اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي القُرْبَي وَاليَتَامَي وَالمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (۸۳) وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَتَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (۸٤) ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالإِثْمِ وَالعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَي تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الحَياةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ القِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَي أَشَدِّ العَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۸۵) أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ العَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ (۸۶)﴾
داستاني ديگر از پيمانشكني بنياسرائيل
در شمارش نعمي كه خداي سبحان بر بنياسرائيل روا داشت، مسائل اخلاقي و فقهي و اجتماعي را هم مطرح ميكند، ميفرمايد: اينها هدايتهاي الهي بود كه بر شما تنزّل كرد و شما شاهد اين هدايتهاي الهي بوديد مع ذلك به اين هدايتها مهتدي نشديد و راه نيافتيد، ضمن اينكه به بنياسرائيل هشدار ميدهد به مسلمين و رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلّم) هم اعلام ميدارد كه توقعتان را از يهوديها كم كنيد اينكه در وسط جريان بنياسرائيل آيهٴ ٧٥ را مطرح كرد، فرمود: ﴿أفتطمعون أن يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله﴾[1]؛ اين ناظر به آن است كه شما طمع نداشته باشيد كه يهوديها دين شما را بپذيرند، زيرا با موساي كليم(سلام الله عليه) از نظر نژاد متّحد بودند و آيات بيّنه موساي كليم(سلام الله عليه) را از نزديك مشاهده كردند مع ذلك تحريف كردند. شما فقط دعوت و هدايت كنيد، طمع نكنيد كه اگر چنانچه به نداي شما پاسخ ندادند يأسي دامنگيرتان بشود، اينها طبعشان همين است.
در اين كريمه فرمود: ﴿وإذ أخذنا ميثاقكم لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون أنفسكم﴾؛ ما از شما بنياسرائيل پيمان گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد، اين جمله ﴿لاتسفكون﴾ و همچنين ﴿لاتخرجون﴾ خبري است كه به داعي انشا القا شده است و نفيايست كه كار نهي را ميكند. نظير: ﴿و إذ أخذنا ميثاق بنيإسرائيل﴾[2] كه ﴿لاتعبدون إلاّ الله﴾[3] آن جملهٴ ﴿لاتعبدون﴾ هم خبريه بود كه مفيد انشا بود و نفيي بود كه مفيد نهي بود، و جملهٴ خبريه كه به داعي انشا القا بشود آكد در انشا است. «يعيد» كه به معناي «أعد» باشد أقواي از خود «أعد» است. در اين دو تعبير هم فرمود: ما تعهد گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد و يكديگر را تبعيد نكنيد؛ ﴿لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون أنفسكم من دياركم﴾.
معيار اتحاد
ـ دين الهي، عامل وحدت جوامع انساني
دين باعث ميشود كه افراد متديّن به آن دين، يك واحد باشند، اينكه گفته شد: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾[4] براي آن است كه همه در تحت تدبير يك پدر به نام رسول خدا(صليّ الله عليه و آله وسلّم) به سر ميبرند و اگر حضرت فرمود: «أنا وعلّي أبوا هذه الأُمّة»[5] براي آن است كه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به منزلهٴ نفس وجود مبارك پيغمبر است، لذا امّت فرزندان يك پدرند، چون فرزندان يك پدرند، قهراً با يكديگر نسبت اخوت دارند، لذا فرمود: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾[6]، اين اختصاصي به خاتم أنبيا ندارد، بلكه هر پيغمبري به منزلهٴ پدر روحاني آن امّت است و فرزندان او، امّتان او به منزله فرزندان اويند، قهراً در حكم برادران هم خواهند بود و يك خون در همه جاري است؛ لذا به بنياسرائيل ميفرمايد: شما خونهاي خود را نريزيد و خود را تبعيد نكنيد، چون شما بيگانه نيستيد. اگر حقيقت انسان را دين او ميسازد و همه شما داراي يك دينيد ؛ پس داراي يك حقيقتيد، اگر كسي ديگري را كشت، مثل آن است كه خود را كشته باشد و اگر كسي ديگري را تبعيد كرد، مثل آن است كه خود را تبعيد كرده باشد؛ لذا من از شما تعهّد گرفتم كه خود را نكشيد و خود را هم تبعيد نكنيد؛ ﴿لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون أنفسكم من دياركم﴾؛ اگر كسي را كشتيد در حقيقت خود را كشتيد و اگر كسي را تبعيد كرديد در حقيقت خود را از شهر رانديد، گذشته از اينكه اين عمل موجب قصاص ميشود و در قصاص خود قاتل از بين ميرود و در نتيجه قتل او مثل آن است كه قيام كرده باشد براي ريختن خون خود. گذشته از آن نكته، اين نكته هم در بين هست؛ لذا در سورهٴ مباركه نور ميفرمايد: وقتي شما وارد محافل شديد بر خودتان سلام بكنيد يعني آنكه در مجلس نشسته است و شما هم كه وارد مجلس شديد جمعاً يك خون در شما جاري است، يك حقيقت در شما روان است وقتي بر او سلام كرديد مثل آن است كه بر خود سلام كرديد، آيهٴ ٦١ سورهٴ نور اين است كه ﴿فإذا دخلتم بيوتاً فسلّموا علي أنفسكم تحية من عندالله مباركةً طيبة﴾[7]؛ وقتي وارد خانهاي ميشويد بر خودتان سلام بكنيد يعني وقتي ديگران حضور دارند، بر ديگران سلام كرديد بر خودتان سلام كرديد، آن ديگران مسلمانند و مسلمانها برادر هماند، چون فرزند يك پيغمبرند، از يك حقيقت نشأت گرفتهاند.
ـ نور و رحمت، پدر و مادر مؤمن
صاحب محاسن برقي(رضوان الله عليه) در آن كتاب شريفش نقل ميكند از معصوم(عليه السلام) كه «فالمؤمن ... أبوه النور وأُمّه الرّحمة»[8]؛ مؤمن فرزند نور است و رحمت. يعني پدر او نور است و مادر او رحمت، يعني از يك عاطفه عقلي و از يك عقل عطوف خلق شده است. «فالمؤمن ... أبوه النور و أُمّه الرّحمة»[9] اگر همهٴ مؤمنين فرزندان عقل و رحمتند، اگر عقل رئوفانه و رحمت عاقلانه بر همهٴ مؤمنين سايه ميافكند، پس اينها يك حقيقتند، لذا فرمود: ﴿فإذا دخلتم بيوتاً فسلّموا علي أنفسكم تحية من عندالله مباركةً طيبة﴾[10] اين يك تحيت است، اين يك درود است، سلام دعا نيست، درود است، كلام آدمي است، لذا در نماز كسي نميتواند عمداً سلام بكند. اگر كسي عمداً سلام كرد نمازش باطل است چون كلام آدمي است برخلاف دعا، كه انسان در صلات در هر حالي كه باشد ميتواند دعا كند. سلام، درود است نه دعا، تحيت است نه دعا، كلام آدمي است منتها در شرايط خاص جايز شد. فرمود به اينكه شما وقتي وارد ميشويد بر خودتان درود بفرستيد. وقتي كسي در مجلس نشسته است، شما بر او سلام كرديد در حقيقت بر خود درود فرستاديد؛ چون شما و آنها يك حقيقت را حيازت كرديد و يك حقيقت در همه شما جاري است، اين مصحّح اطلاق كلمه أنفس است بر اين جامعه.
در اين كريمه هم كه فرمود: ما از بنياسرائيل تعهد گرفتيم كه خونشان را نريزند و خودشان را تبعيد نكنند يعني يكديگر را نكشند و يكديگر را تبعيد نكنند. اين يك اصل كلي است نه مخصوص مسلمين است نه مخصوص بنياسرائيل، بلكه محور وحدت، همان دين است.
ـ بني آدم اعضاي يكديگرند
اگر رهبر الهي يكي بود، دين همه يكي بود، متدينين به آن دين به منزله يك نفسند و برادر هم خواهند بود؛ لذا مرحوم امين الاسلام طبرسي(رضوان الله عليه) آن حديث معروف را در ذيل همين آيه نقل كرده است كه مؤمنين به منزله يك پيكرند و اگر عضوي از اعضاي اين پيكر درد بيايد ساير اعضاء آرام نميگيرند آن حديث معروف را در ذيل همين آيه نقل كرد[11] يعني آيه محل بحث سورهٴ بقره فرمود: ﴿وإذ أخذنا ميثاقكم﴾ كه ﴿لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون أنفسكم من دياركم﴾.
اقرار و شهادت
اينكه خداي سبحان فرمود: من ميخواهم آدم در زمين خلق كنم، خليفه خلق كنم، فرشتگان گفتند به اينكه اينها ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾[12] خداي سبحان ردع نكرد، نفرمود: انسانها اين چنين نيستند، بلكه در طيّ اين جريانها تأييد كرد، فرمود: انسان اگر آن هدايتهاي الهي نباشد طبعش اين است با اينكه هدايتهاي الهي آمده است او أهل سفك دماء و تبعيد و امثال ذلك است و اگر هدايتهاي الهي نميبود چه ميكرد؟ فرمود: ما از شما تعهد گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد و يكديگر را از ديارتان تبعيد نكنيد و شما هم اقرار كرديد و شاهد بر اقرار هم بوديد. يعني در تورات ما اين مسائل را گفتيم و شما هم به تورات ايمان آورديد، پس ايمان آوردن به تورات عبارت از تعهّد سپردن بود و ما هم كه تورات را بر شما نازل كرديم و ايمان را واجب كرديم از شما تعهد گرفتيم و شما شاهد اين صحنهٴ تعهّد هم بوديد.
ـ تفاوت اقرار و شهادت
﴿ثمّ أقررتم وأنتم تشهدون﴾ كه اين شهادت وقتي كه مال نفس باشد در حدّ اقرار است، به منزلهٴ اقرار است و تأكيد است و امّا شهادت اگر درباره غير باشد معناي خاص خود را دارد. اينكه گاهي خداي سبحان ميفرمايد كه در قيامت نفس آنها عليه آنها شهادت ميدهد، آنجا شهادت به منزلهٴ اقرار است در حقيقت. ﴿وشهدوا علي أنفسهم﴾[13]؛ اين شهادت بر نفس در حقيقت، اقرار است.
آنگاه فرمود: ﴿ثمّ أنتم هولاء تقتلون أنفسكم﴾؛ شما همانهايي بوديد كه بعد از تعهّد سپردن شروع كرديد به خونريزي و يكديگر را كشتيد و از ديارتان هم تبعيد كرديد. ﴿و تخرجون فريقاً منكم من ديارهم﴾؛ گروهي از خود را كه مظلوم بودند كشتيد و گروهي هم كه محروم بودند آنها را تبعيد كرديد.
تبيين معناي «تظاهرون»
در اين كار تظاهر كرديد ﴿تظاهرون عليهم بالإثم والعدوان﴾؛ تظاهر يعني ظهر هم شدن، ظهير هم شدن، پشتيبان هم شدن، پشت به پشت هم دادن و مانند آن، فرمود: شما تظاهر كرديد، يعني ظهير هم شديد، كمك هم شديد تا عدّهاي را بكشيد و عدّهاي را تبعيد؛ كنيد. چون گفتند: در مدينه أوس و خزرج زندگي ميكرد كه دو برادر بودند، فرزندان اين برادر قبيلهاي تشكيل دادند به نام قبيلهٴ اوس، و فرزندان آن برادر قبيلهاي تشكيل دادند به نام قبيلهٴ خزرج، اينها در جاهليت به سر ميبردند و موحّد نبودند و هميشه با عداوت و منازعه به سر ميبردند، يهوديها هم سه گروه بودند، آنها هم اختلاف داشتند. گاهي براي كوبيدن رقيب خود از أوس يا خزرج عليه خود يهوديها هم استفاده ميكردند يعني وقتي اين قبيله از يهود ميخواست آن قبيلهٴ از يهود را از بين ببرد از أوس يا از خزرج كه هم پيمانشان بودند در اين گونه از مراسم ستم مدد ميگرفتند. ميفرمايد: شما تظاهر كرديد يعني ظهير هم شديد، پشتيبان هم شديد تا بعضي را بكشيد، بعضي را هم تبعيد كنيد؛ ﴿وتظاهرون عليهم بالإثم والعدوان﴾.
تعاون براي حق و تظاهر براي باطل
يك وقت انسان خود دست به گناه ميزند، يك وقت ظهير ديگري ميشود، خداي سبحان فرمود: نه تنها شما حق نداريد دست به گناه دراز كنيد، بلكه حق نداريد پشتيبان گناهكار هم باشيد. در سورهٴ مباركهٴ مائده، وقتي جريان تعاون بر خير و نيكي را ياد ميكند، تعاون بر إثم و عدوان را هم تحريم ميكند: آيهٴ ٢ سورهٴ مائده اين است كه فرمود: ﴿وتعاونوا علي البرّ والتقوىٰ ولاتعاونوا علي الإثم والعدوان﴾[14]؛ هرگز كمك يكديگر نباشيد كه معصيت و تعدّي تحقّق پيدا كند، در بيانات موساي كليم(سلام الله عليه) هست كه ميگويد: ﴿ربّ بما أنعمت عليّ فلن أكون ظهيراً للمجرمين﴾[15] پروردگارا به شكرانهٴ اين نعمتي كه به من دادي، من هرگز ظهير مجرم نخواهم بود، پشتيبان مجرم نخواهم بود، از مجرم حمايت نخواهم كرد. اين هم كه در تمام نمازها ما عرض ميكنيم: خدايا! ﴿إهدنا الصراط المستقيم ٭ صراط الذين أنعمت عليهم﴾[16]، يكي از اين بارزترين ﴿أنعمت عليهم﴾ همان موساي كليم(سلام الله عليه) است. موساي كليم ميگويد: ﴿ربّ بما أنعمت عليّ فلن أكون ظهيراً للمجرمين﴾[17]؛ پروردگارا به شكرانهٴ اين نعمتي كه به من دادي من هرگز پشتيبان مجرم نيستمأ بايد ما هم در تمام نمازها اين را از خداي سبحان مسئلت ميكنيم، يعني خدايا! آن توفيق را به ما بده كه ما هرگز ظهير مجرم نباشيم، بگوئيم: ﴿ربّ بما أنعمت علي فلن أكون ظهيراً للمجرمين﴾[18] در اين كريمه فرمود: نه تنها شما حق نداريد معصيت و تعدّي كنيد بلكه حق نداريد، معين معصيت كار و متعدّي باشيد؛ ﴿ولاتعانوا علي الإثم والعدوان﴾[19]، قبلش فرمود: ﴿و تعاونوا على البرّ والتقوىٰ﴾[20]، بعد هم فرمود: ﴿و لا تعاونوا على الإثم والعدوان﴾[21]؛ اين تعاون را هم تحريم كردند. در اين كريمه فرمود: شما تظاهر ميكنيد بر قتل و تبعيد يعني ظهير يكديگر ميشويد، ﴿تظاهرون عليهم﴾ به زيان اين محرومين، كه با قتل يا تبعيد بر آنها ستم ميكنيد. ﴿تظاهرون عليهم بالإثم والعدوان﴾ اين يك مطلب.
تناقض در رفتار بنياسرائيل
مطلب ديگر آن است كه شما روي همان خوي عاطفي كه داريد يا مليّتي كه در شما هست اگر يكي از همين تبعيد شدهها، يا يكي از همين افرادي كه زير سلطهٴ شما قرار دارند به اسارت ديگران درآمدند و تا فديه ندادند آزاد نميشوند، شما حاضريد فديه آنها را بپردازيد، فداي آنها را بدهيد و آنها را آزاد كنيد. اين كار را ميكنيد و از آن طرف از كشتن و تبعيد كردن و تظاهر بر تبعيد هم باكي نداريد، در حالي كه هم تبعيد كردن حرام است، هم كشتن حرام است. شما ميكوشيد و اينها را از ديار بيرون ميكنيد ولي اگر اسير شدند آنها را آزاد ميكنيد، خب آزاد كردن اسير لازم است بر شما طبق دستور تورات، پرهيز از خونريزي و تبعيد هم لازم است بر شما طبق دستور تورات، شما آنچه كه به ميلتان است عمل ميكنيد، آنچه كه به ميلتان نيست عمل نميكنيد معلوم ميشود محور عمل ميل است نه وحي.
ـ هوا مداري و هرس محوري
اينكه ميبينيد در بعضي از امور انسان مطابق با شريعت عمل ميكند، در بعضي از امور عمل نميكند براي اينكه آن امور را مطابق ميل خود تشخيص داد، معلوم ميشود محور كار او ميل اوست نه وحي الهي در سورهٴ نور يك قسمتي از اين مسائل را مطرح كرد و در سورهٴ مؤمنون هم قسمت ديگر را فرمود به اينكه: شما بر محور ميلتان عمل ميكنيد نه بر محور حق اگر چيزي مطابق ميلتان بود كه ميپذيريد، و اگر چيزي مطابق ميلتان نبود نميپذيريد. سورهٴ مباركهٴ نور آيهٴ ٤٧ به بعد اين است كه ﴿وإذ دعوا إلي الله ورسوله ليحكم بينهم إذا فريق منهم معرضون ٭ وإن يكن لهم الحقّ يأتوا إليه مدعنين﴾[22]؛ اگر محكمه رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) به نفع اينها حكم بكند، ميآيند، اگر به نفع اينها حكم نكند، نميآيند. معلوم ميشود اينها تابع هوايند نه تابع حق، ﴿أفي قلوبهم مرضٌ أم ارتابوا أم يخافون أن يَحِيف الله عليهم ورسوله بل أُولئك هم الظالمون﴾[23] اگر به نفع آنها باشد ميآيند، اگر به ضررشان باشد نميآيند، اين معلوم ميشود تابع وحي نيستند، تابع ميلند. در اين كريمه هم ميفرمايد: چيزي كه مطابق ميل شماست انجام ميدهيد، چيزي هم كه مطابق ميل شما نيست انجام نميدهيد.
ـ كفر محض سر منشأ ايمان به بعض و كفر به بعض
اينكه ميگويند: ﴿نؤمن ببعض ونكفر ببعض﴾[24]؛ در حقيقت كافر محض هستند نه اينكه در همان بعض مصاب باشند، اگر كسي گفت: ﴿نؤمن ببعض و نكفر ببعض﴾[25] چرا كافر است؟ براي اينكه به آن بعض هم در حقيقت ايمان نياورده است، به آن بعضي كه مؤمن است، چون مطابق با ميل او است ايمان آورده است پس معلوم ميشود اساس ميل اوست، نه حق نه وحي. اگر كسي گفت: ﴿نؤمن ببعض ونكفر ببعض﴾[26]، او كافر محض است.
اين نظير معصيت نيست كه بعضي از كارها را بكند و بعضي از كارها را نكند، اگر كسي بعضي از معاصي را مرتكب بشود، بعضي از اطاعات را مرتكب بشود، اين جز كساني است كه ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً﴾[27] اين در قيامت حسابي دارد و اميد نجات هست، ولي اگر كسي بگويد: ما اين بخش از اسلام را قبول داريم، آن بخش از اسلام را قبول نداريم، اين كافر محض است چرا؟ چون معلوم ميشود آنچه را كه قبول ندارد از آن جهت است كه مطابق با تشخيص او نيست و آنچه را كه قبول دارد مطابق با تشخيص خودش ميداند، پس محور پذيرش او تشخيص خود اوست يعني او به نظر خود احترام ميگذارد، نه به وحي، وحي را بر نظر خود عرضه ميكند، اگر مطابق با تشخيص او شد صحيح است و الاّ نه، پس اساس پذيرش او نظر خود اوست نه وحي الهي، اين همان بيان مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است كه اين گروه «عطفوا الهدى على الهوى»[28] ولي اهل البيت(سلام الله عليه) «يعطف الهوى على الهدى»[29]؛ اين گروه كساني هستند كه هدايت الهي را بر هواي خود منعطف ميكنند، عرضه ميكنند و امّا معصومين(سلام الله عليه) خواستهها را بر هدايت الهي عرضه ميكنند. اگر كسي بگويد اين شيء چون مطابق با تشخيص من است من ميپذيرم و آن بخش ديگر قرآن چون مطابق با تشخيص من نيست، من نميپذيرم، ﴿نؤمن ببعض ونكفر ببعض﴾[30] بازگشتش به اين است كه اساس پذيرش تشخيص خود اوست، لذا اين هم كافر است. فرمود: شما چيزي كه مطابق ميلتان است ميپذيريد و چيزي را كه مطابق با ميل نيست نميپذيريد.
ـ هوا محوري منشأ تناقض در رفتار بنياسرائيل
﴿وإن يأتوكم أُساري تفادوهم﴾؛ اگر همين طبقه محروم كه آنها را از ديارتان خارج كرديد، اگر اسير بشوند، ﴿و إن يأتو﴾ همين گروهي كه مظلومند ﴿أُساري﴾ بيايند، اسير بشوند ﴿تفادوهم﴾ شما فديه ميدهيد با فديه اينها را آزاد ميكنيد. خب مگر بيرون كردن و تبعيد كردن اينها حرام نبود؟ كشتن كه حرام است، تبعيد كه حرام است، تظاهر بر تبعيد هم كه حرام است، از اين محرّمات باكي نداريد و امّا هنگام فديه دادن و آزاد كردن، آنگاه اقدام ميكنيد. ﴿وهو محرّمٌ عليكم إخراجهم﴾ اين ﴿هو﴾ به آن مطلبي بر ميگردد كه اين اخراج آن را تفسير ميكند، يعني اخراجشان كه بر شما حرام بود، الآن هم كه اسير شدند، حالا فديه ميدهيد آزادشان ميكنيد! ﴿أفتؤمنون ببعض الكتاب وتكفرون ببعض﴾؛ اگر اين حكم دوم را به تورات استناد بدهيد، خب حكم اوّل هم در تورات هست. اگر فديه دادن و اسير پس گرفتن لازم است، خب تبعيد آنها بيرون كردن آنها از ديارشان هم حرام است، چرا آن حرام را مرتكب ميشويد و اين كار را هم ترك نميكنيد؟ ﴿أفتؤمنون ببعض الكتاب وتفكرون ببعض﴾ اين در حقيقت بازگشتش به نپذيرفتن وحي است.
رسوايي و خواري بنياسرائيل
آنگاه فرمود: ﴿فما جزاء من يفعل ذلك منكم إلا خزي في الحيٰوة الدنيا ويوم القيمة﴾؛ اين گروه هم در دنيا رسوا خواهند شد هم در آخرت مفتضح خواهند شد ﴿فما جزاء من يفعل ذلك منكم الاّ خزي في الحيوة الدنيا ويوم القيمة يردّون إلي أشدّ العذاب﴾.
ـ شديدترين عذاب بنياسرائيل
در قيامت هم به عذابي دردناكتر از عذاب دنيا دچار خواهند شد كه هم آنجا خزي است و هم عذاب جهنم. ﴿وما الله بغافل عما تعملون﴾؛ اين نيرنگهاي شما مغفول خداي سبحان نيست، خدا از اينها غافل نيست.
ـ دنياطلبي بنياسرائيل
آنگاه ميفرمايد: سرّ اينكه شما دست به اين كار زديد، احياناً با أوس و خزرج ميسازيد، اين گروه با قبيلهٴ اوس ميسازند، آن گروه با قبيله خزرج ميسازند، يا با يكديگر تظاهر ميكنيد و ميسازيد و اين طبقهٴ محروم را يا ميكشيد يا تبعيد ميكنيد، سرّش آن است كه شما دنيا را خريديد و آخرت را فروختيد. اساس كار يهوديت همان دنيا طلبي است، امروز هم همان خطر است، فرمود: ﴿أُولئك الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة﴾؛ آخرتي كه سرمايه اساسي بود و فطرت همان را ميطلبيد، آن را فروختند و دنيا خريدند. ﴿اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة﴾؛ آن كالاي ابدي را دادند و اين متاع زودگذر را خريدند. درباره همين گروه است كه گاهي ميفرمايد: ﴿فما ربحت تجارتهم﴾[31] گاهي ميگويد به اين كه بد داد و ستدي كردند.
ـ نفي تخفيف عذاب و نصرت
و در اين كريمه فرمود: ﴿فلا يخفّف عنهم العذاب ولا هم ينصرون﴾؛ اينها نه تنها گرفتار عذابند، آن شدّت عذاب هم اينها را رها نميكند. در اين كريمه فرمود: اينها به اشدّ عذاب مبتلا ميشوند، بعد ميفرمايد به اين كه اين شدّت، خفّت نمييابد. آنها، جهنّميها در قيامت از خداي سبحان مسألت ميكنند كه ﴿يخفّفْ عنّا يوماً من العذاب﴾[32]؛ به مسئولين جهنّم ميگويند از خدايت بخواه كه ﴿يخفف عنّا يوماً من العذاب﴾[33]؛ يك چند لحظهاي تخفيف بدهد، از شدّتش بكاهد. اينها از خلاص نا اميدند كه از جهنّم بيرون بروند، مسئلت ميكنند كه از شدّتش بكاهد. سؤال ميكنند ميگويند از خدا بخواه كه ﴿يخفّف عنّا يوماً من العذاب﴾[34] جواب ميآيد: ﴿لايخفّف عنهم العذاب ولاهم ينصرون﴾[35] جا براي خفّت نيست، چون قلوبشان قاسيه بود، معصيتشان شديد بود، عذابشان شديد است. آن معصيت خفيفه است كه عذاب خفيف دارد و اگر احياناً گاهي در دنيا ميخواستند در آن معصيت خفت روا بدارند و معصيتهاي شديد را ترك كنند دوباره مبتلا ميشدند به معصيتهاي شديد، در قيامت هم همين صحنه ظهور ميكند. ميفرمايد: ﴿كلّما خبت زدناهم سعيراً﴾[36]؛ تا آتش جهنّم ميرود خاموش بشود يا افسرده بشود، باز سعير است و افروخته است و اشتعال. اينها كه گرفتار گناهان شديد بودند عذاب اينها هم تخفيف پيدا نميكند ﴿فلا يخفف عنهم العذاب﴾ و در قيامت گرچه شفاعت هست ولي اينها مشمول شفاعت نيستند لذا فرمود: ﴿ولاهم ينصرون﴾ پس نه عذابي كه مربوط به خود آنهاست خفّت پذير است نه به وسيله شفاعت شافعين اينها از نصرت برخوردارند، اينها همان گروهي هستند كه ﴿فما تنفعهم شفاعة الشافعين﴾[37]، گاهي ميفرمايد: شفاعت شافعين به حال اينها نافع نيست، گاهي هم ميفرمايد به اينكه اينها از نصرت رأساً محرومند.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 75.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 83.
[3] ـ همان.
[4] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[5] ـ بحار، ج 16، ص 95.
[6] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[7] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 61.
[8] ـ محاسن برقي، ج 1، ص 131.
[9] ـ همان.
[10] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 61.
[11] ـ مجمع البيان، ج 1، ص 300؛ «قال النبي(صلي الله عليه و آله و سلّم): إنّما المؤمنون في تراحمهم و تعاطفهم بمنزلة الجسد الواحد إذا اشتكي منه عضو واحد تداعي له سائر الجسد بالحمي و السهر».
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 30.
[13] ـ سورهٴ أنعام، آيهٴ 130.
[14] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[15] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 17.
[16] ـ سورهٴ فاتحة الكتاب، آيات 6 ـ 7.
[17] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 17.
[18] ـ همان.
[19] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[20] ـ همان.
[21] ـ همان.
[22] ـ سورهٴ نور، آيات 48 ـ 49.
[23] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 50.
[24] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 150.
[25] ـ همان.
[26] ـ همان.
[27] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[28] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 138.
[29] ـ همان.
[30] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 150.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 16.
[32] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 49.
[33] ـ همان.
[34] ـ همان.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 162.
[36] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 97.
[37] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 48.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي القُرْبَي وَاليَتَامَي وَالمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (۸۳) وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَتَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (۸٤) ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالإِثْمِ وَالعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَي تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الحَياةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ القِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَي أَشَدِّ العَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۸۵) أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ العَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ (۸۶)﴾
داستاني ديگر از پيمانشكني بنياسرائيل
در شمارش نعمي كه خداي سبحان بر بنياسرائيل روا داشت، مسائل اخلاقي و فقهي و اجتماعي را هم مطرح ميكند، ميفرمايد: اينها هدايتهاي الهي بود كه بر شما تنزّل كرد و شما شاهد اين هدايتهاي الهي بوديد مع ذلك به اين هدايتها مهتدي نشديد و راه نيافتيد، ضمن اينكه به بنياسرائيل هشدار ميدهد به مسلمين و رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلّم) هم اعلام ميدارد كه توقعتان را از يهوديها كم كنيد اينكه در وسط جريان بنياسرائيل آيهٴ ٧٥ را مطرح كرد، فرمود: ﴿أفتطمعون أن يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله﴾[1]؛ اين ناظر به آن است كه شما طمع نداشته باشيد كه يهوديها دين شما را بپذيرند، زيرا با موساي كليم(سلام الله عليه) از نظر نژاد متّحد بودند و آيات بيّنه موساي كليم(سلام الله عليه) را از نزديك مشاهده كردند مع ذلك تحريف كردند. شما فقط دعوت و هدايت كنيد، طمع نكنيد كه اگر چنانچه به نداي شما پاسخ ندادند يأسي دامنگيرتان بشود، اينها طبعشان همين است.
در اين كريمه فرمود: ﴿وإذ أخذنا ميثاقكم لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون أنفسكم﴾؛ ما از شما بنياسرائيل پيمان گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد، اين جمله ﴿لاتسفكون﴾ و همچنين ﴿لاتخرجون﴾ خبري است كه به داعي انشا القا شده است و نفيايست كه كار نهي را ميكند. نظير: ﴿و إذ أخذنا ميثاق بنيإسرائيل﴾[2] كه ﴿لاتعبدون إلاّ الله﴾[3] آن جملهٴ ﴿لاتعبدون﴾ هم خبريه بود كه مفيد انشا بود و نفيي بود كه مفيد نهي بود، و جملهٴ خبريه كه به داعي انشا القا بشود آكد در انشا است. «يعيد» كه به معناي «أعد» باشد أقواي از خود «أعد» است. در اين دو تعبير هم فرمود: ما تعهد گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد و يكديگر را تبعيد نكنيد؛ ﴿لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون أنفسكم من دياركم﴾.
معيار اتحاد
ـ دين الهي، عامل وحدت جوامع انساني
دين باعث ميشود كه افراد متديّن به آن دين، يك واحد باشند، اينكه گفته شد: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾[4] براي آن است كه همه در تحت تدبير يك پدر به نام رسول خدا(صليّ الله عليه و آله وسلّم) به سر ميبرند و اگر حضرت فرمود: «أنا وعلّي أبوا هذه الأُمّة»[5] براي آن است كه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به منزلهٴ نفس وجود مبارك پيغمبر است، لذا امّت فرزندان يك پدرند، چون فرزندان يك پدرند، قهراً با يكديگر نسبت اخوت دارند، لذا فرمود: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾[6]، اين اختصاصي به خاتم أنبيا ندارد، بلكه هر پيغمبري به منزلهٴ پدر روحاني آن امّت است و فرزندان او، امّتان او به منزله فرزندان اويند، قهراً در حكم برادران هم خواهند بود و يك خون در همه جاري است؛ لذا به بنياسرائيل ميفرمايد: شما خونهاي خود را نريزيد و خود را تبعيد نكنيد، چون شما بيگانه نيستيد. اگر حقيقت انسان را دين او ميسازد و همه شما داراي يك دينيد ؛ پس داراي يك حقيقتيد، اگر كسي ديگري را كشت، مثل آن است كه خود را كشته باشد و اگر كسي ديگري را تبعيد كرد، مثل آن است كه خود را تبعيد كرده باشد؛ لذا من از شما تعهّد گرفتم كه خود را نكشيد و خود را هم تبعيد نكنيد؛ ﴿لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون أنفسكم من دياركم﴾؛ اگر كسي را كشتيد در حقيقت خود را كشتيد و اگر كسي را تبعيد كرديد در حقيقت خود را از شهر رانديد، گذشته از اينكه اين عمل موجب قصاص ميشود و در قصاص خود قاتل از بين ميرود و در نتيجه قتل او مثل آن است كه قيام كرده باشد براي ريختن خون خود. گذشته از آن نكته، اين نكته هم در بين هست؛ لذا در سورهٴ مباركه نور ميفرمايد: وقتي شما وارد محافل شديد بر خودتان سلام بكنيد يعني آنكه در مجلس نشسته است و شما هم كه وارد مجلس شديد جمعاً يك خون در شما جاري است، يك حقيقت در شما روان است وقتي بر او سلام كرديد مثل آن است كه بر خود سلام كرديد، آيهٴ ٦١ سورهٴ نور اين است كه ﴿فإذا دخلتم بيوتاً فسلّموا علي أنفسكم تحية من عندالله مباركةً طيبة﴾[7]؛ وقتي وارد خانهاي ميشويد بر خودتان سلام بكنيد يعني وقتي ديگران حضور دارند، بر ديگران سلام كرديد بر خودتان سلام كرديد، آن ديگران مسلمانند و مسلمانها برادر هماند، چون فرزند يك پيغمبرند، از يك حقيقت نشأت گرفتهاند.
ـ نور و رحمت، پدر و مادر مؤمن
صاحب محاسن برقي(رضوان الله عليه) در آن كتاب شريفش نقل ميكند از معصوم(عليه السلام) كه «فالمؤمن ... أبوه النور وأُمّه الرّحمة»[8]؛ مؤمن فرزند نور است و رحمت. يعني پدر او نور است و مادر او رحمت، يعني از يك عاطفه عقلي و از يك عقل عطوف خلق شده است. «فالمؤمن ... أبوه النور و أُمّه الرّحمة»[9] اگر همهٴ مؤمنين فرزندان عقل و رحمتند، اگر عقل رئوفانه و رحمت عاقلانه بر همهٴ مؤمنين سايه ميافكند، پس اينها يك حقيقتند، لذا فرمود: ﴿فإذا دخلتم بيوتاً فسلّموا علي أنفسكم تحية من عندالله مباركةً طيبة﴾[10] اين يك تحيت است، اين يك درود است، سلام دعا نيست، درود است، كلام آدمي است، لذا در نماز كسي نميتواند عمداً سلام بكند. اگر كسي عمداً سلام كرد نمازش باطل است چون كلام آدمي است برخلاف دعا، كه انسان در صلات در هر حالي كه باشد ميتواند دعا كند. سلام، درود است نه دعا، تحيت است نه دعا، كلام آدمي است منتها در شرايط خاص جايز شد. فرمود به اينكه شما وقتي وارد ميشويد بر خودتان درود بفرستيد. وقتي كسي در مجلس نشسته است، شما بر او سلام كرديد در حقيقت بر خود درود فرستاديد؛ چون شما و آنها يك حقيقت را حيازت كرديد و يك حقيقت در همه شما جاري است، اين مصحّح اطلاق كلمه أنفس است بر اين جامعه.
در اين كريمه هم كه فرمود: ما از بنياسرائيل تعهد گرفتيم كه خونشان را نريزند و خودشان را تبعيد نكنند يعني يكديگر را نكشند و يكديگر را تبعيد نكنند. اين يك اصل كلي است نه مخصوص مسلمين است نه مخصوص بنياسرائيل، بلكه محور وحدت، همان دين است.
ـ بني آدم اعضاي يكديگرند
اگر رهبر الهي يكي بود، دين همه يكي بود، متدينين به آن دين به منزله يك نفسند و برادر هم خواهند بود؛ لذا مرحوم امين الاسلام طبرسي(رضوان الله عليه) آن حديث معروف را در ذيل همين آيه نقل كرده است كه مؤمنين به منزله يك پيكرند و اگر عضوي از اعضاي اين پيكر درد بيايد ساير اعضاء آرام نميگيرند آن حديث معروف را در ذيل همين آيه نقل كرد[11] يعني آيه محل بحث سورهٴ بقره فرمود: ﴿وإذ أخذنا ميثاقكم﴾ كه ﴿لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون أنفسكم من دياركم﴾.
اقرار و شهادت
اينكه خداي سبحان فرمود: من ميخواهم آدم در زمين خلق كنم، خليفه خلق كنم، فرشتگان گفتند به اينكه اينها ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾[12] خداي سبحان ردع نكرد، نفرمود: انسانها اين چنين نيستند، بلكه در طيّ اين جريانها تأييد كرد، فرمود: انسان اگر آن هدايتهاي الهي نباشد طبعش اين است با اينكه هدايتهاي الهي آمده است او أهل سفك دماء و تبعيد و امثال ذلك است و اگر هدايتهاي الهي نميبود چه ميكرد؟ فرمود: ما از شما تعهد گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد و يكديگر را از ديارتان تبعيد نكنيد و شما هم اقرار كرديد و شاهد بر اقرار هم بوديد. يعني در تورات ما اين مسائل را گفتيم و شما هم به تورات ايمان آورديد، پس ايمان آوردن به تورات عبارت از تعهّد سپردن بود و ما هم كه تورات را بر شما نازل كرديم و ايمان را واجب كرديم از شما تعهد گرفتيم و شما شاهد اين صحنهٴ تعهّد هم بوديد.
ـ تفاوت اقرار و شهادت
﴿ثمّ أقررتم وأنتم تشهدون﴾ كه اين شهادت وقتي كه مال نفس باشد در حدّ اقرار است، به منزلهٴ اقرار است و تأكيد است و امّا شهادت اگر درباره غير باشد معناي خاص خود را دارد. اينكه گاهي خداي سبحان ميفرمايد كه در قيامت نفس آنها عليه آنها شهادت ميدهد، آنجا شهادت به منزلهٴ اقرار است در حقيقت. ﴿وشهدوا علي أنفسهم﴾[13]؛ اين شهادت بر نفس در حقيقت، اقرار است.
آنگاه فرمود: ﴿ثمّ أنتم هولاء تقتلون أنفسكم﴾؛ شما همانهايي بوديد كه بعد از تعهّد سپردن شروع كرديد به خونريزي و يكديگر را كشتيد و از ديارتان هم تبعيد كرديد. ﴿و تخرجون فريقاً منكم من ديارهم﴾؛ گروهي از خود را كه مظلوم بودند كشتيد و گروهي هم كه محروم بودند آنها را تبعيد كرديد.
تبيين معناي «تظاهرون»
در اين كار تظاهر كرديد ﴿تظاهرون عليهم بالإثم والعدوان﴾؛ تظاهر يعني ظهر هم شدن، ظهير هم شدن، پشتيبان هم شدن، پشت به پشت هم دادن و مانند آن، فرمود: شما تظاهر كرديد، يعني ظهير هم شديد، كمك هم شديد تا عدّهاي را بكشيد و عدّهاي را تبعيد؛ كنيد. چون گفتند: در مدينه أوس و خزرج زندگي ميكرد كه دو برادر بودند، فرزندان اين برادر قبيلهاي تشكيل دادند به نام قبيلهٴ اوس، و فرزندان آن برادر قبيلهاي تشكيل دادند به نام قبيلهٴ خزرج، اينها در جاهليت به سر ميبردند و موحّد نبودند و هميشه با عداوت و منازعه به سر ميبردند، يهوديها هم سه گروه بودند، آنها هم اختلاف داشتند. گاهي براي كوبيدن رقيب خود از أوس يا خزرج عليه خود يهوديها هم استفاده ميكردند يعني وقتي اين قبيله از يهود ميخواست آن قبيلهٴ از يهود را از بين ببرد از أوس يا از خزرج كه هم پيمانشان بودند در اين گونه از مراسم ستم مدد ميگرفتند. ميفرمايد: شما تظاهر كرديد يعني ظهير هم شديد، پشتيبان هم شديد تا بعضي را بكشيد، بعضي را هم تبعيد كنيد؛ ﴿وتظاهرون عليهم بالإثم والعدوان﴾.
تعاون براي حق و تظاهر براي باطل
يك وقت انسان خود دست به گناه ميزند، يك وقت ظهير ديگري ميشود، خداي سبحان فرمود: نه تنها شما حق نداريد دست به گناه دراز كنيد، بلكه حق نداريد پشتيبان گناهكار هم باشيد. در سورهٴ مباركهٴ مائده، وقتي جريان تعاون بر خير و نيكي را ياد ميكند، تعاون بر إثم و عدوان را هم تحريم ميكند: آيهٴ ٢ سورهٴ مائده اين است كه فرمود: ﴿وتعاونوا علي البرّ والتقوىٰ ولاتعاونوا علي الإثم والعدوان﴾[14]؛ هرگز كمك يكديگر نباشيد كه معصيت و تعدّي تحقّق پيدا كند، در بيانات موساي كليم(سلام الله عليه) هست كه ميگويد: ﴿ربّ بما أنعمت عليّ فلن أكون ظهيراً للمجرمين﴾[15] پروردگارا به شكرانهٴ اين نعمتي كه به من دادي، من هرگز ظهير مجرم نخواهم بود، پشتيبان مجرم نخواهم بود، از مجرم حمايت نخواهم كرد. اين هم كه در تمام نمازها ما عرض ميكنيم: خدايا! ﴿إهدنا الصراط المستقيم ٭ صراط الذين أنعمت عليهم﴾[16]، يكي از اين بارزترين ﴿أنعمت عليهم﴾ همان موساي كليم(سلام الله عليه) است. موساي كليم ميگويد: ﴿ربّ بما أنعمت عليّ فلن أكون ظهيراً للمجرمين﴾[17]؛ پروردگارا به شكرانهٴ اين نعمتي كه به من دادي من هرگز پشتيبان مجرم نيستمأ بايد ما هم در تمام نمازها اين را از خداي سبحان مسئلت ميكنيم، يعني خدايا! آن توفيق را به ما بده كه ما هرگز ظهير مجرم نباشيم، بگوئيم: ﴿ربّ بما أنعمت علي فلن أكون ظهيراً للمجرمين﴾[18] در اين كريمه فرمود: نه تنها شما حق نداريد معصيت و تعدّي كنيد بلكه حق نداريد، معين معصيت كار و متعدّي باشيد؛ ﴿ولاتعانوا علي الإثم والعدوان﴾[19]، قبلش فرمود: ﴿و تعاونوا على البرّ والتقوىٰ﴾[20]، بعد هم فرمود: ﴿و لا تعاونوا على الإثم والعدوان﴾[21]؛ اين تعاون را هم تحريم كردند. در اين كريمه فرمود: شما تظاهر ميكنيد بر قتل و تبعيد يعني ظهير يكديگر ميشويد، ﴿تظاهرون عليهم﴾ به زيان اين محرومين، كه با قتل يا تبعيد بر آنها ستم ميكنيد. ﴿تظاهرون عليهم بالإثم والعدوان﴾ اين يك مطلب.
تناقض در رفتار بنياسرائيل
مطلب ديگر آن است كه شما روي همان خوي عاطفي كه داريد يا مليّتي كه در شما هست اگر يكي از همين تبعيد شدهها، يا يكي از همين افرادي كه زير سلطهٴ شما قرار دارند به اسارت ديگران درآمدند و تا فديه ندادند آزاد نميشوند، شما حاضريد فديه آنها را بپردازيد، فداي آنها را بدهيد و آنها را آزاد كنيد. اين كار را ميكنيد و از آن طرف از كشتن و تبعيد كردن و تظاهر بر تبعيد هم باكي نداريد، در حالي كه هم تبعيد كردن حرام است، هم كشتن حرام است. شما ميكوشيد و اينها را از ديار بيرون ميكنيد ولي اگر اسير شدند آنها را آزاد ميكنيد، خب آزاد كردن اسير لازم است بر شما طبق دستور تورات، پرهيز از خونريزي و تبعيد هم لازم است بر شما طبق دستور تورات، شما آنچه كه به ميلتان است عمل ميكنيد، آنچه كه به ميلتان نيست عمل نميكنيد معلوم ميشود محور عمل ميل است نه وحي.
ـ هوا مداري و هرس محوري
اينكه ميبينيد در بعضي از امور انسان مطابق با شريعت عمل ميكند، در بعضي از امور عمل نميكند براي اينكه آن امور را مطابق ميل خود تشخيص داد، معلوم ميشود محور كار او ميل اوست نه وحي الهي در سورهٴ نور يك قسمتي از اين مسائل را مطرح كرد و در سورهٴ مؤمنون هم قسمت ديگر را فرمود به اينكه: شما بر محور ميلتان عمل ميكنيد نه بر محور حق اگر چيزي مطابق ميلتان بود كه ميپذيريد، و اگر چيزي مطابق ميلتان نبود نميپذيريد. سورهٴ مباركهٴ نور آيهٴ ٤٧ به بعد اين است كه ﴿وإذ دعوا إلي الله ورسوله ليحكم بينهم إذا فريق منهم معرضون ٭ وإن يكن لهم الحقّ يأتوا إليه مدعنين﴾[22]؛ اگر محكمه رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) به نفع اينها حكم بكند، ميآيند، اگر به نفع اينها حكم نكند، نميآيند. معلوم ميشود اينها تابع هوايند نه تابع حق، ﴿أفي قلوبهم مرضٌ أم ارتابوا أم يخافون أن يَحِيف الله عليهم ورسوله بل أُولئك هم الظالمون﴾[23] اگر به نفع آنها باشد ميآيند، اگر به ضررشان باشد نميآيند، اين معلوم ميشود تابع وحي نيستند، تابع ميلند. در اين كريمه هم ميفرمايد: چيزي كه مطابق ميل شماست انجام ميدهيد، چيزي هم كه مطابق ميل شما نيست انجام نميدهيد.
ـ كفر محض سر منشأ ايمان به بعض و كفر به بعض
اينكه ميگويند: ﴿نؤمن ببعض ونكفر ببعض﴾[24]؛ در حقيقت كافر محض هستند نه اينكه در همان بعض مصاب باشند، اگر كسي گفت: ﴿نؤمن ببعض و نكفر ببعض﴾[25] چرا كافر است؟ براي اينكه به آن بعض هم در حقيقت ايمان نياورده است، به آن بعضي كه مؤمن است، چون مطابق با ميل او است ايمان آورده است پس معلوم ميشود اساس ميل اوست، نه حق نه وحي. اگر كسي گفت: ﴿نؤمن ببعض ونكفر ببعض﴾[26]، او كافر محض است.
اين نظير معصيت نيست كه بعضي از كارها را بكند و بعضي از كارها را نكند، اگر كسي بعضي از معاصي را مرتكب بشود، بعضي از اطاعات را مرتكب بشود، اين جز كساني است كه ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً﴾[27] اين در قيامت حسابي دارد و اميد نجات هست، ولي اگر كسي بگويد: ما اين بخش از اسلام را قبول داريم، آن بخش از اسلام را قبول نداريم، اين كافر محض است چرا؟ چون معلوم ميشود آنچه را كه قبول ندارد از آن جهت است كه مطابق با تشخيص او نيست و آنچه را كه قبول دارد مطابق با تشخيص خودش ميداند، پس محور پذيرش او تشخيص خود اوست يعني او به نظر خود احترام ميگذارد، نه به وحي، وحي را بر نظر خود عرضه ميكند، اگر مطابق با تشخيص او شد صحيح است و الاّ نه، پس اساس پذيرش او نظر خود اوست نه وحي الهي، اين همان بيان مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است كه اين گروه «عطفوا الهدى على الهوى»[28] ولي اهل البيت(سلام الله عليه) «يعطف الهوى على الهدى»[29]؛ اين گروه كساني هستند كه هدايت الهي را بر هواي خود منعطف ميكنند، عرضه ميكنند و امّا معصومين(سلام الله عليه) خواستهها را بر هدايت الهي عرضه ميكنند. اگر كسي بگويد اين شيء چون مطابق با تشخيص من است من ميپذيرم و آن بخش ديگر قرآن چون مطابق با تشخيص من نيست، من نميپذيرم، ﴿نؤمن ببعض ونكفر ببعض﴾[30] بازگشتش به اين است كه اساس پذيرش تشخيص خود اوست، لذا اين هم كافر است. فرمود: شما چيزي كه مطابق ميلتان است ميپذيريد و چيزي را كه مطابق با ميل نيست نميپذيريد.
ـ هوا محوري منشأ تناقض در رفتار بنياسرائيل
﴿وإن يأتوكم أُساري تفادوهم﴾؛ اگر همين طبقه محروم كه آنها را از ديارتان خارج كرديد، اگر اسير بشوند، ﴿و إن يأتو﴾ همين گروهي كه مظلومند ﴿أُساري﴾ بيايند، اسير بشوند ﴿تفادوهم﴾ شما فديه ميدهيد با فديه اينها را آزاد ميكنيد. خب مگر بيرون كردن و تبعيد كردن اينها حرام نبود؟ كشتن كه حرام است، تبعيد كه حرام است، تظاهر بر تبعيد هم كه حرام است، از اين محرّمات باكي نداريد و امّا هنگام فديه دادن و آزاد كردن، آنگاه اقدام ميكنيد. ﴿وهو محرّمٌ عليكم إخراجهم﴾ اين ﴿هو﴾ به آن مطلبي بر ميگردد كه اين اخراج آن را تفسير ميكند، يعني اخراجشان كه بر شما حرام بود، الآن هم كه اسير شدند، حالا فديه ميدهيد آزادشان ميكنيد! ﴿أفتؤمنون ببعض الكتاب وتكفرون ببعض﴾؛ اگر اين حكم دوم را به تورات استناد بدهيد، خب حكم اوّل هم در تورات هست. اگر فديه دادن و اسير پس گرفتن لازم است، خب تبعيد آنها بيرون كردن آنها از ديارشان هم حرام است، چرا آن حرام را مرتكب ميشويد و اين كار را هم ترك نميكنيد؟ ﴿أفتؤمنون ببعض الكتاب وتفكرون ببعض﴾ اين در حقيقت بازگشتش به نپذيرفتن وحي است.
رسوايي و خواري بنياسرائيل
آنگاه فرمود: ﴿فما جزاء من يفعل ذلك منكم إلا خزي في الحيٰوة الدنيا ويوم القيمة﴾؛ اين گروه هم در دنيا رسوا خواهند شد هم در آخرت مفتضح خواهند شد ﴿فما جزاء من يفعل ذلك منكم الاّ خزي في الحيوة الدنيا ويوم القيمة يردّون إلي أشدّ العذاب﴾.
ـ شديدترين عذاب بنياسرائيل
در قيامت هم به عذابي دردناكتر از عذاب دنيا دچار خواهند شد كه هم آنجا خزي است و هم عذاب جهنم. ﴿وما الله بغافل عما تعملون﴾؛ اين نيرنگهاي شما مغفول خداي سبحان نيست، خدا از اينها غافل نيست.
ـ دنياطلبي بنياسرائيل
آنگاه ميفرمايد: سرّ اينكه شما دست به اين كار زديد، احياناً با أوس و خزرج ميسازيد، اين گروه با قبيلهٴ اوس ميسازند، آن گروه با قبيله خزرج ميسازند، يا با يكديگر تظاهر ميكنيد و ميسازيد و اين طبقهٴ محروم را يا ميكشيد يا تبعيد ميكنيد، سرّش آن است كه شما دنيا را خريديد و آخرت را فروختيد. اساس كار يهوديت همان دنيا طلبي است، امروز هم همان خطر است، فرمود: ﴿أُولئك الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة﴾؛ آخرتي كه سرمايه اساسي بود و فطرت همان را ميطلبيد، آن را فروختند و دنيا خريدند. ﴿اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة﴾؛ آن كالاي ابدي را دادند و اين متاع زودگذر را خريدند. درباره همين گروه است كه گاهي ميفرمايد: ﴿فما ربحت تجارتهم﴾[31] گاهي ميگويد به اين كه بد داد و ستدي كردند.
ـ نفي تخفيف عذاب و نصرت
و در اين كريمه فرمود: ﴿فلا يخفّف عنهم العذاب ولا هم ينصرون﴾؛ اينها نه تنها گرفتار عذابند، آن شدّت عذاب هم اينها را رها نميكند. در اين كريمه فرمود: اينها به اشدّ عذاب مبتلا ميشوند، بعد ميفرمايد به اين كه اين شدّت، خفّت نمييابد. آنها، جهنّميها در قيامت از خداي سبحان مسألت ميكنند كه ﴿يخفّفْ عنّا يوماً من العذاب﴾[32]؛ به مسئولين جهنّم ميگويند از خدايت بخواه كه ﴿يخفف عنّا يوماً من العذاب﴾[33]؛ يك چند لحظهاي تخفيف بدهد، از شدّتش بكاهد. اينها از خلاص نا اميدند كه از جهنّم بيرون بروند، مسئلت ميكنند كه از شدّتش بكاهد. سؤال ميكنند ميگويند از خدا بخواه كه ﴿يخفّف عنّا يوماً من العذاب﴾[34] جواب ميآيد: ﴿لايخفّف عنهم العذاب ولاهم ينصرون﴾[35] جا براي خفّت نيست، چون قلوبشان قاسيه بود، معصيتشان شديد بود، عذابشان شديد است. آن معصيت خفيفه است كه عذاب خفيف دارد و اگر احياناً گاهي در دنيا ميخواستند در آن معصيت خفت روا بدارند و معصيتهاي شديد را ترك كنند دوباره مبتلا ميشدند به معصيتهاي شديد، در قيامت هم همين صحنه ظهور ميكند. ميفرمايد: ﴿كلّما خبت زدناهم سعيراً﴾[36]؛ تا آتش جهنّم ميرود خاموش بشود يا افسرده بشود، باز سعير است و افروخته است و اشتعال. اينها كه گرفتار گناهان شديد بودند عذاب اينها هم تخفيف پيدا نميكند ﴿فلا يخفف عنهم العذاب﴾ و در قيامت گرچه شفاعت هست ولي اينها مشمول شفاعت نيستند لذا فرمود: ﴿ولاهم ينصرون﴾ پس نه عذابي كه مربوط به خود آنهاست خفّت پذير است نه به وسيله شفاعت شافعين اينها از نصرت برخوردارند، اينها همان گروهي هستند كه ﴿فما تنفعهم شفاعة الشافعين﴾[37]، گاهي ميفرمايد: شفاعت شافعين به حال اينها نافع نيست، گاهي هم ميفرمايد به اينكه اينها از نصرت رأساً محرومند.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 75.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 83.
[3] ـ همان.
[4] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[5] ـ بحار، ج 16، ص 95.
[6] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[7] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 61.
[8] ـ محاسن برقي، ج 1، ص 131.
[9] ـ همان.
[10] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 61.
[11] ـ مجمع البيان، ج 1، ص 300؛ «قال النبي(صلي الله عليه و آله و سلّم): إنّما المؤمنون في تراحمهم و تعاطفهم بمنزلة الجسد الواحد إذا اشتكي منه عضو واحد تداعي له سائر الجسد بالحمي و السهر».
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 30.
[13] ـ سورهٴ أنعام، آيهٴ 130.
[14] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[15] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 17.
[16] ـ سورهٴ فاتحة الكتاب، آيات 6 ـ 7.
[17] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 17.
[18] ـ همان.
[19] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[20] ـ همان.
[21] ـ همان.
[22] ـ سورهٴ نور، آيات 48 ـ 49.
[23] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 50.
[24] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 150.
[25] ـ همان.
[26] ـ همان.
[27] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[28] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 138.
[29] ـ همان.
[30] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 150.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 16.
[32] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 49.
[33] ـ همان.
[34] ـ همان.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 162.
[36] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 97.
[37] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 48.