أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَاري وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (۶۲)﴾
ايمان و عمل صالح، تنها راه نجات
در اثناي جريان بنياسراييل كه با مطالب گذشته هم در ارتباط باشد و با مطالب آينده هم مرتبط باشد، يك اصل كلّي را خداي سبحان بيان ميكند و آن اين است كه آنچه باعث نجات انسان است در قيامت، اعتقاد به اصول دين و عمل به احكام دين است. و منظور از اين دين هم خاتم اديان است كه دين اسلام باشد. فرمود: اين نامها هيچكدام نقشي ندارند هر كسي كه به اين اصول سه گانه معتقد بود و بر اساس همين وحي عمل كرد او از سعادت برخوردار است خواه نامش مؤمن باشد، خواه غير مؤمن، معيار نجات هيچكدام از اين نامها نيست. ﴿إنّ الذين آمنوا والذين هادوا والنصارىٰ والصابئين﴾؛ فرمود: چه مؤمنين، چه يهوديها، چه نصارا، چه صابئين، هر كسي كه به خدا و قيامت معتقد باشد و عمل صالح كند اجرش پيش خدا محفوظ است، از خوف و حزن هم مصون است.
ـ آزادي دين و عقيده در تكوين و تشريع
در اين آيه نظر آن نيست كه دين آزاد است و هر كسي هر ديني را پذيرفت در قيامت اهل نجات است اينچنين نيست زيرا سراسر قرآن كريم خداي سبحان صاحبان اديان ديگر را به اسلام دعوت ميكند گاهي ميفرمايد: ﴿ومن يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه﴾[1] گاهي هم ميفرمايد: با اهل كتاب نبرد كنيد حتي «يؤمنوا» يا اينكه ﴿يعطوا الجزية عن يدٍ وهم صاغرون﴾[2] و مانند آن. پس مراد اين نيست كه هر كسي هر ديني داشت اهل نجات است.
چه اينكه مراد آزادي عقيده نيست، كه هر كسي آزاد باشد هر عقيدهاي داشته باشد و با هر عقيده هم ميتواند در قيامت نجات پيدا كند، اينچنين نيست. گرچه فرمود: عقيده تحميلي نيست ﴿لا إكراه في الدّين﴾[3] زيرا عقيده يك امر دروني است اگر مبادي آن امر حاصل شد اعتقاد حاصل ميشود. و اگر مباني آن حاصل نشد، اعتقاد حاصل نميشود. اصولاً ايمان قابل اجبار نيست ممكن است كسي را بر يك عمل يا ترك عمل مجبور بكنند امّا ممكن نيست كسي را بر اعتقاد مجبور بكنند، چون اعتقاد دست خود انسان نيست چه رسد به دست ديگري، اعتقاد يك مبادي ميخواهد اگر آن مبادي حاصل شد اعتقاد حاصل ميشود و اگر حاصل نشد حاصل نميشود. اينكه ميگويد: مظنّه در اصول دين حجّت نيست براي اينكه مظنّه آن شكّ وجداني را برطرف نميكند چون شكّ وجداني را برطرف نميكند با بودن شكّ وجداني جزم به يك مطلب حاصل نميشود بنابراين، اگر كسي خواست به يك امري معتقد باشد يا بايد برهان عقلي داشته باشد يا نقل قطعي داشته باشد كه سنداً و دلالتاً يقيني باشد. گرچه از نظر كارهاي اختياري بشر مختار است در دين، امّا اين به اين معنا نيست كه هر كس هر ديني داشته باشد در قيامت اهل نجات است. در دنيا از نظر اينكه انسان مجبور نيست بلكه مختار است در انتخاب دين آزاد است هر ديني را خواست بپذيرد ﴿قل الحقّ من ربّكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر﴾[4] انسان در انتخاب راه آزاد است و اجباري هم نيست، جبري هم در پذيرش أحد الطرفين نيست ﴿إنّا هديناه السّبيل إمّا شاكراً و اِمّا كفوراً﴾[5] و مانند آن، امّا هر كسي بخواهد اهل نجات باشد بايد مسلمان باشد چون غير از اسلام، چه انسان ملحد باشد، چه انسان ملحد نباشد خدايي را قبول داشته باشد منتها ديني غير از اسلام آورده باشد ﴿فلن يُقْبَلَ منه﴾[6] پس اين آيهٴ، لسانش اين نيست كه همهٴ اديان حياتبخش هستند و يكسانند يا لسانش اين نيست كه شرعاً انسان در انتخاب يكي از اين اديان آزاد است بلكه لسانش آن است كه نامهاي خصوصي نقشي ندارد، چه انسان به نام مسلمان معروف باشد يا به نام يهودي يا به نام مسيحي يا به نام صابئي، هيچكدام از اينها اثري ندارد.
ـ جايگاه و نقش ﴿مَنْ آمن ...﴾ در آيهٴ مورد بحث
تنها عامل حياتبخش، داشتن اعتقادات صحيح وعمل صالح است لذا در اين قسمت، آن چهار جمله را كه ذكر ميكند يكي را به ديگري عطف ميكند امّا نوبت به اين آخرين جمله كه ميرسد بدون واو و بدون عطف ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿إنّ الذّين آمنوا والذين هادوا﴾ اين دو گروه ﴿والنصاريٰ﴾ اين سه گروه ﴿والصابئين﴾ اين چهار گروه، آنگاه كلام را قطع ميكند ميفرمايد: خلاصه ما كاري به نام نداريم ﴿مَنْ آمن بالله واليوم الآخر﴾ نه «وَمن آمن» كه ديگر با واو ذكر كرده باشد اينچنين نيست، فرمود نام نقشي ندارد هر كسي كه مؤمن به خدا و قيامت باشد و عمل صالح داشته باشد اجرش پيش خدا آماده است.
ـ دلالت عمل صالح بر وحي و رسالت
﴿مَنْ آمن بالله واليوم الآخر﴾ اين اعتقاد به مبداء و معاد ﴿و عمل صالحاً﴾ اين عمل صالح دو مطلب را در بردارد: يكي اعتقاد به وحي، يكي عمل به ما جاء به النبي، چون عملي را قرآن كريم صالح ميداند كه مطابق با وحي آن عصر باشد، عملي كه مطابق با وحي و حجّت آن عصر نباشد. از نظر قرآن كريم صالح نيست. وقتي انسان برابر وحي عمل ميكند كه آورندهٴ آن وحي را به عنوان پيامبر بشناسد، پس عمل صالح كردن به اين است كه انسان آن آورندهٴ سنّت را به عنوان پيامبر معتقد باشد و بپذيرد و به دستور او عمل كند آنگاه خلاصهاش اين ميشود: اگر كسي به خدا معتقد بود، اين توحيد، به قيامت معتقد بود، اين معاد، به نبوّت معتقد بود و عمل كرد برابر دستور آن پيغمبر، اين اهل نجات است ﴿من آمن بالله واليوم الآخر وعمل صالحاً﴾ عملي را قرآن صالح ميداند كه مطابق باشد با حجّت آن عصر واليوم حجّت خدا قرآن كريم است عملي را خدا صالح ميداند كه برابر وحي نازل بر خاتم انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) باشد.
اين معنا را در سورهٴ مباركهٴ مائده هم بيان فرمود با يك تفاوت مختصري، آيهٴ ٦٩ سورهٴ مائده اين است كه ﴿إنّ الذين آمنوا والذين هادوا والصابئون والنصاريٰ من آمن بالله واليوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون﴾[7] كه اين جمله آخر را بدون واو ذكر كرده است يعني آن نامها نقشي ندارند خلاصه هر كه به خدا و قيامت معتقد باشد و عملش صالح باشد اهل نجات است.
خب، اعتقاد به خدا و قيامت كه دو اصل است بيان شد، اعتقاد به نبوّت هم در خلال عمل صالح بيان شده است، زيرا اگر كسي بخواهد عملش صالح باشد بايد برابر با وحي آن عصر باشد و كسي برابر وحي آن عصر عمل ميكند كه آورندهاش را به عنوان پيغمبر قبول داشته باشد كه اعمالش را مطابق با دستور او قرار بدهد، پس به اصول ثلاثه دين اشاره شد و عمل به دستور هم اشاره شد و چون عمل صالح عبارتست از «اطاعت گفته آن پيغمبر است پيغمبر» هم عترت را ثقل ثاني قرار داد فرمود: «إنّي تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[8] در حقيقت نجات از آن كسي است كه به جميع ما جاء به النبي معتقد و عمل كرده باشد. ممكن است كسي به حسب اسم مسلمان باشد ولي چون دين در جان او راه پيدا نكرد او أهل نجات نباشد.
لذا هم در آيهٴ محل بحث از سورهٴ بقره و هم در آيهٴ سورهٴ مائده فرمود: كسي كه به حسب ظاهر مؤمن است ولي ايمان واقعي ندارد اهل نجات نيست كسي كه مؤمن واقعي باشد به مبدا و معاد و عمل صالح داشته باشد اهل نجات است لذا وقتي كه در سورهٴ حجرات عدهاي گفتند كه ما مؤمنيم. خداي سبحان ميفرمايد: به اين كه شما نگوييد ما مؤمنيم بگوئيد ما مسلمانيم. آيهٴ ١٤ سورهٴ حجرات اين است ﴿قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا﴾[9]؛ ما به حسب ظاهر اين كلمات را بر زبانمان جاري كرديم ما هنوز ايمان نياورديم. نگوييد ما مؤمنيم و ﴿لمّا يدخل الإيمان في قلوبكم﴾[10]؛ هنوز ايمان در قلبتان جا نگرفته است پس صرف مسلمان صوري بودن اهل نجات نميشود، باعث نجات نخواهد شد كسي اهل نجات است كه مؤمن واقعي باشد به مبدا و معاد و وحي و عمل صالح هم داشته باشد. ﴿ولكن قولوا أسلمنا ولمّا يدخل الإيمان في قلوبكم وإن تطيعوا الله و رسوله لايلتكم من أعمالكم شيئاً إنّ الله غفورٌ رحيم﴾[11].
بنابراين، اگر كسي به حسب اسم مسلمان باشد با اين نامگذاري اسلامي اهل نجات نخواهد بود.
وجه عدم ذكر مشركان و مجوس در آيهٴ مورد بحث
قرآن كريم، اسم مجوس را در اين آيهٴ سورهٴ بقره و سوره مائده نبرد در سورهٴ حج نام شش فرقه را به حسب تقسيمبندي در قيامت مطرح ميكند ميفرمايد: خدا بين اين شش فرقه در قيامت داوري ميكند نام مجوس و مشركين را در آن آيهٴ سورهٴ حج در كنار اين چهار نام بيان كرد ولي نام مجوس را در اين دو آيهٴ ياد شده سورهٴ بقره و سورهٴ مائده ذكر نكرد و اين سرّش چيست؟ نام مشركين را ذكر نكرد براي اينكه شرك با ايمان سازگار نيست. امّا چرا نام مجوس را ذكر نكرد؟ در سورهٴ حج انسانها را به شش گروه تقسيم كرد فرمود به اينكه آيهٴ 17 سورهٴ حج ﴿إنّ الذين آمنوا والذين هادوا والصابئين والنصارىٰ والمجوس والذين أشركوا إنّ الله يفصل بينهم يوم القيامة إنّ الله علي كلّ شيءٍ شهيدٌ﴾[12] فرمود: اين گروههاي ششگانه در قيامت كه روز فصل است به اعمالشان رسيدگي ميشود مؤمنين، يهوديان، صابئين، نصارا و مجوس و مشركين، در قيامت اينها به شش دسته تقسيم ميشوند و بين اينها هم يوم الفصل فاصله ميشود يعني به حق داوري ميشود. ولي در اين دو آيه، سخن از مجوس و مشرك به ميان نيامده است. امّا سخن از مشرك به ميان نيامده براي اين كه شرك با ايمان سازگار نيست، و اما سخن از مجوس به ميان نيامده براي اينكه احياناً اين صابئين يك تلفيقي از مجوسيّت و غير مجوسيّت است و نام بردن صائبين بينياز ميكند از اينكه كلمه مجوس هم، نام مجوس هم علي حده مطرح بشود.
اگر كسي به خدا معتقد بود و به قيامت معتقد بود و به وحي في الجمله معتقد بود در صورتي كه به آن آخرين وحي معتقد باشد و عمل كند اهل نجات است پس اين آيه نميخواهد بگويد كه همه اهل كتاب اهل نجاتند، نميخواهد بگويد كه آنها آزادند در پذيرش اسلام و عدم پذيرش اسلام زيرا خداي سبحان يك اصل كلي را در قرآن بيان كرد كه غير از اسلام، ديني مقبول نيست و اگر هم كسي اهل كتاب راستين باشد و به حق اهل كتاب باشد بايد به آن تورات و انجيل عمل كند و انجيل هم وعده داد بشارت داد به ﴿رسولٍ يأتي بعدي اسمه أحمدُ﴾[13] و قرآن مذمّت ميكند آن گروهي را كه رسول خدا را شناختند و ايمان نياوردند ﴿يعرفونه كما يعرفون أبناءهم﴾[14] آنها را اهل عذاب ميداند. اَحبار و رهبانشان را اهل جهنّم ميداند معلوم ميشود اينچنين نيست كه كسي بگويد انتخاب دين، آزاد است و هر ديني هم سعادتبخش است. تنها ديني كه سعادتبخش است اسلام است و تنها اصلي كه سعادت را تأمين ميكند، اعتقاد به اصول اسلامي و عمل به دستور اسلام است.
احتمال دوّم در تفسير آيه
و امّا احتمال ديگري كه در اين آيه مطرح است اين است كه خداي سبحان نميخواهد بفرمايد به اين كه اگر يهوديها دست از دينشان بردارند به خدا و قيامت و قرآن معتقد باشند أهل نجاتند، و همچنين مسيحيها و صابئين. بلكه ميخواهد بفرمايد به اينكه در بين اقوام گذشته آن يهوديان واقعي، مسيحيان واقعي، صابئين واقعي اهل نجاتند مثل اينكه در شرايط كنوني مسلمين اهل نجاتند، فرق اين دو معنا آن است كه بنابر معناي اوّل ميفرمايد همه بايد در شرايط كنوني مسلمان واقعي بشوند تا اهل نجات باشند يعني چه كساني كه اسماً مسلمانند چه كساني كه اسماً يهودي و يا صابئين يا مسيحي هستند اين نامها سعادتبخش نيست تنها اصلي كه سعادت را تأمين ميكند ايمان به خدا و قيامت و وحي است (آن هم آخرين وحي) و عمل به دستور وحي، پس همهٴ گروهها بايد برگردند به اسلام، اين معناي اوّل بود. معناي دوم آن است كه هر كسي تابع هر ديني كه بود آن وقتي كه آن دين حجّت بالفعل بود اگر برابر آن دين عمل كرد أهل نجات است يعني يهوديها تا زمان نزول انجيل، اگر به دستور موساي كليم عمل ميكردند اهل نجات بودند مسيحيها تا زمان نزول قرآن اگر به دستور عيساي مسيح(سلام الله عليه) عمل ميكردند اهل نجات بودند. صابئين، آنها كه منسوبند به يحياي شهيد(سلام الله عليه) كه خود را امت يحياي زاهد و يحياي شهيد ميدانند قبل از آمدن دين اسلام اگر به دستور يحياي شهيد(سلام الله عليه) عمل ميكردند اهل نجات بودند كه آيه، نظر به حكم اقوام گذشته است نه ناظر به حكم فعلي، يعني يهوديهاي واقعي، مسيحيهاي واقعي، صابئين واقعي، مثل مسلمين واقعي اهل نجات هستند.
نقد احتمال دوّم
اين معنا في نفسه حق است ولي قرآن كه نميخواهد براي گذشتگان تكليف تعيين كند قرآن ميخواهد نسبت به بشرهاي فعلي برنامه بيان كند، يك وقت قرآن ميفرمايد به اينكه زمين چند دوره را گذراند يا خلقت زمين در دو دوره بود، خلقت آسمان در دو دوره بود، مجموع آسمان و زمين در شش دوره بود و مانند آن اين يك گذشتهاي را دارد بيان ميكند در نظام تكوين، يك وقت ميخواهد دستورالعمل به مردم براي هدايت مردم صادر كند اين نميگويد يهوديهايي كه در زمان موساي كليم بودند اگر يهودي واقعي بودند اهل نجات هستند. مسيحيهايي كه در زمان عيساي مسيح بودند ولي مسيحيهاي واقعي بودند اهل نجات هستند اين ميخواهد يك دستورالعمل زنده بيان كند چون كتابي است عالمي ﴿للعالمين نذيراً﴾[15] اين كتاب كه براي هدايت جهانيان است همه مردم عالم را به اين اصول سه گانه دعوت ميكند، ميفرمايد: اين نامها و اين اسمهايي كه داريد اينها كافي نيست. اگر كسي اين سه اصل را داشت او اهل نجات است يعني به مبداء و به معاد و به وحي و عمل در برابر وحي كه سه اصل است و يك فرع. اين ناظر به هدايت مردم است و مردم را به اينكه به يك اصل به يك حقيقت بايد بپيونديد دعوت ميكند.
سؤال ...
جواب: مشرك خود را اهل نجات و قيامت نميداند، چون به خدا و قيامت معتقد نيست امّا آنها، خود را به خدا و قيامت معتقد ميدانند و ميگويند خدا ما را نجات ميدهد و همين دينمان خدا پسند است مشرك، خدايي را معتقد نيست آنها ميگويند اين دين خدا پسند است قرآن ميگويد دين خداپسند اسلام است. مشرك اصلاً مستثناي منقطع است، نه معناي دوم كه باشد مطلق است گذشته را هم ميگيرد نه دو معنا در برابر هم باشد، يعني عامل نجات پيش خداي سبحان داشتن عقيده حقه و عمل صالح است، منتها اليوم عمل حق و عقيدهٴ حق جز قرآن و اسلام چيز ديگر نيست. نه اينكه ميخواهد بفرمايد مسلمين فعلي مانند مسيحيهاي سابق مانند يهوديهاي أسبق، اينها اهل نجاتند اينچنين نيست كه يك حكم خبري بدهد، خبر نيست اين انشا است گرچه جمله، جملهٴ خبريه است، دعوت است خلاصه.
سؤال ...
جواب: «الذين آمنوا» همان مسلمين هستند اينها كه ايمان آوردند. نه ﴿مَنْ آمن﴾ كلّي است. الآن به حسب تقسيم بندي ميگويند: مؤمنين و يهوديان و مسيحيان و صابئين قرآن كريم اين چهار فرقه را نام ميبرد بعد كلام را قطع ميكند واو و امثال واو به عنوان حرف رابط ذكر نميكند خبر إنَّ اين است: ﴿إنّ الذين آمنوا والذّين هادوا والنصارىٰ و الصابئين﴾ خب چي؟ ﴿مَن آمَنَ﴾ مثل اينكه انسان آمارگيري ميكند ميگويد اينها و اينها و اينها هر كه باشد بيتفاوت است هر كسي كه داراي اين شرايط باشد موفّق است. لذا اين ﴿من آمن﴾ كه يك اصل كلّي است هم شامل موجودين عصر حاضر ميشود هم شامل موجودهاي اعصار گذشته ميشود به عنوان يك حكم كلّي.
سؤال ...
جواب: اين دعوت ميكند همه را يعني مسلمانهاي اسمي را دعوت ميكند به ايمان حقيقي، يهوديها را دعوت ميكند به ايمان حقيقي، صابئين و نصارا را هم دعوت ميكند به ايمان حقيقي، هستند ولي اينها را دعوت ميكند به ايمان حقيقي، اين دعوت است مثل اينكه مسلمين صوري به حسب ظاهر مسلمانند كه ﴿قالت الأعراب آمنا﴾[16] خداي سبحان ميفرمايد كه ﴿قولوا أسلمنا ولمّا يدخل الإيمان في قلوبكم﴾[17] اين آيه دعوت عمومي است، مسلمين صوري را كه با اسم مسلمانند مانند سه گروه ديگر دعوت ميكند كه ميگويد: تنها راه نجات ايمان به خدا و قيامت و عمل صالح است.
سؤال ...
جواب: يعني نصارا را دعوت ميكند به اسلام، معناي دعوت اين است. اين آيه دعوت است، همه را به اين اصول سهگانه و عمل صالح دعوت ميكند. به مسلمين صوري ميگويد ﴿يا أيّها الذين آمنوا آمِنوا بالله﴾[18] به اعرابي كه گفتهاند ﴿قالت الأعراب آمنّا﴾[19] ميفرمايد: ﴿قولوا أسلمنا ولمّا يدخل الإمان في قلوبكم﴾[20] تنها عامل نجات، اعتقاد به خدا و قيامت است كه اينها را با دلالت مطابقه ذكر فرمود و عمل صالح است.
معيار عمل صالح
و عملي را قرآن صالح ميداند كه برابر با وحي باشد آن هم وحي ناسخ نه وحي منسوخ و اگر كسي برابر وحي ناسخ عمل كرد پس صاحب آن وحي را به عنوان نبيّ پذيرفت هم نبوّت عامّه را پذيرفت و هم نبوّت خاصّه را چون يكي از ره آورد اين نبيّ خاص اين است كه بايد ﴿آمن بالله و ملائكته وكتبه ورسله﴾[21] باشد پس همه را به اين اصول سه گانه دعوت ميكند با عمل صالح،
سؤال ...
جواب: الآن اگر باشد كه دينشان باطل است آيات فراوان دارد كه ﴿ومَنْ يبتغِ غير الإسلام ديناً فلن يقبَلَ منه﴾[22] آيه دارد كه با اينها بجنگيد تا اينها جزيه بدهند، آيه دارد كه اينها اهل جهنّماند، آيه دارد به اين كه اينها ﴿يعرفونه كما يعرفون أبنائهم﴾[23] اينها با اين كه پيغمبر را ميشناسند به انجيل خودشان هم عمل نكردند براي اين كه انجيل گفت: من بشارت ميدهم به نبيّ خاتم، اينچنين نيست كه قرآن روي اديان منسوخ صحّه بگذارد آنها را اهل نجات بداند.
سؤال ...
جواب: نه، علي ايّ حال عامل سعادت همين سه اصل است و عمل صالح لاغير، نه اينكه هر كسي هر ديني داشت از او مقبول است چه ناسخ چه منسوخ، با آن همه بياناتي كه قرآن دارد غير از اسلام چيزي مقبول نيست! با آن همه بياناتي دارد كه با غير مسلمين بجنگيد يا مسلمان شوند يا جزيه بدهند! با آن بياناتي كه دربارهٴ اَحبار و رهبان دارد كه اينها پيغمبر را شناختند ولي ايمان نياوردند پس نميخواهد بفرمايد كه هر ديني انسان را به بهشت ميبرد و نميخواهد فقط قصّه و تاريخ بگويد كه بگويد مسلمانان فعلي مانند يهوديان واقعي زمان موسىٰ مانند مسيحيان واقعي زمان عيسىٰ مانند صابئين واقعي زمان يحيي(عليهمالسلام) اينها اهل بهشتند اين دعوت است.
سؤال ...
جواب: يعني مسلمين و صابئين و يهوديها و نصارىٰ. هر كسي اين هر كسي چون آنها را در برميگيرد ديگر لازم نيست يك ضميري به آنها برگردد. و جمله، جملهٴ خبريه است منتها به داعيهٴ انشا القا شده است.
سؤال ...
جواب: نه اين جمله، خبريه است، جمله خبريه است كه فألقيت بداع الإنشاء مثل «يعيد» كه به معناي «أعد» است وقتي زراره سؤال ميكند كسي اين وضع را پيدا كرد چه كار كند؟ حضرت فرمود «يعيد صلاته»[24] يعني أعد صلاته.
بنابراين، اين با ساير آياتي كه قرآن كريم تنها راه نجات را اسلام ميداند سازگار خواهد بود.
بحثي دربارهٴ صائبان
مطلبي كه هست اين است كه صابئين كه هستند و چرا با ذكر صابئين از ذكر مجوس بينياز شديم؟ صابئين اگر جزو وثنيين باشند و ستارهپرست باشند اينها در حد مشركين هستند و مشركين حساب ديگري دارند، در رديف موحدين نيستند، صابئين كساني هستند كه به خدا معتقدند، به اصل وحي في الجمله معتقدند، به مسئلهٴ جزاي بعد از مرگ معتقدند، منتها احياناً بين بعضي از اينها هم قول به تناسخ هم مطرح است، انسان را داراي روح مجرّد ميدانند و ميگويند انسان بعد از مرگ بالآخره زنده است و كيفر يا پاداش ميبيند منتها در همين دنيا ميبيند نه در آخرت. لذا اگر كسي خواست مسئله معاد را روي عدل الهي اثبات كند چون خدا عادل است يك جزائي بايد باشد چارهاي جز ابطال تناسخ ندارد زيرا تناسخية هم معتقدند كه خدايي است و خدا عادل است و بايد در برابر نيكيهاي نيكان پاداش بدهد در برابر بدي بدان بايد كيفر بدهد و در دنيا قبل از مرگ كه نيكان بدون پاداش ميميرند بدان بدون كيفر ميميرند پس بايد بعد از مرگ يك نشئهاي باشد به نام نشئه مجازات و پاداش و كيفر. همهٴ اين مقدمات را تناسخيه قبول دارند، منتها ميگويد روح بعد از اين كه اين بدن را رها كرد اگر بايد متنعّم شود به يك بدن ديگر تعلق ميگيرد از انواع نِعَم برخوردار ميشود تا پاداش اعمال خود را بگيرد و اگر بايد عذاب شود به يك بدن ديگر تعلق ميگيرد به انواع عذاب معذّب ميشود تا كيفر ببيند. لذا اگر كسي خواست از راه عدل الهي، مسئله معاد را، مسئلهٴ بهشت و جهنم را ثابت كند چارهاي جز ابطال شبههٴ تناسخ نيست، اوّل بايد شبههٴ تناسخ را باطل كند بعد بگويد: چون اصل جزا حق است و قبل از مرگ نيست و بعد از مرگ در دنيا هم كه دار عمل است نه دار جزا تناسخ باطل است جزا محقّق نخواهد شد پس يك عالم ديگري خواهد بود به نام قيامت، دربارهٴ صابئين، حالا اين خطوط كلي را ملاحظه ميفرماييد تا بحث مبسوط بيايد چند جا سخن از صابئين آمده است كه اين آياتش اشاره شد يكي همين آيهٴ ٦٩ سورهٴ مائده بود يكي هم آيهٴ ١٧ سورهٴ حج و سيدنا الاُستاد(رضوان الله عليه) يك بحث مبسوطي درباره صابئين دارند بحث مختصرش در همين جاست جلد اوّل است بحث مبسوطش تا حدودي در جلد ششم و هفتم و احياناً گوشهاي در جلد چهاردهم هست، اين قسمتها را ملاحظه بفرماييد تا ببينيم كه صابئين از نظر قرآن كريم چه گروهي هستند.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 85.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[4] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[5] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 3.
[6] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 85.
[7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 69..
[8] ـ مستدرك، ج 7، ص 254.
[9] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 14.
[10] ـ همان.
[11] ـ همان.
[12] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 17.
[13] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 6.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 146.
[15] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[16] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 14.
[17] ـ همان.
[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 136.
[19] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 14.
[20] ـ همان.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 285.
[22] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 85.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 146.
[24] ـ كافي، ج 3، ص 285.