14 05 2013 2071055 شناسه:

تفسیر سوره احزاب جلسه 24 (1392/02/25)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِن تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً (54) لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلاَ أَبْنَائِهِنَّ وَلاَ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلاَ نِسَائِهِنَّ وَلاَ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ وَاتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيداً (55) إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً (56) إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً (57) وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً (58)

تسليت به مناسبت رحلت يكي از فقها

قبل از بحث, رحلت عالِم ربّاني حضرت آيت الله آقاي سيّد عزّالدين حسيني زنجاني را به پيشگاه وليّ عصر و مراجع و رهبر معظّم انقلاب و حوزه‌ها تسليت عرض مي‌كنيم اميدواريم خداي سبحان اين عالِم ربّاني را با انبيا و اولياي الهي محشور بفرمايد بيت مكرّمش را همچنان محفوظ و آقازاده گرامي‌شان را همچنان محترم نگه‌ بدارد به شاگرداني كه از علوم ايشان استفاده كردند هم تسليت عرض مي‌كنيم به حوزه‌هاي علميه مخصوصاً حوزه علميه بزرگ و باعظمت خراسان تعزيت عرض مي‌كنيم اميدواريم خداي سبحان همه علما را با اولياي الهي محشور بفرمايد و علما و اساتيد و فضلاي زنده را هم مورد تأييد خود قرار بدهد!

بيان احكام و فضايل مشترك بين مؤمنين و پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

چند نكته مربوط به آيات قبل اشاره بشود تا به بحث فعلي برسيم در اين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» احكام مشتركي بين پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين هست و احكام خاصي, آن احكام مشترك كه مربوط به مسائل خانوادگي و حليّت و حرمت همسران متعدّد يا غير متعدّد است بيان فرمود آن فضايل مشتركي هم كه بين مؤمنين و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آن را هم ذكر فرمود آن احكام فقهي كه قسمت مهمّش گذشت مربوط به حليّت و حرمت همسرهاي مشخص بود آن تكريم و اجلال مشتركي كه بين پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين هست همان مسئله صلوات است در مسئله صلوات در آيه 43 ملاحظه فرموديد كه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ خداوند و ملائكه خدا بر شما صلوات مي‌فرستند خب يك مؤمن مي‌تواند به جايي برسد كه خدا بر او صلوات بفرستد و ملائكه خدا هم بر او صلوات بفرستند همين معناي مشترك را در آيه 56 فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ﴾ منتها نحوه تعبير فرق مي‌كند كه مقداري اشاره شد, مقداري هم در شرح كوتاه آيه 56 خواهيم گفت.

بررسي ادبي مقصود از ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ...﴾

مسئله آيه 52 كه فرمود: ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ گرچه كلمه ﴿بَعْدُ﴾ ظرف است و مفهوم ندارد ولي چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني از اين به بعد زن‌ها بر شما حلال نيست ﴿النِّسَاءُ﴾ مطلق است نمي‌شود گفت منظور از اين ﴿النِّسَاءُ﴾ همان ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ[1] و مانند آن است چون آنها مطلقا حرام‌اند چه بر پيغمبر چه بر غير پيغمبر, چه قبل از اين حكم و چه بعد از اين حكم يعني بعد از اينكه در آيه پنجاه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ[2] بعد از آن ﴿أَحْلَلْنَا لَكَ﴾ فرمود: ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ از اين به بعد هيچ زني بر شما حلال نيست چون اين ﴿بَعْدُ﴾ در مقام تحديد است مفهوم دارد (يك) و نمي‌شود گفت منظور از اين الف و لام در ﴿النِّسَاءُ﴾ الف و لام عهد است و آن نساء معهود است زيرا آن نساء يعني امّهات و اخوات و امثال ذلك حرام‌اند چه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه بر غير پيغمبر, چه قبل از اين ﴿أَحْلَلْنَا﴾ چه بعد از اين ﴿أَحْلَلْنَا﴾ نمي‌شود گفت از اين به بعد آن زن‌ها بر شما حلال نيستند آن زن‌ها كه محارم‌اند مطلقا حرام‌اند چه قبل از ﴿أَحْلَلْنَا﴾ چه بعد از ﴿أَحْلَلْنَا﴾.

بررسي دو قول در تفسير «تبدّل» در آيه ﴿وَلا أَن تَبَدَّلَ...﴾

مطلب ديگر ﴿وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ[3] اين يا كار جاهليّت است كه زني را با زن ديگر مبادله مي‌كردند با حفظ زوجيّت كه خب يك كار جاهلي بود هميشه حرام بود هم بر پيامبر هم بر غير پيامبر اين را مي‌شود گفت اما تبديل بكني يعني اين زن‌ها را تبديل بكني به زني كه جزء محارم توست كه حرمت ذاتي دارد اين هم تكرار آن توهّم قبلي است كه ما بگوييم منظور از اين ﴿النِّسَاءُ﴾ يعني همان محرّمات ذاتي اين اولاً تكرار آن مي‌شود و ثانياً اين تبديل, دليل مي‌خواهد كه ﴿وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ﴾ يعني نمي‌تواني اين همسرها را رها كني زن‌هايي را بگيري كه حرمت ذاتي دارند اين تقييد هم وجهي ندارد, بنابراين راهي كه مرحوم شيخ طوسي و بعد امين‌الاسلام و اينها طي كردند[4] راه خوبي است.

دليل ردّ قول به نسخ آيه ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾

برخي‌ها نقل كردند كه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيش از آن مقدار زن حلال شد يعني اين آيه ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ نسخ شده است[5] خب نسخ آيه به وسيله آيه ديگر ممكن است گرچه نسخ از نظر ذات اقدس الهي بازگشتش به تخصيص ازماني است نسخ مصطلح درباره خدا فرض ندارد نسخ مصطلح اين است كه قانوني را انسان وضع بكند از آينده‌اش باخبر نيست بعد در موقع اجرا معلوم مي‌شود با مشكلاتي روبه‌روست اين قانون را نسخ مي‌كند يك قانون ديگر تصويب مي‌كند اين معنا براي خداي سبحان فرض ندارد. نسخ در شريعت, بازگشتش به تخصيص ازماني است مثل پزشك ماهري كه مي‌داند اين بيمار را در ظرف اين شش ماه بايد معالجه كند ماه اول بايد اين كپسول‌ها را بدهد ماه دوم آن قرص‌ها را بدهد ماه سوم آن شربت‌ها را بدهد ماه چهارم آن آمپول‌ها را بدهد اول كه نسخه مي‌نويسد اين بيمار خيال مي‌كند كه داروي شفابخش همين است وقتي كه ماه دوم عوض كرد او خيال مي‌كند نظر دكتر عوض شد در حالي كه نظر دكتر حاذق از همان اول مراحل شش ماهه بود نسخ درباره كسي كه عالِم به عواقب امور است بازگشتش به تخصيص ازماني است. به هر تقدير برخي‌ها گفتند اين آيه نسخ شده است خب اين دليل مي‌خواهد روايت كه نمي‌تواند ناسخ آيه باشد فرمايش مرحوم شيخ طوسي اين است كه برخي‌ها گفتند اين آيه نسخ شده است و بيش از اينها براي آن حضرت جايز است و اين مذهب اكثر فقهاي عامه است در روايات ما هم هست[6] اما به اين روايات فتوا ندادند خيلي از رواياتي است كه انسان نمي‌فهمد و علمش را به اهلش واگذار مي‌كند وقتي صريح قرآن اين است كه ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ﴾ ما نمي‌توانيم بگوييم كه ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ يعني آن زن‌هايي كه جزء محرّمات‌اند حرام‌اند خب آن زن‌ها قبلاً حرام بودند الآن هم حرام‌اند بعداً هم حرام‌اند ديگر قيد ﴿بَعَدُ﴾ براي چيست؟

مفهوم ﴿بَعْدُ﴾ در آيه ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾

پرسش:... پاسخ: ﴿بَعْدُ﴾ مفهوم دارد يعني قبلاً نبود الآن هست اگر ﴿بَعْدُ﴾ ظرف است و در مقام تحديد است مفهوم دارد وقتي مفهوم داشت مثل ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[7] اين ﴿بَعْدُ﴾ جايي كه در مقام تحديد باشد مفهوم دارد معناي تحديد همين است ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ يعني از اين به بعد حكم همين است نه اينكه آن زن‌هايي كه جزء محارم بودند بر تو حرام‌اند آن زن‌ها قبلاً هم حرام بودند ﴿لا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ﴾ ما بايد يك قيد خودمان اضافه بكنيم يعني نمي‌تواني اين زن را تبديل بكني و يكي از آن محارمي كه حرمت ذاتي دارند بگيري مثلاً دختر را رها بكني و مادرش را بگيري اين تفسيري است كه نه عقل مي‌پذيرد نه نقل تأييد مي‌كند. راهي كه شيخ طوسي و بعد به دنبالش مرحوم امين‌الاسلام طي كردند اين نيست كه انسان به آن روايت عمل بكند بگويد اينها نسخ شده است نسخ, دليل مي‌خواهد اين يك قرن اول بالأخره روي قرآن كار كردند يا نه, مهم‌ترين تفسير كه ما مي‌توانيم به آن مراجعه بكنيم تبيان مرحوم شيخ طوسي است و بعد تفسير ديگران, يعني بارها به عرضتان رسيد كه زعيم حوزه علميه مكه عبدالله‌بن‌عباس بود زعيم حوزه علميه مدينه ابيّ‌بن‌كعب بود زعيم حوزه علميه عراق عبدالله‌بن‌مسعود بود حرفي كه شيخ طوسي نقل مي‌كند در ذيل اين آيه مهم آمده مي‌گويد ابن‌‌عباس اين‌طور گفته, ابيّ‌بن‌كعب اين‌طور گفته, ابن‌زيد اين‌طور گفته, اين سه قول را ايشان نقل مي‌كند بعد امين‌الاسلام هم در مجمع‌البيان به جاي اينكه بگويد ابن‌عباس و ابي‌بن‌كعب و اينها مي‌گويد «قيل, قيل, قيل» اين اول و آخر تفسير! اگر دست ما براي قرن اول باز بود حرفي براي گفتن داشتيم اين‌چنين نيست كه نگفته باشند منتها بايد تلاش و كوشش كرد پيدا كرد در اين صد سال چيزي كه از اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است آنها ارزيابي بشود اگر ما رواياتي مي‌داشتيم حوزه‌هاي علميه مي‌داشتيم زعمايي مي‌داشتيم كه سلمان‌ها و ابوذرها و مقدادها و حجربن‌عدي‌ها(رضوان الله عليهم) بودند بالأخره دست ما باز بود اما اينجا شما مي‌بينيد مهم‌ترين حرفي كه مرحوم شيخ طوسي نقل مي‌كند از عبدالله‌بن‌عباس است بعد از ابيّ‌بن‌كعب است خب تازه آنها هم اين‌طور نگفتند, از عايشه نقل مي‌كند كه براي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ازدواج بيش از آن مقداري كه بود جايز بود و مي‌توانست,[8] خب محال نيست ولي دليل مي‌خواهد به هر تقدير اين ﴿بَعْدُ﴾ چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني از اين به بعد ديگر زن‌ها بر شما حلال نيست معلوم مي‌شود نسبت به آن ﴿أَحْلَلْنَا﴾ است.

ناسازگاري نسبت نارواي طلاق به امام حسن مجتبي(عليه السلام) با آيه تطهير

اما مطلبي كه مربوط به طلاق از وجود مبارك امام حسن(سلام الله عليه) سؤال شده است آن مي‌دانيد كه تام نيست خيلي هم دفاع كردند آنها كه درباره وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) سخن گفتند كه آن بيت, منزّه از اين «أبغض الحلال» است برخي از علما در گذشته توجيه مي‌كردند مي‌گفتند چون جنگ‌ها فراوان بود شهادت‌ها فراوان بود همسران بسيار زيادي از شهدا به جا ماندند كسي با اينها ازدواج نمي‌كرد ولي نام مبارك حسن‌بن‌علي اگر روي اينها بود حاضر بودند با اينها ازدواج كنند حضرت اينها را عقد مي‌كرد بدون مِساس بعد اينها را رها مي‌كرد يعني طلاق مي‌داد تا بتوانند ازدواج كنند اين يكي از توجيهات مربوط به آن روايات است بارها به عرضتان رسيد كه ما محكماتي داريم كه اين محمكات, حاكم بر همه تفاسير است در مسئله توحيد, محكم‌ترين آيه ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ[9] است اگر آيه‌اي, روايتي درباره ذات اقدس الهي مطلبي دارد كه اين با عظمت ربوبي آن سازگار نيست با حقيقت نامتناهي آن سازگار نيست شبيه برخي از موجودات ممكن بشود اين ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ﴾ بر آن حاكم است درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ[10] را داريم اگر چيزي مخالف با عظمت خُلقي آن حضرت باشد بايد توجيه بشود درباره اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) آن جلال و شكوه آيه تطهير را داريم اگر چيزي با اين عظمت و جلال و شكوه طهارت و قداست و نزاهت اين بيت سازگار نباشد بايد توجيه كنيم محكم يعني محكم, اين محكمات كه دست ما باشد ديگر به دنبال متشابهات نمي‌رويم همين مرحوم كليني روايات تحريف قرآن را ـ معاذ الله ـ نقل كرده اما مگر كسي به آن عمل مي‌كند چندين آيه را ايشان مي‌گويد ـ معاذ الله ـ جابه‌جا شده مگر كسي به آن عمل مي‌كند بايد توجيه كرد فرمايش مرحوم كليني را بررسي كرد اين‌چنين نيست كه هر چه ايشان فرمودند بدون توجيه, بدون كم و زياد, بدون مطلق و مقيّد, بدون عام و خاص, بدون تقديم احدهما بر ديگري عمل كرد.

ضرورت سنجش نسبت‌هاي نارواي به پيامبر و اهل بيت با محكمات وجود اينها

پرسش:... پاسخ: بله وقتي خُلق عظيم شد يعني خداي سبحان [اخلاق او را عظيم قرار داد], مُلك عظيم معنايش مشخص است اما وقتي خداي سبحان درصدد مدحش باشد كه تو داراي اخلاق عظيمي آن با عصمت همراه است با قداست همراه است اگر كسي در قلبش ـ معاذ الله ـ گرايشي به همسر نامحرم داشته باشد كه داراي خُلق عظيم نيست پس آنچه در ماجراي همسر زيد گفتند,[11] مي‌شود ناروا.

پرسش:... پاسخ: بله خب, يك وقت جَبل عظيم هم گفتند, دندان عظيم هم مي‌گويند, مي‌گويند در جهنم, دندان كفار و منافقان عظيم خواهد بود[12] مثل كوه احد بزرگ مي‌شود هر جا بايد ببينيم آ‌ن موصوفش چيست صفتِ عظمت به اعتبار آن موصوف, جلال و شكوه پيدا مي‌كند اگر گفتند درخت عظيم, اگر گفتند كوه عظيم اين بر خلاف روح عظيم است بر خلاف اخلاق عظيم است. بنابراين اين عظمت كه وصف است در سايه موصوف, جلال و شكوه پيدا مي‌كند آن وقت كه دست ما پر است درباره اهل بيت, عصمت داريم, درباره حضرت پيغمبر گذشته از عصمت, خُلق عظيم داريم درباره ذات اقدس الهي ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ﴾ داريم آن وقت هر مطلبي چه در آيه چه در روايت راجع به ذات اقدس الهي باشد ولي با ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ﴾ هماهنگ نباشد بايد توجيه بشود درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد با ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ هماهنگ نباشد بايد توجيه بشود درباره اهل بيت(عليهم السلام) باشد با طهارت و نزاهت و قداست اين بيت مكرّم همراه نباشد بايد توجيه بشود.

علم خدا به خلوت و جلوت بندگان در ايذای پيامبر

فرمود برخي‌ها درصدد ايذای وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند از نظر ازدواج با همسران او بعد از رحلت آن حضرت. فرمود چه درونتان باشد چه در بيرونتان باشد چه اظهار بكنيد چه اظهار نكنيد خدا مي‌داند در بخش‌هايي از قرآن كريم خدا را به عنوان رقيب معرفي كرد در آيات ديگر خداي سبحان فرمود هر كاري كه شما مي‌كنيد در مَشهد ما هستيد همين كه مي‌خواهيد وارد كار بشويد در مشهد ما هستيد ما شاهديم, حاضريم ﴿وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ[13] همين كه مي‌خواهيد وارد بشويد ما مي‌بينيم اين خداست لذا مي‌فرمايد نه تنها خود ما هستيم و همه جا حضور داريم خود ما هم مي‌نويسيم ﴿سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ[14] نه تنها ما حاضريم و مي‌نويسيم ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ ٭ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ[15] نه تنها ﴿كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾ است ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾,[16] ﴿رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ هر دو صفت يك فرشته است هم فرشته راست, هم فرشته چپ, هم فرشته راست رقيبِ عتيد است نه «رقيبٌ» و «عَتيد» رقيب مستعد و آماده, عَتيد يعني آماده, هم فرشته راست كه مسئول نوشتن حسنات است رقيبي است عَتيد هم فرشته چپ كه مسئول نوشتن سيّئات است رقيبي است عتيد ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ پس ﴿رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ هست ﴿كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾ هست بعد ﴿سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ﴾ هست ﴿وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ[17] است ﴿وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾ هست اينجا هم فرمود چه اظهار چه اخفا براي ما خلوت و جلوت شما يكي است اينكه گفته شد ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ[18] نه يعني غيبي هست و شهادتي هست و خدا به غيب عالِم است اين ارشاد به نفي موضوع است چون علم, به غيب تعلّق نمي‌گيرد بله, آنچه براي ما غيب است و ما از آن خبر نداريم مشهود خداست وگرنه غيب بما انّه غيب تحت علم قرار نمي‌گيرد علم يعني كشف, علمِ يعني شهود, علم يعني حضور, علم يعني ظهور, غايب بما انّه غايب معلوم نخواهد بود اينكه فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ يعني «لا غيب عنده» نه اينكه غيب هست و او به غيب علم دارد اين ارشاد به نفي موضوع است لذا فرمود چه اظهار بكنيد چه اخفا بكنيد مشهود ماست در بيان نوراني حضرت امير هم اين بود فرمود: «خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»[19] فرمود آنچه در درون داريد درون شما براي او مثل بيرون است خب اگر اين است اگر خلوتِ ما, جلوت اوست پس ما نسبت به خدا دروني نداريم درون و بيرون ما نسبت به خدا يكسان است ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ[20] هم كه بالاي سر همه اينها هست فرمود: ﴿إِن تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً﴾ اين كبراي مسئله و آن هم صغراي مسئله, اگر اين كار را انجام بدهيد اينها شيء است (يك) خدا ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً﴾ است (دو) پس به اينها عليم است (سه) نتيجه محذوف است و صغرا و كبرا مذكورند.

چگونگي ارتباط محارم و غير محارم با همسران پيامبر

فرمود حالا كه آيه حجاب نازل شد ﴿إِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتاعاً﴾ اگر چيزي خواستيد ﴿فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ[21] وقتي آيه نازل شد خب ديگران عرض كردند كه اگر محارم اينها هم بخواهند با اينها صحبت بكنند آنها هم بايد ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ باشد فرمود نه, ﴿لاَ جُنَاحَ عَلَيهِنَّ﴾ اينها مي‌توانند با همسران پيامبر چون محرم اينها هستند ديدار داشته باشند گفتگو بكنند و مانند آن ولي اينكه فرمود: ﴿نِسَائِهِنَّ﴾ زن‌ها هم بايد بدانند كه در مجالس جشن يا غير جشن اگر يك زن ديگري را ديدند كه از اينها با جمال‌تر است حق ندارند جمال و زيبايي آن زن را براي همسرشان نقل بكنند براي اينكه اگر اَعمام را نفرمود و اگر اخوال را نفرمود به همين مناسبت كه مبادا براي بچه‌هايشان نقل بكنند زن‌ها هم حق ندارند كه زيبايي زني را براي همسر خودشان نقل بكنند ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانِهِنَّ﴾ هم همين‌طور است.

بيان احكام و فضايل مشترك و مختصّ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين

پرسش:... پاسخ: اگر در خيابان و اينها باشد همان كافي است اما اگر در منزل در بيت بود چون آيه در كنار بيت‌النبي است آيه 53 اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ﴾ اگر آنجا خواستيد وارد بشويد اين بايد ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ باشد پشت پرده باشد كه نهايت صيانت محفوظ باشد اما حالا در غير بيت بود همان چادر كه باشد كافي است.

پرسش: بيت شامل دانشگاه و اينها هم مي‌شود؟

پاسخ: نه, آنها جزء اماكن عمومي است. اينها مشتركات بود در احكام فقهي حالا مشتركات در افاضه‌هاي الهي هم هست اگر مشتركات در احكام الهي بود و مشتركات فيض الهي را هم بازگو مي‌كند چه اينكه در آيه پنجاه فرمود حكم مؤمنان را هم ما قبلاً گفتيم كه ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ اين را ما گفتيم, معلوم مي‌شود كه حكم فقهي مشترك و حكم فقهي مختص, هر دو را بيان كرد اما حكم كلامي و افاضه‌هاي مشترك و افاضه‌هاي مختص را در اين دو آيه بيان مي‌كند افاضه مشترك اين است كه اصلِ صلوات را ذات اقدس الهي براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و براي مؤمنين قرار داد در آيه 43 فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ در آيه 56 فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ﴾ اما مختص بودن, در جريان مختص ذات اقدس الهي همه فرشته‌ها را به خدمت خودشان آوردند با يك فعل كه به صورت دسته‌جمعي است بر حضرت تصليه دارند فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ﴾ عطف مفرد بر مفرد است نه عطف جمله بر جمله اما درباره مؤمنين در آيه 43 عطف جمله بر جمله است ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ اين جمله تمام شد ﴿وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ يعني «و ملائكته يصلّون عليكم» عطف جمله بر جمله است ديگر اين‌چنين نيست كه در هنگام تصليه, فرشته‌ها در خدمت ذات اقدس الهي با اين جلال و شكوه بر كسي صلوات بفرستند ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ اين جمله تمام مي‌شود ﴿وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ هم «يصلّون عليكم» اين هم جمله دوم است كه فعلش محذوف است اما درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾.

علت نهي قرائت ابتر صلوات

منتها رواياتي كه از ائمه(عليهم السلام) رسيد و ائمه، عِدل قرآن كريم‌اند وضع اهل بيت(عليهم السلام) طوري شد كه در حدّ وجود مبارك پيغمبر مورد تصليه هستند ما همان‌طوري كه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تصليه داريم بر اهل بيت هم تصليه داريم فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ﴾ اين كار شد, در روايات ما كه ائمه، عِدل قرآن كريم‌اند فرمودند براي اينكه صلواتتان ابتر نشود هرگز نگوييد «اللهم صلّ علي محمد» بلكه بگوييد «اللهم صلّ علي محمد و آل محمد»[22] و در دعاها هم به خدا عرض مي‌كنيم خدايا تو كه بر پيامبر صلوات فرستادي بر پيامبر و آل او صلوات بفرست «كما صلّيت علي ابراهيم و آل ابراهيم»[23] اينكه مي‌گوييم «كما صلّيت علي ابراهيم و آل ابراهيم» انبياي بعدي‌اند يعني اسحاق است, يعقوب است, اسماعيل‌ است و مانند آن, اهل بيت‌ هم به منزله انبياي قبلي‌اند اگر بر ابراهيم و آل‌ابراهيم صلوات مي‌فرستي بر پيامبر و آل پيامبر هم كه گرچه نبي نيستند اما به منزله انبياي‌ قبلي‌اند درود بفرست ما هم همين عرض ادب را داريم مي‌گوييم خدايا بر پيامبر و آل پيامبر درود بفرست همان‌طوري كه بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادي.

تفاوت صلوات خداوند بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين

پس غرض اين است كه آن صلواتي كه خداي سبحان براي وجود مبارك حضرت مي‌فرستد با صلواتي كه براي ما مي‌فرستد خيلي فرق دارد معلوم نيست صلواتي كه بر مؤمنين مي‌فرستد در كدام مقطع است اما در آنجا معلوم است كه در حدّ بالايي است كه فرشته‌ها كه حامل عرش‌ يا غير حامل عرش‌اند اينها در صحابت ذات اقدس الهي‌اند اين‌طور است اما آن صلواتي كه شامل حال ما مي‌شود چون خدا به تعبير نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه فرمود: «الدَّانِي فِي عُلُوِّهِ وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّهِ»[24] فيض خدا يعني فصل سوم, مقام فعل خدا نه مقام ذات و نه مقام اكتناه صفات ذاتي, در مقام فعل اين فعل درجاتي دارد او همان‌طوري كه عرش را اداره مي‌كند فرش را هم اداره مي‌كند اگر عرش را اداره مي‌كند فرش را اداره مي‌كند قرآن را نازل مي‌كند باران را هم نازل مي‌كند اين درجات فعل فرق مي‌كند آن صلواتي كه بر مؤمن مي‌فرستد آن كاري كه خدا نسبت به مؤمن دارد براي كدام مرحله است اين به درجاتي ايمان مؤمنان وابسته است اين‌چنين نيست كه اگر گفته شد خدا بر شما صلوات مي‌فرستد يعني در مرحله خيلي بالا صلوات بفرستد حالا تا مؤمن چه كسي باشد اگر «جَليس مَن ذكرني»[25] است او ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾ است, اگر مؤمن بر اساس ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[26] بعضي‌ها يك درجه دارند كه اين درجه‌اي كه تمييز است محذوف است بعضي چند درجه دارند كه اين درجاتي كه تمييز است مذكور است «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ درجةً» كه محذوف است ﴿وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ كه مذكور است اين مذكور, دليل آن محذوف است مؤمنِ بي‌علم يك درجه دارد مؤمنِ باعلم چندين درجه دارد اين جمله‌ها فرق مي‌كند اين تمييزها هم فرق مي‌كند ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ چقدر؟ «درجةً» وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ چقدر؟ ﴿دَرَجَاتٍ﴾ اين ﴿دَرَجَاتٍ﴾ كه جمع است تمييز جمله دوم است و تمييز جمله اول كه مفرد است و نكره است محذوف است به قرينه تمييز جمله دوم. خب اين‌چنين نيست كسي كه يك درجه دارد خدا بر او آن‌چنان صلوات بفرستد كه براي مؤمن عالِمي كه داراي درجات است بنابراين درباره صلوات بر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ما دو شاهد داريم كه آن اوج صلوات است يكي همراهي فرشته‌هاي حامل عرش و امثال ذلك نسبت به خداي سبحان, يكي اينكه در حدّي است كه فرشته‌هاي حامل عرش درود مي‌فرستند پس با هم بودن (يك) درجه صلوات هم (دو) مشخص است اما درباره مؤمنان نه با هم‌اند كه ملائكه در خدمت ذات اقدس الهي باشند نه ما قرينه داريم كه اين صلوات از كجا نازل مي‌شود از كدام مرحله نازل مي‌شود از كدام نشئه به ما مي‌رسد اين به درجات ايماني مؤمنان وابسته است.

تفاوت كلام خدا با بندگان در بيان اميرالمؤمنين(عليه السلام)

پرسش: بنابراين با اين تعبير حضرتعالی معلوم میشود که سلام خدا از ناحيهٴ الفاظ نيست.

پاسخ: خب بله آن فيض است در بيان نوراني حضرت امير هم قبلاً خوانديم فرمود اصلاً كلام خدا صوتي نيست كه شنيده بشود يا مثل كَندن يا كوبيدني نيست كه صدايي داشته باشد مَقروع باشد «لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ»[27] از آن قبيل نيست.

لعنت خداوند بر ايذاء و اهانت‌كنندگان به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

خيلي از منافقين بودند يا در صدد ايذای بيت نبوّت بودند يا در صدد اين بودند كه ـ معاذ الله ـ تهمتي به حضرت بزنند يا در صدد اين بودند كه بعد از رحلت حضرت با همسرشان ازدواج بكنند يك دهن‌كجي به بيت نبوّت بكنند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ يعني اينها در حقيقت اگر چنين كاري ـ خداي ناكرده ـ بخواهند بكنند دارند درصدد ايذای خدا برمي‌آيند ﴿لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ اينها ملعون دنيا و آخرت هستند ملعون يعني مطرود, ملعون دنيا و آخرت هستند و منفورند, تحقير شده‌اند, توهين شده‌اند و خداي سبحان عذاب اهانت‌باري را براي آنها آماده كرده.

شمول عذاب روحاني و جسماني براي ايذاءكنندگان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

ملاحظه فرموديد عذاب يك قسمت جسماني است كه مربوط به بدن است فرمود: ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ[28] اين عذاب جسماني است كه مربوط به بدن است اما يك سلسله عذاب‌هايي است كه مربوط به روح است اين كسي كه درصدد اهانت بيت نبوّت است اين روح پليدي دارد اين تنها با سوخت و سوز بدن, كيفر نمي‌بيند اين روحش بايد عذاب ببيند عذاب روحي در خِزي و رسوايي است يعني موهون بودن, خوار و زبون بودن, فرومايه شدن, پَست شدن در قيامت كه فرمود: ﴿عَذَابَ الْهونِ[29] يا ﴿عَذَاباً مُهِيناً﴾ يا ﴿لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ[30] اين همان عذاب روحي است اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ[31] ـ معاذ الله ـ اين‌گونه از آتش‌ها از دل برمي‌آيد معلوم میشود عذاب روحاني است آن عذابي كه سوخت و سوز است پوست و گوشت و اينها را مي‌سوزاند البته عذاب جسماني است اين عذاب مهين است.

نتيجه ايذاء مؤمن حمل بدون حمّال بار سنگين در قيامت

مشتركاتي كه ذات اقدس الهي براي مؤمنين و پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذكر فرمود, هم در بحث حكم فقهي است (يك) هم در بحث كلامي, حكم فيض است (دو) هم در بحث‌هاي سياسي, اجتماعي, اخلاقي است (سه) فرمود ايذای پيامبر و بيت نبوّت آن مشكل را دارد ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ آدم كاري بكند آبروي برادر مؤمن, آبروي خواهر مؤمن را ببرد ﴿بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً﴾ اين يك بار سنگيني را دارد احتمال مي‌كنند يعني اين بار را بايد بِكَشند حمل بكنند اينكه ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ[32] اين است چه كسي مي‌تواند آن بار سنگين را حمل بكند بايد اين بار سنگين را حمل بكنند حمل كردن اين بار سنگين هم مقدور نيست خودشان بايد حمل بكنند باربر هم نيست ﴿كَلَّا لاَ وَزَرَ[33] وَزر يعني باربر, كسي وسيله داشته باشد بارِ كسي را ببرد نيست اين بارِ سنگين را خود او بايد ببرد كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ نساء, آيهٴ 23.

[2] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 50.

[3] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 52.

[4] . التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص355 و 356; مجمع‌البيان, ج8, ص575 و 576.

[5] . ر.ك: مجمع‌البيان, ج8, ص576.

[6] . التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص356.

[7] . سورهٴ نساء, آيهٴ 165.

[8] . التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص356.

[9] . سورهٴ شوري, آيهٴ 11.

[10] . سورهٴ قلم, آيهٴ 4.

[11] . جامع‌البيان في تفسير القرآن, ج22, ص10.

[12] . حق اليقين(علامه مجلسی)، ص382.

[13] . سورهٴ يونس, آيهٴ 61.

[14] . سورهٴ مريم, آيهٴ 79.

[15] . سورهٴ انفطار, آيات 10 ـ 12.

[16] . سورهٴ ق, آيهٴ 18.

[17] . سورهٴ بقره, آيهٴ 282.

[18] . سورهٴ انعام, آيهٴ 73.

[19] . نهج‌البلاغه, خطبه 199.

[20] . سورهٴ حديد, آيهٴ 4.

[21] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 53.

[22] . ر.ك: الكافي, ج2, ص495.

[23] . الامالي (شيخ صدوق), ص530.

[24] . الصحيفة السجادية, دعاي 47.

[25] . الكافي, ج2, ص496.

[26] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 11.

[27] . نهج‌البلاغه, خطبه 186.

[28] . سورهٴ نساء, آيهٴ 56.

[29] . سورهٴ انعام, آيهٴ 93; سورهٴ احقاف, آيهٴ 20.

[30] . سورهٴ مائده, آيهٴ 33.

[31] . سورهٴ همزه, آيات 6 و 7.

[32] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 13.

[33] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 11.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق