همایش ملی فلسفه دین اسلامی، به همت قطب علمی فلسفه دین اسلامی پژوهشگاه به صورت مجازی برگزار شد.
پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت سالروز جهانی فلسفه و همزمان با هفته پژوهش، همایش ملی فلسفه دین اسلامی با پیام تصویری آیت الله العظمی جوادی آملی در روز پنجشنبه 27 آذر ماه برگزار گردید.
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در این پیام به تبیین فلسفه دین پرداختند.
متن کامل پیام معظم له بدین شرح است:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّین بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَی اللَّه».
مقدم شما علما، فرزانگان، فرهیختگان، نخبگان علمی و عملی را گرامی میداریم و از ذات أقدس الهی مسئلت میکنیم آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت امت اسلامی است به همگان مخصوصاً به شما عنایت کند و از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این همایش یا نشست و پژوهش افزودند و میافزایند، خدای سبحان به أحسن وجه بپذیرد و پاداش حَسن عطا کند!
محور بحث و گفتگو فلسفه دین است، گرچه خود دین رهآورد فراوان علمی و عملی داشت و دارد، تحقیق و پژوهش درباره فلسفه دین نیز رهآورد فراوانی داشت و دارد؛ اما اصل تحقیق وظیفه ماست، اولاً؛ حفظ رهآورد این پژوهش وظیفه ماست، ثانیاً؛ عمل و نشر آن وظیفه ماست، ثالثاً و رابعاً.
اصل تحقیق و پژوهش که این ایام، ایام پژوهش و تحقیق هم هست در دستورهای اسلامی صریحاً آمده حتی در زیارتها که صبغه عبادی دارد سفارش به تحقیق شده است؛ در برجستهترین زیارت که زیارت «جامعه کبیره» است آنجا امام هادی(سلام الله علیه) فرمود بگویید: «أَنِّی ... مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»[1] من پیرو شما و شیعه شما هستم، اولاً؛ محققانه این تشیّع را پذیرفتم، ثانیاً؛ آنچه شما فرمودید درباره آن پژوهش عالمانه دارم، ثالثاً؛ و منتشر میکنم و عمل میکنم، رابعاً و خامساً و مانند آن. پس وظیفه ما تحقیق است.
پژوهش و تحقیق درباره دین و فلسفه دین از چند راه شروع میشود؛ اما یکی از برترین و بهترین راه آن این است که ببینیم رهآورد دین درباره شناخت انسان و تربیت انسان که بشود «خلیفة الله» چیست؟ بهترین رهآورد فلسفه دین این است که در معرفت نفْس آیات و روایات به خوبی حقیقت انسان را به انسان میفهماند تا انسان معارف الهی را یاد بگیرد، اولاً؛ و در عمل به علم کوتاهی نکند، ثانیاً. اینکه میبینید برخی در فراگیری و پژوهش کوتاهی میکنند مشکلی دارند و اینکه میبینید برخیها عالم هستند ولی به علمشان عمل نمیکنند مشکلی دارند که هر دو مشکل را فلسفه دین حل کرده است.
در دینشناسی میبینیم اسلام این رهآورد را دارد، که شما باید طرزی خدا را عبادت کنید که از درونتان چشمه معرفت بجوشد که بین حق و باطل فرق بگذارید؛ فرمود اگر این کار را انجام دادید خدای سبحان «فرقان» به شما عطا میکند که بتوانید بین حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شرّ، حَسن و قبیح فرق بگذارید، امر بر شما اشتباه نشود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً﴾[2] این قرآن که کتاب جمعی است به شما قدرت فرق بین حق و باطل و صدق و کذب میدهد؛ پس از نظر حکمت نظری و بحث شناخت که شناخت جهان است، شناخت انسان است، شناخت پیوند انسان و جهان است، شناخت کیفیت بهرهبرداری انسان از جهان است به انسان فرقان میدهد تا در خود فلسفه و حکمت و کلام و مانند آن، کارآمد علمی باشد.
اما اینکه میبینیم کسانی اهل تحقیق هستند و تلاش و کوشش کردند نظریهپردازی کردند اما در عمل کوتاه میآیند، یک رازی و رمزی دارد. دین ما را به نظریهپردازی دعوت کرده است؛ اینکه فرمود: ﴿أَ فَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾،[3] اینها را با این ترتیب یا ترتیب دیگر در قرآن کریم ذکر فرمود، یعنی نظر کنید و منظور از این نظر همان است که در بعضی از روایات ما مثل مقبوله «عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَة» و سایر روایات آمده است که آن کسی که «نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا»؛[4] یعنی درباره احکام شریعت نظریه بدهد، نظریهپردازی کند، وگرنه منظور نگاه چشم نیست، نگاه دل و نظریهپردازی با چشمِ دل است.
ما موظف هستیم درباره آسمانها و زمین، درباره کوهها و معادن، درباره دلِ خاک و بالای خاک و مانند آن و حیوانشناسی و گیاهشناسی و سایر موجودات نظام آفرینش نظریهپردازی کنیم، این وظیفه ماست. تلاش و کوشش دین این است که میگوید اگر علم پیدا کردید بکوشید آن بازوی عمل را ضعیف نکنید. اموری که آن بازوی عمل را ضعیف میکند، چشمِ عمل را کور میکند، قلبِ عمل را سیاه میکند، آنها را هم نهی کرد فرمود به آنها مبتلا نشوید، حالا که حکمت نظری داشتید و آگاه شدید بکوشید عمل کنید.
ما خیال میکنیم همین که علم پیدا کردیم کافی است! و خیال میکنیم اراده تابع علم است مطلقا! خیلی از بزرگان ما در علم اصول بین «طلب و اراده» فرق گذاشتند بحثها کردند و رسالهها نوشتند؛ اما جدایی مرز «علم و اراده» را کمتر بحث کردند؛ آن که عمیق و نافع است متروک ماند، آن که کمتر فایده دارد مورد بحث قرار گرفت، به هر حال «طلب و اراده» از سنخ عقل عملی هستند، مسئولیت عقل عملی است ولی «علم» برای عقل نظری است و «اراده» برای عقل عملی است. فلسفه دین این است که بین نظر و عمل پیوند ناگسستنی برقرار کند لذا غالب موارد قرآن کریم علم صائب با عمل صالح همراه است؛ یکی به حُسن فعلی برمیگردد، یکی به حُسن فاعلی برمیگردد. فرمود علم باید به عمل برسد و این با سفارش و نصیحت حل نمیشود، این با تبیین در درجه اول و تعلیم مطالب نظری به دنبال تبیین حل میشود، ثانیاً؛ و تمرینهای عملی دارد، ثالثاً؛ و مانند آن.
مستحضرید که مرز علم، وظیفه علم، دستگاه علم کاملاً از مرز عمل جداست. ما یک مَثل از بیرون ارائه کنیم تا با ممثّل درونی برسیم. ما در دستگاه بیرونی خود یک سلسله نیرویی داریم که اینها مسئولان علم هستند، مسئولان نظر و فرهنگ و فهم هستند و یک سلسله اعضا و جوارح داریم که اینها مسئولان تلاش و کوشش و عمل هستند، این مَقسم؛ نمونه آن این است که ما چشم و گوش داریم برای دیدن و شنیدن و فهمیدن، دست و پا داریم برای حرکت کردن و کار کردن، این مطلب اول که مَقسم است. چهار قسم زیر پوشش این مَقسم مندرج است. اگر مَقسم بالا و اقسام چهارگانه پایین در مثال روشن شد، وقتی به ممثّل میرسیم هم به خوبی برای ما روشن میشود. پس ما یک مَقسم داریم به نام جایگاه علم و عمل، زیر پوشش این مَقسم چهار قسم است: قسم اول آن است که هم دستگاه علم و دانش و گرایش و اندیشه سالم است و هم دستگاه کوشش و عمل؛ یعنی انسان هم چشم و گوش سالم دارد که خوب درک میکند و هم دست و پای سالم دارد که خوب کار میکند. قسم دوم آن است که مجاری ادارکی قوی است یعنی خوب میبیند و خوب میشنود ولی دست و پای او فلج است بسته است زنجیری است، یک قسم او سالم و قسم دیگرش بیمار است. قسم سوم بعکس است؛ یعنی نیروی عملی او فعال است، دست و پای او سالم است؛ اما چشم و گوش او کر و کور است ولی دست و پای او سالم است. قسم چهارم که فاقد طهورین است، این است که نه مجاری ادارکی او درست کار میکند نه مجاری تحریکی.
پس یک مَقسم داریم و چهار قسم؛ آن کسی که مجاری ادارکی و مجاری تحریکی او هر دو سالم هستند وقتی مار و عقرب را دید، عامل خطر را دید، کاملاً حرکت میکند خود را نجات میدهد چون هم خوب میبیند و هم خوب نجات پیدا میکند. قسم دوم که مجاری ادراکی اینها صحیح است، مجاری تحریکی اینها ضعیف است؛ مثل کسی که چشم و گوش سالمی دارد ولی دست و پای فلجی دارد، او مار و عقرب را خوب میبیند و صدای اینها را خوب میشنود اما راه فرار ندارد برای اینکه اعضای عملی او بسته است. قسم سوم آن است که مجاری ادراکی او بسیار ضعیف است ولی مجاری تحریکی او قوی است؛ دست و پای قدرتمندی دارد ولی چشم و گوش بسته و کور و کَری دارد، او اصلاً مار را نمیبیند عقرب را نمیبیند تا فرار کند و خود را نجات بدهد. قسم چهارم که فاقد طهورین است نه خوب میفهمد، نه خوب میبیند و نه خوب میشنود و نه دست و پای سالمی دارد. پس یک مَقسم هست و چهار قسم در فضای بیرون، هر کدام از این اقسام چهارگانه حکم مخصوصی دارند.
در باطن ما هم «بشرح ایضاً» ما یک عقل نظری داریم که مسئول ادراک است و یک عقل عملی داریم که مسئول تلاش و کوشش است، این عقل عملی است که «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»؛[5] این مَقسم بالا است. روی این مَقسم بالا چهار قسم مندرج است: قسم اول آن است که عقل نظری او هم حکمت نظری و حکمت عملی هر دو را میفهمد چون درک حکمتین به عهده عقل نظری است و هم خوب عمل میکند در صراط مستقیم است سرعت میگیرد سبقت میگیرد و امام متقیان میشود و مانند آن. قسم دوم آن است که حکمت نظری او، عقل اندیشهورز او، اندیشمندی او، تلاش و کوشش خوبی دارد، خوب اظهار نظر میکند؛ ولی در مقام دست و پای او بسته است، او اهل اراده نیست، او میشود عالم بیعمل. قسم سوم آن است که خوب عمل میکند ولی نمیفهمد که چکار میکند؛ یعنی عقل عملی او قوی است ولی عقل نظری او ضعیف است، او میشود مقدس بیدرک! این هر چه ببیند و بشوند چه چیزی واجب است و چه چیزی مستحب است، خوب عمل میکند و اما نمیداند که چه چیزی مستحب و چه چیزی واجب است. قسم چهارم که به منزله فاقد طهورین است این است که نه خوب میفهمد و نه خوب عمل میکند.
فلسفه دین یعنی تبیین این امور پنجگانه؛ مَقسم را خوب تشریح میکند، اولاً؛ اقسام چهارگانه را خوب تحلیل میکند، ثانیاً؛ راز اینکه بعضی از علما اهل عمل هستند، ثالثاً؛ راز اینکه بعضی از علما بیعمل هستند، رابعاً؛ و رازهای دیگر را خوب تبیین میکند و همه اینها را از آیات و روایات میشود در آورد که چطور میشود انسان نفهمد و چطور میشود بفهمد و عمل نکند و چطور میشود مقدس بیدرک بشود و چطور میشود جاهل متهتّک بشود؟
این گوشهای از تبیین فلسفه دین است؛ البته فلسفه دین رهآورد براهین عقلی فراوانی دارد و براهین نقلی شکوفایی دارد که امیدواریم ذات أقدس الهی به همگان آن توفیق را عطا کند که هم راه علم را مجتهداً طی کنند و طی کنیم و هم راه عمل را عادلاً بپیماییم!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص614.
[2]. سوره فرقان، آیه29.
[3]. سوره غاشیة، آیات١٧ ـ ٢٠.
[4]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص67 «... نْظُرَانِ إِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنّمَا اسْتَخَفّ بِحُکْمِ اللّهِ وَ عَلَینَا رَدّ وَ الرّادّ عَلَینَا الرّادّ عَلَی اللّهِ وَ هُوَ عَلَی حَدّ الشّرْکِ بِاللّهِ ...»؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص303 «مُحَمَّد بْن الْحَسَنِ بِإِسْنَادِه ... عَن أَبِی خَدِیجَه قَالَ بعثنی أَبو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَام إِلَی أَصْحَابِنَا فَقَالَ قُل لَهُم إِیاکُم إِذَا وَقَعَت بَینَکُم خُصُومَه أَوْ تَدَارَی فِی شَیءٍ مِنَ الْأَخْذِ وَ الْعَطَاءِ أَنْ تَحَاکَمُوا إِلَی أَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ اجْعَلُوا بَینَکُم رَجُلًا قَد عَرَفَ حلالنا وَ حرامنا فَإِنی قَد جعلته عَلَیکُم قَاضِیا وَ إِیاکُمْ أَنْ یخَاصِمَ بعضکم بَعْضاً إِلَی السُّلْطَانِ الْجَائِرِ».
[5]. الکافی (ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.