29 05 1986 2942730 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 222(1365/03/08)

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذْ جَعَلْنَا البَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي وَعَهِدْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (۱۲۵) وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ المَصِيرُ (۱۲۶)﴾

تفاوت امنيت كعبه و مكه

در جريان شمارش كارهاي ابراهيم(سلام الله عليه) خداي سبحان به تأسيس كعبه اشاره مي‌كند، مي‌فرمايد به اينكه ما اين بيت را مرجع عمومي قرار داديم كه انسانها به اين بيت مراجعه مي‌كنند، هر چند بار هم كه به اين بيت مشرّف مي‌شوند باز علاقهٴ برگشت به اين بيت هست. اين مثاب است، مرجع عمومي است و اين را ما قرار داديم كه دلهاي مردم به اين خانه علاقمند است و اين خانه را ما مأمن قرار داديم. اين امنيتي كه خداي سبحان براي كعبه قرار داد، غير از امنيتي است كه براي مكّه قرار داد به دعاي ابراهيم(سلام الله عليه). آن امنيت مال بلد است كه مكّه شد، بلد أمين به دعاي ابراهيم(سلام الله عليه) كه بحثش خواهد آمد. اما كعبه را خدا أمن قرار داد، آن امنيتي كه بوسيلهٴ دعاي ابراهيم(سلام الله عليه) نصيب مكه شد كه مكه شد بلد امين، يك حسابي دارد. آن امنيتي كه مال خصوص كعبه است، آن حساب ديگري دارد. قبل از اينكه ابراهيم(سلام الله عليه) دعا كند آن را خداي سبحان به عنوان فيض ابتدايي، أمن قرار داد. فرمود: من اين خانه را أمن قرار دادم. و همان‌طوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد يعني هيچ ممكن نيست أحدي بتواند اين خانه را از بين ببرد. اين خانه هم امنيت تكويني دارد، هم امنيت تشريعي. أمنيت تشريعي دارد، يعني اگر كسي به اين خانه پناهنده شد، شما پناهش بدهيد و در حريم اين خانه بسياري از كارها ممنوع است امنيّت تكويني‌اش در همان آيهٴ 25 سورهٴ حجّ اشاره شد كه فرمود: ﴿مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ[1]. الآن هم همين‌طور است. الي يوم القيامه هم همين‌طور است. اگر كسي قصد سوء نسبت به كعبه داشت؛ كعبه‌اي كه قبلهٴ مسلمين است، مطاف مسلمين است. خواست به كعبه آسيب برساند، آن را از بين ببرد، ظلمي ملحدانه داشته باشد، خداي سبحان آن را همانند قوم أبرهه به عذاب اليم گرفتار مي‌كند و به حيات او به اسرع وجه خاتمه مي‌دهد، اين كرامت بيت است الي يوم القيامه. بر خلاف امنيّتي كه مال مكّه است كه خداي سبحان فرمود: اين بلد، بلد أمين است، اين شهر، شهر أمن است يا اينكه فرمود: ﴿اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف﴾[2] كه اين امنيّت مال بلد است و احياناً قابلِ گرفتن است؛ نظير اينكه رسول خدا(صلّيٰ الله عليه وآله وسلّم) فاتحانه وارد مكه شد و امنيّت را از آنها سلب كرد. فرمود: گرچه غير از من كسي مجاز نبود و بعداً هم كسي نمي‌تواند امّا من آمدم امنيّت اينها را سلب كردم بعد به اينها گفتم: «انتم الطلقاء»[3]  پس بحث در امنيّت مربوط به كعبه و مكّه دو مقام از بحث را دارد: يكي امنيتي است مربوط خصوص كعبه است كه اين را خداي سبحان بالقول المطلق أمن قرار داد فرمود: ﴿و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امناً﴾ و احدي نمي‌تواند به  امنيّت كعبه آسيب برساند؛ زيرا اين تهديد الهي در سورهٴ حجّ اين چنين است كه ﴿و من يرد فيه بالحاد بظلمٍ نذقه من عذاب أليم﴾[4] نه يعني اگر كسي در مكه ظلم كرد ما او را به عذاب اليم گرفتار مي‌كنيم. چون اگر در غير مكه هم اگر كسي ظلم بكند گرفتار عذاب اليم مي‌شود. و منظور از ظلم، ظلم شخص به شخص ديگر نيست، ظلم  ملحدانه است. اگر كسي الحاد بورزد و بخواهد تعدّي كند و به كعبه و مسجد الحرام از آن جهت كه مأمن الهي است، آسيب برساند، من با عذاب اليم او را معذب مي‌كنم. اين تهديد همانند جريان أبرهه الي يوم القيامه باقي است.

و اما آن امنيتي كه ابراهيم(سلام الله عليه) مسئلت كرد قبل از اينكه اينجا شهر بشود، عرض كرد: خدايا اينجا را شهر امن قرار بده! بعد از اينكه عده‌اي از راه دور و نزديك آمدند و آنجا به صورت شهر شد، باز مجدداً عرض كرد: خدايا اين شهر را امن قرار بده! كه هر دو قسمش در بحث قبل اشاره شد. اين امنيّت يك مسئله جدايي دارد.

 

تحقق امور به ظاهر نا ممكن با ارادهٴ خداوند

دربارهٴ امنيّت شهر مكه آيهٴ بعدي همين سورهٴ بقره كه تلاوت شد، دليل گويايي است كه ﴿و إذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلداً آمنا﴾؛ يعني اين سرزمين را كه غَفْر است و غير ذي‌زرع است، اين را بلد امين قرار بده. اين‌گونه از دعاها براي انسانهاي عادي يك مقدار دشوار است ولي براي اولياي الهي كه خودشان اين كرامتها را از نزديك چشيده‌اند برايشان عادي است. وقتي ابراهيم[عليه السلام] در دوران پيري خودش احساس كرد، در خود يافت كه يك پير مرد و يك پير زن ساليان متمادي عقيم بودند، آن وقتي كه بايد فرزند مي‌داشتند فرزند نياوردند و الآن كه دوران عُقم و عَقر اينهاست و دوران پيري و فرتوتي اينهاست، وقتي بشارت به اينها رسيد كه خدا به شما فرزند مي‌دهد فرمود: ﴿ان مسّني الكبر فَبِمَ تبشرون﴾[5]؛ چگونه بشارت مي‌دهيد؟ عيالش هم كه تعجب كرده بود، فرشته‌ها گفتند: ﴿اَتعجبين من امر الله﴾[6]. پس اينها از نزديك ديدند كه. كسي كه تا كنون از فرزند بهره‌اي نداشت الآن در دوران پيري صاحب فرزند شد، اين را ديدند. آن‌گاه به خداي سبحان عرض مي‌كند: خدايا كار را هر چه كه تو بخواهي انجام مي‌شود. اين سرزمين هم غير ذي زرع است كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه غير ذي زرع، غير از موات است، غير از باير است، غير از لم يزرع است. چون معمولاً موات قابل احياست، باير قابل داير شدن است، لم يزرع قابل مزروع شدن است، اما غير ذي‌زرع يعني نه إقتضاي كشت و زرع در او هست، نه مي‌شود با علاج و عوامل خارج او را معمور كرد. براي اينكه نه علل طبيعي دارد. نه علل صناعي. غير ذي‌زرع غير از لم يزرع است. امّا اين غير ذي‌زرع بودن نسبت به علل طبيعي است، بعضها بالقياس الي البعض و اما نسبت به ارادهٴ خداي سبحان همهٴ غير ممكنات قابل تحقق‌اند.

امنيت مكّه

عرض كرد: خدايا اين مكان كه غير ذي‌‌زرع است اينجا را بلد امن قرار بده. ﴿ربّ اجعل هذا﴾؛ يعني اين سرزمين غير ذي‌زرع را بلد امن قرار بده. وقتي سالياني طول كشيد مدتي سپري شد و عده‌اي از دور و نزديك آمدند و مكّه به صورت شهر شد، دوباره همان دعا را به صورت ديگر به خداي سبحان عرض كرد. در سورهٴ ابراهيم اين‌چنين آمده است، آيهٴ 35 سورهٴ ابراهيم اين است: ﴿وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ  هذَا الْبَلَدَ آمِناً[7]، قبلاً عرض كرد: ﴿رَبّ اجْعَل هذا بَلَداً آمِناً﴾ كه «بلد» مفعول ثاني جعل است؛ يعني اينجا را شهر أمن قرار بده! در دعاي دوم عرض كرد: اين شهر را امن قرار بده! چون اين چند سال يا چند مدت بعد از آن دعاي اول است. آن دعاي اول يك نظر مستجاب شد، مكه به صورت شهر درآمد. آن‌گاه عرض كرد: خدايا اين شهر را امن قرار بده. ﴿رب اجعل هذا البلد آمناً﴾[8] كه در سورهٴ بقره «بلد» بدون (ال) است، در سورهٴ ابراهيم «بلد» با (ال) آن‌گاه اين بلد آن‌چنان أمن شد كه امنيت صفت رسمي اين بلد شد و خداي سبحان از مكه به عنوان بلد أمين ياد مي‌كند، در سورهٴ تين فرمود: ﴿وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ ٭ وَ طُورِ سِينِينَ ٭ وَ هذَا الْبَلَدِ الأَمِينِ[9]؛ اين بلد، بلد امين است.

 

ذاتي نبودن امنيت مكّه

امّا همين بلد كه بلد امن است، يك روزي بلد آشوب هم خواهد شد. چون امنيّتي كه خداي سبحان براي اين بلد قرار داد به احترام كعبه است و به احترام بنيانگذار كعبه است و به احترام پيغمبر. حالا اگر يك وقتي هدف كعبه هدف بنيانگذار در معرض خطر است، آن امنيّتي را كه خداي سبحان به مكه داد. آن امنيّت را مي‌گيرد. اولاً اعلام فرمود كه اين امنيّتي كه مال مكّه است به احترام كعبه است و به احترام پيغمبر وگرنه خود مكه از آن جهت كه يك شهر است، حرمتي ندارد. در سوره‌اي كه سوگند ياد مي‌كند به مكّه به عنوان سورهٴ بلد مي‌فرمايد: ﴿لاَ أُقْسِمُ  بهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ[10]؛ من اگر به اين شهر سوگند مي‌خورم به پاس احترام توست كه تو در اين مكه‌اي و گرنه يك مشت سنگ و خاك بيشتر نيست. اگر من به مكّه قسم مي‌خورم به احترام توست. حالا چه اين «لا»، لاي زائده باشد كه يك نحوه قسم است، نه قسم به مكّه، سوگند به مكّه يا زائده نباشد يعني نه سوگند به مكه يعني نيازي به سوگند نيست. اما در هر دو حال عظمتي كه براي اين مكه قائل است به احترام پيغمبر است، فرمود: ﴿لا أقسم بهذا البلد ٭ و أنت حلٌ بهذا البلد[11]؛  پس اگر احترامي براي مكه هست غير از احترامي كه براي كعبه است كعبه في نفسها محترم است. امّا مكه به پاس احترام كعبه و به پاس احترام پيغمبر محترم است، چون اين چنين است خود پيغمبر هم مي‌تواند مسلحانه وارد مكه بشود و مكه را هم فتح بكند كه ديگر امنيّت را از مردم مكه بگيرد. مردم مكّه كه مشمول امنيّت بودند: ﴿آمنهم من خوف﴾[12]، ديگر الآن خائفين به سر مي‌برند، در حال خوف به سر مي‌برند. دربارهٴ اينكه مسجد الحرام و همچنين حرم به پاس احترام كعبه يك حرمتي دارند و يك امنيّتي دارند، خداي سبحان فرمود: اين امنيّت‌ها ذاتي نيست، اين امنيّت‌ها روي مسائل تشريعي است و اگر خود آنها به امنيّت اين كعبه آسيب رساندند، از امنيّت خاص برخوردار نيستند. اين را در سورهٴ مباركهٴ بقره همين سورهٴ محل بحث آيهٴ 191 به بعد اين چنين فرمود، (191 و 194) فرمود: ﴿وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم[13]؛ يعني هر جا با مشركين برخورد كرديد به نبرد برخيزيد، ﴿وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ  مِنَ القَتْلِ اما فرمود: ﴿وَ لاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّيٰ يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ[14]؛ آنها اگر عند المسجد الحرام دست به سلاح بردند و حرمت مسجد الحرام را رعايت نكردند شما هم رعايت نكنيد: ﴿حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فان قاتلوكم؛ اگر آنها در مسجد الحرام يعني در حرم يعني در مكه دست به شمشير بردند و حرمت مسجد الحرام را  رعايت نكردند: ﴿فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ ٭  فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ٭ وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّيٰ لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاّ عَلَيٰ الظَّالِمِينَ[15] تا اينكه اين اصل كلي را بيان مي‌كند:

 

ضرورت رعايت حرمت برخي از زمانها و مكانها

مي‌فرمايد: ﴿الشهر الحرام بالشهر الحرام﴾[16]؛ يعني خداي سبحان براي بعضي از زمانها حرمت قرار داد و هيچ كس حق ندارد حرمت اين زمانها را از بين ببرد، مگر قصاصاً. براي بعضي از مكانها حرمت قرار داد، كسي حق ندارد حرمت اين مكانها را از بين ببرد، مگر قصاصاً. فرمود: ﴿الشهر الحرام بالشهر الحرام﴾؛ آنها در يكي از ماههاي محترم به شما حمله كردند، شما هم دفاع كنيد. اين چنين نيست كه آنها در ماه ذيقعده يا رجب به شما حمله بكنند، شما بگوييد: چون اين ماه، ماه حرام است ما نبايد دست به سلاح ببريم يا آنها در ماه محرم و ذيحجه حمله كنند، شما بگوييد: چون اين ماهها جزء ماههاي حُرُم است ما نبايد دفاع كنيم، اين چنين نيست. ﴿الشهر الحرام بالشهر الحرام﴾ بعد يك أصل كلّي را ذكر مي‌كند، فرمود: ﴿و الحرمات قصاصٌ﴾[17] حالا خواه حرمت زمان باشد مثل اين چهار ماه، حرمت مكان باشد مثل حرم و امثال ذلك. شما حق نداريد ابتداءً حرمت مكان يا حرمت زمان را هتك كنيد ولي اگر بيگانه به شما حمله كرد و حرمت اين مكان يا زمان را رعايت نكرد، شما مي‌توانيد به عنوان قصاص دفاع كنيد. حرمت اينها را رعايت نكنيد: ﴿وَ الْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَيٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ و اتقوا الله و اعلموا أنّ الله مع المتقين[18]. اينها امنيتهاي قراردادي است كه با اختلاف قرارداد عوض مي‌شود يعني امنيتهاي تشريعي.

بازگشت به بحث: تفاوت امنيت كعبه و مكه

و امّا امنيتي كه براي كعبه قرارداد، گذشته از تشريع [كه] كسي حق ندارد در كنار كعبه هتك حرمت كند يك امنيّت تكويني هم هست كه در سورهٴ حج اشاره كرده‌اند كه فرمود: اصلاً ممكن نيست كسي بتواند به امنيت كعبه آسيب برساند: ﴿وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ[19]؛ يعني الان هم اگر كسي فكر أبرهه در سرش پيدا شد، خواست به كعبه كه قبله و مطاف مسلمين است ـ معاذ الله ـ آسيب برساند، همان خطر هست يا بدتر از آن. امنيتي كه براي كعبه است تنها امنيت تشريعي نيست لذا مسئله امنيت را در دو بحث جداي از هم ذكر فرمود: يكي اينكه خودش فرمود: ﴿و اذ جعلنا البيت مثابةً للناس و امناً﴾[20]، يكي اينكه در آيهٴ بعد جريان دعاي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) را نقل كرد كه ﴿واذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلداً آمنا﴾، پس امنيت حرم، امنيت مكّه امري است و امنيت كعبه أمر ديگر است.

 

كعبه، اصل همهٴ مساجد و مدار پاكي

اما اينكه فرمود: ما به ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) سفارش كرديم كه اين خانه را تطهير كنند: ﴿اَنْ طهّرا بيتي للطائفين و العاكفين﴾؛ يعني اين كعبه بُني علي الطهاره. آن‌گاه اصل كلي را به عنوان يك كبراي كلي در سورهٴ توبه مشخص فرمود، آيهٴ 108 كه ﴿لَمَسْجِدٌ أُسّس عَلَيٰ التَّقْوَيٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ[21]. اين كبراي كلي و صغري را در آيهٴ محل بحث در سورهٴ بقره بيان كرد. كبراي كلي را در سورهٴ توبه در سورهٴ توبه فرمود: مسجدي كه بر تقوا بنا نهاده شد شايسته است تو در آنجا به سر ببري: ﴿لَمَسْجِدٌ أُسّس عَلَيٰ التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْم، اصلاً كلنگ تقوا زده شد، آنجا شايسته است كه تو به سر ببري. حالا مسجد قبا و امثال ذلك جزء فروعات كعبه‌اند.  هر مسجدي بالاخره يك محرابي دارد كه به منزلهٴ چشم اوست و به سمت مكّه متوجه است همهٴ مساجد به پاس احترام كعبه محترم‌اند، فرمود: ﴿لَمَسْجِدٌ أُسّس عَلَيٰ التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ؛ مسجدي كه بر تقويٰ نهاده شد بنا شد، شايسته است كه تو در آنجا نماز بخواني. گرچه اين در جريان مسجد مدينه و قباست، اما اصل، يك اصل كلي است و دربارهٴ كعبه فرمود: اين كعبه بر طهارت بنا نهاده شد: ﴿ان طهرا بيتي للطائفين و العاكفين و الركع السجود﴾، پس شايسته‌تر از همه، خود مسجد الحرام است كه قرآن كريم به صراحت به طهارت و استقرار بناي او بر طهارت تصريح كرده است كه اين با طهارت ساخته شده است: ﴿لمسجد اسّس علي التقويٰ من اول يوم أحقّ أن تقوم فيه ...﴾، وظيفهٴ مسجدي‌ها را مشخص كرد كه ﴿... فيه رجال يحبون ان يتطهروا ...﴾ خب، اگر تطهير شدند چه مي‌شود؟ ﴿... والله يحب المطهرين﴾[22]؛  اگر كسي طاهر شد، محبوب خداست و اين جزء عالي‌ترين كمال براي انسان است كه انسان به جايي برسد كه محبوب خدا بشود. محبّ خدا شدن نيمي از راه را طي كردن است، محبوب خدا شدن به پايان راه رسيدن است؛ چون اگر كسي محبوب خدا شد خداي سبحان در مقام فعل كارهاي خود را به وسيلهٴ او اجرا مي‌كند، او مي‌شود مسير فيض حق، مي‌شود مجراي فيض حق: ﴿والله يحب المطهّرين ٭ افمن اسّس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خير امّن اسّس بنيانه علي شفا جرفٍ هارٍ فانهات به في نار جهنم و الله لا يهدي القوم الظالمين﴾[23].

: آنهايي كه بنايشان بر غير تقوا است آنها را هم هشدار داد.

بنابراين، كعبه بنايي است كه بر تقوا نهاده شده است و بر طهارت نهاده شده است.

سؤال ...

جواب: بله ديگر، ولي اصل كلي را بيان مي‌فرمايد: ﴿لَمَسْجِدٌ أُس عَلَي التَّقْوَي[24]، چون (ال) عهد و امثال ذلك نيست، يك اصل كلي است كه شامل مسجد قبا و غير مسجد قبا هم مي‌شود: ﴿لَمَسْجِدٌ أُسّس عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فيه رجال يحبون أن يتطهّروا[25].

 

پاسخ خداي سبحان به دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام)

آن‌گاه دربارهٴ دعاي ابراهيم(سلام الله عليه) خداي سبحان جوابي داد و آن جواب را هم به دو قسمت تقسيم فرمود.

 

ـ اطلاق و تقييد در دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام)

دعاي حضرت ابراهيم اين بود كه ﴿و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلداً آمناً﴾؛ عرض كرد: خدايا اين محل را شهر امن قرار بده كه فرزندانم در اين بيابان به سر نبرند يا اين كعبه‌اي كه ما ساختيم در حرمش و در حريمش بلد امين ساخته بشود. امنيّت، نعمت اول و مهم، امّا عرض كرد: خدايا ﴿و ارزُق أهله من الثمرات﴾ امنيت چون مال شهر است از تهاجم بيگانگان مصون است؛ كساني كه در اين شهر به سرمي‌برند از امنيّت برخوردارند، خواه مؤمن باشند، خواه غير مؤمن؛ چون ممكن نيست امنيّت براي بعضيها باشد دون بعض. امّا مسئله رزق را كه مطرح مي‌كند، عرض مي‌كند: ﴿و ارزق أهله من الثمرات﴾؛ عرض مي‌كند: خدايا كساني كه در اين محلّ به سر مي‌برند، آنها را از ميوه‌هاي گوناگون و ثمرات مختلف بهره‌مند كن. دعاي حضرت ابراهيم خاصّ است. عرض مي‌كند: خدايا مؤمنين را از ثمرات برخوردار كن حالا چگونه مؤمنين را برخوردار مي‌كني، من نمي‌دانم. من براي كفار دعا نمي‌كنم. دعايِ من مخصوص مؤمنين است. كافر مخلوق تو و بندهٴ تو است به او هم مي‌خواهي بدهي، مختاري ولي دعاي من نسبت به مؤمنين است: ﴿و ارزق اهله من الثمرات﴾، كدام اهل؟ ﴿من آمن منهم بالله و اليوم الآخر﴾؛ اين بدل بعض من الكل است. چون همهٴ اهل مكّه را از دعاي خود برخوردار نكرد. عرض نكرد، خدايا هر كه در مكه است او را ثمرات برخوردار كن بلكه عرض كرد: ﴿و ارزق اهله من الثمرات﴾ كدام أهل؟ ﴿من آمن منهم الله و اليوم الآخر﴾.

 

ـ سرّ اطلاق و تقييد در دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام)

سرّش اين است كه ابراهيم(سلام الله عليه) از كفار اعلام انزجار و تبرّى كرد. وقتي از كفار إعلام تبرّي كرد ديگر براي آنها از خداي سبحان ثمرات مسئلت نمي‌كند. در سورهٴ توبه آيهٴ 114 اين است كه ﴿وَ مَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأَبِيهِ إِلَّا عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ  أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ[26]؛ وقتي از آذر كه حالا يا عموي او بود يا نسبتي بالاخره با او داشت و يقيناً پدر او نبود و ابرهيم(سلام الله عليه) در تحت كفالت او به حسب ظاهر در مدتي به سر برد، از او اعلام انزجار و برائت كرد، ديگر نسبت به ديگران به طريق أولىٰ است و به صراحت گفت: ﴿إنّني براءٌ ممّا تعبدون﴾[27]، عده‌اي هم كه به ابراهيم(سلام الله عليه) ايمان آوردند، بعد فرمود: ﴿إنّا بَراؤا منكم﴾[28] وقتي كه اعلام انزجار كرد هم نسبت به خودش گفت: ﴿انني براءٌ ممّا تعبدون﴾ هم خودش به قومش گفتند: ﴿إنّا براؤا منكم﴾، بعد در دوران پيري براي آنها از خداي سبحان ثمرات طلب نمي‌كند. لذا عرض كرد: خدايا به مؤمنين ساكن اين سرزمين ثمرات بده. حالا بقيه در اختيار خود شماست به آنها چگونه روزي مي‌دهي، من نمي‌دانم. كساني كه مؤمن‌اند و در مكّه به سر مي‌برند. آنها را از ثمرات برخوردار كن.

در خصوص بلد جا براي استثنا نيست. امّا براي ساكنين جا براي استثنا است. يك وقتي ابراهيم(سلام الله عليه) عرض مي‌كند: خدايا به احترام اين كعبه اطرافش را أمن قرار بده، اينجا جا ندارد بگويد كه براي مؤمنين يا براي غير مؤمنين. اين به پاس احترام كعبه است، عرض كرد: ﴿ربّ اجعل هذا بلداً آمنا﴾، اينجا ديگر نگفت كه براي مؤمنين. امّا آنجا كه سخن از بهره‌برداري از ثمرات نسبت به ساكنين است و سخن از ساكنين به ميان مي‌آيد عرض كرد: ﴿و ارزق أهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الآخر﴾؛ سرّ اينكه دعاي اول مطلق است و دعاي دوم مقيد، اين است كه دعاي اول به پاس احترام كعبه است؛ عرض كرد: خدايا به پاس احترام كعبه شهري كه در جوار او بنا مي‌شود اين را شهر أمن قرار بده كه بيگانه نتواند به اينجا تهاجم كند. ﴿رب اجعل هذا بلداً آمنا﴾، آن دعايي هم كه در سورهٴ ابراهيم است: ﴿رب اجعل هذا البلد آمنا﴾[29] در هر دو جا مطلق است. و اما آنجا كه مربوط است به دعا براي اهل مكه، آنجا جايِ اختصاص است. لذا عرض كرد: ﴿و ارزق أهله من الثمرات﴾، كدام اهل؟ ﴿من آمن منهم بالله و اليوم الآخر﴾، دعا براي گروه خاص، و هرگز براي غير مؤمن دعا نمي‌كند.

 

ـ اجابت مطلق دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام)

آن‌گاه خداي سبحان دربارهٴ دعاي اول كه بالقول المطلق جواب داد كه ممكن نيست دعايي را نقل بكند و آن را ترتيب أثر ندهد، اين چنين نيست و دربارهٴ او هم سخن نگويد پس دعاي اول را پذيرفت بالقول المطلق يعني ابراهيم[عليه السلام] عرض كرد: ﴿ربّ اجعل هذا بلداً آمنا﴾. خداي سبحان هم آنجا را بلَد أمين كرد هم بلد كرد، هم امين.

 

ـ اضطرار كافران به آتش

امّا دربارهٴ دعاي دوم كه ابراهيم[عليه السلام] خاصّ دعا كرد، عرض كرد: مؤمنين اهل مكه را از ثمرات برخوردار كن.

 

تفاوت استجابت دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) نسبت به مؤمن و كافر

خداي سبحان فرمود به اينكه من نسبت به مؤمنين حسنهٴ دنيا و آخرت مي‌دهم، نسبت به كفاري كه ساكن در مكه‌اند فقط يك سلسله ثمرات دنيايي است بعد عذاب أليم. بيان ذلك اين است كه فرمود: ﴿قال﴾؛ يعني خداي سبحان در جواب دعاي ابراهيم[عليه السلام] اين چنين فرمود. دعاي ابراهيم[عليه السلام] دو قسمت بود يك دعا براي امنيّت بلد بود آن را بالقول المطلق خدا پذيرفت. يك  دعا دربارهٴ رزق ِثمرات، نسبت به أهل مكه بود، دربارهٴ اين قسم خداي سبحان اين چنين جواب داد: ﴿قال﴾ و يعني خداي سبحان فرمود: ﴿و مَنْ كفر فأمتعه قليلاً ثمّ اضطرُّه الي عذاب النار و بئس المصير﴾؛ اگر كسي در مكه به سر برد و كافر بود، او هم از ثمرات برخوردار است چه اينكه از امنيّت برخوردار است، ولي اين ثمرات دنياي او متاع اندك است و زودگذر بعد به عذاب أليم گرفتار مي‌شود. آن‌گاه مردم مكه دو قسم خواهند بود: آنها كه مؤمن‌اند، هم ثمرات دنيايي دارند، هم بهره آخرت. آنهايي كه كافرند، فقط بهرهٴ دنيايي دارند و گرفتار عذاب ابد. نسبت به مؤمنين از اين قبيل خواهد بود كه ﴿ربّنا آتنا في الدنيا حسنه و في الآخرة حسنه﴾[30] چه اينكه دربارهٴ خود ابراهيم(سلام الله عليه) هم خداي سبحان فرمود: ﴿و آتيناه في الدنيا حسنة و انّه في الآخرة لَمن الصالحين﴾[31]؛ يعني به او هم حسنه داديم در دنيا، هم در آخرت از نعم برخوردار است؛ يعني هم در دنيا از زندگي خوب برخوردار بود حلال و هم در آخرت متنعّم.

 

بهره‌مندي كفار از ثمرات مادّي و محروميت از مواهب اخروي

امّا آنها كه اهل ايمان نيستند، فقط از نعمت مادي برخوردارند و در قيامت به عذاب أليم گرفتار مي‌شوند. معلوم مي‌شود كه هر ثمري، هر ميوه‌اي رحمت نيست؛ چون همين ثمرات را خداي سبحان به كافر هم مي‌دهد، به مؤمن هم مي‌دهد. دربارهٴ مؤمنين در سورهٴ اعراف آيهٴ 96 اين‌چنين مي‌فرمايد كه ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَيٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأرْضِ وَ لكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[32]؛ فرمود: اگر مردم محل، مردم مناطق، اينها اهل ايمان باشند، ما درهاي بركت و رحمت را از آسمان و زمين به روي اينها باز مي‌كنيم. خب، اين رحمت الهي است، اين همان ﴿في الدنيا حسنه، وفي الآخرة حسنه﴾[33] است. ﴿ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون﴾[34]؛ دربارهٴ خصوص مردم مكه فرمود: ما اين چنين نيست كه از راه غيب مؤمنين مكه را تأمين كنيم نه ثمرات را از جاهاي گوناگون به مكه منتقل مي‌كنيم. همهٴ كساني كه در مكه هستند از اين ثمرات استفاده مي‌كنند، چه مؤمن چه كافر، منتها آن‌كه مؤمن است، بهره‌اي مي‌برد كه در آخرت گرفتار اين بهره‌برداري نيست. آنع‌كه كافر است بهره‌اي مي‌برد كه در آخرت گرفتار اين بهره‌برداري است.

 

نحوهٴ ريزش ثمرات به سرزمين مكّه

و نحوهٴ ريزش ثمرات به سرزمين مكّه را هم در بخش ديگر قرآن فرمود، فرمود: ما سرزمين غير ذي‌زرع را طوري قرار داديم كه ﴿ يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كل شيء[35]؛ يعني جمع آوري بشود. از همهٴ گوشه‌هاي عالم آنجا مي‌آورند ولو خودش نداشته باشد. يُجبيٰ، جبايه يعني جمع‌آوري: ﴿يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ؛ از هر گوشهٴ عالم متاع خوبي است بالاخره به مكه مي‌آورند: ﴿يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ منتها اگر كسي مؤمن است براي او حسنه است و اگر كسي كافر است براي او سيئه خواهد بود.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 25.

[2]  ـ سورهٴ قريش، آيهٴ 4.

[3]  ـ بحار، ج 97، ص 59.

[4]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 25.

[5]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 54.

[6]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 73.

[7]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 35.

[8]  ـ همان.

[9]  ـ سورهٴ تين، آيات 1 ـ 3.

[10]  ـ سورهٴ بلد، آيات 1 ـ 2.

[11]  ـ همان.

[12]  ـ سورهٴ قريش، آيهٴ 4.

[13]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 191.

[14]  ـ همان.

[15]  ـ سورهٴ بقره، آيات 191 ـ 193.

[16]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.

[17]  ـ همان.

[18]  ـ همان.

[19]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 25.

[20]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 125.

[21]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 108.

[22]  ـ همان.

[23]  ـ سورهٴ توبه، آيات 108 ـ 109.

[24]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 108.

[25]  ـ همان.

[26]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 114.

[27]  ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 26.

[28]  ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 4.

[29]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 35.

[30]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.

[31]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 122.

[32]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[33]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.

[34]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[35]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 57.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق