18 01 1986 2171424 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 147(1364/10/28)

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ المَنَّ وَالسَّلْوي كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (۵۷) وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ القَرْيَةَ فَكُلُوْا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً وَادْخُلُوا البَابَ سُجَّداً وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ المُحْسِنِينَ (۵۸) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (۵۹)﴾

نعمتهايي كه خداي سبحان بر بني اسرائيل نازل فرمود و آنها را مي‌شمارد تا اين كه به شكرانه اين نعمت بر خضوع دراطاعت بيفزاييد يكي پس از ديگري در اين بخش از قرآن آمده است و فعلاً در مسأله تظليل غمام است كه خدي سبحان براي نجات بني اسرائيل از حرارت آفتاب ابر را براي اينها به عنوان سايبان قرار مي‌داد تا از حرارت شمس درآن بيابان نجات پيداكنند و از من و سلوي هم برخوردار باشند لكن خداي سبحان فرمود: اين طيبات را بخوريد و هشدار هم مي‌دهد كه اينها به خود ستم كردند نه به ما اين جريان تظليل غمام در آيات ديگر هم آمده است در آيهٔ 160 سورهٔ اعراف هم مشابهش بود كه فرمود: «وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» كه ذيل آيهٔ 160 سورهٔ اعراف و همين آيهٔ محل بحث يكي است آنگاه فرمود: ما به بني اسرائيل گفتيم وارد اين قريه بشويد منظور از اين قريه ظاهراً همين بيت المقدس هست كه موساي كليم آنرا از طرف خداي سبحان سرزمين مقدس معرفي كرده است و فرمود: وارد اين سرزمين بشويد و از نعمتهاي فراوان اين سرزمين برخوردار شويد وقتي هم هك وارد شديد از خداي سبحان طلب بخشايش كنيد بگويند: خدايا گناهان ما را بريز. آنگاه مي‌فرمايد: داب بني اسرائيل اين بود كه درمسائل ديني تحريف كنند هم احبار و رهبانشان دست به تحريف تورات زدند هم توده بني اسرائيل دست به تبديل اين كلام الهي زدند «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» كار اينها اصولاً تبديل بود البته گروهي اندك از اينها هم اهل تقوي و عدل بودند امّا تا آنجا كه ممكن بود اينها در مسائل ديني اظهار نظر مي‌كردند آنها كه اهل فهميدن تورات و انجيل بودند مثل احبار و رهبان كه دست به تحريف زدند آنهايي هم كه اهل درك عالي نبودند اين سختي كه موساي كليم به اينها گفت اين را تغيير دادند كه الآن ملاحظه مي‌فرماييد فرمود: «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ» ما به اينها گفتيم وارد اين محل بشويد اين قريه ظاهراً همان ارض مقدسه است در سورهٔ مباركه مائده از همين قريه به عنوان ارض مقدس يا اكراه است آيهٔ 21 سورهٔ مائده  اين بود كه «يَاقَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ» گاهي خداي سبحان مي‌فرمايد: ما اين حرف را به بني اسرائيل گفتيم گاهي مي‌فرمايد: موساي كليم به اينها گفت گاهي هم مي‌فرمايد: به بني اسرائيل گفته شد «قيل» بدون اين كه قائل را معرفي كند آنجا كه موساي كليم مي‌گويد چون كلام خداست آنجا هم مي‌گويد ما گفتيم ولو به واسطه موساي كليم باشد باز صادق است كه خداوند كه مي‌گويد: ما گفتيم قسم سوم هم كه با فعل مجهول گفته شده است قائلش در بحثهاي ديگر روشن شده است در سورهٔ مائده آيهٔ 21 اين است «يَاقَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» خداي سبحان مقرر كرده است كه شما وارد سرزمين بشويد كه سليمان پيامبر در آن سرزمين بنايي را براي عبادت ساخت و آن زمين قدس است و اين براي شما آمده است منتها بني اسرائيل گفتند به اين كه يك عده جبارين در آن سرزمين هستند و ما اهل مبارزه نيستيم «اذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ» كه بحثش قبلاً گذشت كه اصلاً اينها رفاه طلب بودند كه قرآن از اينها ياديم‌كند «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ» فرمود: از همهٔ مردم دلباخته‌تر به دينا بني اسرائيلند از همه علاقمندتر و حريص‌تر هستند به عالم ماده خيلي حريصند كه در دنيا بمانند آنگاه در همين سورهٔ مباركه بقره همين را بيان مي‌كند كه بر فرض هم اينها هزار سال در دنيا بمانند باز اينچنين نيست كه عذاب الهي برهند، و اينها علاقه‌مندند كه حداقل هزار سال در زمين بمانند كه آيهٔ 96 سورهٔ بقره اين است: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» فرمود: اينها و گروهي از مشركين حريص‌ترين مردم به دينا و عالم ماده هستند و مايلند هزار سال بمانند از همين تعارفات رايج ايرانيان قديم كه از ايران ظاهراً اين تعارف به حجاز رفت كه در ديد و بازديد نوروز مي‌گفتند: هزار سال و ماده بماني اينهم كم كم به حجاز رفت مي‌گفتند «عش ألف نيروز» كه معرب نوروز است يعني هزار سال بماني در اين قسمت آيه نازل شده است كه اگر هزار سال هم بمانند باز فرقي نمي‌كند، مايلند هزار سال بمانند خوب وقتي تعارف رسمي عده‌اي در ديد و بازديد سالانه اين استكه هزار سال بماني پيداست كه خيلي علاقمندند هزار سال بمانند وگرنه اينكه جدّشان قسمش نمي‌شوند وقتي مي‌گويند: هزار سال بماني يعني اين علاقه را دارند واين را مورد باورشان شده است كه به يكديگر تعارف مي‌كنند اين هزار سال بماني در بين ايرانيان كم و بيش به حجاز رفت و آنها هم مي‌گفتند عش ألف نيروز يعني هزار سال سال بماني و معشيت داشته باشي يا اصولاً يك فرهنگ مشتركي بود نه اين كه از ايران به آنجا رفته باشد در اين زمينه خداي سبحان چه به يهودي‌ها و چه به مشركين مي‌فرمايند بر فرض هم هزار سال بمانند باز هم از عذاب نجات پيدا نمي‌كنند اصولاً علاقه اينها به عالم طبيعت زياد است «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ» اينها علاقمندند هزار سال بمانند ولي بر فرض هم كه هزار سال بمانند و عمري طولاني داشته باشند از عذاب نجات پيدا نمي‌كنند «وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» بنابراين آنچه كه در بني اسرائيل رايج بود حبّ دنيا بود و آنچه كه اينها را به آخرت نزديك مي‌كرد سعي مي‌كردند آن را تبديل كنند يا آن را تغيير بدهند لذا هم احبار و رهبانشان به تحريف مبتلا شدند و هم توده بني اسرائيل تبديل اين قول مبتلا شدند لذا مي‌فرمايد «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» اين سرزمين مقدس را كه خداي سبحان براي اينها فراهم كرده است اينها حاضر نبودند با زحمت وارد شوند لذا خداي سبحان تنها به بُعد معنوي سرزمين مقدس اشاره نكرد نفرمود: «ادخلوا الأرض المقدسه» كه سليمان ساخت و معبد هست و جاي منزهي هست بلكه آنها را به وعده‌هاي مادي هم تشويق كرد لذا در نوع اين قسمتها كه سخن از ورود به سرزمين قدس است مي‌فرمايد: آنجا ميوه‌ها فراوان است الآن هم مي‌بينيد آن منطقه اصولاً منطقه زرخيزي است ميوه‌هاي فراواني آنجا مي‌رويد و شما هر چه خواستيد مي‌توانيد از اين ميوه‌ها استفاده كنيد «فكونوا منها حيث شئتم رغداً» مشابه آن وعده‌اي كه خداي سبحان به آدم در بهشت و او كه هر نعمت بخواهي هست اين هم يك بهشت زميني است گرچه فاصله بين اينها فاصله معنا و صورت است ولي در آن سرزمين گذشته از قداست معنوي كه از سليمان (سلام‌الله‌عليه) به يادگار مانده است اين بركات صوري و ظاهري هم در آن هست فرمود: «فكلوا منها حيث شئتم رغدا» اين تشويق به مسائل مادي در نوع آياتي كه جريان اين سرزمين را نقل مي‌كند ذكر مي‌كند آيهٔ 161 سورهٔ اعراف هم اين نكته را تذكر مي‌دهد مي‌فرمايد: «و اذ قيل لهم» اينجا نه مثل آيهٔ سورهٔ بقره است كه مي‌گويد: «قلنا» نه مثل آيهٔ سورهٔ مائده است كه فرمود: موساي كليم به اينها گفته است بلكه فرمود: «وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ» وقتي به اينها گفته شد وارد اين محل بشويد و هرجا خواستيد قرار بگيريد و هر چه خواستيد ميل كنيد كه اين گذشته از آن قداست معنوي بركتهاي مادي هم دارد چون اين سرزمين هم از قداست برخوردار است وهم از بركتهاي مادي برخوردار است و به تعبير جامع «أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً» از اين مكان خداي سبحان به عنوان مكان صدق و شهر صدق ياد مي‌كند بيان ذلك اين است كه ما به بني اسرائيل مكان صدق داديم و «و لقد بوأنا بني اسرائيل مبدأ صدق» اينكه فرمود: ما به بني اسرائيل مبدأ صدق داديم يعني سرزمين صدق را نصيب اينها كرديم آيهٔ 93 سورهٔ يونس اين است كه «و لقد بؤانا بني اسرائيل مبدأ صدق» باء يعني مكان، در آن مكان جا گرفت مستقر شد فرمود: ما يك سرزمين صادقي را به اينها داديم سرزميني كه همهٔ لوازم و امكانات را داشته باشد سرزمين صادق است هيچ كذب در اين سرزمين نيست اگر نعمتهاي مادي را نداشته باشد سرزمين صدق نيست اگر نعمتهاي معنوي را فاقد باشد سرزمين صدق نيست فرمود: لازمه يك سرزمين آن است كه هم از نعم مادي برخوردار باشد و هم از نعم معنوي سرزمين قدس چون هم از نعم مادي برخوردار بود و هم از نعم معنوي يك سرزمين صدق است يعني زميني است كه با انسان راست مي‌گويد زميني است كه لازمه مسكن بودن در آن هست لذا فرمود: ما اينها را مكان صادق جا داديم «و لقد بوأنا بني اسرائيل مبداء صدق» يك جا و مكان صادقانه را در اختيار اينها قرار داديم و اين مبدأ صدق است و مال آدم فاسق نيست و اين كه يك سرزميني است كه مسكن اين سرزمين مسكن صدق است هرچه كه لازمه يك مسكن خوب است اين دارد نظير قدم صدق و صدق، لسان صدق كه دربارهٔ ابراهيم خليل فرمود و خود حضرت هم از خداوند طلب كرد كه «و اجعلي لي لسان صدق» اين لسان صدق يعني كه مردم به حق دربارهٔ او سخن بگويند قدم صدق آن است كه انسان پيش خدا نلرزد جايگاه صدق آن استكه در بهشت از همهٔ نعم برخوردار باشد كه «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» جايي كه مي‌نشينند جاي صدق است چون قدمي كه در دنيا داشتند قدم صدق بود «أن لهم قدم صدق عند ربّهم» اگر كسي اهل قدم صدق بود و در قيامت نشتنگاه صادقانه داشت و در بين مردم لسان صدق داشت او مجاز است كه از مبدأ صدق استفاده كند فرمود: «و لقد بوأنا بني اسرائيل مبدأ صدق» در كنارش هم براي اين كه اينها خيال نكنند صداقت آن زمين فقط معنوي است اين نعمتهاي مادي را هم ذكر كرد فرمود: «ورزقناهم من طيّبات» خوب گروهي كه «أحرص النّاس علي حياةً» هستند تمام تلاش و كوششان ايناست كه از آن قسمتهاي مادي طرفي ببندند و از معنوي محروم شوند لذا با اين كه همهٔ نعمتهاي ظاهره و باطنه را خداي سبحان برشمرد و فرمود: وارد يك همچنين سرزميني بشويد كه ارض مقدسه است مبدأ صدق است و بگويند خدايا از گناهان ما بگذرد مع ذلك «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» آن دستوري كه خدا به اينها داد اينها تبديل كردند آن دستور چه بود اين بود كه فرمود: «و ادخلوا الباب سجداً» البته كلياتش را قرآن بيان مي‌كند و جزئياتش را هم موساي كليم (سلام‌الله‌عليه) بعداً مشخص كرد حالا اين هم از نظر تاريخي بايد روشن بشود كه آيا موساي كليم در همان تيه رحلت كرد و همچنين هارون يا اينها در زمان موسيٰ (سلام‌الله‌عليه) و هارون به آن ارض مقدس رسيدند. فرمود: «و ادخلوا الباب سجداً» وارد اين محل كه مي‌خواهيد بشويد وارد اين قريه كه مي‌خواهيد بشويد از آن در مشخص وارد شويد به حالت خضوع وارد شويد «قولوا حطة» سالهاي طولاني سرگردان بوديد چهل سال در اين بيابان سرگردان بوديد واز خداي سبحان بخواهيد كه گناهانتان بخشوده شود و «قولوا حطة» اين «قولوا حطة» يعني پروردگارا اين خضوع ما عبارت از درخواست آمرزش گناهان است مثل «عفوك» يعني تضرّع ما باعث ريزش عفو و جلب عفو شماست يا گاهي گفته مي‌شود عفوك يعني نطلب عفوك گاهي مي‌گوييم عفوك يعني عفوك مطلوبنا اينجا هم عرض كردند حطة يعني ريزش گناهان مطلوب ماست يا اين خضوع ماست كه ريزش گناهان را در بر دارد و مانند آن فرمود شما بگوييد «حطة نغفرلكم خطاياكم» ما گناهان شما را مي‌بخشيم «و سنزيد المحسنين» نه تنها مغفرت هست رحمت است اول خداي سبحان به عنوان غفار مي‌آمرزد بعد به عنوان رحيم از رحمت خاصه برخوردار مي‌كند اول غبارروبي گندزدايي مي‌كند بعد به آن صبغها الهي رنگ مي‌كند اينچنين نيست كه رحمت قبل از مغفرت باشد لذا در نوع آيات وقتي سخن از رحمت است بعد از مغفرت است خدا اول غفور است بعد رحيم اول انسان را از گناه پاك مي‌كند وقتي انسان از گناه پاك شد آن گاه به صبغه الهي رنگ مي‌كند اگر قلب پاك نشود قابل دريافت رنگ صبغه الهي نيست فرمود: ما اول مي‌آمرزيم بعد به محسنين شما مزيد دانش مي‌دهيم. «و سنزيد المحسنين» اين دستور الهي است آنگاه ملاحظه فرموديد كه بني اسرائيل چه كردند؟ با آنكه آن آيات بيّنه را از نظر بشارت حسن ديدند هم چهل سال به عنوان عذاب در بيابان سرگردان بودند و باز از لحاظ حس ديدند مع ذلك «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» اين حرفي را كه بايد بزنند نزنند حالا اين جمله چه بود عرض كردند در مجمع و غير مجمع تعبيرات گوناگوني است كه ملاحظه فرموديد و بحثهاي مهمي نيست آن لفظي را كه دلالت مي‌كرد و بر خضوع و بندگي آن حرف را نزدند «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» آنگاه مي‌فرمايد: «فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ» اگر يك وقتي بر آل فرعون عذابي فرستاديم نه به خاطر اين كه آل فرعون بودند بخاطر اين كه با مشاهده اين همه آيات باز دست از لجاجت برنمي‌داشتند بني اسرائيل و آل فرعون يكسانند حكم الهي دربارهٔ همه يكسان جاري مي‌شود. لذا فرمود: اينها ستمكاراند البته به خود ستم كردند و ما عذاب را از آسمان بر اينها نازل كرديم «بما كانوا يقسفون» با همين يك جمله مسأله ظلم اينها را مطرح كرد دوباره عنوان ظالم را و بار سومعنوان فسق را در همين آيهٔ به بني اسرائيل نسبت داد فرمود: «فبّدل الذّين ظلموا» اين يكي «قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا» اينجا نفرمود عليهم اين ذكر اسم ظاهر براي آن است كه نشان بدهد اينها بر اثر ظلم به اين فسق دچار شدند اگر ضميرش را هم بيان مي‌فرمود باز به همان عليهم برمي‌گشت و در ذيل هم باز سبب انزال عذاب را بيان كرد و فرمود «بما كانوا يفسقون» اين مضا را هم در آيات ديگري كه جريان تبديل را مطرح مي‌كند ذكر مي‌آيد همان آيهٔ 162 سورهٔ اعراف اين است كه فرمود: «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ» كه تفاوتهايي هم هست در ايه محل بحث فرمود: أنزلنا اينجا فرمود: «أرسلنا عليهم رجزاً» عذاب رسالت الهي را دارد اينها رسول خدايند و سببش را در آنجا فسق بيان كرد و در اينجا ظلم بيان كرد در آيهٔ سورهٔ اعراف فرمود كه «بما كانوا يظلمون».

جواب سؤال: اين عذاب را گفته‌اند طاعون است و امثال ذلك. چون اينها نقش مهمّي در بحثهاي تفسيري ندارد  اينها قصه است نه دليل مقبري است و نه تاريخ قطعي لذا به عنوان احتمال اينجاها ذكر مي‌شود.

لذا اصولاً قرآن كريم در من هو جريان اصلاً وارد نمي‌شود چون كاري به من هو قصه ندارد و كار به ما هو قصه دارد قصه ندارد و حرف ماهيت را مطرح مي‌كند آنگاه نعمت ديگري را كه مي‌شمارد اين است مي‌فرمايد: به اين كه «وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ» فرمود: به ياد آن نعمت باشيد كه موساي كليم براي شما استقسا كرد طلب سقي كرد گاهي اين اين نماز استقسا حل مي‌شود گاهي با ادعيه و روش‌هاي ديگر حل مي‌شود و گاهي هم با اين معجزه چون همهٔ اينها كرامت است اگر چنانچه بوسيله نماز استقسا و مانندآن رابني آمده است كرامت است چون اجابت دعا كرامت است در اينجا به عنوان يك كرامت نقل مي‌كند كه موساي كليم هنگام استقسا وقتي از ما طلب آب كرد كه اينها در اين بيابان از تشنگي رنج نبرند ما دستور داديم كه با اين عصا به سنگ بزن از اين سنگ آب مي‌جوشد «و اذا ستسقيٰ موسيٰ لقومه» طلب آب كرد براي قومش ما به موساي كليم گفتيم «اضرب بعصاك الحجر» اگر باران مي‌فرستاد باز همان جواب مثبت به استقسا بود امّا آنها حمل بر تصادف يك امر عادي مي‌كردند ولي از نزديك كه ببينند عصا به يك سنگ مي‌خورد سنگي كه حلا به همراه حمل مي‌كردند يا يك سنگ مشخص ديگري بود همين كه عصا به اين سنگ بخورد از اين سنگ چند چشمه مي‌جوشد اوائل انجباس است بعد انفجار لذا در بعضي از قسمت‌هاي قرآن دارد كه انجبست در آيهٔ محل بحث دارد كه فانفجرت كه انفجار شديدتر از انجباس است يك وقت شكاف است كه بطور عادي آب از اين شكاف خارج مي‌شود يك وقت به صورت انفجار مي‌خروشد و خارج مي‌شود حالا يا مربوط به حالت نياز اينهاست يا در بدو پيدايشش انجباس بود بعد در پايان كار بصورت انفجار در مي‌آمد يا هر وقت مي‌خواستند حمل كنند بصورت انفجار بود يا وقتي نگه مي‌داشتند انجباس بود، يا حالات مختلف ديگر لذا در بعضي از اوقاف فرمود آب منفجر مي‌شد يعني سنگها منفجر مي‌شد و آب فوران مي‌كرد گاهي هم دارد آب بطور جريان عادي از اين سنگها بيرون مي‌آمد فرمود: «فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً» اينها چون ده گروه و ده قبيله بودند ده چشمه هم از سنگ مي‌جوشد كه هر كدام از يك چشمه استفاده كنند هر كدام از يك مجزا استفاده كنند اين سنگ را مي‌گفتند كه موساي كليم به همراه مي‌كرد از اين كه فرمود «الحجر» معلوم مي‌شود يك سنگ خاص بوده است نفرمود: «حجراً» «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً» دوازده چشمه جوشيد كه «قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ» هر يك از اين دوازده قبيله و گروه مي‌دانستند از كجا آب بخورند، همين ناسازگاري باعث شد با اين كه اينهمه را ديدند آخر نتوانستند آن وحدتشان را حفظ كنند لذا در همان آيات محل بحث كه تلاوت شده است مسأله اختلاف اينها را مطرح مي‌كند مي‌فرمايد: ما اين همه نعم را به شما داديم گفتيم با هم باشيد ولي نتوانستيد اين نعم را حفظ كنيد اختلاف كرديد و اين اختلاف شما هم بعد از علم بود نه قبل از علم همان آيهٔ 93 سورهٔ يونس اين بود كه «وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ» اين بعد گرفتار تفرقه و اختلاف شدند و اين اختلافشان نه براي خاطر اين بود كه مسائل براي اينها حل نشد اين اختلاف قبل از علم نيست كه اختلاف خوبي باشد اختلاف بعد العلم است كه اختلاف بدي است اختلاف قبل العلم يك اختلاف خوبي است دو نفر كه دارند بحث مي‌كنند با هم اختلاف دارند يكي نفي مي‌كند ديگري اثبات مي‌كند اين تضارب نظر باعث پخته شدن فكر است دو نفر كه دارند بحث مي‌كنند با هم واقعاً اختلاف دارند و اين اختلاف يك اختلاف ممدوحي است چون براي تحصيل علم است اختلاف قبل از علم است كه زمينه علم است امّا اگر بعد از اين كه روشن شد كه حق با كيست از آن به بعد اگر كسي اختلاف كرد اين اختلاف مذموم است اگر كسي الآن كه در اوائل تحصيل اوست يا اواسط تحصيل اوست خود را مواظب نباشد در بحثها بعد از اين كه فهميد حق با هم بحث اوست تمكين نكند و اعرتاف نكند بعد از اين كه از حوزه فراغت پيدا كرد و از درس و بحث فارغ شد و مسئول يك كاري از كارها در شهر يا روستا شد اوين مصيبت بر اسلام و مسلمين است زيرا او خود را حوزه نساخت عادت نكرد وقتي حق را فهميد تمكين كند و خضوع كند و بگويد آري حق با تو بود و من اشتباه كردم اولين مصيبت آن وقتي است كه انسان نساخته مسؤل كاري باشد فرمود اين اختلافهاي قبل العلم اختلافهاي خوبي است انسان دارد بحث مي‌كند كه حق براي او روشن شود امّا حالا حق روشن شد آن شهامت را داشته باشد در حضور يك نفر كه هم بحث او بود بگويد حق با تو بود، اگر اين شهامت را نداشت كه در حضور يك نفر اعتراف كند و بگويد: حق با تو بود. وقتي مسؤول يك كاري شد در برابر هزاران نفر كه هرگز حاضر نيست اعتراف كند فرمود: بني اسرائيل اختلاف كردند امّا اختلافشان كه قبل العلم نبود آن اختلاف قبل العلم به حساب نياورديم «فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ» يعني اينها با هم آن اختلاف مذموم را نداشتند كه ما بر اثر اختلاف آنها را بگيريم اين نظير آن اختلافهايي كه در سورهٔ بقره و غيره داشتيم كه «فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ» و «فما اختلوا الاّ من بعد ما بيّنا» كه اين تعبيرات زياد است يعني اين اختلافي كه باعث سقوط آنها شد اين اختلاف بعد العلم است نه اختلاف قبل العلم خوب اختلاف قبل العلم اگر دو نفر دو روز سه روز يك ماه دربارهٔ يك مسئله باعث كنند و واقعاً هم با هم اختلاف داشته باشند اين يك اختلاف مقدّسي است تا حل بشود حالا اگر بينهم و بين الله مسئله حل شد از آن به بعد اگر كسي بخواهد اختلاف كند اختلاف مذموم است اگر در سورهٔ مباركه بقره جريان انبيا را مطرح مي‌كند مي‌فرمايد به اين كه «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ» آنگاه مي‌فرمايد: ما انبيا را فرستاديم كه اينها به اختلاف مردم خاتمه بدهند وقتي كه انبيا آمدند آن اختلافهاي زمينه‌ساز خاتمه دادند و حق را روشن كردند از اين به بعد يك عده براي دنيا و تقرّب به دنيا با هم اختلاف كردند آيهٔ 213 سورهٔ بقره اين است «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ» اين اختلاف مقدسي بود مردم اختلاف داشتند تا حق برايشان روشن بشود اين اختلاف بدي هم نيست اختلاف نظر هست و ممدوح هم هست ما انبيا را فرستاديم را روشن كند كه بالاخره حق با كيست؟ آنگاه فرمود: «فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ» اين دو اختلاف را مطرح مي‌كند يك اختلاف قبل از وحي است كه يك اختلاف خوبي است و قرآن آن را مذمّت نمي‌كند امّا اين اختلاف بعدي را مذمّت مي‌كند مي‌فرمايد: «وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ» آنگاه مي‌فرمايد از اين به بعد يك عده دنياطلب اختلاف كردند بعد فرمود به اين كه «فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» با آن هدايت تشريعي و هدايت عامّه خداوند همهٔ را هدايت كرده است امّا آنهايي كه داعيه اختلاف داشتند آنها را از فيض محروم كرد اينها كه داعيه اختلاف نداشتند به آنها فيض خاص عطا كرد بني اسرائيل اين چنين بودند لذا خداي سبحان مي‌فرمايد: اينها با همهٔ نعمي كه داشتند در همين آيهٔ 93 سورهٔ يونس فرمود: «فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ» بنابراين اينها مشاهده اين همه نعم وقتي هم كه وارد سرزمين مقدس شدند باز شروع كردند به اختلاف فرمود اين لجاجت بود كه اصرار داشتند اگر رياست بايد از وازده كوچه از دريا بگذريم مثلاً اگر هنگام استفاده كردن از چشمه‌هاي آب است ما بايد از دوازده چشمه از اين سنگ استفاده كنيم هر كدام بدانند كه بايد از كدام چشمه استفاده كند با اين كه در متن دريا به هنگام نجات بودند باز اصرار داشتند كه راهها بايد فرق كند الآن هم كه در بيابان و تپه مبتلا به سرگرداني هستند «يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ سَنَةً» با اين كه سرگردانند باز هم دست از اختلاف برنداشتند مي‌گويند هر كدم ما بايد چشمه مشخص داشته باشيم. در اين كريمه هم فرمود: كه اينها دوازده فرقه بودند كه «قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ» باز به اينها گفتيم «كلوا» يعني اين من و سلوي را بخوريد از اين سايبان هم استفاده كنيد از اين آب هم بهره ببريد «كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ» عثو يعني فساد اينها «لا تعثوا في الأرض مقسدين» تقريباً حال مؤكده است يعني حالي است براي تأكيد همان عامل يعني «لا تفسدوا في الأرض مفسدين» مشابه همين معنا را در آيات ديگر گذشت كه فرمود: وقتي كه از آن استفاده كرديد «لاَ تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي» آيهٔ 81 سورهٔ طه اين بود چون قبلش فرمود: در همان آيهٔ 80 سورهٔ طه فرمود: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى ٭ كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِيهِ» طغيان نكنيد در سورهٔ بقره تهديد نفرمود كه حالا اگر طغيان كنيد ما چه مي‌كنيم فرمود: «و لا تعثوا في الأرض مفسدين» ولي در سورهٔ طه فرمود: «كلوا من طيّبات ما رزقناكم و لا تطغو فيه» طغيان نكنيد چرا براي اين كه «فيحلّ عليكم غضبي» غضب من بر شما حلال مي‌شود خوب اگر غضب خدا حلال شد چي مي‌شود؟ «فمن يحلّل عليه غضبي فقد هويٰ» اين به صورت شامل منطفي شكل اوليه بيان كرد است كه فرمود: «انّ الطاغيّ يحلّ عليه غضب الله و كل من يحلّ عليه غضب الله فقد هويٰ فطاغيّ هويٰ» اين خيلي روشن بصورت شكل اول تنظيم كرده است يا فرمود: اگر كسي معصيت كرد طاغي است و طاغي مورد خشم خداست پس معصيت كار مورد خشم خداست آنگاه فرمود: معصيت كار مورد خشم خداست و هر كسي مورد خشم خدا باشد سقوط مي‌كند پس معصيت كار سقوط مي‌كند معمولاً در اين گونه از قياسها يكي از دو مقدمه راحذف مي‌كنند براي روشن بودن و فرمود: «و لا تطغوا فيه» طغيان نكنيد چرا؟ چون «ينحل عليكم غضبي» خوب اگر غضب خدا حلال شد چه مي‌شود احلول كرد چه مي‌شود؟ فرمود: «فمن يحلل عليه غضبي فقد هويٰ» اين تهديد را در كنار آن وعده ذكر فرمود: «و اين لغفّار لمن تاب و عمل صالحاً ثمّ اهتدي» اين چنين نيست كه فقط ما قهّار باشيم مغفرت ما هم همچنان هست هر كه توبه كند راه براي او باز است لذا در اين كريمه اگر في الجمله اشاره كرد فرمود: به اين كه «و لا نعثوا في الأرض مفسدين» در سورهٔ طه هم به بعد وعيد اشاره كرد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق