اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَي إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِك لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37) وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (39)﴾
تقسيم شبهات مشركان در امور دين به دو قسم
سوره مباركه «سبأ» كه در مكه نازل شد و مطالب محوري سوَر مكّي هم اصول دين است مشكلاتي كه برخيها درباره دين مخصوصاً درباره اصول دين داشتند گاهي به تصريح قرآن به دو قسم تقسيم ميشود گاهي به تلويح قرآن به دو قسم تقسيم ميشود آنجا كه قرآن تصريح ميكند.
بررسي شبهه علمي و عملي منكران معارف توحيدي
در سوره مباركه «قيامت» كه ميفرمايد اينها خيال كردند ما استخوان بدن انسان را بعد از مرگ و نَرم شدن جمع نميكنيم ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾[1] بعد ميفرمايد: ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾[2] آنكه مقداري از استخوان پوسيده مُردهاي را از كنار گورش گرفته گفت ﴿مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾[3] اين گروه فكر كردند كه ما انسان را بعد از مرگ نميتوانيم دوباره احيا كنيم ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾ قدرت الهي مطلق است همان خدايي كه ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾[4] او را به صورت احسن در آورد همان خدا ميتواند ذرّاتش را جمع بكند دوباره انسان را كه روحش موجود است و بدنش متفرّق شده است احيا كند اين شبهه علميِ منكران. بعد فرمود اينها يك مشكل عملي دارند شبهه علمي ندارند شهوت عملي دارند آيه سوره «قيامت» اين است ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[5] او مشكل علمي ندارد براي اينكه وقتي ثابت شد خداي سبحان انسان را آفريد انساني كه ﴿لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾ را خلق كرد چيزي كه هيچ سابقه نداشت را خلق كرد خب يقيناً ميتواند دوباره پراكندهها را جمع كند پس او شبهه علمي ندارد ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ يعني شهوت عملي دارد اين ميخواهد جلويش باز باشد وگرنه مشكل علمي ندارد اين تصريح قرآن است به اينكه منكران معارف يا لشبهة علميه اين كار را ميكنند يا لشهوة عمليه.
تبيين شبهه عملي منكران معارف توحيدي در سوره «سبأ»
در محور بحث در سوره مباركه «سبأ» هم بعد از نقل آن شبهات علمي, آن مشكل عملي و شهوت عملي را ذكر كرد فرمود مخالفان مسئله يك عدّه سرمايهداران مُسرِف مُترفاند اينها فكر ميكنند كه اگر دين داشته باشند جلوي اسراف و اتراف اينها گرفته ميشود اينها نظام ارزشي را ثروت و جاهطلبي تلقي ميكنند همين ثروتپرستي و اتراف در ثروت و اسراف در زندگي باعث شد كه اينها منكراً با دين برخورد كنند فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ﴾.
معيار تصديق و تكذيب در شبهات علمي رهبران شرك و مقلدان آنها
فتحصّل از نظر شبهه علمي, مقلِّدان يك حرف دارند, محقّقانشان به اصطلاح متبوعان و رهبران شرك هم يك حرف, مقلّدانشان تصديق و تكذيبشان وابسته به نفي و اثبات نياكانشان است اگر چيزي را بر اساس ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ﴾[6] ديدند ميپذيرند و اگر چيزي را از سيره و سنّت نياكان نيافتند ميگويند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾[7] تكذيب ميكنند, پس معيار تصديق و تكذيب مقلّدان مشخص است, معيار تصديق و تكذيب آن رهبران شرك و متبوعان هم خلط بين تكوين و تشريع است ميگويند خدا بتپرستي ما را ميداند (يك) قادر هم است (دو) يقيناً به اين كار ـ معاذ الله ـ راضي است (سه) زيرا اگر ناراضي باشد ميتواند جلوي ما را بگيرد (چهار) و چون جلوي ما را نگرفته معلوم ميشود راضي است (پنج) ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾[8] اين عصاره استدلال متبوعان شرك است آن هم خلاصه دليل تابعان شرك. اينها شبهههاي علمي بود كه در موارد مختلف در سوَر گوناگون قرآن كريم نقل كرد و رد كرد.
استدلال مترفان و مسرفان مكه در توجيه شهوتهاي عملي
اما شهوتهاي عملي براي سرمايهدارها و مسرفان و مترفان است آنها ميگويند معيار ارزش, ثروت است و ـ معاذ الله ـ خبري هم بعد از مرگ نيست اگر بعد از مرگ خبري باشد مثل قبل از مرگ ما مُسرفيم و مترفيم و متنعّم. اين در آيات فراواني آمده چه در سوره مباركه «كهف» چه در ساير سور. در اينجا به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد شما نگران نباش اگر مسرِفين قريش, مترفين صناديد مكه خيلي به حرف شما بها نميدهند اين درباره خيلي از اُمم سابقه دارد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ﴾ مُترف آنها, مُسرِف آنها, سرمايهداران مصرفگراي آنها حرفشان اين است ﴿إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ﴾ چون نظام ارزشيشان چيز ديگر است. بعد ميگفتند كه ﴿نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ و خبري هم از عذاب الهي نيست اگر هم بعد از مرگ خبري باشد مانند قبل از مرگ ما از اين نظام ارزشي برخورداريم. در سوره مباركه «كهف» مشابه اين آمده است آيه 36 سوره مباركه «كهف» اين بود آن كسي كه وارد باغش شد و متنعّمانه زندگي ميكرد گفت: ﴿مَا أَظُنُ السَّاعَةَ قَائِمَةً﴾ ـ معاذ الله ـ قيامت نيست بر فرض هم باشد در آن عالَم هم مثل اين عالَم ما نزد خدا عزيزيم به دليل اينكه ما را متنعّم كرد ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَي رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ خب اين تفكّر باطلِ آن مترفين و مسرفين است كه همان شهوتگرايي آنها زمينه برخي از شبهات علمي را هم فراهم كرده است اينها كسانياند كه در سوره مباركه «مريم» از نظام ارزشي اينها خبر داد آيه 73 و 74 سوره مباركه «مريم» اين است ﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً﴾ وقتي آيات الهي ذكر بشود اينها ميگويند ما برتريم يا فقراي مركز ديني شما, نادِي, نَدي آن انجمن و محفل است ما وضعمان بهتر است مجلس ما آرايش بيشتري دارد و مزيّنتر است يا محفل شما ﴿أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً﴾.
پاسخ قرآني توجيه شهوتگرايي مسرفان و مترفان
قرآن پاسخشان را به اين صورت ميدهد ميفرمايد: ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ خيليها را ما خاك كرديم كه از نظر اثاث, اثاث همان لوازم بيت است در قبال اساس كه به معني پايه است ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ يعني چشمنواز و چشمگير, محفل عدهاي كه مزيّن باشد ميگويند «أحسن رءيا» يعني در رؤيت و چشمگيري و چشمنوازي و منظر, زيباتر از محفل ديگر است هم لوازم بيتشان احسن است هم چشمنوازي و به چشم افتادن و اينها, اين را ميگويند «أحسن اثاثاً و أحسن رءياً» نظير ﴿أحْسَنُ نَدِيّاً﴾ فرمود وقتي كه معارف به اينها القا ميشود اينها نظام ارزشي را همان مسائل مادي و رفاه و امثال ذلك ميدانند آنگاه قرآن كريم ميفرمايد اين در حقيقت شبههاي است كه منشأ آن شهوت عملي است.
هشدار قرآن به امتحان بودن رزق و قبض و بسط آن
اگر به اين معيار بخواهند اينها بسنده كنند بايد بدانند كه ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ﴾ اولاً رزق به دست رازق است و لا غير, كمي و زيادي رزق, آزمون الهي است مطلب ديگر, خداي سبحان براي همه رزقي مشخص كرده است ممكن است حالا ظلمي در جهان اتفاق بيفتد كسي رزق ديگري را به غارت ببرد ولي هيچ موجودي نيست مگر اينكه در دستگاه الهي پرونده غذايي دارد ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ﴾ با تعبير ﴿عَلَي﴾ ياد كرده است بارها اين آيه بحث شد كه تمام مار و عقربِ عالَم در دستگاه خدا روزي دارند هيچ كدام بدون روزي نيستند همه پرونده دارند چه موجود زميني چه موجود دريايي چه موجود صحرايي ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا﴾[9] هيچ ممكن نيست خداي سبحان براي ماري, براي عقربي سهميه معين نكرده باشد حالا گاهي در خود حيوانات تكالبي هست, در انسانها تكالبي هست, غارتهايي هست در عالَم طبيعت اين آزمونها هست ولي براي همه خداي سبحان روزي مشخص كرده است اما كمي و زيادي مربوط به آزمون است ﴿إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ گاهي آزمون است, گاهي مصلحتسنجي است واقعاً براي برخيها فقر خيلي دردآور است اگر گرفتار فقر بشوند مشكلات فراواني پيش ميآيد لذا يك زندگي متوسطي خدا به آنها عطا ميكند براي برخيها غنا خطر دارد لذا يك زندگي متوسطي براي آنها فراهم ميكند فرمود اين گشايش يا تنگروزي كردن به مصلحتانديشي خداست ﴿وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾. پس اصلِ مطلب به دست خداست زياديِ اين هم نشان فخر نيست اگر هم به كسي داد آزمون الهي است در سوره مباركه «مؤمنون» فرمود اينها خيال نكنند ما اگر فرزندان زياد, مال زياد به اينها داديم ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾[10] اينطور نيست اگر ما به يك عده مال زياد داريم, فرزند زياد داديم اينها امتحان الهي است مباد اينها خيال كنند ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ اينطور نيست.
نفي تقرّب الهي به وسيله اموال و اولاد
اينجا هم فرمود: ﴿وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَي﴾ مال، آن صفتي نيست كه انسان را به خدا نزديك كند, فرزند آن صفت و خصلتي نيست كه انسان را به خدا نزديك كند, برخي از مفسّران مثل زمخشري در كشاف از پيشينيان و سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين «التي» را به «الجماعه» معنا كردند[11] يعني ﴿وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُم﴾ اين جمعيتها, جمعيتي نيست كه شما را به خدا نزديك كند ولي اگر «التي» را براي صفت, براي خصلت بگيريم يعني «بالصفة التي أو الخصلة التي تقرّبكم عندنا زلفي» شايد اُوليٰ باشد.
حُسن فاعلي و فعلي سبب تقرّب الهي و ورود به بهشت
تنها عاملي كه انسان را به خدا نزديك ميكند دو عنصر محوري است: يكي حُسن فاعلي يعني عقيده خوب داشتن, يكي هم حُسن فعلي يعني عمل صالح داشتن; كسي كه عقيده خوب ندارد مؤمن نيست يا مؤمن است ولي عمل صالحي ندارد به خدا نزديك نخواهد شد ﴿إِلَّا مَنْ آمَنَ﴾ (يك) كه حُسن فاعلي است يعني مؤمن باشد ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ حُسن فعلي است يعني كار خوب بكند. معمولاً ملاحظه فرموديد براي ورود در جهنم يك شيء كافي است و آن گناه است چه شخص مسلمان باشد چه نباشد ولي براي ورود در بهشت دو چيز لازم است يكي معتقد و موحد و مسلمان و مؤمن بودن, دوم عمل صالح داشتن; لذا براي ابتلا و گرفتاري به جهنم فقط گناه معيار است براي ورود به بهشت, اعتقاد سالم از يك نظر, عمل صالح از نظر ديگر لازم است ﴿إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِك لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾.
تبيين فرق ميان «جزاء الضعف» با «جزاء المثل» و مقصود از آن در آيه
اين ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ را گفتند اشاره به حَسنه است[12] براي اينكه سيّئه ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ ندارد سيّئه ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[13] اما اين حَسنه است كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[14] يك بخش, ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[15] بخش ديگر, اگر كسي حسنه انجام بدهد هفتصد برابر يا هزار و چهارصد برابر, مطابق آيه سوره مباركه «بقره»[16] پس ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ در فرهنگ قرآن براي حَسنه است, سيّئه جزاءالضّعف ندارد جزاءالمثل دارد. اين يك بيان, بيان ديگر آن است كه چون بحث در اموال و اولاد داشتن است ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ را در همين زمينه بيان فرمود, فرمود: ﴿وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَي إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ كه درباره همين گروهي كه از مال و فرزند برخوردارند اينها اگر مؤمن باشند و عمل صالح داشته باشند ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ دارند اين ناظر به آن سرمايهاي است كه آن سرمايهدار تلاش و كوشش كرد از راه حلال توليد كرد (يك) در راه حلال صرف كرد (دو) خب اين دو ثواب دارد اگر ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ دارد نه براي آن است كه ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ اين براي اينكه دو كار كرد دو ثواب دارد منتها هر كدامش دهتا, اين ناظر به آن نيست كه چون هر يك عمل خيري چند برابر ثواب دارد ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ به آن معنا تفسير بشود چون درباره افراد متمكّني است كه به حُسن فعلي و فاعلي رسيدند خب اگر متمكّناني داراي حُسن فعلي و فاعلي باشند اينها چون مؤمناند در راه حلال تلاش و كوشش ميكنند اين يك حسنه, در راه حلال صرف ميكنند, حَسنهٴ ديگر; چون دو حسنه دارند جزايشان هم مضاعف است ﴿فَأُولئِك لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا﴾ در بعضي از روايات اهل بيت(عليهم السلام) است كه كسي خواست طعني بزند به افراد متمكّن, امام(سلام الله عليه) ميفرمايد نه اين كار را نكنيد اگر كسي زحمت كشيد از راه حلال مال فراهم كرد و در راه حلال هم آن را صرف كرد اين دو حسنه دارد جزاي او هم مضاعف است[17] ﴿فَأُولئِك لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا﴾ و تنها اينچنين نيست كه دو بار به اينها جزاء بدهند يا دو برابر جزاء بدهند براي اينكه جزاي اينها مستمر و غير منقطع است براي اينكه ﴿وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ﴾ كه به صورت صفت مشبهه است نه اسم فاعل, گرچه به وزن اسم فاعل است ولي صفت مشبهه است اينها در غرفههاي الهي در نهايت امن, ثابتاند نه به نحو اسم فاعل كه معناي حدوثي داشته باشد.
پرسش ...
پاسخ: خب براي اينكه آن شخص همين را خيال كرده نظام ارزشي است اگر كسي مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد مطابق همين آيهاي كه در پيش داريم ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ در راه توليد صرف ميكند اصلاً نميگذارد انباشته بشود اين مثل يك نهر روان است.
بيان امام سجاد(عليه السلام) و منشأ قرآني آن در صرف خيريه اموال و جايگزيني آن
يك بيان نوراني امام(سلام الله عليه) دارد از همين آيه گرفته شده فرمود: «مَن أيقن بالخلف جاد بالعطيّة»[18] فرمود انسانِ سرمايهدار مثل كسي است كه يك نهر رواني دارد اين بايد بداند كه اگر مقداري از مالش را در راه خدا صرف بكند اين نظير آن نيست كه سنگي كه در جايي مستقر است اين سنگ را اگر از اينجا بِكَني جايش خالي است مدتها بايد صبر بشود باراني بيايد تا آنجا پر بشود اين اينطور نيست اگر كسي سنگي را, كلوخي را در بيابان از يك زمين بِكَند كه جايش خالي ميشود مدتها طول ميكشد تا آن جا پر بشود ولي اگر يك سطل آب از نهر روان بگيرد اينطور نيست كه مدتها صبر بكند تا جايش پر بشود همان لحظه جايش پر ميشود ميفرمايد: «مَن أيقن بالخلف جاد بالعطيّة» اگر كسي باور كرد كه صدقه دادن يا انجام وظيفه در راه خدا كار خير انجام دادن همان لحظه خدا جايش را پر ميكند اين دستش در جود و بخشش باز است براي اينكه كم نميآورد اگر از يك نهر آبي يك سطل آب بگيرند همان لحظه جايش پر بشود ديگر جاي نگراني نيست منتها ممكن است انسان بعدها بفهمد. اين تعبير لطيف قرآني كه فرمود: ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ نه «إنّ بعد العسر يسرا» كه قبلاً هم اشاره شد همين است آنكه در سوره «طلاق» دارد كه ﴿سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً﴾[19] آن ناظر به مقام كشف است يعني بعدها روشن ميشود ولي در حقيقت در درون هر سختي, آساني نهفته است نه «إنّ بعد العُسر يسرا», ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾.[20] اين هم قبلاً گذشت كه اين ﴿الْعُسر﴾ با الف و لام است و تكرار شده «يُسر» بي الف و لام است و تكرار شده, اين «يُسر»ها نكره است دوّمي غير از اوّلي است آن «عُسر»ها معرفه است دومي عين اوّلي است يعني يك عُسر, دو يُسر در درونش است[21] منتها ما حالا يا باور نكرديم يا سختمان است اين را تحمل كنيم.
نوع نگرش به اموال, سبب فخر يا اهانت به انسان بودن آن
فرمود: «مَن أيقن بالخلف جاد بالعطيّة» خب چنين چيزي اگر باشد كه اين فخر است اينكه عيب نيست اين نعمت الهي است ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[22] اما آنكه حرفش اين است كه ﴿نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ يا ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ اين همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است در نهجالبلاغه كه فرمود اگر كسي اينطور فكر ميكند بايد بداند كه ذات اقدس الهي او را تحقير كرده. [23]
داوود و سليمان(سلام الله عليهما) دو نمونه برخوردار از امكانات مادي
حضرت داوود و سليمان(سلام الله عليهما) براي يكي از آنها ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[24] است و براي يكي ﴿وَأَسَلنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ﴾[25] است. فرمود ما براي داوود يك كارخانه ذوب آهن داديم آن هم سرانگشت و پنجههاي او, اين لازم نبود كه كوره درست بكند آهن را ذوب كند ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ نه «علّمناه» اين علم نيست كه آدم برود درس بخواند كه چگونه ميشود آهن را با دست نرم بكند آن جريان زرهبافي خب علم است آدم ميرود درس ميخواند ميفهمد چطوري زره ببافد مثل بلوز و ژاكتبافي است; لذا در آنجا به تعليم ياد كرد ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ﴾[26] اما اينكه چطور آدم آهن را نرم بكند اين با درس حاصل نميشود اين به قداست روح وابسته است كه يا معجزه پيامبر است يا كرامت وليّ است ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ در جريان ذوب كردن و آب كردن مِس هم همينطور است يك وقت آدم ميرود درس ميخواند مِس را آب ميكند خب اين علم است يك وقت با سرانگشتش يا با ارادهاش اين مس جامد سرسخت را مثل آب, روان ميكند همين كه اراده كرد اين راه ميافتد فرمود: ﴿وَأَسَلنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ﴾ اين چشمه مس را ما مثل چشمه آب براي او روان كرديم اين ديگر با درس و بحث حاصل نميشود. اين همه نعمت را اينها داشتند حضرت داوود با همان زنبيلبافي داشتند ارتزاق ميكردند پس داشتن نعمت و صرف نعمت در راه صحيح و حلّ مشكلات مردم اين تحقير الهي نيست بيانات حضرت امير راجع به اين نيست اگر كسي همين را داشته باشد بگويد: ﴿نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ اين همان است كه «حقّره الله».
اخبار قرآن به عجز انسان در مقابله با دين و جلوگيري از پيشرفت آن
در اين قسمت فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ﴾ برخيها ميكوشند كه جلوي پيشرفت دين را بگيرند, جلوي پيشرفت آيات الهي را بگيرند, جلوي پيشرفت وحي و نبوت را بگيرند اين مضمون در آيات قبلي هم گذشت چه تعبير باب افعال چه تعبير باب مفاعله هم ﴿مُعْجِزينَ﴾[27] آمده است هم ﴿مُعاجِزين﴾ آمده است اينها چون قبلاً بحثش مبسوطاً گذشت ديگر اينجا بحث تفصيلي ندارد شما ببينيد زمخشري اصلاً در زمينه اين آيه هيچ سخني نميگويد چون قبلاً اين آيه را در جاي ديگر معنا كردند در سوره مباركه «حج» مشابه اين آمده است در سوره مباركه «نحل» مشابه اين آمده است در سوره «نحل» آيه 46 اين است ﴿أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ﴾ اينها نميتوانند ما را عاجز كنند يعني كاري بكنند كه قدرت ما عقب بماند و قدرت اينها جلو، اين تعبير ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ﴾[28] همين است در سوره مباركه «واقعه» [و سوره مباركه «معارج»] فرمود ما هرگز عقب نميافتيم كه كسي جلو بزند ما بشويم مسبوق آنها بشوند سابق اينطور نيست در جريان مرگ, در جريان مرض, در جريانهاي ديگر ﴿مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ﴾ ما هميشه سابقيم در سوره «نحل» فرمود: ﴿هُم بِمُعْجِزِينَ﴾, ما هميشه قادريم هيچ كسي نميتواند جلوي دين را بگيرد معجِز ما باشد يعني ما را عاجز كند, معاجِز ما باشد با ما درگير بشود ما را عاجز كند در سوره مباركه «حج» هم مشابه اين آمده است كه اينها نميتوانند مِعجِز ما باشند كه ما عاجز بمانيم و آنها جلو بزنند آيه 51 سوره مباركه «حج» اين است ﴿وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ﴾ يعني در حالي كه ميخواهند ما را به عجز در بياورند ﴿أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾.
اخبار قرآن به جايگزيني فوري اموال صرف شده در خيرات
مطلب ديگر بخش پاياني اين بحث امروز است كه فرمود اگر فيضي كه ما به آنها داديم در راه خير صرف كنند خداي سبحان جبران ميكند در آيه محلّ بحث فرمود آنچه ما به اينها داديم اگر در راه خير صرف بكنند پاداش مضاعف دارند ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ﴾ از بتها كاري ساخته نيست از شما هم كاري ساخته نيست سِعه و ضيق رزق به دست ديگري است ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ﴾ اگر چيزي را در راه خدا انفاق كرديد خداي سبحان فوراً جايش را پر ميكند.
«خيرالرازقين» بودن خدا دليل سزاوار معبود بودن او
او ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است براي اينكه ميداند به چه كسي چه چيزي بدهد چقدر بدهد, چه وقت بدهد, چطور بدهد و با چه حالتي بدهد همه كمالات را چون داراست ميشود خيرالرازقين ديگري يا ندارد يا اگر دارد بخيل است يا اگر بخيل نباشد نميداند چقدر بدهد, چه وقت بدهد, چگونه بدهد اما او ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است بالقول المطلق, چون ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است بالقول المطلق بايد او معبود باشد از ديگران كاري ساخته نيست. در بحثهاي قبلي براي اثبات توحيد آنجا روشن شد كه برخي از كمالات را ذات اقدس الهي هم به خود اسناد ميدهد هم به ديگري مثل ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾,[29] ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾, ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾,[30] ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾,[31] ﴿أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ﴾[32] و مانند آن, بعد براي اثبات توحيد همه اينها را يكجا به خدا اسناد ميدهد و از غير خدا نفي ميكند درباره عزّت اينطور است يكجا ميفرمايد: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[33] بعد ميفرمايد: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[34] اين براي آن است كه اگر عزّت را به پيامبر و مؤمنين اسناد دادند اين يا بالعرض است يا بالتّبع است يا بالمجاز بر اساس ديدهاي سهگانه توحيدي، بالأخره بالحقيقة و الذات براي خداست در جريان قوّه هم اگر فرمود: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾,[35] ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾,[36] ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[37] اما در سوره «بقره» فرمود ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[38] پس هيچ كمالي در قرآن كريم به غير خدا اسناد داده نشد مگر اينكه در يك آيه ديگر آن كمال بالقول المطلق و بالانحصار به خدا اسناد داده شد.
رازق مطلق بودن خدا و مجاري رزق بودن ديگران
اين تفسير آيه به آيه نشان ميدهد كه اگر ديگران سهمي از رزق دارند كسي كه رازق فرزند است, سيّدي كه رازق عبد است, مالكي كه به حسب ظاهر رازق كارگران و كارمندان است اينها مجاري رزق الهياند وگرنه مطابق سوره مباركه «ذاريات» كه با الف و لام آوردن روي خبر و ضمير فصل آوردن، جمله را منحصراً بيان ميكند تنها رازق خداست كه ﴿إنَّ الله هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[39] اين ﴿هُوَ﴾ با الف و لام روي خبر, مفيد حصر است كه ﴿إنّ الله هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ پس اگر ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ گفته شد, مطلب ديگر است.
تبيين دليل قابل توسعه بودن مواقف و مشاعر در حج
اما درباره جريان مواقف حج و مشعر و منا بعضي آقايان زحمت كشيدند سعيشان مشكور باشد ولي اين بحث را بايد ادامه داد و آن اين است كه در شريعت، بعضي از امور حدّ خاص دارد كم و زيادبردار نيست نظير كُر که حدّ مخصوص دارد كم و زيادبردار نيست, نظير حدّ مسافت كه هشت فرسخ است كم و زيادبردار نيست, نظير دماء ثلاث كه حکمش مشخص است كم و زيادبردار نيست حدّي براي آن مشخص شده است. اما بعضي از امور تابع قراردادهاي عُرف و سِعه و ضيق عرفاند اگر در حائر حسيني(سلام الله عليه) مسافر مخيّر بين قصر و اتمام نماز شد و حائر توسعه پيدا كرد اين تخيير همچنان هست اگر در مسجد كوفه مسافر مخيّر بين قصر و اتمام است آن مسجد توسعه پيدا كرد تخيير هم همچنان هست, اگر مسجدالنبي تخيير است, اگر مسجدالحرام تخيير است اگر اينگونه از مساجد توسعه پيدا كردند تخيير هست در جريان بلدين يعني مكه و مدينه كه مسافر مخيّر بين قصر و اتمام است برخيها نظرشان اين است كه خصوص مسجدين است ولي حق اين است كه در بلدين مسافر مخيّر است بين قصد و اتمام, برخي از بزرگان ممكن است نظرشان اين باشد كه همان مكه اصلي و مدينه اصلي ولي عند التحقيق, مدينه فعلي, مكه فعلي كه توسعه پيدا كرده است مكلّف, مخيّر بين قصر و اتمام است در موارد ديگر هم اينچنين است. بعضي از موارد است كه وقتي توسعه پيدا كرد حكم هم توسعه پيدا ميكند. بعضي از موارد است كه الاّ ولابد توسعهپذير نيست خب جريان كُر كه نميشود كم و زياد كرد, جريان مسافت سفر را نميشود كم و زياد كرد آن حدّش مشخص شده است اما در جريان مسجدالنبي, مسجدالحرام, مسجد كوفه, حائر حسيني(سلام الله عليه) اين با قراردادهاي عرفي عوض ميشود. در اين آيه معروف از زمان حضرت ابراهيم تاكنون دو اعلان عمومي شد ﴿وَأَذِّن﴾ در درجه اول براي حضرت ابراهيم است بعد براي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو اعلام بكن تا همه مردم بيايند آن استطاعتي كه دارد ﴿لِلّهِ عَلَي النَّاسِ﴾[40] هم براي وجوب است هم استطاعت خاص را دارد فرمود اصلاً مكه براي مردم پابرهنه است براي سرمايهدار نيست ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً﴾ رجال يعني پيادهها بيايند ﴿وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ﴾ آن كسي كه يك حمار لاغر دارد, شتر لاغر دارد, اسب لاغر دارد, استر لاغر دارد ﴿يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴾[41] از فجّ عميق بيايد اصلاً مكه چنين جايي است صدا هم از مكه برميخيزد وجود مبارك حضرت وقتي مكه را فتح كرد صدا از آنجا برخاست و عالَمي شد وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) وقتي ظهور ميكند به همين ديوار كعبه تكيه ميدهد ميفرمايد: «انا بقية الله»[42] صدا از آنجا بايد برخيزد فرمود اصلِ مكه براي فقراست حالا چهارتا غني هم ميروند حسابش ديگر است ﴿يَأْتُوكَ رِجَالاً﴾ اين پابرهنهها بيايند ﴿وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ﴾ خب آنكه اتومبيل خوب دارد يا اسب خوب دارد يا شتر خوب دارد او هم به تبع اينها ميآيد بر او واجب است بيايد ولي حج را اينها اداره ميكنند آن وقت شما از ميقات تا آخر, از آخر تا ميقات بگو جا نيست! حدّاقل الآن ده ميليون اين ندا را بايد جواب بدهند و ميدهند, ميقات كه آنطور بسته است جا نيست, مسعا جا نيست, مرما جا نيست, مذبح جا نيست, جا نيست, اينكه نظير كُر؛ وجب نزدند كه اينطور باشد مسجدالحرام توسعه پيدا كرده هر كسي مخيّر بين قصر و اتمام است با اين وسعت, مسجدالنبي اينطور است, حائر حسيني اينطور است, اگر چيزي وجببندي شد در مشعر يا ما چنين دليلي داشتيم كه الاّ ولابد بايد اينطور باشد خب آن را ممكن است نوبت باشد يا بگويد عندالاضطرار حكم خاصّ خودش را دارد ولي اساس حج بر اين است كه مردم بيايند, مردمي باشد, در همه رشتهها همينطور است نه مربوط به فقه, بگويد من هستم و اين روايت الاّ ولابد اين نيست, آيات قرآن «يفسّر بعضه بعضا»,[43] روايات «يفسّر بعضه بعضا», اصل يفسّر الفرع, فرع يبيّن الأصل. فرمود اصلِ مكه براي مردم پابرهنه است اصل مكه براي فقراست حالا چهارتا غني هم به دنبالشان راه ميافتند ميروند شما مكه را اداره كن كه اگر يك وقت نتوانستند بروند يا نخواستند بروند بر حاكم اسلامي واجب است همين فقرا را راهاندازي كند نه اغنيا را راهاندازي كند جريان كربلا هم همينطور است حالا بعضيها كه فتوا به وجوب دادند حالا اگر كسي نتوانست كربلا برود يا نخواست كربلا برود بر حكومت اسلامي واجب است يك عده را كربلايي كند اينها شرف ما هستند, اينها عزّت ما هستند, اينها عنصر اصلي دين ما هستند فرمود حالا نميگوييم سرمايهداران نروند ولي حج براي اينها نيست حج براي مردم پابرهنه است ﴿يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴾ اينها هستند كه بالأخره وقتي قيام كردند انشاءالله آلسعود را هدايت ميكنند بنابراين فكر بيشتري بفرماييد سعي شما مشكور باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سوره قيامت, آيه 3.
[2] . سوره قيامت, آيه 4.
[3] . سوره يس, آيه 78.
[4] . سوره انسان, آيه 1.
[5] . سوره قيامت, آيه 5.
[6] . سوره زخرف, آيات 22 و 23.
[7] . سوره مؤمنون, آيه 24; سوره قصص, آيه 36.
[8] . سوره انعام, آيه 148.
[9] . سوره هود, آيه 6.
[10] . سوره مؤمنون, آيه 56.
[11] . الميزان, ج16, ص384; الكشاف, ج3, ص586.
[12] . مجمعالبيان, ج8, ص615; التفسير الكبير, ج25، ص 209.
[13] . سوره شوري, آيه 40.
[14] . سوره نمل, آيه 89; سوره قصص, آيه 84.
[15] . سوره انعام, آيه 160.
[16] . سوره بقره, آيه 261.
[17] . ر.ك: تفسير القمي, ج2, ص203.
[18] . نهجالبلاغه, حكمت 138.
[19] . سوره طلاق, آيه 7.
[20] . سوره انشراح, آيات 5 و 6.
[21] . الكشاف, ج4, ص771.
[22] . سوره نحل, آيه 53.
[23] . نهجالبلاغه, خطبه 160; «... أنّ الله قد أهان غيره حيث بسط الدنيا له».
[24] . سوره سبأ, آيه 10.
[25] . سوره سبأ, آيه 12.
[26] . سوره انبياء, آيه 80.
[27] . سوره هود, آيه 20; سوره نور, آيه 57.
[28] . سوره واقعه, آيه 60; سوره معارج, آيه 41.
[29] . سوره مؤمنون, آيه 14.
[30] . سوره انعام, آيه 57.
[31] . سوره اعراف, آيه 87، سوره يونس، آيه 109، سوره يوسف، آيه 80.
[32] . سوره هود, آيه 45.
[33] . سوره منافقون, آيه 8.
[34] . سوره نساء, آيه 139.
[35] . سوره انفال, آيه 60.
[36] . سوره مريم, آيه 12.
[37] . سوره بقره, آيات 63 و 93; سوره اعراف, آيه 171.
[38] . سوره بقره, آيه 165.
[39] . سوره ذاريات, آيه 58.
[40] . سوره آلعمران, آيه 97.
[41] . سوره حج, آيه 27.
[42] . كمالالدين, ج1, ص331.
[43] . الكشاف, ج2, ص430.