أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۱۰۹)﴾
تلاش براي بازگرداندن مسلمانان به شرك جاهلي
بنياسراييل در برابر نعم فراواني كه نصيبشان شده است نسبت به همهٴ آنها كفران ورزيدند، گذشته از كفران نعمي كه روا داشتند، نسبت به اسلام و مسلمين هم به كينهتوزي برخاستند، مطاعني كه بنياسراييل عليه اسلام و مسلمين اعمال ميكردند يكي پس از ديگري گذشت، جريان ﴿ما ننسخ من ٰايةٍ أو ننسها﴾[1] دسيسهاي كه بنياسراييل كرده بودند آن را جواب ميدهد يا اينكه قبلاً از اين كلمه ﴿راعنا﴾ سوء استفاده ميكردند و راعنايي كه مسلمين به رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثناء) به همان معناي عربي ميگفتند، اينها با سوء استفادهٴ عبراني به حضرت ميگفتند: راعنا اينها مطاعني است كه بنياسراييل نسبت به اسلام و مسلمين روا ميداشتند و قرآن كريم يكي پس از ديگري اينها را بازگو و جواب ميدهد، يك طعن راجع به ﴿لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾[2] بود، طعن ديگر جواب به اشكال نسخ بود، طعن سوم همين است كه مسلمين بعد از پيروزي يك شكستهاي مقطعي و موسمي هم دامنيگرشان ميشد نظير جريان أحد، همين را بنياسراييل دامن ميزدند، ميگفتند: اگر اسلام حق است و شما حقّيد و حق شكست نميخورد پس چرا در اُحُد شكست خورديد؟ با اين توطئهها و دسيسهها ميخواستند مسلمين را از اسلام به كفر برگردانند، منشأش هم حسادت است.
ـ حسد كافران و إعمال آن
حسود يك وقت تمني زوال دروني دارد، يك وقتي دست به كار ميشود، براساس آن تمنّي دروني شروع به اقدام ميكند. يهوديها نه تنها حسود بودند از رشد اسلام و مسلمين، بلكه برابر اين حسد دست به كار شدند يعني توطئه كردند، جوانها را اغوا ميكردند، ميگفتند: اگر چنانچه حق با اسلام است چرا در اُحُد شكست خورديد؟ اگر حق هميشه پيروز است و هرگز شكست نميخورد پس چرا در احد شما ضربه ديديد؟ اين اِعمال آن حسادت است، نه تنها يك تمنّي نفساني دروني، لذا در اين كريمه فرمود: ﴿ودّ كثير من أهل الكتاب لويردّونكم من بعد إيمانكم كفاراً﴾ آنها علاقمند بودند كه شما را كافر كنند نه شما كافر بشويد، در بعضي از آيات آمده است كه آنها علاقمندند كه شما كافر بشويد مثل آنها، از آن آيات استفاده نميشود كه اينها اِعمال حسادت ميكنند و امّا از اين كريمه استفاده ميشود كه آنها به حسادتشان دارند عمل ميكنند، علاقمندند كه شما را برگردانند و كافر كنند، نه شما كافر بشويد. در بخشي از قرآن كريم اصل علاقمندي كفّار به اينكه مسلمين دست از اسلام بردارند مطرح است، در آن آيات اينچنين آمد كه ﴿ودّوا لوتكفرون كما كفروا فتكونون سواء﴾[3] اين مضمون است؛ يعني آنها مايلند شما هم كافر بشويد مثل آنها و با هم برابر باشيد، هيچ مزيّتي شما بر آنها نداشته باشيد. آيهٴ ٨٩ سورهٴ نساء اين است كه ﴿ودّوا لوتكفرون كما كفروا فتكونون سواءً﴾[4]؛ آنها علاقمندند كه شما مثل آنها كافر بشويد، بر آنها مزيّت نداشته باشيد. اين دلالت نميكند كه بر اساس حسادت اينها اقدام كردند، فقط آن تمنّي دروني اينها را افشا ميكند وامّا آيهٴ محل بحث و همچنين بعضي از آيات ديگر نشانهٴ اِعمال آن حسد دروني است، يك وقت حسود متمني است كه نعمت از محسود زايل بشود ولي دست به اقدام نميكند، يك وقت است كه دست به اقدام ميكند، اينجاست كه به ما فرمودند: بگوييد ﴿من شرّ حاسدٍ إذا حسد﴾[5]؛ حاسد اگر دست به اقدام نكرد فقط خودش را در درون ميپوساند و ميخورد وامّا اگردست به اقدام كرد به محسود آسيب ميرساند. در اينجاست كه ما مأموريم بگوئيم ﴿من شرّ حاسدٍ إذا حسد﴾، آن وقتي كه حاسد دست به كار نشد فقط به خود شرّ ميرساند نه به ما، آن وقتي كه دست به اقدام كرد، برابر حسد كار كند آن وقت است كه به محسود آسيب ميرساند، شرّش به محسود ميرسد، در آنجاست كه ميگوئيم: ﴿و من شر حاسدٍ إذا حسد﴾.
ـ دسيسههاي حسودانه يهود
در آيهٴ سورهٴ نساء فرمود به اينكه ﴿ودّوا لوتكفرون كما كفروا فتكونون سواءً﴾[6] در اينجا سخن ازاعمال حسادت نيست، سخن از زوال نعمت ايمان است، اينها علاقمندند كه شما ايمان را از دست بدهيد، حالا از هر راهي كه شد. و امّا آيه محل بحث در سورهٴ بقره اين است كه ﴿لو يردّونكم﴾؛ يعني علاقمند بودند شما را از اسلام برگردانند ﴿ودّ كثير من أهل الكتاب لو يردّونكم من بعد إيمانكم كفّاراً﴾؛ آنها شما را با دسيسه بفريبند. كار آنها اين بود هم مجالس گناه تشكيل ميدادند، هم از متشابهات سوء استفاده ميكردند، قرآن كريم از هر دو راه مسلمانها، مخصوصاً جوانها را هشدار داد كه در مجالس آلوده آنها شركت نكنيد اوّلاً، متشابهات را با استمداد از راهنمايي علما به محكمات برگردانيد ثانياً، ما هرگز در اُحُد شكست نخورديم، پيغمبر شكست نخورد، آن كسي كه طامع در دنيا بود و حرف اسلام را گوش نداد آسيب ديد و آسيب رساند، يعني همان چند نفري كه بنا بود آن سنگر را حفظ كنند و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود به اينكه اگر شما ديديد ما سرگرم جمع غنائميم سنگر را رها نكنيد، بالاخره سهم شما محفوظ است. اينها به طمع جمع غنائم سنگر را رها كردند آمدند، آسيب ديدند و به ديگران هم آسيب رساندند؛ پس اسلام شكست نخورد آن مسلماني كه به دستور اسلام عمل نكرد شكست خورد، ممكن نيست اسلام در يك گوشه هم شكستپذير باشد؛ پس فسق آن شخص است كه باعث آسيب است، يك وقت است كه انسان برنامه را عمل ميكند و آسيب ميبيند اين جا براي توطئه منافقين هست كه اگر اين حق باشد، چرا به ثمر نرسيد؟ يك وقت برنامه را رسول اسلام دستور ميدهد ولي چند نفر به آن دستور عمل نميكنند و آسيب نميبينند، اين اسلام شكست نخورد.
سؤال ...
جواب: نه دوتا حرف است، اين ﴿ألقي الشيطان في أمنيته ...﴾ ، آنگاه خداي سبحان فرمود: ﴿... فينسخ الله ما يلقي الشيطان ثمّ يحكم الله آياته﴾[7] اينها را روشن كرد به اينها فهماند اشتباه كرديد، بعد در جريان فردا هم همين مجروحين جنگي را فرمودند ما ميخواهيم آنها را تعقيب كنيم، كساني مجازند در جنگ شركت كنند كه زخمي باشند، زخميها هم فقط بايد بيايند، كسي كه ديروز بود امروز بايد بيايد، كسي كه زخم ندارد، سالم است و در جنگ نبود، قدرت دارد نميخواهيم بيايد. ما ميخواهيم قدرتمان را نشان بدهيم كه از هيچ چيزي نميترسيم همين كار را هم كردند زخميها را روي بر دوش گرفتند و به دنبال همان فراريها رفتند تا به آنها بفهمانند كه اگر ما يك وقتي سنگر را در اثر اشتباه بعضي از مأمورهايمان ترك كرديم، اسلام شكست نميخورد. اگر چنانچه يهوديها اين سبك جريان أحد را ميگفتند، جريان فردايش را هم ميگفتند مسلمين فريب نميخورند.
رسول خدا فرمود: نه در مجالس آنها شركت كنيد؛ چون آنها هيچ باكي ندارند، همه مفاسد و وسايل گناه را در اختيار شما ميگذارند و هم اينكه از شبهات آنها بپرهيزيد، آنها ميخواهند شما كافر بشويد، روي حسادت حق برايشان روشن شد، نميخواهند شما ترقي كنيد، ميخواهند شما را به كفر برگردانند خاصيت حسادت يهوديها اين است كه دست به كار بشوند: ﴿ودّ كثيرٌ من اهل الكتاب لو يردّونكم من بعد إيمانكم كفاراً﴾ مشابه اين در بعضي از آيات هست در سورهٴ آلعمران آيهٴ ٦٩ اين است: ﴿ودّت طائفةٌ من أهل الكتاب لو يضلّونكم﴾[8]؛ آنها ميخواهند شما را گمراه كنند، منشأش حسادت است، امّا روي اين حسد اقدام ميكنند. يك وقت انسان متمنّي است كه نعمت اسلام از مسلمين سلب شود و يك وقت روي آن اقدام ميكند، يهوديها آنچنان حسودي بودند كه روي اين حسد اقدام ميكردند، گاهي به كفر و گاهي به اضلال و مانند آن.
سؤال ...
جواب: نه قرآن فرمود: ﴿من بعد ما تبيّن لهم الحق﴾. منشأش حسادت است براي اينكه فهميدند حق با اسلام است ﴿من بعد ما تبيّن لهم الحق﴾ يك وقت كسي اشتباه ميكند در تشابه هست آن راه ديگري است، امّا وقتي حق برايشان روشن شد، نميخواهند زير بار حق بروند حسد اين است كه وقتي انسان فهميد نعمتي كه ديگري دارد حق است، حاضر نيست به حق برسد، خود را كامل كند ميكوشد كه او را پائين بياورد، حسود نميخواهد برتر از خود ببيند، همّت تكامل هم در او نيست گرفتار نقص طلبي است.
سؤال ...
جواب: خب حسد، با بعضي از اين رذائل نفساني آميخته است ولي قرآن ميفرمايد: منشأش حسد است، حالا بايد اين به خواست خدا تحليل شود كه چگونه انسان حسود ميشود.
منظور آن است كه حسد بنياسراييل تنها اين نبود كه فقط در درون به خود آسيب برسانند، بلكه در بيرون به مسلمين آسيب ميرساندند. گاهي به عنوان إضلال كه در سورهٴ آلعمران آمده است و گاهي به عنوان إرتداد كه در سورهٴ بقره محل بحث است: ﴿ودّت طائقةٌ من أهل الكتاب لو يضلونكم ...﴾ امّا ﴿... و ما يضلون إلاّ أنفسهم وما يشعرون﴾[9].
فرومايگي و كاهشخواهي حسود
قرآن كريم براي اينكه انسان را از اين خطر برهاند و فضيلت غبطه و مانند آن را مطرح كند و انسانها را در حد غبطه بپروراند، هم اين وصف را مال كافران ميداند، خواه مشركين و خواه يهوديها و هم وصف مقابل اين را كه كمال است در برابرحسد است وصف أنصار بنام صدر اسلام ميداند و هم به انسان راه نشان ميدهد كه چگونه از اين خطر برهد.
ـ حسد، وصف كافران و يهوديان
امّا آن مطلب اوّل كه حسد را قرآن كريم وصف كافران و يهوديان و امثال ذلك ميداند ميفرمايد به اينكه ﴿أم يحسدون الناس علي ما ٰاتاهم الله من فضله﴾[10] كه اين باز مربوط به كافران است، فرمود: اينها نميخواهند فضيلتي را كه نصيب مسلمين شد اينها ببينند كه اين آيه را مراجعه ميفرماييد، ﴿أم يحسدون الناس علي ما ٰاتاهم الله من فضله﴾؛ اين وصف كافران است كه به عنوان صفت پليد ذكر شده است، چه اينكه گاهي خداي سبحان اين صفت را به عنوان وصف رذيله براي مشركين ذكر ميكند، گاهي هم براي كفار ذكر ميكند.
ـ ايثار و مبارزه با شحّ نفس، وصف مؤمنان برجسته
قسمت مقابلش را در سورهٴ حشر براي انصار ذكر ميكند، آيهٴ ٩ سورهٴ حشر اين است كه ﴿والّذين تبؤُا الدّار والإيمان من قبلهم يحبون من هاجر إليهم و لايجدون في صدورهم حاجة مما أوتوا و يؤثرون علي أنفسهم و لو كان بهم خصاصة و من يوق شحَّ نفسه فأولئك هم المفلحون﴾[11]؛ انصار را قرآن با عظمت ياد ميكند مثل مهاجرين، انصاري كه در مدينه مهاجرين را دوست داشتند و خانهها فراهم كردند: ﴿يحبّون من هاجر إليهم﴾؛ با محبّت از مهاجرين پذيرائي كردند و رسول خدا كه طبق دستور وحي بعضي از غنائم جنگي را بين مهاجرين تقسيم كرد و به انصار نداد اينها نه تنها احساس حسد نكردند بلكه احساس نياز هم نكردند، نگفتند ما هم لازم داشتيم چرا به ما نداد. ميفرمايد: ﴿و لايجدون في صدورهم حاجة مما أوتوا﴾[12] اين مهم است، يك وقت انسان حرف نميزند، يك وقت در درون خود احساس حاجت نميكند. خب جنگ را همه كردند، همه پيروزي را آفريدند امّا غنائم را رسول خدا طبق دستور وحي بين آنها تقسيم كرد كه نيازمندتر بودند، اينها نه تنها حرف نزدند در نهانشان احساس حاجت نكردند، از اين مرحله بالاتر ميفرمايد: آنچه كه مورد حاجت اينهاست اين را هم ايثارميكنند و ديگران را بر خود مقدّم ميدارند: ﴿و يؤثرون علي أنفسهم و لو كان بهم خصاصة﴾[13]؛ اگرچه هم محتاج باشند و اين خصيصه مال آنها باشد كه حاجت آنها رفع كند مع ذلك ديگري را بر خود مقدم ميدارند4 پس اوصاف مؤمنان برجسته ايثار است و حلّ شحّ نفس است و امثال ذلك.
وصف پليد مشركان و يهوديان حسد است، اين وصف مشترك. امّا خداي سبحان فرمود: هر نعمتي كه خدا داد شما هم همان را طلب كنيد، هرگز تمنّي زوال نكنيد، نقص طلب نباشيد، مگرنه آن است كه شما ميخواهيد مثل او بشويد، چرا او را مثل خود ميكنيد؟ شما ميخواهيد كسي برتر از شما نباشد، بسيار خب اين راه دارد راه صحيح هم دارد، راهي است كه به مقصد ميرسيد: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾[14] چرا راه ناصحيح را طي ميكنيد كه به مقصد نرسيد؟
ـ غبطه، عامل كوشش براي ترقي و دستيابي به كمال
انسان وقتي كمالي را در ديگري ديد، خب رنج ميبرد از اينكه ديگري ترقّي كرد، اين رنج دو قسم است: يك وقت در او شتاب ايجاد ميكند كه خود را به ديگري كه كامل است برساند، يك وقت در او كوشش ايجاد ميكند كه ديگري را بكشد و پائين بياورد تا با خود هم سطح كند، اگر كسي كوشيد كه ديگري را پائين بكشد و با خود همسطح كند، اين حسد است. اگر كسي كوشيد كه خود ترقّي كند تا به او برسد، اين منافسه است و قرآن ما را به منافسه و تنافس تشويق كرد و فرمود: ﴿فليتنافس المتنافسون﴾[15]؛ شما براي دريافت شيء نفيس، نفس نفس زنان بدويد، نَفْس بدهيد تا به نفيس برسيد راه باز است: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾ اين حق با شماست كه نبايد شكست بخوريد، اين حق با شماست كه نبايد پائين باشيد، امّا اين حق با شما نيست كه ديگري كه بالا رفت پائين بياد شما بالا برويد، لذا ميبينيد خداي سبحان وقتي پيام علاقمندان به شهادت را ذكر ميكند ميفرمايد: آنهايي كه به مقصد رسيدند ميگويند: اي كاش اينها كه ماندهاند پيش ما ميآمدند، اينها كه در بين راه هنوز به مقصد نرسيدهاند ميگويند: «يا ليتنا كنّا معكم»[16] اين يا ليتنا حرف رفتهها و ماندههاست، هم شهيد ميگويد: ﴿يا ليت قومي يعلمون ٭ بما غفرلي ربّي و جعلني من المكرمين﴾[17] هم اينها كه راهيان راه شهادتند و به مقصد نرسيدند ميگويند: «يا ليتنا كنا معكم»[18] هر دو ميگويند: اي كاش ما كامل ميشديم، هر دو به كمال علاقمندند، آنكه كامل است ميگويد: اي كاش اين ناقص به من ميرسيد، اينكه ناقص است ميگويد: اي كاش من به كامل ميرسيدم؛ اين چيز خوبي است.
ـ منافسه و تنافس راه ترقي و كمال
[خداي سبحان] ميفرمايد: ﴿و في ذلك فليتنافس المتنافسون﴾[19]؛ شما كه نفيس طلبيد و به دنبال كالاي نفيس ميرويد، در اينجا مسابقه بدهيد، از خدا بخواهيد، راه هم باز است ميرسيد، امّا به اين فكر نباشيد كه دامن آن كامل را بكشيد، او را پائين بياوريد به مقصد نميرسيد، دستتان را خسته ميكنيد و او را هم پائين نميآوريد، حسد به حسود آسيب ميرساند فرمود: خودتان را به زحمت نياندازيد، همتتان را بلند كنيد و از خدا مسئلت فضل كنيد: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾[20] شما نه تنها ميتوانيد به او برسيد بلكه ميتوانيد از او جلو بيفتيد، اين راه باز است.
سؤال ...
جواب: ﴿ولا تتمنوا﴾[21] يعني زوال او را وگرنه فرمود: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾[22] في موردٍ ﴿سابقوا إلي مغفرة من ربكم﴾[23] في موضعٍ آخر ﴿فاستبقوا الخيرات﴾[24] في موضع ثالث، فرمود: سبقت بگيريد راه باز است، يك راهي است باز، نه تصادف در آن هست نه كسي تابلوي ورود ممنوع زده، نه جلوي شما را ميگيرند. در خيرات گفتهاند سبقت بگيريد، نه تنها سرعت. بكوشيد از ديگران «أعلم» باشيد، «أعدل» باشيد، «أتقي» باشيد، راه باز است، خدا هم به شما ميرساند: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ در حد سبقت كه ديگران بشوند مسبوق و شما بشويد سابق، اين يك تنافس ممدوحي است و اعلام هم كرد، فرمود: مسابقه بدهيد برنده بشويد و هر كه برنده شد بهشت عدن درجات عالياش به انتظار اوست، تشويق به مسابقه كرده، فرمود: اگر شما يك مقدار سرعت كرديد من دست شما از ميگيرم، امّا بايستيد و بگوييد چرا او جلو رفت؟ اين بد است، شما بكوشيد از اوهم جلوتر برويد راه باز است؛ لذا در سورههاي فراوان دستور به مسابقه داد چه اينكه در سورهٴ حديد آيهٴ ٢١ فرمود: ﴿سابقوا اليٰ مغفرةٍ من ربّكم و جنّة عرضها كعرض السماء و الأرض أعّدت للذين ٰامنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء﴾[25] فرمود: اين مقام فضل خداست در جاي ديگر هم فرمود: ﴿وسئلو الله من فضله﴾[26] شما بخواهيد اگر نداد، خب يقيناً ميدهد.
آن وقت در سورهٴ مباركهٴ مطففين تشويق كرد به منافسه فرمود به اينكه ـ آيهٴ ٢٥ به بعد سورهٴ مطففين اين است ـ ﴿يسقون من رحيقٍ مختوم﴾[27]؛ آن بهشتيها كه به درجه اعلا راه يافتند، اينها از يك قدح سر به مهر سيراب ميشوند، ساقي آنها، آنها را از قدح سر به مهر سيراب ميكند. خب مهر اين قدح مختومه چيست؟ اين قدح كه مختوم است با چي مهر شده است؟ ﴿ختامه مسك﴾[28]؛ با مشك مهر شده است، سرش با مشك بسته شده است، احدي راه ندارد به آن، چون مختوم است. آن هم با مشك ختم شده: ﴿ختامه مسك و في ذلك فليتنافس المتنافسون﴾[29]
اگر شما دنبال كالاي نفيس حركت ميكنيد، بدويد نفس نفس زنان اين نفيس را بگيريد، راه هم باز است چرا ميايستيد كه آن رفتهها برگردند؟ برويد، كسي بايستد و منتظر شود كه رفتهها برگردند، اين مذموم است، كسي بدود كه به رفتهها برسد و از آنها هم جلو بزند اين ممدوح است و آن اوّلي به مقصد نميرسد، دوّمي به مقصد ميرسد.
كمال و مقصد هركس به اندازه استعداد خويش
سؤال ...
جواب: هر كسي به اندازه استعدادِ خودش اگر تلاش و كوشش بكند به مقصد ميرسد، آنگاه به جايي ميرسد كه ميفهمد حدّ قدر او همين قدر است و اين همان است كه در دعاي كميل ميگوئيم: «و تجعلني بقسمك راضياً قانعاً»[30]؛ خدايا تو براي ما اين مقدار مقرر كردهاي؛ مثل اينكه در بهشت با اينكه درجات مختلف است، أحدي نسبت به أحدي حسود نيست: ﴿و نزعنا ما في صدورهم من غل﴾[31]. در بهشت طوري است كه كساني كه در غرف مبنيه منزل دارند ميتوانند به طبقه پائين سر بزنند، اما كساني كه در طبقات پائين مسكن دارند. نميتوانند بالا بروند، به سراغ آنها بروند و از اينكار هم حسادتي هم ندارند، طوري است در بهشت با اينكه درجات گوناگون است، كسي حسود نيست: ﴿و نزعنا ما في صدورهم من غل﴾ مؤمنان در دنيا همان وصف در بهشت مسئلت ميكنند كه ﴿لاتجعلو في قلوبنا غلّاً للذين ٰامنوا﴾[32] اگر كسي مؤمن باشد اين مقام را از خداوند ميخواهد، آن وقت راضي است و ميگويد: سهم من همين مقدار است، من از همين مقدار ميتوانم حداكثر بهره را ببرم؛ مثل اينكه گوش كاري دارد، و چشم كاري دارد، هر كدام از اين قوا كاري دارند، هيچكدام حسود ديگري نيستند، كاري كه چشم ميكند از گوش ساخته نيست امّا گوش به جنگ چشم نميپردازد، ميگويد: من كارم اين است، چشم كارش آن. همانطوري كه قواي انسان هيچكدام عليه ديگري به نبرد برنميخيزند مؤمنان در بهشت اينچنيناند. با اينكه درجاتشان مختلف است هيچكدام حسود نيستند، اگر احياناً غبطهاي باشد در برزخ و مانند آن، اين غبطه يك لذت دارد، اگر گفته شد، حضرت فرمود: «إنّ للعباس عند الله تبارك و تعاليٰ منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة»[33] لذيذ است، حسود نيست تا رنج ببرند، حسد انسان را ميسوزاند، همانطوري كه در روايات آمده است ايمان را ميخورد[34]، انسان را مثل خوره ميپوساند و امّا غبطه گواراست، يك كسي دارد كمالي را ارئه ميدهد انسان لذّت ميبرد، ميگويد: اي كاش ما هم اين كمال را ميداشتيم، حسود نيست اين لذّت ميبرد.
سؤال ...
جواب: في الجمله اما حسود نيستند، اين فضيلت است مثل مؤمنين در دنيا.
سؤال ...
جواب: نه ميبينند، اما آن كنهاش را پي نميبرند؛ مثل مؤمنين در دنيا، خب مقاماتي هست. آن درجات علمي كه بين علما توضيح شد، خب اينها يكسان نيست، اما همه راضياند به قِسم الهي و قَسْم الهي، مؤمن خصصهاش اين است.
سؤال ...
جواب: ولايت آنها را ميتوانيم، امّا نبوت آنها را نه؛ چون نبوت يك امر اختصاصي است: ﴿الله أعلم حيث يجعل رسالته﴾[35]
سؤال ...
جواب: خب بله، اگر نيست به اندازه قابليت به ما ميدهند، بعد به ما ميفهمانند سهم ما همين مقدار است، راحت ميشويم.
سؤال ...
جواب: ما حد اعلا را ميگوييم: «أقربهم منزلة منك و أخصهم زلفة لديك»[36] و كذا و كذا؛ خدايا ما را تا آن قلهٴ انسان كامل ببر، ما شايد استعداد داشته باشيم، چه ميدانيم همت را گفتند: بلند كنيد، بعد وقتي جلوتر رفتيم ميبينيم سهم ما همين مقدار بود. خدا دو مطلب را به ما ميدهد: يكي اينكه يك قدري جلوتر ببرد، يك قدري ما را به خودمان آگاه ميكند كه سهم ما همين قدر است و گرنه راه باز است به ما گفتند بخوانيد:
اما غير از اين نميخواهند.
سؤال ...
جواب: بله بالايي را نميخواهد؛ چون ميداند چه چيزي را بخواهد. ميداند كه سهم او چقدر است، ملاحظه ميفرماييد چون در بهشت اصولاً لغو و باطل نيست، ميداند چه بخواهد و چه اندازه بخواهد.
سؤال ...
جواب: نه، يك وقت نتواند هضم كند، اين باطل است. انسان ما فوق خود را طلب كند، باطل است. بهشتيان به اينجا رسيدهاند كه ارادهشان مستهلك در ارادهٴ خداي سبحان است. ميدانند كه چه طلب كنند؛ لذا در دنيا درجات ميطلبد و اما در آخرت برايشان روشن ميشود كه اينها در همين حداند، بيش از اين هم نميخواهند.
سؤال ...
جواب: نه، بيش از اين براي اينها نيست، نه اينكه اينها ميخواهند و به اينها نميدهند بيش از اين نميطلبند؛ چون مؤمن در بهشت معصوم است، گرچه آنجا نشئهٴ تكليف نيست، اما آنجا چيزي كه خلاف باشد نيست، اصلاً جنس خلاف در آنجا نيست تا كسي در آنجا خلاف كند: ﴿لا لغو فيها ولا تأثيم﴾[37]: انسان بيش از اندازه خود بخواهد لغو است: لذا به عنوان نفي حقيقت فرمود: اصلاً در اينجا باطل نيست تا كسي باطل مرتكب شود، بطلان نيست تا كسي مبطل بشود و باطل كند: بنابراين هر چه ميخواهند به آنها ميدهند و آنها جز حق چيز ديگري را نميطلبند، گفتهاند، ﴿قاصرات الطرف﴾[38] بودن حور العين، براي آن است كه به غير همسرانشان نمينگرند، با اينكه قصور الطرف با احور بودن عين سازگار نيست، اگر حور العين است بايد كمال الطرف باشد نه ﴿قاصرات الطرف﴾ اما گفتهاند: اين كنايه از آن است كه به غير همسر اصلاً نگاه نميكنند.
سؤال ...
جواب: آنجا چون تزاحم نيست: نظير مال دنيا نيست كه اگر به كسي دادند با ديگري جمع نشود، چون تزاحم در آنجا نيست. همه اگر عند اللهي بشوند باز جا است.
ـ حسادت منشأ دسيسههاي يهود
آنگاه فرمود به اينكه شما در راه خير قدم برداريد راه باز است، منافسه كنيد: ﴿و في ذلك فليتنافس المتنافسون﴾[39] به مقصد ميرسيد، امّا نايستيد كه رفتهها برگردند، شما به مقصد نميرسيد و اين كار كفّار و يهوديان است. در آيهٴ محل بحث اينچنين فرمود: ﴿ودّ كثيرٌ من أهل الكتاب لو يردّونكم من بعد إيمانكم كفاراً﴾ منشأ اين دسيسهها حسد است و اين را هم از خودشان جوشيد يا از خودشان دارند نه از جاي ديگر: ﴿من عند أنفسهم﴾؛ اصولاً درون اينها فاسد است، همهٴ اين قيود را خداي سبحان رعايت فرمود، فرمود: اين يك امري نيست كه از جاي ديگر گرفته باشند اين ﴿من عند أنفسهم﴾ است و در مورد اشتباه هم نيست براي اينكه ﴿من بعد ما تبيّن لهم الحق﴾ است، بعد از اينكه حق برايشان روشن شد مع ذلك دست به اين كار ميزنند: ﴿من عند أنفسهم بعد ما تبين لهم الحق﴾ در آيهاي كه در همين سورهٴ بقره قرار داشت ـ آيهٴ ١٠٥ كه قبلاً بحث شد ـ اين بود كه آنها هرگز نميخواهند، خيري به مسلمين برسد: ﴿ما يودّ الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين أن ينزل عليكم من خير من ربكم﴾[40]: اين وصف مشتركي است، بين مشركين و يهوديها كه نميخواهند به شما مسلمين خيري برسد، اين در مقام حدوث، در مقام بقا هم ميخواهند خيري كه به شما رسيده است از دست شما بگيرند، هم دافع خيرند، هم رافع خير، هم ميكوشند خير به شما نرسد، هم ميجوشند خير رسيده را رفع كنند. در آن كريمه فرمود: اينها نميخواهند خير به شما برسد، در اين كريمه فرمود: اينها ميخواهند خير رسيده را برگردانند. آن راجع به دفع خير است، اين راجع به رفع خير.
صفح جميل
آنگاه فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾: الآن عفو كنيد، دست به مبارزه و قتال نزنيد، تا اينكه نوبت مناسب فرا ميرسد، عفو كنيد و بالاتر از عفو صفح است؛ آن عفو جميل به نام صفح خواهد بود. يك وقت انسان صفحهٴ خاطرات را در ذهن همواره نگه ميدارد و صفحهٴ خاطرات را در جلوي چشمش نگه ميدارد، ميگويد: فلان شخص اين كار را با من كرد، ولي من عفو كردم. يك وقت اين صفحه خاطرات را ورق ميزند كه ديگر آن صفحه نيست آن را نميبيند اصلاً، در برابر چشمش قرار نميدهد كه قبلاً اين كار را با من كرد. اين را ميگويند: صفح اينكه ميگويند: تصفّح كنيد. تصفّح كنيد يعني كتاب را صفحه صفحه ورق بزنيد تا مطلب براي شما روشن بشود، يك وقت انسان هميشه در ذهنش است كه او نسبت من بد كرد ولي من جبران نكردم. يك وقت كريمانه برخورد ميكند اين صفحهٴ خاطرات را ورق ميزند اصلاً يادش نيست، اين ميشود صفح، اين تصفّح كرده است، صفحه زده ورق زده ديگر به خاطرش نميآورد كه نسبت به او بد كرده است.
محدود بودن فرمان عفو و صفح
[خداي سبحان] فرمود: فعلاً شما صرف نظر كنيد صفحه را برگردانيد تا در موقع لزوم ما دستور ديگر خواهيم داد: ﴿فاعفوا و اصفحوا حتيٰ يأتي الله بأمره﴾ چون ﴿إن الله علي كل شيء قدير﴾ يك وقت دستور مبارزه ميدهد، آيهٴ ٢٩ سورهٴ توبه اين است: ﴿قاتلوا الذين لايؤمنون بالله ولا باليوم الاٰخر و لايحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لايدينون دين الحق من الذين أوتوا الكتاب حتي يعطوا الجزية عن يدٍ و هم صاغرون﴾[41]؛ با اينها به نبرد برخيزيد تا اينها يا مسلمان بشوند يا ذليلانه جزيه بپردازند، اينگونه از آيات، ميتواند آن ذيل آيهٴ محل بحث را تبيين كند، اين نسخ نيست، اين همانطوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد در ذيل قانون قبلي آمده است كه تا اطلاع ثانوي عفو كنيد، اطلاع ثانوياش هم همين است، فرمود: فعلاً عفو كنيد تا دستور خدا برسد و الآن هم دستور خداوند رسيد؛ اين را نميگويند: نسخ، نسخ آن است كه يك حكمي بالاصاله بيايد بعد ريشه آن حكم كنده شود، نه اينكه بگويند: اين شئ موقت است تا دستور ثانوي، بعد دستور ثانوي هم بيايد، لذا فرمود: با اينها مقاتله كنيد يا اسلام بياورند يا اينكه ﴿يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون﴾[42] درباره مشركين هم باز همين حرف است. آنها هم همين تلاش را داشتند لذا فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا حتّيٰ يأتي الله بأمره إن الله علي كل شي قدير﴾ اين نشانهٴ آن است كه شما در امرهاي آينده پيروز ميشويد، نه فعلاً اينها ميتوانند كاري كنند كه شما را از دينتان مرتد بكنند و نه در آينده شما شكست ميخوريد.
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 106.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 104.
[3] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 89.
[4] ـ همان.
[5] ـ سورهٴ فلق، آيهٴ 5.
[6] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 89.
[7] ـسورهٴ حج، آيهٴ 52.
[8] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 69.
[9] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 69.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 54.
[11] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[12] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[13] ـ همان.
[14] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[15] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 26.
[16] ـ ر . ك: من لا يحضر، ج 2، ص 5594؛«يا ليتني كنت معكم فأفوز فوزاً عظيماً».
[17] ـ سورهٴ يس، آيات 26 ـ 27.
[18] ـ ر . ك: من لا يحضر، ج 2، ص 594.
[19] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 26.
[20] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[21] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[22] ـ همان.
[23] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 148.
[25] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[26] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[27] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 25.
[28] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 26.
[29] ـ همان.
[30] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[31] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.
[32] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 10.
[33] ـ امالي صدوق، ص 462.
[34] ـ كافي، ج 2، ص 306؛ «عن ابي عبد الله(عليه السلام) قال: إنّ الحسَدَ يأكل الإيمان كما تَأكل النّار الحطبَ».
[35] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.
[36] ـمفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[37] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 23.
[38] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 48.
[39] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 26.
[40] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 105.
[41] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.
[42] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.