11 05 2013 2070869 شناسه:

تفسیر سوره احزاب جلسه 21 (1392/02/21)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً (49) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالاَتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلاَ يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً (50) تُرْجِي مَن تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوي مَن تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنَي أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلاَ يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً (51)

بيان كمالات نبوي و لزوم پيروي از آن در سورهٴ احزاب

در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» بعد از بيان آن قسمت‌هاي قبلي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را اُسوه امّت اسلامي قرار داد فضايل و مناقبي را كه در آيات گوناگون براي آن حضرت ذكر فرمود آنها دو پيام دارند پيام مستقيم آنها تبيين كمالات آن حضرت است پيام غير مستقيم آنها دعوت مؤمنين است به اينكه اين كمالات را الگو قرار بدهند و به همين كمالات نايل بشوند. در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» بعد از اينكه بخشي از كمالات حضرت را ذكر فرمود و دستورهايي به آن حضرت داد, مؤمنان را مخاطب قرار داد دستور مي‌دهد كه شما اين كارها را انجام بدهيد فلان فضايل را فراهم كنيد و مانند آن.

لزوم پيروي از سنّت پيامبر در ازدواج و تشكيل خانواده

يكي از بخش‌هاي مهمّ جامعه ايماني, تربيت خانواده و داشتن فرزند صالح است لذا مسئله نكاح را در آيات اين سور‌ه به صورت تا حدودي مبسوط بيان كرده و اين نكاح همان است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود من نكاح آوردم «النكاح سنّتي»[1] در بحث‌هاي قبل ملاحظه فرموديد كه اجتماع نر و ماده در حيوانات هم هست اجتماع مذكر و مؤنث در انسان‌ها قبل از اسلام بود بعد از اسلام هم هست بعد از اسلام هم در بين مسلمان‌ها هست هم در بين غير مسلمان‌ها; ملحد و مشرك, ترسا و يهودي همه ازدواج دارند اما حضرت فرمود غير از آنچه قبل از اسلام بود و غير از آنچه در بين اقوام و ملل هست من چيز جديدي آوردم و آ‌ن نكاح است كه سنّت من است اين اصول خانواده را ترتيب مي‌دهد چگونه انسان همسر انتخاب كند با همسر چگونه رفتار كند فرزند را چگونه به بار بياورد اينها سنّت من است من ازدواج نياوردم اين ازدواج قبلاً هم بود زناشويي و همسرگيري قبلاً هم بود در بين غير مسلمان‌ها هم هست من نكاح آوردم.

سرّ خطاب مستقيم قرآن به ازدواج با زنان باايمان

 قرآن كريم هم مستقيماً خطاب مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ يعني با همسرهاي باايمان ازدواج كنيد شما مي‌خواهيد زندگي تشكيل بدهيد مجراي فيض خالقيّت بشويد حواستان جمع باشد شما مي‌خواهيد پدر بشويد شما مي‌خواهيد مادر بشويد كه خداي سبحان به فرزندان مي‌گويد خدا را و پدر و مادرتان را سپاس بگذاريد ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ[2] خب اين مجراي فيض خالقيّت است دعوت مردم به سپاسگزاري گاهي در كنار سپاسگزاري انبيا ذكر مي‌شود گاهي در كنار سپاسگزاري پدر و مادر, گاهي مي‌فرمايد پيامبران در سايه ذات اقدس الهي وسيله بي‌نيازي شما هستند نه ـ معاذ الله ـ آنها شما را بي‌نياز كنند بلكه آنها مجراي فيض اِغنايند لذا فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ[3] خدا غني است و خدا مُغني است (يك و دو) خدا قُنيه دارد و خدا اقناء مي‌كند (سه و چهار) غني است كه ﴿فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾,[4] ﴿غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ[5] اِقناء هم از اوست كه او ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ﴾ غُنيه و سرمايه بالاصاله براي خداست اقناء هم براي خداست كه فرمود: ﴿أَغْنَي وَأَقْنَي[6] هر دو را خدا به خود اسناد داد اما در جريان اغناء يعني بي‌نياز كردن اين را به وجود مبارك پيغمبر هم اسناد داد فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ اين ـ معاذ الله ـ ناظر به آن نيست كه رسول خدا شريك الباري است في الغني و الاغناء بلكه به اين معناست او مجراي فيض اغناء است اگر ذات اقدس الهي بخواهد به كسي فيض برساند گاهي به وسيله باران است گاهي به وسيله آفتاب است گاهي به وسيله نسيم است گاهي به وسيله انسان اينها مجاري فيض‌اند اگر بخواهد به كشاورزي روزيِ فراوان برساند خب بالأخره «امْطرَهم بالليل و شمّسهم بالنهار»[7] اين در روايات و بيانات نوراني اهل بيت(عليهم السلام) است كه اگر خدا بخواهد كشاورزي گروهي را تقويت كند بارانِ مناسب در شب و آفتاب مناسب عنايت مي‌كند در روز تا اين مزرعه و باغ رشد كند خب اينها مجراي فيض خدا هستند اگر بخواهد به كسي علم و نور و هدايت و معنويت عطا كند به وسيله انبيا و اهل بيت(عليهم السلام) است فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ خب پس اينها مي‌شود مجراي فيض خدا در اغنا لذا مي‌فرمايد خدا را شكر كنيد پيامبر را سپاسگزاري كنيد و مانند آن. در قبال انبيا و اوليا, نسبت به پدران و مادران خودتان هم شكرگزار باشيد فرمود: ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ﴾ خب اين پدر و اين مادر كه بخواهد مجراي فيض خالقيّت خدا باشد تا شكر بالاصاله براي خدا باشد و از راه وساطت و مجرا به پدر و مادر برگردد اين نكاح مي‌خواهد فرمود من نكاح آوردم در نكاح, طلاق نيست.

ضرورت احترام به سنّت ازدواج در همه ملل

پرسش: پس «لكلّ قوم نكاح»[8] چيست؟

پاسخ: بله همين است اين معني خودش را دارد يعني اگر كسي يهودي بود ازدواجي كرد كار خودش را دارد اما فرمود آن «لكلّ قومٍ نكاح» آن نكاح را من نياوردم من يك نكاح خاص آوردم هر كسي يك ازدواج دارد خانمي, آقايي شناسنامه‌اي دارند كه در شناسنامه‌شان آمده است اين همسر اوست شما بايد او را محترم بشماريد و به عنوان همسر او قبول بكنيد.

پرسش:...

پاسخ: نكاح در مذهب خودشان است ما موظفيم بر اساس قوانين آنها, احكام آنها را رعايت كنيم بر اساس قاعده الزام.

نكاح در سنّت پيامبر حقّ تلفيقي بين خدا و زوجين

اما آنكه وجود مبارك پيامبر آورد فرمود من نكاح آوردم آن‌چنان اين نكاح يك حقّ تلفيقي است كه از يك سو حكم خداست از يك سو حقّ طرفين است در فقه مي‌بينيد زن وقتي طلاق گرفت بايد عِدّه نگه بدارد ما همه خيال مي‌كنيم اين عِدّه, حُكم محض است البته حكم خدا است اما صبغه حقوقي هم دارد حقّ شوهر هم هست شوهر هم بايد مواظب باشد كه اين زني كه طلاق گرفته فوراً دارد شوهر مي‌كند يا بعد از مدّت عِدّه‌اي اين حقّ اوست حرمت او را بايد حفظ بكند حريم او را بايد حفظ بكند شايد باردار باشد لذا مسئله عِدّه نظير مسئله ايام عادت نيست كه فقط حُكم الله محض باشد ايام عادت بالأخره نماز نبايد بخواند روزه نبايد بگيرد روزه را بايد قضا به جا بياورد نماز قضا ندارد اينها احكام شرعي است حقّ كسي نيست كه حالا شوهر اظهارنظر بكند ايام عادت احكام خاصّ خود را دارد اما عِدّه غير از عادت است فرمود زن وقتي طلاق گرفت اگر تماسي با او نداشتيد صِرف عقد بود ﴿فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ شما ديگر حقّ عِدّه نداريد معلوم مي‌شود عِدّه, حقّ مرد است مرد بايد مواظب باشد كه اين زن كه مطلّقه است آن عِدّه را نگه داشته و دارد ازدواج مي‌كند يا قبل از آن است, مرد مي‌تواند اعتراض بكند نفرمود عِدّه هست عِدّه, حكم خداست عدّه, يك حكم محض نيست نظير ايام عادت عدّه حكمي است آميخته با حقّ زوج, فرمود اگر مؤمنه‌اي را به همسري در آورديد و تماسي بين شما حاصل نشد بعد در اثر ناهماهنگي خواستيد از هم جدا بشويد شما بر او حقّ عِدّه نداريد يعني اگر همسري داشتيد كه با او مِساس داشتيد و بخواهد عِدّه نگه بدارد عدّه در عين حال كه حكم‌الله است حقّ زوج هم است اينجا فرمود: ﴿فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ كه صيغه جمع مذكر سالم است.

تبيين شاخص‌هاي ازدواج و طلاق در اسلام

نكاحي كه اسلام آورد بخشي از آنها گذشت و بخش ديگرش اين است كه ﴿قَدْ أَفْضَي بَعْضُكُمْ إِلَي بَعْضٍ﴾ باشد در سورهٴ مباركهٴ «نساء» بخشي از اين امور را ذكر فرمود كه شما وقتي كه با همسرانتان ازدواج كرديد اينها چند حكم دارند يكي اينكه ﴿قَدْ أَفْضَي بَعْضُكُمْ إِلَي بَعْضٍ﴾ هستند يعني اُنس و عُلقه و علاقه و امثال ذلك برقرار كرديد اگر چنين چيزي بود ديگر نمي‌توانيد مَهريه اينها را كم بگذاريد به اينها كمتر مهريه بدهيد آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است مبادا مهريه آنها مورد طمع شما قرار بگيرد ﴿كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَي بَعْضُكُمْ إِلَي بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِيثَاقاً غَلِيظاً﴾ شما با يكديگر انس داشتيد رابطه داشتيد مبادا در حقّ يكديگر تجاوز بكنيد مهريه آنها را كم بدهيد و مانند آ‌ن.

دستور صريح قرآن به تسريح جميل داشتن هنگام طلاق

خب اين ﴿أَفْضَي بَعْضُكُمْ إِلَي بَعْضٍ﴾ همين معنا را نشان مي‌دهد چه آن همسراني كه قبل از مِساس طلاق مي‌گيرند چه آن همسراني كه بعد از مساس طلاق مي‌گيرند سخن از تسريح جميل است درباره آنها فرمود تسريح بكنيد اينها را رها بكنيد يعني بعد از اينكه هيچ راهي براي توافق نيست تسريح جميل داشته باشيد در آيه محلّ بحث دارد كه ﴿فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً﴾ يعني اگر مهريه‌اي برايشان قرار نداديد مقداري اينها را متنعّم بكنيد با گشاده‌رويي از يكديگر جدا بشويد يعني مي‌بينيد هيچ راهي نداريد دو طرز فكر است يا دو طرز برخورد است نمي‌توانيد با هم زندگي كنيد با عداوت از هم جدا نشويد حتي در صورت طلاق خب آنكه اسلام آورد يك زندگي اساسي است كه حتي در حال طلاق هم آن دوستي بايد محفوظ باشد حالا مي‌بينند زندگي مقدور نيست رشته كارشان, رشته علمشان, رشته فرهنگشان با هم ناهماهنگ است اينها مجبورند كه از يكديگر جدا بشوند آن يكي در يك آب و هوا زندگي مي‌كند اين يكي در يك آب و هواي ديگر زندگي مي‌كنند مقدورشان نيست در يكجا بتوانند به سر ببرند حتي در صورت طلاق هم فرمود: ﴿وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً﴾ چه در آن بخش‌هاي قبلي چه در اين بخش يعني آيه 49 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين معنا را دارد لذا فرمود من چيزي آوردم مطلبي آوردم كه به نام نكاح است اين سنّت من است و در اين سنّت دو نفر مي‌شوند پدر و مادر و اينها مجراي فيض خدا هستند كه خدا خالق است و احسن قِوام از همين‌ها به بار مي‌آيد لذا خدا فرمود: ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ﴾.

تبيين مقدار مهريه در صورت طلاق

در جريان نكاح فرمود اگر عقدي واقع شد و مهريه‌اي مطرح نشد و مِساس حاصل شد كه خب اين به مَهرالمِثل برمي‌گردد اگر مساسي حاصل نشد تمتيع است مقداري بايد حقّي را براي همسرش قائل بشود چيزي به او بدهد اگر مهريه‌اي ذكر شده است نصف مهر را بايد به زوجه بپردازد كه فرمود: ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾.

ردّ ناسخ بودن آيه ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ بر ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ...﴾

اين ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ برخي‌ها خيال كردند اين نَسخ آن آيه است در حالي كه سخن از نسخ نيست در سورهٴ مباركهٴ «بقره» به اين صورت آمده است فرمود: ﴿لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي الْمُحْسِنِينَ ٭ وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً﴾ ديگر تمتيع واجب نيست حالا مستحب است يا نه, دو نظر هست ولي اصلِ تمتيع, وجوبش در جايي است كه عقد واقع بشود مَهر ذكر نشود و مِساس هم حاصل نشود ﴿وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ[9] سعيدبن‌مسيّب مي‌گويد اين آيه نصف مِهر ناسخ مسئله تمتيع است[10] اين بين نسخ و تخصيص فرق نگذاشته.

عدم فرق بين نسخ و تخصيص, ثمره عدم مراجعه به اهل بيت(عليهم السلام)

به هر حال مشكل جدّي ما اين است وقتي تقريباً يك قرن تفسير قرآن در مهم‌ترين حوزه‌هاي علمي آن روز به دست عبدالله‌‌بن‌عباس و ابي‌بن‌كعب و عبدالله‌بن‌مسعود باشد حكم همين است يك تحقيق بيشتري غير از تحقيقاتي كه تاكنون كرديد انجام بدهيد تا به دست بياوريد كه آيا در يك قرن اول قبل از اينكه وجود مبارك امام باقر و امام صادق(سلام الله عليهما) حوزه علميه تشكيل بدهند آيا تفكّر اهل بيت درباره تفسير قرآن در حوزه‌هاي رسمي مكه و مدينه و عراق وجود داشت يا نداشت, قبلاً هم به عرضتان رسيد كه مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان مرسلاتي دارد مي‌گويد سدّي اين‌طور گفته, قتاده اين‌طور گفته, مجاهد اين‌طور گفته, خب اينها همه مرسلات است مرسلات مرحوم طبرسي در مجمع‌البيان مسند است به مرسلات مرحوم شيخ طوسي در تبيان ايشان هم همين مرسلات را دارند ايشان مي‌فرمايند سدّي اين‌طور گفته, قتاده اين‌طور گفته, مجاهد اين‌طور گفته, عبدالله‌بن‌عباس اين‌طور گفته اينها همه مرسلات است مرسلات مرحوم شيخ طوسي مربوط است به مَسانيد جناب طبري در تفسير معروفش اينكه مي‌گويند او امام‌المفسّرين است براي آن است كه او سلسله سند دارد مي‌گويد حدّثنا از فلان از فلان از مجاهد و مانند آن, اين حدّثنا, مسانيد جناب طبري است تا تابعين تا آنهايي كه در قرن اول بعد از صحابه عهده‌دار تفسير بودند لذا دست ما از تفسير اهل بيت(عليهم السلام) آن طوري كه حرف‌هاي ديگران فراوان است خالي است حالا بايد تحقيق كرد كه آيا در اين قرن اول پيروان اهل بيت(عليهم السلام) حوزه‌اي داشتند, كتابي نوشتند, تدريسي كردند, شاگردي تربيت كردند البته خالي از اين كار نبودند حتماً سلمان‌ها, مقدادها, عمارها, حجربن‌عدي‌ها(رضوان الله عليهم) همه اينها شاگرداني داشتند احاديثي ‌گفتند اما حوزه علمي به طور رسمي در اختيار هيچ كدام از اينها نبود يا اگر بود به ما نرسيد مي‌بينيد چون بين تخصيص و نسخ خيلي نمي‌توانند فرق بگذارند در خيلي از موارد فوراً مي‌گويند اين آيه ناسخ آن آيه است در حالي كه اگر عام و خاص‌اند كه تخصيص است اگر مطلق و مقيّدند كه تقييدند فوراً نمي‌شود گفت اين آيه ناسخ آن آيه است.

عدم كفايت شاگرد يكي از اهل بيت(عليهم السلام) بودن در حجيّت تفسير شاگرد

پرسش:...پاسخ: بله خب آن را بايد بگويد ولي ما مي‌بينيم خيلي از چيزهاست كه ابن‌عباس نقل مي‌كند و خود اهل بيت(عليهم السلام) از وجود مبارك حضرت امير خلافش را نقل مي‌كنند آنها استفاده كردند مگر ابوحنيفه از وجود مبارك امام صادق استفاده نكرده نگفته اگر آن دو سال نبود من به جايي نمي‌رسيدم[11] اما حرف خودشان را مي‌زنند آن‌كه شاگردي كرده باشد و امينِ در تتلمذ باشد و حرف استاد را نقل بكند بله آن مي‌شود معتبر وگرنه اين‌طور نيست وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) آن قصه معروف را كه مستحضريد به قتاده فرمودند تو چطور به خودت اجازه مي‌دهي كه به قرآن فتوا بدهي[12] ممكن است علم‌الدراسه داشته باشي اما قرآن با علم‌الدراسه كه حل نمي‌شود كسي كه عِدل قرآن است يعني اهل بيت وارث معارف قرآن هستند به بركت الهي, خب اين مكتب همان عِدل قرآن است قرآن ناطق است اين متأسفانه تا يك قرن بسته بود.

ضرورت تلاش براي دسترسي به تفسير صحيح قرآن از اهل بيت(عليهم السلام)

حالا بايد تلاش و كوشش كرد بعد از اينكه اين مكتب باز شد از شواهد قبلي استفاده كرد به بيانات نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه از راه خود اهل بيت رسيد دسترسي پيدا كرد به بيانات نوراني فاطمه زهرا(سلام الله عليها) امام مجتبي, امام حسين, وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليهم) به اينها دسترسي پيدا كرد غرض اين است كه آنجا سخن از نسخ نيست. خب در همه موارد سخن از نكاح است منظور از اين نكاح هم عقد است هرگز از آن آميزش در قرآن كريم تعبير ندارد خيلي رقيقانه و مؤدبانه فرمود قبل از برخورد, قبل از تماس, قبل از لمس اين‌طور تعبير دارد.

وجوب تمتيع در طلاق در صورت عدم تعيين مهر

پرسش:... پاسخ: اين مطلق است در خود همين آيه سورهٴ «بقره» تفصيل داد بين قبل از مِساس و بعد از مساس فرمود: ﴿وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ﴾ اگر طلاق قبل از مساس بود و براي اين نكاح, مَهر قرار داديد كه جا براي تمتيع نيست ﴿وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ ديگر جا براي تمتيع نيست تفصيل, قاطع شركت است. آن آيه قبل هم كه فرمود اگر تمتيع كنيد براي بدون تعيين مَهر است آيه قبلش در سورهٴ «بقره» اين است ﴿لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾ خب اگر مَهر تعيين نكرديد تمتيع است اگر مَهر تعيين كرديد ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ است بنابراين نمي‌شود گفت آن ناسخ اين است بله اينها مخصِّص يكديگرند. تمتيع بدون تعيين مَهر, واجب است با تعيين مَهر هم مستحب است يا مثلاً واجب نيست.

نفساني نبودن خشيت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در طرد سنّت جاهلي

مطلب‌هايي كه مربوط به سؤالات قبلي است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خشيتي داشت طبق آن خشيت, حكم را ظاهر نمي‌كرد اين خشيت, خشيت الهي بود براي اينكه مي‌ترسيد مردم نسبت به دين بدبين بشوند نه خشيت نفساني نظير همان جريان خشيت درباره حضرت امير كه فرمود: ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[13] اين با عصمت با رسالت با نبوت هماهنگ است يك خشيت نفساني نبود مي‌ترسيد كه اين مردم نپذيرند از اصلِ دين ـ معاذ الله ـ فاصله بگيرند لذا آنجا كه فرمود: ﴿تَخْشَي النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ﴾ يعني مي‌ترسي كه مردم از اين دين فاصله بگيرند اين يك مطلب.

تصليه ما نسبت به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سبب تقرّب ما

مطلب ديگر اينكه تصليه ما نسبت به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه قبلاً گذشت تقرّبي است براي خود ما, انسان كامل مثل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ائمه و معصومين(عليهم السلام) اينها در قوس نزول آنچه كمالاتي كه بايد داشته باشند دارا هستند در قوس صعود يكي پس از ديگري كمالات را بايد فراهم كنند هم ﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً[14] هم در مسائل علمي ﴿قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً[15] اين براي قوس صعود, عرض ادب ما تقرّبي است براي خود ما, وجود مبارك پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) در قوس صعود نيازمند به كمالات الهي‌اند اما اين تصليه ما يك سبب مياني باشد كه بين اهل بيت و خدا قرار بگيرد كه فيض را از خدا بگيرد به اينها برساند اين‌چنين نيست چون خود اين تصليه هم از بركات اينهاست اين مثال بارها گفته شد الآن اگر كسي باغبان كسي باشد كه باغ براي آن شخص است تمام درخت‌ها و آب‌ها و قنات و چشمه را او احداث كرده اين باغبان مسئول حفظ اين درخت‌‌هاست و همه حقوق او را هم صاحب‌باغ مي‌دهد حالا اگر يك روز عيدي يك دسته گُلي يا يك سبد ميوه از باغ همين باغبان فراهم بكند براي او اهدا كند آيا اين باغبان چيزي از خود به او داد يا خودش متقرّب شد ما باغبان‌هاي اين ذوات قدسي هستيم اينها اين باغ را اين نهال را اين اشجار را اين آب را اين كوثرها را از طرف خداي سبحان به ما دادند ما را مسئول كردند كه حفظ بكنيم ما اگر يك روز عيدي شد غير عيدي شد عرض ادب كرديم به اينها صلوات فرستاديم از ميوه باغ اينها چيزي نزد آنها برديم خود ما مقرّب شديم نه اينكه به وسيله ما آنها چيزي را پيدا كرده باشند دارا شده باشند. فتحصّل كه در قوس نزول هر چه بايد داشته باشند دارند (يك) در قوس صعود يكي پس از ديگري كمالات را به دست مي‌آورند (دو) ما واسطه تكامل آنها نيستيم (سه) اين عرض ارادت و تصليه ما تقرّب ماست به پيشگاه الهي (چهار) چون ميوه باغ اينها را به حضور اينها تقديم مي‌كنيم (پنج).

تبيين جايگاه استخاره در بيان امام سجاد(سلام الله عليه)

مطلب بعدي آن است كه در مورد استخاره كه سؤال مي‌شود استخاره اگر كسي واقعاً مشورت كرده فكر كرده كار ضروري هم هست متحيّر شده بله, ممكن است به قرآن مراجعه بكند ولي آن استخاره‌اي كه خيلي روي آن تأكيد شده همان استخاره نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است در صحيفه سجاديه كه انسان كاري را كه مي‌خواهد انجام بدهد به وسيله آن دعا خيرش را از خدا مي‌خواهد, مي‌گويد خدايا اين كار را من بررسي كردم ظاهراً كار بدي نيست ولي از اسرارش از باطنش از گذشته‌اش از آينده‌اش كه من خبر ندارم خيرِ مرا در اين كار قرار بده آن استخاره براي رفع حيرت نيست آن طلب خير است آن خيلي چيز نافعي است و چيز بسيار خوبي است.

حلال شمردن هفت گروه از زنان براي ازدواج پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

مطلب بعدي آن است كه در اين آياتي كه خوانده شد يك مقدار مربوط به همسران پيامبر است آيه پنجاه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ ما همسراني كه تو قبلاً ازدواج كردي و مهريه آنها را دادي آنها كه براي تو حلال است ﴿إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَ﴾ يعني مهريه اينها ﴿وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ﴾ آنها كه مِلك يمين‌اند و در اثر فيء الهي خدا اينها را به تو داده است كه معلوم مي‌شود حليّت است طهارت است بركت است آنها هم كه حلال است و دخترعمو و دخترعمه هم بر تو حلال‌اند دختردايي و دخترخاله هم بر تو حلال است اما در بين اينها مواظب باش نه تنها آنها كه مؤمن‌اند بلكه ﴿اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ﴾ بعد هم نوبت به انصار مي‌رسد غرض آن است كه آنها كه مي‌خواهد تحليل كند آن زناني كه نه تنها با ايمان‌اند بلكه اهل هجرت‌اند گرچه جهاد بر آنها نيست اما هجرت هست اينهايي كه ﴿هَاجَرْنَ مَعَكَ﴾ البته بعد انصار تحليل شده و مانند آن. بعد يكي از خصايص نبي اين است كه ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ﴾.

از خصايص‌النبي بودن صحّت صيغه ازدواج با هبه

خب مستحضريد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سنّ 25 سالگي اوّلين ازدواج كه كرد با خديجه كبرا(سلام الله عليها) بود كه در سنّ چهل سالگي بود اين معلوم مي‌شود نكاح او براي حفظ اسلام و صبغه اسلامي بود وگرنه در آن سن بايد او با كسي كه سنّش كمتر باشد و ازدواج كرده نباشد ثيوبه‌اي نداشته باشد ازدواج كند اما با كسي كه سنّش بيشتر است و ثيِّب است ازدواج كرده معلوم مي‌شود اصلاً در اين مسير نبود.

﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ﴾ يكي از چيزهايي كه جزء مختصّات وجود مبارك حضرت رسول(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است اين است كه اگر كسي خواست خود را به شما هبه كند يعني به جاي «أنكحتُ و زوّجتُ» بگويد «وهبتكَ نفسي» كه صيغه نكاح به صورت صيغه هبه خوانده بشود اين جزء مختصّات پيغمبر است فرمود: ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا﴾ يك وقت است كسي پيشنهاد مي‌دهد ولي حضرت مي‌بيند او شايسته بيت نبوّت نيست برخي از افراد بودند كه براي حفظ قبيله و تناسب قبايل و مسائل سياسي حضرت مي‌پذيرفت اما بعضي‌ها هستند كه نه, هيچ كدام از اين مزايا را ندارند خب حضرت ممكن است نپذيرد لذا حضرت را مخيّر كرده فرمود اگر پيامبر بخواهد پيشنهاد همسريِ كسي را بپذيرد اين جزء مختصّات نبي است كه به جاي اينكه او بگويد «زوجتك نفسي» يا «أنكحتك نفسي» بگويد «وهبتك نفسي» اين صيغه هبه كار نكاح را مي‌كند اين ﴿خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اين جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ﴾ اين به يك جمله معترضه شبيه‌تر است تا به جمله مرتبط, چون بحث در ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ است احكام پيامبر است مختصات نبي است و مانند آن.

دليل ديگر بر عدم ارتباط آيه تطهير با آيات مرتبط با همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

فرمود ما درباره مؤمنين احكامشان را گفتيم كه چند همسر مي‌توانند داشته باشند (يك) عدل را چگونه رعايت كنند (دو) مسئله نفقه و تقسيم در مضجع را بايد رعايت كنند (سه) اينها را گفتيم گويا اين جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ اين جمله معترضه است مي‌بينيد اين ﴿لِكَيْلاَ﴾ به اين جمله نمي‌خورد اين ﴿لِكَيْلاَ﴾ به قبل مي‌خورد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ﴾ و اين امور را ﴿لِكَيْلاَ يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ﴾ اين معلوم مي‌شود اين جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ جمله معترضه است آن وقت نبايد بگويند كه اين ﴿يُطَهِّرَكُمْ[16] براي همه نساء است قبلاً ملاحظه فرموديد اين الاّ ولابد جمله معترضه است حالا يا در اثناي آن آيه نازل شد يا نه, اثناي آن آيه نبود جريان كِسا بود و حضرت دستور داد اينجا بيايد يا همان جريان كسا در اثناي آن آيه اتفاق افتاد ولي بالأخره اين جمله آيه تطهير نه به ماقبل مرتبط است نه به مابعد چه اينكه اين جمله هم به ماقبل و بعد ارتباط ندارد ﴿وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . جامع‌الأخبار, ص101.

[2] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 14.

[3] . سورهٴ توبه, آيهٴ 74.

[4] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 12.

[5] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 97.

[6] . سورهٴ نجم, آيهٴ 48.

[7] . قصص‌الأنبياء (راوندي), ص236.

[8] . تهذيب الأحكام, ج7, ص472.

[9] . سورهٴ بقره, آيات 236 و 237.

[10] . الجامع لأحكام القرآن, ج14, ص205.

[11] . ر.ك: التحفة الاثني عشرية (آلوسي), ص8; «لو السنتان لهلك النعمان».

[12] . ر.ك: الكافي, ج8, ص311 و 312.

[13] . سورهٴ مائده, آيهٴ 67.

[14] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 79.

[15] . سورهٴ طه, آيهٴ 114.

[16] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 33.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق