل مي‌كنند يا از عبدالله‌بن‌مسعود كه زعيم حوزه علميه عراق بود در چند آيه قبل هم كه خوانديد مرحوم شيخ فرمود ابن‌عباس اين‌طور گفته, ابيّ‌بن‌كعب اين‌طور گفته خب اين نه تنها براي آن است كه اهل بيت(عليهم السلام) منزوي بودند بلكه نقل حديث تا قرن اول ممنوع بود براي اينكه دومي جلوي نقل حديث را گرفته وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) 23 سال مدرّس رسمي و زعيم حوزه علميه مكه و مدينه بود آن روز هم مهم‌ترين حوزه علمي, حوزه علمي تفسير بود بخشي هم احكام فقهي را سؤال مي‌كردند آيه نازل مي‌شد حضرت معنا مي‌كرد تفسير مي‌كرد تأويل مي‌كرد مهم‌ترين علم رايج آن 23 سال تفسير بود و ذات اقدس الهي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را مفسّر و مبيّن معرفي كرد فرمود: ﴿أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[11] اما ببينيد هيچ روايتي از وجود مبارك حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در تفسير اين 23 ساله نيست مگر تعداد اندكي سرّش آن است كه نقل حديث را منع كرده بودند خب آيات قرآن, كلياتي است آن وقت بر خودشان هم تطبيق مي‌كنند! اگر آيات قرآن كلياتي است بر خودشان مي‌توانند تطبيق بكنند و آن‌كه مصاديق تام اين روايات را مشخص مي‌كند اهل بيت‌اند جلوي اين را گرفتند بنابراين دستشان باز مي‌شود.

سقيفه علت اصلي محدوديت روايات پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل‌بيت(عليهم السلام)

پرسش: در اين 23 سال پيغمبر نوعاً درگير جنگ‌ها و... بود.

پاسخ: نه, درس تفسير داشت وقتي آيه نازل مي‌شد براي مردم معنا مي‌كرد اين‌طور نبود كه فقط تلاوت كند فرمود: ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ[12] اين اوّلين وظيفه ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[13] وظيفه دوم ﴿وَيُزَكِّيهِمْ[14] وظيفه سوم, اين ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ كجاست شما هر چقدر جلوتر مي‌رويد مي‌بينيد يا ابن‌عباس در مي‌آيد يا ابي‌‌بن‌كعب و مانند اينها خب اين ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ كجاست؟ 23 سال حضرت اين ﴿يَتْلُوا﴾ را داشت و ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ داشت و ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ را داشت وقتي هر چه جلوتر برويد دستتان خالي است اگر ما رواياتي داريم بعدها به بركت اهل بيت از وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) به دست ما رسيده وگرنه در آن صد سال اول يك كار فرهنگي نكرده بودند ولي ما هر چه مي‌كشيم از سقيفه مي‌كشيم بنابراين اين خطري است اين خسارتي است بله حالا هر چه شما جلوتر مي‌رويد مي‌بينيد يا ابن‌عباس است يا ابي‌بن‌كعب و مانند اينها خب در همين آيه قبلي ما مشكل جدي داشتيم خب از شيخ طوسي بالاتر شما چه كسي مي‌خواهيد داشته باشيد اين در حديث فحل است دو كتاب از كتب اربعه را همين بزرگوار نوشته تهذيب و استبصار را او نوشته خب اگر دستش در روايات تفسيري باز بود او نقل مي‌كرد در حساس‌ترين جايي كه ما مشكل داريم همان شيخ طوسي فرمود ابي‌بن‌كعب اين‌طور گفته, ابن‌عباس اين‌طور گفته خب اگر دست او رسيده بود از تفسير, روايت داشت خب نقل مي‌كرد اما آنچه در تهذيب و استبصار است بله, روايات اهل بيت(عليهم السلام) است وجود مبارك امام باقر و امام صادق(سلام الله عليهما) كه حوزه علميه تشكيل دادند از آن به بعد فضاي بازي شد بنابراين ما هر چه مي‌كشيم از آن سقيفه مي‌كشيم بالأخره بايد با قرائن و شواهد مسئله را حل كرد.

منصوص بودن كيفيت سلام و صلوات بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

پرسش: آنها كه مي‌گويند «اُصلّي و اُسلّم» بر چه اساس مي‌گويند؟

پاسخ: تسليم را بر اساس اينكه به ما گفتند مطلقا جايز است «السلام عليك», تصليه را اگر روايت خاصّي داريم نظير بعضي از زياراتي كه نقل شده مي‌گويند «اُصلّي» و اگر نشد, بر اساس همين دستوراتي كه در ذيل همين آيه نقل شده است ما موظفيم بگوييم «اللهم صلّ علي» حالا ممكن است اين حمل بر استحباب بشود نه حمل بر تعيين كه آن جايز نباشد ولي دستور اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ﴾ چطور ﴿صَلَّوا﴾ اگر كيفيت نرسيده باشد بله مي‌گوييم «اصلّي و اسلّم» اما وقتي كه روايات, كيفيتش را مشخص كرد شما بگوييد «اللهمّ صلّ علي» كيفيتش اين است مگر اينكه ما قرينه داشته باشيم باحدالأمرين يا قرينه داشته باشيم كه اين كيفيت, كيفيت مستحب است نه لازم, چه اينكه اصلِ صلوات مستحب است مگر در نماز كه واجب است يا نه, نصّ خاص داشته باشيم مثل بعضي از زيارات و امثال ذلك.

 

علت جمع صلوات خدا و فرشتگان بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و تفريق آن بر مؤمنين

احترام به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين فرشته‌ها باعث شد كه ضمير جمع بين ذات اقدس الهي و فرشته‌ها آمده در موارد ديگر گفتند اين كار را نكنيد اما فرشته‌ها كه خود ذات اقدس الهي آنها را با خودش قرين كرد معلوم مي‌شود خصيصه‌اي دارند هم فرشته‌ها خصيصه‌اي دارند هم آن صلواتي كه بر آن شخص مي‌فرستد خصيصه‌اي دارد وگرنه بر مؤمنين كه بخواهد صلوات بفرستد با اينكه فرشته‌ها خصيصه‌اي دارند اما مع‌ذلك ذات اقدس الهي نام آنها را در كنار نام خود جمع نكرد فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ اين جمله تمام مي‌شود, ﴿وَمَلاَئِكَتُهُ[15] ديگر نفرمود «هو و ملائكته يصلّي عليكم» معلوم مي‌شود شرف نبوّت و شرف رسالت ايجاب كرده كه باري‌تعالي فرشته‌ها را در كنار خودش حاضر كند و با هم صلوات بفرستند.

پرسش:... پاسخ: بله, بلند صدا كردن يك مطلب است, كيفيتش, مطلب ديگر است. درباره مؤمنين نفرمود «هو و ملائكته يصلّي عليكم» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ اما درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾ اين جمع آوردن براي تشريف مقام رسالت و نبوت است گرچه فرشته‌ها مقام برتري دارند اما آن فرشته‌ها در صلوات بر مؤمنين, آنجا حضور ندارند يعني در كنار ذات اقدس الهي قرار ندارند كه ضمير جمع بيايند.

چگونگي تحقق ايذاء به خدا و رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ثمرهٴ آن

فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ ايذاي خدا به هتك حرمت دين اوست, احكام اوست, شريعت اوست و مانند آن, ايذاي رسول خدا هم به اطاعت نكردن دستورات اوست هم به بدرفتاري به پيشگاه آن حضرت و گرامي نداشتن آن حضرت و توهين به آن حضرت فرض دارد فرمود اينها از رحمت خدا در دنيا و آخرت دورند و ذات اقدس الهي براي آنها عذاب خواركننده آماده كرده است يك وقت است مي‌گوييم رحمت به آنها نمي‌رسد خب اين فقدان كمال است يك وقت مي‌گوييم نه, گذشته از اينكه از رحمت دورند به عذاب نزديك‌اند لذا اين دو جمله كاملاً از هم جدا و جداگانه ذكر شد اين درباره ايذاي خدا و ايذاي پيامبر يعني احكام خدا و مسئله رسالت.

دليل استثناي ﴿بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ در ايذاء نسبت به مومنين و مؤمنات

اما ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ اين ﴿بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ استثناست درباره خدا و پيامبر جا براي استثنا نيست اما درباره خدا فواضحٌ اما درباره پيامبر براي عصمت, او كاري نكرده و كاري نمي‌كند كه مستحقّ ايذاء باشد لذا ﴿بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ در آنجا جا نداشت اما در آيه بعد فرمود: ﴿بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ براي اينكه اگر كسي خلافي كرده حالا حد شد, تعزير شد و مانند آن اين «بما اكتسبوا» است اما اگر ﴿بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ كسي بخواهد مرد مؤمن يا زن مؤمن را آزار كند ﴿فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً﴾ كه بحثش در ديروز گذشت. به همين مناسبت كه مسئله ايذاء مطرح است.

مصونيت‌زايي حجاب در برابر ايذای اوباش

فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ﴾ به همسرانت, به دخترانت, به زن‌هاي با ايمان بگو كه عفّتشان و حجابشان را حفظ بكنند براي اينكه درست است كه ديگران حقّ ايذاء ندارند ولي ما هم موظفيم طرزي زندگي كنيم كه مورد اذيت قرار نگيريم اين اوباش قبلاً هم به عرضتان رسيد كه اوباش اول يك اصطلاح حديثي بود بعد وارد مسئله كلام شد بعد وارد مسائل سياسي و اجتماعي شد مي‌گوييم اراذل و اوباش اين اوباش, جمع وَبْش يا وَبَش است آن چرك روي ناخن و سفيدي روي ناخن را مي‌گويند وَبْش, اوباش يعني چرك‌هاي روي ناخن در احاديث دارد كه اوباش فلان‌اند[16] اين مرحله دوم, از مرحله كلام به مرحله مسائل سياسي, اجتماعي رسيده كه مي‌گويند اراذل و اوباش جمع شدند اين كار را كردند فرمودند اين اوباش ممكن است كه جلوي زن‌هايي كه حجابشان را حفظ نكردند بگيرند باعث اذيت و آزار آنها بشوند براي اينكه زن‌هاي عفيف مورد اذيت و آزار اينها قرار نگيرند به اصطلاح مصونيت پيدا كنند اينها حجابشان را حفظ كنند فرمود: ﴿قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اينها ﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ﴾ جِلباب حالا يا چادر است يا آن پوشش بزرگ كه فرمود اينها قدري بيشتر و بزرگ‌تر اين جِلباب را بگيرند سر را بپوشاند, «جَيْد» گردن را بپوشاند, «جَيْب» گريبان را بپوشاند تا شناخته نشوند يعني كسي نتواند اينها را ببيند همين علامت عفّت اينهاست همين علامت حجاب اينهاست همين باعث مي‌شود كه اوباش به دنبال اينها راه نيفتند.

تبيين دستورات فقهي، تزكيه‌اي و امنيتي قرآن دربارهٴ حجاب

قرآن هم دستورات فقهي دارد هم دستورات تزكيه‌اي دارد هم دستورات امنيتي دارد اگر فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ مشخص است اگر فرمود: ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ هم مشخص است مسئله تعليم كه حكم فقهي را بيان مي‌كند در صدر اين آيه هست (يك) در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گذشت كه فرمود هم زن‌ها جلوي چشمشان را بگيرند هم مردها جلوي چشمشان را بگيرند; آيه 30 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين بود ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَي لَهُمْ﴾ اگر فرمود ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ راه تزكيه همين است يك وقت فرمود نگاه به نامحرم حرام است اين مي‌شود ﴿يُعَلِّمُهُم﴾ گاهي مي‌فرمايد خودتان را تطهير كنيد طاهر كنيد آلوده نشويد اين مي‌شود ﴿أَزْكَي لَهُمْ﴾ درباره زن‌ها هم آيه 31 سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ﴾ كه اينها نگاه نكنند اينها تعدّي نكنند بعد هم فرمود خودشان را حفظ بكنند تا مورد تعدّي و نگاه قرار نگيرند فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ﴾ اين خِمار را اين مقنعه را اين روسري را بلندتر بگيرند جادارتر بگيرند كه سر را بپوشاند, جَيد يعني گردن را جلو و دنبال بپوشاند, جَيب يعني سينه و گريبان را بپوشاند خب اين ديگر شناخته نمي‌شود كه اين زن كيست و شناخته مي‌شود كه اهل عفّت و عصمت است اين دو فايده دارد حكم فقهي‌اش را آنجا بيان كرده حكم امنيتي و اجتماعي‌اش را در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» مشخص كرده حكم اخلاقي‌اش را هم باز در سورهٴ «احزاب» مشخص كرده.

لزوم رعايت اخلاق و امنيت اجتماعي در جامعه

در سورهٴ «احزاب» فرمود اگر كسي به نامحرم طمع بكند مريض است اين كاري به فقه ندارد اين كاري به امنيت اجتماعي ندارد اخلاق يعني اخلاق, فرمود: ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً[17] سه بحث جداي مستقل از هم هست درباره زن‌ها آن حكم فقهي‌اش كه مشخص است كه بايد خودش را حفظ بكند نگاه نكند و كسي هم او را نگاه نكند حكم اخلاقي‌اش اين است كه واقعاً اگر كسي به نامحرم طمع كرده مريض است بايد خودش را معالجه كند و اگر ـ خداي ناكرده ـ معالجه نكرد ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ شد ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ مي‌شود بعد ديگر دامنگير او مي‌شود و مسئله سوم, مسئله امنيت اجتماعي است حالا يك وقت است كسي مريض است مرض فرق مي‌كند يك وقت است مريضي است كه مزاحم ديگري است يك وقت است مريضي است كه وسيله مزاحمت نيست فرمود شما امنيت و امانت را هم حفظ كنيد.

بيان حق الله بودن عفّت زن و امين الله بودن او

قبلاً هم در سورهٴ مباركهٴ «نور» اين بحث گذشت كه عفت زن, عصمت زن, حقّ‌الله است تنها حكم نيست يعني ناموس زن و عفّت زن نظير مال نيست كه كسي مال خودش را به ديگري بدهد يك حكم تكليفي محض هم نيست آميخته با حق است مگر زن مي‌تواند راضي باشد كه ديگري او را بتواند ببيند بگويد حقّ من است من آزادم يا شوهر مگر مي‌تواند راضي باشد كه زنِ او را ديگري ببيند يا اگر ـ معاذ الله ـ تجاوزي به اين زن شد مگر اين نظير خون است اگر كسي را كشتند خب بله ﴿مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً[18] و وليّ‌دم مي‌تواند عفو بكند اما اگر ـ معاذ الله ـ به همسر كسي, به خواهر كسي, به دختر كسي تجاوز به عنف شده مگر كسي مي‌تواند برود در محكمه رضايت بدهد مگر اين مثل خون است اين حق‌الله است كه اين شخص عهده‌دار است اين امانت را بايد حفظ بكند لذا اگر زن رضايت بدهد شوهر رضايت بدهد پدر و مادر رضايت بدهند پرونده همچنان باز است اين معلوم مي‌شود حقّ الهي است اين امين‌الله است بايد اين امانت را حفظ بكند خب اگر بالاتر از خون است معلوم مي‌شود كه صبغهٴ معنوي دارد پس اين سه طايفه از آيات بخشي حكم فقهي را به عهده دارند كه مي‌شود ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه 30 و 31 مشخص كرده, بخشي حكم اخلاقي را به عهده دارند فرمود اگر كسي به نامحرم نگاه كرد مريض است بخشي هم حكم امنيتي را به عهده دارند كه تأمين امنيت و آسايش و آرامش جامعه است.

عدم تعارض حق الله بودن عفت زن با ﴿أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ﴾

فرمود ديگر كسي اين را آزار نمي‌كند دنبال اينها راه نمي‌افتد بنابراين اين اين‌چنين نيست كه اگر فرمود: ﴿ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ﴾ اين, آن عظمت و وجوب عفاف و حرمت بي‌حجابي را در بر بگيرد بگوييم اين حكم اخلاقي است نه خير حكم اخلاقي سر جايش محفوظ است حكم امنيتي سر جايش محفوظ است حكم فقهي سر جايش محفوظ است آن حكم فقهي به عهده زن و مرد است آ‌ن حكم اخلاقي هم باز به عهده زن و مرد است آن حكم امنيتي به عهده نظام است و مسئولان برقراري امنيت است و امثال ذلك ضمن اينكه خود شخص مسئول است نظام هم مسئول است كه امنيت اجتماعي را حفظ بكند.

پرسش:... پاسخ: بله, شما اگر آن اسناد قبلي را ملاحظه مي‌كرديد سندهايي كه قبلاً مي‌نوشتند به جاي اينكه بنويسند فلان زن, مي‌گفتند عوره مستوره اين اسناد و قبالجاتي كه هست مي‌گفتند عوره مستوره, زن, صدر و ساقه‌اش به استثناي صوت گفتند عوره است صداي زن بله گفتند عوره نيست مگر اينكه تحريك‌كننده باشد اما موي زن, بدن زن اين‌طور است.

بنابراين اينكه فرمود: ﴿أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ﴾ اين مسئله امنيتي است كه بخشي به عهده خود انسان است بخشي هم به عهده نظام است ﴿وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً﴾.

 

سنّت بودن عذاب تخريب كنندگان امنيت جامعه با اخبار دروغ

مطلب بعدي مسئله‌اي است كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» جريان جنگ احزاب بود جريان مسائل سياسي و اجتماعي مطرح بود سه گروه بودند كه گرفتار بيماري بودند فرمود اگر منافقين (يك) و كساني كه قلبشان مريض است (دو) و كساني كه شايعه‌پراكني را به عهده دارند (سه) اينها دست از اين كارها برندارند ما اين را از سابق جزء سنّتمان قرار داديم اين مثل حكم فقهي نيست نظير استقبال به كعبه نيست كه روزي قبله, بيت‌المقدس باشد قدس قبله باشد يك روز كعبه اين‌طور نيست اين حكم فقهي نيست اين سنّت ماست ما قبلاً هم جلويش را مي‌گرفتيم الآن هم جلويش را مي‌گيريم شما بخواهيد با گزارش‌هاي بد با خبرهاي نادرست جامعه را بلرزانيد جامعه را از آرامش و طمأنينه در بياوريد ما جلويتان را مي‌گيريم اين سنّت ماست.

بيان معناي لغوي و اصطلاحي مُرجفون

مُرجفون را قبلاً هم ملاحظه فرموديد مُرجِف كسي كه ارجاف مي‌كند ارجاف از رجفه است رجفه يعني لرزه, كسي كه در جامعه آن امنيت و آرامش را به هم مي‌زند اخبار دروغ پخش مي‌كند تخريب مي‌كند اوضاع را به هم مي‌زند اين را به جان آن مي‌اندازد آن را به جان اين مي‌اندازد اين رجفه و لرزه گاهي رجفهٴ خارجي است مثل اينكه فرمود: ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ[19] در جريان قيامت پس‌لرزه‌هاي فراواني دارد الآن لرزه‌اي كه بيايد پس‌لرزه‌هاي فراواني دارد اين رادفه يعني پس‌لرزه‌هايي كه رديف لرزه قبلي است اين كم نيست اين براي مسئله قيامت است اما اخباري كه ريشه ندارد اصل ندارد اين لرزان است مُرجفون كساني‌اند كه اخبار بي‌ارزش, اخبار لرزان, اخبار بي‌پايه, تخريب‌هاي بي‌پايه را رواج مي‌دهند فرمود اينها بايد دست بردارند يا منشأش نفاق است يا منشأش مرض قلب است يا منشأش ضعف ايمان است همان‌طوري كه در بحث‌هاي ديگر اقسام مسلمين و مؤمنان را ذكر كرده يعني در آيه 35 همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ تا پايان كه همه اينها ممكن است در يك نفر جمع بشود نفاق و ضعف ايمان و مرض و ارجاف ممكن است همه در يك نفر جمع بشود.

محال بودن تغيير و تبديل سنت الهي

فرمود اگر اينها دست برندارند من كاري مي‌كنم كه بساطشان را جمع كنند نمي‌شود كه كشور را لرزاند بعد فرمود اين حكم من نيست نظير استقبال به قدس كه بعد نسخ بشود به طرف كعبه اين سنّت من است هرگز من اين سنّت را عوض نمي‌كنم تبديل نمي‌شود نه من عوض مي‌كنم نه ديگري, ديگري عوض نمي‌كند چون نمي‌تواند من عوض نمي‌كنم چون احسن‌السنن است بهترين سنت است اينكه ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[20] يا ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً﴾،[21] ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً با لن تأكيد يا با لاي نفي جنس ذكر مي‌كند براي اينكه اگر سنّت شد هيچ كسي عوض نمي‌كند براي اينكه ديگري كه قدرت ندارد خود خدا هم عوض نمي‌كند چون احسن‌السنن است فرمود اين حكم فقهي من نيست كه نسخ بشود اگر كسي جامعه را از امنيت و آرامش و طمأنينه و وحدت و اينها بيندازد من بالأخره آبرويش را مي‌برم مثل اينكه تا حالا تجربه كرديد. فرمود اگر اين كار را دست برندارند ﴿لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً﴾ بالأخره اينها ناچارند اين سرزمين را ترك كنند ﴿مَّلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً[22] اين خشم الهي است بعد فرمود به اينها اعلام بكن اين نظير قبله بودنِ قدس نيست كه يك روز اينجا بشود يك روز كعبه, ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ﴾ هر كسي از زمان آدم تا زمان خاتم بخواهد امنيت جامعه را امنيت نظام را امنيت مملكت را امنيت اوضاع عمومي را به هم بزند جامعه را بلرزاند من به اين مهلت نمي‌دهم ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾ با تأكيد كه اميدواريم ذات اقدس الهي اين نظام را تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر خطري حفظ بفرمايد!

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 56.

[2] . سورهٴ نساء, آيهٴ 11.

[3] . الميزان, ج16, ص336.

[4] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 56.

[5] . الصحيفة السجادية, دعاي 42.

[6] . الامالی(شيخ طوسی)، ص429 و 564؛ مجمع البيان، ج8، ص579.

[7] . مصباح المتهجّد, ص582.

[8] . ر.ك: سورهٴ ق, آيهٴ 16.

[9] . اقبال‌الأعمال, ص605.

[10] . الكافي, ج4, ص575.

[11] . سورهٴ نحل, آيهٴ 44.

[12] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.

[13] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.

[14] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.

[15] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 43.

[16] . دلائل الامامة, ص253; الغارات, ج2, ص273.

[17] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 32.

[18] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 33.

[19] . سورهٴ نازعات, آيات 6 و 7.

[20] . سورهٴ روم, آيهٴ 30.

[21] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 43.

[22] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 61.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق