اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۱۰۹) وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (110)﴾
تلاش يهوديان براي ارتداد مسلمانان
ضمن شمارش أوصاف نفساني بنياسرائيل و اعلام خطرات آنها به مسلمين هشدار ميدهد ميفرمايد به اينكه بنياسراييل نه تنها نسبت به خود و أنبياي خود بدرفتاري كردند، بلكه ميكوشند شما را هم به كبيرهٴ ارتداد مبتلا كنند كه شما را مرتد كنند، تا ممكن است نميگذارند شما ايمان بياوريد و اگر ايمان آورديد ميكوشند شما را بعد از ايمان مرتد كنند كه يا دفع خير كنند يا رفع خير، منشأ اين كارها هم فرمان نفس امّاره اينهاست كه دستور حسد ميدهد، اگر نفس پليد شد و امّاره به سوء شد يا گرفتار مسائل شهويي است كه امّاره به سوءِ شهوت است يا گرفتار قدرتهاي غضبي است كه امّاره به سوء غضب است، بالاخره نفس امّاره به سوء يا در قسمِ شهوت يا در قسم غضب دستور به بدي ميدهد، حسد از جناحهاي مذموم قوّه غضبيه است. منتها زمام غضب را نفس امّاره بالسوء به عهده ميگيرد، فرمود: ﴿ودّ كثيرٌ من أهل الكتاب لو يردّونكم من بعد إيمانكم كفاراً﴾ و منشأ اين محبّت و مودّت ارتداد شما، حسد اينهاست كه نفس امّاره اينها دستور اعمال حسد ميدهد و اين هم روي شبهات علمي و مانند آن نيست بلكه بعد از تبيّن حق است كه ﴿قد تبيّن الرشد من الغي﴾[1]، حسد يك وقتي است كه به اقدام عملي نميرسد آن فقط به خود حاسد آسيب ميرساند، يك وقت به اقدام عملي ميرسد كه در اينجا حسود آسيب ميبيند، در اين زمينه كه به اقدام عملي رسيد و احياناً به محسود آسيب ميرساند؛ خداي سبحان دستور موقّت و دستور آينده داد كه فرمود: فعلاً عفو كنيد تا دستور ثانوي برسد، از اين كريمه معلوم ميشود كه بنياسراييل و اصولاً اهل كتاب اينها دست به اقدام علمي نسبت به حسادت زدند.
ـ نمونهاي از دسيسههاي حسودانهٴ يهود
گوشههايي از اقدام عملي اينها را خداي سبحان در سورهٴ مباركهٴ آلعمران و مانند آن نقل كرد، در آيهٴ ٧٢ سورهٴ آلعمران اينچنين آمده است: ﴿و قالت طائفةً من أهل الكتاب ٰامنوا بالذي أنزل علي الذين ٰامنوا وجه النهار و اكفروا ٰاخره لعلّهم يرجعون﴾[2]: اين اعمال آن حسد است، فرمود: گروهي از اهل كتاب دستور دادند به پيروانشان كه شما به عنوان عوامل نفوذي صبح به حضور رهبر مسلمين برسيد و ايمان بياوريد و عصرِ همان روز برگرديد و كافر بشويد به مردم بگوئيد: ما رفتيم ايمان آورديم، ديدم چيزي در آن نبود و محتوايي نداشت، برگشتيم؛ با همين عمل زمينهٴ ارتداد ديگران را هم فراهم كنيد شما يك مرتد صوري شديد تا زمينهٴ ارتداد ديگران را فراهم كنيد، بگوئيد: ما رفتيم تحقيق كرديم اسلام محتوايي نداشت برگشتيم، اين اقدام عملي حسودهاست كه ﴿و قالت طائفةٌ من أهل الكتاب ٰامنوا بالّذي أنزل علي الذين ٰامنوا﴾ يعني به قرآني كه بر مؤمنين نازل شده است ايمان بياوريد ﴿وجه النهار﴾؛ يعني طليعهٴ روز، اوّل بامداد يعني صبح ايمان بياوريد. امّا ﴿و كفروا ٰاخره﴾: در پايان روز كفر بورزيد. اين كار شما كه يك ارتداد صوري است زمينهٴ ارتداد ديگران را هم فراهم ميكند: ﴿لعلهم يرجعون﴾؛ تا اينكه اينها از اسلام برگردند.
پس اينكه اهل كتاب مودّت داشتند كه مسلمين مرتد بشوند راههاي عملي حسودانه را هم طيّ ميكردند، چه اينكه گاهي بيرحمانه ميگفتند: كفار متمدنتر از مسلميناند؛ اين حرف را روي حسد ميگفتند تا يك تبليغ سوئي باشد براي مسلمين و اينها را از اسلام منصرف كند.
در سورهٴ نساء آيهٴ ٥١ اين است: ﴿ألم تر إلي الذين أوتوا نصيباً من الكتاب يؤمنون بالجبت و الطاغوت و يقولون للّذين كفروا هٰؤلاء أهديٰ من الذين ٰامنوا سبيلاً﴾[3]؛ فرمود: نگاه نميكنيد اينها كه بهرهاي از كتاب آسماني بردهاند، اينها به بت بيش از خدا احترام ميگذارند، ميگويند: بتپرستها بهتر از مسلمين، متمدنترند راه آنها بهتر است خب اين حرف را براي آن ميزنند كه مسلمين را از اسلام منصرف كنند؛ اين اقدام حسودانه است.
ـ پاسخ قرآن كريم به دسيسههاي يهود
قرآن كريم اقدام حسودانه اهل كتاب را بازگو ميكند، آنها كه جواب دارد، جواب ميدهد، آنها كه صرف تبليغ سوء و نيرنگ است، افشاگري ميكند، جريان نسخ چون يك شبهه علمي بود روي اقدام حسودانه اهل كتاب، گفتند: اگر اسلام حق است چرا بعضي از احكامش نسخ ميشود، اين شبهه علمي را قرآن نقل كرد و جواب داد، امّا آن كارهاي نيرنگ و كارهاي نفوذي اينها را قرآن بازگو ميكند و افشا ميكند ميفرمايد: اينكه ميبينيد يك عدّه صبح ايمان ميآورند و عصر بر ميگردند اين ارتداد صوري است، نه ارتداد واقعي. اينها اصلاً اسلام نياوردهاند تا مرتد بشوند. اينها به همين بهانه آمدهاند كه برگردند و اگر هم احياناً ميگويند: بتپرستها از مسلمين متمدنترند، اين همان تبليغ سوء است كه روي حسد يك چنين حرفي را ميزنند و اين خب جواب ندارد يعني يك شبههاي نيست كه قرآن بازگو كند وجواب بدهد بر خلاف مسئلهٴ نسخ كه يك شبههاي بود و قرآن آن را جواب دارد يا برخلاف دستاويزهاي ديگر نظير ﴿انظرنا﴾ و ﴿راعنا﴾ كه فرمود: ﴿راعنا﴾ نگويند، ﴿انظرنا﴾ بگوييد[4]، بهانه به دست اينها ندهيد و منشأ اينها را هم حسد ميداند، در همين سورهٴ مباركهٴ نساء كه آيهٴ ٥١ آن تلاوت شد. در آيات ٥٢ به بعد ميفرمايد كه اينها كساني هستند كه خداي سبحان اينها را لعنشان كرده و هرگز براي اينها نصيري نمييابيد آنگاه فرمود: ﴿أم يحسدون الناس علي ما ٰاتاهم الله من فضله﴾[5]؛ اينها حسد ميورزند، خداي سبحان بسياري از نعم را به أنبيا و اوليا خود داد، به شما مؤمنين هم نعمت اسلام عنايت كرد كه مورد رشك ديگران است، اين راه باز است كه آنها هم از اين نعمت متنّعم بشوند ولي آنها روي حسد دست به اين كارها ميزنند: ﴿أم يحسدون الناس علي ما ٰاتاهم الله من فضله فقد ٰاتينا ٰالابراهيم الكتاب و الحكمة و ٰاتيناهم ملكاً عظيماً ٭ فمنهم من ٰامن به و منهم من صدّ عنه و كفي بجهنم سعيراً﴾[6]؛ بعضي ها ايمان آوردند، از هر گونه خطري محفوظ ماندند، بعضي نه ايمان آوردند و نه گذاشتند ديگران ايمان بياورند. «صدّ» با صاد. منع است هم «يصدون أنفسهم»، هم «يصدّون غيرهم»، هم «ينصرفون» هم «يصرفون» اين را ميگويند: «صد» فرمود: اينها صدّ كردند، صدّ با صاد يعني باعث انصراف شدند؛ لذا قرآن كريم شبهات علمي اينها نقل ميكند كه منشأ آن حسادت است و جواب ميدهد، نظير ﴿ما ننسخ من ٰاية أو ننسها نأت بخير منها أو مثلها﴾ و نيرنگهاي اينها را بازگو و افشاگري ميكند؛ لذا فرمود: ﴿ودّ كثيرٌ من اهل الكتاب لو يردّونكم من بعد إيمانكم كفاراً﴾ منشأ اين هم حسد است و زمام اين حسد هم به دست نفس امّاره بالسوء است و حق هم بر اينها روشن شد.
نشان شوكت و بهترين راه اعمال قدرت
آنگاه در اين زمينه فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ نفرمود «و اصبروا» فرمود: شما عفو كنيد و گذشت كنيد، عفو و گذشت مال انسان مقتدر است، گاهي انسان درحالت ضعف قرار دارد، خداي سبحان ميفرمايد: شما فعلاً صبر كنيد تا سرانجام خداي سبحان مشكل شما را حل كند، گاهي ميفرمايد: شما عفو كنيد صفح كنيد كه بالاتر از عفو است معلوم ميشود شما مقتدريد. اينكه فرمود: عفو كنيد، نشانهٴ قدرت است؛ چون يك انسان قادر عفو ميكند. يك انسان عاجز صبر ميكند و اين رنج را تحمّل ميكند، اولاً فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾. مقيَّد نكرد و نفرمود: «فاعفوا عنهم و اصفحوا» فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ معلوم ميشود اگر يك كسي قدرتي دارد بهترين راه براي اعمال قدرت عفو و صفح است كه اين زمينهٴ إنابه طرف را فراهم ميكند. ثانياً نشانهٴ شوكت و قدرت مسلمين است كه فرمود: شما عفو كنيد يعني الآن هم اگر بخواهيد مبارزه كنيد پيروزيد ولي فعلاً صبر كنيد، فعلاً عفو كنيد، آنها دست به هر گونه كار ايذايي ميزنند ولي فعلاً شما عفو كنيد، يعني الآن هم مقتدريد، آنگاه جاي اين سؤال است كه عفو كنيم تا كي؟ تا دستور ثانوي. معلوم ميشود دستور ثانوي دستور نبرد و مبارزه است، نه دستور صبر يا دستور عفو، دستوريست شديدتر، پس فعلاً شما مقتدريد و إعمال قدرت به آينده موكول ميشود.
ـ محدود بودن فرمان عفو و صفح
پس دو مطلبي است كه هر دو بايد به قدرت تكيه كند، يكي جريان عفو و صفح است كه فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾؛ يعني شما مقتدريد، يكي هم هشدار داد كه تا اطلاع ثانوي عفو كنيد. پيداست كه اطلاع ثانوي دستور نبرد خواهد بود، اينهم نشانهٴ قدرت است. خب، مسلمين كه هم از نظر مسائل نظامي كمتر از آنها بودند، هم از لحاظ مسائل مالي و اقتصادي از آنها ضعيفتر بودند چگونه خدا ميفرمايد: شما عفو كنيد و چگونه ميفرمايد: صبر كنيد تا ما دستور شديد صادر كنيم؟ هر دوي اينها قدرت ميخواهد، چون هر دو امري است كه قدرت ميخواهد لذا در ذيل آيه فرمود: ﴿إنّ الله عليٰ كل شي قدير﴾ چون كار شما به كار خدا بسته است، الآن شما حمله كنيد پيروزيد، بعداً هم حمله كنيد پيروزيد، چون كار شما به خدا متكي است، خدا هم بر همه چيز قادر است.
سؤال ...
جواب: يعني فعلاً دست به شمشير نكنيد وگرنه فرمود: نه اينكه محبت آنها را در دل داشته باشيد.
سؤال ...
جواب: فعلاً در خاطر. چون اگر هر روز در خاطره انسان باشد انسان را وادار ميكند به مبارزه فرمود: فعلاً صفحه را برگردانيد وگرنه آن تبري كه همواره محفوظ است.
سؤال ...
جواب: نه، اين ﴿يأتي الله بأمره﴾ هشدار است. فعلاً شما عفو و صفح كنيد، فعلاً در خاطرتان نباشد كه به شما آسيب برساند چون بالاخره يك رنج دروني است كه ما چه بكنيم؟
سؤال ...
جواب: نه. ﴿حتيٰ يأتي الله بأمره﴾ آمادگي نظامي را حفظ ميكند. فعلاً به خودتان آسيب نرسانيد؛ چون انسان هر روز يك شاغل فكري دارد كه اينها آزار كردند ما چه كنيم؟ اگر كسي در خاطرهاش اين معنا باشد كه بيگانگان به ما آسيب رساندند همواره شاغل فكري دارد انسان كه گرفتار شاغل فكري است به اصل اشتغالش نميپردازد.
سؤال ...
جواب: نه، آنكه ميشود كينه، كينه غير از شهادت طلبي است فرمود: فعلاً شاغل فكري نداشته باشيد، فعلاً عفو كنيد: ﴿حتيٰ يأتي الله بأمره﴾ اين لسان، لسان مقتدرانه است؛ لذا در ذيل آيه فرمود: ﴿إنّ الله علي كلّ شيء قدير﴾ نفرمود «واصبروا» دو مطلب گفت كه هر دو به قدرت تكيه ميكند تا كسي خيال نكند مسلمين قدرت ندارند، براي اينكه كار مسلمين را خدا به عهده ميگيرد و خدا قدير است.
سؤال ...
جواب: نه، فعلاً دست به شمشير نكنيد تا اطلاع ثانوي؛ لذا فرمود: گاهي ﴿أذن للذين يقاتلون بأنّهم ظلموا﴾[7] گاهي هم فرمود: ﴿قاتلوا الذين لا يؤمنون بالله ولا باليوم الٰاخر ولا يحرّمون ما حرّم الله ... حتيٰ يعطوا الجزية عن يدٍ وهم صاغرون﴾[8]؛ فعلاً صبر كنيد، اين فعلاً صبر كنيد سخن يك مقتدر است تا اطلاع ثانوي صبر كنيد؛ مثل اينكه فرمانده ميگويد: تا اطلاع ثانوي حمله نكنيد؛ اين تا اطلاع ثانوي حمله نكنيد حرف انسان مقتدر است. اما صبر اين معنا را نميرساند.
سؤال ...
جواب: نه؛ از صبر نميتوان اقتدار استفاده كرد ولي از عفو ميتوان اقتدار را استفاده كردند.
سؤال ...
جواب: بله، خب نوعاً اينطور است، مسلمين اينطور بودند ديگر130 سال صبر كردند.
سؤال ...
جواب: نه؛ آن وقتي كه مسلمين دستورِ نبرد نرسيد، خداي سبحان فرمان نبرد نداد، مسلمين ضعيف بودند و خدا هم كه نخواست اينها حمله كنند. قدرت هم به ارادهٴ خدا متكي است، ارادهٴ خدا هم در مدينه شروع شد براي انجام كار لذا فرمود: تا اطلاع ثانيو حمله نكنيد. خُب اين دو مطلب حرف يك انسان مقتدر است؛ لذا ميفرمايد: ﴿إنّ الله علي كلّ شيءٍ قدير﴾ چه اينكه در آيه ١٠٥ كه قبلاً بحثش گذشت. آنجا فرمود: ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾[9]؛ آنجا سخن از فضل و رحمت و سخا و جود است؛ لذا در ذيل آيه فرمود: ﴿و الله ذوالفضل العظيم﴾[10]. اينجا سخن از اقتدار است، فرمود: ﴿إن الله علي كل شي قدير﴾؛ پس مسلمين را مطمئن كرد كه اگر فرمان حمله برسد پيروزند، چه اينكه شدند، لذا در اوايل سورهٴ حشر ميفرمايد: ما وقتي دستور داديم همه اينها را بيرون كرديم نه شما فكر ميكرديد كه اينها رفتنياند و نه آنها خيال ميكردند كه متواري ميشوند: ﴿ما ظننتم أن يَخْرُجوا و ضنّوا أنّهم مانعتهم حصونهم من الله﴾[11]؛ فرمود: نه دوستان فكر ميكردند كه ما به اين زودي بساط كفر را جمع ميكنيم نه خود دشمنان باورشان ميشد كه با داشتن همه اين قلعههاي مستحكم مجبور به متواري ميشدند: ﴿ما ظننتم أن يخرجوا و ظنّوا أنّهم مانعتهم حصونهم من الله﴾.
سؤال ...
جواب: براي اينكه فرمان خدا را اينها بايد ببرند گاهي فرمود: ﴿أتي أمر الله﴾[12]؛ پس خدا اين كارها را انجام ميدهد، مسلمين هم ابزار الهياند وإلاّ قدرت آنها كه مال خودشان نيست؛ لذا در سورهٴ مباركهٴ انفال به اين رزمندگان پيروز ميفرمايد: شما نكشتيد، من كشتم، من مسئله را حل كردم: ﴿فلم تقتلوهم ولكنّ الله قتلهم﴾[13]: مستقيم صاف ميگويد: شما مجاري فيض منيد و اگر ديديد پيروز شديد من جبهه را اداره كردم، ثواب شما را برديد؛ براي اينكه با همهٴ امكاناتي كه دنيا عليه شما بسيج شد، روي معادلات رياضي يقيناً شما شكست ميخورديد و يقيناً پيروز شديد، معلوم ميشود كار شما نبود: ﴿فلم تقتلوهم ولكنّ الله قتلهم﴾.
پيوند با خدا و مسلمانان محروم
ـ وجوب سير كردن گرسنه
خب اين كار كه انسان در برابر نيرنگهاي اهل كتاب مقاومت كند، عفو كند، صفح كند، به اميد پيروزي به سر ببرند، يك پيوند ناگسستني با خدا ميخواهد و پيوند ناگسستني با خلقِ محرومِ مسلمانِ الهي ميخواهد؛ لذا اين دو بيان را ذكر فرمود: ﴿وأقيموا الصلاة وٰاتوا الزكوة﴾ نبايد كسي بگويد زكات در ٩ چيز است و ما چيزهايي كه در آنها زكات است نداريم، بالاخره اگر كسي گرسنه است و كسي فقير است، سير كردن او بر كسي كه متمكن است واجب است يا نه؟ يك وقت انسان بر او بالطّبع به حكم اوّلي واجب است زكات بدهد در آن مصارف ٨ گانه، حالا اگر كسي گرسنه است و انساني متمكّن است و انسان ميداند كه فلان شخص يا فلان خانواده گرسنهاند، خب اگر او ميداند و ديگران نميدانند بر او واجب عيني است كه كمك كند، اگر او و ديگران ميدانند بر همه واجب كفايي است؛ اينها را ميگويند: زكوات، خواه آن زكات مصطلح فقهي كه در ٩ چيز است، خواه اينگونه از عناوين كه بالاخره واجب است كه انسان نگذارد كه كسي گرسنه بماند.
در همين دعاي نوراني ماه شعبان شما تلاوت ميكنيد در موقع ظهر و در اين صلواتي كه هنگام ظهر بايد خوانده بشود، از خداي سبحان ميخواهيم كه خدايا اين توفيق را به ما بده نعمتي كه به ما دادي ما اين نعمت را با محرومين تو با هم مصرف كنيم! «و ارزقني مواساة من قترت عليه من رزقك»[14]، خدايا آن توفيق را به من بده كه من نگويم به من چه؟ آن توفيق را به من بده كه اگر چيزي به من دادي با محرومينت به مواسات به سر ببرم، اينكه فرمود: ﴿و في أموالهم حقٌ للسائل و المحروم﴾[15]؛ حق معلوم است ﴿للسائل والمحروم﴾[16] مانند اين، خب آنكه سائل است خب سؤال ميكند، آن كسي كه آبرومند است و قدرت سؤال ندارد به سراغ او هم بايد رفت، هم از اين طرف خدا ميفرمايد: نمازگزاران واقعي كسانياند كه ﴿في أموالهم حقٌ للسائل و المحروم﴾، هم از آن طرف به ما دستور دادهاند كه در دعاها از خداي سبحان اين توفيق را بخواهيم كه خدايا آن توفيق را بده كه اگر كسي ندارد ما با او با، مواسات به سر ببريم، لذا فرمود: اگر من ميگويم ﴿فاعفوا و اصفحوا حتي يأتي الله بأمره إن الله علي كل شيء قدير﴾ قدرت مال خداست و شما اگر اهل نماز و زكات باشيد به مقتدر مرتبطايد: ﴿و اقيموا الصلاة و ٰاتوا الزكوة﴾
دريافت عين عمل
آنگاه ميفرمايد: اينها به عنوان نمونه ذكر شد، ولي هر كار خيري كه شما انجام بدهيد، اين عين كار خير را شما ميبينيد: ﴿ما تقدموا لأنفسكم من خيرٍ تجدوه عندالله﴾ ؛ هر كار خير، خواه عبادي، خواه غير عبادي، خواه مربوط به نماز و روزه، خواه مربوط به حج و جهاد و زكات و امثال ذلك، هر كار خيري كه انجام بدهيد اوّلاً، مال خود شماست بايد شاكر باشيد كه اين كار خير را انجام دادهايد، ثانياً، عين اين كار را مييابيد؛ انسان وقتي عين كار خود را يافت لذّت بيشتري ميبرد، فرمود: اولاً؛ كار خير مال خود شماست و ثانياً، در مخزن الهي محفوظ است، وقتي در مخزن الهي بود مصون از زوال است؛ چون ﴿ما عندكم ينفد و ما عند الله باق﴾[17] ثالثاً، همان كار را مييابيد، انسان وقتي اثر خود را يافت لذت ميبرد، نوشتهٴ خود را كه يافت، آن نسخهٴ خطي اگر چاپ بشود با اينكه كتاب همان كتاب است ولي نسخهٴ خطي خود را كه مييابد لذّت ميبرد، چون عين اثر خودش است. اگر كتاب انسان چاپ بشود، همان كتاب است و اما چون چاپ شده است نه خط خود او. آن لذّت را ندارد. فرمود: شما عين كار خود را مييابيد، منتها عين كارتان در قيامت به يك صورتي ظهور ميكند كه هم شما ميفهميد، اين عين كار شماست و هم به عنوان جزا آن را تلقّي ميكنيد؛ طوري در قيامت كارهاي انسان ظاهرميشود كه گاهي كار انسان به صورت نهر عسل ميآيد، گاهي كار انسان به صورت نهر شير در ميآيد: ﴿خمر لذة للشاربين﴾ [18]يا ﴿و أنهارٌ من عسل مصفّي﴾[19] و مانند آن و انسان ميفهمد كه كار او است كه به صورت نهر عسل درآمده يا نهر آب درآمده است، اين لذّت مضاعفي دارد.
ـ فخر رازي و عدم عنايت به اصل بقاي كار و تجسم اعمال
اينكه امام رازي در تفسير فرمود: «كار از بين ميرود، جزا را شما مييابيد»[20]. اين به اصل تجسّم اعمال و بقاي اعمال و تطور عمل عنايت نكرد، مگر جزاي آخرت نظير جزاي دنيا يك امر قراردادي است كه به انسان بگويند: اگر همان كار را كردي اين قدر به تو پاداش ميدهيم، جزاي آخرت تجسم عين عمل است، يعني عين عمل به صورتهاي گوناگون در ميآيد.
خب آنگاه انسان هم عمل خود را مييابد، هم از عمل لذّت ميبرد؛ لذا وقتي برهان عقلي مسئله تجسّم اعمال را اثبات ميكند، ظواهر آيات هم تجسّم اعمال را تثبيت ميكند، اين ظواهر حجت است. اگر يك ظاهري برخلاف دليل عقلي يا نقل معتبر بود، انسان آن را توجيه ميكنيم و اگر ظاهري نه تنها مخالف دليل عقلي نبود بلكه موافق دليل عقلي بود، آن ظاهر را اخذ ميكند ظاهر آيات قرآن كريم اين است كه شما عين عمل را مييابيد، در آن آيهٴ معروف ﴿فمن يعمل مثقال ذرةٍ خيراً يره ٭ و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره﴾[21]؛ خود عمل به صورتهاي گوناگون در ميآيد در سورهٴ مباركهٴ آلعمران آيهٴ ٣٠ فرمود: ﴿يوم تجد كلّ نفس ماعملت من خير محضراً و ما عملت من سوء تودّ لو أنّ بينها و بينه أمداً بعيداً و يحذّركم الله نفسه و الله رؤوف بالعباد﴾[22]؛ فرمود: روزي فرا ميرسد كه انسان هرچه كرد ميبيند، ميبيند حاضر كردند، هر خيري كه كرد آن را حاضر شده مييابد، هر شرّي هم كرد آن را هم حاضر شده مييابد امّا علاقمند است كه بين او و بين آن عمل، يك مدت مديدي فاصله باشد، فاصلهٴ زماني فراواني باشد.
خب؛ پس ظاهر اين آيه اين است كه عين عمل را مييابيم، و گاهي خداي سبحان فرمود كه ﴿كذلك يريهم الله أعمالهم حسرات عليهم﴾[23] كه اوائل سورهٴ مباركهٴ بقره بود و قبلاً بحثش گذشت؛ پس عين عمل را انسان مييابد.
در ساير آيات ميفرمايد به اينكه هر كس هر كاري كرد آن رامشخص ميبيند: ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾[24]؛ ظاهرش آن است كه عين آنچه كرد، عين همان را مييابد و چون عمل منظور ميشود به صورتهاي گوناگون، انسان ميتواند بگويد: عين آن كار را مييابي.
اگر يك كسي يك غذاي سالمي خورد، آن غذاي سالم به صورت فربهي و نمو در ميآيد، نه اينكه جزاي غذاي سالم باشد؛ اين غذاي سالم است كه به صورت نمو رشد كرده است، يا اگر غذاي مسمومي بخورد آن غذاي مسوم به صورت مرض در ميآيد، نه اينكه آن غذاي مسموم از بين رفت و اين شخص را كيفر دادند، مريضش كردند، براي اينكه همان غذاي مسوم است كه به صورت مرض درآمده است، مسئلهٴ تجسم اعمال از اين دقيقتر است و امّا از نظر تقريب به ذهن ميتوان گفت كه انتقامي كه خداي سبحان از تبهكاران ميگيرد، مشابه انتقامي است كه طبيب از بيمار ناپرهيز ميگيرد. نه مشابه انتقامي كه قاضي محكمه از بزهكار ميگيرد، آن قاضي محكمه يك كيفر اعتباري بر بزهكار تحميل ميكند ولي طبيب يك كيفر تكويني را از بيمار ناپرهيز ميگيرد.
رجحان و فضل تقديم كار خير بر تأخير آن
اما اينكه فرمود: ﴿و ماتقدموا لأنفسكم من خير تجدوه عندالله﴾؛ چون هر كار خيري انسان انجام بدهد اين را ميبيند، خواه قبل از مرگ خود، خواه بعد ازمرگ خود. گاهي انسان وصيت ميكند كه فلان كار خير را براي ما انجام بدهيد، اين اثرِ خير هست و اين را هم مييابد و امّا اين تقديم عمل خير نبود اين تأخير عمل خير است. بيان مبارك حضرت امير(ع) اين است «كن وصيّ نفسك»[25]؛ شما در كارهاي تمليكي وصي خودتان، خودتان باشيد، دروصيتهاي عهدي، وصي بگيريد، كه جنازهام را چه كسي نماز بخواند، كجا دفن كنيد، با چه كفني، كفن كنيد و امثال ذلك، اينها وصيتهاي عهدي است كه شايسته است انسان مشخص كند. امّا وصيتهاي تمليكي، كارهاي خير را انسان وصي نگيرد، فرمود: «كن وصي نفسك»[26]؛ نگو براي من بعد از مرگ من اينقدر نماز بخوانيد، اين فايدهاي ندارد وصي خودت، خودت باش در كارهاي خير، وصيتهايي كه بايد درباره خيرات انجام بدهند، خود وصي خود باش، اما وصيتهاي عهدي، خُب چاره پذير نيست، بعد از مرگت بايد جنازهات را چگونه بردارند، آن را وصي تعيين كن.
بنابراين اگر كسي كارهاي خير را به آينده موكول كرد، هر اندازه كه عمل بشود ثواب را به او ميدهند. اما نه آن اندازه كه انسان در زمان حيات خود تقديم ميكند.
تقديم و تأخير كار خير در قرآن
اين دو مطلب را يكي در سورهٴ يس و يكي در سورهٴ مزمّل بيان فرموده است. در سورهٴ يس فرمود هر كار خيري كه انسان انجام بدهد چه گذشته، چه آينده ما مينويسيم، آيهٴ ١٢ سورهٴ يس اينست كه ﴿إنّا نحن نحي الموتيٰ ونكتب ما قدّموا و ٰاثارهم﴾[27]؛ هر كاري كه قبلاً فرستادند، ما مينويسيم؛ هر كاري كه بعد از مرگ فرستادند، به عنوان اثر خير. وصيت و مانند آن، باز ما مينويسيم، امّا اينها يكسان نيستند. در سورهٴ مباركهٴ مزمّل در آيهٴ پاياني آن كه آيهٴ 20 هست، اينچنين فرمود: ﴿فاقرءوا ما تيسرّ منه﴾[28]؛ هر اندازه كه ميتوانيد قرآن بخوانيد، همانطوري كه فرمود: ﴿فاتقوا الله ما استطعتم﴾[29]؛ تا ميتوانيد با تقوا باشيد، تا قدرت داريد با تقوا باشيد اينجا ميفرمايد: ﴿فاقرءوا ما تيسر منه﴾[30]؛ با قرآن انس بگيريد، تا اندازهاي كه ميسور است بخوانيد؛ طوري باشد كه ديگر حالا از خواندن قرآن لذّت ببريد، اگر يك وقتي از خواندن قرآن لذت برديد. سجده شكر به جا آوريد كه الحمدلله رب العالمين كه من از كلام خدا لذّت ميبرم، معلوم ميشود حرف او را ميشنوم، هرگز احساس خستگي نكنيد، نه خواندن قرآن وقت زائد لازم هست، نه بر فرض اگر وقتي براي آن صرف كرديد ضرر كردهايد و اگر خواستيد قرآن بخوانيد آن را به آخرهاي وقت موكول نكنيد خلاصه، اينچنين نباشد كه يك برنامه زايدي باشد و تنها كتابي كه تا ابد بايد در خدمت او باشيم، اين كتاب است، فرمود: تا ميتوانيد آن را بخوانيد اين خيلي وقت نميگيرد اگر وقت صرف كرديد جا دارد خلاصه: ﴿فاقرءوا ما تيسّر منه و أقيموا الصلوٰة و ٰاتوا الزكوٰة﴾[31]، بعد فرمود: ﴿و اقرض الله قرضاً حسناً﴾، آنگاه فرمود: ﴿وما تقدّموا لأنفسكم من خير تجدوه عندالله﴾؛ هر كار خير كه بكنيد پيش خدا مييابيد.
اين مضمون با مضمون آيه محل بحث يكي است اما ذيلي دارد، فرمود: ﴿و ما تقدّموا لأنفسكم من خير تجدوه عندالله هو خيراً و أعظم أجراً﴾[32] ؛ يعني آن را كه تقديم ميكنيد، اين أعظم اجراً است از آنكه تأخير ميكنيد، آن را كه تقديم ميكنيد، خير است از آنچه كه تأخير ميكنيد؛ هردو را خداوند قبول دارد امّا آنكه قبلاً ميفرستيد، أعظم أجراً است. لذا مسئلهٴ وصيت و أمثال وصيت اين اثر را ندارد. شما در باب حج ملاحظه ميفرماييد. در باب نيابت حج اين حديث شريف را مرحوم صاحب وسائل و ديگران نقل كردند كه در حج نيابي نهتا ثواب مال نائب است و يكي مال منوب عنه[33]، البته اگر كسي حج نيابي رفت آن منوب عنه ذمهاش تبرئه ميشود اما حداقل، ٩ تا مال نائب است يكي مال منوب عنه. در قسمتهاي ديگر هم كم و بيش همينطور است؛ لذا فرمود: ﴿هو خيراً و أعظم اجراً﴾[34] اين اعظم است اجراً از تأخير.
بنابراين اگر در اين كريمه فرمود: ﴿و ما تقدموا لأنفسكم من خير تجدوه عندالله﴾؛ يعني هم عينش را مييابي هم از آن لذّت ميبري چون به عنوان جزاست، و از تأخير و وصيت و امثال ذلك بهتر است و اين كار اختصاصي به كارهاي محسوس و مشهود ندارد اگر در درونتان هم يك كارهاي خير انجام داديد، به نام ارادهٴ خير، نيت خير، خيرطلبي و دعا براي ديگران كرديد و مانند آن، خدا آنها را هم پاداش ميدهد، چون خدا به همه كارها بصير است: ﴿إن الله بما تعملون بصير﴾.
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[2] ـ سورهٴ آلعمران، 72.
[3] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 51.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 104.
[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 54.
[6] ـ سورهٴ نساء، آيات 54 ـ 55.
[7] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 39.
[8] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 105.
[10] ـ همان.
[11] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[12] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 1.
[13] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 17.
[14] ـ مفاتيح الجنان، صلوات شعبانيه.
[15] ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 19.
[16] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 25.
[17] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 96.
[18] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 15.
[19] ـ همان.
[20] ـ تفسير كبير، ج 8، ص 17.
[21] ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 ـ 8.
[22] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 167.
[24] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 14.
[25] ـ نهج البلاغة، حكمت 254.
[26] ـ همان.
[27] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 12.
[28] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 20.
[29] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 16.
[30] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 20.
[31] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 20.
[32] ـ همان.
[33] ـ وسائل الشيعة، ج 11، ص 163؛ كافي، ج 4، ص 312.
[34] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 20.