بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذْ جَعَلْنَا البَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي وَعَهِدْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (۱۲۵) وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ المَصِيرُ (۱۲۶) وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ (۱۲۷)﴾
كعبه خانهٴ آزاد
در جريان ساختن كعبه خداي سبحان ميفرمايد: تحت ملكيت أحدي درنيامد و اين كعبه بيت من است. ابراهيم(سلام الله عليه) هم در همان أوائل سخني كه دربارهٴ كعبه داشت به خداي سبحان عرض كرد: ﴿ربنا اني اسكنتُ من ذرّيتي بوادٍ غَيْر ذيزَرْع عِنْدَ بيْتِكَ المحرّم﴾[1]. پس خداي سبحان ميفرمايد: اين كعبه بيت من است. ابراهيم هم در آغاز سخنش عرض كرد: ﴿عندَ بيتك المحرّم﴾، معلوم ميشود كه كعبه حتي ملك اين باني خودش هم نشد يعني ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهم) كه كارگري كعبه را به عهده داشتند و اين خانه را ساختند، مالك نشدند. از اين جهت اين بيت، بيت عتيق است. چون اينها مأمور شدند از طرف خداي سبحان كه اين كار را انجام بدهند، بر اينها واجب بود كه اين كار را انجام بدهند؛ لذا مالك اين كعبه نشدند.
و خداي سبحان هم نقشهٴ كعبه را نشانشان داد كه فرمود: ﴿وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ﴾[2] و ساختن اين كعبه هم به امر خداي سبحان بود و اينها هم به عنوان يك عبادت و اطاعت ميساختند. چه اينكه در همين آيهٴ تلاوت شده آمده است كه در هنگام ساختن كعبه گفتند: ﴿ربّنا تقبّل منا﴾. معلوم ميشود اين به عنوان يك عبادت انجام گرفت. پس كعبه را احدي مالك نشد حتي بانيانِ كعبه، حتي آن معمار و كارگري كه اين بنا را ساخت يعني ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهم).
سابقهٴ كهن برخي عبادات
و از اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿أن طهّرا بيتي للطائفين و العاكفين و الركع السجود﴾ معلوم ميشود اينگونه از عناوين عبادي قبل از اسلام هم سابقه داشت، در زمان ابراهيم(سلام الله عليه) هم سابقه داشت؛ مسئلهٴ طواف، مسئلهٴ عكوف، مسئلهٴ ركوع مسئلهٴ سجود، مسئله صلاة، همهٴ اينها سابقه داشت. براي اينكه خداي سبحان به ابراهيم ميفرمايد به اينكه بيتم را براي طائفين و عاكفين و ركع السجود تطهير كن، چه اينكه در بخش ديگر فرمود: ﴿للطائفين و القائمين﴾[3] كه منظور از قائمين يعني همان نمازگزاران هستند كه به حالت ايستاده درميآيند، اين عناوين سابقه داشت، منتها أنحاي اين عناوين ممكن است در أدوار قرون فرق بكند و گرنه اصل اينها بود.
دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) دربارهٴ مكّه و ساكنان آن
دعاي ابراهيم(سلام الله عليه) به چند قسمت تقسيم ميشد. يكي اين بود كه عرض كرد: ﴿ربّ اجعل هذا بلداً آمناً﴾؛ يعني اين سرزمين را بلد قرار بده. آن هم بلد أمن قرار بده. بلد أمن براي همهٴ ساكنين است؛ لذا در اين جمله اختصاصي به مؤمنين نداد. عرض نكرد خدايا براي مؤمنين بلد أمن قرار بده، عرض كرد: به احترام اين كعبه اين سرزمين را جاي امن قرار بده. ﴿ربّ اجعل هذا بلداً آمناً﴾. امّا وقتي دربارهٴ أهل اين سرزمين سخن ميگويد، عرض ميكند: ﴿و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الآخر﴾، ﴿من آمن منهم بالله و اليوم الآخر﴾ را قيد ذكر ميكند به عنوان بدل بعض من الكل عرض ميكند: ﴿و ارزق اهله من الثمرات﴾؛ يعني ساكنين اين بلد را از ثمرات برخوردار كن، مطلق ساكنين را يا مؤمنين از آنها را؟ لذا عرض ميكند: ﴿من آمن منهم﴾ كه اين بدل بعض من الكل است، نظير آنچه كه در سورهٴ آلعمران آمده آيهٴ 97 كه فرمود: ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾ امّا ﴿مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾[4] كه اين «مَنْ» بدل بعض من الكل است. اوّل فرمود: ﴿ولِله علي النّاس﴾؛ مطلق انسانها ﴿و لله علي الناس حجّ البيت﴾، آنگاه به عنوان بدل بعض من الكل فرمود: نه همهٴ مردم، بلكه ﴿مَنْ استطاع﴾ كه اين «مَنْ» بدل بعض من الكل است نسبت به «ناس». اينجا ابراهيم(سلام الله عليه) عرض كرد كه ﴿و ارزق أهله من الثمرات مَن آمن منهم بالله و اليوم الآخر﴾.
ـ تأدب ابراهيم(عليه السلام) به ادب الهي در دعا
اين نحوهٴ دعاي حضرت، بسياري از بزرگان تفسير ميفرمايند: به اينكه اين نحوهٴ دعا را از تعليم و تأديب خداي سبحان آموخت، چون در مسئلهٴ جعل امامت خداي سبحان فرمود: ﴿انّي جاعلك للناس اماماً﴾. ابراهيم عرض كرد: ﴿و مِنْ ذرّيتي﴾ خداي سبحان فرمود: ﴿لا ينال عهدي الظالمين﴾[5] از اين جريان ابراهيم(سلام الله عليه) آموخت كه وقتي دعا ميكند، براي نيكان دعا كند. براي همه دعا نكند.
ـ تذكر:
اين سخن حق است. امّا اينها خيال كردند، چون همانطوري كه از بالا به پايين آيات شروع شده است، اين جريان هم همينطوري است، ترتيب ذكري با ترتيب خارجي يكسان است. در حالي كه آن جريان ﴿انّي جاعلك للناس اماماً﴾[6]، بعد از ساختن كعبه و بعد از پيدايش فرزند و بعد از اينكه اسماعيل و اينها بزرگ شدن است، به حسب ظاهر چون آيهٴ قبل ذكر شده است، اين چنين خيال ميشود كه آن جريان قبل واقع شده. در حالي كه آن جريان بعدها واقع شده، اين در بدو پيدايش است يعني هنوز مكه شهر نشد، هنوز به آن مسئله امامت و امثال ذلك نرسيدند. اگر چنانچه به آن مسئله امامت برسد ممكن است كه اين ساختن بعد از آن واقع شده باشد اما برهان قطعي بر اين جهت نيست كه آن و ﴿انّي جاعلك للناس اماماً﴾[7] قبل واقع شده و اين بعد واقع شده، اينكه عرض كرد: فرزندان مرا هم به امامت برسان اين در چه وقت بود؟ آيا بعد از بناي كعبه بود؟ يا قبل از بناي كعبه بود؟ فقط اين مقدار بود كه در زمان پيري فرزنددار شده خداي سبحان به او فرمود به اينكه من تو را امام قرار ميدهم، امّا اين آيا قبل از بناي كعبه بود؟ بعد از بناي كعبه بود؟ از اين ترتيب ذكري برنميآيد. چه اينكه مثلاً آيهاي كه بعداً ميخوانيم به نام ﴿و اذ يرفع ابراهيم قواعد من البيت﴾، اين از نظر تحقق خارجي قبل بود و اين آيهاي كه الآن خوانديم: ﴿أنْ طهّرا بيتي للطائفين و العاكفين﴾ اين بعد است. براي اينكه وقتي بيت ساخته شد، خداي سبحان به ابراهيم و اسماعيل دستور ميدهد كه بيتم را تطهير كنيد. اوّل بايد جريان ساختن بيت را بيان بكند كه اينها چگونه اين كعبه را ساختند بعد بفرمايد: به اينكه وقتي كعبه ساخته شد من گفتم كه ﴿اَنْ طهّرا بيتي للطائفين و العاكفين والركع السجود﴾، از نظر ترتيب به حسب ظاهر آن ﴿و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل﴾ آن بايد قبل باشد، ﴿ان طهرا بيتي للطائفين﴾ بايد بعد باشد. اين چنين نيست كه همين ترتيبي كه ما ميخوانيم به همين ترتيب نازل شده باشد و مانند آن. علي اي حال اگر اين بعد از اين جريان مسئلت امامت باشد. اين تنبّهاي كه بزرگان داشتند تنبّه خوبي است كه در مسئلهٴ امامت خواهي خداي سبحان به ابراهيم(سلام الله عليه) آموخت كه اين مقام را براي همه طلب نكن، آنهايي كه ظالمند از اين مقام محرومند. براي بهرهبرداري از روزيها هم ابراهيم(سلام الله عليه) متأدّب شد به اين ادب الهي، لذا به خداي سبحان عرض كرد كه ساكنين اين بلد اگر مؤمنند آنها را از نعمتهاي مادّي برخوردار كن: ﴿و ارزق اهله من الثمرات﴾، كدام اهل؟ ﴿من آمن منهم بالله و اليوم الآخر﴾.
ـ سرّ عدم تقييد دعاي ابراهيم(عليه السلام)در سورهٴ ابراهيم
اين قيد در سورهٴ ابراهيم نيست. سرّش آن است كه دعايي كه در سورهٴ ابراهيم كرده است نسبت به فرزندان صالح خود دعا كرده، در سورهٴ ابراهيم آيهٴ 37 اين چنين است كه ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾[8]؛ پروردگارا من ذرّيهام را به يك سرزميني آوردهام كه قابل كشاورزي نيست. اينكه در بعضي از كتابهاي تفسير ميفرمايد: ﴿غير ذيزرع﴾ ولا ضرع يعني قابل دامداري هم نيست[9]. براي اينكه هر جا قابل دامداري است فرع بر كشاورزي است. اگر جايي قابل كشت و زرع نباشد، خب قابل دامداري هم نيست. لذا عدهاي از مفسرين وقتي به اين غير ذيزرع ميرسند، آن ضرع با ضادِ أخت الصاد را كه به معني پستان و شير و دامداري است، آن هم عطف ميكنند: «غير ذيزرع ولا ضرع» يعني نه جاي كشاورزي است نه جاي دامداري. اگر جا براي كشاورزي نبود، خب قهراً جا براي دامداري هم نيست. پس هيچ راهي براي إعاشه در آنجا نيست: ﴿بوادٍ غير ذيزرع عند بيتك المحرّم﴾[10]، معلوم ميشود اينجا [مكان بيت الله] قبل از جريان ابراهيم(سلام الله عليه) مشخص بود و از حرمت خاص هم برخوردار بود و به وسيلهٴ ابراهيم حرم نشد، حرمت پيدا نكرد، چه اينكه بوسيله ابراهيم(سلام الله عليه) بيت نشد. بيت بودنش و حرمتش قبلاً بود كه براي اوّلين بار ابراهيم عرض ميكند: من ذرّيهام را ﴿عند بيتك﴾؛ كه بيت توست و محرّم هم هست. از حرمت خاص برخوردار است، بيت حرام است فرزندانم اينجا اسكان دادم. هم بيت بودنش سابقه دارد، هم محرّم بودنش سابقه دارد: ﴿عند بيتك المحرّم ربّنا لِيُقيموا الصلاة﴾[11]. من آنها را به مكّه آوردم كه اينها نماز را بهپا بدارند. چون دعوت به نماز بايد از كنارِ مكه به گوش مردم برسد: ﴿فاجعل أفئدة من الناس تهوي إليهم و ارزقهم من الثمرات لَعَلَّهُمْ يشكُرُون﴾[12]، اينجا مقيد نكرد: «وارزق مؤمنين» از آنها را؛ براي اينكه اين دربارهٴ خصوص ذريهٴ صالحه سخن ميگويد گفت: من ذرّيهام را اينجا اسكان دادم كه نماز را بهپا كنند. معلوم ميشود براي كساني دعا ميكند كه اهل اقامهٴ صلاتاند. لذا در آنجا عرض كرد: ﴿و ارزقهم من الثمرات﴾، ديگر بدل بعض من الكل نياورد ﴿و ارزق ... مَن آمن منهم﴾، براي اينكه اصلاً بحث دربارهٴ خصوص مؤمنين است. امّا اينكه در سورهٴ بقره يعني آيهٴ محل بحث به خداي سبحان عرض ميكند كه ﴿و ارزق أهله من الثمرات﴾ بعد به عنوان بدل بعض من الكل ذكر ميكند و ميفرمايد: ﴿مَنْ ٰامَنَ منهم بالله وَالْيَوم الآخِر﴾ براي آن است كه در اين آيهٴ محل بحث، خصوص ذريّهٴ صالحه مطرح نيستند مطلق أهل مكه است: ﴿و ارزق أهله من الثمرات من ٰامن منهم بالله و اليوم الآخر﴾ او براي مؤمنين دعا ميكند. منتها خداي سبحان رحمت رحمانيه دارد، هم به مؤمن اعطا ميكند، هم به كافر، ولي ابراهيم براي مؤمنين دعا كرد.
بهرهمندي در دنيا و اضطرار به آتش كافران
خداي سبحان هم در جواب فرمود كه آن قسمت كه مؤمنيناند كه از نعمتهاي دنيا برخوردارند و برخورداري آنها به برخورداري قيامت متصل است.
امّا آنها كه اهل ايمان نيستند فقط در دنيا نعمت دارند و نعمت آنها منقطع الآخر است، به نعمت آخرت متصل نيست. لذا فرمود: ﴿و من كفر فامتعه قليلاً﴾: نه يعني به او كم نعمت ميدهم يا مدت كوتاهي به او نعمت ميدهم. بلكه اصولاً دنيا بالقياس الي الآخرة قليل است ولو سراسر زندگي را اينها متنعّم باشند: ﴿فامتعه قليلاً ثمّ اضطره الي عذاب النار و بئس المصير﴾؛ يعني اين مسئلهاي كه تو براي مكه خواستي، من براي همهٴ ساكنينش فراهم ميكنم. در مكه نعمتها فراوان است، چه براي مؤمن، چه براي غير مؤمن. ولي نعمت مؤمن متصل الآخر است به نعمت آخرت و نعمت كافر منقطع الآخر است، متصل به عذاب آخرت است.
در سورهٴ مباركهٴ اسراء فرمود به اينكه نعمتهاي مادي مثل نعمتهاي معنوي نيست. اگر دربارهٴ نعمت معنوي ما گفتيم به ظالمين نميرسد: ﴿لا ينال عهدي الظالمين﴾[13]، امّا دربارهٴ نعمتهاي مادي به همگان خواهيم داد. چون جز آزمون و امتحان چيز ديگر نيست. ما به همه خواهيم داد به عنوان امتحان؛ لذا در سورهٴ اسراء آيهٴ 18 و 19 اين چنين آمده است كه ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ ...﴾؛ كسي كه دنيا ميخواهد: ﴿... عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ...﴾؛ البته مطلق نيست كه هر كه هر چه بخواهد به او دسترسي پيدا بكند، به مقداري كه ما مصلحت ميدانيم به اشخاصي كه ما مصلحت ميدانيم: ﴿... ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً﴾[14]. امّا ﴿وَ مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَىٰ لَهَا سَعْيَهَا ...﴾؛ اگر كسي اهل آخرت بود و براي آخرت كار كرد: ﴿... وَ هُوَ مُؤْمِنٌ ...﴾؛ يعني هم حسن فاعلي داشت، هم حسن فعلي؛ هم آدم خوب بود، هم كار خوب كرد، هر دو قيد معتبر بود: ﴿... فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾[15]. آنگاه در آيهٴ 20 فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾؛ ما هر دو گروه را امداد ميكنيم. ﴿كلاً نمُدُّ هٰؤلاء و هٰؤلاء﴾. هم بدان را، هم نيكان را مدد ميكنيم. بعضي را مدد ميكنيم آنها از عهدهٴ امتحان به خوبي برميآيند، بعضيها ميمانند: ﴿كلاً نمدّ هٰؤلاء و هٰؤلاء﴾؛ هم بدان را، هم نيكان را ما امداد مالي ميكنيم به عنوان امتحان: ﴿و ما كان عطاء ربّك محظوراً﴾؛ بخشش الهي ممنوع نيست فقط به يك گروه برسد، اين مثل امامت نيست فقط به خوبان بدهيم. اين مثل معنويت نيست فقط به خوبان بدهيم. اين را به همه ميدهيم. مال را به همه ميدهيم: ﴿و ما كان عطاء ربك محظوراً﴾ امّا امامت است كه ﴿لا ينال عهدي الظالمين﴾[16] آن معنويت است كه ﴿لا ينال عهدي الظالمين﴾، به هر دو گروه ما به عنوان امداد ميدهيم تا ببينيم اينها چه ميكنند.
لذا در جواب حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود به اينكه آنجا گرچه ما گفتيم: ﴿لا ينال عهدي الظالمين﴾[17] امّا اينجا ديگر سخن از «لا ينال مالي الظالمين» نيست، ما لم به همه ميرسد: ﴿كلاّ نمدّ هٰؤلاء و هٰؤلاء ... و ما كان عطاء ربّك محظوراً﴾[18] بعد فرمود: ﴿فامتّعه قليلاً ثم أضطرّه الي عذاب النار و بئس المصير﴾.
بررسي معناي لغوي اضطرار
اضطرار آن ضرر حتمي است، يك وقت است انسان در برابر ضرر قرار ميگيرد ميتواند دفاع كند، يك وقتي در برابر ضرر قرار ميگيرد ناچار است كه تسليم بشود. اگر در برابر ضرر قرار گرفت و ناچار شد كه تن به اين ضرر بدهد، ميگويند: مضطر است يعني بايد اين ضرر را تحمل كند. فرمود: نتيجه تبهكاري آنها اين است كه بايد اينها ضرر قيامت را تحمل كنند: ﴿ثمّ أضطره الي عذاب النار﴾، اينكه فرمود: ﴿خذوه فغلّوه﴾[19]؛ اين اضطرار به نار است. اينها را فرمود: به سوي جهنم دع[20] و دفع ميشوند اين اضطرار به نار است: ﴿يَوْمَ يُسْحَبُونَ في النّار﴾[21]؛ كشان كشان به سوي آتش ميروند اين اضطرار به نار است يعني اينها بايد اين ضرر را تحمل كنند. چون نتيجهٴ كارشان جزء تحمل ضرر چيز ديگر نيست. عملشان اختياري است ولي عذاب شدنشان اضطراري است، يعني حتماً بايد اين ضرر را تحمل كنند: ﴿ثمّ أضطره الي عذاب النار و بئس المصير﴾ . لذا اينها ميشوند مضطر.
ـ صيرورت سوء كافران
اين ﴿بئس المصير﴾ را هم ملاحظه فرموديد به اينكه به اين معنا خواهد بود اينها بد شدني دارند، يعني شدنشان بد است. چون با مصير با صاد يعني صيرورت يعني شدن. يعني اينها بد ميشوند، يعني اينها به صورت آتش درميآيند، اينها به صورت هيزم درميآيند. ﴿وَ أَمّا القاسطون فَكَانُوا لجهنّم حطباً﴾[22]. اينها مصيرشان بد است نه مصير يعني با سين يعني راهشان بد است. آن مسير كه به معني راه است. آن با سين است. اينها بد ميشوند، چيز بد ميشوند خلاصه؛ مثل اينكه ميوه ميپوسد يا انسان در اثر بدخوري و پرخوري مريض ميشود بد ميشود، اينها هم بد ميشوند، اينها آتش ميشوند، اينها هيزم ميشوند امثال ذلك. تنها سخن از اين نيست كه اينها را ما در جهنم ميسوزانيم كه عذاب بيرون از اينها باشد. اينها بد ميشوند يك چيز بد درميآيند خلاصه. چيز بد ميشوند يعني غير از آن است كه انسانند ما اينها را عذاب ميكنيم. اينها همانطور كه در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) است كه «فالصورة صورة الانسان و القلب قلب حيوان»[23]؛ انسان كه خنزير ميشود، خب بد ميشود ديگر. فرمود: صورت صورت آدمي است، امّا قلب قلب حيوان است يعني باطنشان درنده است و اين باطن هم در قيامت ظهور ميكند. لذا اينها در قيامت بد ميشوند، چيز بدي درميآيند خلاصه نه فقط انسانند اينها را ما عذاب ميكنيم. اينطور نيست: ﴿ثمّ أضطره الي عذاب النار و بئس المصير﴾.
تأسيس پايههاي كعبه بر خلوص ناب
آنگاه نحوهٴ ساختن اين بنا را مشخص كرد، فرمود به اينكه اين بنا گرچه به امر ما ساخته شد، نقشهاش هم ما كشيديم، جايش هم ما مشخص كرديم كه كجاي اين كعبه را بنا كنيد: ﴿و اذ بوّأنا لإبراهيم مكان البيت﴾[24]؛ مكانش مشخص بود از حرمت خاص برخوردار بود، قبل از ابراهيم هم بيت بود، قبل از ابراهيم هم محرّم بود امّا اين بيتي كه فعلاً سرپاست و قبلهٴ مسلمين و مطاف مسلمين است با اين خلوص ساخته شد. آن خلوص اين است كه ﴿و اذ يرفع﴾ يعني «اُذكروا»؛ به ياد اين صفحه باشيد كه اين پدر و پسر كه معماري و كارگري اين كعبه را به عهده داشتند اين كعبه را با ﴿ربّنا تقبّل منّا﴾ ساختند. ﴿و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ربّنا تقبل منّا﴾. نه يعني بعد از اينكه ساختند عرض كردند خدايا از ما قبول كن! نه اصلاً حين ساختن حرفشان: ﴿ربّنا تقبّل منّا﴾ بود. با اين كار ساختند، با اين زمزمه ساختند: ﴿و اذ يرفع ابراهيمُ القواعد من البيت﴾؛ يرفع من البيت قواعد را و پايههاي او را بالا ميآوردند و همچنين اسماعيل به دنبال ابراهيم اين كار را انجام ميدادند، حرفشان اين بود، ميگفتند: ﴿ربّنا تقبّل منّا﴾. معمولاً كساني كه كارهاي يدي دارند. گفتند: اينها زير لب يك زمزمهاي دارند. آنها كه اهل معنا نيستند يك زمزمههاي باطلي دارند. آنها كه اهل معنا هستند يك زمزمه حقّي دارند يا ذكري دارند يا مناجاتي دارند يا دعايي دارند و امثال ذلك. زمزمهٴ زير لب اين پدر و پسر در موقع ساختن اين كعبه و كارگري ﴿ربّنا تقبّل منّا﴾ بود. اين خانه با ﴿ربّنا تقبّل منا﴾ بالا آمده يعني خالصِ محض بودند در ساختن اين كعبه، نه اينكه اين كعبه را ساختند بعدها عرض كردند، خدايا از ما قبول كن. اصلاً تمام اجزاي اين خانه با ﴿ربّنا تقبّل منا﴾ بالا آمده ﴿و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ربّنا﴾؛ حرفشان اين بود ﴿ربّنا تقبل منّا﴾. اين خيلي فرق ميكند به اينكه انسان بگويد: بعد از اينكه خانه را ساختند، آخر گفتند: خدايا از ما قبول كن. اين خيلي با آن فرق ميكند. در تمام مدت اين بودند. خب اگر يك كسي ديد يك بنايي زير لب زمزمه دارد، اصلاً با آن زمزمه انس دارد، اين كارهاي يدي با اين زمزمهها انسان را سرگرم ميكند، از خستگي ميكاهد. مشابه اين در جريان حضرت امير(سلام الله عليه) است. اين آيهٴ 36 سورهٴ قيامت كه آمده است: ﴿أيحسب الإنسان أن يترك سُدي﴾[25]؛ انسان خيال كرد كه ياوه است هدفي ندارد، «اذا مات فات» اين چنين نيست. مرحوم امين الاسلام در مجمع ذيل اين كريمه نقل كرد كه «امير المؤمنين(سلام الله عليه) هنگام شيار باغ وقتي بيل به زمين ميزد زمزمهٴ زير لب حضرت اين بود: ﴿أيحسب الانسان ان يترك سديٰ﴾»[26]؛ انسان خيال كرد كه ياوه است و اگر در زمين رفت روزي فرض نميشود؟ اين زمزمهٴ زير لب براي كسي كه كار يدي دارد، يك امر عادي است، منتها اولياي الهي به ذكر الله سرگرمند. آن ﴿أيحسب الانسان أن يترك سديٰ﴾[27] يك مناسبت در يك مورد است؛ اين كريمهٴ ﴿ربّنا تقبّل منا﴾ اين يك مناسبت خاصي است در اين زمينه. أصل اين بنا حدوثاً و بقاءً با خلوص همراه بود كه ﴿ربّنا تقبل منا﴾.
﴿إنك أنت السميع العليم﴾؛ تو كه اين زمزمهها را ميشنوي و از اسرار ما هم با خبري و ما هم براي رضاي تو و تحصيل فرمان تو ميسازيم اين را از ما قبول كن. ﴿ربّنا تقبّل منّا إنّك أنت السميع العليم﴾ و خداي سبحان از اينها پذيرفت و به عنوان بيت خودش قبول كرد و اينها كاري كه خدا دستور داد آن كار را انجام دادند.
سرّ عتيق بودن كعبه
پس فتحصّل كه خود اينها كه ساختند، مالك نشدند براي اينكه به دستور خدا ساختند. اينها مأمور بودند كه خانه بسازند؛ مثل اينكه مأمور بودند نماز بخوانند. كسي كه كار واجب متوجه خود را كه دارد انجام ميدهد كه در برابر او مزد طلب نميكند. منتها بايد از خدا مسئلت كند كه اين كاري كه بر عهدهٴ من گذاشتي من دارم امتثال ميكنم. توفيق اخلاص بده و از من هم بپذير؛ مثل اينكه انسان هنگام نماز بگويد «ربنا تقبل منا» يا «أعوذ بك من صلاة لا تُقْبَل»، آنها مثل نماز با اين بناي كعبه برخورد كردند. اگر كسي موظف شد كه نماز بخواند كه در هنگام خواندن نماز از خدا مزد نميخواهد كه كار، كار عادي نيست كه اين كار را بايد انجام بدهد حالا خداي سبحان در برابر اين كار به او پاداش خواهد داد. ساختن كعبه براي ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهم) مثل نماز خواندن هر انسان است، بر آنها واجب بود كه اين بنا را بسازند. يك وقت است انسان يك خانهاي ميسازد بعد اين خانه را وقف ميكند؛ اين مسجديتش مسبوق به ملكيت است. اين بيت بيت عتيق نيست. اين فك ملك است. اين وقفها يا حبس است؛ نظير وقف رقبات يا تحرير ملك است و فك ملك است؛ نظير وقف به مسجد. لذا بين وقف رقبات و وقف مسجد فرق است اين كه ميبينيد بزرگان براي رقبات متولّي معين ميكنند، ولي براي مسجد متولّي معين نميكنند. براي اين است كه مسجد ملك كسي نيست تا متولّي داشته باشد. حساب مسجد حساب فكّ ملك است و نظير تحرير رقبه است و حساب رقبات وقف، البته حبس است. ملكيّت باقي است. لذا عند الضروره قابل فروش است و امثال ذلك. در جريان ساختن كعبه اين اصلاً ملك كسي نبود نه ملك ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهم) بود، نه ملك قبل و نه ملك بعد موظف بودند اين را بسازند با اين اخلاص هم ساختند كه عرض كردند: ﴿ربّنا تقبّل منّا إنك أنت السميع العليم﴾ و خداي سبحان هم از اينها به أحسن وجه قبول كرده است.
هم اصل كلّي را مشخص كرد كه ﴿انّما يتقبّل الله من المتّقين﴾[28]، هم بيان فرمود: اينها اهل تقوا هستند و كار آنها را به خودش نسبت داد، فرمود: اين بيت من است و بيت مرا تطهير كنيد و مانند آن.
بهرهمندي مشركان از امنيت و ثمرات در مكه صدر اسلام
آنگاه مطلبي دربارهٴ آن رزق ثمرات مانده بود كه مناسب بود آنجا مطرح بشود و آن مطلب در آيهٴ 57 سورهٴ قصص به اين صورت آمده است كه گرچه اصل آيهاش در روزهاي قبل هم بيان شده، مشركين ميگفتند به اينكه اگر ما در اين سرزمين به تو ايمان بياوريم بالاخره تهاجم ميكنند، ما در اقليتايم، در زحمتيم: ﴿وَ قَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا ...﴾[29]، آنگاه فرمود: ﴿... أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا﴾[30]، معلوم ميشود همين مشركيني كه دعوت پيغمبر را اجابت نميكردند، هم از امنيّت برخوردار بودند. هم از ثمرات. فرمود به اينكه شما امنيّت كه داريد از هر جايي ثمرات به مكّه سرازير ميشود، شما برخورداريد ديگر جاي سخن از اختطاف و ربودن نيست. از اين معلوم ميشود كه اهل مكه چه مؤمن چه كافر هم از امنيّت برخوردار بودند، هم از ثمرات فرمود: ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً﴾[31]، اين را نسبت به مشركين ميفرمايد. ميفرمايد به اينكه اينها كه بهانه ميگيرند، مگر نديدند كه همه جاي حجاز نا امن است مگر اين شهر؛ مدينه نا أمن است، طائف نا أمن است جاي ديگر نا أمن است، همين كه از محدودهٴ حرم بيرون رفتند. نا امن است فقط اينجا امن است. نه اينكه مردم اينجا مردم خوبياند يا مردم اطراف مردم خوبياند. ما نگذاشتيم اينجا آشوب بشود. معلوم ميشود همين مشركيني كه دست ردّ به سينهٴ دعوت پيغمبر زدند، هم از أمن بلد برخوردار بودند هم از ثمرات. فرمود: ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً ...﴾ كه ﴿... يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ ﴾[32].
اما جريان اينكه طائف را از جاي ديگر آوردند طواف كرد و امثال ذلك آن در روايات ما ظاهراً تأييد نشد. آنچه كه قرآن تأييد ميكند و روايات تأييد ميكند اين است كه از هر جايي ثمرات ميآيد. اختصاص به يك شهر معين ندارد. از هر كشوري چه دور چه نزديك ثمرات به مكه و به اين بلد أمن سرازير ميشود: ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً ...﴾ كه ﴿... يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا ...﴾؛ ما اين روزي را به اينها داديم. معلوم ميشود امنيّت، چه براي مؤمن، چه براي مشرك در مكّه بود. رزق فراوان، چه براي مشرك، چه براي غير مشرك در مكه بود. ﴿... و لكنّ اكثرهم لايعلمون﴾[33] اين ناظر به آن بحث قبلي بود.
راز دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) براي ذريهاش
بهترين فرصت براي دعا همان وقتي است كه انسان موفق است به انجام كاري. ابراهيم(سلام الله عليه) از اين فرصت حسنه بهترين بهره را دارد ميبرد و در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد، اين ميخواهد به سرنوشت نوح مبتلا نشود. نوح با اينكه نه قرن و نيم رنج نبوّت را تحمل كرده است مع ذلك منقرض شد در اثر گرفتار شدن فرزند ناصالح: ﴿انه عمل غير صالح﴾[34] ابراهيم(سلام الله عليه) براي اينكه به اين سرنوشت مبتلا نشود در هر موقع حساس از خداي سبحان ذريهٴ صالح طلب ميكند، عرض ميكند: ﴿ربّنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذرّيتنا أمةً مسلمةً لك و أرنا مَنَاسكنٰا و تُب علينا إنك أنت التوّاب الرِحيم﴾ اين بهترين دعاهاست كه براي خودش و براي ذريهاش ميكند. اگر نوح(سلام الله عليه) فرزندي هم مثل فرزند ابراهيم ميداشت او الان عالمگير بود، اينكه ميبينيد أنبيا، ابراهيمياند و آن وسطها منقطع است وضع آن اين شد.
درخواست مقام تسليم
﴿ربّنا و اجعلنا مسلمين لك﴾؛ اين اسلام به معناي إنقياد تامّ است و گرنه اينها مسلمان بودند، مؤمن بودند به مقام امامت رسيدند مثلاً، از اين به بعد كه به خداي سبحان عرض ميكنند: ما را مسلم قرار بده يعني به مقام تسليم برسان.
تسليم و تفويض محض و برتري آن بر مقام توكل و رضا
مقام تسليم غير از مقام رضاست، غير از مقام توكل است و امثال ذلك. يك وقت است انسان متوكّل است. توكّل جزء فضايل اخلاقي است امّا بين راه است يعني انسان خيلي از چيزها را ميخواهد، خواستههايي دارد، ميداند به خواستههاي خود نميرسد خدا را وكيل ميگيرد كه خداي سبحان كه عليمِ قدير است وكيل او باشد، چون انسان با داشتن همهٴ وسايل و اسباب از بسياري از امور بي خبر است، خدا را وكيل قرار ميدهد. از اين مرحله بالاتر مرحلهٴ رضاست ميگويد: خدايا هر چه تو كردي من راضيم به رضاي تو، از اين مرحلهٴ بالاتر مرحلهٴ تسليم است، عرض ميكند: خدايا! من كيام كه خواستهاي داشته باشم يا بگويم: «پسندم آنچه را جانان پسندد»[35] پسندم، مطرح نيست، هر چه كردي كردي. اين از آن فرازهاي بلند دعاي ابو حمزهٴ ثمالي است كه عرض ميكند: خدايا! «و ما خَطري»[36]؛ اصلاً من كيام كه من بگويم راضيم؟ هر چه تو كردي من ميپسندم؛ «پسندم آنچه را جانان پسندد». اگر هم كسي رسيد به اينجا كه بگويد: «پسندم آنچه را جانان پسندد»، اين تازه بين راه است اين فرازهاي بلند دعاي ابو حمزه ميگويد: خدايا! من كيام كه بگويم: هر چه تو كردي من قبول دارم و من راضيم؟ اين مقام تسليم است، مقام تفويض است يعني هر چه تو كردي من حرف نميزنم، قدرت ندارم بگويم راضيم. راضي بودن فرع بر آن است كه خودم را ببينم. آن كار را مطبوع خودم تشخيص بدهم، بگويم: ميلم همان است كه تو مايلي، نه اينطور نيست. اينكه «ما خطري، هبني»[37] در چند جاي دعاي ابو حمزه تكرار شده است. ناظر به اين است، اين غايت ذلت است انسان تا به اينجا نرسد به جايي نميرسد.
مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل ميكند كه شاگردان ائمه(عليهم السلام) همه يكسان نبودند بعضي سؤالات خيلي خوبي ميكردند. گاهي از امام(عليه السلام) سؤال ميكردند شما چه زماني ميفهميد كه امام شديد؟ خب، اگر امام قبلي مثلاً در طوس رحلت كرده است، شما كه در مدينه هستيد چه زماني ميفهميد امام شدهايد؟ يا اگر امام قبلي در بغداد در زندان رحلت كرده است، شما كه امام هشتمايد چه زماني ميفهميد امام شدهايد؟ عرض ميكند: چه زماني ميفهميد كه به امامت رسيدهايد؟ حضرت ميفرمايد: وقتي كه در خودمان يك ذلّت احساس بكنيم[38]. وقتي كه در خود يك ذلّت احساس بكنيم، ببينيم خيلي ذليليم، معلوم ميشود به يك جايي رسيدهايم. انسان تا پياده نشود به جايي نميرسد. لذا اين كلمهٴ «و ما خطري» تقريبا به منزلهٴ ترجيعبند است در دو فراز اين دعاي ابو حمزه است كه اصلاً من كيام كه از تو خواستهاي داشته باشم يا شما را وكيل بگيرم يا بگويم آنچه را كه شما قبول داريد، من راضيام؟ و امثال ذلك.
مراتب اسلام
اين مقام تسليم است كه عرض ميكنند: خدايا! ﴿و اجعلنا مسلمين لك﴾؛ اين اسلام نتيجهاش آن است كه پدر ميگويد: ﴿يا بُنيّ إنّي أري في المنام أنّي أذبحك﴾[39]، پسر ميگويد: ﴿يا أبت افعل ما تؤمر﴾[40]؛ اين معني اسلام است، اين معني إنقياد است. هرچه تو بخواهي ما سلمايم، اين اسلام را ميخواهيم وگرنه آن اسلام به معناي شهادتين و امثال ذلك كه مراحل قبل براي اين بزرگواران حاصل شده بود. اينكه بعد از ساختن اين كعبه و نيل به امامت و امثال ذلك. اسلام طلب ميكنند يعني آن مقام سلم محض خواستن: ﴿ربّنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذرّيّتنا أمةً مسلمةً لك و أرنا مناسكنا﴾؛ عرض كرد: خدايا حالا كه اين كعبه را ما ساختيم اول كسي كه بايد بهره ببرد خود ما بايد عبادت بكنيم. ما بايد طائف باشيم، ما بايد عاكف باشيم، ما بايد راكع باشيم، ما بايد ساجد باشيم. نشان بده چه كنيم؟
درخواست ارائه عيني مناسك
اين ﴿و أرنا مناسكنا﴾ زمينهٴ ﴿فيها آياتٌ بينات﴾[41] است سخن از علّمنا نيست، سخن اين نيست كه خدايا به ما بفهمان ما چگونه بكنيم؟ اين كه ميبينيد در جريان مناسك حج جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه)، جبرئيل(سلام الله عليه) ظاهر شد؛ آنجا سنگ زد، آنجا قرباني كرد، آنجا سعي كرد، قدم به قدم جبرئيل ظهور ميكرد، راه ميرفت، راه نشان ميداد. او انجام ميداد؛ اين ارائه مناسك است، ارائه غير از تعليم است. نه يعني خدايا اين مناسك را به ما بفهمان كه ما انجام بدهيم، نه به من نشان بده يك حاجي براي ما بفرست كه اين كار را بكند، ما انجام بدهيم. آن حاجي جبرئيل است، رؤيت ميرسد نشانمان بده كه ما كجا رمي كنيم؟ كجا ذبح كنيم؟ كجا سعي كنيم؟ چگونه طواف كنيم؟ مناسك را به ما ارائه بده. در ذيل اين آيات رواياتي است كه فرشتگان نحوهٴ مناسك را عمل ميكردند و ابراهيم(سلام الله عليه) از نزديك مشاهده ميكرد[42].
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 37.
[2] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 26.
[3] ـ همان.
[4] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 97.
[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[6] ـ همان.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[8] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 37.
[9] ـ ر . ك: تفسير الميزان، ج 20، ص 366؛ مجمع البيان، ج 1، ص 387 و ج 6، ص 489.
[10] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 37.
[11] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 37.
[12] ـ همان.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[14] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.
[15] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 19.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[18] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.
[19] ـ سورهٴ حاقّه، آيهٴ 30.
[20] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 13؛ ﴿يَوْمَ يُدَعُّون الي نارِ جَهَنَّمَ دَعّاً﴾.
[21] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 48.
[22] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 15.
[23] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 87.
[24] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 26.
[25] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 36.
[26] ـ ر . ك بحار الانوار، ج 30، ص 113.
[27] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 36.
[28] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 27.
[29] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 57.
[30] ـ همان.
[31] ـ همان.
[32] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 57.
[33] ـ همان.
[34] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 46.
[35] ـ ديوان اشعار بابا طاهر عريان، دو بيتيها، قسمت اول؛
يكي درد و يكي درمان پسندد ٭٭٭ يكي وصل و يكي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران ٭٭٭ پسندم آنچه را جانان پسندد
[36] ـ مفاتيح الجنان، دعاي ابو حمزه ثمالي
[37] ـ مفاتيح الجنان، دعاي ابو حمزه ثمالي.
[38] ـ كافي، ج 1، ص 381؛ «عن هارون بن الفضلِ قال: رأيتُ ابا الحسن علي بن محمّد في اليوم الذي تُوَفّي فيه ابوجعفر(عليه السلام) فقال: ﴿انا لله و انا اليه راجعونَ﴾ مضي ابو جعفر(عليه السلام) فقيل له: و كيف عرفتَ؟ قال: لأنّه تداخِلني ذِلّةٌ لله لمن اكن أعرِفُهَا».
[39] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.
[40] ـ همان.
[41] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 1.
[42] ـ كافي، ج 4، ص 202 ـ 208.