اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5) ذلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (6) الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ (9) وَقَالُوا أءِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ (10) قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (11)﴾
سورهٴ مباركهٴ «سجده» همانطور كه ملاحظه فرموديد در مكه نازل شد و مطالب محوري سوَر مكي هم اصول دين و خطوط كلي اخلاق و فقه است.
مروري بر محورهاي معرفتي قرآن و خلقت آسمان و زمين
بعد از اينكه آن چهار مطلب را ذكر فرمود, يكي اينكه ماده اوّلي قرآن همين حروف عربي است دوم اينكه محتواي قرآن حق است و ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[1] سوم اينكه مبدأ فاعلي قرآن ربّالعالمين است چهارم اينكه مبدأ غايي قرآن انذار و هدايت جامعه بشري است بعد از آن مبادي چهارگانه, خلقت آسمان و زمين را مورد اشاره قرار داد كه با تطوّرات ششگانه مجموعه آسمان و زمين را آفريد.
تبيين خطوط سهگانه مرتبط با پرورش آسمان و زمين
بعد از آفرينش, سخن از پرورش است كه چگونه ميپروراند. درباره پرورش و تدبير اين سه امر را ذكر فرمود يكي اينكه تدبير امر از آسمان شروع ميشود (يك) و در زمين ميماند كه زمين را بپروراند و اداره كند (دو) بازگشتش هم عروج به خداست (سه) ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾ (يك) ﴿إِلَي الْأَرْضِ﴾ (دو) كه در زمين ميماند و زمين و اهل زمين را ميپروراند ﴿ثُمَّ يَعْرُجُ﴾ همين امر, ﴿إِلَيْهِ﴾ به طرف خدا, در روزي كه اندازه آن هزار سال است به حساب و شمارش شما. امر اگر به معناي فرمان باشد جمع آن اوامر است و اگر به معناي شأن و كار باشد جمع آن امور است اين امر به معناي شأن و كار است كه جمعش امور است.
مهندسي امور پرورشي در آسمان و تنزّل آن بر زمين
خدا امور را از آسمان تنزّل ميدهد چون دارد ﴿مِنَ السَّماءِ﴾ معلوم ميشود كه نقشه و مهندسي اينها در مخازن بالاتر ترسيم ميشود بعد تنزّل پيدا ميكند كه اين ﴿يُدَبِّرُ﴾ همسان با «يُنزِّل» خواهد بود. در سورهٴ مباركهٴ «حجر» گذشت كه فرمود: ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[2] اگر همه اشيا مسبوق به قضا و قدر الهي است و در مخزن الهي كارها مهندسي شده است اندازهگيري ميشود بعد نازل ميشود پس تدبير به معناي تنزيل خواهد بود ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾ چون ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾.
مقصود از آسمان در ﴿يُدَبِّرُ الأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾
قهراً منظور از سما اين آسمان ظاهر نخواهد بود بلكه مخزني از مخازن الهي است كه آن مخزن به روي كفار گشوده نميشود اينكه فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[3] درهاي آسمان به روي كفار باز نميشود معلوم ميشود اين آسماني كه مخزن امور غيبي است وگرنه اين آسمان ظاهري كه مورد رفت و آمد بسياري از كافران است ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ﴾ كه كارها را تدبير ميكند.
بيان بازگشت امور به سوي خدا در روز معين موعود
بعد برگشت و بازگشتي هم دارد كه همين امور سماوي كه به زمين تنزّل كرده است ﴿يَعْرُجُ إِلَيْهِ﴾ چون ﴿أَلاَ إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾[4] هم سير اشيا به طرف خداست هم صيرورت اشيا به طرف خداست ﴿ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ﴾ اين ﴿فِي يَوْمٍ﴾ كه بعد از اين سه مطلب ذكر شد, مطابق همان قاعدهاي كه در اصول ملاحظه فرموديد اگر قيدي, استثنايي و مانند آن بعد از چند جمله بيايد قدر متيقّنش رجوع به اخير است احتمال اينكه به اول و دوم هم مراجعه كند مطرح است اين ﴿فِي يَوْمٍ﴾ كه ظرف است يا متعلّق به ﴿يُدَبِّرُ﴾ و لَبث در ارض و عروج الي الله است كه ظرف است براي همه به نحو تنازع يا خصوص اخير است يا اخير و اوّلي يا اخير و دومي ولي اخيرش يقيني است يعني اگر قيدي بعد از چند جمله ذكر بشود رجوعش به اخير قدر متيقّن است ظاهرش اين است كه به همين اخير برميگردد ﴿ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيه 47 به اين صورت آمده ﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾.
بررسي طولاني بودن «روز» در قيامت
يك روز ربوبي به اندازه هزار سالي است كه شما ميشماريد وقتي خدا فرمود يك روز ديگر, ممكن است هزار سال بعد فاصله بشود به هر تقدير يوم عند الله به حساب روزشمار شما هزار سال خواهد بود چون قيامت پنجاه هزار سال است اين ﴿فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ﴾ اشاره به اين است كه قيامت پنجاه مشهد و پنجاه موقف بازرسي دارد و هر موقفي هم هزار سال است قهراً پنجاه موقف ميشود پنجاه هزار سال كه فرمود روز قيامت ﴿خمسين أَلْفَ سَنَةٍ﴾ است.
كوتاهي روز قيامت براي مؤمن در كلام رسول خدا(ص)
از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال شد «ما أطول هذا اليوم» چه روز طولاني است با تعجب ذكر كرد كه عجب روزي كه پنجاه هزار سال زمان آن است حضرت فرمود: «و الذي نفس محمد بيده» قسم به ذات خدايي كه جانم در دست اوست اين پنجاه هزار سال براي مؤمن «يكون أخفّ عليه مِن صلاة مكتوبة»[5] كوتاهتر از خواندن يك نماز واجب است حالا نماز واجب مثلاً نماز ظهر با تعقيبات و با تأنّياتش در حدود ده دقيقه يا پانزده دقيقه وقت بخواهد فرمود اين پنجاه هزار سال براي مؤمن كوتاهتر از خواندن يك نماز واجب است, پس براي همه نيست براي اينكه دليل ندارد مؤمن معطّل بشود او راههاي خود را آنجا طي كرده است. به هر تقدير اين رجوعش به اخير قدر متيقّن است ﴿ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ﴾ كه ﴿كَانَ مِقْدَارُهُ﴾ مقدار آن روز ﴿ألْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدّونَ﴾ هزار سال از روزشمارهاي شما.
دخالت علم، حكمت و عزت الهي در آفرينش و پرورش آن
بعد فرمود اينكه ذات اقدس الهي آفريد و ميپروراند هم از مخزن غيب تنزّل ميدهد هم در زمين نگهداري ميكند هم مسير اينها را به طرف خود در ﴿ألْفَ سَنَةٍ﴾ تدبير ميكند اين سه كار را انجام ميدهد براي اينكه او عالِم غيب است (يك) عالِم شهادت است (دو) نفوذناپذير است (سه) حكيمانه كار ميكند (چهار) بايد از مخزن غيب مهندسي بشود او ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ﴾ است بايد در صحنه زمين اجرا بشود او «عالم الشهادة» است او بايد در تمام كارها كارآمد باشد و هيچ آسيبي نبيند, عزيز است و نفوذناپذير است, بايد همه كارهاي او با نظم و بيتصادف باشد, او حكيم است و حكيمانه كار ميكند.
تبيين حق بودن ذات الهي و ربوبيت او
مطلبي كه مربوط به حق بودن ذات اقدس الهي است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[6] قرآن كريم گاهي ميگويد الله حق است گاهي ميگويد حق از الله است اينكه ميفرمايد: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ اگر ناظر به اصل هويّتش باشد يعني در مقابل خدا هيچ شيئي نيست اين سلب تحصيلي است خدا هستيِ نامتناهي است در برابر هستي نامتناهي غير از عدم چيز ديگر نيست و اگر ناظر به ربوبيّت باشد ربوبيّت خدا حق است ربوبيّت ارباب متفرّق باطل اين به نحو موجبه معدوله ميتواند باشد اگر ناظر به الوهيّت باشد الوهيّت و معبود بودن خدا حق است.
بطلان الوهيت و ربوبيت اله مشركان
الوهيّت و معبود بودن آلهه مشركان باطل است كه آن هم به نحو موجبه معدولة المحمول ميتواند باشد آنها موجودي هستند در خارج اما ربّ بودن براي آنها ثابت نشده اله بودن براي آنها ثابت نشده فرمود اين كلمه ربّ را كه شما ميگوييد, كلمه اله را كه ميگوييد الفاظ را بر زبانتان جاري ميكنيد (يك) مفاهيم را در ذهنتان ميپرورانيد (دو) اما زير اين مفاهيم خالي است اين ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم﴾[7] خب اسمِ بيمسمّا يعني لفظ را ميگوييد, مفهوم را در ذهن ميپرورانيد ولي مفهوم زيرش خالي است شما وقتي كلمه ربّ را در دست ذهنتان داريد كلمه اله را در دست ذهنتان داريد وقتي ميخواهيد تطبيق بكنيد میبينيد بر هيچ چيز منطبق نميشود بر اين اصنام و اوثان منطبق نخواهد شد ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم﴾ پس اگر درباره فعل حق باشد تعبير سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» و مانند آن اين است كه ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾[8] اما اگر درباره خدا باشد ذاتاً أو ربوبيّتاً يا الوهيّتاً يعني خود خدا حق است در مقام هويّت يا ربوبيّت او حق است در مقابل, چيزي نيست يا الوهيّت او حق است در مقابل, چيزي نيست.
ذكر اموري در دعوت انسانها به توحيد
فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾ آنگاه براي دعوت به توحيد و نظم حكيمانه ذات اقدس الهي چند مطلب را ذكر ميكند فرمود «كان» تامّه اشيا را كه خدا به عهده داشت براي اينكه ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ يعني هر چه سهم هستي دارد اين هستي را از خدا گرفت فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[9] اين به نحو موجبه كليه است در سورهٴ مباركهٴ «رعد» آيه شانزده اين است كه ﴿فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِم قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾ هر چه مصداق شيء است مخلوق خداست اين به نحو «كان» تامّه است يعني هستيِ او را ذات اقدس الهي داد آن ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ را به صورت باز در همين سورهٴ «سجده» آيه چهار فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ يعني مجموعه نظام هستي را خدا آفريد اين «كان» تامّه الآن به «كان» ناقصه ميپردازد فرمود هر چه آفريد زيبا آفريد ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ كه اين ﴿خَلَقَهُ﴾ جمله در محلّ جرّ است تا صفت باشد براي ﴿شَيْءٍ﴾, ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه را كه آفريد به زيباترين وجه آفريد, پس نقصي در عالَم نيست اين بخش دوم.
چگونگي زيبايي ظاهري و باطني نظام آفرينش
بخش سوم تبيين اين احسن بودن است كه چگونه هر چيزي را كه آفريد به زيباترين وجه آفريد آن در سورهٴ مباركهٴ «طه» بحثش گذشت كه فرمود زيبايي هر چيزي به دو عامل است اينكه تمام ساختار دروني آن, آنچه لازم دارد بايد داشته باشد و هماهنگ, يك درخت هر چه ميخواهد بايد داشته باشد يك حيوان هر چه ميخواهد بايد داشته باشد و دارد و اينها هم با هم هماهنگاند هم دستگاه گوارش آنها هم دستگاه جذب و دفع آنها هم دستگاه فربه شدن اينها صيد اينها شكار اينها هر چه را كه هر حيواني براي زيست خودش لازم داشت ذات اقدس الهي به او داد «از شير حمله خوش بوَد و از غزال رم»[10] به همه داد اين يك عنصر, ديگر اينكه بالأخره ساختار نظام داخلي زيباست اما اين كجا دارد ميرود اگر هدف نداشته باشد كه ميشود عبث شيء عبث كه احسن نيست هدف دارد (يك) راه بين اين شيء هدفمند و آن هدف بايد برقرار باشد (دو) تطرّق بايد ممكن باشد (سه) رهبري و راهنمايي اين موجود كه با پيمودن اين راه به آن مقصد و مقصود برسد (چهار) فرمود همه اينها را ما به او داديم آن را.
زيبايي آفرينش پاسخ موسيٰ به سوال ﴿مَن رَبُّكُمَا﴾ فرعون
در سورهٴ مباركهٴ «طه» فرمود; وقتي وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) درباره خلقت توحيدي عالَم با فرعون سخن ميگويد وقتي فرعون گفت ﴿فَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي﴾ موساي كليم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ﴾[11] (يك) ﴿ثُمَّ هَدَي﴾ (دو) هر چيزي هر چه لازم دارد خدا به او داد يك درخت سيب چه لازم دارد به او داد يك معدن اگر بخواهد نفت يا گاز بشود چه لازم دارد همه را به آن داد اگر بخواهد ذغالسنگ يا طلا يا نقره بشود چه لازم دارد همه را به آن داد پس تمام نيازهاي دروني هر چيزي را به آن داد و چون هدف دارند مقصد دارند براي اينها غاياتي خلق كرد (يك) بين اين ذيالغايه و غايه صراط مستقيمي هست (دو) ابزاري كه بتواند با پيمودن اين راه به مقصد برسد به آنها داد (سه) رهبري اينها را هم به عهده گرفت (چهار).
هدايتگري الهي در سوق دادن آفرينش به سوي مقصد
اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ هَدَي﴾ يعني اينها را به مقصدشان هدايت كرد اگر در سورهٴ «هود» فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[12] همين است فرمود رهبر همه موجودات من هستم زِمام و ناصيه هر موجودي به دست من است و كار من هم بر اساس صراط مستقيم است بيراهه نميبرم يك مار چه چيزي ميخواهد يك عقرب چه چيزي ميخواهد هر چه بخواهد من او را در همان مسير راهنمايي ميكنم.
ارائه دليل عقلي در احسن بودن نظام آفرينش
اين عالَم با نظم قرآني ميشود احسن النظام, عقل هم همين معنا را كشف ميكند عقل ميگويد اگر نظامي بهتر از اين ممكن بود و ذات اقدس الهي نيافريده بود اين مقدمه شرطي قياس استثنايي است, اگر عالَمي از اين احسن ممكن بود و خدا خلق نميكرد اين مقدم, سه تالي دارد اين خلق نكردنش يا براي فقدان علم است كه ـ معاذ الله ـ خدا عالِم نبود يا براي فقدان قدرت است كه ـ معاذ الله ـ عاجز بود يا براي فقدان جود است كه ـ معاذ الله ـ بخيل بود إمّا للجهل است أو للعجز است أو للبخل «و التالي بأسره مستحيل فالمقدم مثله» اين يك قياس استثنايي است كه ثابت ميكند نظامي از اين بهتر ممكن نيست اگر بهتر از اين ممكن بود و خدا خلق نكرده بود يا براي آن است كه ـ معاذ الله ـ جاهل بود يا براي اينكه عاجز بود يا براي اينكه بخيل بود چون هر سه از اوصاف سلبي خداي سبحان است و محال است «فالمقدّم مثله» عالَم از اين بهتر ممكن نيست.
حوادث طبيعي محصول سهلانگاري انسان يا كيفر او
منتها انسان را به عنوان انسان آفريد نه به عنوان مصرفكننده اگر سيلي هست اگر زلزلهاي هست اگر آتشفشاني هست همه اينها راههاي علمي دارد ميشود اينها را مهار كرد يك وقت است كه انسان بيراهه ميرود مشمول كيفر الهي است از آن ديگر مفرّي نيست بين انسان و اعمال انسان با حوادث روزگار يك رابطه مستقيم است فرمود اگر بيراهه رفتيد ما مدتي صبر ميكنيم راه توبه و انابه را باز ميكنيم بعد ﴿خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ﴾[13] هست, ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[14] هست, ﴿أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً﴾[15] هست, ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[16] هست, باد را مسلط ميكنيم آب را مسلط ميكنيم زمين را مسلط ميكنيم سنگريزهها و شهابسنگها را مسلط ميكنيم فرمود اگر بيراهه رفتيد ما مهلت ميدهيم درِ توبه را باز ميكنيم كه برگرديد, برنگشيد شما را به كام مرگ ميبريم اگر به راه بوديد ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾,[17] ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[18] اين آيات نشان ميدهند بين ما و حوادث عالَم ارتباط مستقيمي هست ما را خدا به عنوان يك موجود مصرفكننده خلق نكرده فرمود مقداري عقل را به كار ببريد همه چيز را ميتوانيد بفهميد ما براي شما مسخّر كرديم چطور ميشود شما نفهمي كه كجا جاي گُسل زلزله است كجا سيل ميآيد اصلاً براي همين ما به شما هوش داديم كه سد بسازيد اين آبها هرز نرود نه سد ميسازيد كه جلوي فشار اقتصاديتان را بگيريد, نه وقتي سيل آمده دست از گِله برميداريد خب ما شما را براي اين كار خلق كرديم شما خيال ميكنيد براي مصرف كردن خلق كرديم ما انسان را براي تلاش و كوشش آفريديم بنابراين چيزي از طرف ذات اقدس الهي در عالَم نيست كه كمبود داشته باشد.
جمعبندي قرآني آفرينش، زيبايي و هدايت آن
لذا از مجموع آيه سورهٴ «رعد» و «زمر» موجبه كليه به دست ميآيد كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين براي «كان» تامّه, از آيه محلّ بحث سورهٴ «سجده» برميآيد ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ اين «كان» ناقصه, از آيه پنجاه سورهٴ مباركهٴ «طه» تبيين اين احسن بودن برميآيد كه چطور نظام, نظام احسن است فرمود هر چيزي هر چه لازم بود به او داديم و او را براي هدف خلق كرديم بين او و بين هدف, راه مستقيم ايجاد كرديم ابزار تطرّق و پيمودن راه را به او داديم خود ما هم پيشاني او را گرفتيم داريم ميبريم ﴿أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ حالا اين وسطها او از بند ميخواهد خارج بشود آن ديگر به سوء اختيار خودش است و ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾.[19]
ناتواني علوم تجربي در سنجش زيبايي نظام آفرينش
پرسش: استاد در ارتباط با نظام احسن كه فعل خداست فرمايش حضرتعالي متين و منطقي اما بعضي از فلاسفه غربي مطرح كردند كه بايد نظام ديگري باشد كه ما اين نظام را با آن نظام مقايسه كنيم بگوييم اين نظام احسن است.
پاسخ: لازم نيست كه ما فقط با مقايسه تجربي حرف بزنيم آنچه اين آقايان دارند كف سواد است ما معرفتشناسيمان اگر حسي و تجربي باشد اين كف است اما نيمهتجربي و رياضي داريم كه بالاتر از آن است تجريدي كلامي داريم كه بالاتر از آن است تجريدي فلسفي داريم كه بالاتر از آن است تجريدي عرفان نظري ناب داريم كه بالاتر از آن است شهود هم داريم كه كار حارثةبنمالك و امثال ذلك است بالاتر از اينهاست, اينها همه شاگردان انبيايند وحي در آن قلّه است كه كسي به آن دسترسي ندارد اينها بر اين اساس حرف ميزنند كه ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾[20] اينها فكر اسرائيلي دارند ميگويند تا نبينيم و حس نكنيم باور نميكنيم خب اگر كسي منطقش حسّي و تجربي است ميگويد: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[21] يا ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾ حتماً با حس و تجربه بخواهد چيزي را بفهمد مشكل خودش است ولي اين قياس استثنايي يك قياس معقولي است اگر اينها از حس و تجربه بيايند بالا با تفكّر تجريدي آشنا بشوند براي آنها اين قياس استثنايي يك قياس معقول و مقبول هم است.
پرسش: اگر انسان اوصاف سلبي خداوند را در ذهن خودش تصور بكند اين شرك خفي است يا نه؟
پاسخ: نه, اگر خدا را ـ معاذ الله ـ موصوف به اين اوصاف سلبي کند بله, اما اگر صِرف تصور باشد تصور كه شرك نيست; به باور كه برسد بله, اگر ـ خداي ناكرده ـ كسي خدا را به يكي از اين اوصاف سلبي متّصف بداند با نقص متّصف بكند اين موحد نيست گرفتار شرك است.
عقل، معيار تشخيص حق يا باطل بودن ادعاي زيبايي آفرينش
پرسش:... پاسخ: اين است كه اگر خداي سبحان بهتر از اين ممكن بود و نيافريده بود يا براي آن است كه نميدانست بهتر از اين ممكن است يا ميدانست كه بهتر از اين ممكن است ولي توان آن را نداشت يا ميدانست و توان آن را داشت ولي جود و سخاي آن را نداشت بخل ورزيد «و التالي بأسره مستحيل».
تبيين عدم تعلق علم به غيب و عالم به غيبت بودن خدا
فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾ در بحثهاي قبل در زمينه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ گذشت كه اين ارشاد به نفي موضوع است وگرنه علم به غيب تعلّق نميگيرد اينكه فرمود خدا ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ﴾ است نه يعني چيزهايي ـ معاذ الله ـ نزد خدا غيب است با اينكه غيب است خدا به آن عالِم است علم, اصولاً حضور و كشف و شهود است اگر علم حصولي است حضورِ مفهوم است علم شهودي است حضور مصداق است علم به غيب تعلّق نميگيرد منتها اينكه فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ يعني آنچه نزد شما غايب است نزد خدا مشهود است لذا اين ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ را جمعبندي كرده فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ﴾[22] اگر ﴿وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ﴾ يعني غيبتي در پيشگاه ذات اقدس الهي نيست نه اينكه چيزهايي از خدا غايب است و مع ذلك خدا نسبت به آنها علم دارد علم با غيب جمع نميشود آنچه نزد ما غيب است نزد خدا حاضر است لذا از جمعبندي اين دو عنوان آن نتيجه به دست آمد كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ﴾.
ظهور زيبايي آفرينش در وجود معاد
حالا فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه را آفريد زيبا آفريد كه زيباتر از اين فرضي ندارد آنگاه در برابر اين زيبايي سخن از معاد مطرح است اگر عالَم همين باشد كه پايانش پوسيدن باشد نه از پوست به در آمدن ميشود عالَم باطل, انسان بيايد و بين نَثيل و معتلف زندگي بكند بعد هم هر كار كرد, كرد هيچ كسي مسئول نباشد اين ميشود باطل.
شرح كوتاهي بر خلقت انسان و احسن بودن آن
براي اينكه ثابت كند بطلاني در عالَم نيست درباره ساختار داخلي انسان شرح كوتاهي ميدهد بعد به مسئله مهمّ معاد ميپردازد ميفرمايد درست است كه ما همه را زيبا خلق كرديم اما در بين اين زيباها, انسان زيباترين است فقط درباره انسان دارد كه ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[23] براي اينكه «أحسن المخلوقين» را آفريد (يك) فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾[24] (دو) ديگران اگر شايسته احسن بودند به آنها ميداد اما احسن بودن براي رتبه وجودي است اگر وجود چيزي كاملتر بود خب حُسن او هم از حُسن موجودات نازل و مياني بيشتر است پس همه حَسناند و انسان احسن, حالا همين مطلب را كه همه حسناند ذكر فرمود, درباره احسن بودن انسان يك سير اجمالي دارد بعد به هدفمند بودن انسان ميرسد فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ﴾ انسان اوّلي را مثل حضرت آدم(سلام الله عليه) را از طين آفريد چه اينكه اين انسانها هم از يك نظر از خاكاند براي اينكه اين نطفه محصول غذايي است كه از خاك به دست آمده.
پرسش:... پاسخ: بله, ميشود با واسطه براي نسل فعلي, بيواسطه مثل حضرت آدم, بالأخره از اينكه بعد فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ﴾ اين ناظر به آن است كه انسان اوّلي از طين است انسانهاي بعدي از ﴿مَاءٍ مَهِينٍ﴾.
پرسش:... پاسخ: نه, چون آخر اين قرينه ميخواهد چون فرمود: ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾,[25] ممكن است اما ممكن قرينه ميخواهد, ظاهر لفظ, حجت است اگر خداي سبحان انسان را از خاك خلق كرد يعني سابقه ندارد بعد در جريان حضرت عيسي فرمود شما چه مشكل داريد آنكه نه پدر داشت نه مادر ما او را آفريديم حالا وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) كه مادر دارد خب اگر آدم(سلام الله عليه) فرزند پدر و مادر ديگر بود كه با اين آيه سورهٴ «آلعمران» هماهنگ نبود فرمود شما درباره آفرينش عيسي چه مشكل داريد ميگوييد او بدون پدر خلق شد خب درباره حضرت آدم كه نه پدر داشت نه مادر, آنجا چه ميگوييد آنجا را كه قبول داريد ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[26] معلوم ميشود اين بلاواسطه از تراب است نه اينكه نسل انسانهاي ديگر باشد.
فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ﴾ اين نطفه چون فاصله ميگيرد و بيرون ميآيد به آن ميگويند سُلاله, از ماء مَهين, آب بيارزش براي بيارزشيِ آب در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» هم فرمود: ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[27] بعد فرمود اين انسان كه اصلش از طين و نسلش از ماء مهين است ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ﴾ ما او را به صورت سراميكسازي و مجسمهسازي خلق نكرديم او را مستويالخِلقه خلق كرديم يعني تمام ساختار دروني او, دستگاه گوارش او, قلب و مغز و ريه و روده او را آفريديم پس مثل يك سراميك و مجسمه نيست كه بعد در آن بِدَميم (يك) اين مراحل را هم به سرعت گذرانديم اگر چيزي بخواهد از جمادي به انساني برسد بايد دوران نبات را, دوران حيوان را طي كند آن را با سرعت طي كرده است (دو) اين طيّ سريع را در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود اين نطفه را عَلقه كرديم عَلقه را مضغه كرديم مضغه را به صورت عظام در آورديم ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾[28] همه اين كارها را كرديم طَفْره نبود و بدون تكامل نبود منتها سريعاً انجام شد.
تهي بودن انسان از علوم و دادن سرمايههاي علمآموزي به او
﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ﴾ بعد درباره همين انسان دو بيان شفاف دارد فرمود اين از علوم بيروني تهي بود يعني روزي كه به دنيا آمده از علوم حوزوي و دانشگاهي هيچ خبري نداشت بديهيترين بديهيات محسوس را نميفهميد يعني نميفهميد كه آتش گرم است ميسوزاند, يخ سرد است اينها كه بديهي است اين نميفهميد در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اين ﴿لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» است اين نكره در سياق نفي است و مفيد عموم است; آيه 78 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ هيچ چيزي نميدانستيد براي اينكه عالِم بشوي ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ اينها را بجا مصرف كني كه شكر عملي است, حمد خدا را به جا بياوريد كه شكر لساني و مانند آن است در اينجا هم همان مطلب را فرمود: ﴿وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ﴾ آنجا فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ اين براي علوم حوزوي و دانشگاهي.
تبيين مستوي الخلقة بودن جان انسان
اما آن علوم الهي را در سورهٴ مباركهٴ «شمس» فرمود, فرمود هيچ كس را ما بيسرمايه خلق نكرديم اين ﴿سَوَّاهُ﴾ را در سورهٴ «شمس» تشبيه كرد يعني ما او را مستويالخِلقه خلق كرديم هيچ نقصي در خلقت او نيست اين نقص بدني مهم نيست كسي ممكن است اعور به دنيا بيايد احول به دنيا بيايد اعما به دنيا بيايد اعرج به دنيا بيايد اينها هست اينها مربوط به آن مسائل پدر و مادر و امثال ذلك است اما آنكه مربوط به ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[29] است فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ سوگند به نفس آدمي و سوگند به كسي كه نفس را مستويالخِلقه آفريد ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ اين «فاء», «فاء» فصيحيه و تفسيريه است تفسير ميكند مستويالخلقه بودن نفس را ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[30] يعني اگر كسي سؤال بكند كه ما معني استواء الخلقه؟ روح كه دست و پا و چشم و گوش ندارد تا مستويالخلقه باشد اين بدن است كه گاهي ناقص در ميآيد گاهي مستوي, روح كه دست و پا ندارد فرمود درست است روح جاهل مستويالخلقه نيست روحِ مُلهم مستويالخلقه است ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ اين مُلهم است ما هر چه که براي او خوب است به او گفتيم هر چه براي او بد است به او گفتيم ممكن است بعضي اسرار عالَم را نداند اما زشتي و زيبايي خودش را ميداند چه چيزي براي او خوب است چه چيزي براي او بد است عدل خوب است حق خوب است صدق خوب است حَسن خوب است خير خوب است اينها را ميفهمد ما كه نميخواهيم اين به اندازه علماي حوزه و دانشگاه بفهمد.
امكان دفن سرمايههاي استواي جان توسط انسان
هر كسي بخواهد بهشت برود سرمايهاش را دارد نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد اين سرمايه را ما به او داديم حالا اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ با اغراض و غرايز اين سرمايه الهي را دفن بكند اين ميشود ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾,[31] ﴿دَسَّاهَا﴾ كه قبلاً گذشت يعني «دسَّسها» كه مبالغه و كثرت دسيسه را ميرساند اگر كسي كم كم, رفته رفته اين اغراض و غرايز را به صورت خاك روي اين نفس ملهمه بريزد اين را زنده به گور بكند يك وقت كار بد انجام ميدهد ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[32] فرمود ما عالَم را اينطور آفريديم عالَم را بخواهيد نگاه كنيد اين است انسان را بخواهيد نگاه كنيد اين است مبادا يك وقت دهن باز كنيد بگوييد پس سيل چيست زلزله چيست خب ما به شما هوش داديم كه جلوي اينها را بگيريد راه اينها هم بسته نيست باز است دو قدم جلوتر برويد ميفهميد كه جلوي سيل را چطوري ميشود گرفت.
مكلّف نشدن فاقدان سرمايههاي علمآموزي
پرسش:... پاسخ: بعدها مبتلا شدند وگرنه هيچ كسي بدون سرمايه خلق نميشود اگر كسي واقعاً بدون سرمايه خلق بشود ذات اقدس الهي آن تكليف را از اين برداشته است ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ مهمترين مجاري درك همان چشم و گوش است انسان با مطالعه كردن يا شنيدن حرف ديگران, حرفها را به فؤاد و دل ميسپارد ميشود دانشمند ولي بايد تشكر كنيد كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ اما چون بسياري از افراد حقشناسي نميكنند فرمود: ﴿قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ﴾.
طرح شبهه منكران معاد و پاسخ آن
چون يكي از مهمترين مسائل مردم صدر اسلام جريان معاد بود و سوَر مكّي جريان معاد را بازگو ميكند شبهه منكران معاد را ذكر كرد فرمود: ﴿وَقَالُوا أ أَِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ شما ما را به توحيد دعوت ميكنيد از يك سو, مدّعي وحي و نبوّتايد از سوي ديگر, ميگوييد بعد از مرگ حساب و كتابي هست از سوي سوم, انسان كه ميميرد ميپوسد و در زمين گم ميشود ديگر بعد از مرگ خبري نيست خلق جديدي در كار نيست در سورهٴ مباركهٴ «ق» آمده اينها اشتباه ميكنند ميگويند خلق جديدي نيست آيه پانزده سورهٴ مباركهٴ «ق» اين است كه ﴿أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ مگر ما از آفرينش بار اول خسته شديم شما اشتباه ميكنيد شما خيال ميكنيد وقتي ميميريد تمام حقيقتتان همين بدن است و خاك ميشود اين اشتباه را ما بايد از شما بگيريم در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «ق» آيه سه دارد كه ﴿ءَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾ در قسمتهاي ديگر هم دارد كه اگر ما مُمزّق بشويم ﴿كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[33] يعني خيلي متفرّق شويم پراكنده بشويم ذرّات ريز ما پراكنده بشود دوباره زنده ميشويم, اساس هويّت شما جان است كه به دست فرشتههاست بدنتان هم كه در عالَم هست از بين نرفته حالا از نظر شما غايب است از نظر خداي سبحان كه غايب نيست شما بايد بدانيد با مردن از پوست بيرون ميآييد نه بپوسيد مرگ, آخر خط نيست اشتباه شما اين است كه خيال ميكنيد انسان همين بدن است آنها گفتند: ﴿أ أَِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾.
علمي نبودن شبهه منكران معاد
ذات اقدس الهي فرمود شما يك مشكل جدّي داريد نه مشكل علمي, شما يك مشكل نفساني داريد نه مشكل علمي مشكل شما جاي ديگر است شما نميخواهيد به حضور خداي سبحان بياييد چون خود را رها ميبينيد دلتان ميخواهد هر كاري را بكنيد لذا معاد را منكريد اگر از نظر علمي باشد الآن پاسختان را ميدهيم ولي درد شما چيز ديگر است درد شما اين است كه ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ آن را نميخواهيد قبول كنيد اگر از آن جهت صرفنظر كنيد بر اساس جهات علمي بخواهيد بحث كنيد جوابتان نقد است پس اول فرمود مشكل شما چيز ديگر است.
فرق توفّا و فوت در كلام رسول خدا(ص)
فرمود شما خيال ميكنيد موت, فوت است نه، موت, فوت نيست موت, وفات است وفات اين تاء جزء كلمه نيست اگر گفتند اين وافي است متوفّي است مستوفي است مستوفاست اين خانواده اين واژه نشان ميدهد كه تمام حقيقت محفوظ است اگر سخنراني حقّ كلام را ادا كرد يا مقالهنويسي حقّ مطلب را ادا كرد ميگويند مستوفا بيان كرد اگر كسي حقّ خودش را از بدهكار گرفت ميگويند استيفاي دِيْن كرد يعني تمامش را گرفت. فرمود شما متوفّا هستيد فوت نميكنيد وفات ميكنيد اين تاء جزء كلمه نيست تمام حقيقت شما نزد ما هم هست بدن كه در خاك است كه نزد ماست جانتان هم كه نزد فرشتههاست كه مأموران الهياند ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾.
تبيين مراتب فرشتگان مأمور قبض جان انسان
حالا گاهي اين اماته و توفّا به اين ملائكه نازل اسناد داده ميشود كه ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[34] است ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[35] است كه اين براي مراحل نازل است گاهي به وجود مبارك عزرائيل(سلام الله عليه) است كه ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ بعضي از بزرگان علوم عقلي ما اينها روزانه دو ركعت نماز ميخواندند به پيشگاه حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) تقديم ميكردند به اميد اينكه آن حضرت را زيارت بكنند و جان را به او تسليم بكنند مشاهده حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) نصيب هر كس نيست خيليها ملائكه جزء را ميبينند الآن هم ما بالأخره ميتوانيم يك رابطه داشته باشيم با اذكاري, اورادي, دعايي, صلواتي, و مانند اين چيزها رابطهمان را با آن ذات مقدس حفظ بكنيم كه بالأخره او تشريف بياورد جان را به او بسپاريم اگر او آمد با رفق جان را ميگيرد اما اگر ملائكه نازل باشد بالأخره آسان نيست به هر تقدير يا ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ است يا ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ آن است يا خود عزرائيل(سلام الله عليه) است يا براي اوحدي انبيا و اوليا ذات اقدس الهي است كه ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ﴾[36] البته همه حضور دارند ممكن نيست كاري بدون تدبير الهي باشد عمده مشاهده محتضَر است كه اين با چه كسي روبهرو ميشود چه كسي را ميبيند آنهايي كه اوحدي از موحّداناند براي آنها البته مشاهده ذات اقدس الهي است و جان را تسليم ميكنند.
فرمود شما مشكل علمي نداريد روحتان كه نزد فرشتههاست بدنتان هم كه در زمين است شما چه مشكلي داريد شما يك مشكل ديگري داريد نميخواهيد خودتان را به محكمه نزديك كنيد شما مشكل علمي نداريد مشكل هوسي داريد ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ مشكل شما اين است وگرنه چه شبههاي شما ميتوانيد داشته باشيد كجا گم ميشويد مرگ كه پوسيدن نيست مرگ از پوست به در آمدن است مرگ, هجرت است از جايي به جايي ديگر ميرويد همين! ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ وكلاي ما جان شما را ميگيرند در دست آنهاييد ﴿ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾ نه اينكه در دست اينها براي هميشه بمانيد اينها همانطوري كه ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[37] آن كتب قيّمه را آوردند ارواح را هم الي الله ميبرند خب ميرويد نزد خدا به لقاء الله ميرسيد حالا ـ انشاءالله ـ اگر جزء مقرّبين بوديد كه روح و ريحان است[38] اگر جزء ابرار بوديد كه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[39] است خب اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ از اينها نبود مشكل ديگر دارد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ سجده, آيهٴ 2.
[2] . سورهٴ حجر, آيهٴ 21.
[3] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 40.
[4] . سورهٴ شوري, آيهٴ 53.
[5] . مجمعالبيان, ج10, ص531.
[6] . سورهٴ حج, آيات 6 و 62; سورهٴ لقمان, آيهٴ 30.
[7] . سورهٴ نجم, آيهٴ 23.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 147; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 60.
[9] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.
[10] . مجموعه آثار حکيم صهبا(آقا محمدرضا قمشهای)، ص263.
[11] . سورهٴ طه, آيات 49 و 50.
[12] . سورهٴ هود, آيهٴ 56.
[13] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 40.
[14] . سورهٴ قصص, آيهٴ 40; سورهٴ ذاريات, آيهٴ 40.
[15] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 40.
[16] . سورهٴ حاقه, آيهٴ 7.
[17] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 96.
[18] . سورهٴ مائده, آيهٴ 66.
[19] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 74.
[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 55 .
[21] . سورهٴ نساء, آيهٴ 153.
[22] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 6; سورهٴ بروج, آيهٴ 9.
[23] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 14.
[24] . سورهٴ تين, آيهٴ 4.
[25] . سورهٴ ص, آيهٴ 71.
[26] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 59.
[27] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 37.
[28] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 14.
[29] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29؛ سورهٴ ص, آيهٴ 72.
[30] . سورهٴ شمس, آيات 7 و 8.
[31] . سورهٴ شمس, آيهٴ 10.
[32] . سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[33] . سورهٴ سبأ، آيهٴ 7.
[34] . سورهٴ انعام، آيهٴ 61.
[35] . سورهٴ نحل، آيات 28 و 32.
[36] . سورهٴ زمر، آيهٴ 42.
[37] . سورهٴ عبس، آيات 15 و 16.
[38] . سورهٴ واقعه، آيات 88 و 89.
[39] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 15.