01 02 1986 2172093 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 155(1364/11/12)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (۶۳) ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الخَاسِرِينَ (۶٤)

أخذ ميثاق از بني‌اسراييل

در شمارش نِعَمي كه بر بني‌اسراييل تنزّل كرد، به اين قسمت مي​رسيم كه خداي سبحان فرمود׃ متذكر باشيد كه ما از شما ميثاق گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بلند كرديم و به شما گفتيم آنچه را كه به شما داديم با قوّت بگيريد و متذكّر آنچه كه در اين كتاب آمده است باشيد تا به تقوا برسيد.

اين​كه فرمود: ﴿وإذ أخذنا ميثاقكم﴾ نشانه آن است كه يك مراسم تعهدّي بين بني‌اسراييل و خداي سبحان گذشت. در چند جا مسئلهٴ أخذ ميثاق بني‌اسراييل مطرح شد، گاهي به عنوان أخذ ميثاق غليظ مطرح است، گاهي به عنوان أصل أخذ ميثاق، آيا اين ناظر به همان عالم ذريّه است كه از همه پيمان گرفت يا ناظر به آن است كه خداي سبحان به هر انساني عقل داد و عقل حجّتي است بين خدا و بنده و همين ميثاق خداست، يا به زبان وحي أنبيا از بني‌اسراييل ميثاق گرفت، بالآخره يك اخذ ميثاقي است كه اينها متذكّرند.

در آيهٴ 38 همين سورهٴ مباركهٴ بقره كه قبلاً گذشت فرمود: ما به آدم و حوّا و شيطان گفتيم كه به زمين نزول كنيد ﴿قلنا اهبطوا منها جميعاً فإمّا يأتينّكم منّي هديً فمن تبع هداي فلاخوف عليهم ولاهم يحزنون﴾[1] كه احتمالاً يكي از موارد أخذ ميثاق همان است كه خداي سبحان به وسيله أنبيا به انسانها آموخت و از راه وحي از انسانها تعهّد گرفت.

چه اين كه راه عقلي هم راه أخذ ميثاق است، وقتي خداي سبحان، حجّت دروني به انسان إعطا كرد اين حجّت دروني بين عبد و مولا، عامل ميثاق است.

 

ميثاق غليظ

ولي دربارهٴ خصوص بني‌اسراييل به أخذ ميثاق غليظ ياد مي​كند، چه اين‌كه آيات بعد هم نشان مي​دهد. فرمود: در همين سورهٴ بقره آيهٴ 83 اين است ﴿وإذ أخذنا ميثاق بنيإسرائيل لاتعبدون إلاّ اللّه وبالوالدين إحساناً﴾[2] از بني‌اسراييل ما ميثاق گرفتيم كه جز خدا احدي را نپرستيد.

چه اين‌كه باز در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 93 اين است كه ﴿وإذ أخذنا ميثاقكم ورفعنا فوقكم الطّور خذوا ما آتيناكم بقوّة﴾[3] ما از شما پيمان گرفتيم ،بر توحيد ربوبي. و در سورهٴ نساء آيهٴ 154 هم باز سخن از أخذ ميثاق از بني‌اسراييل است كه فرمود: ﴿ورفعنا قوقهم الطور بميثاقهم وقلنا لهم ادخلوا الباب سجّداً وقلنا لهم لاتعدوا في السّبت وأخذنا منهم ميثاقاً غليظاً﴾[4] اين ميثاق غليظ نشانهٴ آن است كه يك تعهّد خاص است وگرنه آن تعهّدي كه از راه عقل، خداي سبحان از همگان گرفت مشترك است و آن تعّهدي كه از راه وحي از همگان گرفت آن مشترك است و آن تعّهدي كه در عالم ذريّه به استناد آيهٴ ﴿وإذ أخذ ربّك من بنيٰادم من ظهورهم ذريّتهم﴾[5] از اينها تعّهد گرفت آن هم مشترك است. از اين​كه فرمود: ما ميثاق غليظ گرفتيم معلوم مي​شود يك تعهّد خاص است اين تعهّد خاص مسبوق به يك سلسله دستورات و عصيان بني‌اسراييل است. اگر خداي سبحان دستوري داد و بني‌اسراييل معصيت كردند و عذاب الهي نزديك بود دامنگير اينها بشود خداي سبحان آن عذاب را برداشت و از اينها تعّهد گرفت كه دگرباره به عصيان تن در ندهند. پس اگر ما اين أخذ ميثاق را، به همان آيهٴ عالم ذريّه ارتباط بدهيم آن مشترك است اين ميثاق غليظ نيست. و اگر بگوييم اين مربوط به موطن عقل است و خداي سبحان از راه عقل تعّهد گرفته است اين هم مشترك است، مخصوص بني‌اسراييل نيست. و اگر بگوييم از راه وحي از همگان تعهد گرفته است، اين هم مشترك است و ميثاق غليظ نيست.

اگر غليظ است براي همه است، امّا از اين​كه فرمود: ﴿وأخذنا منهم ميثاقاً غليظاً﴾[6] در آيهٴ 154 سورهٴ نساء فرمود ﴿وأخذنا منهم ميثاقاً غليظاً﴾[7] اين نشان مي​دهد كه يك تعّهد خاصي است كه خداي سبحان از بني‌اسراييل گرفت. و احتمالاً آن باشد كه بعد از نقض عهد و تخويف و ارهاب كه عذاب دارد نازل مي​شود و استغاثهٴ آنها و رفع عذاب كه دوباره دنبال گناه نگردند، اين مي​شود يك ميثاق غليظ و اخذ ميثاق غليظ.

 

پيوند رفع طور و گرفتن ميثاق

گرچه در اين آيهٴ محل بحث نفرمود: كوه را من چرا بلند كردم؟ امّا طبق اين آيات قرائت شده، در همه جا سخن از رفع كوه در كنار أخذ ميثاق است، معلوم مي​شود يك ارتباطي هست بين تعّهد گرفتن و بلند كردن كوه. اولاً: اين​كه فرمود: ﴿ورفعنا فوقكم الطّور﴾ اين بايد روشن بشود كه اين رفع طور يعني چه؟ و ارتباط رفع طور با ميثاق روشن بشود، آنگاه معلوم خواهد شد كه اين ميثاق يك ميثاق غليظ است. پس اوّل بايد رفع طور معنا بشود، دوم: بايد ارتباط رفع طور با أخذ ميثاق معلوم بشود، آنگاه روشن خواهد شد كه چرا اين ميثاق، ميثاق غليظ است و اين ميثاق غير از آن مواثيق ياد شده است.

 

امكان برافراشته شدن كوه

از اين​كه فرمود: ﴿ورفعنا فوقكم الطّور﴾ ظاهرش آن است طور يعني همان جبل معروف، آن را خداي سبحان بلند كرد بالاي سر بني‌اسراييل و اگر دليل خارجي جلوي ظهور را نگيرد، ظهور حجّت است فرمود: طور را ما بالاي سر شما بلند كرديم، دليل عقلي بر خلافش نيست چون إستحاله ندارد خداي سبحان كه گاهي كوه را متلاشي مي​كند گاهي هم كوه را از زمين مي​كند چه استحاله‌اي دارد؟ آنكه دريا را شكافت آنكه گاهي كوه را و سنگ را مي‌شكافد و از دل كوه ناقه إخراج مي​كند كه معجزه صالح(سلام الله عليه) است، كوه را هم بر مي​دارد اين دليل عقلي بر خلافش اقامه نشده. اگر بتوان كوه را با قدرتهاي مادي در دراز مدّت از جا كند مي​توان كوه را با قدرتهاي الهي، در كوتاهترين مدّت از جا كند، چون كندن كوه از جا عقلاً محال نيست. وقتي عقلاً محال نشد مي​شود محال عادي، محال عادي را كه معجزه انجام مي​دهد. پس اين​كه فرمود: ﴿ورفعنا فوقكم الطّور﴾ ظاهرش اين است كه ما اين كوه طور را بلند كرديم بالاي سرتان.

 

چگونگي رفع طور

در سورهٴ مباركهٴ أعراف از اين رفع كوه طور اينچنين ياد مي​كند. آيهٴ 171، مي‌فرمايد: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم كأنّه ظلّة وظنّوا أنّه واقع بهم خذوا ما آتيناكم بقوّة﴾[8]؛ يعني ما كوه را بالاي سر بني‌اسراييل نتق كرديم «نتق» جبل عبارتست از آن كه ما آن را از جا كنديم، تكان داديم كه استحكام و صلابت او از او گرفته شد و آمادهٴ ريختن شد. فرمود: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم كأنّه ظلّة﴾[9]؛ اين كوه مستحكم متصلّب مثل يك تكه ابر شد، چون ما آن را تكان داديم سبكش كرديم .گرچه در آيات ديگر فرمود ما اين كوه را بلند كرديم امّا بلند كرديم و تكانش داديم كه بيفتد اين‌ها ديدند الآن است كه كوه افتاده، الآن است كه اين كوه بالاسرشان افتاده. خب چطور خداي سبحان با يك تجلّي، كوه را متلاشي مي​كند، ﴿فلمّا تجلّي ربّه للجبل جعله دكّاً﴾[10] الآن هم كه كوه را بلند كرده، تكان داده خب مي​ريزد. پس صلابت كوه با اين كندن و تكان دادن از بين مي​رود و آمادهٴ ريزش است آنچنان ما اين كوه را بالاي سرشان بلند كرديم كه اينها خيال كردند مثل يك ابري بالاي سرشان و آنچنان اين را تكان داديم كه اينها فهميدند الآن دارد ريزش مي​كند. اين حال را ما انجام داديم.

 

ميثاق غليظ و عدم أجبار بر ايمان

اين حال در حدّ يك علامت عذاب است. خب اگر كسي علامت عذاب را ببيند، ميثاقي كه بعداً مي​سپارد يك ميثاق غليظ است. كسي كه به زبان عقل و به زبان وحي ميثاق سپرد، در آن عالم ذريّه هم ميثاق سپرد، به اين ميثاق‌ها اعتنا نكرد و دست به گناه زد خدا نشانهٴ عذاب را در برابر اينها مجسّم مي​كند. از اين بعد، ميثاقي كه از اينها مي​گيرد ميثاق غليظ است اينها تعهّد مي​سپارند كه ديگر معصيت نكنند، نه اين​كه اين نتق جبل و رفع كوه طور براي أصل ايمان باشد بيان ذلك اين است كه گاهي خداي سبحان ممكن است كوه را بلند كند و بگويد اگر ايمان نياورديد كوه را بر سرتان مي​ريزم اين ايمانِ اضطراري است. يك چنين ايماني نيست يك چنين كاري هم نبود. يك وقت اين كوه را بر مي​دارد، مي​فرمايد: اگر شما معصيت را ادامه داديد و دست از گناه نگرفتيد اين عذاب بر شما نازل مي​شود آنها نشانه​هاي عذاب را مي​بينند و دست از گناه بر مي​دارند نظير آنچه كه براي قوم يونس بود. قوم يونس كه عذاب را، نشانه​هاي عذاب را ديدند ايمان آوردند و ايمانشان سودمند بود. اين ايمان اضطراري نيست مي​فرمايد: مخيّريد، اگر اين راه گناه را ادامه بدهيد به يك چنين عذابي مبتلا خواهيد شد نه اين​كه اگر ايمان نياورديد من اين عذاب را بر شما نازل مي​كنم خداي سبحان با عذاب، كسي را مؤمن نكرد. خداي سبحان با وحي و با عقل انسانها را مؤمن كرد. بعد انساني كه حجّت الهي از درون به نام عقل و حجّت الهي از بيرون به نام وحي، او را هدايت مي​كند اگر دست از اين دو حجّت برداشت احياناً او را تهديد مي​كند، او را تخويف مي​كند، مي​ترساند، به عذاب مي‌ترساند، كه اگر دنبال گناه رفتيد اين عذاب بر شما نازل مي​شود. عذاب را هم به ايشان نشان مي​دهد. آنگاه از اين به بعد اينها تعهّد مي‌سپارند كه دست از گناه بردارند اين مي​شود ميثاق غليظ، جدّاً تعّهد مي​سپارند كه ديگر معصيت نكنند.

بنابراين، اين​كه در ساير آيات اصل رفع كوه را مطرح كرد و در آيهٴ 171 سورهٴ اعراف كيفيتش را مطرح كرد نشان مي​دهد كه بالآخره به صورت يك عذابي ظهور كرده است مقدّمه عذاب بود. فرمود: ﴿وإذ نتقنا الجبل فوقهم كأنّه ظلّة وظنّوا أنّه واقع بهم﴾[11] خب همهٴ اينها نشان مي​دهد كه مي​خواهد يك پيمان مجدّد بگيرد.

 

دفاع همه جانبه از دين

آن پيمان مجدّد اين است كه ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّةٍ﴾[12]؛ يعني با وهن و سستي، دين را نگيريد شما كه گفتيد ﴿سمعنا﴾[13] در كنار ﴿سمعنا﴾[14] بگوييد ﴿أطعنا﴾[15] چرا مي‌گوييد ﴿سمعنا و عصينا﴾[16] اگر پذيرفتيد عمل كنيد ﴿خذوا ما آتيناكم بقوة﴾؛ يعني با قدرت بگيريد. از امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است كه آيا منظور، قوّت قلب است يا قوّت بدن فرمود: هم بقوّت القلوب هم بقوّت الأبدان، اين را در محاسن برقي ملاحظه مي​فرماييد مرحوم اَمين الإسلام هم در مجمع نقل كرد صاحب محاسن برقي هم در كتاب شريف محاسن برقي آمده است، كه از امام صادق(سلام الله عليه) پرسيدند: اين​كه خدا فرمود: ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّةٍ﴾ منظور قوه فكري و قلبي و ايماني است يا قوّه بدني، فرمود: «فيهما جميعاً»[17] هم محكم بفهميد و هم از فهميده​تان محكم دفاع كنيد، اگر در مسائل نظامي فرمود: ﴿وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة﴾[18] اين ناظر به قوّه بدني است يعني با هر تواني كه در اختيار داريد از دينتان حمايت كنيد،﴿و أعدّوا لهم ما اصتطعتم من قوة﴾[19] امّا در اين كريمه كه فرمود: ﴿خذوا ما آتيناكم بقوةٍ﴾؛ يعني هم محكم با برهان بفهميد كه خود متزلزل نباشيد وديگران را هم بتوانيد مستحكم كنيد و هم با قدرت از دين فهميده‌تان حمايت كنيد، ﴿خذوا ما آتيناكم بقّوةٍ﴾؛ هم بقوة القلوب هم بقوة الأبدان.

اين ميثاق مي​شود ميثاق غليظ يعني گذشته از آن راه عقل كه همه دارند، گذشته از آن راه وحي كه مشترك است، يك سلسله معجزات حسّي فراواني بني‌اسراييل از دست موساي كليم(سلام الله عليه) مشاهده كرد كه اكثر آنها حسّي بود و آنها همه ديدند. باز دوباره دنبال گناه رفتند. خداي سبحان اين بار فرمود: كوه را من بالاي سرتان نگه مي​دارم بلند مي​كنم مثل يك تكه ابر بر بالاي سر شما سايه مي​اندازد، مثل يك سايه بان و آن را مي​تكانم آن صلابت و استحكام را از او مي​گيرم كه مي​افتد، اين جبل راسي كه نگهدار زمين است الآن خود نگهدار مي​خواهد، من آن را مي‌اندازم بالاي سر شما، اگر از اين بعد دست از گناه بر نداشتيد. از اين لحظه به بعد است كه ميثاق اينها ميثاق غليظ خواهد بود و اين نشانهٴ عذاب است، نه اكراه كه خدا بفرمايد: اگر ايمان نياورديد من اين كوه را بر سر شما مي​ريزم. اينها كه مؤمن بودند مي​فرمايد: اگر دست از گناه برنداشتيد اين نشانهٴ عذاب است، اين علامت عذاب است.

سؤال ...

جواب: آن يك توفيق خاصّي است كه از او سلب مي‌شود، اجباري كه نيست آن شايستگي را در آن حال ندارد ولي گفتند اگر رو به قبله بنشيند وضو بگيرد رو به قبله بنشيند به مقدار وقت نماز ذكر بگويد آن فضيلت را جبران مي‌كند، راه باز است نظير آن چه كه براي مسافر گفته‌اند.

سؤال ...

جواب: خب مرتد، چي مي‌شود؟ بله كيفر است، يعني اوّل ايمان را قبول كرد با وحي و عقل، ايمان را پذيرفت، اين كيفر اوست، نظير ساير حدود، اين تعزير است بري او، نظير ساير تعزيرات.

سؤال ...

جواب: چرا اگر ايمان نياورده بود كه ارتداد نيست ايمان آورد واقعاً بعد مرتد شد والاّ مي‌شد منافق، نفاق غير از ارتداد است يعني ايمان، اكراه بردار نيست، كه بگويند اگر ايمان نياورديد ما شما را عذاب مي‌كنيم.

اصل ايمان را بايد با عقل و وحي پذيرفت آن‌گاه اگر كسي مؤمن شد معصيت كرد، نشانه‌هاي عذاب مي‌آيد و او را متنبّه مي‌كند و اگر چنانچه متنبّه نشد البته أصل عذاب مي‌آيد به حيات او خاتمه مي‌دهد. چنان‌كه اصل عذاب آمد به حيات عدّه‌اي هم خاتمه داد.

بنابراين، هم رفع جبل عقلاً ممكن است و هم ظاهر آيه اين است كه كوه را خدا بلند كرد و هم نحوهٴ بلند كردن را هم ذكر فرمود و هم هدف رفع جبل را مطرح كرد و آن اين است كه أذ بقوه بشود.

و امّا اين​كه احياناً گفته مي​شود به اين​كه كوه را خدا رفع نكرد اينها از دامنهٴ كوه كه مي​گذشتند ديدند مثل اين​كه كوه بر بالاي سر اينها سايه افكنده است.اين مطابق با ظاهر اين كريمه نيست.

پس هم اصل رفع روشن شد، هم هدف رفع روشن شد، قهراً آن مطلب سوم هم كه چرا، ميثاقي كه از بني‌اسراييل گرفته شد آن ميثاق، ميثاق غليظ است آن هم روشن شد.

 

گسترهٴ پيمان اخذ كتاب با قوّت

دربارهٴ همهٴ انسانها، خداي سبحان فرمود به اين‌كه: هر چه پيغمبر به شما دستور داد بگيريد امّا مسئله أخذ به قوه مطرح نشد در همان آيهٴ هفتم سورهٴ حشر اين است كه ﴿ما آتاكم الرّسول فخدوه وما نهاكم عنه فانتهوا﴾[20]؛ هرچه كه پيامبر فرمود شما اخذ كنيد و هر چه هم كه نهي كرد شما منتهي بشويد و ترك كنيد. اما سخن از اخذ بقوه نيست ولي آنچه كه به بني‌اسراييل فرمود: براي همه أمم است، مخصوص به بني‌اسراييل نيست.

 

نقش عقل برهاني در ميثاق

سرّ اين​كه آن‌ها دين را مي​گرفتند امّا با وهن مي​گرفتند، فوراً از دست مي​دادند يا از دستشان مي​افتاد چه اين​كه به ما‌ها هم خداي سبحان فرمود ﴿لاتهنوا ولاتحزنوا﴾[21]؛ وهن نداشته باشيد حزن هم نداشته باشيد اين همان عبارت أخرايي از اخذ بقوّه است اين​كه فرمود: با قوت بگيريد يعني هم با قوت فكري بگيريد دين را خوب با استدلال بفهميد كه هيچ شبهه​اي نتواند شما را متزلزل كند و هم بتوانيد شبهات ديگران را با برهان حلّ كنيد و هم هيچ شهوتي نتواند شما را بلغزاند.

يك كسي كه دين را با قوّت گرفت نه گرفتار شبهه است نه مبتلا به شهوت، نه شبهه​هاي علمي مي​تواند دين را از دستش بگيرد، نه شهوتراني‌ها مي​تواند پاي او را در مسائل دينداري از استواري بياندازد. چيزي كه انسان را موهون مي​كند در دين نيست. فرمود: ﴿لاتهنوا﴾[22] اين ﴿لاتهنوا﴾[23] همان بعد سلبي ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّة﴾ است. وهن را به خود راه ندهيد چيزي را كه انسان بي​دليل پذيرفت زود از ذهنش مي​رود يا چيزي را كه تعبّداً قبول كرد رسالت را ندارد كه ديگران را هدايت كند بر فرض خود به تعبّد اكتفا كرده باشد. اين أخذ بقوة نيست أخذ بقوه آن است كه مسائل ديني، اصول دينش را اعتقاداتش را با برهان بگيرد كه هيچ شبهه​اي نتواند او را بلرزاند و از جواب هيچ شبهه​اي هم فرو نماند. اين راجع به مسائل علمي، دربارهٴ مسائل عملي هم هيچ شهوتي نتواند پاي او را بلرزاند. فرمود: ﴿ولاتهنوا﴾[24] دربارهٴ مسلمين گرچه اين چنين نفرمود كه ﴿خذوا ما آتيناكم بقوةٍ﴾ امّا هرچه كه براي أمم ديگر است به عنوان دستور كلي براي همه أمم خواهد بود. ولي اين​كه فرمود: ﴿ما آتاكم الرّسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا﴾[25] همان معنا را در بردارد به ضميمهٴ آيهٴ ﴿ولا تهنوا ولاتحزنوا﴾[26]

سؤال ...

جواب: اگر كسي نشانه‌هاي عذاب را ببيند أخذ ميثاق، ميثاق غليظ است. اگر كسي چندين بار، ترك ميثاق بكند نشانهٴ عذاب را ببيند آن ميثاق، ميثاق غليظ خواهد شد. ولي از اوّل سفارش به قوّه هست اين كه مكرّر در مكرّر اين‌ها تعهد مي‌سپردند بعد معصيت مي‌كردند، حتّي بعد از اين جريان هم باز اطاعت نكردند، كه بعد ملاحظه مي‌فرماييد به دنبال همين دارد ﴿ثمّ تولّيتم﴾ در همين جريان دارد كه ما از شما ميثاق غليظ گرفتيم يا كوه را بر بالاي سر شما رفع كرديم ولي ﴿ثمّ تولّيتم من بعد ذلك﴾ باز هم إعراض كرديد، اصولاً دأب بني‌اسراييل اينچنين بود. اينكه خداي سبحان اينچنين نقل مي​كند ﴿فبما نقضهم ميثاقهم وكفرهم بآيات الله﴾[27] اين است، اينها معروف بودند به نقض عهد و پيمان شكني. در صدر اسلام هم رسول خدا به پيمان شكني اينها مبتلا بود، تعّهد مي‌سپردند كه متعرّض مسلمين نشوند نقض عهد مي​كردند. خدا فرمود: ﴿فبما نقضهم ميثاقهم لعنّاهم﴾[28] سرّ اين كه ما اين​ها را ملعون كرديم براي اين​كه پيمان شكنند.

سؤال ...

جواب: بايد مي‌گفتند، امّا اين گرفتار حسّ بودن، عمري را با أصالت حسّ زندگي كردن نمي‌گذارد انسان به سمت عقل حركت كند لذا مي‌گويند: ﴿اجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة﴾[29] گاهي هم مي‌گويند: ﴿لن نؤمن لك حتّى نرىٰ الله جهرةً﴾[30] خداي سبحان هم دربارهٴ بعضي از معجزات فرمود: ﴿وأنتم تنظرون﴾[31] فرمود: شما با حس ديديد كه ما مسألهٴ دريا شكافي را به دستور شما و عليه آل‌فرعون ختم كرديم با اين كه شما با چشم ديديد مع ذلك منحرف شديد.

 

تشابه بني‌اسراييل صدر اسلام و عصر حضرت موسي(عليه السلام)

غرض اين كه از اينها به اين سبك ميثاق غليظ گرفت ﴿وإذ أخذنا ميثاقكم ورفعنا فوقكم الطّور﴾ اينها همه نشان مي​دهد كه چون قلوب بني‌اسراييلي كه در صدر اسلام بودند با قلوب بني‌اسراييلي كه معاصر موسىٰ(سلام الله عليه) بودند متشابه بود، لذا خداي سبحان حوادثي كه براي آنها اتّفاق افتاده است به رخ اينها مي​كشد. چون ﴿تشابهت قلوبهم﴾[32] مي​فرمايد: ما از شما ميثاق گرفتيم ،كوه را بر بالاي سر شما بلند كرديم .

از اين كه در نوع اين موارد امر «خذ» را در كنار رفع طور بيان مي​كند با واو هم ذكر نمي​كند نشانهٴ آن است كه اين رفع طور براي آن است كه تورات را محكم بگيرند، نفرمود: «وإذ أخذنا ميثاقكم ورفعنا فوقكم الطّور وقلنا خذوا ما ٰاتيناكم بقوّة» اين را ديگر با فعل و با واو عطف و أمثال ذلك ذكر نكرد فرمود: ﴿ورفعنا فوقكم الطّور خذوا ما آتيناكم﴾ يعني رفع طور براي اين بود كه شما محكم بگيريد ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّةٍ واذكروا ما فيه﴾ شما اگر با برهان حرف موساي كليم را نفهميد هر چند قدم تقاضاي يك بت مي​كنيد. براي اين كه هر جا رفتيد يك بتي ديديد دلتان مي​خواهد خداي ديدني داشته باشيد، امّا اگر با قوّه استدلال توحيد را حلّ كنيد ديگر به دنبال مسئلهٴ بت​پرستي حركت نمي​كنيد ﴿خذوا ما آتيناكم بقوّةٍ﴾

سؤال ...

جواب: نه، چون بالاخره قرآن كريم آنچه را كه مربوط به هدايت انسان‌هاست ذكر مي‌كند اين در حقيقت چون نور است و هدايت است، قصص أنبيا را هم كه نقل مي‌كند براي نورانيت آن قصه است و براي هدايت همه ماست.

به يحياي شهيد(سلام الله عليه) هم مي​فرمايد: ﴿خذ الكتاب بقوة﴾[33] اين ﴿خذ الكتاب بقوّة﴾[34] كه به يحيى مي‌فرمايد، به همه امّتهاست. انسان اگر دينش را با قدرت نگيرد هم خود با شبهه متزلزل مي​شود، هم آن رسالت را ندارد كه شبهات ديگران را حل كند. يك تعبّدي است بر فرض هم خود متعبد باشد و نلرزد، آن رسالت را ندارد كه شبهات ديگران را حل كند، اين أخذ به قوّه نيست.

سؤال ...

جواب: همان انجيل است، چون انجيل، كتابي بود كه براي عيساي مسيح(سلام الله عليه)  آمد و يحيا هم به همان دين، متديّن بود. كتاب جديدي نبود، مگر اين‌كه صحفي و نصايح و مواعظي باشد و گرنه كتاب به اصطلاح قرآن كريم همان مجموعهٴ قوانين ديني است كه خدا به پنج پيغمبر داد، به اين اولواالعزم پنجگانه داد.

سؤال ...

جواب: معاصر هم بودند اين‌ها پسر خالهٴ هم بودند و مي‌گفتند: وقتي يحيى(سلام الله عليه) در رحم مادر بود به عيسىٰ(سلام الله عليه) كه در رحم مريم(عليها سلام) بود سلام عرض مي​كرد، اين جريان‌ها را هم نقل كردند. اينها معاصر هم بودند، پسرخالهٴ هم بودند. همان كتاب را كه به عيساي مسيح داد به يحيىٰ مي‌دهد كه ﴿يا يحيىٰ خذ الكتاب بقوّة﴾[35] به همهٴ ما هم اين نصيحت را دارد. آن‌گاه فرمود: تنها در مقام حدوث، اين كتاب را محكم بگيريد كافي نيست در مقام بقا هم بايد اين را محكم نگه بداريد.

 

يادآوري محتواي تورات

﴿واذكروا ما فيه﴾ به ياد محتواي اين كتاب باشيد، نه يعني فقط قرائت كنيد ﴿واذكروا مافيه﴾ غير از ذكر خود اوست وقتي گفتند آنچه در قرآن است به ياد او باشيد غير از آن است كه قرآن را بر لب جاري كنيد، تلفظ كنيد، قرائت كنيد. اين ﴿واذكروا مافيه﴾ مثل امر به تدبّر است. ﴿أفلا يتدبّرون القرآن أم علىٰ قلوبٍ أقفالها﴾[36] ذكر آنچه كه در تورات است يعني ذكر محتواي او، گفته​اند: اگر شما به ياد آنچه در قرآن است باشيد يعني به ياد محتواي او باشيد، يعني هم محتواي او را علماً متذكر باشيد و هم محتواي او را عملاً حفظ كنيد، متذكر باشيد كه بماند ﴿واذكروا ما فيه﴾ گرفتار نسيان نباشيد، اگر اين كارها را كرديد يعني حدوثاً با قدرت استدلال و عمل گرفتيد بقاءً هم متذكر بوديد، زمينهٴ تقواي شما فراهم است.

 

معناي ترجي در كلام الهي

چون «انما الاعمال بخواتيمها»[37] خيلي روشن نيست پايان كار چه خواهد شد لذا در اين گونه از موارد مي​فرمايد ﴿لعلّكم تتّقون﴾ اين چنين نيست كه اگر كسي با قوّت گرفت، قرآن را يا تورات را خوب فهميد و خوب هم عمل كرد اين جزم داشته باشد كه به بهشت مي​رود چون «إنما الاعمال بخواتيمها»[38] معلوم نيست عاقبت چه خواهد شد اين است كه انسان تا زنده است بين خوف و رجا بسر ببرد البته در اواخر عمر كه به مرگ نزديكتر مي​شود رجاي او بيش از خوف او بايد باشد و قبل از مرگ در حال عادي خوف او تقريباً بيش از رجاي او باشد، امّا نه طوري كه به رجاي او آسيب برساند نه، در حال عادي، گرچه بين خوف و رجا بايد باشد كه هيچكدام بر ديگري نچربد امّا سعي كند عملاً، عمل خائف را انجام بدهد، در هنگام مرگ و اواخر عمر، رجاي او بيش از خوف او باشد كه «أنا عند حسن ظنّ عبدي بي»[39] لذا فرمود: ﴿لعلّكم تتّقون﴾ شايد متذكر باشيد.

 

بازگشت به بحث: پيوند رفع طر و گرفتن ميثاق

و اين كه در بعضي از موارد اين كلمهٴ رفع طور را و اخذ ميثاق را با كلمه «باء» ذكر فرمود اين هم نشان مي​دهد كه بين رفع طور و اخذ ميثاق، ارتباطي هست در همان آيهٴ 154 سورهٴ نساء اينچنين فرمود: ﴿ورفعنا فوقهم الطور بميثاقهم﴾[40] پس اين​چنين نيست كه أخذ ميثاق با رفع طور هيچ ارتباطي نداشته باشد، شما در تفسير المنار ملاحظه مي​فرماييد كه مي​گويد: بالآخره از اين آيهٴ استفاده مي​شود كه خدا كوه را بلند كرد امّا براي چي بلند كرد روشن نيست، هدف چي بود و سبب چي بود و غايت چي بود روشن نيست[41]. خب اگر آيهٴ سورهٴ نساء مي​فرمايد: ﴿ورفعنا فوقهم الطّور بميثاقهم﴾[42] گذشته از آيات ديگر كه اينها را كنار هم ذكر مي​كند اين آيهٴ 154 سورهٴ نساء به خوبي نشان مي​دهد كه بين رفع طور و أخذ ميثاق، رابطه است، يعني فرمود: اگر شما اين ميثاقتان را سست گرفتيد به دينتان عمل نكرديد من نشانه​هاي عذاب را به شما نشان مي​دهم كه اين عذاب خواهد آمد چون اگر عذاب الهي مي​آيد آل‌فرعون را از بين مي​برد براي آن است كه آل‌فرعون گرفتار معصيتند، خب شما هم اگر دست به معصيت زديد همين عذاب است.

بنابراين، نمي​شود گفت به اين كه اينها هيچ ارتباطي به هم ندارد دو يا سه جمله هستند كنار هم ذكر شده​اند. هم وحدت سياق هم اين​كه ﴿خذوا﴾ را بدون واو ذكر مي​كند. و ظاهرتر از همه همين آيهٴ سورهٴ نساء كه فرمود: ﴿ورفعنا فوقهم الطّور بميثاقهم﴾[43] لذا مي​شود ميثاق غليظ، يعني نشانهٴ عذاب را حسّاً ديدن و معجزات فراواني را حسّاً ديدن و چندين بار دست به گناه و شرك زدن، نتيجه​اش گرفتن يك ميثاق غليظ است، از اين گروه ميثاق غليظ مي‌گيرد.

بنابراين، اين دو، سه وجهي كه مرحوم اَمين الإسلام در مجمع ذكر كرده است هيچ كدام از اينها نمي​تواند ظاهر آيه را توجيه كند ايشان احتمال داده​اند كه منظور از اين أخذ ميثاق احتمالاً همان است كه در عالم ذرّيه از همه گرفته شد يا با عقل گرفته شد يا با وحي گرفته شد[44] اين سه راه أخذ ميثاق مشترك بين همهٴ امم است، اين ميثاق غليظ نيست خداي سبحان از بني‌اسراييل يك ميثاق غليظ گرفت. معلوم مي​شود غير از اين سه راه مشترك يك راه چهارمي است كه بني‌اسراييل طبق آن راه ميثاق سپردند، اين بني‌اسراييلي كه مكرّر در مكرّر دست به شرك مي​زدند، مكرّر در مكرّر معجزات حسّي مي​ديدند، خداي سبحان نشانهٴ عذاب را براي اينها مقرّر كرد كه اگر دگرباره دست از گناه برندارند گرفتار اين عذاب خواهند شد.

«والحمدلله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 38.

[2]  ـ همان.

[3]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93.

[4]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 154.

[5]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 172.

[6]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 154

[7]  ـ همان.

[8]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 171.

[9]  ـ همان.

[10]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 143.

[11]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 171.

[12]  ـ همان.

[13]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93.

[14]  ـ همان.

[15]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 285.

[16]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93.

[17]  ـ محاسن برقي، ج 1، ص 261؛ «سألنا أبا عبد الله(ع) عن قول الله تعالي ﴿خذوا ما أتيناكم بقوةٍ﴾ أقوة في الأبدان أو قوة في القلب قال: فيهما جميعاً».

[18]  ـ سورهٴ أنفال، آيهٴ 60.

[19]  ـ همان.

[20]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.

[21]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 139.

[22]  ـ همان.

[23]  ـ همان.

[24]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 139.

[25]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.

[26]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 139.

[27]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 155.

[28]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 13.

[29]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 138.

[30]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 55.

[31]  ـ همان.

[32]  ـ سوره بقره، آيهٴ 118.

[33]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 12.

[34]  ـ همان.

[35]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 12.

[36]  ـ سورهٴ محمد(ص)، آيهٴ 24.

[37]  ـ بحار، ج 9، ص 328.

[38]  ـ همان.

[39]  ـ وسائل الشيعة، ج 15، ص 229.

[40]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 154.

[41]  ـ

[42]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 154.

[43]  ـ همان.

[44]  ـ مجمع البيان، ج 1، ص 262.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق