10 01 2022 4867023 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 166 (1400/10/20)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

فرع دومي که مرحوم محقق عنوان کردند فرع نادري است که اگر انساني متولد شد که داراي دو سر هست يا دو بدن و سينه و صدر و اينهاست و يک کمر که اين دو سر و دو سينه روي يک کمر هست، آيا اينها دو نفر هستند يا يک نفر هستند، روايات بالاخره با قرعه مسئله را حل کردند.

حالا ايشان فروع نادرهاي که اگر يکي مسلمان بود و يکي کافر، يکي حربي بود يکي جزيه را عنوان کردند، اينها فروعاتي است که خيلي نادر است.

عمده آن است که «حقو» که در اين روايت دارد يعني همان کمر و اينهاست و اگر اِزار را «حقو» ميگويند به مناسبت اينکه لباس براي آن کمر هست و اصلاً شلوار را «حقو» ميگويند براي اينکه روي «حقو» قرار ميگيرد وگرنه اسم شلوار و اِزار «حقو» نيست. به هر تقدير اين فرع با آن مسئله و قرعه حل ميشود.

عمده آن نکتهاي است که در خود روايات قرعه است که قرعه «لکُلِ أَمْرٍ مُشْكِلٍ»[1] اين امارهاي است که از همه اصول متأخرتر است، چرا؟ چون در لسان دليل قرعه آمده است که هر جا هيچ چاره نداشتيد قرعه بزنيد، اگر اصالة الحل داشتيم، اصالة الطهارة داشتيم اينها اصول عمليه است مشکلي نداريم، اصلاً اين اصول عمليه را شارع مقدس جعل کرد براي رفع حيرت «عند العمل».

پرسش: ما چه اصراري داريم که قرعه را اماره بناميم؟

پاسخ: اين از لسان خود دليل اعتبار قرعه روشن ميشود.

به هر تقدير اگر ما يک جا اصل عملي هم داشتيم هيچ مشکلي نداريم چون شارع مقدس آن اصول عمليه را اصالة الطهارة، اصالة الحلية و مانند آن را جعل کرد «لرفع الحيرة عند العمل» يعني مکلف هيچ حيرتي نداشته باشد، اگر دليل دارد که دليل دارد، اگر دليل ندارد و سرگردان است، به همين اصول عمل ميکند تا اينکه مسئله نهايي حل بشود.

فرع بعدي که خيلي محل ابتلاء هم هست، نافع هم هست اين است که اين کودکاني که بعد از مرگ پدر و مادر به دنيا ميآيند اينها چه حالتي دارند؟ يا سقط جنين چه حالتي دارد؟ اين فروعات نادري است لذا فرمود: «الثالثة الحمل يرث إن ولد حيا‌» اگر کسي مُرد و همسر او باردار بود و اين بعد از مرگ پدر به دنيا آمد، اين بچه ارث ميبرد «الحمل يرث إن ولد حيا» اما «إن ولد ميتاً» که در رحم مرده باشد، به دنيا آمده باشد ارث نميبرد، نه اينکه از رحم به دنيا آمده باشد بعد بميرد، لذا مسئله سقط را جداگانه به عنوان يک امر سوم مطرح ميکند که «إن ولد حيا» ارث ميبرد «إن ولد ميتاً» ارث نميبرد «إن سقط» حالا يا در اثر جنايت و ضربت يا در اثر داروها يا علل و عوامل ديگر، اگر بچهاي سقط شده است بايد بررسي کرد، اگر علامت حيات در او هست ارث ميبرد، اگر علامت حيات در او نيست ارث نميبرد. اين سه مسئله است.

«الحمل يرث إن ولد حيا» اين روشن ميکند، اين روايات اهل بيت در حقيقت اينها قرآن ناطقاند، اين قرآن صامت را تفسير ميکنند فرمود: ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُم‏﴾[2] آن وقت مردم سؤال کردند که آيا حمل جزء اولاد هست يا نه؟! فرمود بله حمل جزء اولاد است و ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُم‏﴾ شامل اين ميشود، اين استحقاق دارد، استحقاقش از قوه به فعليت آمده است، اين الآن که زنده است در رحم همسر اين شخص، اين سهم دارد، منتها حالا چقدر سهم دارد را بايد گذشت کنار تا معلوم بشود که اين مذکر است يا مؤنث، وگرنه ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُم‏﴾ اگر نبود روايات، کسي نميتوانست بگويد که حمل در رحم زن، اين ارث ميبرد اين وارث است اين اولاد است!

«الحمل يرث إن ولد حيا» اين مطلب اول. «و كذا لو سقط» حالا يا «بجناية» در اثر ضربت که کسي را زدند يا عامل ديگري «أو غير جناية»  اگر سقط شد دو نحو حرکت دارد، چون چند راه براي اثبات حيات وجود دارد «فإن استهل» استهلال همان گريه اوليه است[3]. استهلال که ميگويند براي اينکه کسي که ماه را ديد خيلي خوشحال ميشود ميگويد «هذا هلال، هذا هلال» اين استهلال از آنجا ناشي شده است، کودکی که به دنيا آمده اگر گريه کرد که مثل اينکه ماه نو را ديدند خيلي گريه آن کودک براي پدر و مادر لذتبخش است. اين را در روايات دارد که اگر استهلال کرد يعني گريه کرد معلوم ميشود زنده است.

گاهي ممکن است اين لال باشد به اصطلاح، نتواند صدايي از خودش داشته باشد اين با حرکت مشخص ميشود. حرکت هم دو نحو است، کارشناس ميفهمد؛ يک وقت لرزهاي است، اين حرکت حياتي نيست، يک وقت حرکت خاصي است، کارشناس ميفهمد که اين علامت حيات در او هست. اگر «سَقَطَ» و بعد از سقوط حرکتي کرد که کارشناس ميگويد اين حرکت موجود زنده است ارث ميبرد، پس اگر هيچ حرکت نکرد يا در اثر افتادن حرکتي کرد، آن علامت حيات نيست، آن باعث ارث بردن نيست.

پس سه فرض شد «إن ولد حيا» که مسلّماً ارث ميبرد «إن ولد ميتاً» مسلّماً ارث نميبرد «إن سقط» حالا يا به جنايت يا به غير جنايت، اگر «استهلّ» گريه کودکانه داشت معلوم ميشود زنده است و اگر نه، در اثر علل و عواملي آن صدا از او شنيده نشد حرکت داشت، حرکت را کارشناسان گفتند حرکت موجود زنده است ارث ميبرد اما اگر نه حرکت عادي است که افتاده است ارث نميبرد.

پرسش: ... نتوانستند دقيق تشخيص بدهند که اين حرکت موجود زنده است يا نه!

پاسخ: بله، تمسک به اطلاق عام در شبهه مصداقيه خود اوست، اين معلوم نيست که ولد باشد. تمسک به عام در شبهه مصداقيه خود عام يا تمسک به مطلق در شبهه مصداقيه خود مطلق، معلوم نيست که اين ولد باشد سابقه ولد بودن که نيست تا استصحاب بکنيم.

پرسش: سابقه حياتش را ميتونيم استصحاب کنيم!

پاسخ: بله، همان اگر بدانيم حيات بود و نميدانيم که مُرد يا نه، حياتش را استصحاب ميکنيم اما اگر سابقهاش را ندانيم اين تمسک به عام يا مطلق در شبهه مصداقيه خود آن عام يا مطلق است.

پرسش: در حالت حمل مثلاً در سونوگرافی يا مسائل ديگر نبضش را ...

پاسخ: حياتش مسلّم بشود بله. پس «الحمل يرث إن ولد حيا» اين فرع اول «و کذا لو سقط» حالا يا به جنايت يا غير جنايت «فتحرك» چه نحوه حرکتي؟ «حركة الأحياء» آنطوري که زندهها حرکت ميکنند، اين را کارشناس بايد تشخيص بدهد «و لو خرج نصفه حيا و الباقي ميتا لم يرث» چون ولد کامل بايد باشد «و كذا لو تحرك حركة» که «لا تدل على استقرار الحياة كحركة المذبوح» اين حرکت مرده است نه حرکت زنده «و في رواية ربعي عن أبي جعفر ع:» دارد که «إذا تحرك تحركا بيّنا» اين دو تا اثر دارد: هم «يرث و» هم «يورث» هم ارث ميبرد از او ارث ميبرند، چون وارث شدن او فرع بر اين است که او ولد باشد، مورث بودن او فرع بر اين است که مالک شده باشد، اگر مالک نشده باشد چه چيزي را ارث ميگذارد. اين بايد در لحظه قبل، حياتش ثابت شده باشد تا از پدر خودش ارث ببرد، وقتي از پدر خودش ارث برد و مالک شد حالا اگر سقط شد برادران و امثال ذلک از او ارث ميبرند. پس «يرث» در صورتي که «ولد حيا»، «يورَث أو يوَرِّث» در صورتي که مالک شده باشد «يرث» در صورتي که خودش حيّ باشد «يوَرِّث» در صورتي که مالک شده باشد در ظرف حيات. در اين روايت آمده است که «إذا تحرک تحرکا بينا» معلوم ميشود که زنده است پس ارث ميبرد و اگر اين حالت ادامه داشت که بالغ ميشود اگر اين حالت ادامه نداشت مورّث است يعني برادران و امثال ذلک از او ارث ميبرند. پس «يرث» براي اينکه حياً به دنيا آمده است «يوَرِّثُ» چون مالک شد، وقتي مالک شد برادرها و اينها ارث ميبرند يا اگر پدر باشد ارث ميبرد «يرث و يورِّث».

«و كذا في رواية أبي بصير عن أبي عبد الله ع» آنکه از امام باقر(سلام الله عليه) است از امام صادق(سلام الله عليه) هم رسيده است «و لا يشترط كونه حيا عند موت الموروث» چون آيه دارد که ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُم‏﴾ يعني در ظرف مرگ پدر اين زنده باشد، نه در ظرف حيات پدر اين زنده باشد، شرطش اين است که اين وقتي پدر مُرد او زنده باشد نه اينکه شرطش اين باشد که پدر زنده است او زنده باشد، چون ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُم‏﴾ يعني در ظرف مرگ شما، او ولد باشد، از آيه که بيش از اين استفاده نميشود، از آيه استفاده ميشود کسي که در ظرف مرگ پدر ولد است ارث ميبرد، نه در ظرف حيات پدر ولد باشد «و لا يشترط کونه حيا عند موت المورث» «عند موت المورث» لازم نيست، وقتي که چيزي را دارند تقسيم ميکنند بايد که به دنيا آمده و ولد باشد «حتى أنه لو ولد لستة أشهر من موت الواطئ ورث» حالا ما نميدانيم، چون اقل حمل شش ماه است، شايد اين احراز نشود، اگر آن زمان آميزش تا وقتي که آن پدر مُرد شش ماه طول کشيد، ولي آميزش قبلي بود زمينه قبلي بود، بعد هم حياً به دنيا آمده است اين ارث ميبرد «و لا يشترط کونه حيا عند موت الموروث» بلکه آنچه که شرط است اين است که حياً به دنيا بيايد «حتي أنه لو ولد لستة أشهر من موت الواطئ ورث أو لتسعة و لم تتزوج»[4]. اين دو روايتي که مرحوم محقق اشاره کردند در باب هفت از ابواب ميراث خنثي و اينها هست، وسائل، جلد 26، صفحه 302 «بَابُ أَنَّ الْحَمْلَ يَرِثُ»، يک «وَ يُورَثُ» دو «إِذَا وُلِدَ حَيّاً» اگر حي شد ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُم‏﴾ صادق است يعني در ظرف مرگ پدر يا ظرف مرگ مادر اين ولد باشد ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُم‏﴾ در ظرف مرگ پدر يا مرگ مادر اين ولد باشد، خواه در زمان حيات آنها ولد باشد يا نباشد، عمده اين است «أَنَّ الْحَمْلَ يَرِثُ وَ يُورَثُ إِذَا وُلِدَ حَيّاً» «وَ يُعْرَفُ» حياتش از کجا حاصل ميشود؟ «بِأَنْ يَصِيحَ» همان استهلال کودک، گريه کند «أَوْ يَتَحَرَّكَ حَرَكَةً اخْتِيَارِيَّةً» که نشانه حرکت زنده است «وَ لَا يَرِثُ مِنْ دُونِ ذَلِكَ» اگر اين امارات نبود حيات احراز نميشود، چون حيات احراز نبود ولد بودن او مشکوک است، با اين حالت تمسک بکنيم به عام، تمسک به عام در شبهه مصداقيه خود عام خواهد بود، اين يک «وَ حُكْمِ مِيرَاثِ الدِّيَةِ» هم همينطور است.

قبلاً مشخص شد که شخص از سه راه مالک ميشود و چون از هر کدام از اين راههاي سهگانه مالک شد ورثه ارث ميبرند، يکي اينکه زمان حيات خودش کسبي ميکند اين ورثه ارث ميبرد، يکي اينکه او را با قتل خطا ميکشند ديه پيدا ميشود، ديه مال اوست، ديه که مال ورثه نيست، ديه مال اوست و ورثه ارث ميبرند نه اينکه ديه مستقيماً به ورثه برسد اين دو، قسمت سوم اگر خداي ناکرده بعد از مرگ اين را مُثله کردند، اينکه مرگ مغزي ميشود و خودش اجازه ميدهد، مال خودش است، آنطوري که کسي کليه خودش را ميفروشد، اين بيع که بيع باطل نيست، اين اعضا و جوارح برای خود اوست، حالا اگر ضرر داشته باشد آن بيع مشکل دارد حرف ديگري است وگرنه اعضا و جوارح خودش را کليهفروشي و اينها اينطور نيست که حرام باشد. پس اعضا و جوارح برای خود اوست لذا آنچه بعد از موت، مُثله ميشود، ملک طلق ميت است، از آنجا به ورثه ارث ميرسد نه اينکه مستقيم برای ورثه بشود. فرق جوهرياش در مسائل قبل گذشت که اگر اينها مِلک ورثه بشود از همانجا، اين خمس دارد چون جزء درآمد است اما  اگر مِلک ميت باشد از مِلک ميت به ورثه برسد ارث است و خمس ندارد، اين فرق جوهري مسئله است.

بنابراين انسان از سه راه مالک ميشود يا در زمان حيات خودش کسب ميکند؛ يا نه، بالموت مالک ميشود نه قبل الموت؛ يا سوم: بعد الموت مالک ميشود مثل مثله کردن. اگر بعد از موت مالک شد ملک ميت ميشود، اولاً، و از ملک ميت به ورثه به عنوان ارث ميرسد، ثانياً، و ارث هم خمس ندارد.  اين کودک از همه اينها ارث ميبرد و حکم ديه هم همينطور است و حکم مُثله هم همينطور است.

روايت اولي که مرحوم صاحب وسائل نقل ميکند اين است که مرحوم کليني نقل می کند «حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ» منظور از اين محمد بن زياد همان «ابْنَ أَبِي عُمَيْرٍ» است که معتبر است «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ فِي مِيرَاثِ الْمَنْفُوسِ» آيا اين از ديه سهمي ميبرد يا نه؟ اين مادرش در حال نفاس بود، اين بچه به دنيا آمده و پدر هم مرده است، آيا ارث ميبرد يا نه؟ «قَالَ لَا يَرِثُ شَيْئاً حَتَّى يَصِيحَ» معلوم بشود که زنده است «وَ يُسْمَعَ صَوْتُهُ» علامت حيات در او باشد، اگر علامت حيات در او بود ولد است و اگر ولد بود ارث ميبرد.

اين روايت مرحوم کليني را شيخ طوسي(رضوان الله عليه) هم نقل کرده است.

پرسش: اين قيد بايد باهم باشد يعني اگر ...

پاسخ: نه، احدهما کافي است اماره است. البته يک وقت است که صيحه واقعي هست اما احدي نشيند راه اثبات را ما نداريم که صيحه زد، امارهاي نداريم. اگر چيزي مثل ماه در آسمان باشد ولي وقتي ديده نشود راه اثبات را ما نداريم. آنجا درباره ماه «يري» اينجا «يسمع».

روايت دومي که مرحوم کليني نقل می کند «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ عَنْ بَعْضِهِمْ ع» اينجا از اين جهت مرسل است «قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ الْمَنْفُوسَ لَا يَرِثُ مِنَ الدِّيَةِ شَيْئاً حَتَّى يَسْتَهِلَّ» استهلال کند، استهلال کودک همان گريهاي است که اولين بار که به دنيا آمده ميکند «وَ يُسْمَعَ صَوْتُهُ»[5] البته شنيدن ملاک نيست، مثل اينکه وجود ماه در خارج معيار است، منتها آيا وجود دارد يا نه، بايد در حد رؤيت باشد اينطور نيست که رؤيت موضوع باشد رؤيت طريق است، عمده اين است که فاصله ماه طوري باشد که ديده بشود، حالا اگر ابر بود و نديدند معلوم ميشود که رؤيت طريق است. اينجا هم حالا اگر سر و صدا کردند که نشنيدند ولي همه ميدانند اين مقدار ناله شنيدني بود.

روايت سوم اين باب که مرحوم کليني از علي بن ابراهيم «عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد اين است که «قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ فِي الْمَنْفُوسِ إِذَا تَحَرَّكَ وَرِثَ» يعني حرکت حياتبخش. منفوس يعني بچه به دنيا آمده چرا حرکت را گفتيد استهلال را نگفتيد؟ فرمود گاهي ميبينيد که بچه لال است، بچهاي که لال است اگر استهلال نکرده نشانه موت که نيست، پس آن مسئله استهلال محفوظ است اگر مسئله آن گريه و آن ناله کودکانه بود که يقيني است، اگر آن نبود اگر حرکتش حرکت علامت حيات بود بله ارث ميبرد «إِذَا تَحَرَّكَ وَرِثَ» چرا حالا شما تحرک را گفتيد؟ فرمود «أَنَّهُ رُبَّمَا كَانَ أَخْرَسَ»[6] يک وقت است که او گنگ است و اصلاً ناله نميتواند بکند. پس اين نشانه آن است که اگر اخرس نباشد و ناله بکند به طريق اُولي مسئله حيات ثابت ميشود.

اين روايت را مرحوم صاحب وسائل ميفرمايد: «يُعْلَمُ مِنْ هَذَا وَ أَمْثَالِهِ أَنَّ الْحَصْرَ السَّابِقَ إِضَافِيٌّ» اينکه در روايت دارد: «إذا استهل» اين حصر، حصر اضافي است نه حصر حقيقي که اگر استهلال نبود و حرکت بود، معلوم ميشود کافي است «مَخْصُوصٌ بِمَا إِذَا لَمْ يَتَحَرَّكْ» اگر هيچ حرکتي ندارد، در اين حالت منحصر در استهلال است بايد نالهاي بکند. اين مطلب را مرحوم شيخ طوسي و ديگران هم نقل کردند ولي احتمال دادند که اين حمل بر تقيه بشود که اينجا حرکت را معيار قرار دادند چون آنها - عامه - اصرار دارند که بايد حرکت بکند «لِأَنَّ بَعْضَ الْعَامَّةِ يُرَاعُونَ فِي تَوْرِيثِهِ الِاسْتِهْلَالَ لَا غَيْرَ»[7] اينجا براي اينکه رفع آن حالت بشود ميگويند حرکت هم باشد کافي است.

روايت چهارم از مرحوم کليني از علي بن ابراهيم «عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي السِّقْطِ إِذَا سَقَطَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَتَحَرَّكَ تَحَرُّكاً بَيِّناً» که روشن است حرکت زنده است اين هم «يَرِثُ وَ» هم «يُورَثُ» از پدر خود ارث ميبرد، اگر حيات پيدا کرد که خودش نگه ميدارد و اگر بعداً مُرد در همان حالتها برادرانش از او ارث ميبرند. اين «يَرِثُ» از پدر، حالا اگر رشد کرد و ادامه داد و اينها با شرايط کنوني و پيشرفت علم، مال خودش است اما اگر مُرد مورّث است و ورثه از او ارث ميبرند. چرا حرکت را شما معيار قرار داديد؟ براي اينکه ما درست است که آن استهلال اثر دارد ولي «فَإِنَّهُ رُبَّمَا كَانَ أَخْرَسَ»[8] لذا نتواند استهلال بکند.

اين روايت چهارم را هم مرحوم شيخ طوسي به اسناد خاص خودش نقل کرد.

روايت پنجمي که مرحوم کليني از «مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ» که اين روايت معتبر است «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد اين است که فرمود: «قَالَ: لَا يُصَلَّى عَلَى الْمَنْفُوسِ وَ هُوَ الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يَسْتَهِلَّ وَ لَمْ يَصِحْ» صيحه هم ندارد، نه گريه ميکند، نه صيحه «وَ هُوَ الْمَوْلُودُ الَّذِي» هيچ کدام از اين دو اماره را ندارد «لَمْ يَسْتَهِلَّ» استهلال ندارد «وَ لَمْ يَصِحْ» صيحه هم ندارد «وَ لَمْ يُوَرَّثْ مِنَ الدِّيَةِ» به عنوان ديه از او ارث نميبرند براي اينکه او مالک نشد تا اينکه مورث باشد «لا يرث و لا يورَث» که از او کسي ارث ببرد چون وقتي ديه به او ميرسد که او زنده باشد «وَ لَا مِنْ غَيْرِهَا» اما «فَإِذَا اسْتَهَلَّ» يا بفرماييد «أو صاح» صيحهاي بزند حضرت فرمود: «فَصَلِّ عَلَيْهِ» نماز ميت دارد «وَ وَرِّثْهُ»[9] از مال پدر به او ارث ميرسد.

پرسش:  صيحه و استهلال يک ... دارد

پاسخ: بله همه اماره است منتها آن استهلال اولين نالهاي که کودک ميکند را به آن استهلال ميگويند.

روايت ششم اين باب که مرحوم شيخ طوسي «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد «فِي الْمَنْفُوسِ» فرمود: «لَا يَرِثُ مِنْ وَالِدَيْهِ شَيْئاً حَتَّى يَصِيحَ» و صيحهاش هم به گوش برسد «وَ يُسْمَعَ صَوْتُهُ» يک وقتي است که سروصدا هست و شنيده نميشود آن معيار نيست صيحهاي که بتواند به گوش برسد يک علامت حيات است.

ايشان ميفرمايد که قبلش گذشت حالا بقيه روايات را بعداً ميخوانيم.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. هداية الامة، ج8، ص348 .

[2]. سوره نساء، آيه11.

[3]. ر.ک: النهاية، ج5، ص271.

[4] . شرائع الاسلام، ج4، ص42.

[5]. وسائل الشيعه، ج26، ص 302.

[6]. وسائل الشيعه، ج26، ص302.

[7] . وسائل الشيعه، ج26، ص303.

[8] . وسائل الشيعه، ج26، ص303.

[9]. وسائل الشيعه، ج26، ص303.

​​​​​​​

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق