أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيَمانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمانُ وَلكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَي المَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ المَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (۱۰۲) وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (۱۰۳)﴾
تجرد وهمي و قدرت تحريكي جنّ
اموري كه در اين آيه مباركه مانده بود، عبارت از اين است كه جن هم قدرت تحريكي زيادي دارد و هم قدرت آگاهي بر غيب در حدّ تجرّد وهمي دارد، منتها آميخته با كذب و هم ارتباط با آنها ممكن است، منتها منهي عنه و هم اينكه ارتباطِ به غير خدا خواه به جن، خواه به سحر، خواه به كهانت و امثال ذلك هيچكدام از اينها ناجح و سودمند نيست، و اينكه فرشتگان مطلقا معصومند و اگر در اسرائيليات چنين آمده است كه هاروت و ماروت دو فرشته بودند، تن به گناه دادند، اين خبر از آن جهت كه مطابق با قرآن كريم نيست، مخالف با قرآن كريم است مردود است.
امّا آن امر اوّل كه جن قدرت تحريكيش زياد است نمونهاش همان بود كه گذشت: ﴿قال عفريت من الجن أنا ٰاتيك به قبل أن تقوم من مقامك﴾[1]؛ گرچه حضرت اجازه نداد كه او اين تخت را قبل از قيام بياورد، ولي در حضور حضرت اين مطلب را فرمود و سليمان(سلام الله عليه) طرزي تفهيم كرد كه اين مقدار دير است، ميخواهم زودتر از اين مقدار بيايد، نه تو توان آن را نداري.
و امّا اينكه قدرت بر آگاهي بعضي از اسرار غيبي را آميخته با كذب دارند در سورهٴ مباركهٴ جن اينچنين آمده است كه آيهٴ ٨ به بعد: ﴿و أنّا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرساً شديداً و شهباً ٭ و أنا كنّا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الاٰن يجد له شهاباً رصدا ٭ و أنّا لاندري أ شرٌّ أريد بمن في الأرض أمّ أراد بهم ربهم رشداً﴾[2] تا آخر، معلوم ميشود اينها يك آشنايي و ارتباطي هم با جهان غيب داشتند كه بعضي از اسرار را با خبر بشوند، چه اينكه در همان سورهٴ شعراء اين مسئله گذشت كه شياطين بر افّاك اثيم تنزّل ميكنند: ﴿تنزّل علي كل أفّاك اثيم﴾[3] كه اين بحثش گذشت. پس هم قدرت تحريكي فراواني دارند و هم قدرت ادراكي در حدّ آگاهيِ تجرّد وهمي و خيالي در نشئهٴ مثال و غيب را دارند.
خداي سبحان، پناهگاه حقيقي
اما پناه بردن به اينها هيچ سودي ندارد؛ براي اينكه قرآن كريم به عنوان حصر هشدار داد كه هيچ ملتحد و پناهگاهي غير از خداي سبحان نيست، هم در سورهٴ مباركهٴ جن به رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) دستور داد، فرمود: ﴿قل إني لن يجيرني من الله أحدٌ و لن أجد من دونه ملتحدا﴾[4]؛ يعني بگو پناهدهندهاي، مجيري، غير ذات اقدس اله نيست و ملتحد و ملجأ و پناهگاهي غير از ذات اقدس اله نمييابم، اين از آن مواردي است كه عدم الوجدان يدلّ علي عدم الوجود، وقتي خدا به پيغمبر بفرمايد: بگو من نمييابم يعني نيست، نه اينكه من نمييابم شايد باشد؛ لذا در صدر آيه فرمود: ﴿لن يجيرني من الله أحدٌ﴾[5]؛ مجيري غير از خداي سبحان نيست. يكي از اين ادعيه بسيار لطيف همين دعاي مبارك مجير است، يعني انسان در حال خطر يك جؤاري دارد «جؤار» آن ناله و لابه است، فرمود: شما در هنگام خطر ﴿فإليه تجئرون﴾[6]، آن آهو برّهاي كه مادرش را گم بكند لابه دارد، آن حالت را ميگويند جؤار. خداي سبحان فرمود: شما وقتي به خطر افتايد ﴿فإليه تجئرون﴾[7] و خداي سبحان هم مجير شماست، هم جوار ميدهد، هم به جؤارتان پاسخ مثبت ميدهد، مجيري غير از خدا نيست، پناهدهي غير از خدا نيست. پس اگر كسي به عنوان ﴿رجال من الإنس يعوذون برجالٍ من الجن﴾[8] به غير از خدا تكيه كنند، از اين تكيه كردن طرفي نميبندد؛ چون ﴿لن يجيرني من الله أحدٌ و لن أجد من دونه ملتحدا﴾[9]، در سورهٴ مباركهٴ كهف هم آيهٴ ٢٧ اين چنين آمد: ﴿و اتلُ ما أوحي إليك من كتاب ربّك لامبدل لكلماته و لن تجد من دونه ملتحدا﴾[10]، به رسولش فرمود: غير از خدا أحدي ملتحد نيست، هيچ چيزي سنگرگاه نيست و تكيه گاه نيست؛ چون اگر سراسر جهان ستاد حقّند و سپاهيان حقند كما هو الحق و هيچ كاري در جهان بدون اذن خدا نيست، پس فرض ندارد انسان به غير خدا تكيه كند: ﴿لله جنود السموات والأرض﴾[11] يا ﴿و مايعلم جنود ربّك الاّ هو﴾[12]؛ اگر سراسر موجودات آسمان و زمين سپاهيان حقند و هيچ كدام كاري بدون اذن خدا نميكنند، فرض ندارد كسي به غير خدا بتواند تكيه كند لذا فرمود: ﴿و لن تجد من دونه ملتحداً﴾[13] همين معنا را رسول خدا به زبان ديگر به مردم فرمود كه ﴿فأين تذهبون﴾[14]؛ كجا ميرويد؟ اگر قرآن را رها كنيد، خداي سبحان را رها كنيد به كدام مكتب و به كدام ملتحد پناهنده ميشويد؟ ﴿فأين تذهبون﴾[15]؛ اين ﴿أين تذهبون﴾[16] بيان ديگري است از ﴿ولن تجد من دونه ملتحداً﴾[17] ، يك وقت انسان قرآن را رها ميكند به فكر يك مكتب ديگر ميرود، يك وقت قدرت الهي را رها ميكند به فكر قدرت غير الهي ميرود؛ لذا فرمود: به مردم اعلام كن و من به تو ميگويم كه ﴿لن تجد من دونه ملتحداً﴾[18]؛ انسان در حال خطر به يك لَحْد و لَحَد به يك گوشه ميآرمد، آن گوشه را ميگويند لَحَد، آنهايي كه از صراط مستقيم فاصله ميگيرند به يك گوشه و دهليز ميخزند آنها را ميگويند: ملحِد، آنهايي كه ﴿يلحدون في أسمائه﴾[19]؛ يعني صراط مستقيم را رها ميكنند و به يك گوشه ميخزند. اين گوشهٴ قبر را ميگويند: لَحَد قبر نه وسط قبر را، وسط جاده صراط است و اگر كسي مائل به وسط باشد او از حنف برخوردار است و خود حنيف است، گوشه را ميگويند لحد، ألحَدَ يعني از صراط مستقيم فاصله گرفت، فرمود: شما اگر بخواهيد به يك گوشهاي پناه ببريد، پناهگاهي جز خداي سبحان نيست پس نه تنها يك حرمت تكليفي دارد، اثر تكويني هم ندارد كه كسي به پناهندگي به جن و سحر و امثال ذلك بتواند مشكلي را حل كند چون هيچ اثري از اينها نيست الّا به اذن الله: ﴿و ما هم بضارّين به من أحد إلّا بإذن الله﴾.
حكمت تعليم سحر توسط هاروت و ماروت
اما اينكه فرمود: ﴿و يتعلمون مايضرهم و لاينفعهم﴾، گذشته از اينكه آن نكته قبلي محفوظ است كه سحر اصولاً ضارّ است، نافع نيست. در اين كريمه هم ميفرمايد به اينكه اين دو فرشته به اينها آموختند كه ما فتنه و آزمونيم، اگر به شما سحر آموختيم مثل آن است كه به شما سمّ ياد داديم كه شما سمّ را بايد براي پرهيز از او بدانيد، نه براي مصرف كردن او، اگر يك باطل گرايي آمد و داعيهاي داشت و سحري كرد شما سحر بلد باشيد كه جلوي سحر او را بگيريد، نه اينكه سحر بدانيد كه با سحر بين مرء و زوجش، تفرقه بياندازيد و مانند آن. آن موارد مثبتي كه احياناً پيش ميآيد و بايد از آن استفاده كنيد بهره ببريد كه جلوي سحر ساحران را بگيريد، شما اين كار را نكرديد به دنبال ﴿يفرقون به بين المرء و زوجه﴾ رفتيد؛ لذا فرمود: ﴿فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه﴾.
نمونهاي از اسرائيليات
و اما اينكه در افسانهها آمده است كه هاروت و ماروت دو فرشته بودند فرشتگان به خداي سبحان اعتراض كردند كه اين همه اِنعام را شما نسبت به انسانها روا داشتيد مع ذلك آنها شما را معصيت ميكنند و ماييم كه از معصيت مصونيم، خداي سبحان فرشتگان را امتحان كرد فرمود: شما دو نفر را انتخاب كنيد من آنها را به زمين بفرستم با قواي انساني مجهّز كنم ببينم چگونه از امتحان بر ميآيند. آنها هاروت و ماروت را كه خيلي فرشته برجسته بودند انتخاب كردند، خداي سبحان اين دو فرشته را به زمين اعزام كرد، نيروي شهوت به اينها داد، بعد اينها مبتلا شدند به يك زني به نام زهره، دست به فساد زدند، آن زن هم خواست از اينها چيزي فرا بگيرد. گفتند: آن علمي كه تو داري، گفت: آن علمي كه شما داريد با آن علم طيران داريد، به آسمانها ميرويد، آن علم را به ما بدهيد. فرشتگان اول امتناع كردند بعد آن علم را به اين زن دادند، اين زن طيران كرد بالا رفت، آسمان رفت بعد خداي سبحان پرهاي او را ريخت به صورت ستارهٴ زهره درآورد، اين افسانههايي كه از اسرائيليات آمده به اخبار مسلمين متأسّفانه. نه ستارهٴ زهرهاي كه چندين برابر زمين است، از اصل يك زن هرزه بود و نه فرشته معصيت ميكند و نه ممكن است انسان تبهكار به صورت فرشته دربيايد و نه بال و پر فرشته مثل بال و پر كبوتران است و امثال ذلك، اينها سراسرش جهل و تكذيب است.
قرآن، معيار و ميزان در بررسي روايات
امّا همانطوري كه اينگونه از روايات نبايد ساده لوحان را به خود جذب بكند، نبايد كسي كه روشنفكر مآب است او را طرد كند. بعضي از اخبار و روايات فاصله گرفتند به جرم اينكه در بين روايات اينگونه از مسائل هست قرآن كريم و خداي سبحان اگر ما را بيمعيار و بيميزان رها كرده باشد انسان جا دارد مبتلا بشود به افراط يا تفريط، و امّا وقتي كه ميزاني براي ما فرستاد، فرمود: ما براي هدايت انسانها به انبيا بيّنات و موازين داديم، ميزانِ قسط داديم، قرآن ميزان قسط است، حقٌ لاريب فيه: ﴿ذلك الكتاب لا ريب فيه﴾[20]؛ يعني ريب بردار نيست نه ميشود باطل را به او راه داد نه خود او ذاتاً در درون خود باطل پذير و باطل پروران است؛ حقّي است محض و اين حق محض معيار سنجش همهٴ روايات است و خود معصومين(عليهم السلام) فرمودند: هرچه كه از ما رسيد بر كتاب خدا عرضه كنيد. اگر مطابق قرآن بود بپذيريد، مخالف با قرآن بود طرد كنيد، و خود خداي سبحان هم فرمود: بسياري از اصول كلي است كه نيازي به تشريح و تفسير و تبيين دارد و معصومين(عليهمالسلام) مفسّران و مبيّنان راستين قرآنند: ﴿ما ٰاتاكم الرسول فخذوه وما نهٰاكم عنه فانتهوا﴾[21]، قهراً انسان هم روش اخباريّت را نميگيرد و سادهلوح نيست كه هرچه در روايات آمده قبول كند، نه روش روشنفكر مآبانه را ميپذيرد كه به روايات با ديده تكريم ننگرد، بلكه روايات را بررسي ميكند اگر مطابق با قرآن و اصول كلي قرآن بود ميپذيرد و گرنه، طرد ميكند.
نحوه وجودي فرشتگان
و خداي سبحان فرشتگان را به عنوان معصوم معرّفي كرد فرشته يك موجود مجرّد است، اگر هم متمثّل بشود با عصمت متمثل ميشود او اهل تسبيح است در روايات آمده است كه غذاي آنها تسبيح است، غذاي اينها تحميد است، فرشتگاني كه سرپرستان جهنم هستند مادون فرشتگاني هستند كه سرپرستان بهشتند، مادون فرشتگاني هستند كه سرپرستان وحيند، آنهايي كه سرپرستان وحيند، مثل جبرئيل(سلام الله عليه) و فرشتگان زير دست او، آنها حاملان علوم الهيند، فرشتگاني كه سرپرستي بهشت به عهده آنهاست بالاتر از فرشتگان جهنمّند، امّا خداي سبحان درباره فرشتگان جهنم ميفرمايد به اينكه ﴿لايعصون الله و هم بأمره يعملون﴾[22]؛ فرمود: ملائكهاي كه سرپرستي جهنم به عهده آنهاست اينها غلاظ و شدادند، اينها معصومند، اهل معصيت نيستند. اين ﴿لايعصون الله﴾[23] مال فرشتگاني است كه سرپرستي جهنّم به عهده آنهاست، فضلاً از فرشتگاني كه سرپرستي بهشت به عهدهٴ آنهاست، فضلاً از فرشتگاني كه سرپرستي وحي به عهدهٴ آنهاست، فضلاً از فرشتگاني كه حاملان عرشند و مانند آن، اصولاً فرشته معصوم است؛ پس آنچه كه در اين اسرائيليات آمده است دوتا فرشته معصيت كردند (معاذالله)، وقتي اين روايت را ملاحظه ميفرماييد، ميبينيد بدترين معاصي را به اين دو فرشته نسبت دادهاند، خب اين از اخبار اسرائيل آمده است و اين جريان به كتابهايِ اخبار اماميه سرايت كرده است و احياناً در كتابهاي تفسير هم راه پيدا كرده و بعضي از بزرگان اهل تفسير هم متأسفانه گفتهاند: چه عيب دارد فرشته، مادامي كه فرشته است و در عالم خود است، معصوم است ولي خدا در آنها شهوت خلق كرد به زمين آمدند، ممكن است گناه بكنند. ديگر فرشته نيست، اگر تغيير نوع ممكن است اگر يك موجودي گاهي فرشته است، گاهي حيوان، گاهي فرشته است، گاهي انسان؛ اگر اين امر ممكن باشد، وقتي هم كه به صورت حيوان درآمد ديگر فرشته نيست كأحدٍ من الحيوانات است يا كأحد من الاناسي است، محكوم است و تكليف دارد و جهنم ميرود و امثال ذلك، ديگر اينچنين نيست كه باز دوباره بال و پر دربياورد و فرشتهٴ آسمان بشود كه.
بنابراين، اين دو فرشته را خداي سبحان به عنوان آزمون، اعزام كرد و اينها به هر كه سحر ياد ميدادند، ميگفتند: ﴿إنّما نحن فتنةٌ فلاتكفر﴾؛ اتمام حجت ميكردند و ميگفتند سحر يك كفر عملي است، شما تن به اين كار ندهيد و مانند آن. بنابراين نه به اين اسرائيليات انسان اعتنا ميكند و نه به غير خدا تكيه ميكند و نه فرشته را از عصمت مياندازد.
تفاوتي ديگر بين معجزه و سحر
و نه سحر و كهانت را جزء اوهام و خرافات ميداند، اينها اوهام و خرافات نيستند جزء علوم غريبهاند يعني يك علمي است، موضوع دارد محمول دارد مسئله دارد، مبادي تصوريه مبادي تصديقيه دارد، علم است ميشود از آن كار گرفت منتها علمي است در راه باطل، نه اينكه جزء اوهام و خرافات باشد. ممكن است كسي مدعي آگاهي سحر و شعبده باشد امّا اگر دعواي او باطل بود دليل آن نيست كه سحر علم نيست، دليل آن نيست كه شعبده علم نيست، طلسم علم نيست، اينها جزو علوم غريبهاند همانطوري كه ساير علوم مأنوس موضوع و محمول و مبدأ تصوري و تصديقي و مسئله دارند و ميشود آنها را فرا گرفت و از راه فكري قابل انتقال است، اينها هم جزء علوم غريبه است، قابل انتقال است، منتها مشكلي را حل نميكند، آنچه راه فكري ندارد و راه مدرسهاي ندارد و نميتوان با راه مدرسه رفت و او را ياد گرفت و قابل انتقال هم نيست، آن معجزه است، اعجاز به قدرت روح ولي الله بسته است، اين علم نيست كه قابل انتقال باشد، پيغمبر به كسي بفرمايد من اينچنين ميكنم: ﴿اقتربت الساعة وانشق القمر﴾[24] نازل خواهد شد، يا آنچنان ميكنم: ﴿يا نار كوني برداً و سلاماً علي إبراهيم﴾[25] خواهد شد، يا اين را ميدمم و دريا به صورت طريق يبس در ميآيد، اين چنين نيست اين به قدرت وحي ولي الله وابسته است و اگر آن قدرت روحي نباشد «چه خاصيت دهد نقش نگيني»[26].
اينها خيال كردند انگشتر سليماني به دست هر كه بيفتد: ﴿فسخرنا له الرّيح﴾[27] كه ﴿غدوّها شهرٌ و رواحها شهر﴾[28] خواهد شد؛ اينچنين نيست اگر دست،دست سليماني نباشد انگشتر اثري ندارد، اگر روح، روح سليماني نباشد انگشتر اثري ندارد، سحر و امثال ذلك كه انسان را ولي الله نميكند.
اسم اعظم چيست؟
سراسر آن نظام در اختيار انسان كامل قرار ميگيرد آن مربوط به عظمت روح اوست نه مربوط به افسونگري و علوم حصولي و امثال ذلك و اگر احياناً سخن از اسم اعظم مطرح است، اسم اعظم يك چيزي نيست كه انسان درس بخواند، اسم اعظم ياد بگيرد يا ورد و ذكر نيست، اسم اعظم لفظ نيست، اسم اعظم كلمه و كلام نيست، اسم اعظم مفهوم نيست، اسم اعظم علم حصولي و ذهني نيست كه انسان اگر يك مفهومي را در ذهن گذراند بتواند مردهاي را زنده كند. نظام، نظام علّي و معلولي است، اسم اعظم مقامي از مقامات جهان تكوين است، گفتهاند: وجود مبارك رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) مظهر اسم اعظم است، اين روايت معتبر را مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در صافي نقل كرد و ديگر بزرگان نقل كردند كه امام ششم(سلام الله عليه) فرمود: «نحن والله الأسماء الحسني»[29]؛ ما اسماي حسنا هستيم كه معرفت خدا و عبادت خدا بدون معرفت ما و تكريم ما ميسّر نيست. اينها مظاهر اسماي حسناي حقّند تا برسيم به وجود مبارك رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) كه مظهر اسم اعظم است، آن اسم اعظم البته الفاظي هم دارد، ميگويند ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ به اسم اعظم آنقدر نزديك است كه سواد عين به بياض عين نزديك است[30]. امّا ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ وقتي از انسان كامل نشئت گرفت، ميگويند: ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ از انسان كامل به منزلهٴ ﴿كن﴾ از خداي سبحان است، يعني خداي سبحان اگر به چيزي دستور بدهد، بفرمايد: ﴿كن فيكون﴾[31] خواهد بود، انسان كامل مثل اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) با ﴿بسم الله﴾ هر كاري را به اذن الله انجام ميدهند، نه اينكه اين لفظ مؤثر است يا اين مفهوم مؤثر است، آن مقام شامخ خارج كه انسان كامل به آن مقام رسيده است، مؤثر است. آن مرتبهٴ والا در مادون مؤثر است، نه لفظ كه يك قرارداد است موثر باشد، يا مفهوم كه يك امر ذهني است مؤثر باشد. بنابراين پناه بردنِ به غير خدا هيچ سودي نخواهد داشت؛ چون در اين دو كريمه خدا حصر كرد، گاهي به صورت: ﴿لن أجد من دونه ملتحداً﴾[32] گاهي هم به عنوان ﴿و لن تجد من دونه ملتحداً﴾[33].
سؤال ...
جواب: آثار بله، اما انسان بايد به چه كسي پناه ببرد؟ بگويد كه «أعوذ بالجنّ» يا بگويد: «أعوذ بالله». اگر كسي تشنه شد به آب پناه ميبرد، يا به خدا پناه ميبرد، اگر تشنه شد به آب پناهنده شد، اين موحّد نيست اما اگر تشنه شد به خدا پناهنده شد گفت: اوست كسي كه ﴿يطعمني و يسقين﴾[34] او موحّد است او به خدا پناه ميبرد نه به آب.
سؤال ...
جواب: در تحت ولايتشان است بله، مثل سمّ فروشي، مثل كسي كه سم فروشي ميكند، مواد مخدّر ميفروشد نه بي اثر است؛ اگر كسي عمري را با قاچاق مواد مخدّر زندگي كرد، عمري را با كفر عملي زندگي كرد. اين هم مثل مواد مخدّر است اثر دارد، جزء خرافات نيست، البته ممكن است كسي كه مدّعي است احياناً خرافهاي را با حقيقت مخلوط كند، مدّعي دروغين باشد امّا خود سحر علم است، علمي است كه كسبش حرام است نظير مواد مخدّرسازي و سمّ سازي او كه خرافات نيست او علم است، منتها كسبش حرام، مهلك است و مفسد.
سؤال ...
جواب: بيشتر است، اثرش از شراب فروشي بيشتر است، براي اينكه شراب فروشي خطر دارد، يك نفع زودگذر مادي هم دارد، اما پناهندگي به جن هيچ سودي ندارد: ﴿يضرّهم ولا ينفعهم﴾ لذا نوع سحره جزء محرومترين و بدبختترين مردم جامعه هستند.
سؤال ...
جواب: نفع مادي هم ندارد، نظير قمار و خمر نيست.
سؤال ...
جواب: چه امرار معاشي؟ نوعاً در فلاكت و بدبختي است، او اگر دست به هر كاري ميزد بهتر از اين كار بود. او سراسر يك درجه فقر را به روي او باز ميكند، هرچه جلوتر برود روح تكدّي و گدائيش بيشتر ميشود بر خلاف ميسر و خمر كه احياناً ممكن است يك عدّهاي مترف و مُصرف بپروراند و هستند كه دنياي آنها به حسب ظاهر تأمين است. و امّا مفلوكترين گروه همين گروه سحره و كهنهاند.
سؤال ...
جواب: اگر چنانچه با ارتباط جنّ مخلوط شد، ميشود كهانت است، اگر با أوراد و ورد و امثال ذلك باشد سحر است.
سؤال ...
جواب: اين عصمت فرشتگان براي آن است كه منزّه از خوي حيوانياند.
سؤال ...
جواب: در انسانها اينطور است، در انسانها عصمت فرع برداشتن قواي شهوت و غضب است ولي در فشتهها اين طور نيست.
بنابراين اين هم آن نكاتي بود كه مربوط به اين آيهٴ تلاوت شده بود و ملاحظه ميفرماييد چقدر اين آيات قرآن كريم انسجام نوراني دارد، وقتي سخن از ايمان و كفر است ميفرمايد: شياطين كفر ورزيدند و كفرهم كفر عملي است.
سؤال ...
جواب: خب، اين را هم از همان جهت گفتند انسان كامل بالاتر از ملائكه است، اين هم دليلي است از طرف كساني كه ميگويند: انسان كامل مثل اهلبيت(عليهم السلام) بالاتر از ملائكهاند.
سؤال ...
جواب: چرا، بعث ملائكه انشاءالله خواهد آمد مبسوطاً كه اينها قبل از آسمانها و زمين خلق شدند، يعني قبل از ماده خلق شدند.
سؤال ...
جواب: چرا ديگر، وقتي كه اوّلين خلق خدا، اهلبيت عصمت و طهارتاند، بعد بحثش هم گذشت به اينكه ﴿فسجد الملائكة كلهم أجمعون﴾[35]؛ معلوم ميشود كه انسان كامل برتر است.
سؤال ...
جواب: معلّم با متعلّم فرق دارد ديگر، مسجودٌ له با ساجد فرق دارد، فرمود به اينكه ما ﴿و علّم ٰادم الأسماء كلّها ثمّ عرضهم علي الملائكة فقال أنبئوني بأسماء هؤلاء إن كنتم صادقين﴾[36]، اينها گفتند: ﴿لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا﴾[37] بعد ﴿فلمّا أنبئهم﴾[38] اين حرف را زدند؛ معلوم ميشود كه انسان كامل مقامي دارد كه فرشتگان ندارند.
انسجام نوراني آيات
اين انسجام نوراني قرآن كريم را ملاحظه بفرماييد، فرمود: ﴿و اتّبعوا ما تتلوا الشياطين علي ملك سليمان﴾؛ يعني يهوديها تبعيّت كردند همان سيرهٴ باطلهٴ شياطين را، امّا اينكه خواستند بگويند: سلطنت سليمان(سلام الله عليه) به سحر و امثال ذلك بسته است و اين كفر عملي را به پيغمبر نسبت دادند. اين اسناد باطل است: ﴿و ما كفر سليمان و لكن الشياطين كفروا﴾ كه سحر ورزيدند، اين شياطين كارشان اين بود كه انسانها را به سحر آگاه ميكردند، تعليم سحر ميدادند و آنچه كه بر ملكين نازل شده بود آن را هم به ديگران ميآموختند. خب اينجا اين سؤال مطرح است كه ملكين چرا سحر را به ديگران ياد دادند؟ ميفرمايد كه همانطوري كه در تنزيه سليمان فوراً فرمود: ﴿و ما كفر سليمان و لكن الشياطين كفروا﴾، در تنزيه اين دو فرشته هم فرمود: ﴿و مايعلّمان من أحدٍ حتيٰ يقولا إنّما نحن فتنةٌ فلا تكفر﴾؛ يعني اينها حق عمل كردند نه به سحر عمل كردند، نه بدون اتمام حجّت سحري را به كسي آموختند، آنگاه فرمود: ﴿فيتعلّمون﴾ اين مردم ﴿منهما﴾ از ملكين ﴿مايفرقون به بين المرء و زوجه﴾؛ باز اينجا سؤال مطرح است كه آيا سحر ميتواند مؤثر باشد؟ ميفرمايد: آري ميتواند مؤثر باشد، امّا سحر مهرهاي از مهرههاي جهان خلقت است و سراسر جهان خلقت به اذن خدا اداره ميشود؛ لذا فرمود: ﴿و ما هم بضارين به من أحدٍ إلاّٰ بإذن الله﴾. فرمود: اگر يك موجودي ضرر ميبخشد بدون اذن حق نيست، گرچه نهي تشريعي است، ولي اذن تكويني است. مثل قتل اگر چنانچه سلاح كُشنده دربارهٴ انبيا(عليهم السلام) اثر كرد كه ﴿يقتلون النبيين بغير حق﴾[39]؛ اينها اذن تكويني داشتند، گرچه نهي تشريعي هم دارند. همه موارد همينطور است، لذا فرمود: ﴿و ما هم بضارّين به من أحد إلاّ بإذن الله﴾ بعد به اصل مسئله پرداخت فرمود: ﴿ويتعلّمون مايضرهم و لاينفعهم﴾؛ خود سحر هرگز مشكلي از مشكلات جوامع را حلّ نميكند، فرمود: اينها فهميدند در خود كتابهاي انبياي پيشين هم بود كه با سحر نميشود مشكلي را حلّ كرد: ﴿و لقد علموا لمن اشتراه ما له في الاٰخرة من خلاق و لبئس ما شروا به أنفسهم لو كانوا يعلمون﴾، ﴿لو كانوا يعلمون﴾؛ يعني اي كاش به علمشان عمل ميكردند. اينها ميدانند كه اين حرام است و اديان آسماني گذشته هم تحريم كردهاند، ولي اگر به اين علم عمل ميكردند. تن به ذلّت سحر نميدادند.
برتري پاداش الهي
آنگاه فرمود: ﴿ولو أنهم ٰامنوا و اتّقوا لمثوبة من عندالله خيرٌ لو كانوا يعلمون﴾؛ اگر اينها مؤمن بودند و از تقوايِ عملي بهره داشتند، گرفتار كفر عملي نميشدند، يك ثواب از خدا ﴿لمثوبةٌ﴾، اين تنوين تنوين تنكير است، ناظر به آن است كه يك ثواب حالا هرچه شد، يك ثواب الهي از جميع منافعي كه سحره در مدت عمر ميبرند بهتر است: ﴿لمثوبةٌ من عندالله خيرٌ﴾؛ يعني خيرٌ من جميع المنافع و مِن جميع مثوباتي كه سحره به انتظار آنها دست به سحر زدند: ﴿لمثوبةٌ من عندالله خيرٌ لو كانوا يعلمون﴾.
اصولاً چيزي كه از نزد خداست، با معيارهاي دنيايي قابل ارزيابي نيست. شما در دو طرف ميبينيد نه تنها در طرف بهشت، در طرف جهنم هم اينچنين است، منتها در طرف بهشت رواياتش فراوانتر و بهتر است، ميگويند: يك ميوهاي كه در بهشت است اگر همهٴ اهل دنيا جمع بشوند بخواهند او را قيمت گذاري كنند، نميتوانند. خب راست است اين مبالغه نيست، براي اينكه ميوههاي دنيا يك امر مادّي است و از خاك روييد، ميوهٴ آخرت يك امري است كه از نماز و روزه پيدا شد، نه از خاك و جاودانه است و ابدي است هر ميوه كار همهٴ ميوههاي ديگر را هم ميكند، همانٴطوري كه يك قطره آب كوثر انسان را نه تنها از تشنگي نجات ميدهد، از سيري هم نجات ميدهد كه انسان براي ابد حسّ عطش ندارد، تشنه نميشود و گرسنه هم نميشود، امّا با اينكه تشنه نميشود، با اينكه گرسنه نميشود خوراكيهاي بهشت دائم است او هر وقت بخواهد ميتواند ميل كند.
عدم آميختگي لذات بهشت با رنج و زحمت
فرق دنيا و آخرت اين است با اينكه در دنيا تا انسان رنج تشنگي را تحمل نكند از آب زلال لذّت نميبرد، اگر رنج گرسنگي را تحمل نكند از ميوه يا غذايِ خوب لذّت نميبرد، لذت سيري مسبوق به تحمل رنج گرسنگي است. اين خاصيت دنياست ولي در بهشت اينچنين نيست در بهشت بدون تحمّل رنج عطش انسان لذّت كوثر ميبرد، بدون تحمّل رنج گرسنگي لذت سيري را دارد، هر وقت خواست از آب كوثر استفاده كند و از آب زلال لذت ببرد براي او ميسور است بدون سابقهٴ رنج عطش اين مثل دنيا نيست، لذا به هيچ وجه قابل اندازهگيري و قياس نيست. اگر گفته شد به اينكه نماز جماعت اگر عددش از 10 نفر تجاوز كرد ثوابش طوري است كه همهٴ انسانها بخواهند بنويسند و اشجار قلم بشود و بحار مركب بشود نميتوانند براي اينكه اصولاً هيچ درجهاي از درجات بهشت با ابزار مادّي قابل ارزيابي نيست، نه اينكه اين نماز جماعت همهٴ درجات بهشت را دربر دارد اينچنين نيست. اين مقام اگر بخواهند او را با ابزار دنيايي بيان كنند مقدور نيست.
عظمت عذاب آخرت
چه اينكه عذاب هم همينطور است؛ لذا خداي سبحان ميفرمايد: عذاب جهنم طوري نيست كه كسي بتواند از او برهد، گاهي از باب تمثيل و تشبيه با اين لسان با ما سخن ميگويد، ميفرمايد: كسي كه گرفتار عذاب جهنم شد، اگر سراسر كرهٴ زمين لبريز از طلا باشد، ﴿و مثله معه﴾[40]؛ يعني او دو كرهٴ زمين داشته باشد هر دو مالامال طلا باشد، حاضر است بدهد و از عذاب برهد، كافي نيست، از او قبول نيست، بعد ميفرمايد به اينكه حاضر است همهٴ اقوام و عشيرهٴ خود را، فرزندان خود را همه و همه را فدا بدهد و از عذاب برهد، از او قبول نميكنند و اگر همهٴ اهل زمين قبيله او بودند، فرزند او بودند، أرحام او بودند، حاضر بود همه را فدا كند، خود از عذاب برهد: ﴿ومن في الأرض جميعاً ثمّ ينجيه﴾[41]؛ باز هم ميسور نيست، اين چه عذابي است كه آدم حاضر است.
سؤال ...
جواب: (در دنيا يك انسان عاقل حاضر نيست كه ديگري بسوزد و خود برهد، بلكه اهل نثار و ايثار است چه اينكه ميبينيد)، ولي فرمود: عذاب قيامت آنقدر دردناك است كه آنها حاضراند اگر همهٴ اهل زمين رحم آنها بودند، بستهٴ آنها بودند، حاضر بودند همه را فدا كنند كه خود برهند، چون به هيچ وجه قابل تحمّل نيست اصلاً ما نمونهٴ عذاب آخرت را در دنيا نداريم.
سؤال ...
جواب: هرگز اين كار را نميكند، هرگز اين كار را نميكند؛ براي اينكه او اگر انسان است و عاطفهاي دارد حاضر نيست به اينكه بچهاش را بسوزانند، أرحام او را بسوزانند و همه را بسوزانند، او تنها نجات پيدا كند: ﴿و من في الأرض جميعاً ثمّ ينجيه﴾[42]، اين ممكن نيست و اصولاً عذابي كه در آخرت هست هرگز نمونهٴ او در دنيا نيست، چون هر كسي در دنيا عذاب ميشود بالاخره اميد نجات دارد، امّا در آخرت بعد از روشن شدن اصل مسئله است؛ لذا فرمود: ﴿لايعذب عذابه أحد﴾[43].
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 39.
[2] ـ سورهٴ جن، آيات 8 ـ 10.
[3] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 222.
[4] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 22.
[5] ـ همان.
[6] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 53.
[7] ـ همان.
[8] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 6.
[9] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 22.
[10] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 27.
[11] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 4.
[12] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[13] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 27.
[14] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 26.
[15] ـ همان.
[16] ـ همان.
[17] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 22.
[18] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 22.
[19] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 180.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[21] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.
[22] ـ سورهٴ أنبيا، آيهٴ 27.
[23] ـ همان.
[24] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 1.
[25] ـ سورهٴ أنبيا، آيهٴ 69.
[26] ـ ديوان حافظ، گر انگشت سليماني نباشد ٭٭٭٭ چه خاصيت دهد نقش نگيني.
[27] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 36.
[28] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 12.
[29] ـ تفسير صافي، ج 2، ص 255.
[30] ـ نور الثقلين، ج 1، ص 8؛ «إنّ ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ أقرب إلي اسم اعظم من سواد العين إلي بياضها».
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 117.
[32] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 22.
[33] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 27.
[34] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 79.
[35] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 30.
[36] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 31.
[37] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 32.
[38] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.
[39] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 21.
[40] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 36.
[41] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 14.
[42] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 14.
[43] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 25.