اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ (75) وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ (76) وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ (77) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ (78) سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ (79) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (80) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ (81) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرينَ (82)﴾
نقل عقيده مؤمنين و ملحدين دربارهٴ مرگ
بعد از بيان خطوط كلي توحيد و وحي و نبوّت، در جريان مرگ فرمود مؤمنين معتقدند كه بيش از يك مرگ نيست و براي هميشه مرفّه و در سعادت ابد هستند كه ميگويند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولَی وَ مَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ﴾[1] و قرآن هم حرف ايشان را تصديق كرد؛ يعني گفت آنچه اينها ميگويند تعليم ماست كه ﴿لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولي﴾.[2] كفار ميگويند بيش از يك مرگ نيست و بعد از مرگ نابودي است ميگويند: ﴿إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾؛[3] يعني ما اصلاً محشور نيستيم.
تبيين مرگ دوم مدّعاي ملحدين و واقعيت نداشتن آن
در سوره مباركه «يس» كه بحث آن گذشت، فرمود وقتي اينها مُردند و با مرگ عادي از دنيا وارد ميشوند، كلّ واحد انسانها يک مرگ عادي دارند، در مورد آن مرگ و همچنين حيات عمومي در سوره مباركه «يس» فرمود ما دو نفخ داريم: يك نفخ اول است كه همه مدهوش ميشوند، آيه 49 سوره مباركه «يس» اين بود: ﴿ما يَنْظُرُونَ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ ٭ فَلا يَسْتَطيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ ٭ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ﴾[4] اين نفخ دوم است، ﴿فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلي رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ ٭ قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾[5] معنايش اين نيست كه ما بعد از آن مرگِ اول يك مرگ دومي داشتيم، چون در نفخ صور اول، اينها گرفتار صعقه و مدهوشي هستند نه مرگ، ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ﴾, ﴿صَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾[6] سخن از موت نيست؛ لذا وقتي اينها با نفخه دوم محشور شدند ميگويند: ﴿مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾ مرقد؛ يعني «مَنام», چه كسي ما را از خوابگاهمان بيدار كرد؟ در جريان اصحاب كهف فرمود: ﴿وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾؛[7] تو خيال ميكني اينها بيدارند، در حالي كه اينها خواب هستند. «رقود» يعني خوابيدن و «مرقد» يعني خوابگاه؛ انسان در برزخ در «مرقد» و خوابگاه است، نميميرد، مرگ از دنياست، وقتي مُرد دنيا را رها ميكند و وارد برزخ ميشود؛ در برزخ و همچنين در نفخ صور «اُوليٰ» انسان نميميرد، مدهوش ميشود. فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾؛ وقتي ﴿ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْري﴾ شد، نفخه دوم شد و اينها براي احضار به طرف صحنه قيامت ميآيند، ميگويند: ﴿مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾ چه كسي ما را بيدار كرد؟ بنابراين سخن از مرگ مجدّد نيست، پس با موت «اُوليٰ» همه اين آيات هماهنگ هستند, اين درباره مرگ برزخي بود.
معناي «نُزُل» و صدق آن بر اولين نعمت و نقمت بهشتي و جهنمي
اما درباره «نُزُل» آنطوري كه راغب و مانند آن «نُزُل» را معنا كردند، «نُزل»؛ يعني «ما يُعَدُّ للنَّازل»[8] كسي كه نازل ميشود و به منزل ميآيد، اوّلين چيزي كه براي او آماده كرده و به او ميدهند، اين را ميگويند «نُزل», و «النُّزُلُ: ما يُعَدُّ للنَّازل من الزَّاد»؛ اگر بهشتي باشد از «نِعم» بهشت به او ميدهند و اگر دوزخي باشد از عذاب دوزخ به او ميدهند؛ لذا اگر بگويند ما بهشت را براي شما به عنوان «نُزل» آماده كرديم درست است و اگر بگويند ما دوزخ را براي كفار به عنوان «نُزل» آماده كرديم درست است. درباره بهشت دارد ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ﴾,[9] ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾[10] و مانند آن, چه اينكه دربار «نار» هم دارد ﴿أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ﴾.[11] آنچه در سوره مباركه «صافات» كه محلّ بحث است گذشت و گفته شد كه «نُزل» همان «ما يُعَدُّ للنَّازل» است، براساس قرينه تقابلي است كه در اين سوره مباركه «صافات» بين آنچه اوّلين بار به دوزخيان ميدهند و بعد آنها را وارد دوزخ ميكنند ذكر شده است.
«شجره زقّوم» اولين نقمت جهنمي و تقابل آن با اولين نعمت بهشتي
در همين سوره مباركه «صافات» كه در چند آيه قبل گذشت، فرمود: ﴿أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾؛[12] آنچه براي بهشتيها گفتيم، اين در برابر «شجره زقّوم» است. يك وقت است تقابل بين بهشت و جهنم است, يك وقت است تقابل بين نعمتهايي كه اوّلين بار به بهشتيها ميدهند، با عذابهايي كه اوّلين بار به دوزخيان ميچشانند برقرار ميشود؛ در سوره مباركه «صافات» اين قسمتش گذشت که فرمود آن «نُزل» بهتر است يا «شجره زقّوم»؟ ﴿أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾؛ حالا مراحلي را كه ذكر ميكنند اين است ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ ٭ إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في أَصْلِ الْجَحيمِ ٭ طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ ٭ فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ﴾[13] بعد میفرمايد: ﴿ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ ٭ ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَي الْجَحيمِ﴾[14] معلوم ميشود كه در اوّلين پذيرايي اينها را ميبرند در هال و بعد در اتاق پذيرايي؛ مثل اينكه كسي كه وارد شهر شد اوّل ميبرند جايي و آسايشگاهي از اينها پذيرايي ميكنند و بعد او را ميبرند مهمانخانه يا جايي كه بايد ببرند. اگر بگويند ما آنها را در اين شهر پذيرايي كرديم، درست است و اين در مقام اجمال است؛ اگر در مقام تفصيل بگويند ما اول فلان جا برديم و بعد فلان جا بعد برديم در حرم مثلاً يا فلان قسمت اين هم درست است. اين قسمت به طور تفصيل بيان كرده و فرمود اول «شجره زقّوم» است و كمكم «شُرب حميم» است ﴿ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَي الْجَحيمِ﴾.
عدم منافات «نُزل» بودن شجره زقّوم با جهنم براي تبهكاران
بنابراين آنچه در سوره مباركه «كهف» آمده كه ما جهنم را براي اينها «نُزل» كرديم، با اين منافاتي ندارد؛ آيه 102 سوره مباركه «كهف» اين است كه ﴿أَ فَحَسِبَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادي مِنْ دُوني أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ نُزُلاً﴾، پس اگر بحث اجمال باشد، جهنم «نُزل» است؛ بحث تفصيل باشد «شجره زقّوم» «نُزل» است ﴿لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ﴾ «نُزل» است، بعد﴿ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَي الْجَحيمِ﴾. پس منافات ندارد كه اول بخشي از عذاب جهنم را در منطقهاي به آنها بچشانند و بعد وارد جهنم شوند يا جهنم دَرَكاتي دارد كه آنها را اول در دَرَكهاي تعذيب ميكنند و بعد به دَرَكات ديگر ميبرند «و هكذا في الجنّة».
شرط انحصار نسل كنوني در فرزندان نوح به جهاني بودن طوفان
مطلب بعدي در جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) است كه فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ تنها گروهي كه ماندند ذريّه حضرت نوح(سلام الله عليه) هستند. در سوره مباركه «هود» و مانند آن كه جريان حضرت نوح مقداري مبسوطاً گذشت، آنجا اين بحث به ميان آمد و سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) بحث مبسوطي درباره جهاني بودن طوفان نوح بيان كردند.[15] عدهاي از كارشناسان و زمينشناسان ميگويند بالأخره شواهدي هست كه طوفانی عالمي در زمين بود، چون ما در همه جاي زمين آثار زير آب رفتن همه اين كوهها يا دشتها يا تپه ماهورها را ميبينيم، اين نشان ميدهد كه اينها يك وقت زير آب بودند؛ اما حالا آن آب اصلي كه كلّ زمين را فرا گرفته بود، آن بود يا طوفان نوح بود؟ اين خيلي روشن نميكند، مگر كارشناسي علمي خيلي دقيق باشد كه مثلاً تاريخ را روشن كند كه در عصر نوح(سلام الله عليه) اينها زير آب رفتند. به هر تقدير بايد ثابت شود كه آيا طوفان عالمي بود يا نه؟ بر فرض عالمي نبود و در خصوص همين منطقه خاورميانه بود در غير خاورميانه؛ يعني خاوردور, باختردور كسي زندگي ميكرد يا نميكرد؟ اگر در خاوردور و باختردور كسي زندگي ميكرد و طوفان در خاورميانه بود اين ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ بايد برگردد به مسئله نبوّت انبيا؛ يعني تنها گروهي كه به نبوّت و امامت رسيدند اينها فرزندان حضرت نوح هستند و معناي آن اين نيست كه نسل بشر از فرزندان ذريّه حضرت نوح است. بنابراين بايد ثابت شود طوفان عالمي بود, يك; بر فرض عالمي نبود در خاورميانه تمام قسمتها را فرا گرفت, دو; و كسي در روي زمين نبود مگر اينكه گرفتار طوفان شده, سه.
علت عدم ذكر نجات ايمان آورندگان به نوح در ﴿فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ﴾
از بعضي از آيات برميآيد كه سرنشينان كشتي, حضرت نوح بود و اهل نوح بود به استثناي فرزندش و افرادي كه به آنها ايمان آوردند، البته اين قيد چهارم هم هست كه افرادي كه به حضرت نوح ايمان آوردند گروه اندكي بودند، چون گروه اندك بودند در همين سوره مباركه «صافات» كه محلّ بحث است از آنها نامي نبرده است. در آيه 76 سوره «صافات» فرمود: ﴿وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ﴾ ديگر «و من آمن» در آن نيست، با اينكه در جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) چند گروه بودند كه نجات پيدا كردند: يكي اهل او بودند به استثناي فرزند او و عدهاي هم كه به آن حضرت ايمان آوردند؛ آنها كه به حضرت ايمان آوردند را در سوره مباركه «هود» مشخص كرده است. آيه چهل سوره مباركه «هود» اين است كه ﴿حَتَّي إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ﴾؛ اين عذاب الهي در سوره مباركه «هود» مشخص شد، فرمود ما وقتي بخواهيم عذاب را نازل كنيم همه جا ميشود که آب برويد، اما در تنوري كه جاي آتش است توقع آب نيست؛ اين تنور هميشه جاي آتش بود، فرمود وقتي اراده الهي تعلّق گرفته تنوري كه در تمام مدت عمرش كارش آتش دادن است، ما از همين تنور آب در ميآوريم ﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾ تا معلوم شود تمام جهان تحت تدبير ديگري اداره ميشود. در آيه چهل سوره «هود» فرمود: ﴿حَتَّي إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ﴾؛ يعني در «سفينه» ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾، براي اينكه نسل اين حيوانات منقرض نشود, يك; ﴿وَ أَهْلَكَ﴾ خانوادهات, دو; در بين خانواده آن پسرت مستثناست ﴿إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ اين مستثناست, پس ﴿قُلْنَا﴾ ما دستور داديم ﴿قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ﴾ از هر صنفي ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ يك، ﴿وَ أَهْلَكَ﴾ دو، ﴿وَ مَنْ آمَنَ﴾ سه، مؤمنين را هم با خود ببر؛ معلوم ميشود كه سرنشينان كشتي، غير از خانواده حضرت نوح(سلام الله عليه) يك عده ديگري هم بودند كه به آن حضرت ايمان آورده بودند، پس ﴿وَ مَنْ آمَنَ﴾ در برابر اهل است. در آيه محلّ بحث سوره «صافات» فرمود: ﴿فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ﴾ که ديگر ﴿مَنْ آمَنَ﴾ را ذكر نكرده است که شايد به يكي از اين دو نكته باشد: نكته اول آن است كه آن ﴿مَنْ آمَنَ﴾ جزء اهل نوح حساب ميشوند، به دليل اينكه منظور از اهل, اهل ايماني و معنوي است؛ اگر فرزند او اهل او نيست ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ﴾[16] مؤمنان به او اهل او حساب ميشوند، براي اينكه معيار, معنويت و دين است؛ اگر معيار معنويت و دين است، براساس اين معيار فرزندش كه مسلمان نبود از اهل او نيست، پس ساير مؤمنين به حضرت نوح اهل او حساب ميشوند؛ اين يك نكته كه در سوره «صافات» نفرمود «نجيناه و اهله و من آمن». نكته دوم اينكه در همان آيه چهل سوره مباركه «هود» دارد ﴿وَ مَنْ آمَنَ﴾، بعد فرمود: ﴿وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ﴾؛ چند نفري به حضرت نوح ايمان آوردند، چون اينها اندك بودند نام اينها را ذكر نكرده و به همان ذكر اهل اكتفا كرده. طبق اين دو نكته، در آيه محلّ بحث سوره «صافات» نفرمود «نجيناه و اهله و من آمن معه».
عدم منافات استدامه نبوّت با ذرّيه نوح وادار، جهان با ديگران
مطلب بعدي آن است كه بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ نَجَّيْناهُ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾، اين ضمير فصل؛ يعني «هم» با معرفه بودن خبر؛ يعني الف و لام در «الباقين» نشانه حصر است؛ اگر منظور اين است كه مسئله وحي و نبوّت در ذريّه حضرت نوح بود، اين منافات ندارد كه جهان بعد از طوفان به وسيله ذريّه نوح يا به وسيله ساير سرنشينان اداره شده باشد. در سوره مباركه «حديد» آيه 26 ميفرمايد ما از ذريّه نوح و ابراهيم(سلام الله عليهما) نبوّت را قرار داديم ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهيمَ وَ جَعَلْنا في ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ﴾، اگر منظور ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾؛ يعني در مسئله وحي و نبوّت معيار باشد كه با آيه سوره مباركه «حديد» و امثال «حديد» موافق است، پس منافات ندارد كه سرنشينان كشتي غير از اعضای خانواده حضرت نوح, كسي ديگر باشد, يك و آنها هم زاد و ولد داشته باشند, دو و بعد از حضرت نوح, هم ذريّه او باقي باشند و هم آن گروه, سه; ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ را با آن ميشود هماهنگ كرد و اما اگر آنطوري كه ابنعباس و ديگران نقل كردند كساني كه همراه حضرت نوح بودند؛ يعنی ساير سرنشينان كشتي، اينها يك عدّه از زنها و يك عدّه از مردها بودند که بعضي از اين مردها يا همه مردها فرزندان حضرت نوح بودند، اگر ما بچهها را هم به پدر, هم به مادر اِسناد بدهيم، نميشود گفت تنها كسي كه ماند ذريّه حضرت نوح بود، براي اينكه اين افراد, ذريّه ديگران هم بودند؛ اما اگر ما افرادي را فقط به پدرانشان اسناد بدهيم و پدران اينها فرزندان حضرت نوح بودند، اينجا صحيح است كه ما بگوييم ذريّه نوح فقط روي زمين ماندند؛ اين مربوط به آن دو مشرب است كه ذريّه يعني چه؟ آيا به پدر و مادر هر دو منتسب هستند يا فقط به پدر؟
روايت امام باقر(عليه السلام) دال بر تأييد بقاي نبوّت و ذرّيه نوح(عليه السلام)
به هر حال اين روايتي كه در بحث ديروز از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) خوانده شد، اين تا حدودي ميتواند تأييد كند كه منظور بقاي در مسئله وحي و نبوّت و امثال ذلك است.[17] در سوره مباركه «مريم» آيه 58 آن هم تأييد ميكند كه بخشي از اينها مربوط به ذريّه حضرت نوح است. آيه 58 اين است ﴿أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهيمَ﴾؛
ناهماهنگي منحصر داشتن نبوشت در ذرّيه نوح با آيات ديگر
اگر اين انبيايي كه هستند همه اينها ذريّه نوح باشند، اين تعبير با آن هماهنگ نيست، براي اينكه فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ اين «نبيين» از ذريّه آدم هستند؟ درست است، ﴿وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾ هم هستند؛ يعني از ذريّه آنها هم هستند ﴿وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهيمَ وَ إِسْرائيلَ﴾؛ يعني بعد از جريان حضرت نوح وقتي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) مبعوث شد، از آن به بعد هر پيامبري كه مبعوث ميشد از ذريّه حضرت ابراهيم بود؛ همه اين انبيا و بعد از حضرت ابراهيم جزء انبياي ابراهيمي هستند، اما درباره حضرت نوح نفرمود «و من ذريّة آدم و نوح»، بلكه فرمود: ﴿مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ ﴾. بنابراين اثبات اينكه هيچ پيامبري بعد از حضرت نوح نيست الاّ ذريّه حضرت نوح بود، اين با روايت بايد اثبات شود و اگر خواستيم بگوييم هيچكسي بعد از حضرت نوح نمانده مگر ذريّه نوح، اين را ظاهر آيه سوره مباركه «صافات» تأييد ميكند ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾؛
عدم دلالت ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ بر بقاي ذرّيه ديگران تا زمان موسي(ع)
اما آنچه از آيه سه سوره مباركه «اسراء» برميآيد، اين است كه در زمان حضرت موساي كليم هم عدهاي از آنها بودند؛ آيه سه اين است كه ﴿وَ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُديً لِبَني إِسْرائيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُوني وَكيلاً ٭ ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾؛[18] اين ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾ به اين معنا نيست كه ذريّه ديگران هستند، ذريّه همان فرزندان «بلافصل» حضرت نوح هستند كه صادق است ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾، اگر اصرار باشد كه ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾؛ يعني ذريّه ساير سرنشيناني كه ارتباط خانوادگي با حضرت نوح نداشتند، معلوم میشود که يك عده تا آن وقت باقي بودند، اما از آن به بعد منقرض شدند آنكه باقي هميشگي است، ذريّه حضرت نوح است و زمين را ذريّه حضرت نوح دارد اداره ميكند.
پرسش: آيه 48 سوره «هود» ﴿قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلي أُمَمٍ ممَّن مَعَکَ و أُمَمٌ﴾ تفصيلي قائل میشود؛ امتی با کشتی بوده امتی هم ﴿سَنُمَتِّعُهُمْ﴾، ديگر تفصيل قائل میشود.
پاسخ: بله, از خود آن آيهاي كه فرمود: ﴿مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ يك، حالا آن حيوانات باشد؛ ﴿وَ أَهْلَكَ﴾ دو، ﴿وَ مَنْ آمَنَ﴾ سه، اين نشان ميدهد كه يك عده غير از اهل او بودند. معلوم ميشود كه سرنشينان كشتي اينها بودند و اينها هم به سلامت به مقصد رسيدند، اينها سالماً وارد كشتي شدند و سالماً از كشتي پياده شدند و ماندند.
پرسش: آيا از اين آيه استفاده ميشود كرد كه غير از كشتي و طوفان امتهايي بودند؟ ﴿أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ﴾.[19]
پاسخ: ﴿سَنُمَتِّعُهُمْ﴾ فعل مضارع است نه اينکه با شما بودند، فرمود بعداً ما اين کار را انجام میدهيم. بله، بعداً البته؛ اما اينهايي كه آمدند همين گروه بودند.
جمعبندي بحث با دو وجه در تفسير وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ البَاقِينَ﴾
بنابراين اگر ما ذريّه را فقط پسر بدانيم، بله براي حضرت نوح بودند؛ اما اعم از مادر و پدر بدانيم نه خير منحصر به حضرت نوح نبودند و ديگران هم بودند؛ ولي ظاهر آيه محلّ بحث اين است كه ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ اين يا برابر روايتي است كه از امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است بايد معنا شود؛ يعني در مسئله وحي و نبوّت فقط ذريّه حضرت نوح بودند كه آيه سوره مباركه «حديد» تأييد ميكند و مانند آن; يا منظور اين است كه تا آن عصر ممكن بود عدهاي باقي باشند، اما آنهايي كه «الي يوم القيامه» ميمانند ذريّه حضرت نوح هستند و ديگران منقرض ميشوند؛ اين منافات ندارد که عدهاي بودند و عدهاي هم بعداً ميآيند ﴿سَنُمَتِّعُهُمْ﴾ هم فعل مضارع است و آنها را هم شامل ميشود، بعد منقرض ميشوند و آنكه ميتواند زمين را تا زمان حضرت(سلام الله عليه) آباد كند ذريّه حضرت نوح هستند.
پرسش: كساني كه به حضرت نوح ايمان آوردند چطور ميشوند؟
پاسخ: اينكه وجود مبارك حضرت نوح عرض كرد خدايا ﴿رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً﴾[20] منظور بيت ولايت است تا ظهور حضرت هر كس وارد حوزه ايمان شود مشمول دعاي حضرت نوح است، براي اينكه داخل در بيت ولايت او شد چه اينكه مشمول ادعيه ائمه ديگر هم است.
اجتماع فضائل اختصاصي براي نوح و نمونههاي آن
اينكه فرمود ـ براي حضرت نوح ـ ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ اين فضليتي است و براي نوح(سلام الله عليه) كه فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾، بايد يك سلسله مزايايي باشد كه جمع اين مزايا براي ديگران نبود. واقعاً براي نوح(سلام الله عليه) مزايايي است كه اجتماع اين مزايا در ديگران نيست ﴿فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً﴾؛[21] يعني هزار منهاي پنج؛ يعني نهصد و پنجاه سال مسئله نبوّت او طول كشيد، نه عمر او؛ اين مخصوص حضرت نوح است، براي اينكه اين همه تلاش و كوشش را كرده و صبر كمنظيري داشت. مجموع خصوصياتي كه خدا براي نوح(سلام الله عليه) ذكر كرد، در ديگران نيست. اوّلش اين طليعهاي كه فرمود: ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ﴾ دارد نموداري از بندگان «مخلَص» را ذكر ميكند، چه اينكه نموداري از رسولان را مطرح ميكند؛ عبادت نوح(سلام الله عليه), اخلاص نوح(سلام الله عليه) اين دو خصوصيت, نداي خالصانه نوح نسبت به ذات اقدس الهي «يا رَبِّ» اين نداها, اين سه; دريافت جواب الهي, چهار; آن هم جواب «حَسن» و دريافت نجات خود و اهل خود از «كرب عظيم», بقا و دوام دودمان او ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾؛ طوري باشد كه همانطوري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ»[22] من دو ميراث گذاشتم، خداي سبحان هم درباره نوح فرمود او ميراث من است؛ من اين را در بين شما نگه داشتم و باقي گذاشتم. حضرت كه فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ» اين دو «ثقل»؛ يعني دو وزنه وزين ميراث من هستند، ذات اقدس الهي هم درباره نوح فرمود او ميراث من است؛ همانطوري كه ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾،[23] منصب و مقام و سِمت و بقا و جاوداني هم ميراث الهي است ﴿يُورِثُها مَنْ يَشاءُ﴾، فرمود او ميراث من است و من اين ميراث را براي هميشه در جوامع بشر نگه داشتم ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾؛ لذا فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾ که ديگر بدون واو ذكر كرده است.
اختصاصي بودن «سلام» الهي بر نوح(ع) و علت آن
سلام از اسماي خاصّ الهي است كه فرمود: ﴿السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ﴾[24] سلام از اسماي حسناي خداي سبحان است؛ از خداي سبحان سلامت جهاني نصيب حضرت نوح(سلام الله عليه) شده است؛ حالا براي حضرت ابراهيم و يحيي با تعبيرات مختلف در سه مقطع سلام آمده ﴿وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا﴾[25] هست، اما سلام جهاني به صورت جامعتر و كاملتر درباره نوح(سلام الله عليه) آمده است.
فرمود چرا ما اين نعمتها را براي او روا داشتيم؟ براي اينكه او بندهٴ «محسِن» ماست و با احسان عبادت كرده, يك; بندهاي است كه با ايمان عبادت كرده, دو; پس «عباد مخلَص» است از يك سو, «عباد محسن» است از سوي ديگر, عباد مؤمن است از سوي ديگر و منادي هم هست دعوت ما را لبيك گفته و مورد تصديق ما هم است و صابِر و بردبارِ نُه قرن و نيم هم بود؛ بركاتي هم كه فرمود او ميراث من است و من به وسيله اين ميراث بركاتم را حفظ كردم، آن را هم از باب تفصيل بعد از اجمال ذكر ميكند
ابراهيم(ع) و انبياي ابراهيمي پيروان مكتب نوح و تَرَكه او
فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ﴾ از پيروان مكتب است نه پيروان نوح, پيروان مكتب نوح؛ يعني پيروان همان وحي و هدايت و نبوّت و رسالت الهي, حضرت ابراهيم است ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ اين هم جزء ميراث ابراهيم است و جزء ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾ است. انبياي ابراهيمي که تا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيدند و بعد هم ادامه نبوّت كه مسئله امامت و ولايت است تا ظهور مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) ادامه دارد که اينها همه «تَرَكه» حضرت نوح هستند. خدا فرمود او ميراث من است، من او را به ارث گذاشتم و انبياي ابراهيمي در كنار همين مائده و مأدبه رشد ميكنند ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾؛ نمونه اين «تَرَكه» را به عنوان ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾, ﴿وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ﴾؛[26] يعني پيرو مكتب نوح است كه وحي و نبوّت باشد ـ نه شخص نوح ـ اينها را يكي پس از ديگري ذكر ميكند.
دعاي «يامقلّب القلوب ...» بهترين ذكر هنگام تحويل سال
حالا بهترين دعاي همه اين ايام مخصوصاً دعاي تحويل همان است كه وجود مبارك ابراهيم خليل داشت كه ﴿بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾، چون تنها عامل نجات در قيامت ﴿إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[27] است. اين دعاي شريف «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ يَا مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَي أَحْسَنِ الْحَالِ»[28] اين بايد دعاي هميشگي ما باشد، براي اينكه او هميشه «مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهَار» است, هميشه «مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَال» است، هميشه هم «مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار» است؛ لذا هميشه ما بايد اين دعا را داشته باشيم.
دعاي «يا مقلّب القلوب ...» يكي از دو دعاي مورد توصيه پيامبر(ص)
چند چيز است كه از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه خودشان هم اين را تداوم داشتند و به ما هم دستور دادند كه اين ذكرها را بگوييم, يكي «اللَّهُمَّ لٰا تَكِلْنِي إِليٰ نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»[29] است و يكي هم «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَی دِينِك»[30] است که اين دو را خيلي اصرار داشتند: يكي اينكه خدايا لحظهاي ما را به حال خودمان وا مگذار! و ديگر اينكه اي خدايي كه دلها را زير و رو ميكني، قلب ما را به نام خودت و به ياد خودت تثبيت بكن كه ما به غير تو توجه نكنيم, نلغزيم و نلرزيم! اين دعا را براي نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما, همه مسلمين «مشارق الارض و المغارب» را در كنار حرم، شما آقايان و كساني كه در حرم ملكوتي وجود مبارك امام هشتم(سلام الله عليه) هستند يا كساني كه به اعتاب مقدسه مشرّف ميشوند داشته باشند كه اين نظام اسلامي در سايه عنايتهاي وليّ آن از هر خطري محفوظ بماند تا همه ما اين امانت را سالماً به بركت خونهاي پاك شهدا و كوشش خالصانه امام(رضوان الله عليه) به دست صاحب اصلي آن بسپاريم «و جعلكم مباركاً أينما كنتم».
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]. سوره دخان, آيه35.
[2]. سوره دخان, آيه56.
[3]. سوره صافات, آيه59.
[4]. سوره يس, آيات 49 ـ 51.
[5]. سوره يس, آيات 51 و 52.
[6]. سوره زمر, آيه68.
[7]. سوره کهف, آيه18.
[8]. مفردات ألفاظ القرآن، ص800.
[9]. سوره شعراء, آيه90؛ سوره ق, آيه31.
[10]. سوره آل عمران, آيه133.
[11]. سوره بقره, آيه24؛ سوره آل عمران, آيه131.
[12]. سوره صافات, آيه62.
[13]. سوره صافات, آيات 63 ـ 66.
[14]. سوره صافات, آيات 67 و 68.
[15]. تفسير الميزان، ج10، ص250.
[16]. سوره هود, آيه46.
[17]. کنز الدقائق، ج7، ص335؛ «عن أبي جعفر(عليه السّلام) في قوله: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ﴾ يقول: بالحقّ و النّبوّة و الكتاب و الإيمان في عقبه، و ليس كلّ من في الأرض من بني آدم من ولد نوح، قال اللّه في كتابه: ﴿احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ منهم ﴿وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ﴾ و قال أيضا: ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾».
[18]. سوره اسراء, آيات 2 و 3.
[19]. سوره هود, آيه48.
[20]. سوره نوح, آيه28.
[21]. سوره عنکبوت, آيه14.
[22]. دعائم الاسلام، ج1، ص28.
[23]. سوره اعراف, آيه128.
[24]. سوره حشر, آيه23.
[25]. سوره مريم, آيه33.
[26]. سوره صافات, آيه83.
[27]. سوره شعراء, آيه89.
[28]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص328.
[29]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج1، ص306.
[30]. بحارالانوار، ج92, ص326.