19 11 1985 2145226 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 107 (1364/08/28)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَقُلْنَا يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ(35) فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ (36) فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (۳۷)﴾

نهي ارشادي خداي سبحان در آيهٴ و شواهد بر آن

اين نهي كه متوجّه آدم و حوّا(عليهما السّلام) شد، نهي تشريعي نبود و نهي ارشادي بود. چون نهي تشريعي و تكليفي نبود قهراً نه تحريمي است و نه تنزيهي. زيرا تحريمي و تنزيهي از اقسام نهي تكليفي هستند و نهي تشريعي مقسم اين دو قسم است امّا امر و نهي ارشادي در مقابل امر و نهي تكليفي است چيزي كه تكليفي نيست نه تحريم است و نه تنزيه. چنان كه نه واجب است و نه مستحب امر اگر ارشادي شد نه واجب است نه مستحب. نهي اگر ارشادي شد نه حرام است و نه مكروه، چون اين اقسام از آن تكليف هستند و طبق شواهدي كه در آيات ياد شده مطرح است اين نهي، نهي ارشادي بود خداي سبحان فرمود: نزديك اين درخت نرويد، از اين درخت استفاده نكنيد كه خود را به زحمت مي‌اندازيد.

معناي عصيان و توبهٴ حضرت آدم(عليه السلام) در اين داستان

وقتي تكليف نبود و نهي ارشادي بود همهٴ تبعاتي كه در اين قصّه هست تبعات ارشاد است نه تبعات تكليف. يعني اگر عصيان و غوايت و ضلالت و نسيان و امثال ذلك هست همه و همه در حدود ارشاد دور مي‌زند سخن از تكليف نيست. پس اگر خداي سبحان فرمود: نزديك اين درخت نشويد ٭«فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ‌»٭ يعني به خود ستم مي‌كنيد اين ظلم به نفس است، يعني از خيلي از مسايل رفاهي محروم مي‌شويد خود را به زحمت مي‌اندازيد و عصيان و غوايتي هم كه در اين قصّه هست ٭«وَعَصَي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي‌»٭(١) آن هم مربوط به محدودهٴ ارشاد است نه تكليف، توبه‌اي هم كه به دنبال عصيان مطرح است توبه در مسايل ارشادي است همهٴ اين‌ها را شما مي‌توانيد در جريان يك طبيب و بيمار ناپرهيز خلاصه كنيد. اگر طبيبي به يك بيمار گفت از آن غذا استفاده نكن وگرنه رنجور مي‌شوي اين پيداست كه اين نهي، نهي ارشادي است. اگر آن بيمار از آن غذا استفاده كرد و رنجور شد مي‌تواند بگويد من به خودم ظلم كردم و اگر به طبيب مراجعه كرد گفت: شما مرا راهنمايي كنيد من دگربار دستور شما را ترك نمي‌كنم اين يك توبه در محدودهٴ ارشاد است. همهٴ اين موارد صادق است كه توبه شد، همهٴ اين موارد صادق است كه ظلم شد و مانند آن امّا هيچ كدام از اين‌ها در محدودهٴ تكليف نيست. چون اگر تكليف الهي ترك بشود شخص مستحقّ عذاب است و اگر توبه نكرد در قيامت معاقَب خواهد داشت جريان آدم(سلام الله عليه) اينچنين نبود كه اگر توبه نكرده بود در قيامت مثلاً گرفتار عذاب مي‌شد چون هنوز تكليف و تشريعي نيامده است نبوّت و رسالت از اين به بعد كه حضرت به زمين تنزّل كرده است صادر شده است. قهراً اين ظلم، ظلم به نفس است. البته ظلم به نفس بسياري از خيرات را هم از انسان سلب مي‌كند.

نمونه‌اي از امر ارشادي در دعاي ابو حمزه ثمالي

در دعاها هم ما را به بسياري از اين مسايل ارشادي راهنمايي كرده‌اند. در همين دعاي ابوحمزهٴ ثمالي از امام سجّاد(سلام الله عليه) به خداي سبحان عرض مي‌كند كه گويا شما مرا ديديد كه در مجالس علما حضور ندارم من را مخذول كرده‌اي، يا ديدي كه من در مجلس بطّالين حضور پيدا مي‌كنم بين من و اين‌ها انس و الفت برقرار كردي. «أو لعلّك فقدتني من مجالس العلماء فخذلتني ... أو لعلّك رأيتني آلف مجالس البطّالين فبيني و بينهم خلّيتني»(2) اگر شما به يك محصّل بگوييد وقت را تلف نكن، در جلساتي كه سخن از علم و فضيلت نيست سخن از گفتن و خنديدن است شركت نكن. اين دستور شما دستور ارشادي است اگر يك كسي در دوران جواني كه بايد درس بخواند و بحث كند. در مجالس گعده شركت كرده است خب اين از فضائل محروم مي‌شود اين خسارت را بر خودش تحميل كرده است. اين نهي تكليفي نيست از خيلي از فضائل محروم مي‌شود اين كه امام سجّاد عرض كرد كه خدايا مثل اين كه ديدي من در مجالس بطّالين حضور پيدا مي‌كنم «بينى و بينهم خلّيتني» اينگونه از امور، امور ارشادي است البته بعضي از مسايل تكليفي است و پيامد كيفر جهنّم دارد امّا بعضي از اين امور، امور ارشادي است.

سؤال ...

جواب: نه آنها خب تكليف است البته،

سؤال ...

جواب: چون امر و نهي ارشادي تابع آن مرشد اليه هستند در امر ارشادي انسان را دعوت به جذب منافع مرشد اليه مي‌كنند و در نهي ارشادي انسان را از مضارّمرشد اليه بر حذر مي‌دارند.

سؤال ...

جواب: معذّب هستند امّا نه براي ترك أمر ٭«أطيعوا‌»٭، براي اين كه مرشد اليه آن تكليف است. ٭«أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ‌»٭(3) انسان را ارشاد به انجام دستورات الهي مي‌كند خود دستورات الهي تكليف است اين ارشاد به تكليف است. يك دستوري است رسيده ٭«أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ‌»٭(4) يك دستور رسيده ٭«أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ‌»٭(5) اين ٭«أطيعوا الله وأطيعوا الرّسول‌»٭ ارشاد به تكليف است. مرشد اليه آن تكليف است. لذا اگر كسي نماز نخواند دو عقاب ندارد يكي ترك ٭«أقيموا الصّلاة‌»٭(6) يكي هم ترك ٭«أطيعوا‌»٭ امّا در جريان آدم(سلام الله عليه) فقط نهيش، نهي ارشادي بود روي همان شواهدي كه در مسأله هست. قهراً آن اموري كه در اطراف اين قصه دور مي‌زند از قبيل ظلم، از قبيل عصيان، از قبيل غوايت، از قبيل توبه، همه و همه در محدودهٴ تشريع است. اينگونه از عناوين در لغت معاني اوليه خود را دارد و در لسان شرع معاني شرعي، حقيقت شرعي يا متشرعيّه يا اصطلاح جديد را فراهم كرده است.

سؤال ...

جواب: لغزش ديگر، نه اين ضلالت نيست، ضلالت با ضاد كه نيست يعني لغزش، البته انسان كه از مقام بالا تنزل مي‌كند لغزيد ديگر، اگر يك كسي در دوران تحصيل در مجلس بطّالين عمر گذراند اين لغزيد از مجلس علما سقوط كرد.

ستمي كه آدم بر خود كرد

خداي سبحان در همين آيهٴ سورهٴ بقره كه محل بحث است فرمود: ٭«لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ‌»٭ هر نقصي هم ظلم است. ظلم به نفس وقتي انسان از يك فضيلتي خود را محروم مي‌كند به خود ستم مي‌كند. شما در سورهٴ كهف مي‌بينيد خداي سبحان مي‌فرمايد درختي كه ميوه مي‌دهد ظالم نيست يعني ثمر داد، نقصي در او نبود. قهراً درخت بي‌ثمر، ظالم است. درختي كه ميوه نمي‌دهد ظالم است. در جريان آن جنّت كه ذكر مي‌كند آيهٴ ٣٢ به بعد دارد: ٭«كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً‌»٭(7)؛ يعني اين دو باغ كه ما به اين شخص متمكّن داديم هيچ كدام از اين دو باغ ظالم نبودند كه ميوه ندهند. معلوم مي‌شود اگر يك درخت ميوه نداد ظالم است، يعني ناقص است. اين ظلم به معناي لغوي است. اگر انسان به خود ستم كرد و ميوه نداد ظالم است، ظلم به نفس كرده است. يك درخت بي‌بر است. ٭«و لم تظلم منه‌»٭ منه يعني از اين اكل، اكل يعني خوراكي نه اكل. ٭«و لم تظلم منه شيئاً‌»٭ اينگونه از موارد ظلم به همان معناي لغوي اطلاق مي‌شود و اگر خداي سبحان فرمود: ٭«فتكونا من الظّالمين‌»٭ يعني مثل درخت بي‌ثمر مي‌شويد. شما در اينجا بهره‌ها داريد و اين بهره‌ها از شما گرفته مي‌شود و اگر آدم(سلام الله عليه) بعداً كلماتي را از خداي سبحان تلقّي كرد و گفت: ٭«ربّنا ظلمنا أنفسنا‌»٭(8) اين ظلم هم همان نقص بر نفس است و نه ظلم تكليفي كه اگر توبه نكند جهنّم پي‌آمد آن باشد.

سؤال ...

جواب: اگر چنانچه ظلم يعني نقصان هست و رجوع هم نظير رجوع بيمار است به طبيب، مسألهٴ غفران و خسران همه اين‌ها هم در محدودهٴ ارشاد دور مي‌زند. آنچه كه در سورهٴ اعراف است اين است كه: ٭«قالا ربّنا ظلمنا أنفسنا‌»٭(9)؛ ما به خودمان ظلم كرديم. براي اين كه اگر آنجا مي‌بوديم از منافع رفاهي برخوردار مي‌شديم وقتي به زمين آمديم به زحمت افتاديم. ٭«وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ‌»٭(10)؛ اگر اين نقص را با آن رحمت خاصه جبران نكنيد ما خسارت ديده‌ايم و خسارت مي‌بينيم پس هيچ كدام از اين‌ها در محدودهٴ تشريع نيست. نه مسألهٴ نهي تكليفي به نحو حرمت است و نه مسألهٴ نهي تكليفي به نحو كراهت.

سؤال ...

جواب: نه عذاب الهي است، نه در لازمه امر شريكند چون هنوز مسألهٴ تكليف و نبوّت نيامده است. آدم(سلام الله عليه) وقتي به زمين آمده شده پيغمبر، شده مكلّف به دستورات از آن وقتي كه فرمود: برويد به زمين ٭«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي‌»٭(11) و امثال ذلك از آن به بعد تكليف آمده است. پس قبلش تكليف نيست.

سؤال ...

جواب: معذب بالنار است.

سؤال ...

جواب: البته آن يك لازمهٴ اعمّ است مثل اين كه به يك محصّل بگويند شما عمرت را در جواني تلف نكن در مجالس بطّالين ننشين.

سؤال ...

جواب: بسيار خوب. يكوقت است كه انسان اگر يك كاري بكند او را با آتش مي‌سوزانند. اين معلوم مي‌شود معصيت است. يك وقت اگر يك كاري بكند به خودش ظلم كرده است از بعضي منافع محروم مي‌شود اين معلوم مي‌شود ارشاد است. خداي سبحان به آدم(سلام الله عليه) فرمود: خودت را به زحمت نينداز.

سؤال ...

جواب: آن لازمه عام است. معصيت، هر معصيتي باشد، عذاب و عقاب الهي در پي هست البته يك لوازم ديگري هم دارد. معصيت آن است كه اگر كسي توبه نكند گرفتار آتش مي‌شود.

سؤال ...

جواب: آن معني‌اش توبه است، توبه لازمهٴ عام است، نقص لازمه عام است. فرق بين ارشاد و تكليف آن است كه در موارد تكليف اگر كسي عصيان كرد كيفرش جهنّم است.

سؤال ...

جواب: در همين دنيا هم پيامدي دارند، نه اين كه گناه فقط اثر دنيايي داشته باشد يوم القيامه ٭«وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ‌»٭(12) آنجا مي‌بيند و عذاب هم مي‌بيند. خاصيّت تكليف اين است فرق بين تكليف و ارشاد اين است.

سؤال ...

جواب: چون تشريع در جنّت نبود اولاً و آدم(سلام الله عليه) بعد از هبوط به زمين به مقام نبوّت رسيده است.

سؤال ...

جواب: پس ارشاد است، چون تكليف دنبال نبوّت است و نبوّت در زمين است حضرت آدم(سلام الله عليه) وقتي كه به زمين آمد مكلّف مي‌شود. وقتي وحي و رسالت و نبوّت و دين در زمين مستقر است آنجا، جا براي تكليف نيست، وقتي كه به زمين آمد فرمود: ٭«فإمّا يأتينّكم منّي هديً فمن اتّبع هداي فلا‌»٭(13) آنجا كه تكليف نبود.

سؤال ...

جواب: همين، اين عناويني كه تكرار مي‌شود براي آن است كه در محدودهٴ ارشاد است. عصيان است و غوايت است و ظلم است و توبه است و خسارت، همه اين‌ها در محدودهٴ ارشاد است وقتي خداي سبحان درباره حضرت آدم(سلام‌الله‌عليه) تعبير مي‌كند ٭«وَعَصَى آدَمُ  رَبَّهُ فَغَوَى»٭(14) يعني تمرد كرده است از آن امر ارشادي. مگر همه اين‌ها را ما دربارهٴ بيمار ناپرهيز نداريم، يك اصطلاح رايج هم نيست، در مسائل ارشادي مگر ما مي‌گوئيم اين شخص بيمار مجدداً به طبيب مراجعه كرد گفت: من ديگر توبه كردم يعني هر دستوري كه شما بدهيد من عمل مي‌كنم. اگر بيماري در اثر ناپرهيزي رنجور شد دوباره به طبيب نمي‌گردد، نمي‌گويد من توبه كردم.

سؤال ...

جواب: توبه يعني رجوع و توبه خاص معصيت و تمرد دستورات تكليفي نيست.

سؤال ...

جواب: بله اين‌كه فرمود ٭«فاجبتاه ربّه‌»٭(15) بعد نبوت به او داد و بسياري از كمالات از اين بعد نصيبش شد چون هنوز پيغمبر نشده بود.

توجيه عصيان و توبهٴ حضرت آدم(عليه السلام) در محدودهٴ ارشاد

بنابراين، اگر چنان چه دربارهٴ آدم تعبير به عصيان كرد يا توبه كرد همه و همه در محدودهٴ تشريع دور مي‌زند. در سورهٴ طه فرمود كه: ٭«فَأَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي‌»٭(16) اگر در تحليل آن نهي جز منافع مادي چيز ديگر مطرح نبود معلوم مي‌شود عصيان و غوايت هم در محدودهٴ ارشاد است. چون خداي سبحان فرمود به اينكه اگر از اين درخت نخوريد در اين جنّت مي‌مانيد، اينجا جاي خوبي است رنجي نيست، گرسنگي نيست، عطش نيست و مانند آن. و اگر از اين درخت استفاده كرديد باعث خروج شما از اين جنّت مي‌شود، آن وقت خود را به زحمت مي‌اندازيد به شقا و تعب مي‌اندازيد. آن‌گاه خود اين نهي مي‌شود نهي ارشادي. اگر نهي ارشادي شد، مسألهٴ عصيان و مسألهٴ غوايت هم در محدودهٴ ارشاد است، نظير آنچه كه بيمار به طبيب مي‌گويد، بيمار مي‌گويند عاصي است يعني معصيت كرد حرف طبيب را و گمراه شد.

فرق بين غوايت و ضلالت

فرق بين غوايت و ضلالت اين است كه اگر  انسان هدف را در ذهن داشته باشد و راه را گم كند مي‌گويند او ضالّ است و اگر هدف يادش برود مي‌گويند غاوي است. غوايت در قبال ضلالت است گرچه گاهي بر يكديگر اطلاق مي‌شود انسان بي‌هدف را مي‌گويند غيّ و انسان با هدف بي‌راه را مي‌گويند ضال، ضال آن است كه راه را گم كرده باشد. غاوي آن است كه هدف يادش رفته باشد. ٭«وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ٭ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ‌»٭(17)؛ خداي سبحان او را برچين كرد. جبايه يعني برچين كردن ٭«فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى‌»٭(18) يعني خداي سبحان لطفش شامل آدم(سلام الله عليه) شد، آدم دوباره راه را يافت.

توبه عبد محفوف به دو توبهٴ خداي سبحان

اين توبه آدم(سلام الله عليه) محفوف به دو توبه خداي سبحان است. اصولاً هر توبه‌اي كه انسان انجام مي‌دهد محفوف به دو توبه از خداي سبحان است. توبه يعني رجوع، خداي سبحان اوّل توفيق بازگشت را به انسان مذنب مي‌دهد تا انسان عاصي با دريافت اين توفيق بتواند به طرف خداي سبحان برگردد. وقتي به طرف خداي سبحان برگشت توبه كرد بار ديگر لطف خداي سبحان منعطف به حال اين شخص مي‌شود و توبهٴ او را مي‌پذيرد. لذا هر وقت انسان توبه مي‌كند، توبهٴ انسان محفوف به دو توبهٴ خداست. توبه يعني رجوع، اوّل لطف خدا متوجّه انسان مي‌شود انسان بيدار مي‌شود و از گناه پشيمان مي‌شود و انسان بيدار شدهٴ پشيمانِ از گناه به سمت خدا رجوع مي‌كند. وقتي به سمت خدا رجوع كرد خداي سبحان توّاب است. ٭«يقبل التّوبة عن عباده‌»٭(19) گذشت مي‌كند، تجاوز مي‌كند و توبهٴ عبد را مي‌پذيرد. پس يك بار خدا توبه مي‌كند يعني رجوع به عبد دارد و انعطاف دارد، عبد را بيدار مي‌كند. وقتي كه عبد بيدار شد به خداي سبحان رجوع مي‌كند. بار ديگر خداي سبحان لطفش را منعطف به حال عبد مي‌كند او را مي‌پذيرد. در اينجا فرمود خداي سبحان: ٭«تاب عليه‌»٭(20) اين توبه، توبهٴ اولي است، يعني لطف خدا شامل آدم(سلام الله عليه) شد آدم به راه افتاد. آنگاه در سورهٴ اعراف توبهٴ اين‌ها را به اين صورت بيان كرد: ٭«قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ‌»٭(21) و خداي سبحان هم لطف مجدّدش را نصيب اين‌ها كرد و توبهٴ اين‌ها را پذيرفت. چنان كه گوشه‌اي از اين بحث در سورهٴ بقره آمده است. دارد،  ٭«فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ‌»٭ اوّل يك سلسله فيوضاتي را آدم(سلام الله عليه) از خداي سبحان تلقّي كرد بعد ٭«فتاب عليه‌»٭ خداي سبحان تواب رحيم است. اين رجوع آدم براي جبران آن نقيصه است، وقتي كه خداي سبحان اين نقيصه را جبران كرده است فضائل نبوّت و رسالت و امثال ذلك را به او اعطا كرد. خوردن از اين شجره باعث بُعد از جنّت شد.

درخت ممنوع چه بود؟

البته ممكن است در بحث‌هاي آينده روشن بشود كه اين شجره چي بود چنان كه قبلاً هم اشاره شد كه بعضي گفتند اين درخت، درخت خوراكي بود، نظير گندم يا انگور يا مانند آن كه از امام رضا(سلام الله عليه) سؤال كردند كه روايات در تعيين اين شجره مختلف است بعضي دارد كه اين درختِ انگور بود، بعضي دارد درخت گندم بود و مانند آن كدام يك از اين روايات درست است، حضرت فرمود: همهٴ آن‌ها درست است چون درخت بهشت اينچنين نيست كه گندم از گندم برويد بلكه درخت بهشت، هر چه بهشتي بخواهد مي‌دهد. نظير درختان دنيا نيست كه محتاج شرايط مادّي باشد هر چه بهشتي طلب كند آن ثمر مي‌دهد درخت بهشت اصل پيدايش آن به ارادهٴ بهشتي‌هاست كيفيّت اثمارش هم به ارادهٴ بهشتي است.

سؤال ...

جواب: از اين جهت شبيه بهشت قيامت است. در اين كريمه فرمود به اين كه شما از شجره استفاده نكنيد وگرنه خارج مي‌شويد.

سؤال ...

جواب: اين شجره است، اثمارش فرق مي‌كند. اين شجره شجرهٴ خاص است. حالا اين چه شجره‌اي بود هم آن روايات مي‌گويد كه همهٴ اين ميو‌ه‌ها را اين درخت مي‌تواند بدهد و هم روايتي دارد كه اين شجره، شجرهٴ علم است. اين پيداست به اين كه يك مقامي است كه قرب به آن مقام براي آدم ميسور نبود. ولي ثمر شجر به ارادهٴ بهشتي‌هاست. خود اين شجره چه شجره‌اي است، آن يك مسأله است. ميوه‌اي كه آدم خورد چه ميوه‌اي است مسألهٴ ديگر است. هر يك از اين ميوه‌ها باشد درست است چون اين شجره همهٴ آن ميوه‌ها را مي‌تواند بدهد.

تعبير قرآن قبل و بعد از سقوط از بهشت

تعبيرات قرآن كريم اين است كه لحظه به لحظه، قدم به قدم، آيات نشان مي‌دهد كه به مجرّد تصرّف در اين درخت آدم(سلام الله عليه) از اين بهشت دور شد. براي اين كه تا در بهشت هست سخن از *«هٰذه‌»* است. خدا مي‌فرمايد: از اين درخت استفاده نكنيد. ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ‌»٭(22) ٭«فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ‌»٭(23) يا ٭«فأكلا منها‌»٭(24) آنگاه مي‌بينيم لحن آيه عوض مي‌شود خداي سبحان مي‌فرمايد كه: ٭«ألم أنهٰكما عن تلكما الشّجرة‌»٭(25) معلوم مي‌شود اين‌ها دور افتادند. تا قبل از نهي و قبل از خوردن سخن از ٭«هذه الشّجرة‌»٭(26) است. وقتي خوردند و از اين مقام پايين افتادند، دور شدند؛ از جنّت و شجرهٴ جنّت جدا شدند. سخن از تلك است نه سخن از *«هذه»* ملاحظه مي‌فرماييد كه لحن آيات چگونه عوض مي‌شود.

سؤال ...

جواب: نه، جنّةالخلد نيست و ثابت شد كه جنّت دنيا هم نيست براي اينكه جنت دنيا آن منافع را ندارد ٭«إن لك ألا تجوع فيها ولاتعريٰ ٭ وأنّك لاتظمؤا فيها ولاتضحي‌»٭(27) را ندارد. جنة الخلد نيست چون كسي كه وارد جنة الخلد مي‌شود بيرون نمي‌آيد ثابت شد بين جنّت دنيا و جنّت خلد است.

در سورهٴ اعراف آيهٴ 19 به بعد دربارهٴ اين شجره چنين مي‌فرمايد: ٭«وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا‌»٭(28). قبل از اين كه از جنّت خارج شوند هم خدا مي‌فرمايد ٭«لا تقربا هذه الشّجرة‌»٭ و هم شيطان به آدم مي‌گويد ٭«ما نهاكما ربّكما عن هذه الشّجر‌ة‌»٭(29) معلوم مي‌شود در كنار درخت هستند. وقتي از اين درخت استفاده كردند آنگاه خدا مي‌فرمايد: ٭«فَلَمَّا ذَاقَا‌»٭ يعني آدم و حوا ٭«الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا‌»٭(30) قبلاً سخن از ندا نبود، سخن از قول بود. قبلاً سخن اين بود كه خدا فرمود ما به آدم گفتيم به اين كه: ٭«لا تقربا‌»٭(31) ندا نداديم، چون ندا عن بُعدٍ است. ما به آدم گفتيم كه ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ‌»٭(32) ما به آدم گفتيم نه اين كه ندا داديم چون به ما نزديك بود. وقتي به ما نزديك بود به اين شجره هم نزديك بود لذا سخن از ندا نبود سخن از قول بود چنان كه سخن از ٭«هذه الشّجرة‌»٭ بود. وقتي از اين درخت استفاده كردند و سقوط كردند دور شدند خداي سبحان تعبير را عوض مي‌كند ٭«ونادٰهما ربّهما‌»٭(33) اين يك نكته. نكتهٴ ديگر اين است كه فرمود: ٭«ألم انهـٰكما عن تلكما الشجرة‌»٭(34)، اشاره به آن شجره با تلك است. مخاطب تثنيه است. سخن از هذه الشجرة نيست سخن از تلك الشّجرة است. معلوم مي‌شود اين‌ها دور شدند.

سؤال ...

جواب: بعد عن الله. مثل همان مثالي كه الآن گفته شد، اگر يك كسي عمرش را در مجالس بطّالين بگذراند از فضائل علمي محروم بشود بعد عن الله است، امّا آن بعدي كه جهنّم ببرد نيست. از فضائلي محروم شده است. همان بيان امام سجّاد(عليه السّلام) كه عرض مي‌كند: «أولعلّك رأيتنى آلف مجالس البطّالين فبينى و بينهم خلّيتني»(35) حالا اگر كسي در اين شب‌هاي زمستان كه «الشتاء ربيع المؤمن»(36) كه پاييز و زمستان بهار مؤمن است روزها براي روزه‌گرفتن آماده است و شب‌ها براي شب‌زنده‌داري. اگر كسي يك مقداري به كتاب انس داشت بعد اين شب‌هاي پربركت را با بطّالين در حجره‌ها گذراند خب طولي نمي‌كشد كه سن مي‌گذرد و چيزي هم نياموخت. او را به جهنّم نمي‌برند البته از خدا دور شد چون از كمال علمي كه دور شد، از خدا دور شد. صرف بعد عذاب نيست.

٭«وناديٰهما ربّهما ألم أنهكما عن تلكما الشّجرة‌»٭(37) معلوم مي‌شود اين‌ها از بهشت و درخت دور شدند. اين‌ها البتّه بعد از آن جنّت است.

تنوع راه‌هاي فريب شيطان

مطلب بعدي آن است كه شيطان كه مظهر اضلال است و كار او جز ضلالت چيز ديگر نيست براي اين كه ضلالت را تحميل كند زير پوشش دلالت تحميل مي‌كند. كه مي‌گويد: ٭«هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَي‌»٭(38) ثانياً كار شيطان اين است كه هر كسي را از راه مخصوص او فريب مي‌دهد. اگر كسي أهل الأرض باشد ٭«حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ‌»٭(39) را براي او تزيين مي‌دهد. امّا اگر كسي اهل الأرض نباشد به خدا و فرشته و حيات جاويد و مانند آن معتقد باشد او را با همين عناوين فريب مي‌دهد. آدم(سلام الله عليه) را با اين عنوان كه اگر مي‌خواهي مثل فرشته بشوي، از اين درخت استفاده كن، فريب داد. يا اگر مي‌خواهي جاودانه بماني به اين بهانه او را فريب داد. معلوم مي‌شود هر كسي را با راه مخصوص او فريب مي‌دهد. اينچنين نيست كه اگر كسي زاهد بود يا عالم بود يا اهل تقوا بود، شيطان براي وسوسهٴ او وسيله نداشته باشد. او خيانت را به لباس نصيحت تحميل مي‌كند. ٭«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ‌»٭(40) در حالي كه خيانت بود و او را فريب داد. او از قسم كه جزو بهترين كارهاي عبادي است يعني شريف‌ترين نام است از اين قسم به عنوان وسيلهٴ شيطنت استفاده كرد ٭«وقاسمهما إنّي لكما لمن الناصحين‌»٭ پس اين طور نيست كه اگر كسي يك سطح بالا آمد بگويد من كه اهل دنيا نيستم شيطان به من كاري ندارد. شيطان انسان را به بهانهٴ اينكه اگر اين كار را بكني فرشته مي‌شوي فريب مي‌دهد. يا اگر اين كار را بكني با انبيا محشور مي‌شوي فريب مي‌دهد اين طور نيست كه ابزار او، ابزار محدود باشد. مگر انسان به مرحلهٴ إخلاص محض برسد كه آنجا اصلاً شيطنت راه ندارد.

سؤال ...

جواب: انسان كامل در آن مرحله مصون از وسوسه بود وقتي كه به مرحلهٴ جنّت برزخي رسيد البته در دسترس شيطنت است و آن مرحله عاليه كه معلّم فرشتگان است در آنجا جا براي شيطنت نيست.

سؤال ...

جواب:

نقطهٴ پايان جنگ با شيطان

اين حضرات(عليهم السّلام و عليهم الصلاة) هم در آن مراحل عاليه معصوم و مصون مطلق هستند. در مراحل نازله در جهاد اكبر تلاش و كوشش مي‌كنند. در آنجا كه اصلاً جهاد نيست. انساني كه فاتح است جهاد ندارد. اين‌ها فتح مطلق دارند. وقتي در مراحل اخلاص رسيدند همهٴ اين مراحل را زير پا گذاشتند و به فتح مطلق رسيدند و در فتح مطلق جاي جهاد نيست. در مراحل وسطي و در مراحل نازله به جهاد مبتلا هستند. آنجا كه شيطان زندگي مي‌كند.

سؤال ...

جواب: او نهي تكليفي دارد و اين كار، كار ارشادي است. الآن اگر كسي، طلبهٴ جواني را با دسيسه و فريب به مجالس بطّالين دعوت كند اين معصيت كرده است ولو آن طلبه نهي ارشادي دارد ولي اين نهي تكليفي دارد.

سؤال ...

جواب: نشد، اتلاف ديگران، تضييع حق ديگران معصيت است. شيطان كار معصيت كرده است ولو اين شخص معصيت نكرده است.

خلاصه شواهد بر ارشادي بودن نهي در داستان حضرت آدم(عليه السلام)

بنابراين، اگر چنان چه دربارهٴ آدم(سلام الله عليه) مسأله عصيان و مسألهٴ نسيان و مسألهٴ غوايت و و مسألهٴ توبه و مسألهٴ ظلم و مسألهٴ خسارت آمده است همه و همه اين‌ها را بايد در محدودهٴ امر و نهي ارشادي بايد خلاصه كرد، نه تكليف. زيرا اولاً حضرتش هنوز به مقام نبوّت و رسالت نرسيده بود. هنوز شريعتي و ديني نيامد. ثانياً در جنّتي كه اين احكام بر آن بار است جا براي تكليف نيست. ثالثاً قرائن داخله در كار است كه اين نهي، نهي ارشادي بود نه نهي مولوي.

 «والحمد لله رب العالمين»

 

پاروقي‌ها:

(1) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢١.

(2) مفاتيح الجنان، دعاي ابو حمزه ثمالي.

(3) سورهٴ نساء، آيهٴ ٥٩.

(4) سورهٴ بقره، آيات ٤٣ و ٨٣ و ١١٠.

(5) سورهٴ نساء، آيهٴ 59.

(6) سورهٴ بقره، آيهٴ 43.

(7) سورهٴ كهف، آيهٴ ٣٣.

(8) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٣.

(9) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٣.

(10) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٣.

(11) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢٣.

(12) سورهٴ زلزله، آيهٴ ٨.

(13) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢٣.

(14) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢١.

(15) سورهٴ قلم، آيهٴ ٥٠.

(16) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢١.

(17) سورهٴ طٰهٰ، آيات ١٢١ ـ ١٢٢.

(18) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢٢.

(19) سورهٴ توبه، آيهٴ ١٠٤.

(20) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢٢.

(21) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٣.

(22) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٢.

(23) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٢.

(24) سورهٴ طه، آيهٴ ١٢١.

(25) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٢.

(26) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٩.

(27) سورهٴ طٰهٰ، آيات ١١٨ ـ ١١٩.

(28) سورهٴ اعراف، آيات 19 ـ 20.

(29) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٠.

(30) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٢.

(31) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٩.

(32) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٩.

(33) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٢.

(34) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٢.

(35) مفاتيح الجنان، دعاي ابو حمزه ثمالي.

(36) معاني الاخبار، ص 228.

(37) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٢.

(38) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢٠.

(39) سورهٴ آل عمران، آيهٴ ١٤.

(40) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢١.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق