پیام به همایش بین المللی "اخلاق، الهیات و بلایای فراگیر"

04 01 2022 374767 شناسه:

پایگاه اطلاع رسانی اسرا: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در پیامی به اولین همایش بین المللی "اخلاق، الهیات و بلایای فراگیر" که به همت دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی صبح امروز و با حضور سخنرانانی از ایران و چند کشور جهان برگزار گردید، بیان داشتند: 

علمی که موضوع آن فعل و قول خداست علم دینی است. حوزه های علمیه درباره قول خدا سخن می گویند، دانشگاه ها درباره فعل خدا سخن می گویند، این علم می‌شود دینی ، آن گاه اخلاق را از همین جا می شود گرفت می شود جهانی، الهیات را از همین جا می شود گرفت می شود جهانی، درمان کرونا و مانند کرونا را از همین جا می شود گرفت می شود جهانی. یقیناً این عاملی دارد یقیناً این علتی دارد یقیناً پیامدی دارد یقیناً آثاری دارد یقیناً راه دفع دارد یقیناً راه دفاع دارد. هیچ ممکن نیست که خدا دردی را بفرستد مگر دو عامل برای درمان دارد. هر جا یک دشواری هست دو برابر آن آسانی است، هر جا یک بیماری هست دو برابر آن درمان است، هر جا یک درد است دو برابر آن شفاء است

 

ایشان بیان داشتند: بنابراین اخلاق ما، الهیات ما در گرو اعتقادات ماست و اعتقادات ما از فلسفه و جهان بینی الهی شروع می شود که همه زیر مجموعه را دینی می کند آن وقت ما وقتی درباره زمین و زمان بحث می کنیم، درباره آیت الهی بحث می کنیم. در حوزه های علمیه اگر سخن از حلال و حرام است درباره قول خداست و اگر دانشجویان و دانش پژوهان و اساتید دانشگاهی بحث می کنند درباره فعل خدا بحث می کنند.

متن کامل پیام معظم له بدین شرح است 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ‏ وَ فَاطِمَةُ الزَّهْراء سَيِّدَة نِسَاءِ الْعَالَمِينَ بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ‏ نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».

مقدم شما اساتيد، دانش‌وران و انديش‌مندان گرامي ميداريم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم همه انديش‌وران کشورمان و انديش‌وران ساير کشورها را به آنچه حق است آگاهي دهد و به آنچه صدق و عدل است توفيق عمل عطا کند.

محور بحث در اين همايش و نشست، اخلاق، الهيات و بلاهاي فراگير است. بحثهايي که قبلاً مطرح ميشد به عنوان «علم ديني»، پاسخگوي به اين سه سؤال است؛ يعني اخلاق را، الهيات را، حلّ بلاهاي فراگير و مانند آن را تحقيق و بررسي «علم ديني» پاسخ ميدهد.

مستحضريد که علوم به وسيله موضوعاتشان امتياز پيدا ميکنند، گرچه هر علم رهآورد فراواني دارد هدف دارد، روش دارد، محمول دارد، موضوع دارد، نسبت بين موضوع و محمول دارد ولي همه اينها در دامن موضوع علماند؛ محمول علم تابع موضوع علم است، نسبت بين موضوع و محمول تابع طرفين است، هدف متفرّع بر مسائل است که مسئله را موضوع و محمول و نسبت سامان ميدهند که آن دو امر يعني محمول و نسبت، به موضوع تکيه ميکنند. حرف اول و آخرِ علم را موضوع آن علم ميزند. موضوع آن علم روش را تأمين ميکند، موضوع آن علم محمول را تأمين ميکند، موضوع آن علم نسبت موضوع و محمول تأمين ميکند، موضوع آن علم هدف را. بنابراين ممکن است که ما علوم را به وسيله اهدافشان، به وسيله روشهايشان، به وسيله محمولاتشان، به وسيله نِسَبي که بين موضوعات و محمولات برقرار است امتياز بدهيم؛ اما حرف اول تمام تمايزهاي ياد شده را موضوع علم به عهده دارد. موضوع علم اگر ديني بود آن علم ميشود ديني، موضوع آن علم اگر غير ديني بود آن علم ميشود غير ديني، اين يک مطلب.

 مطلب ديگر اين است که اصلاً دين در عالم هست يا نه، اين را فلسفه کلي تأمين ميکند و فلسفه کلي جهانبين است. اندام و قواره و قيافه فلسفه به کلّ جهان ميخورد. جهان آنچه بود و آنچه آمد و آنچه هست، زير پوشش ديد عقلي فيلسوف است. اين عقل مجرّد آن قدر تواناست که هم درباره ازليت ميانديشد هم درباره ابديت فکر مي‌کند هم درباره مجموع ازل و ابد يعني سرمد فکر مي‌کند. در فلسفه کلي و جهانبيني کلي صحبت در اين است که آيا خدا هست يا نيست. بعد از بررسيهاي دقيق و عميق فلسفه کلي که موجود ممکن با اتفاق پديد نميآيد يعني بيسبب ممکن نيست چيزي پديد بيايد، نظام علّي و معلولي تثبيت ميشود. نظام علّي و معلولي که تثبيت شد يعني هر چيزي که هستي او عين ذات او نيست، اين علت ميخواهد. اين حرف عقلي را رهبران الهي گفتند، عقل هم فهميد و هم تصديق کرد.

بيان امير بيان علي بن ابيطالب(عليه أفضل صلوات المصلين) اين است: «كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ»؛[1] يعني هر موجودي که هستي او عين ذات او نيست سبب ميخواهد. هيچ کدام از اين موجودات سپهري، هستي آنها عين ذات آنها نيست وگرنه بايد ازلي، ابدي و سرمدي باشند، در حالي که بسياري از اينها در معرض زوالاند؛ نزديک يا دور، زود يا دير. به هر تقدير در معرض زوال و دگرگونياند و چيزي که در معرض زوال و دگرگوني است معلوم ميشود که هستي او عين ذات او نيست؛ مثلاً دو دو تا چهار تا هرگز عوض نميشود اين معلوم ميشود که ذاتي آن است، ممکن نيست در يک عصر و مصري دو دو تا بشود سه تا و در يک عصر و مصر ديگر بشود چهار تا يا بشود زوج يا بشود فرد، اين چنين نيست. اگر يک امري ذاتي شد هرگز تغييرپذير نيست. هستي اين موجودات آسماني و زميني هيچ کدام ذاتي اينها نيست، وگرنه نه سابقه عدم داشتند و نه لاحقه عدم اينها را تحديد ميکند. پس اينها سبب ميخواهند. اين بيان نوراني امير المؤمنين(سلام الله عليه) که در نهج البلاغه آمده است تعبد نيست بلکه ارشاد به حکم عقل است، تحليل عقلي است که آن معلّم به جهان آموخت «كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ». همين بيان نوراني در کلمات امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) آمده است که «كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ».[2] منتها کلام نوراني امير بيان را در نهج البلاغه ميبينيم، کلام امام رضا(سلام الله عليه) را در توحيد صدوق(رضوان الله عليه) ميبينيم که چيزي که هستي او عين ذات او نيست، اين اتفاق نيست، اتفاق هيچ نظمي را نميپذيرد، هيچ زندگي را سامان نميدهد، اتفاق يعني بيجهت؛ بيماري بيجهت خوب شود يا کسي بيجهت بيمار شود يا موجودي خودبخود بيجهت سبز شود يا موجودي بي‌خود و خودبخود از بين برود، نه فرازش به تعبير شيخ عطار و نه فرودش، اين از لطيفترين تعبيرات جناب شيخ عطار است به عنوان فراز و فرود،[3] نه فراز هيچ موجودي بيسبب است و نه فرود آن. پس اگر چيزي هستي آن عين ذات آن نبود سبب ميخواهد و اگر سبب آن هم مثل خود اين مسبّب، هستي آن عين ذات آن نبود، آن هم سبب ميخواهد.

کاري که حکمت متعاليه کرد اين بود و اين هست که به دنبال ابطال تسلسل نرفت؛ يعني نگفت به اينکه ما نقل کلام در آن سبب ميکنيم آن سبب اول را چه کسي آفريد؟ آن قبلي را چه کسي آفريد؟ تا سلسله درست کند، تسلسل درست کند، تسلسل تعاقبي درست کند، تسلسل غير تعاقبي درست کند، اين طور نيست که فکر را خسته کند بلکه در همان قدم اول اين فکر سؤال ميکند اين شيئي که به نام «الف» موجودي است که هستي آن عين ذات آن نبود آن را چه کسي آفريد؟ اگر بگويند «باء»، ديگران مثل متفکران مشاء ميگويند ما نقل کلام در آن «باء» ميکنيم «باء» را چه کسي آفريد؟ بگوييم «جيم» آفريد، «جيم» را چه کسي آفريد؟ «دال» آفريد و تسلسل؛ ولي در حکمت متعاليه ميگويد به اينکه اين «الف» را که هستي آن عين ذات آن نيست چه کسي آفريد؟ اگر کسي بگويد «باء»، حکمت متعاليه ميگويد که سؤال مرا جواب نداديد! من که ميگويم اين «الف» که هستي آن عين ذات آن نيست آن را چه کسي آفريد، شما گفتيد «باء» که آن «باء» هم مثل خود «الف» است! من از «الف» تکان نميخورم سلسله درست نميکنم، ميگويم چرا جواب مرا نداديد؟! «باء» هم که مثل «الف» است، «باء» هستي آن عين ذات آن نيست. سؤال مرا جواب نداديد، نه اينکه سؤال را جواب داديد و ما نقل کلام در آن جواب ميکنيم! لذا فرق حکمت متعاليه و حکمت مشاء و مانند آن اين است که آنها(حکمت مشاء) به دنبال تسلسل و ابطال چنين سلسله حرکت ميکنند اما حکمت متعاليه ميگويد من همين جا ايستادهام سؤالم را بايد جواب بدهيد؛ اين چيزي که هستي آن عين ذات آن نيست چه «الف» چه «باء» چه «جيم» چه «دال» و چه مانند آن، اين را چه کسي آفريد؟

بنابراين اگر چيزي هستي آن عين ذات آن نبود پديد آمد، حتماً يک سببي دارد که آن سبب، هستي آن عين ذات آن است؛ لذا هر موجودي بدون نياز به تسلسل ابطال سلسله، آيت پروردگار است.

پس فلسفه کلي خدا را ثابت ميکند و وقتي خدا را ثابت کرد جهان ميشود آيت الهي، وقتي آيت الهي شد هم دين ثابت ميکند به نام خدا و هم آيت الهي ثابت ميشود به نام جهان. هم بحث درباره خود خدا ميشود ديني، هم بحث درباره تک تک ذرات ريز نظام سپهري ميشود ديني؛ زيرا اگر درباره موجود آسماني بحث کنيم درباره نشانه خدا بحث کرديم، فعل خدا شد موضوع علم ما و اگر در موجودات زميني بحث کنيم درباره آيت و علامت الهي سخن گفتيم، فعل خدا شد موضوع علم ما. علمي که موضوع آن خداست ديني است که ميشود کلام و فلسفه و تفسير و مانند آن، علمي که موضوع آن فعل، وصف و نشان خداست آن هم ميشود ديني. منتها علوم ديني بخشهايي از آن نظير تفسير و فقه و مانند آن تعبدياند، بخشهايي هم توصّلياند؛ اگر گفتند علمي ديني است معناي آن اين نيست که در آن حتماً قصد قربت لازم است بايد وضو گرفت و مانند آن. يک بحث توصّلي داريم که صحت آن به قصد قربت نيست و يک بحث تعبدي داريم که صحّت آن به قصد قربت است.

بنابراين هيچ موجودي از موجودات عالم چه در آسمان و چه در زمين، چه در انسان و چه در فرشته، نيست که موضوع علم باشد و ديني نباشد. هر چه که در آسمان و زمين است، هر چه در فلک و مَلک است، هر چه به نام جن و انس است موجودي است مخلوق خدا ﴿وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ؛[4]  آيات الهياند نشانه الهياند. بحث در نشان خدا، بحث در آيت خدا، بحث در فعل خدا مثل بحث در قول خدا ديني است. در حوزههاي علميه ميگويند خدا چنين گفت، در دانشگاهها آن سروران عزيز ما ميگويند خدا چنين کرد، آن اگر دينيتر از کار حوزه نباشد کمتر از کار حوزه نيست؛ چه بگوييم خدا چنين گفت چه بگوييم خدا چنين کرد. در جريان فعل معصوم آنجا ميگويند قول معصوم، فعل معصوم، تقرير معصوم حجت است؛ چه بگوييم امام صادق(سلام الله عليه) چنين کرد و چه بگوييم امام صادق(سلام الله عليه) چنين فرمود، هر دو ديني است.

نتيجه اينکه فلسفه کلي و جهانبيني اگر ـ معاذالله ـ کجراهه رفت و جهان را اتفاق گذراند، با تصادف گذراند، بيعلت و بيمعلول بودن بدون نظام علّي گذراند، اين فلسفه الحادي است و همه علومي که زير مجموعه اين فلسفه است ميشود الحادي، وقتي دين نباشد علم ديني هم نخواهيم داشت و اما اگر فلسفه الحادي نبود جهانبيني حق بود اولاً خدا را ثابت ميکند آن وقت کل نظام را فعل خدا ميداند و علوم فراواني که حدّ و حصري نيست مرزي براي اين علوم نيست، موضوع هر علمي از اين علوم خدا باشد، اسماء خدا باشد، اوصاف خدا باشد، افعال خدا باشد، اقوال خدا باشد، سيره خدا باشد، سنّت خدا باشد، هر چه باشد ميشود ديني. آري علوم اعتباري که فعل بشر است؛ ساختن موشک، ساختن هواپيما، ساختن اتومبيل، ساختن فلان سدّ، ساختن فلان ماهواره و مانند آن، اينها فعل بشراست اينها ميتواند ديني باشد و ميتواند غير ديني باشد؛ اگر مطابق با رهنمود رهبران الهي است ميشود ديني و اگر مطابق با آن نبود ميشود غير ديني، چون اين موجودات صناعياند نه موجودات طبيعي و خلقت؛ اما آنچه که در دريا و عمق درياست، آنچه در سپهر و فوق سپهر است، آنچه بين آسمان و زمين است، آنچه در انسان و اعماق فکر انسان و انديشههاي انسان و گرايشهاي انسان و دستگاه گوارش انسان و شنوايي و بينايي و مانند آن که کل اين مجموعه انسان محور بحث قرار بگيرد، تکتک اينها مخلوق خداست و بحث در مخلوق خدا فعل خداست و بحث در فعل خدا ديني است. وقتي اين فکر جا گرفت آن وقت تمام علوم ميشود ديني. اين علم در جهان هست دين ميشود جهاني و اين علم هر گونه غروري را و مانعي را از سر راه برميدارد. يک دانشمند هر لحظه وقتي به عظمت خلقت خالق پي ميبرد خضوع و تواضع او بيشتر ميشود، هر لحظه که از جهل به علم ميآيد از نظر علمي، از جهالت به عقل ميآيد از نظر حکمت عملي، از احتمال و مظنه و وهم و خيال به جزم ميآيد از نظر عقل نظري، از ترديد به عزم ميآيد از نظر عقل عملي، هر گونه تغيير و تحوّلي در نهان و نهاد انسان پيدا شود او خاضعتر و شاکرتر خواهد بود و سپاس خدا را بر خود لازم ميداند و اهل سجده خواهد بود و دائماً شکر ميکند و هرگز نميگويد که من آنم که فلان علم را کشف کردم بلکه معتقد است خود اين علم را ذات اقدس الهي به وسيله يا بدون وسيله در نهان او و در نهاد او مستقر کرده است و آنچه که مانع جهاني شدن است و آنچه که مانع اتحاد جهاني است و آنچه که مانع وحدت ملتها و ملل است غرور است. هر کس خيال کند که خودش چيزي را کشف کرده و در نهان و نهاد خود ـ معاذالله ـ منکر مبدا باشد اين پديده علمي و ابتکار را به خود اسناد دهد در حالي که خود لرزان است، به تفکرات خود اسناد بدهد در حالي که تفکراتش زلزلهزدهاند و هر لحظه تغيير پذيرند، اين نارواست «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك‏».[5]

يک حرف بسيار لطيفي حکيم سنايي دارد که اگر کسي بخواهد به بارگاه الهي بگويد من آن هستم که فلان زحمت را کشيدم فلان ابتکار را کردم فلان اختراع را کردم فلان چيز را کشف کردم، با علم خود به بارگاه رفيع الهي بار ببرد، او بايد بداند که هميشه اهل کارگاه است نه بارگاه و اگر خواست با خداي خود سخن بگويد نبايد بگويد من آن هستم که اين زحمات کشيدم!

روي گردآلود برزي او كه بر درگاه او ٭٭٭ آبروي خود بري گر آب روي خود بري[6]

يعني اگر کسي خواست با خداي خود مناجات کند زمزمه کند در کنار بارگاه الهي سجده کند، نبايد بگويد من آن هستم که فلان علم را کشف کردم، من آن هستم که فلان خدمت را کردم، من آن هستم که فلان خدمت را به جامعه تحويل دادم! اگر کسي خواست به بارگاه الهي بار يابد بايد کارگاهي فکر نکند بارگاهي فکر کند. بارگاهي که فکر کرد روي گردآلود ميبرد سوي او. «روي گردآلود بر زي او» يعني به طرف او، چرا؟«آبروي خود بري گر آب روي خود بري» اگر بگويد من اين همه زحمت کشيدم، فوراً ميگويند اينها را ما به تو داديم.

بنابراين هيچ علمي در دانشگاه نيست؛ علم طبيعي نه علم صناعي! ساختن ساختمان يک راه ديگر است، ساختن اتومبيل يک راه ديگري است، ساخت و ساز صنعت است، صنعت مع الواسطه به دين برميگردد. اما از دريا و عمق دريا و آنچه که در نظام سپهري است از اين دو نبش هر چه انسان بحث ميکند کار خداست، يک؛ و کار خدا آيت خداست، دو؛ بحث در نشانه خدا ديني است، سه؛ پس ما علم غير ديني در فضاي طبيعي و تجربي و رياضي و فلسفي دانشگاه نداريم، همه آنها ديني است، در کنار سفره دين نشستهايم. چه اينکه در حوزههاي علميه اگر در حکمت نظري است که وابسته به قرآن و سنّت اهل بيت است، اگر در حکمت عملي است بشرح ايضاً؛ يا «قال الله» است يا «قال رسول الله» است يا «قال امير المؤمنين» است يا «قال الباقر و قال الصادق(عليهم أفضل صلوات المصلين)» است که اينها ميشود ديني. اينها، هم اخلاقيات جهاني را تأمين ميکنند، هم الهيات جهاني را تأمين ميکنند، هم اديان جهاني را تأمين ميکنند و هم به دنبال آن رهآوردها و بلاهاي فراگير را تأمين ميکنند.

اين موجود ضعيف که به نام «کرونا» است الآن بيش از هشت ميليارد را به دام انداخت اين يک ذرهاي است که ذات اقدس الهي آن را خلق کرد. اين مبادي پيدايش دارد، مبادي پرورش دارد، مبادي تغذيه دارد، مبادي گزندگي دارد. همه اين مبادي را ممکن است ذات اقدس الهي عنايت کند به فکر يک دانشمند ايراني افاضه کند که اين يک فخري شود براي ايران اسلامي، فخري شود براي جهان بشري کنوني، بدون اينکه منّتي بر کسي بگذارد داروي درمان کننده اين بيماري سهمگين را به جهان عرضه کند تا جان بشريت را نجات بدهد.

آنچه ميتواند اخلاق را جهاني کند که جنگ جهاني اول و دوم بار نيايد؛ مستحضريد که در جنگ جهاني حداقل هفتاد ميليون با آن جمعيت کم آن روز کشته شدند تا صد ميليون را هم گفتهاند، هفتاد ميليون کشته شدند بدون عقل، بدون درايت! تکيه کردن به سلاح نتيجه آن جنگ جهاني است حالا يا جنگ جهاني است يا جنگ نيابتي است که شما ملاحظه ميکنيد، تنها چيزي که جهان را حفظ ميکند عقل است و عقل! مرحوم کليني که از علماي بزرگ و بزرگوار جهان اسلام است او در کتاب شريف کافي يک مقدمهاي دارد اين مقدمه پنج ـ شش صفحه است آخرين سطر اين است: «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ يُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَليْهِ الْعِقَابُ»؛[7] فرمود قطب فرهنگي جهان عقل است. از بس در روايات تأمل کرد تدبّر کرد فحص کرد بحث کرد جدّيت کرد هر چه بيشتر جدّيت کرد از عقلانيت و وحياني بيشتر باخبر شد. «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ يُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَليْهِ الْعِقَابُ»؛ احتجاج خدا و بنده در مدار عقل است، ثواب دادن در مدار عقل است، عقاب کردن در مدار عقل است. اگر اين عقل باشد قسمت مهم بودجه اين سرزمين صرف آدمکشي نميشود. شما کارخانههايي که سه شيفته سرگرم ساخت اسلحه آدمکشياند را بررسي کنيد قسمت مهم بودجه اين سرزمين يعني کره زمين و قسمت مهم بودجه اي که از جاي ديگر به اين سرزمين آمده صرف آدمکشي ميشود سرّش آن است که او خود را به جاي خدا ميبيند از هيچ جا کمک نميگيرد. اينکه ميبينيد ـ معاذالله ـ برخيها به وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله أفضل صلوات المصلين) اهانت ميکنند يا به قرآن اهانت ميکنند، اين کشورها بايد بدانند که روي شاخه درخت نشستند و دارند ريشه آن را قطع ميکنند. پيامبران آمدند جهان را به عقل نزديک کنند تا عاقلانه و موحدانه در کمال سلامت و سِلم زندگي کنند. جهان منهاي عقل ميشود جنگ جهاني اول و دوم يا جنگهاي نيابتي، جهان منهاي عقل ميشود که شبانهروز سه شيفته ساختن اسلحههاي آدمکشي يا اهانت به وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) است يا اهانت به قرآن کريم که همه اين معارف بلند را از قرآن کريم داريم.

بنابراين نتيجه اينکه علمي که موضوع آن فعل و قول خداست علم ديني است. حوزههاي علميه درباره قول خدا سخن ميگويند، دانشگاهها درباره فعل خدا سخن ميگويند، اين علم مي‌شود ديني است، آنگاه اخلاق را از همينجا ميشود گرفت ميشود جهاني، الهيات را از همينجا ميشود گرفت ميشود جهاني، درمان کرونا و مانند کرونا را از همين جا ميشود گرفت ميشود جهاني. يقيناً اين عاملي دارد يقيناً اين علتي دارد يقيناً پيامدي دارد يقيناً آثاري دارد يقيناً راه دفع دارد يقيناً راه دفاع دارد. هيچ ممکن نيست که خدا دردي را بفرستد مگر دو عامل براي درمان دارد. اين تعبير لطيف در قرآن کريم است که ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾،[8] اين کلمه ﴿يُسْر﴾ تکرار شده بدون «الف و لام»، کلمه ﴿عُسْر﴾ تکرار شده با «الف و لام». به تعبير جناب اديب نامي زمخشري در کشاف و ساير ادبا ميگويند وقتي اين با «الف و لام» تکرار شد دومي عين اولي است، بي«الف و لام» تکرار شد دومي دومي است، اولي اولي است. اين ﴿يُسْر﴾ که بي«الف و لام» تکرار شد يعني ﴿يُسْر﴾ دوم غير از ﴿يُسْر﴾ اولي است؛ ﴿عُسْر﴾ که با «الف و لام» تکرار شد يعني ﴿عُسْر﴾ دوم عين ﴿عُسْر﴾ اول است؛ ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ يعني عُسر که دوبار تکرار شد همان «عُسر» اولي است، «يسر» که تکرار شد بدون «الف و لام» يعني دومي غير از اولي است؛ يعني هر جا يک دشواري هست دو برابر آن آساني است، هر جا يک بيماري هست دو برابر آن درمان است، هر جا يک درد است دو برابر آن شفاء است.[9]

بنابراين اخلاق ما، الهيات ما در گرو اعتقادات ماست و اعتقادات ما از فلسفه و جهانبيني الهي شروع ميشود که همه زير مجموعه را ديني ميکند آن وقت ما وقتي درباره زمين و زمان بحث ميکنيم، درباره آيت الهي بحث ميکنيم. در حوزههاي علميه اگر سخن از حلال و حرام است درباره قول خداست و اگر دانشجويان و دانشپژوهان و اساتيد دانشگاهي بحث ميکنند درباره فعل خدا بحث ميکنند.

بنابراين ضمن گراميداشت مقدم شما نخبگان و اساتيد و دانش‌وران و انديشمندان دانشگاهي که درباره اخلاق و الهيات و بيماريهاي فراگير تلاش و کوشش محققانه کرديد، مخصوصاً در اين ايام در خط مقدم جبهه سلامت بوديد از همه شما سپاسگزاريم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم به همه شما سلامت و صحّت و سرفرازي دنيا و آخرت مرحمت کند! شما و خاندانتان، شما و فرزندانتان، شما و دودمانتان، شما و ابتکارات علميتان مورد عنايت و رضايت ذات اقدس الهي باشيد و بدي به سراغ شما نيايد «تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد» و اميدواريم هر چه سريعتر و زودتر اين بيماري هم به دست شما بزرگواران و عزيزان ما و نور چشمان اين مملکت و افتخارات اين مملکت درمان شود که همه ما بباليم که پزشکان ما توفيقي يافتند که اين دارو را کشف کردند و اين بيماري را برطرف کردند.

من مجدداً مقدم شما را گرامي ميدارم. از برگزارکنندگان حقشناسي ميکنيم. از همه بزرگواران و انديشمنداني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين همايش و نشست افزودند حقشناسي ميکنيم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم اجر همه اينها را با عنايتهاي ويژه خود به عهده بگيرد و به اينها حُسن عاقبت مرحمت کند. اميدواريم خداي سبحان نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دانشگاه و حوزههاي ما خدمتگزاران ما و همه کساني که در تأييد اين نظام، تقويت نظام تلاش و کوشش کردند يا ميکنند مورد عنايت قرار بدهد. شهداي ما شهيد قاسم سليماني و ساير عزيزان را مهمان سالار شهيدان(صلوات الله و سلامه عليه) قرار بدهد که الآن ما در کنار سفره عاشوراي حسيني(صلوات الله و سلامه عليه) قرار داريم.

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


[1]. نهج البلاغه (صبحي صالح)، خطبه186.

[2]. توحيد، شيخ صدوق، ص35.

[3]. ديوان اشعار عطار، غزل337؛ «ز سرگشتگي زير چوگان چرخ ٭٭٭ چو گويي نداني فراز از فرود».

[4]. سوره فصلت، آيه53.

[5]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص63.

[6]. ديوان سنايي، قصيده شماره185.

[7]. الکافي(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص9.

[8]. سوره شرح، آيات 5 و 6.

[9]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏4، ص771.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments