اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَي طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلاَ مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِ مِنكُمْ وَاللَّهُ لاَ يَسْتَحْيِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِكُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً (53) إِن تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً (54) لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلاَ أَبْنَائِهِنَّ وَلاَ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلاَ نِسَائِهِنَّ وَلاَ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ وَاتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيداً (55)﴾
تقسيم آيات قرآن به محكم و متشابه و تفسير متشابهات با محكمات
مستحضريد كه قرآن كريم درباره اصول دين و همچنين درباره بخشهاي مهمي از معارف ديني محكماتي دارد كه هر آيهاي در سايه آن محكمات حل ميشود در جريان توحيد مسئله ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[1] جزء محكمات است كه در اصل هستي حق, توحيد حق اسماي حسناي حق, صفات علياي حق هرگز چيزي شبيه او نخواهد بود ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ طرزي هستي حق تعالي توحيد حق تعالي اسماي حسناي او صفات علياي او ثابت ميشود كه شبيه ندارد اين آيه جزء محكمات است كه همه معارف توحيدي بايد با اين هماهنگ باشد در جريان وحي و نبوت هم همينطور است درباره اهل بيت هم كه آيه تطهير نازل فرمود همينطور است.
لزوم سنجش نسبتهاي ناروا به پيامبر با محكمات اخلاقي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ مباركهٴ «قلم» كه جزء سوَر مكّي است و جزء عتائق سور مكّي هم هست يعني در اوايل بعثت نازل شده است با جمله اسميه و با تأكيد فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[2] اگر آيهاي, چيزي موهم اين معنا بود كه مثلاً ـ معاذ الله ـ پيغمبر به زني علاقه جنسي پيدا كرد و در اثر اين علاقه خواست ازدواج بكند آن را وقتي به اين آيه نوراني عرضه ميكنيم آن آيه تفسيرش را پيدا ميكند آن قلبي كه مطهّر از هر چيزي است اين حرفها را برنميدارد آنها كه به اين معارف آشنا نيستند البته زبانشان باز است زمخشري از عايشه نقل ميكند كه عايشه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ـ معاذ الله ـ خدا هواي تو را دارد[3] خب اين حرف, حرف كسي است كه با ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ آشنا باشد نيست خدا هواي تو را دارد چيست فرمود: ﴿تُرْجِي مَن تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوي إليكَ﴾[4] تو مثل مرد عادي نيستي گاهي بيتت, بيت وحي است بيت نبوت است اتاق جنگ است اتاق تفسير است درست است كه مرد, حقّي بر زن دارد و زن, حقّي بر مرد دارد اما تو مكلّف باشي به همه حقوق اينها برسي ديگر به آن كارهاي اساسي شريعت نميرسي آن وقت در چنين شرايطي زمخشري در كشاف نقل ميكند كه عايشه به وجود مبارك حضرت گفت خدا هواي تو را دارد آيات را اينچنين نازل ميكند خب اين حرف, حرف كسي نيست كه نبوّت را شناخته باشد.
ضرورت واگذاري روايات مخالف با خلق عظيم نبوي به اهل آن
در تفسيرهاي ما در روايات ما در تاريخ ما هر چيزي كه نقل شده است ما بايد با اين محكمات بسنجيم دشمن هم در كمين است همين تفسير آلوسي حرفهايي را از بحثهاي روايي مشهدي نقل ميكند بعد خيلي تند رد ميكند ميگويد اين حرفي كه اين ميزند نظير آن حرفي است كه در بين عجمها رايج است كه خسن و خسين دختران مغاويهاند[5] خب اين رفته آنجا اين عرب است ميگويد طوري كه او نقل ميكند شبيه همان حرف اعاجم است ما هم بايد محكم حرف بزنيم متقن حرف بزنيم طوري كه هم مردم بفهمند خدا غريق رحمت كند مرحوم خواجه را! ايشان در نقد حرفهاي ابنرازي در شرح اشارات ميگويد يك مؤلف يك مصنّف يك استاد وقتي ميخواهد سخن بگويد تأليفي داشته باشد تدريسي داشته باشد بايد اين دو عنصر محوري را رعايت كند يكي اينكه حرف طوري باشد كه مخاطبان بفهمند, دوم اينكه محقّقان پشت پرده نتوانند نقد كنند يعني كسي كه دارد يك جا سخنراني ميكند تنها مستمعان آن محفل را نبيند بگويد در اينجا دهتا محقّق نشستند و اين مردم هم نشستند من بايد طرزي حرف بزنم كه هم مردم بفهمند هم اين محقّقين نقد نكنند اين طرز حرف زدن و كتاب نوشتن است كه توده مردم بفهمند يك عنصر, محققين بپذيرند و نقد نكنند اين دو عنصر خب اين طور حرف زدن با كسي كه با تفكر وحياني آشناست هماهنگ نيست خدا امضا كرده اين سوره در مكه نازل شده در سالهاي نخست بعثت نازل شده مگر هر كسي را خداي سبحان به عظمت ياد ميكند اين آسمان و زمين را خدا به عظمت ياد نكرده اما اخلاق مطهر آن حضرت را به عظمت ياد كرده با جمله اسميه با تأكيد ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ بنابراين ما در بحث وحي و نبوّت و اينها محكماتي داريم در توحيد هم محكماتي داريم هر چه با اينها مطابق نيست علمش را به اهلش واگذار ميكنيم.
بيان تفاوت لذّت فطري و غريزي در تفسير ﴿وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ﴾
پرسش:...
پاسخ: نه, يعني ولو خوشت بيايد به حسب ظاهر انسان گلي را ميبيند بالاخره انسان فطرتي دارد انسان گل را ميبيند لذت ميبرد بفهمد كه بين لذت بردن از گل با لذت بردن غريزي بين آسمان و زمين فرق است يكي حلال است يكي حرام است يكي زشت است يكي زيباست خب آن كه نتواند از لذت گل با لذت غريزي فرق بدهد همان حرف سعدي است كه ميگويد «كژ طبع جانوري»[6] اين صراط مستقيم كه ميگويند «أدق من الشعر و احدّ من السيف»[7] است همين است معارفش از تشخيص دادن و ديدن موهاي باريك دقيقتر است عملش از رفتن روي لبه شمشير تيز سختتر است مگر فهم دين كار آساني است كه آدم چه چيزي تشخيص بدهد كجا جمال است و ديدن او لطيف است و كجا غريزه است و ديدن آن كثيف.
به هر تقدير ما با كسي روبهرو هستيم كه در اوايل بعثت از عرش الهي اين مدال براي او آمد كه ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ خب برترين اخلاق همان مسائل عفّت است براي اينكه كسي كه طمع ميكند خدا فرمود اين مريض است ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[8] خب اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ به اين ويروسها مبتلا باشد كه داراي خلق عظيم نيست مطهّر نيست ما بايد آيات را طرزي معنا كنيم كه با اين محكمات ما هماهنگ باشد چه در آيات توحيدي و چه غير آن اگر ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[9] بود بايد با ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ هماهنگ باشد اگر ﴿وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ﴾[10] باشد بايد با ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ هماهنگ باشد وگرنه بين ما و آنكه زمخشري نقل كرده فرقي نيست.
ناسازگاري قلب عظيم پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با نسبتهاي ناروا
پرسش:...
پاسخ: خب نه, قدر متيقّنش كه پيغمبر است نميشود قدر متيقّن را خارج كرد بله ديگران را هم شامل ميشود اما آنجا كه مخصوص پيغمبر است نميشود اين حرفها را زد، بالأخره ﴿وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ﴾ نبايد طوري باشد كه با ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ ناهماهنگ باشد يا آن طوري كه ديگران در ذيل همان جريان زيد نقل كردند كه ـ معاذ الله ـ رفت در خانه زيد همسرش را ديد و خوشش آمد[11] اين حرفهاي اصلاً با حرم امن خُلق عظيم سازگار نيست.
انتساب علم و عظمت پيامبر به خداوند
پرسش:...
پاسخ: نه, آن هم پيغمبر را شامل ميشود اينكه نفي نكرده در صدد بيان عظمت ليله قدر است كه چه كسي تو را به حقيقت ليلةالقدر آگاه كرده است آن وقت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم با تعليم الهي عالِم ميشود فرمود ما چيزي ياد داديم كه نميدانستي (يك) نميتوانستي ياد بگيري (دو) ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[12] نه ما لاتعلم خب علم وجود مبارك حضرت هم به تعليم الهي است.
اختصاصي بودن صحت ازدواج با «وَهَبْتُ» براي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
مطلب بعدي آن است كه در همين قسمتي كه آيات نازل شده فرمود شما نسبت به همسرانتان اين كار را انجام بدهيد آنجا كه جزء خصايص نبي است كاملاً مرز عوض شد ملاحظه ميكنيد تقريباً بيش از ده خطاب همهاش متوجه وجود مبارك پيغمبر است بعد دفعتاً برميگردد اسم ظاهر ميآورد و نام مبارك حضرت را دو بار تكرار ميكند آيه پنجاه را ملاحظه بفرماييد ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ خب خطاب، مستقيم به پيامبر است (يك) ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ﴾ (دو) ﴿أَزْوَاجَكَ﴾ (سه) ﴿اللَّاتِي آتَيْتَ﴾ (چهار) ضمير ﴿آتَيْتَ﴾ به حضرت برميگردد ﴿أُجُورَهُنَ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ﴾ (پنج) ﴿مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ﴾ (شش) ﴿وَبَنَاتِ عَمِّكَ﴾ (هفت) ﴿وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ﴾ (هشت) ﴿وَبَنَاتِ خَالِكَ﴾ (نه) ﴿وَبَنَاتِ خَالاَتِكَ﴾ (ده) ﴿اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ﴾ (يازده) يازده بار يا به صورت نداست يا به صورت خطاب است آن وقت كلاً وضع برميگردد ميفرمايد: ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ﴾ نه «لك» اين معلوم ميشود حكم، مخصوص پيغمبر است ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا﴾ خب يازده بار شما خود پيغمبر را خطاب قرار داديد اما كلاً الآن ميگويد محور, محور نبوت است يعني جزء مختصات نبي است حالا ميبينيد ابوحنيفه فتوا ميدهد كه ميشود كسي صيغه نكاح را با «وهبتُ» به جاي «أنكحتُ» بخواند[13] خب اگر اين جزء مختصات حضرت است ما از كجا ميتوانيم از آن عموم بفهميم, شافعي ميگويد نه, آين جزء مختصات حضرت است.[14]
عدم كفايت اجراي صيغه ازدواج با «آجَرتُ»
يا در ذيل ﴿آتَيْتَ أُجُورَهُنَ﴾ برخيها گفتند به جاي «انكحت» اگر «آجرت» هم بگويد درست است[15] ابوبكر رازي پاسخ ميدهد طبق نقل كشاف كه اين هم درست نيست براي اينكه اجاره يك امر موقّت و محدود است و نكاح يك امر مؤبّد است[16] آشنا نبودن به لطايف قرآني اين مشكلات فقهي را هم به همراه دارد. بنابراين آنجا كه مخصوص حضرت است ديگر جزء مختصات است هم اصلِ فعل هم آن لفظي كه اين فعل را ميفهماند.
چگونگي ارتباط پيامبر با مردم و رابطه مردم با او
فرمود تو چراغ روشني براي مردم هستي شاهد هستي مبشّر هستي مُنذر هستي داعي الي الله هستي سراج منير هستي رابطه تو با مردم همين است كه گفتيم ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[17] اما رابطه مردم هم با تو بايد اين باشد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ﴾ رابطه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با مردم در آن آيه مشخص شد كيفيت پيوند امّت با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اين آيه روشن ميشود.
بررسي دايره شمول بيت در لزوم استيذان ملاقاتها
اين اختصاصي به بيت به معناي خانهاي كه زن و بچه در آن هستند ندارد دفتر كار, جاي مطالعه را هم شامل ميشود و اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينچنين است درباره اهل بيت هم همين طور است درباره نايبان آنها هم كه كارهاي علمي و فقهي و عمومي دارند همين طور است آدم سرزده وارد دفتر مرجعي بشود وقت او را تلف كند بدون قرار قبلي اين صحيح نيست اين بدون قرار قبلي يعني بدون نظم زندگي كردن, پس بدون قرار قبلي آدم جايي نميرود مگر اينكه خود ميزبان بار عام بدهد وقتي هم كه آنجا رفت اين سه شرط را كه در جلسه ديروز ذكر شد ملاحظه كند.
ردّ كلام زمخشري در تفسير ﴿مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ﴾ به اطاله كلام
﴿مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ﴾ را جناب زمخشري و ديگران به عنوان اطاله جلوس دانستند[18] اين نيست نه اينكه شما آنجا زياد ننشينيد نه آنجا هم كه نشستيد مواظب زبانتان باشيد كه چه چيزي ميگوييد چه چيزي گران شده چه چيزي ارزان شده چه كسي آمده چه كسي رفته اينها در مجلس پيغمبر جاي اين حرفها نيست يا سؤالات عميق علمي را از قبل فراهم كنيد يا ساكت باشيد ببينيد حضرت چه ميگويد حرفهايي را كه در همه جا ميشود زد آن حرفها را در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نگوييد اين كاري به اطاله جلوس ندارد نهي از اطاله جلوس را با جمله ﴿فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا﴾ بيان كرده فرمود غذايتان را ميل كرديد براي چه نشستيد زودتر برويد آنجا هم كه نشستيد حرفهاي عالمانه بزنيد دفتر مرجعي, دفتر محقّقي, بيت يك انسان محقّقي اينها هم رفتيد راهش همين است اين دستور پيوند امّت است با امامشان آن دستور پيوند امام است با امتش كه فرمود: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً﴾.
لزوم رعايت ادب الهي در مجلس پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و حرمهاي اهل بيت(عليهم السلام)
پرسش:...پاسخ: خب بله آنها را به آداب مجلس آشنا كرد اول آنها ميآمدند عدهاي كه آشنا نبودند و تا آخر هم آشنا نشدند حضرت را به اسم صدا ميزدند كه آيات سورهٴ «حجرات» آمده كه فرمود ﴿لاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالقَوْلِ﴾[19] بعضيها هم كه وقتي آشنا شدند فرمود حضور مجلس بايد اين باشد وگرنه از اول كه اينها آشنا نبودند اوايل سورهٴ «حجرات» براي همين نازل شده ﴿لاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالقَوْلِ﴾, را در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» فرمود قبلاً ميگفتند يا فلان كس, اسم حضرت را ميبردند فرمود اين كار را نكنيد در مجلس آن حضرت هم كه نشستيد صدايتان بلندتر از صداي آن حضرت نباشد اينها را فرمودند الآن هم ما خيال ميكنيم در حرم رفتيم هر صداي بلند داشته باشيم اين با ادب حرم سازگار است اين هم نيست درست است كه از آن طرف وجود مبارك حضرت تسامح اخلاقي داشتند ولي از اين طرف مجلس را ذات اقدس الهي با آن آداب الهي مؤدّب كرد.
پرسش:...
پاسخ: خب براي اينكه مسئله جهاد را عملاً, همان اسبسواري و اينها را كه در دين فقها فتوا ميدهند اين كار جايز است آن قسمت مهم براي اينكه در مسئله نظامي، اينها عقب نمانند الآن هم همين طورند حالا نبايد توقع داشت يك مرجع سالمند بيايد به زحمت سوار اسب بشود.
استثنا شدن ارحام از اجازه گرفتن ملاقات با پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
فرمود اين كارها را شما مواظب باشيد انجام ندهيد. مسئله اينكه فرمود: ﴿لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ﴾ مسئله ارحام مطرح شد ارحام گفتند پس تكليف ما چيست فرمود شما مستثنا هستيد ارحام مستثنا هستند اما مرز استثنا هم مشخص است طبقهبندي هم هستند فرمودند ما درست است كه گفتيم اينها حق ندارند بدون اجازه وارد بشوند اما وقتي كه با خود حضرت بخواهند تماس بگيرند اين سه شرط را بايد داشته باشند چيزي بخواهند با همسرهاي پيامبر گفتگو كنند بايد ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ باشد ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ براي اينكه اين زمينه طهارت را بهتر فراهم ميكند.
شمارش محارم پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همسران او و استثناي آنها از حجاب
در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه پنجاه ملاحظه فرموديد رعايت حجاب را در طبقات گوناگون ملحوظ داشت اين چند گروهي را كه ميشمارند اينها را كاملاً محرم حضرت دانستند از آن طرف هم آنچه محرم همسران او هستند آنها را هم ملاحظه فرموديد در آيه 55 بيان كردند فرمودند: ﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ﴾ اينكه ما گفتيم ﴿إِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ اين براي همه افراد نيست محارم اينها استثنا هستند حالا محارم را ميشمارند فرمود: ﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ﴾ بر همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿فِي آبَائِهِنَّ﴾ درباره پدرانشان (يك) ﴿وَلاَ أَبْنَائِهِنَّ﴾ درباره پسرانشان (دو) ﴿وَلاَ إِخْوَانِهِنَّ﴾ درباره برادرانشان (سه) ﴿وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ﴾ برادرزادههايشان (چهار) ﴿وَلاَ أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ﴾ خواهرزادههاي اينها (پنج) اما سخن از عموها و خالهها نشده نه تنها در اين آيه، در سورهٴ مباركهٴ «نور» هم كه ملاحظه بفرماييد آنجا هم سخن از عمو و دايي نيست آيه 31 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين بود ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ﴾ موارد استثنا ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ﴾ (يك) ﴿أَوْ آبَائِهِنَّ﴾ (دو) ﴿أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ﴾ (سه) ﴿أَوْ أَبْنَائِهِنَّ﴾ (چهار) ﴿أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ﴾ (پنج) ﴿أَوْ إِخْوَانِهِنَّ﴾ (شش) ﴿أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ﴾ (هفت) ﴿أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ﴾ (هشت).
دليل ذكر نشدن عموها و خالهها در گروه محارم
سخن از اعمام و اخوال نيست عمو و خاله نيست اين گفتند لوجهين است يكي اينكه از همين فضاي آيه فهميده ميشود اين يكي، يكي اينكه به قرينه اينكه زنها فقط ميتوانند نزد زنهاي مسلمان بيحجاب باشند نزد زنهاي غير مسلمان نميتوانند بيحجاب باشند چرا؟ براي اينكه زنهاي غير مسلمان اگر اينها را بيحجاب ديدند ممكن است براي همسرانشان و ديگران تعريف كنند يك طمع غايبانه پيدا بشود لذا گفتند زن اگر بخواهد بيحجاب باشد نزد زنهاي با ايمان بيحجاب باشد كه اين زنهاي باايمان هم خودشان محرماند هم اسرار را حفظ ميكنند نميروند نزد نامحرمان بگويند چون اين خصيصه هست عمو و خاله مثل برادر و برادرزاده نيست عمو اگر ببيند يا خاله اگر ببيند ممكن است براي پسرش تعريف بكند كه او نامحرم است يا مثلاً پسران خواهرها. خواهرزادهها, خواهرزاده اگر ببيند ولو پسر است اما او ممكن است براي پدر خودش تعريف بكند كه نامحرم است اين را ذكر كرده اما با اينكه خواهرزاده را ذكر كرده اين را آخر ذكر كرده هاهنا نكتتان: يكي اينكه عموها و خالهها ذكر نشدند براي اينكه ممكن است براي فرزندانشان نقل كنند آنها نامحرماند پسرعمو با دخترعمو نامحرم است پسرخاله با دخترخاله نامحرم است.
علت ذكر «بني اخواتهِنَّ» در آخرين گروه محارم
يكي اينكه حتي خواهرزادهها را هم كه نقل ميكند آن را آخر نقل ميكند يعني برادرزاده مقدم بر خواهرزاده است ﴿أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ﴾ آخرين گروهي كه نقل ميكنند خواهرزاده است براي اينكه برادرزاده اگر نقل بكند براي پدرش نقل بكند كه خب پدر, برادر اين خانم است براي مادرش نقل بكند كه مادرش زن است اما خواهرزاده اگر براي مادرش نقل بكند كه خب زن است ولي براي پدرش نقل بكند نامحرم است آخرين گروهي كه ذكر شدند خواهرزادهها هستند همه آنهاي ديگر مقدماند. اين نكته نشان ميدهد كه دين روي عفاف و حجاب نهايت تأكيد را دارد عموها و خالهها با اينكه محرماند آن را گذاشته به عهده روايات يا به قرينه ميخواهد بفهماند خواهرزاده با اينكه محرم است او را آخرين مرتبه قرار داد زنها هم كه محرماند نفرمود هر زني ميتواند زنهاي مؤمنه را ببيند زنهاي مؤمنه ميتوانند زنهاي مؤمنه را ببينند براي اينكه اينها هم خودشان محرماند هم اسرار را حفظ ميكنند ديگر براي نامحرم تعريف نميكنند.
شمول ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ﴾ بر كنيز نه عبيد
﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ﴾ هم عموم ندارد كه عَبيد و اِما هر دو را شامل بشود ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ﴾ چه در سورهٴ مباركهٴ «نور»[20] چه در آيهاي كه محلّ بحث است به تعبير مرحوم شيخ طوسي كه فرمودند «و هو الأصح»[21] فرمودند اين راجع به كنيزهاست نه راجع به عبيد يعني اگر كسي مرد است كنيزي دارد خب او مِلك يمين اوست ولي اگر زن بود و بندهاي داشت بايد خودش را بپوشاند اين طور نيست كه حالا چون ملك يمين اوست ميتواند رها باشد لذا ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ﴾ به اماء و كنيزها مرتبط دانستند نه اعم از عبيد و اماء كه اين با طهارت قرآني با حجاب و عفاف قرآني سازگارتر است همانطور كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيهٴ 31 اين خصوصيات بيان شده در آيه محل بحث سوره مباركه «احزاب» هم همين خصوصيات هست ملاحظه فرموديد: ﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلاَ أَبْنَائِهِنَّ وَلاَ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ﴾ برادر و برادرزاده را اول ذكر كرد بعد خواهرزاده را، براي اينكه آخرين گروهي كه بالاخره بيحضاضت نيست هميناند ﴿أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ﴾ هستند.
عدم جواز آراستگي زن نزد زنان غير مؤمن و عبيد
بعد فرمود: ﴿وَلاَ نِسَائِهِنَّ﴾ يعني نساء مؤمنات پس زن حق ندارد پيش هر زني خود را بيارايد و زن حق ندارد آنجايي كه مسئله عبيد و اماء مطرح است نزد عبيد خود را بيارايد فقط نزد اماء ميتواند خود را بيارايد ﴿َولاَ مَا مَلَكَتْ َيْمَانُهُنَّ﴾ به قرينه ﴿نِسَائِهِنَّ﴾اين خصوص اماء را شامل ميشود عبيد را شامل نميشود.
بيحجابي منشأ طلاق و افسردگي و افسارگسيختگي مردان
پرسش:...
پاسخ: بله خب در مسئله بعولة آنجا ما يك محرميت داريم يك حرمت نكاح داريم با حفظ طبقات، آنجا اين بالاخره به وسيله دختر محرم شده است اما نظير اين محارم نسبي نيست اينجا محارم نسبي را ذكر ميكنند محارم سببي و مصاهره و امثال ذلك را كه اينجا ذكر نكردند نه در سوره مباركه «نور» ذكر فرمودند نه اينجا ذكر ميفرمايند. اگر ما از روز اول اين عفاف را حفظ ميكرديم گرفتار اين دو داء عضال و مصيبت بزرگ نميشديم طلاق، بخش وسيعي منشأش همين است اين يكي ديگري را ميبيند و به او دل ميدهد و از همسرش دل ميكند اين فاصله حاصل ميشود اگر ـ خداي ناكرده ـ طلاق در جايي رخنه كرد ممكن است در بعضي از موارد بيآسيب باشد اما غالباً احديالسيّئتين در آن هست يا گرفتار افسردگيِ گوشه منزل ميشود يا ـ خداي ناكرده ـ گرفتار افسارگسيختگي حاشيه خيابان، احديالسيّئتين هست انسان ميشنود يك خانواده منحل شده است اما نميداند انحلال خانواده يعني چه, اگر در خانه بنشيند عمري افسرده است برود حاشيه خيابان عمري افسارگسيخته است اين دو خطر هست كه منشأ همه اينها بيحجابي است.
عدم تناقض حجاب با آزادي
اينچنين نيست كه اگر جلوي بيحجابي را گرفتند جلوي آزادي را گرفتند آزادي، حريّت از بهترين نعمتهاي الهي است بارها به عرضتان رسيد كه كلمه ولنگار كلمه بسيط نيست مركّب از وِل و انگاره است يعني اگر كسي انگاره و انگيزه او اين باشد كه ول است اين را ميگويند ولنگار خب مگر ميشود انسان وِل باشد ميشود انگيزه كسي ول بودن باشد اين دين جلويش را گرفته خب اگر به ما فرمود: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[22] و ما بايد تأسّي كنيم اختصاصي به بيت او ندارد ملاحظه فرموديد همان طور كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» درباره زن و مرد باايمان اين بيانات را دارد همانها را با يك تفاوت مختصري درباره همسران وجود مبارك پيغمبر بيان ميكند.
اصلاح جامعه با انجام وظيفه دولت و مردم
ما ميخواهيم جامعهمان اصلاح بشود بسياري از مشكلات است كه به دست خود ما بايد حل بشود برخي از كارهاي ماست كه به دست دولت بايد حل بشود دولتي كه با مردم است مردمي كه با دولتاند نبايد كارها را به يكديگر ارجاع بدهند ما هم بايد وظيفهمان را انجام بدهيم آنها هم بايد وظيفهشان را انجام بدهند تا پاسدار كوشش امام راحل و خونهاي پاك شهدا(رضوان الله تعالي عليهم) باشيم.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ شوري، آيهٴ 11.
[2] . سورهٴ قلم، آيهٴ 4.
[3] . الكشاف، ج 3، ص 551.
[4] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 51.
[5] . روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج 11، ص 197 و 198.
[6] . ديوان سعدي، عزل 548.
[7] . ر . ك: الكافي، ج 8، ص 312.
[8] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 32.
[9] . سورهٴ فجر، آيهٴ 22.
[10] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 52.
[11] . جامع البيان فی تفسير القرآن، ج22، ص10.
[12] . سورهٴ نساء، آيهٴ 113.
[13] . الكشاف، ج 3، ص 550.
[14] . الكشاف، ج 3، ص 550 و 551.
[15] . الكشاف، ج 3، ص 551.
[16] . الكشاف، ج 3، ص 551.
[17] . سورهٴ احزاب، آيات 45 و 46.
[18] . الكشاف، ج 3، ص 555؛ لباب التأويل في معاني التنزيل، ج 3، ص 434.
[19] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 2.
[20] . سورهٴ نور، آيهٴ 31.
[21] . التبيان فی تفسير القرآن، ج8،ص358.
[22] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 21.