اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُديً وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ (۹۷) مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ (۹۸) وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّ الفَاسِقُونَ (۹۹)﴾
خلاصهٴ دعاوي بنياسرائيل و احتجاج قرآن بر آن دعاوي
در احتجاجي كه خداي سبحان با بنياسرائيل داشت و از راهِ وحي رسول خود را آگاه فرمود كه با اين ادلّه با بنياسرائيل احتجاج كنند، به اين قسمت از محاجّه ميرسيم كه بنياسرائيل داعيهٴ محبّت داشتند، ميگفتند: ما احباء خدائيم؛ ﴿نحن أبناء الله وأحباؤه﴾[1]، يا به معني محب است، يا به معناي محبوب، ما محبوبان خدائيم. آنگاه خداي سبحان ميفرمايد: شما اگرجزء احباء اللهايد، چرا پس به وحي الهي كفر ميورزيد؟ و هر كه با وحي الهي كفر بورزد كه جزء أعداء الله است. يك جدال احسن در مسائل گذشته ناظر به اصل ايمان و كفر بنياسرائيل بود، يك جدال أحسن فعلاً درباره أصل داعيه اينها نسبت به محبت است. آنها ميگفتند: ﴿نحن أبناء الله وأحباؤه﴾[2]. آيهٴ ١٨ سورهٴ مائده اين بود كه ﴿وقالت اليهود والنصاريٰ نحن أبناء الله وأحباؤه﴾[3]؛ ما محبّان خدا يا محبوبان الهيم.
جدال احسن ديگري با يهود
آنگاه خداي سبحان ميفرمايد به اينكه اگر كسي به وحي معتقد نباشد و نسبت به فرشتهاي از فرشتگان الهي عداوت بورزد، اين جزء اعداء الله است، نه جزء احباء الله. اين را ميگويند جدال احسن. فرمود به اينكه ﴿قل من كان عدوّاً لجبريل فإنّه نزّله علي قلبك﴾؛ وحيي را كه جبرئيل(سلام الله عليه) ميآورد شما با اين وحي مخالفيد، و هركه مخالف با جبرئيل باشد، مخالف با خداست؛ براي اينكه جبرئيل از خود چيزي ندارد، ﴿فإنّه نزّله علي قلبك بإذن الله﴾، اگر جبرئيل واسطه فيض و وحي است و لاغير و از خود چيزي ندارد، پس عداوت نسبت به جبرئيل، عداوت خداست و اين با داعيهٴ محبت سازگار نيست.
ـ شأن نزول آيه
از محتواي آيه بر ميآيد به اينكه يك سابقهٴ سؤال و جوابي مطرح است، آنچه كه مرحوم أمين الاسلام در مجمع نقل كرده است كه سبب نزول آن است كه ابن عباس گفت: بعضي از يهوديها از رسول خدا مطالبي را پرسيدند كه يكي از آن مطالب اين بود كه آورنده وحي كيست؟ اگر ميكائيل است، ما به او علاقمنديم، چون او براي ما خير و رحمت ميآورد و اگر جبرئيل است، ما دشمن اوئيم چون او دستور قتال و حكم مبارزه و امثال ذلك را به تو القا ميكند. رسول خدا هم فرمود: جبرئيل است كه وحي ميآورد. اينها گفتند: ما با جبرئيل دشمنيم[4]. اين شأن نزول البته تأئيد ميكند زمينهٴ آيه را، امّا در حدّ يك تاريخ است، نه در حدّ يك روايت. به اين شأن نزولها كه مراجعه ميفرمائيد، آنچه كه به عنوان حديث است و از معصوم(سلام الله عليه) رسيد، ارزش حديثي دارد وگرنه ارزش تاريخي دارد و يك ظهوري هم ممكن است به آيه بدهد؛ امّا نه از او به عنوان حصر استفاده ميشود، نه از او جنبه تفسيري استفاده ميشود، احياناً تطبيق و مانند آن را در بردارد. طبق اين نقلي كه از ابن عباس رسيده است و در حدّ تاريخ است نه حديث، آنها گفتند: آورنده وحي اگر ميكائيل است ما ميپذيريم و اگر جبرئيل است ما نميپذيريم، براي اينكه جبرئيل فقط دستور قتال و مبارزه با اهل كتاب را صادر ميكند.
تبيين و تشريح جدال احسن آيه
در اين كريمه، خداي سبحان احتجاج ميكند، به پيغمبر ميفرمايد: ﴿قل﴾ اوّلاً، اين عداوت شما بيوجه است، چون با آن داعيه محبت سازگار نيست، اين ميشود جدال، جدال أحسن. ثانياً، اين عداوت باطل است زيرا اگر شما الله را قبول داريد، جبرئيل جز رسول خدا و رسالت الهي چيز ديگر را به عهده ندارد و عداوتِ جبرئيل، مستلزم عداوت حق است و شما كه به خدا معتقديد معنا ندارد كه به گفته خدا دشمني بورزيد. اين در حدّ يك جدال احسن ديگر، امّا مطلب سوم و چهارم برهان است كه باز آنهم قابل تقرير است، به صورت جدال احسن و آن اين است كه جبرئيل(سلام الله عليه) حرف جديدي نياورد كه در تورات نباشد، همان معارف كلي تورات است، منتها كاملتر و روشنتر و دقيقتر، اصل دين را حفظ كرد، در خطوط جزئي و فروعات جزئي البته تفاوت است؛ ولي در اصول كلي دين، جبرئيل(سلام الله عليه) چيزي آورد كه در كتاب آسماني شما هم هست، ديگر وجهي ندارد كه شما با جبرئيل عداوت داشته باشيد. ﴿فإنّه نزّله علي قلبك بإذن الله مصدّقاً لما بين يديه﴾؛ بنابراين، چون حرف جبرئيل همان است كه در كتب أنبيا پيشين بود و در كتاب شما هست، عداوت با جبرئيل به منزلهٴ عداوت با خود تورات است. چون او حرفي آورد كه ﴿مصدّقاً لما بين يديه﴾؛ يعني كتابهايي كه قبل از قرآن بود و در جلوي روي قرآن است، اين حرفها او را تصديق دارد؛ پس عداوت شما وجهي ندارد.
نكتهٴ بعدي آن است كه فرمود: ﴿هديً وبشري للمؤمنين﴾؛ او هدايت آورد، عداوت با هدايت معنا ندارد. او بشارت آورد، دشمني با بشارت معنا ندارد. بنابراين، با قطع نظر از آن سبب نزولي كه از ابن عباس نقل شده است، خود همين آيه ﴿من كان عدوّاً لجبريل فإنّه نزّله علي قلبك﴾، ميتواند به عنوان جدال احسن در برابر محتواي آيهٴ ١٨ سورهٴ مائده باشد كه آنها داعيه محبّت داشتند، ميگفتند: ما أحباء خدائيم، يعني محبوبان خدائيم. آنگاه خدا ميفرمايد: شما اگر محبوب منيد، پس چرا حرف فرستاده من را نميپذيريد و با اين حرف دشمنيد؟ و اگر كسي حرف خدا را نپذيرفت و به دستور خدا عمل نكرد، از نظر قرآن دشمن خداست، كافر را خدا دشمن ميداند، كسي كه حدّش جداي حدّ خداست آن را قرآن عدوّ إله ميشمارد، وگرنه عداوت نسبت به خدا فرض ندارد كه كسي دشمنِ الله باشد، يعني نسبت به ذات اقدس اله چه كند؟ نسبت به آن ذاتي كه هستي محض است، كسي دشمن باشد يعني چه كند؟ يعني حرف او را نپذيرد، و گرنه نسبت به آن ذات كه نميتواند اثر سوئي ايجاد كند: لذا خدا ميفرمايد: شما كه ميگوئيد: ﴿نحن أبناء الله وأحباؤه﴾[5] با آن استنكار شما سازگار نيست.
«عدو الله» در قرآن
امّا از اينكه خدا، هر كسي كه در قبال دستور خدا بايستد، از او به عنوان عدوّ ياد ميكند، نمونهاش همان آيهٴ سورهٴ انفال است كه در سورهٴ انفال آيهٴ ٦٠ فرمود: ﴿وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوةٍ ومن رباط الخيل ترهبون به عدوّ الله وعدوّكم﴾[6]؛ فرمود: با همه امكاناتي كه ميسور شماست، مستعد و آماده باشيد، تا دشمن خدا و دشمنان خود را بترسانيد. ﴿ترهبون به﴾، به اين اعداد و آمادگي، دشمن خدا و دشمنان خود را بترسانيد. اگر كسي از مرز اسلام فاصله گرفت، عدوّ الله است.
گاهي خداي سبحان از او به عنوان عدوّ ياد ميكند، گاهي از او به عنوان «محاد» و «مشاقق» و مانند آن. همچنين در سورهٴ توبه آيهٴ ١١٤، جريان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) كه نقل ميكند، ميفرمايد به اينكه ﴿وما كان استغفار إبراهيم لأبيه إلاّ عن موعدة وعدها إيّاه فلمّا تبيّن له أنّه عدوّ لله تبرأ منه﴾[7]؛ آزر كه والد صلبي ابراهيم(سلام الله عليه) يقيناً نبود يا عموي او بود، يا ابراهيم(سلام الله عليه) تحت كفالت او بود و از آن جهت بر آزر أب اطلاق شده است، ابراهيم(سلام الله عليه) به او وعده داد كه براي او طلب مغفرت كند، وقتي كه فهميد نه ارشاد و نه وعده هيچكدام در او مؤثر نيست و روشن شد كه اين آزر عدوّ خداست از او تبرّي كرده است، يعني يك انسان غير موحّد دشمن خداست، يعن دشمن دين خداست، عدوّ فرمان خداست نه عدوّ ذات خداست. از تبهكاران قرآن كريم به عنوان دشمن ياد ميكند و همچنين محادّ و مشاقق در سورهٴ ممتحنه آيهٴ اوّل اين است كه ﴿يا أيّها الذين آمنوا لاتتّخذوا عدوّي وعدوّكم أولياء﴾[8]؛ مؤمنين با كساني كه دشمن من و دشمن شمايند، رابطه دوستي و ولايت برقرار نكنيد ﴿تلقون إليهم بالمودّة﴾[9]؛ از كفّار به عنوان عدوّ الهي ياد كرده است. چه اينكه از فرعون به عنوان عدوّ ياد ميكند. فرمود: فرعوني كه عدوّ موسيٰ و عدوّ من است، او را ميگيرد و ميپروراند. ﴿يأخذ عدوّ لي و عدوّ له﴾[10]؛ كه او هم دشمن خداست و هم دشمن رسول خدا.
محبوب خدا، پيرو حبيب خداست
بنابراين، اگر كسي دين خدا را نپذيرفت، ميشود دشمن خدا و اگر بخواهد محبوب خدا بشود چارهاي جز پيروي وحي إله نيست، آن را در سورهٴ مباركهٴ آلعمران فرمود: ﴿قل إن كنتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببكم الله﴾[11]؛ اگر شما دوستان خدائيد، پيرو حبيب خدا باشيد تا حبيب خدا بشويد. رسول خدا را خداي سبحان، حبيب خود معرفي كرد؛ يعني نه تنها او محبوب من است، بلكه او محور محبّت من هم هست. اگر كسي بخواهد محبوب من باشد بايد پيرو حبيب من باشد. أطاعت حبيب الله، انسان را محبوب خدا ميكند. بنياسرائيل داعيهٴ محبت داشتند، خداي سبحان گاهي به طور عموم ميفرمايد: اگر شما محبّ خدائيد، تابع حبيب من باشيد تا محبوب من بشويد؛ زيرا تنها راه محبوب شدن، پيروي حبيب من است، گاهي هم ميفرمايد به اينكه اگر شما جزو احباء خدائيد، پس چرا با پيك خدا دشمنيد، آن وقت آن شأن نزولي كه مرحوم امين الاسلام از ابن عبّاس نقل كرده است مؤيد اينگونه از مسائل خواهد بود.
سؤال ...
جواب: ذات در تحتِ درك و در تحت آسيبرسانيِ چيزي نيست، تا انسان عاقل جدّش متمشي بشود و نسبت به او عداوت بورزد. مگر جبرئيل جسم است؟ مگر ميكائيل جسم است؟ مگر ملائكهٴ ديگر جسم است؟ علي ايّ حال ميفرمايد به اينكه همين كه در برابر وحي خدا ميايستند ميشود عداوت، اصولاً عداوت يعني تعدّي كردن، از مرز جدا شدن، تجاوز كردن.
ـ تعبير خداي سبحان از منحرفان:
اعداء، محادّ و مشاقق
لذا خداي سبحان از منحرفين، گاهي به عنوان اعدا ياد ميكند، گاهي به عنوان اينكه اينها محادّند، يعني حدّشان جداست، گاهي به عنوان مشاقق ياد ميكند يعني اينها در يك شق ديگرياند. در سورهٴ مباركهٴ مجادلهٴ آيهٴ ٥ اين است كه ﴿أَنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ كُبِتُوا كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾[12]؛ آنان كه حدشان از حدّ خدا جداست. خدا كه همه جا حضور دارد، كسي ممكن نيست به اينكه از حدّ خدا جدا باشد، فرمود: ﴿هو معكم أين ما كنتم﴾[13]، اينكه فرمود اينها كه محادّه دارند، منكوبند و سركوب ميشوند، يعني سيرهٴ آنها حدّي باشد در برابر دين خدا، دين خدا جايي است و اينها در جاي ديگرند، حدّشان به حدّ دين خدا نميخورد، اينها را ميگويند محادّه دارند با خدا؛ ﴿إنّ الّذين يحادّون الله ورسوله﴾[14]. چه اينكه باز در همين سورهٴ مجادله باز كلمهٴ «محادّه» را در آيهٴ ٢٠ مطرح كرد، فرمود: ﴿إنّ الّذين يحادّون الله ورسوله أُولئك في الأذلين﴾[15] و باز در همين سورهٴ مجادله آيهٴ ٢٢ ميفرمايد به اينكه ﴿لاتجد قوماً يؤمنون بالله واليوم الآخر يوادّون من حاد الله و رسوله﴾[16]؛ مؤمن با كساني كه حدّشان به حدّ دين خدا نميخورد، علاقه ندارند. از اين گروه گاهي به عنوان «أعداء» ياد ميشود. چون تعدي كردند، عداوت از همان تعدّي است، گاهي به عنوان «محادّه» ياد ميشود، چه اينكه گاهي به عنوان «مشاقق» ياد ميشود؛ ﴿و من يشاقق الله و رسولَه﴾[17]، در سورهٴ مباركهٴ حشر از آنها به عنوان مشاقه ياد شده است[18]، يعني آنها در يك شقّند، دين خدا در شقّ ديگر، اينها شقيقند، تابع نيستند، يعني اگر يك درّهاي در دامنهٴ كوه فرض بشود كه داراي دو شقّ است كسي در اين سمت باشد و كسي در سمت ديگر، ميگويند: اينها مشاقّهاند؛ يعني يك گروه در يك شقّند، گروه ديگر در شقّ ديگر. فرمود: كسي كه در صراط مستقيم نباشد، با دين خدا مشاقّه دارد، يعني در يك شق ديگري است. از اين گروه با اين عناوين ياد ميشود.
آنگاه ميفرمايد به اينكه اين عداوت شما هيچ وجه ندارد، نه روي برهان وجه دارد، نه روي جدال اَحسن. امّا روي برهان وجه ندارد، براي اينكه اين حق است و هدايت است و مژده است و انسان كه با مژده دشمني ندارد، بشارت را هم كه بشارت گفتهاند براي اينكه خبر و گزارشي است كه انسان را مسرور ميكند و اوّلين اثرش كه نشاط است در بشره و چهره ظاهر ميشود، از اين جهت، اين خبر مسرّت بخش را گفتهاند: بشارت. فرمود: اين بشارت است و انسان كه با بشارت عداوت ندارد، اين شما را از آينده خوب با خبر ميكند، به شما مژده ميدهد كه اگر وارسته بوديد بهشت مال شماست، با اينكه دشمني ندارد.
و هم جدال احسن است، براي اينكه اين مصدّق با تورات است، شما بايد اگر تورات را قبول داريد مصدّقِ. تورات را قبول داشته باشيد. چرا با او عداوت داريد؟
و امّا از آن طرف جبرئيل از خود كه سخن نميگويد، پيك خداست، شما خدا را قبول داريد و ميگوئيد: ما احباء خدائيم؛ پس بايد وحي خدا را هم بپذيريد، در حالي كه نميپذيريد. نميپذيرند اينها، وحي خدا را نميپذيرند، چون ﴿مصدّقاً لما بين يديه﴾ است، اينها نميپذيرند، اين من الله است، نميپذيرند. وحي خدا را نميپذيرند، ﴿قل من كان عدوّاً لجبريل فإنّه نزّله علي قلبك﴾.
تقديم بشارت بر بيان كيفر
قبل از اينكه به اصل جواب بپردازد به تحليل مسئله عداوت پرداخت، البته بعداً ميفرمايد كه هر كسي دشمن جبرئيل(سلام الله عليه) باشد، كافر است و خدا عدوّ اوست، چه اينكه در سورهٴ مجادله چند جا فرمود: كساني كه حدّشان جداي حدّ خداست؛ ﴿كبتوا كما كبت الّذين من قبلهم﴾[19] يا ﴿أُولئك في الاذلّين﴾[20]؛ اينها ذليل خواهند بود. ولي قبل از اينكه به كيفر مسئله بپردازد، از راه هدايت و تبشير اين را روشن ميكند. اگر چنانچه به كيفر پرداخت بعد از تبشير و بعد از استدلال باشد، مستقيماً نفرمود، ابتداءً نفرمود: اگر كسي دشمن جبرئيل بود، عذاب جهنّم به انتظار اوست. اوّل استدلال كرد، فرمود: شما چرا عدوّ جبرئيلايد؟ مگر جبرئيل از خود سخن دارد يا از خدا؟ ﴿قل من كان عدوّاً لجبريل فإنّه نزّله﴾، هنوز جواب نيامده، امّا تحليل أصل مسأله عداوت است براي هدايت، فرمود: ﴿فإنّه﴾، يعني اين جبرئيل(سلام الله عليه) ﴿نزّله علي قلبك بإذن الله﴾ چون خدا فرمود: ﴿بالحقّ أنزلناه وبالحقّ نزل﴾[21] يا ﴿نزل به الروح الأمين ٭ علي قلبك لتكون من المنذرين﴾[22].
جبرئيل امين وحي الهي
از آغاز وحي تا پايان وحي همهاش حق است و جبرئيل را به عنوان روح أمين ياد ميكند، ﴿نزل به الروح الامين ٭ علي قلبك﴾[23] نه كم ميكند نه زياد، او اگر كم كند يا اضافه كند كه أمين نيست، و اشتباه هم نميكند؛ چون معصوم است. فرمود: ﴿نزل به الرّوح الأمين علي قلبك﴾[24]؛ هيچ كمي و زيادي در حرم وحي راه پيدا نكرد و نميكند، چون نه خدا أهل سهو و نسيان است، ﴿وما كان ربّك نسيّاً﴾[25] نه اين فرستادهاي كه ميآورد اهل كم و زياد است، چون روحي است امين. ﴿نزل به الروح الأمين علي قلبك لتكون من المنذرين﴾[26] پس عداوت با جبرئيل معنا ندارد، ﴿فإنّه نزّله علي قلبك بإذن الله﴾.
يك وقت انسان ميگويد: اين حرف، حرف حق است؛ ولي نميخواهم فلان شخص بگويد. يك وقت ميگويد من با فلان شخص بدم گرچه حرفش حقّ است. خداي سبحان ميفرمايد به اينكه عداوت شما، يا مال مقول است، يا مال قائل. اگر مال قائل باشد قائلش منم، جبرئيل پيك است و اگر راجع به مقول و اصل گفتار باشد، نه گوينده اين گفتارش كه مصدّق با تورات است، معنا ندارد كه شما تورات را قبول داشته باشيد و قرآن را قبول نداشته باشيد. و معنا ندارد شما با هدايت مخالف باشيد و معنا ندارد كه شما با بشارت مخالف باشيد؛ پس مخالفتتان اگر نسبت به قائل است كه وجه ندارد، نسبت به قول است، آن هم وجه ندارد. ﴿من كان عدوّاً لجبريل فإنّه نزّله علي قلبك بإذن الله﴾ پس عداوتتان اگر به قائل برگردد بي وجه است و اگر به مقول برگردد، آن هم بي وجه است براي اينكه ﴿مصدّقاً لما بين يديه﴾ اين همهٴ خطوط كلي تورات تصديق دارد و هدايت است ﴿وهديً و بشريٰ للمؤمنين﴾.
بهرهوري از هدايت و بشارت قرآني
گرچه بشريٰ براي همه انسانهاست، منتها چون اهل ايمان از اين بشارت بهره ميبرند، از اين جهت فرمود: ﴿بشري للمؤمنين﴾، مثل ﴿هديً للمتّقين﴾[27] كه در اوّل سورهٴ مباركه بود، مثل وجود مبارك خود پيغمبر(عليه آلاف التحية والثناء)، خداي سبحان، پيغمبر را به عنوان ﴿رحمة للعالمين﴾[28] فرستاد، مع ذلك فرمود: ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً﴾[29]؛ اين منّت را بر مؤمنين نهاد، براي اينكه مؤمناند كه اين بار را به مقصد ميرساند، مؤمن است كه از او استفاده ميكند و گرنه او رحمة للعالمين است، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[30] امّا كسي كه از اين نعمت طرفي ميبندد، اهل ايمان است. فرمود: ما به مؤمنين منّت داديم، با اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[31]، يا ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[32]، يا ﴿رحمةً للعالمين﴾[33] امّا كسي كه از او بهره نميبرد از اين وجود مبارك منّتي و نعمتي نصيبش نميشود، منّت آن نعمت سنگين را ميگويند، نه منّت عبارت از امتنان لساني باشد آن نعمت عظمايي كه هضم و حملش دشوار است، آن نعمت سنگين را ميگويند: منّت، «المنّة هي النعمة العظميٰ». فرمود: اين نعمت خيلي سنگين است، مؤمنينند كه اين بار سنگين را به مقصد ميرسانند، با اينكه وجود مبارك حضرت، رحمت جهاني است. دربارهٴ قرآن هم همينطور است، فرمود: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[34]، اما مع ذلك فرمود: ﴿هديً و بشريٰ للمؤمنين﴾، براي همه است، امّا اهل ايمان استفاده ميكنند، مؤمنين وقتي كه آيات الهي را ميخوانند هم قلبشان از شوق ميتپد، ﴿إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[35]، هم چهرهٴ اينها روشن ميشود، بشرهٴ اينها عوض ميشود، وقتي دست به قرآن ميبرند اينطور است، بشارت است و اگر كسي قرآن را بخواند به عنوان يك تكليف و تعبّد نه قلبش بتپد ﴿وجلت قلوبهم﴾[36] باشد، نه چهرهاش عوض بشود ﴿بشري للمؤمنين﴾ باشد، او چقدر از قرآن طرفي ميبندد، خدا ميداند.
علي ايّ حال، مؤمن كسي است كه وقتي محتواي قرآن را ميشنود قلبش بتپد، ﴿إذا ذكر الله وجلّت قلوبهم﴾[37] يك هراس لذتبخش باشد وقتي آيات الهي را هم كه ميخواند سخن از وعدهٴ به بهشت است، چهرهاش خندان باشد، در بشرهٴ او يك نشاطي پيدا بشود كه بشود بشري،
پيامد دشمني با جبرئيل
فرمود: شما چرا با بشريٰ دشمنيد؟ چرا با هدايت دشمنيد؟ پس اين عداوت شما نه به لحاظ قائل صحيح است نه به لحاظ قول. آنگاه وقتي احتجاج تمام شد، نصيحت تمام شد، حكمت و موعظه تمام شد، آنگاه جا، جاي إنذار است، فرمود به اينكه ﴿من كان عدوّاً لله و ملائكته و رسله و جبرئيل و ميكال فإنّ الله عدوّ للكافرين﴾ اين ميشودِ بشير نذير، اين ميشود ﴿داعياً إلي الله بإذنه و سراجاً منيراً﴾[38] اين ميشود ﴿مبشراً و نذيراً﴾[39] تا آنجا كه ممكن است ﴿ يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[40]، سراج منير هست، داعي الي الله هست، وقتي اين كارها تمام شد، بعد ﴿و نذيراً﴾ جا، جاي انذار است. فرمود: آن براهين شما را هدايت ميكند، اگر آنها نشد، دست برنداشتيد، بدانيد دشمني با دين خدا به منزلهٴ دشمني با خداست، اين كفر است و خدا عدوّ كافرين است و اگر خدا عدوّ كافرين بود، ﴿كبتوا كما كبت الّذين من قبلهم﴾[41] يا ﴿أُولئك في الأذلّين﴾[42] ذلّت از آن اوست.
منع دشمني با عزرائيل
ضمناً هشداري هم به همهٴ انسانها داد، يك وقت عزرائيل(سلام الله عليه) ميآيد يك كاري انجام ميدهد، كسي را قبض روح ميكند، همان طوري كه يهود حق نداشت و حق ندارد با جبرئيل(سلام الله عليه) ناسازگار باشد، دشمن او باشد، هيچ مؤمني حق ندارد با عزرائيل(سلام الله عليه) كم إرادت باشد، چون هيچ كدام از اينها كاري را بدون إذن خداي سبحان نميكنند. همان تكريمي كه جبرئيل(سلام الله عليه) دارد، همان كرامت را عزرائيل(سلام الله عليه) دارد همان احترام و عصمتي كه براي جبرئيل است براي عزرائيل(سلام الله عليه) است. اينها جزء ملائكهٴ عظام و كرام الهياند و همان طوري كه خازن بهشت، رضوان است و معصومين(عليهم السلام) بر رضوان كه سرپرست بهشت است، سلام و صلوات ميفرستند. بر مالك دوزخ كه سرپرست جهنّم است سلام و صلوات ميفرستند. اين سلام و صلوات امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه كه ملاحظه ميفرماييد[43] بر بسياري از فرشتهها سلام و صلوات ميفرستد، همان طوري كه بر سرپرستان بهشت صلوات ميفرستد بر سرپرستان جهنّم هم صلوات ميفرستد، اينها ملائكهاند، اينها معصومند، مأموران الهياند. ﴿لا يعصون الله ما أمرهم﴾[44]، ﴿و هم بأمره يعملون﴾[45] دربارهٴ سرپرستان جهنّم است. لذا اين صلوات را حضرت همان طوري كه براي ملائك رحمت ميفرستد، براي ملائك غضب هم ميفرستد. أحدي حق ندارد كه با فرشتهاي از فرشتگان الهي دشمن باشد، خواه عزرائيل(سلام الله عليه)، خواه جبرئيل(سلام الله عليه)، هر دو مأموران الهياند. فرمود: ﴿من كان عدوّاً لله وملائكته﴾(54)؛ هر فرشتهاي از فرشتگان باشد، مشمول اين اصل است. آنگاه بعد از اين ذكر عام، اسم دو فرشته از فرشتههاي بنام و معروف را ميبرد يكي جبرئيل(سلام الله عليه) و يكي ميكائيل(سلام الله عليه).
سؤال ...
جواب: همين فكر ميكردند به اينكه جبرئيل اين حرفها را ميآورد، نهي را ميآورد. ميگويد: اگر نشد ﴿يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون﴾[46]: بايد اينها ايمان بياورند نشد شمشير، اين حرفها را جبرئيل ميآورد اينها خيال ميكردند، جبرئيل از خود ميگويد. اما به ميكائيل علاقمند بودند، چون متصدي أرزاق بود، كيل و پيمانه و رزق به دست ميكائيل(سلام الله عليه) است به او علاقمند بودند ميگفتند ما با جبرئيل بديم اين همان بوي مادّيگري اينهاست و گرنه عزرائيل و ميكائيل و جبرئيل(سلام الله عليهم أجمعين) همه فرشتگان الهياند، خواه آنكه مثل اسرافيل است، عامل حيات است، خواه آنكه مثل عزرائيل است، عامل ممات است، هر دو معصومند و به اذن الله كار ميكنند. در همان شأن نزول كه مرحوم امين الاسلام نقل كرد، گفتهاند: اگر اين حرفها را ميكائيل آورد ما قبول داريم جبرئيل آورد قبول نداريم، اين حرف آنها بود. ﴿من كان عدوّاً لله و ملائكته و رسله و جبرئيل و ميكال فإنّ الله عدوّ للكافرين﴾، آن مقدّمهاش مطوي است، يعني اينها كافرند و خدا دشمن كافرين است؛ پس خدا دشمن اينهاست. در بسياري از موارد از باب ذكر مظهَر موضع مُضمَر، ضمير را ذكر نميكنند براي اهميت مسئله، به حسب ظاهر انسان اين چنين فكر ميكرد كه بفرمايد: «فإن الله عدوّ لهم»، اما اسم ظاهر آورد، براي اينكه دليل را هم ذكر كرده باشد. فرمود: ﴿من كان عدواً لله ... فإن الله عدوٌّ للكافرين﴾ نه «فإن الله عدوٌّ لهم» چرا اسم ظاهر آورد؟ براي اينكه، آن حد وسط اين برهان را تذكر داده باشد، يعني اينها كافرند و خدا دشمن كفّار است. پس خدا دشمن اينهاست، خب خدا دشمن انسان باشد چه ميكند؟ ﴿أُولئك في الأذلين﴾[47] يا ﴿كبتوا كما كبت الّذين من قبلهم﴾[48].
«والحمدلله رب العالمين﴾
[1] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 18.
[2] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 18.
[3] ـ همان.
[4] ـ مجمع البيان، ج 1، ص 325؛ «... اني ملك يأتيك بما ينزل الله عليك قال فقال جبريل. قال ذاك عدونا ينزل بالقتال و الشدة والحرب و ميكائيل ينزل باليسر و الرخاء فلو كان ميكائيل هو الذي يأتيك لآمنا بك ...».
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 18.
[6] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.
[7] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 114.
[8] ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 1.
[9] ـ همان.
[10] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 39.
[11] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 31.
[12] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 5.
[13] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
[14] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 5.
[15] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 20.
[16] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 22.
[17] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 13.
[18] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 4؛ ﴿ذلك بأنّهم شاقُّوا الله و رسولَه و من يشاقِّ الله فان الله شديد العقاب﴾.
[19] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 5.
[20] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 20.
[21] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 105.
[22] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.
[23] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.
[24] ـ همان.
[25] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
[26] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.
[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[28] ـ سورهٴ انبيا، آيهٴ 107.
[29] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 164.
[30] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[31] ـ همان.
[32] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[33] ـ سورهٴ انبيا، آيهٴ 107.
[34] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[35] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 2.
[36] ـ همان.
[37] ـ همان.
[38] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 46.
[39] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 45.
[40] ـ سورهٴ احزاب، آيات 45 ـ 46.
[41] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 5.
[42] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 20.
[43] ـ صحيفه سجاديه، دعاي سوّم.
[44] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.
[45] ـ سورهٴ انبيا، آيهٴ 27.
[46] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.
[47] ـ سورهٴ مجدله، آيهٴ 20.
[48] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 5.