03 02 1986 2172182 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 157(1364/11/14)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (۶۳) ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الخَاسِرِينَ (۶٤)

امكان رفع طور و عدم اجبار ايمان

بحثهايي كه در اين كريمه مطرح بود، در چند مقام خلاصه مي​شد. مقام اوّل اين بود كه رفع كوه به عنوان يك پديدهٴ خارجي ممكن است. دليل عقلي بر استحالهٴ او نيست و ظاهر آيه هم رفع كوه طور است و اين ظاهر هم مأخوذ است و حجّت، شواهدي هم از آيات قرآن كريم اشاره شد.

مقام ثاني اين است كه اين در حد يك معجزه است. حالا يا معجزه وعده آميز يا معجزه تهديدآميز، فرق نمي‌كند. معجزه، اختيار را از مكلّف سلب نمي​كند و انسان تا آخرين لحظه​اي كه در نشئهٴ دنياست و در دار تكليف است مختار است و ايمان او مقبول است همين كه از نشئه دنيا به عالم برزخ قدم گذاشت، نشئه تكليف بر طرف مي​شود و اضطرار و الجاء شهودي همراه اوست و ايمان مسموع و مقبول نيست. لذا اين رفع كوه طور به عنوان يك معجزه در ايمان آوردن بنى‌اسراييل مؤثر بود ايمان آوردند يا توبه كردند و مسموع شد، امّا آن غرق فرعون كه او را به مرگ رساند، به حال احتصار رساند آن نشئه، نشئهٴ تكليف نبود لذا ايمان فرعون مقبول نبود.

معناي اخذ دين به قوت

مقام سوم اين بود كه اين تولّي و اعراضي كه كردند باز با چه عاملي توفيق بازگشت از آن تولّي را خدا به اينها اعطا كرد.

قبل از اين​كه به مقام ثالث بحث برسيم به اين نكته بايد عنايت كرد كه چرا خداي سبحان اصراري دارد كه با قدرت شما كتاب مرا بگيريد ﴿خذوا ما آتيناكم بقوةٍ﴾ آن روايتي كه صاحب محاسن برقي از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد آن را هم كه ملاحظه فرموديد كه از امام صادق(سلام الله عليه) پرسيدند: آيا منظور آن است كه بقوة القلوب بگيريد يا بقوة الأبدان حضرت فرمود: هم بقوة القلوب بگيريد هم بقوة الأبدان[1]. يعني يك كسي بگويد من مسائل علمي را من خوب مي​فهمم ولي حمايت مال ديگران است اين چنين نباشد يا كسي بگويد: من فقط نيروي مسلّح و رزمي هستم من بايد از دين دفاع كنم ولي مسائل عقلي را فهميدن استدلالات به عهده من نيست اين چنين نباشد. بلكه هر انساني موظّف است دين را خوب بفهمد و از دين فهميده، خوب حمايت كند ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّةٍ﴾ نه اين​كه يك گروه بشوند اهل علم و يك گروه بشوند اهل عمل. آن تخصّص نهايي البته مخصوص همه نيست ولي نوع مسلمين موظّفند كه دينشان را خوب بفهمند و از دينشان هم خوب حمايت كنند.

 

گسترهٴ پيمان اخذ دين به قوت

و اين را خداي سبحان هم به رهبر مسلمين دستور دارد هم به خود مسلمين، يعني وقتي به يك پيغمبر دستور مي​دهد در حقيقت به رهبر مسلمين دستور مي​دهد ديني كه انبيا مي​آورند همان اسلام است غير از اسلام، ديني را نياورده​اند چون ﴿إنّ الدّين عندالله الإسلام﴾[2] و اين اسلامي هم كه الآن است همان دين ابراهيم خليل(سلام الله عليه) است كه همهٴ انبيا روي آن صحّه گذاشتند و اگر تفاوتي هست در شريعت و منهاج است كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً  وَمِنْهَاجاً[3] وگرنه در خطوط كلي دين در عقايد اصلي دين فرقي بين اديان نيست چون ﴿إنّ الدّين عندالله الإسلام﴾[4] اگر فرقي هست بين دقيق و اَدقّ است، بين كامل و أكمل است وگرنه فرق ماهوي كه دين آينده دين قبلي را نفي كرده باشد، اينچنين نيست. شريعت بعدي، شريعت قبلي را نسخ مي​كند يعني در مسائل جزئي و فروع دين، امّا خطوط كلي دين همواره كامل شده است تا به جايي رسيده است  كه ﴿اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي﴾[5] وقتي خداي سبحان، اين حرف را به پيغمبر مي​گويد كه من كتابي كه به تو دادم اين را با قوه بگير، يعني امّت تو هم اين چنين‌اند.

و چون بحث در تورات  است و بنى‌اسراييل است و أخذ بقوّه، خداي سبحان همين مطلب را به موساي كليم فرمود: كه آنچه من به تو دادم با قدرت بگير، آيهٴ 145 سورهٴ مباركهٴ اعراف اين است كه فرمود: ﴿وكتبنا له في الألواح من كلّ شيءٍ موعظةً وتفصيلاً لكلّ شيءٍ فخذها بقوةٍ وأمر قومك يأخذوا بأحسنها سَأُريكم دارَ الفاسقين﴾[6]؛ فرمود: اين الواح را با قوّه بگير، با قوه بگير نه يعني طوري در دستت نگهدار كه نيفتد حضرت وقتي كه آمد، برگشت ديد كه عده​اي به دنبال سامري حركت كرده​اند، الواح را پرت كرد. اين همان أخذ بقوه است. روي شدّت غضب و عصبانيّت، آن الواح را پرت كرد. يعني اين چه روشي بود كه شما داشتيد ﴿أفطال عليكم العهد﴾[7] ما عهد چهل روزه سپرديم و بعد از چهل روز هم برگشتيم. چرا در غيبت ما به دنبال سامري حركت كرديد.

 

دفاع همه جانبه از دين

خداي سبحان مي​فرمايد اين الواح را با قوّه بگير يعني هم معارفش را خوب بفهم و هم  از اين معارف فهميده خوب حمايت بكن، هيچ سستي راه پيدا نكند. كسي كه به همين ظواهر اكتفا مي​كند خب با چهار تا شبهه از پا در مي​آيد اين اَخذ بقوه نيست. كسي كه نتواند از دينش با برهان حمايت كند اين چه اَخذ بقوه است؟ يك وقت دستور مي​دهند كه آيات را تلاوت كنيد مي‌فرمايد: ﴿فاقرؤا ما تيسّر من القرآن﴾[8] تا مي​توانيد قرآن بخوانيد، خب عبادت است، نورانيت به انسان مي​دهد، خانه​اي كه در آن قرآن خوانده مي​شود نور است و نوراني است و فرشتگان آن خانه را به عنوان نوراني مي​بينند. اين يك بهره لفظي است كه آن همه فوايد را به دنبال دارد يك وقت مي​گويند: ﴿خذوا ما آتيناكم بقوةٍ﴾؛ يعني دينتان را با قدرت بگيريد. خب اگر چهارتا شبهه ماركسيستي آمد نتواند شما را بلغزاند همين كه شما در برابر شبهه نتوانستيد جواب بگوييد خواه و ناخواه قلبتان لرزيد. چون قلب به دست شما نيست به دست دليل است اگر يك شبهه​اي در قلبتان راه پيدا كرد و نتوانستيد جواب بدهيد، بدانيد كه قلبتان متزلزل شد. گرچه به حسب سكوت و آرامش لفظي همان متانت خود را حفظ مي​كنيد. كسي كه نتواند يك اشكال را جواب بدهد بايد مطمئن باشد كه شبهه آمد تا حريم قلب او را گرفت اين اَخذ بقوة نيست اَخذ بقوة آن است كه انسان دينش را با استدلال قوي و محكم بگيرد و بتواند از آن حمايت كند. اگر اهل قلم است اَخذ بقوه​اش استدلال است و حمايت عالمانه و اگر اهل شمشير است باز هم استدلال است و حمايت شجاعانه. به موساي كليم فرمود: ﴿فخذها بقوةٍ﴾[9]؛ با قدرت اين الواح را بگير، ﴿وأمر قومك يأخذوا بأحسنها﴾[10]؛ به بنى‌اسراييل هم بگو كه اين الواح را با بهترين روش بگيرند يعني اين‌ها را با آب طلا بنويسند؟ يعني اين را در يك پارچهٴ ترمه​اي نگه دارند؟ اين اَخذ به احسن است؟ اگر اين اخذ به احسن بود كه نمي​گفتند تذهيب مساجد و امثال ذلك محرّم است يا لااقل فتوا به كراهت نمي​دادند و نمي​گفتند وقتي وليّ عصر(ارواحنا فداه) ظهور كرد اوّل كاري كه مي​كند اين آثار تشريفاتي را بر مي​دارد اين اَخذ بقوّه عبارت از آن نيست كه شما كتاب آسماني را در يك پارچهٴ ترمه​اي بپيچيد، يا آن را محكم بگيريد، خوب فهميدن و خوب حمايت كردن، محكم گرفتن است. فرمود: هم خودت اين تورات را محكم بگير هم به بنى‌اسراييل بگو با بهترين وجه اين الواح را بگيرند ﴿وأمر قومك يأخذوا بأحسنها﴾[11] به بهترين روش اين را بگيرند، يعني خوب بفهمند، درس بخوانند، بحث كنند.

در همين آيهٴ محل بحث فرمود: ﴿واذكروا ما فيه﴾ مذاكره كنيد تورات را علني تدريس كنيد روي تورات كار كنيد، دربارهٴ تورات مذاكره كنيد با هم نه فقط بخوانيد متذكر باشيد. اين خطاب فقط به فرد نيست هم در مسائل فردي، به فرد خطاب است و هم در مسائل جمعي به جامعه خطاب است كه ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّةٍ﴾، هم به موساي كليم(سلام الله عليه) فرمود كه: ﴿فخذها بقوّة وأمر قومك يأخذوا بأحسنها﴾[12]، هم به خود بنى‌اسراييل فرمود: ﴿خذوا ما آتيناكم بقوةٍ﴾.

 

ـ نمونه‌اي از اخذ دين به قوت

آنگاه نمونه اَخذ بقوه را هم قرآن كريم ذكر مي​كند مي​فرمايد كه ما همين مطلب را هم به يحياي زاهد گفتيم كه ﴿يٰا يحيىٰ خذِ الكتاب بقوّة﴾[13] حالا اين كتاب يا كتاب مخصوصي است كه خداي سبحان به يحييٰ داد يا همان انجيل است يا همان تورات است كه كتاب حاكم و كتاب رسمي آن روز بود، آيهٴ 12 سورهٴ مريم اين است كه ﴿يا يحيىٰ خذ الكتاب بقوّة﴾[14] خب چطور يحييٰ كتاب را به قوّه گرفت آنقدر اين كتاب را با قدرت گرفت تا آنجايي كه جاي شهادت بود و بايد سر بدهد و سر داد اين معناي اَخذ بقوه است و سالار شهيدان حسين بن‌علي(سلام الله عليه) هم در بين راه جريان يحيا(سلام الله عليه) را گفتند مكرّر بر زبان شريف مي‌آورد كه «أنّ من هوان الدّنيا علي الله أنّ رأس يحيىٰ بن زكرّيا اهدي إلى بغيّ مِن بغايا بنىإسرائيل»[15] كه اين سفرش را با سفرنامه يحياي شهيد(سلام الله عليه) همراه مي​كرد ذكر يحيي را مي​گفت يعني او كتاب را خوب گرفت: ما گفتيم ﴿يا يحييٰ خذ الكتاب بقوة﴾[16] او هم با قدرت گرفت يعني تا آنجا كه ممكن بود بياناً حمايت كرد و از آن به بعد هم با شهادت حمايت كرد اين اَخذ بقوه است ﴿يا يحيىٰ خذ الكتاب بقوة﴾[17].

اين كتاب معهود بود حالا يا همان انجيل بود كه معاصر عيساي مسيح بود، همان كتابي كه خداي سبحان به مسيح داد كه ﴿آتاني الكتاب و جعلني نبيّاً﴾[18] يا همان توراتي بود كه كتاب حاكم آن روز بود، كتاب رايج آن روز قبل از اين كه انجيل تنزل كند همان تورات موساي كليم(سلام الله عليه) بود يا كتاب مخصوص بود كه احتمالش براي صابئين هست يا همان انجيل مسيح(سلام الله عليه) بود يا كتاب حاكم آن روز بود يعني تورات، علي ايّ حال فرمود: اين كتاب را محكم بگير و يحياي شهيد هم محكم گرفت و نشانهٴ استحكام‌گيري او هم شهادت اوست.

پس اگر فرمود: اين كتاب را با محكم بگيريد يعني خوب بفهميد و خوب حمايت كنيد چه با قلم و بيان و چه با شهادت و جنگ كه ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّة﴾

آنهايي كه كتاب الهي را با استحكام گرفتند از آنها خداي سبحان با تجليل ياد مي‌كند مي‌فرمايد: اجر آنها محفوظ است. در آيهٴ 170 سورهٴ اعراف مي‌فرمايد كه: ﴿والذين يمسّكون بالكتاب﴾[19] نه تنها ماسكند و نه تنها ممسِكَند بلكه ممسّكند. تمسيك آن شدّت إمساك است يعني خوب بگيريد ﴿والذين يمسّكون بالكتاب﴾[20] كه اين باب تفعيلش براي همان شدّت مطلب است، فرمود: محكم بگيريد، با شدت گرفتن مثل همان با قوّت گرفتن است ﴿والذين يمسّكون بالكتاب وأقاموا لاصلوة إنّا لا نضيع أجر المصلحين﴾[21] اينها جزو مصلحيني‌اند كه ما اجرشان را هرگز ضايع نخواهيم كرد. پس اگر كسي فقط بخواند و نداند اين آيات چه مي‌خواهد بگويد او اخذ بقوه نكرد.

سؤال ...

جواب: نه به احسن انحاي الواح، چون در مورد قرآن هم همين طور است، بله ديگر، محتواي او حسن است و أحسن، دربارهٴ قرآن هم همين طور است. دربارهٴ قرآن هم به ما فرمودند: ﴿واتّبعوا أحسن ما أنزل إليكم﴾[22] يعني خداي سبحان هم دستور عدالت داد هم دستور احسان، فرمود: شما حداقل اين است كه عادل باشيد، اينكه فرمود: ﴿واتّبعوا أحسن ما أنزل إليكم﴾[23]؛ يعني اگر توانستيد بكوشيد بالاتر از عدالت قدم برداريد. نشد لااقل عادل باشيد، عدالت، حسن است احسان، احسن. ﴿إنّ الله يأمر بالعدل والإحسان﴾[24] انسان بايد بكوشد به احدي ستم نكند حالا اگر كسي نسبت به او ستم كرد اگر مسلمان بود توانست عفو كند با صبر و گذشت او را شرمنده كند ﴿ادفع بالّتي هي أحسن فإذا الّذي بينك و بينه عداوة كأنّه وليّ حميم﴾[25] اگر كافر بود ﴿أشداء علي الكفّار﴾[26] بايد باشد ﴿من اعتديٰ عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتديٰ عليكم﴾[27] پس يك دستور حسن دارد اسلام. يك دستور أحسن، همه دستوراتش نيك است منتهي بعضي دستوراتش نيك‌تر مثل مسألهٴ احسان، گذشت و عفو و مانند آن. گفتند اگر خواستيد زكات بدهيد، گوسفند شد سالش فلان باشد. گاو شد سالش فلان باشد خب اگر يك گوسفندي چاق‌تر، فربه‌تر، پرگوشت‌تر را بدهند كه أحسن است، اينكه فرمود: ما به شما گفتيم اين دستورات را انجام بدهيد، ولي شما به آن حداقل اكتفا نكنيد به اين فكر نباشيد كه جهنّم نرويد به اين فكر باشيد عالي‌ترين درجهٴ بهشت به انتظار شما باشد ﴿واتّبعوا أحسن ما أنزل إليكم من ربّكم﴾[28] همه نور است ولي شما نوراني‌تر را بگيريد.

سؤال ...

جواب: چون صدرش الواح دارد كه، نه ﴿وكتبنا له في الألواح من كلّ شيء موعظة و تفصيلاً لكلّ شيء فخذها بقوّة و أمر قومك يأخذوا بأحسنها﴾[29] به أحسن آن تورات، به أحسن تفصيل كل شيء به احسن الواح و مانند آن.

بنابراين همه آياتي كه در قرآن كريم است يا در تورات است يا در ساير كتابهاي آسماني است نور است و حسن، منتها بايد كوشيد آن أحسن را گرفت.

سؤال ...

جواب: يعني بعد از اينكه ساليان متمادي ذبح اولاد كرد و استحيا نساء كرد و امثال ذلك، بعد از اينكه نه معجزه را از نزديك ديده است. دربارهٴ غرق فرعون شما اگر اين آيات را بخواهيد تلاوت كنيد هنوز به آن معجزات بعدي نرسيديد مي‌گوييد اي كاش خداي سبحان، زودتر بساط او را جمع مي‌كرد خداي سبحان مي‌فرمايد ما با عصا آزموديم نشد، با يد بيضا آزموديم نشد، با هفت معجزه ديگري آزموديم نشد، با جراد و قمّل و امثال ذلك آزموديم نشد تا سرانجام به اينجا رسيد، همه آن معجزات آزمايشي بود چيزي به عنوان اتمام حجّت فرو گذار نكرد آن انساني كه ساليان متمادي ذبح اولاد مي‌كرد، خداي سبحان به موسي و هارون(عليهما السلام) فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى[30]؛ با او نرم حرف بزنيد بلكه بترسد همه راه‌ها را ذكر كرد آن وقت ديد او دست از آدم كشي برنمي‌دارد تا آن آخرين لحظه به اين فكر افتاد كه همه را قلع و قمع كند آن ساحران را آورد بر عليه موساي كليم به مبارزه، آنان تشخيص دارند، كارشناس بودند ديدند سحر با معجزه پهلو نزند، اينها ايمان آوردند گفتند: پاي راست و دست چپ شما را قطع مي‌كنم ﴿لأقطعنّ ... وَلأصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ[31] اين كارها را كرده، ديگر چنين كسي توفيق آن را ندارد. نظير آن بياني كه امام سجاد(ع) دربارهٴ يزيد گفته.

سؤال ...

جواب: گناه شخصي بله، ولي گناه نوعي چطور قابل بخشش است؟ با يك استغفار، آن همه را كه كشت از بين نمي‌رود كه، اين نور را خداي سبحان به هر كسي عطا نمي‌كند نظير آن راهنمايي كه امام سجاد(ع) به يزيد كرد فرمود: او توفيق پيدا نمي‌كند من گفتم نماز شب ولي او اهل اينكه نماز شب بخواند نيست.

سؤال ...

جواب: بله ديگر اين هم يك رحمت است، اينكه انسان عذاب مي‌خواهد همهٴ أنبيا براي تبه‌كارانشان، طاغوتيان عذاب مسئلت مي‌كردند، همين بود، كه خدايا عذاب بياور به حيات اينها خاتمه بده كسي كه به هيچ وجه قابل هدايت نيست ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ[32] او براي چي بماند؟ يعني از اين بعد دليل براي او روشن بشود فرمود: او مثل آفتاب حقانيت موساي كليم را ديد او مثل روز روشن حقانيت موساي كليم را ديد ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ[33] خب براي چي بماند اين است كه خداي سبحان دعاي موساي كليم را در آن جا مستجاب كرد.

در اين بخش همان طوري كه در ساير موارد امر به اخذ با يك نكتهٴ تدبّري جمع مي‌كند اين آيهٴ محل بحث هم اين چنين خواهد بود در همين آيهٴ 93 سورهٴ مباركهٴ بقره مي‌فرمايد: ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّة واسمعوا﴾[34] معلوم مي‌شود اخذ به قوه تنها اين نيست كه انسان، كتاب را يا تورات را يا كتابهاي آسماني ديگر را در يك پارچه‌اي ترمه‌اي بگذارد، در قابهاي سنگين قيمت بگذارد، اين اخذ بقوه نيست. فرمود: اخذ به قوه كنيد و بشنويد. گوش شنوا داشتن بعد از اينكه انسان عقل بينا دارد خواهد بود، يعني خوب بفهميد، خوب بشنويد و اين اخذ بقوه است ﴿خذوا ما آتيناكم بقوه و اسمعوا﴾[35] معلوم مي‌شود اطاعت كردن، عمل كردن، اخذ بقوه است. خواندن، آن مرحلهٴ ابتدايي اخذ بقوه است.

امّا مقام بعدي بحث، اينكه فرمود: ﴿واذكروا ما فيه﴾ اين هم تأييد مي‌كند كه اخذ بقوه يعني مذاكره كنيد، مدارسه كنيد، اين كتاب را مطرح كنيد، درس بخوانيد و كتاب بنويسيد و مانند آن ﴿لعلّكم تتّقون﴾ كه بحثش گذشت.

 

عهدشكني بني‌اسرائيل و گذشت بي‌كران الهي

بعد فرمود: ﴿ثمّ تولّيتم من بعد ذلك﴾ ما هيچ معجزه‌اي نبود كه يا به عنوان وعده يا به عنوان وعيد به شما نشان نداده باشيم آن كوه را بر بالاي سرتان بلند كرديم كه شما اين معجزه حسّي را هم ببينيد، باز مع ذلك ﴿ثم تولّيتم من بعد ذلك﴾؛ بعد هم اعراض كرديد. رو برگردانديد باز هم خداي سبحان از شما گذشت. هم دفع عذاب كرد، هم رفع عذاب، هم توفيق داد كه عدّه​اي مبتلا نشوند، هم راه توبه را باز كرد كه مبتلاها را درمان كند فرمود: هميشه از طرف شما اعراض بود و از طرف ما بذل عنايت بود ﴿ثمّ تولّيتم من بعد ذلك﴾؛ خُب ما چكار كرديم باز هم راه توبه را باز كرديم ﴿فلو لا فضل الله عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين﴾؛ اگر آن توفيقهاي قبلي نبود و اين راههاي بعدي براي توبه نبود. شما خسارت مي​ديديد، يعني سرمايه را مي​باختيد اما خب خداي سبحان هم حدوثاً شما را حفظ كرد هم بقاءً. هم دفع كرد بسياري از عذابها را و هم رفع كرد راه توبه را باز كرد، كدام گناه بود كه از خيال شما بگذرد و نكنيد. ديگر گناهي بدتر ازگوساله پرستي در برابر آن همه آيات بيّنه كه فرضي ندارد، شما او را مبتلا شديد و ما هم شما را عفو كرديم. اما بدانيد كه اين فضل اِلٰه است كه نصيب شما شده است.

 

فضل خاص خداي سبحان تنها وسيلهٴ نجات و تزكيه

اين​كه فرمود: ﴿فلو لا فضل الله عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين﴾ اين همان فضل خاص است و رحمت مخصوص چون خداي سبحان گرچه ﴿ذوالفضل العظيم﴾[36] است اما يك فضل خاصي دارد كه نسبت به مؤمنين مرحمت مي​كند مي​فرمايد: يك نعمتهاي خاصي است چه بخواهيد و چه نخواهيد ما به شما مي​دهيم ﴿وآتاكم مِن كلّ ما سألتموه﴾[37] يا ﴿إن تعدّوا نعمت الله لا تحصوها﴾[38] و امثال ذلك. يك سلسله نعمتهاي خاصه است كه جزو تفضّلات خاص الهي است شما خداي سبحان را درباره آن تفضّلات الهي مسئلت كنيد ﴿و سئلوا الله من فضله﴾[39] از خدا، آن فضلها را بطلبيد، آن مزيتهاي خاصه را بطلبيد، هرگز به اين فكر نباشيد كه جهنّم نرويد و نسوزيد، اين نازل‌ترين همت است. خداي سبحان همانطوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد: بچّه​ها را نمي‌سوزاند و ديوانه‌ها را نمي​سوزاند آن مستضعفين فكري كه دسترسي به احكام الهي نداشته​اند آنها هم ظاهراً سوخته نمي​شوند، جهنّم نرفتن مهم نيست فرمود: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾[40] بكوشيد آن عاليترين درجات بهشت به انتظار شما باشد. تنها به اين فكر نباشيد كه نسوزيد فضل خدا خيلي است او فضل خاص دارد و ذوالفضل است علي المؤمنين. شما آن فضل را طلب كنيد ﴿و سئلوا الله من فضله﴾[41]

در اينجا به بنى‌اسراييل مي​فرمايد اگر آن فضل خاص نبود شما در برابر همه اين سيئات سقوط مي​كرديد و خسارت مي​ديديد ﴿لولا فضل الله عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين﴾ اين فضل را خداي سبحان زمينهٴ نجات قرار داد. در بسياري از موارد فرمود: اگر فضل الهي نبود شما سقوط مي​كرديد. اين نشانهٴ آن است كه انسان بفهمد كاري از او ساخته نيست و اگر فيضي نصيب او شده است «من الله» است او فقط آينه دار جمال فيض حق است، اين معنا هم بر او مخفي نباشد نگويد كه من يك آينهٴ خوبي هستم، ديگران گرچه آينه هستند ولي آينهٴ غبار گرفته‌اند، همين معنا را هم كه در خود احساس كرد باز يك نحوه خطري است كه بگويد: من فيض خدا را بهتر از ديگران نشان مي​دهم. لذا مكرّر خداي سبحان فرمود: اگر فضل خدا نبود سقوط مي​كرديد اگر لطف اِلٰه نبود سقوط مي​كرديد. لذا در همين مناجات خمس عشره امام سجاد(سلام الله عليه) اين است كه خدايا ما هر وقت توفيق پيدا كرديم كه تو را عبادت كرديم، بدهكار شديم نه طلبكار، اگر توفيقي پيدا كرديم شكر كرديم گفتيم «الحمدالله» وجب علينا الحمد يك حمد ديگر واجب است كه توفيق پيدا كرديم تو را شكر كرديم آن حمد را كه انجام داديم بدهكاريمان بيشتر مي​شود، يك توفيق ديگر نصيبمان شد و يك شكر ديگري بايد بكنيم لذا كسي كه متعبّد است اگر توفيقي نصيب او شد يك عبادتي انجام داد خود را بدهكار مي​بيند. اين همان بيان امام سجاد(سلام الله عليه) است كه عرض مي‌كند: خدايا اگر ما توفيقي پيدا كرديم تو را شكر كرديم يك شكر ديگري بر ما واجب مي​شود «وجب علي لذلك أن أقول لك الحمد»[42] خدايا يك بار گفتم: «الحمد لله» يك بار ديگر بايد يك «الحمدلله» براي اين «الحمدلله» بگويم. لذا آنها خودشان را همواره بدهكار مي‌بينند ﴿فلولا فضل الله عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين﴾

سؤال ...

جواب: اين‌ها چون در برابر آل‌فرعون يك مزيّتي داشتند، مظلوم بودند، محروم بودند به دنبال موساي كليم حركت كردند چند قدمي، خداي سبحان، اين فضل را به اينها داده است.

چرا؟ براي اين كه و گرنه مثل آل‌فرعون مي‌شدند اين مقدار ايمان جزئي را هم نمي‌آوردند چون فرمود: ﴿فما آمَنَ لموسىٰ إلاّ ذرّيةٌ مِن قومِهِ علىٰ خوفٍ من فرعونَ﴾[43] خب، نه اگر ايمان نمي‌آوردند به توبه بعدي هم موفق نمي‌شدند خب نه ملاحظه مي‌فرماييد.

 

ـ فضل عام و خاص خداي سبحان

در همين سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 152 مي​فرمايد: ﴿وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ[44] يعني گرچه لطف خدا عميم است امّا نسبت به مؤمنين يك فضل و رحمت خاصه دارد، كه ﴿ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ[45] و در قرآن هم به ما فرمود ﴿و سئلوا الله من فضله﴾[46] شما آن توفيق را داريد كه از فضل خاص استفاده كنيد خب بخواهيد، اين​چنين نيست كه شما بخواهيد و او ندهد، اينطور نيست كه اجابت صحيح نباشد و ما را به مسئلت دعوت كند فرمود: بخواهيد كه بدهد نه بخواهيد كه ندهد. پس ﴿والله ذو فضلٍ علي المؤمنين﴾[47] كسي كه آمد به حوزه به اين فكر نباشد كه فقط امام جماعت محلش بشود به اين حد بايد باشد كه لا اقل در سطح مراجع قرار بگيرد آن حدّ اقلّش و از نظر علمي و زهدي هم در اين حد قرار بگيرد تا خداي سبحان برساند گفتند: همت‌هايتان را بلند كنيد اين راه همچنان براي همه باز است، ﴿سوآءً للسّائلين﴾[48] هرگز همتّتان كوتاه نباشد و براي اين​كه همه​تان به درجات عاليه برسيد در ادعيه ديگران را هم سهيم كنيد، الآن ملياردها مردم از اين فضائل محرومند، اين توفيق كه نصيب شما شد بخواهيد كه به آن عاليترين درجه برسيد، هم خدا وعده داد كه فرمود: من يك فضلهاي اختصاصي دارم هم تشويق كرد فرمود: فقط شما بخواهيد همين، آنچه كه به عهده شماست فقط خواستن است، بخواهيد، هرچه بخواهيد من دارم و براي شما هم نگه داشته​ام ﴿والله ذوفضلٍ علىٰ المؤمنين﴾[49] آن رحمت عامّه كه شامل همه است اين​كه فرمود: ﴿رحمتي وسعت كلّ شيءٍ﴾[50] آن​كه مربوط به همه است يك رحمت خاصه براي اهل ايمان ذخيره كرد فرمود: ﴿رحمتي وسعت كلّ شي﴾[51] امّا ﴿فسأكتبها للّذين يتّقون﴾[52] آنها كه اهل تقوا هستند من يك رحمت خاصه براي آنها مقرر كردم، فقط شما بخواهيد ﴿و سئلوا الله من فضله﴾[53].

سؤال ...

جواب: نسبت به فرعون چرا مذمّت نكرد؟ چون به خاطر اين كه صدر اسلام مسلمين مبتلا بودند به همان أعقاب بني‌اسراييل كه ﴿تشابهت قلوبهم﴾[54] و از صدر اسلام سخن از فرعون و آل‌فرعون نبود كه اين همه آيات نازل بشود، مع ذلك البته آيات فراواني هم نازل شد چون آيات قرآن مثل شمس و قمر است كه هر لحظه نور مي‌دهد. وقتي از امام(عليه السلام) سؤال مي‌كنند كه چرا ما هر چه قرآن مي‌خوانيم خسته نمي‌شويم و كهنگي ندارد فرمود: اين غضاضت و نضارت و طراوت قرآن براي آن است كه خداي سبحان او را كتاب جهاني قرار داد هر روز او ظهور تازه دارد ﴿يجري مجرى الشمس والقمر﴾ بايد نور بدهد.[55] در صدر اسلام مسلمين مبتلا بودند به اسراييل مثل اليوم لذا پشت سرهم جريان اسرائيل را مطرح مي‌كند

 

ـ سؤال كليد مخزن فضل الهي

اين​كه فرمود: ﴿والله ذوفضلٍ علي المؤمنين﴾[56] نه براي آن است كه بگويد خدا يك مخزن‌هاي فراواني دارد، بعضي‌ها مي‌گويند: ما يك ذخايري داريم اين ذخاير فقط ارزش اعتباري مملكت است خداي سبحان نمي​خواهد بگويد كه من در مخازن چيزهاي فراواني دارم. مي​خواهد بفرمايد به اين كه من در مخازن چيزهاي فراواني دارم، كليد هم به دست شماست، ﴿وسئلوا الله من فضله﴾[57] سؤال اصولاً كليد گشايش مخازن است نه اين​كه خدا يك چيزهايي دارد و مي​خواهد بگويد خدا خيلي قدرت دارد، يا خيلي عظمت دارد مي‌خواهد به ما ياد بدهد كه كليد به دست شماست فقط باز كنيد. ﴿وسئلوا الله من فضله﴾[58] چه اين​كه بستن هم به دست شماست بارها ملاحظه فرموده​ايد كه يك كليد دو لبه دارد، به اين سمت باز كنيد در مخزن باز مي​شود به آن سمت بچرخانيد بسته مي​شود، خاصيت كليد اين است كه هم مفتاح است و هم مغلاق، اين​چنين نيست كه اگر كسي خواست در را باز كند با يك ابزاري ديگر باز كند و اگر خواست در را ببندد با چيز ديگر آن را ببندد، با همان مفتاح مي​بندد هم مفتاح است و هم مغلاق فرمود: كار شما دو جور است يا مفتاح مخزن است يا مغلاق مخزن، صدق مفتاح مخزن است كذب مغلاق مخزن، حرف آدم دو جور است، نيّت آدم دو جور است و عمل آدم دو جور است يا مي​بندد يا باز مي‌كند.

 

سؤال ...

جواب: نه ممكن نيست كسي واقعاً به جدّ بخواهد و خداي سبحان اعطا نكند فرمود: ﴿وآتاكم مِن كلّ ما سألتموه﴾[59]؛ هرچه خواستيد گرفتيد نه اين​كه ما بعداً مي​دهيم منتها ما زباني يك چيز مي​خواهيم، با استعداد و حال و عمل چيز ديگر طلب مي​كنيم آن كسي به ديگري ظلم مي​كند بعد مي​گويد: خدايا، اي خداي عادل به من محبت بكن. اين زباني گرچه مسئلت گذشت دارد امّا با همه استعدادش با همه  وجودش مي​گويد: خدايا مرا عذاب بكن! اين معناي سؤال سائل است. اگر كسي خدا به او يك نعمتي داد به ديگري نمي​دهد، همواره از خداي سبحان مزيد رزق مسئلت مي​كند تمام وجودش اين است خدايا اين روزي كه به من دادي از من بگير! معناي امساك رزق و عدم انفاق اين است فرمود: شما هر جور سؤال كرديد جواب گرفتيد، سؤال زباني چون آسان است خب البته خيلي​ها اين دعا را مي​كنند امّا فرمود: ﴿وآتاكم مِن كلّ ما سألتموه﴾[60]؛ يعني اين​چنين نيست كه اگر شما امروز كه سؤال كرديد پس فردا جواب بدهند، سؤال همان و جواب همان، لذا با فعل ماضي تعبير كرد، فرمود هر چه سؤال كردي گرفتي، انسان هر چه سؤال بكند مي​گيرد. خب اگر كسي اهل انفاق بود يعني خدايا آن روزي كه به من دادي اضافه بكن، خدا هم اضافه مي‌كند امّا اگر كسي اهل إمساك بود يعني خدايا آنچه كه به من دادي از من بگير اين معناي كار اوست سيرهٴ انسان و سنّت انسان، سؤال حقيقي است، اين سؤال بدون جواب نيست امّا اين دعاهاي لفظي اين البته اگر با عمل مطابق بود اثر دارد.

سؤال ...

جواب: بله، در سورهٴمباركهٴ حجر است كه ﴿وَإِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلاّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[61] امّا مي‌فرمايد به اين كه كليد هم به دست شما اگر شما اين كار را كرديد، اين انفاق را كرديد خداي سبحان روزي شما را اضافه مي‌كند، ﴿يرسل السَّماءَ عليكم مدراراً﴾[62] و امثال ذلك كه نوح(سلام الله عليه) به قومش فرمود فرمود: ﴿استغفروا ربّكم ... يرسل السّماء عليكم مداراً ٭ و يمددكم بأموال و بنين[63]؛ مالتان، و فرزندانتان، روزي‌تان، كشت و كارتان، مزرعه و مرتعه‌تان را تأمين مي‌كند فرمود: ﴿واستغفروا ربّكم ... يرسل السماء عليكم مدراراً﴾[64] اين مربوط به اصل وعده كه دو مطلب يكي اين​كه خداوند ﴿ذو فضل علي المؤمنين﴾[65] است اين مخزن پيش خداست يكي اين​كه كليد اين مخزن پيش شماست كه ﴿وسئلوا الله من فضله﴾[66] سوم اين​كه هر كه هر كار خيري كرد بايد خود را بدهكار ببيند، نه اين​كه بگويد من عمري زحمت كشيده​ام درس خوانده​ام خب خيليها خواسته​اند كه بيايند درس بخوانند خب نصيبشان نشد. اگر كسي آمد درسي خواند و چيزي نصيبش شد و خود را بدهكار ديد معلوم مي​شود اين حق نعمت را دارد ادا مي​كند امّا اگر خود را طلبكار يافت و گفت: مااين همه زحمت كشيديم و درس خوانديم چه شد؟ اين مطمئن باشد كه اين نعمت علم همچنان نخواهد ماند.

در سورهٴ مباركهٴ نور چند بار اين مسئله را هشدار داد كه مبادا كسي خيال كند اگر سمتي پيدا كند علم و عمل صالحي نصيبش شد از خود اوست خود را بدهكار فيض و فضل خاص حق ببيند در آيهٴ 10 سورهٴ نور فرمود: ﴿ولولا فضل الله عليكم و رحمته وأنّ الله توّابٌ حكيمٌ﴾[67] كه جواب لولا مخذوف است يعني اگر نبود فضل خدا شما هم خاسر بوديد.

باز در همين سورهٴ مباركهٴ نور، آيهٴ 14 اين است ﴿ولولا فضل الله عليكم و رحمته في الدّنيا والآخرة لمسّكم فيما أفضتم فيه عذابٌ عظيمٌ﴾[68]؛ اگر گذشت خدا نبود، اگر عفو خدا نبود، اگر راه باز كردن توبه نبود. با آن سيئاتي كه مرتكب شده​ايد گرفتار عذاب عظيم مي‌شديد.

باز در همين سورهٴ مباركهٴ نور، آيهٴ 20 اين است كه ﴿ولولا فضل الله عليكم و رحمته وأنّ اللهَ رئوفٌ رحيمٌ﴾[69] كه باز در اثر اهميت جواب، جواب لولا را ذكر نكرده است.

و در همين سورهٴ نور آيهٴ 21 اين چنين است مي​فرمايد: ﴿لولا فضل الله عليكم و رحمته ما زكىٰ منكم من أحدٍ أبداً﴾[70] اگر نبود، عنايت الهي، خب چه شخصي قدرت تزكيه پيدا مي​كرد؟ مگرنه آن است كه اين تزكيه نورانيت است و نعمت است و هر نعمتي كه هست منعمش خداست، ﴿وما بكم من نعمةٍ فمن الله﴾[71] پس هيچ كسي در برابر نعم خود را طلبكار نداند ﴿و لولا فضل الله عليكم و رحمته ما زكىٰ منكم من أحدٍ أبداً﴾[72] اگر انبيا هم به جايي رسيدند روي فضل و فيض خاص الهي است. اين​كه به نحو سالبه كليه فرمود ابدي بدون فضل الهي به جايي نمي​رسد. اين منافات ندارد با آنچه كه در جريان جنگ بدر قليلي را استثنا كرده است، در سورهٴ نساء، آيهٴ 83 مي​فرمايد به اين كه ﴿ولولا فضل الله عليكم و رحمته لأتّبعتم الشّيطانَ إلّا قليلاً﴾[73]؛ اگر فضل الهي نبود خيليها تابع شيطان مي​شديد و گروه كمي محفوظ مي​مانديد، نه يعني آن گروه كم از نظر صيانت مستقلند و به فضل ما محتاج نيستند، نه، يعني اين حادثه​اي كه پيش آمد، اين حادثه‌اي كه پيش آمد يك فيض جديدي اگر نمي​آمد خيليها سقوط مي‌كرديد، بقيه به همان فيض قبلي محفوظ بودند يعني در جنگ بدر، جمعيت شما كم بود آنها از هر نظر هم از نظر جمعيّت هم از نظر مسائل و امكانات رفاهي بيش از شما بودند، عدّه​اي هم شايع پراكني مي​كردند و شما را مي​ترساندند رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) با خواص از اصحابش مثل حضرت امير(سلام الله عليه) ماندند، در اين زمينه يك فضل تازه​اي تنزّل كرد خدا مي​فرمايد: اگر اين فضل جديد نمي​آمد خيليها رفته بوديد، نه اين​كه اگر فضل خدا نمي​بود، اصلاً خدا تفضّل نمي​كرد خيلي‌ها رفته بوديد، فقط يك مقدار مي​ماند، آن يك مقدار هم با فضل الهي مي​ماند آيهٴ سورهٴ نور به عنوان سالبهٴ كليه بيان كرد ﴿ما زكىٰ منكم من أحدً أبداً﴾[74] هيچ كسي بدون فضل الهي به جايي نمي​رسد، خب مطلبي است حق، چون ﴿ما بكم من نعمةٍ فمن اللّه﴾[75].

اين​كه در جريان جنگ بدر فرمود: اگر فضل ما نبود خيليها رفته بوديد، فرار مي‌كرديد، فقط گروه كم مي​مانديد يعني اگر اين فضل جديد نمي​آمد اگر اين فيض تازه نازل نمي​شد، اگر اين كمك جديد نمي​آمد آن صابرين كم بودند، خداي سبحان يك عدّه را به عنوان صابر مي​ستايد ولي مي​فرمايد يك عدّه: ﴿والصّابرين في البأساء والضرّاء و حين البأس﴾[76] صابر حين بأس مثل آن خط مقدّمي​ها، آنها كه چون در جبهه هستند صابر في السّراء والضرّاء هستند، امّا آنها كه در خط آتش هستد صابرين حين البأس هستند، خب آنها البته فضيلت بيشتري دارند. فرمود: اگر اين فضل تازه نمي‌آمد خيلي‌ها فرار مي​كرديد فقط يك گروه كم مي‌ماندند اين گروه كم همان‌ها هستند كه از فيض قبلي بهره بردند نه اين كه آيهٴ سورهٴ نساء منافات داشته باشد به عنوان سالبهٴ جزئيه باشد در برابر آن سالبهٴ كليه، يا اين موجبه جزئيه باشد در برابر آن سالبه كليه در سورهٴ نور فرمود: اگر فضل خدا نبود احدي مزكّىٰ نمي​شد خب البته درست است، خب اين نعمت را كي به انسان داد؟ لذا اين دعاي خمس عشره امام سجاد را كه ملاحظه مي​فرماييد حضرت عرض مي‌كند خدايا من هر وقت سجده كردم خودم را بدهكار ديدم، نماز خواندم خودم را بدهكار ديدم، عبادت كردم خودم را بدهكار ديدم.      «والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ محاسن برقي، ج 1، ص 260.

[2]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[3]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[4]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[5]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[6]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 145.

[7]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 86.

[8]  ـ سورهٴ مزمّل، آيهٴ 20.

[9]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 145.

[10]  ـ همان.

[11]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 145.

[12]  ـ همان.

[13]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 12.

[14]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 12.

[15]  ـ بحار، ج 44، ص 365.

[16]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 12.

[17]  ـ همان.

[18]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 30.

[19]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 170.

[20]  ـ همان.

[21]  ـ همان.

[22]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 55.

[23]  ـ همان.

[24]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 90.

[25]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.

[26]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[27]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.

[28]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 55.

[29]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 145.

[30]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 44.

[31]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 71.

[32]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 14.

[33]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 14.

[34]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93.

[35]  ـ همان.

[36]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 105.

[37]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 34.

[38]  ـ همان.

[39]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[40]  ـ همان.

[41]  ـ همان.

[42]  ـ مفاتيح الجنان، مناجاة خمس عشرة، مناجاة الشاكرين.

[43]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 83.

[44]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 152.

[45]  ـ همان.

[46]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[47]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 152.

[48]  ـ سورهٴ فصّلت، آيهٴ 10.

[49]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 152.

[50]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.

[51]  ـ همان.

[52]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.

[53]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[54]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[55]  ـ بحار، ج 2، ص 280؛ «سيأتي عن الرضا عن أبيه(ع) أن رجلاً سأل أبا عبدالله(ع) ما بال القرآن لا يزداد علي النشر و الدرس إلاّ غضاضة فقال إن الله تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دون زمان و لناس دون ناس فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض الي يوم القيامة.»

[56]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 152.

[57]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[58]  ـ همان.

[59]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 34.

[60]  ـ همان.

[61]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.

[62]  ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 11.

[63]  ـ سورهٴ نوح، آيات 10 ـ 12.

[64]  ـ سورهٴ نوح، آيات 10 ـ 11.

[65]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 152.

[66]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[67]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 10.

[68]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 14.

[69]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 20.

[70]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 21.

[71]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.

[72]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 21.

[73]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 83 .

[74]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 21.

[75]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.

[76]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 177.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق