04 03 1985 2109621 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 17 (1363/12/13)

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

مدار بهره‌مندي از هدايت برين قرآن

در بررسي اوصاف متّقيان كه از قرآن استفاده مي‌كنند و قرآن هدايت آنهاست، مسائلي را خداي سبحان مطرح كرد كه برخي از آنها مربوط به تقواي اعتقادي است؛ بعضي از آنها ناظر به تقواي عبادي و بعضي ناظر به تقواي مالي. در تقواي اعتقادي، اوّل ايمانِ به غيب را مطرح فرمود، بعد اين را باز كرد و تفصيلاً بيان فرمود كه نه تنها ايمان به مبدأ و توحيد لازم است، بلكه ايمان به جميع وحي و جميع رسالتهاي الهي لازم است و يقين به قيامت هم لازم است. پس اگر كسي ايمان به نبوّت عامّه و خاصّه نداشت از قرآن بهره نمي‌برد؛ چه اينكه اگر كسي به توحيد معتقد نبود از قرآن طرفي نمي‌بندد.

ويژگي ايمان به رسالت خاتم انبيا

اينكه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾، مخصوص رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. در انبياي پيشين، گذشته از اصل وحي و گذشته از ايمانِ «بما انزل إلي ذلك الرّسول من قبل»، ايمانِ به آنچه بعد از رسول هم نازل مي‌شد لازم بود؛ مثلاً كسي كه به حضرت مسيح(سلام الله عليه) ايمان آورد؛ هم بايد به وحي‌اي كه بر حضرتش نازل مي‌شد ايمان بياورد؛ هم به آنچه قبل از مسيح(سلام الله عليه) نازل شده است بايد ايمان بياورد و هم به آنچه بعد از مسيح(سلام الله عليه) نازل شده است [كه] حضرت مسيح به آن بشارت داده است بايد ايمان بياورد، زيرا مسيح(سلام الله عليه) امّتش را به عنوان يك وحي بشارت داد كه «بعد از من خاتم انبيا(عليهم السّلام) خواهد آمد». معلوم مي‌شود كه بر امّت مسيح سه امر لازم بود: هم ايمانِ به آنچه بر خود مسيح(سلام الله عليه) نازل شد؛ هم ايمان به آنچه قبل از مسيح نازل شد و هم ايمان به آنچه بعد از مسيح نازل مي‌شود؛ ولي دربارهٴ خاتم(سلام الله عليه) چون سخن از خاتميّت آن حضرت است، ديگر بَعدي ندارد تا حضرت به آينده بشارت بدهد نظير مسيح(سلام الله عليه)، لذا بر پيروان رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فقط ايمان به آنچه خدا بر حضرتش نازل كرد و ايمان به آنچه بر انبياي پيشين(عليهم السّلام) نازل كرد لازم است.

تبيين حقانيت انبياي گذشته و كتب آنان توسط قرآن

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾ با سه راه ديروز بيان شد كه انبياي گذشته را هم مي‌گيرد، زيرا اگر امتّي به آنچه بر پيامبر نازل شد ايمان بياورد، با سه شاهد و سه راه مي‌توان گفت به انبياي قبلي هم ايمان دارد: يكي اينكه انبياي قبلي هم اسلام را عرضه كردند، چون ديني كه از طرف خداي سبحان براي هدايت انسانها تنزّل مي‌كند جز اسلام چيز ديگر نيست: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ[1]، اگر كسي به اسلام ايمان آورد به اديان همهٴ انبياي گذشته ايمان مي‌آورد؛ راه دوم اين بود كه چون رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان تصديق‌كنندهٴ وحي انبياي پيشين معرّفي شده است: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ[2]، اگر كسي به رسول‌ خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايمان آورد، به انبيا و وحيهاي گذشته هم ايمان دارد؛ راه سوم تصريح به جريان انبياي پيشين است به عنوان ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ[3] يا ﴿نُوحِيهِ إِلَيْكَ[4] كه ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ[5]؛ راه چهارم تصريحي است كه به نام بسياري از اين انبياي عظيم در قرآن كريم آمده است؛ همان طوري كه در اين آيات محل بحث اين‌چنين فرمود: ﴿يُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾، اين ﴿وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾ در بعضي از آيات بالصّراحه روشن شد كه [به] آنچه بر ابراهيم خليل، بر موسي، بر عيسي و امثال ذلك(عليهم السّلام) نازل شده است، انسان بايد ايمان بياورد.

لزوم ايمان به وحي، كتب آسماني و معجزات پيامبران گذشته

در همين سورهٴ «بقره» آيهٴ 136 اين است: ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَي وَعِيسَي وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ﴾؛ بسياري از انبيا را در اين آيه نام برده‌اند. مطلبي كه در اين آيهٴ تلاوت‌شده دارد اين است كه نه تنها انسان بايد به آنچه به عنوان وحي بر انبياي پيشين نازل شده است ايمان بياورد، بلكه آنچه را كه انبياي پيشين از خداي سبحان دريافت كرده‌اند هم ايمان به آن لازم است؛ ﴿مَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ﴾ غير از «ما أنزل إلي النبيّين» است؛ «ما أنزل إلي النبيّين» همان كتاب و دين را شامل مي‌شود؛ امّا ﴿مَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ﴾ غير از كتاب و دين، معجزات را هم در بر مي‌گيرد. وقتي تورات را خداي سبحان به موساي كليم مي‌دهد، به عنوان «أنزلنا إليه التورية» مطرح است؛ امّا وقتي مي‌فرمايد: ﴿أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا[6]، اين به عنوان ﴿مَا أُوتِيَ مُوسَي[7](عليه السّلام) مطرح است؛ نه اينكه بر موساي كليم چيزي انزال شد، بلكه اين قدرت را خداي سبحان به موساي كليم مرحمت كرده است. معجزات را نمي‌گويند «چيزي كه خدا بر انبيا نازل كرده است»، مي‌گويند: «به انبيا اعطا كرده است». بنابراين اين آيهٴ سورهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ[8]؛ هم شامل وحي و كتاب آسماني مي‌شود [و] هم شامل معجزات.

تلازم ايمان به وحي با ايمان به رسالت

مطلبي كه بعداً مورد توجه قرار مي‌گيرد اين است كه ﴿وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾ بعضي از امور را بالمطابقه دلالت دارد، بعضي را به التزام. چون يك مسلمان موظّف است هم به دين كه رهاورد وحي است ايمان بياورد؛ هم به اصل «ايحاء»؛ هم اينكه اين شخصي كه اين را مي‌آورد متّصف است به صفت رسالت و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و هم اينكه آورنده، فرشته است (به همهٴ اينها بايد ايمان آورد). گاهي همهٴ اينها بالمطابقه ذكر مي‌شود؛ نظير آيهٴ آخر سورهٴ «بقره» كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ[9] كه بسياري از اينها بالصراحه ياد شد؛ يا نظير همان آيه‌اي كه قبلاً خوانده شد: ﴿وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ[10] وامثال ذلك؛ يا آيه‌اي كه در سورهٴ «تغابن» مطرح است؛ آيهٴ هشتم سورهٴ «تغابن» اين است كه ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا﴾ كه مسئله كتاب با مسئله رسالت علي‌حده [جداگانه] ذكر شد؛ فرمود: «به خدا و رسول خدا و نوري كه نازل كرده‌ايم ايمان بياوريد». اگر كسي به رسول ايمان آورد، به كتاب هم ايمان مي‌آورد به تلازم؛ اگر كسي به كتاب ايمان آورد، به رسالت رسول هم ايمان مي‌آورد به التزام؛ ولي گاهي به هر دو صريحاً اشاره مي‌شود؛ فرمود: ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا﴾.

پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، واسطه در نزول قرآن براي همگان

عمده اين است كه اين نور؛ يعني دين و اين قرآن، همان طوري كه بر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد، بر ما هم نازل شد. كسي مي‌تواند جايگاه نزول قرآن كريم قرار بگيرد كه از قرآن جدا نباشد؛ وگرنه قرآن به ما هم نازل شد؛ نه براي ما فقط. تعبير قرآن كريم اين است كه ما اين قرآن را؛ هم به سوي شماي پيامبر نازل كرديم؛ هم به سوي امّتت نازل كرديم. پس اگر قرآن نور است ـ به استناد آيهٴ سورهٴ «تغابن» كه فرمود: ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا﴾ ـ در سورهٴ «نحل» و در ديگر سور هم فرمود: «ما اين كتاب را به سوي مردم هم نازل كرديم»، آن‌گاه رسول‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك نحو دريافت مي‌كند، مردم طور ديگر دريافت مي‌كنند. تابِ آن هست كه انسان بگويد قرآن به سوي ما هم نازل شده است. آن كسي كه در معرض قرآن بود، مي‌يابد كه قرآن به سوي او هم نازل شده است؛ نه تنها براي او؛ منتها به سوي او مع‌الواسطه و به سوي رسول خدا بلاواسطه. بيان ذلك اين است كه در سورهٴ «نحل» اين‌چنين فرمود؛ آيهٴ 44 سورهٴ نحل اين است كه ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾؛ ما اين ذكر را (اين كتاب را) به سوي تو نازل كرديم تا تو مبيّن و مفسّر باشي چيزي را كه به سوي مردم تنزيل شده است. گفتند فرق بين انزال و تنزيل آن است كه انزال براي دفع است تنزيل براي تدريج؛ حالا يا اين دو مادّه و اين هيئت اين معنا را تفهيم مي‌كنند يا به قرينهٴ مقابله از اين دو تعبير، اين دو معنا استفاده مي‌شود؛ وقتي در كنار هم قرار گرفتند از انزال، نزول دفعي و جمعي [استفاده مي‌شود] و از تنزيل، نزول تدريجي استفاده مي‌شود. اين هيئت باب افعال و هيئت باب تفعيل اين خصيصه را احياناً دارند كه يكي براي دفع است، يكي براي تدريج؛ امّا اينجا بر اساس قرينهٴ تقابل خواستند استفاده كنند كه انزال قرآن براي رسول خدا دفعي و جمعي است، براي مردم است كه در طيّ تاريخ، زمان و امثال ذلك بايد تدريجاً حل بشود؛ ولي نسبت به هر دو انزال است. فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾؛ معلوم مي‌شود انسانها هم مُنزَل‌ اليه و مُنزَّل اليه‌اند، خداي سبحان به سوي انسانها هم اين طناب را آويخت، اين حبل‌الله را آويزان كرد؛ به سوي انسانها هم نازل كرد. اگر كسي در معرض قرآن قرار بگيرد مي‌بيند كلام‌الله است كه نازل شده است، به سوي او نازل شده است؛ منتها آن لياقت را غير از نبيّ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كسي ندارد كه با فرشته تماس داشته باشد يا بلاواسطه دريافت كند، بلكه بايد از راه رسول خدا دريافت كند، ولي رسول خدا مجرايي از مجاري تنزّل وحي مي‌شود.

مخاطب قرآن بودن مؤمن واقعي

و اگر كسي مؤمن راستين باشد هم‌اكنون كلام‌الله را مي‌شنود و هم‌اكنون خداي سبحان دارد با او سخن مي‌گويد و اگر جزء كساني بود كه ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ[11] او ديگر كلام‌الله را نخواهد شنيد، چون ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ[12]. اين مقام براي مؤمن هست كه كلام‌الله را بشنود و اين مقام براي مؤمن هست كه هم‌اكنون مخاطب باشد به ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا[13]؛ شاهدش هم اين است كه ادب تلاوت آن است كه اگر كسي خواند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ يا شنيد ﴿يا أيّها الّذين امنوا﴾، بگويد «لبّيك». اين «لبّيك» كه پاسخ‌دادن است، يك امري است كه بايد جدّش متمشّي بشود؛ وقتي انسان جِدّش متمشّي مي‌شود و مي‌گويد: «لبّيك»؛ «بله»؛ «حاضرم» كه خطاب فِعلي باشد، كسي با او كار داشته باشد، با او حرف بزند؛ اگر كسي با انسان حرف نمي‌زند و با انسان خطاب نمي‌كند كه انسان نمي‌گويد «لبّيك». پس جِدِّ «لبّيك» وقتي متمشّي مي‌شود كه انسان خود را مخاطَب بيابد، وقتي مخاطب مي‌يابد كه گوينده ـ به نام خداي سبحان ـ با انسان سخن بگويد، پس هم‌اكنون هم كلام‌الله رايج است و هم‌اكنون اين نور را خداي سبحان براي مؤمنين انزال كرده است؛ منتها به واسطهٴ رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم).

پرسش ...

پاسخ: بله؛ اگر تعبير اين بود كه براي مردم؛ نظير آيهٴ سورهٴ «ابراهيم» كه ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ[14] اين درست نيست؛ امّا تعبير آيات ديگر اين است كه ما اين كتاب را به سوي مردم نازل كرديم: ﴿أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[15].

قلب مطهر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، مجراي نزول وحي

پرسش ...

پاسخ: بسيار خوب، پس منزل اليه‌اند؛ همان طوري كه رسول‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مُنزَل‌اليه است، امّت هم مُنزَل‌اليه هستند؛ بنابراين قرآن به سوي مردم نازل شد. اگر كسي ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ[16]، اين تنزّل قرآن را نيافت؛ ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ[17]، و اگر كسي خود را در معرض قرآن قرار داد، مي‌بيند قرآن به سوي او هم نازل شده است؛ منتها مع‌الواسطه و آن تتمّهٴ اين حبل‌الله به دست اوست و آنچه را كه او مي‌گيرد اگر محكم بگيرد («يمسّكون بكتاب الله» بشود، محكم بگيرد) و بالا برود، خيلي راه باز است. آنچه در قلب يك مؤمن است دنبالهٴ كلام خداست؛ نه اينكه كلام خدا آمده باشد به دست رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد قطع شده باشد و از آن به بعدش ديگر كلام‌الله نباشد. اگر رسول ‌خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هر چه از لبان مطهّرش در مي‌آيد وحي است: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَي[18]، پس لبان مطهّرش كانال وحي است، اگر لبان مطهّرش كانال وحي بود، آنچه را هم كه به سمع مؤمن مي‌رسد تتمّهٴ وحي است (اگر مؤمن لايق باشد)، و اگر همين راه را بگيرد و بالا برود خيلي راه باز است؛ اين است كه تا به لقاي حق هم راه دارد. اين طور نيست كه وحي بيايد تا به حضرت، بعد قطع بشود، اگر از آن به بعد وحي نباشد كه پس نطق او وحي نيست. از اينكه خدا فرمود: «آنچه از لبان مطهّر حضرت مي‌رسد وحي است»، پس آنچه شما مي‌شنويد وحي‌الله است؛ ممكن نيست او وحي بگويد [ولي] ما غير وحي‌الله بشنويم؛ يا او وحي بگويد [ولي] ما غير وحي‌الله بخوانيم (اين‌چنين نيست)؛ اگر او وحي‌الله را نطق كند ما هم وحي‌الله را گوش مي‌دهيم.

بنابراين اين مقام براي انسان هست كه اگر دنبالهٴ اين وحي را بگيرد بالا برود؛ فرمود: ﴿أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[19].

مؤمن واقعي، مقصد نهايي وحي الهي

آن‌گاه همين معنا را در قسمت ديگر روشن‌تر بيان كرد؛ فرمود: ما نوري را براي شما انزال كرديم، اگر حق‌شناس باشيد اين نور را مي‌بينيد؛ اينكه فرمود: ﴿أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً[20]، اين را به ما خطاب كرد؛ فرمود: من براي شما نور روشني را انزال كردم. اگر خداي سبحان براي ما نور انزال كرده است، پس اين‌چنين نيست كه اين نور آمده باشد تا قلب مطهّر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، از آن به بعد قطع شده باشد (اين‌چنين نيست).

آن‌گاه نشانهٴ اينكه قرآن براي ما نازل شده است يا نه، اين را بايد خود ما تشخيص بدهيم؛ از آن طرف خدايي كه «أصدق القائلين» است: ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً[21]، فرمود: من نور را به سوي شما نازل كردم: ﴿أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً[22]، پس آنچه به قلب ما مي‌رسد همان تتمّهٴ وحي خداست كه خدا با انسان سخن مي‌گويد، و اگر خواستيم ببينيم اين وحي كه تا به قلب مطهّر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[23] ـ كه در سورهٴ «شعراء» است ـ و از قلب مطهّر حضرت هم به لبان مطهّرش آمده است كه به ما رساند: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي[24]، از آن به بعد آيا در قلب ما جا كرد يا اين وسط، شيطان نگذاشت كه اين وحي در دل جا بكند، اگر خواستيم بيابيم كه وحي به دل نشست يا نه، آن را در سورهٴ «نساء» مشخّص فرمود؛ سورهٴ «نساء» آيهٴ شصت به بعد.

پرسش ...

پاسخ: آن را فرمود: ﴿تِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[25]؛ آن يك تمثيل است؛ فرمود: اگر ما بر كوه نازل بكنيم اين متصدّع مي‌شود (اين يك تمثيل است).

پرسش ...

پاسخ: ولي براي انسانها واقعاً نازل كرده‌ايم. بله؛ طنابي است از طرف خداي سبحان آويزان شده، هر كس اين را گرفت معلوم مي‌شود اين وحي آمد، آمد، آمد تا به قلب او رسيد و اگر كسي «َنَبذُهُ وَرَاء ظهُره» خب، نيامد بگيرد ديگر.

پرسش ...

پاسخ: چرا؛ نازل كرده است [ولي] اين شخص نپذيرفت [و] اعتصام نكرد به حبل‌الله، فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ[26]؛ من اين طناب را آويزان كردم در دسترس شماست، شما اين طناب را بگيريد. اين‌چنين نيست كه نازل نكرده باشد، نازل كرد، طناب را آويزان كرد؛ منتها تمسّك و اعتصام لازم است.

پرسش ...

پاسخ: يك وقت است كه انسان آبي را به تشنه‌اي مي‌دهد [و] مي‌گويد «تو بنوش، بعد به هر كه خواستي بده»؛ يك وقت اين‌چنين نيست؛ اين آبي است كه در اين مَجرا گذاشته است و [فرد] اميني را هم در همهٴ اين مجاري قرار داد به نام لوله‌هاي امن كه اينها چيزي را هدر نمي‌دهند، اين لوله‌هاي امن حامل اين آب زلال‌اند؛ آن لوله‌هاي امن عبارت از ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ[27]؛ فرشتگان امن هستند، بالاتر از اينها فرشتهٴ امين است، به نام جبرئيل(سلام الله عليه) كه ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ[28]؛ تا برسد در مرحلهٴ قوسِ نزول به آن نازل‌ترين درجه كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ[29]، اين هم يكي از آن كانالهاي امن است؛ از قلب مطهّر حضرت مي‌آيد به لبان مطهّرش: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي[30]؛ پس آنچه از لبان مطهّرش در مي‌آيد وحي‌الله است و اگر كسي گرفت، وحي‌الله را گرفت؛ نه اينكه وحي آمد تا قلب مطهّر حضرت، بعد قطع شده است؛ اگر كسي نشنيد، البتّه خب به سوء اختيار خود چشم و گوشش را بست؛ ولي اگر كسي گرفت وحي‌الله را گرفت.

پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، امين وحي حق

پرسش ...

پاسخ: نه؛ خيلي فرق مي‌كند، يك وقت است كه ما تلقّي‌مان در رسالت اين است كه شما به يك كسي مي‌فرماييد «اين پيام مرا به زيد برسان»، اين يك كلامي است منقطع و بريده؛ يك وقت بين خود و بين او يك سيم و دستگاهِ ميكروفن و همه و همه را نصب مي‌كني كه صداي شما را مستقيماً او مي‌شنود؛ منتها اين مهره‌ها همه كانالهاي امن‌اند [و] كم و زياد نمي‌كنند. قلب مطهّر حضرت [و] زبان مطهّر حضرت، كانال وحي هستند، از خود كه نمي‌گويد؛ نه آنچه را كه وحي است كتمان مي‌كند كه نگويد، چون ﴿وَمَا هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[31]؛ ضنين نيست (بخيل نيست) كه ضنّت بورزد، وحي را كتمان كند و نگويد؛ و نه چيزي كه مي‌گويد غير وحي است، چون ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي[32]؛ آن وقت قهراً آنچه مي‌گويد وحي است. نفي و اثبات (هر دو) را قرآن تضمين كرده است، فرمود: هر چه ما به او داديم مي‌گويد [و] چيزي را كتمان نمي‌كند (يك) و نه تنها هر چه ما داديم مي‌رساند، بلكه اضافه هم نمي‌كند كه از خود بگويد (اين دو)، پس اين مي‌شود امينِ وحيِ حق، اگر امين وحي حق شد، انسان كه گوش مي‌دهد به كلام‌الله گوش مي‌دهد. اگر اين تحليل درست شد [پس] در سورهٴ «توبه» كه دارد ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ[33]، اين ظاهرش درست است، انسان كه مي‌شنود كلام‌الله را مي‌شنود؛ نه اينكه مثل اينكه شما به يك كسي پيام بدهيد، [مثلاً] به زيد بگوييد «پيام مرا به عمرو برسان» كه عمرو پيام شما را به وسيلهٴ زيد مي‌شنود، در حقيقت محتوا را دريافت مي‌كند؛ ولي كلام، كلام زيد است (كلام، كلامِ اين رابط است)؛ ولي اگر شما يك بلندگو [داشتيد] و سيم‌كشي كرديد، مستقيماً حرف شما را عمرو مي‌شنود، لذا يك عدّه وقتي كه قرآن مي‌خوانند بي‌هوش مي‌شوند (اين‌چنين است)؛ اينكه ائمه مي‌گفتند بخوان يا خودشان مي‌خواندند احياناً بي‌هوش مي‌شدند اين است[34].

پرسش ...

پاسخ: در محتوا نه؛ در لفظ چرا. چون لفظ را قرآن كريم به عنوان معجزه از طرف خداي سبحان ابلاغ كرد؛ فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً[35]؛ ما اين را به لفظ عرب درآورديم؛ [خداي سبحان فرمود:] اين تكلّمِ ما در مراحل نازله به كسوت عربيّت از آنِ ماست؛ ولي در احاديث قدسيّه نه، آن هم وحي است البتّه. لذا «إنّي تارك فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض»[36]؛ وقتي خوب انسان تحليل مي‌كند، مي‌بيند بين سنّت معصومين(عليهم السّلام) با وحي الهي از نظر محتوا فرقي نيست، چون آنها در احكام دين كه از خود چيزي نمي‌گويند؛ از خداي سبحان به ما مي‌رسانند.

پرسش ...

پاسخ: تنزّل اگر به نحو تجلّي شد يعني اصلش و حقيقتش آنجاست، رقيقتش و مرحلهٴ نازله‌اش نزد ماست.

پرسش ...

پاسخ: خودِ جبرئيل امين(سلام الله عليه) جزء مجاري وحي است و پيك امن است و خودِ رسول‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم جزء امين وحي است؛ البتّه در قوسِ نزول، از اين طرف كه وحي تنزّل مي‌كند؛ [اما] در آن مراحل عاليه كه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد «ما نورِ اوّليم، اوّل ‌چيزي كه خلق شد نور ما بود، ما قبل از فرشته‌ها بوديم»، آن يك حساب ديگري دارد. هر درجه‌اي از درجات وحي كه تنزّل مي‌كند كلام خداست بر اساس حمل حقيقت و رقيقت، ممكن است حملهاي اوّلي و شايع بر اينها صادق نباشد؛ امّا در همهٴ اين موارد بالأخره انسان كلام‌الله را مي‌شنود، لذا وقتي كه مخاطِب شد به ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا[37]، ادب تلاوت هم اين است كه بگويد «لبّيك».

پرسش ...

پاسخ: نه؛ كلام، فعلِ حق سبحانه و تعالي است.

نشانهٴ ايمان به نزول وحي بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و انبياي پيشين(عليهم السلام)

كدام انسان است كه در خود اين مزه و اين طعم را حس مي‌كند كه دارد كلام‌الله را مي‌شنود؟ در سورهٴ «نساء» گوشه‌اي از اين را مشخّص فرمود؛ آيهٴ شصت [سورهٴ «نساء»] اين است [كه] فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً﴾. در اين آيات محل بحث از سورهٴ «بقره» خداي سبحان فرمود: قرآن هدايت است براي متّقيان، متّقيان كساني‌اند كه ﴿يُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾، خب نشانهٴ اينكه انسان به آنچه بر پيامبر و بر انبياي پيشين(عليهم السّلام) نازل شده است ايمان دارد چيست؟ اين است كه هرگز به سراغ طاغوت نرود؛ آن كه به محكمهٴ طاغوت مراجعه مي‌كند او به وحي و رسالت انبياي پيشين ايمان نياورده است. ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾؛ اينها گمان مي‌كنند كه جزء كساني‌اند كه به آنچه به سوي تو نازل شد يا به سوي انبياي پيشين نازل شده است ايمان مي‌آورند؛ ولي ﴿يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ﴾؛ مي‌خواهند تحت حكومت طاغوت باشند؛ در مسائل قضايي به طاغوت مراجعه كنند؛ در مسائل حكومتي به حكومت طاغوت مراجعه كنند؛ در حالي كه ﴿يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً﴾؛ معلوم مي‌شود اگر كسي به محكمهٴ غير حق مراجعه كرد، اين نمي‌تواند بگويد من به پيامبر و آنچه بر انبياي پيشين(عليهم‌السّلام) نازل شده است ايمان مي‌آورم. در سورهٴ «نساء» آيهٴ 162 فرمود: آنها كه راسخ در علم‌اند و مؤمنين واقعي‌اند، حسابشان جداست: ﴿لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ﴾؛ از آن اهل كتاب، ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾؛ راسخ در علم است كه ﴿بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾ ايمان دارد. ﴿لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُم﴾؛ از آن اهل كتاب، ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُؤلئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً﴾. آن‌گاه بسياري از انبيا را هم اسم مي‌برد كه ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَي نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسي وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمانَ وَآتَيْنَا دَاوُود زَبُوراً ٭ وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَي تَكْلِيماً[38] كه اين مبسوط‌ترين آيه‌اي است كه اسامي انبياي عظام را مي‌برد.

 

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 [1]ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 19.

 [2]ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 97.

 [3]ـ سورهٴ هود، آيهٴ 49.

[4] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 44.

[5] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 78.

[6] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 69.

[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 136.

[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 136.

[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 285.

[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 177.

[11] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 187.

[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 18.

[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 104.

[14] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[15] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 44.

[16] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 187.

[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 18.

[18] ـ سورهٴ نجم، آيات 3 و 4.

[19] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 44.

[20] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 174.

[21] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 174.

[23] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 و 194.

[24] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.

[25] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 21.

[26] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

[27] ـ سورهٴ عبس، آيات 15 و 16.

[28] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 21.

 [29]ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 و 194.

 [30]ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.

 [31]ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 24.

 [32]ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.

 [33]ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 6.

 [34]ـ ر . ك: الكافي، ج2، ص602.

 [35]ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 3.

 [36]ـ بحارالانوار، ج 2، ص 226.

 [37]ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 104.

[38] ـ سورهٴ نساء، آيات 163 و 164.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق