بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين والصلاة والسلام علي جميع الأنبياء والمرسلين والأئمة الهداة المهديّين بهم نتولّي ومن‏أعدائهم نتبرّء إلي الله.

اكنون كه انديشوران ادب‏پرور، به منظورِ تجليلِ مقامِ هنرِ معقول و تكريم منزلت فرهنگ مشهود، در يك همايش علمي گرد هم آمدند تا از اين رهگذر، به جامعيت شاعر مفلق[1]، چون طالب آملي ارج نهند و در كنار چنين مائده‏اي كه يادآور مَأدُبه الهي است، مسير كاروان بنان و بيان، به صراط مستقيم حكمت نظر و عمل رهبري شود و اديبان اريب، زيب نظام معرفت گستر جمهوري اسلامي قرار گيرند و پيروي رهبري چنين نظامي را پيشگامانه تداوم بخشند، تا ديگر راهيان كوي امامت را به تحكيم اصول و مباني اعتقادي فرا خوانند و ديگر مشتاقان حرم امنيت و استقلال دين و ملي را به تشييد[2] قواعد و اركان آن ترغيب نمايند.

ضمن گرامي‏داشت همه بزرگواراني كه در تأسيس و برگزاري چنين سمينار سرآمدي رنج‏توانفرسا تحمل فرمودند و همه ادب پژوهاني كه قدم رنجه نمودند، توجه علاقمندان به آشنايي شعر در پيشگاه شرع را به نكات ذيل معطوف مي‏دارد:

ارزيابي هنر و شعر

يكم. براي بررسي فروع فقهي يا مواد حقوقي يا تبصره‏هاي اخلاقي در قلمرو دين، لازم است اصول ضابط و مباني جامع آنها را از منابع اولي استنباط نمود، سپس در انطباق قواعد كلي بر فروع جزئي و اندراج مواد فرعي در ضوابط جامع اجتهاد كرد كه جريان ارزيابي هنر و شعر، از اين روش روشن خارج نخواهد بود.

عقل و نقل، دو بال طائر ملكوتي

دوم. همان‏طور كه قرآن كريم و سنت معصومان(عليهم‌السلام) منابع غني و قوي دين‏اند، عقل برهاني نيز از منابع دين به شمار مي‏آيد و در تبيين خطوط كلي آن، هماره فقها و حقوقدانان و علماي اخلاق را راهنمايي مي‏كند؛ گرچه به قصور خويش واقف است و به بضاعت مُزجات معرفتي خود اعتراف دارد، لذا ضرورت وحي و نبوت را كاملاً ادراك مي‏كند و آن را به عنوان محكم‏ترين دليل رسالت عام، در صحائف حكمت و كلام تنظيم مي‏نمايد. از اين جهت، فرزانگان محقق، عقل را در برابر شرع قرار نمي‏دهند، بلكه آن را همتاي نقل مي‏نگرند و عقل و نقل را دو بال طائر ملكوتي قرار مي‏دهند تا به بارگاه شرع بلند آشيان پرواز كند و فتواي شارع مقدس را در منطقه فقه، حقوق، اخلاق و مانند آن به دست آورد.

جامعيت انسان از نظر قرآن

سوم. قرآن كريم كسوت احسن تقويم را شايسته انسان جامع مي‏داند و جامعيت وي را در پرتو نضد و نظم عقل و وهم و خيال و حس از يك سو، و هماهنگي تولّي و تبرّي از سمت ديگر مي‏شمارد، تا تمام نيروهاي ادراكي او در ظل عقل نظري، و همه قوّه‏هاي تحريكي وي در سايه عقل عملي، و عصاره نظر و عمل در مقام جمع‏الجمعي خليفه الهي كه مظهر بسيطالحقيقه ومُظهر همه كمالات علمي و عملي اوست، تحقق يابد.

زمينه پديد آمدن شعر حكمت آموز

چهارم. انسان جامع با تعديل متخيّله، از آسيب مختال بودن مي‏رهد و با تقريب دلپذير عقل و خيال، معارف معقول را در پرنيان محاكات متخيّله مي‏آرايد و عواطف را با محتواي عقلي احيا مي‏كند و بعد از تسويه طينِ تخيل و حَمَاء مسنون وهم و تلطيف صلصالٍ كالفخّار حس، آنگاه از تَكَمنِ غيب عقل مبرهن، روح معقول را در آن مي‏دمد و با صعود خيال و هبوط عقل، قالب و قلب متحد مي‏گردند و كلام دل‏نوازي پديد مي‏آيد به نام شعر حكمت‏آموز كه ديگر كلامها در آستان او سجده مي‏كنند و چنين كلامي كه خليفه متكلم خويش، يعني انسان جامع است، مسجود و معلّم اسماي حسناي خود مي‏دانند.

ارزيابي شاعر فالح و طالح

پنجم. قرآن حكيم كه محور كمال ابد را در جامعيت اعتقاد صحيح و عمل صالح مي‏داند، همان‏طور كه فاقد عناصر محوري سعادت را خاسر محسوب مي‏كند، شاعر فالح و طالح را با وجدان و فقدان همان اصول ارزيابي مي‏نمايد؛ لذا همان‏طور كه مي‏فرمايد: ﴿إنّ الإنسان لفي خُسر ٭ إلّا الذين امنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحقّ وتواصوا بالصّبر﴾ [3]، درباره شاعران نيز چنين مي‏فرمايد: ﴿والشّعراء يتّبعهم الغاوون ٭ اَلَم تَرَ أنّهم في كل وادٍ يهيمون ٭ وأنّهم يقولون ما لايفعلون ٭ إلّاالّذين امنوا وعملوا الصالحات وذكروا الله كثيراً وانتصروا من بعد ما ظُلموا وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون﴾.[4]

تنها راه رهايي شاعران از غوايت فكري

آنچه از سوره مبارك والعصر استنباط مي‏شود، آن است كه تنها راه رهايي انسان از طلاح و خسران، فراهم نمودن اركان چهارگانه است:

اول. ايمان و تحصيل اعتقاد متقن نسبت به معارف دين.

دوم. عمل صالح به انجام فرايض و پرهيز از محارم.

سوم. هدايت علمي ديگران به علوم الهي و عقايد حقيقي، به عنوان توصيه به حق.

چهارم. هدايت عملي جامعه با اعمال ديني، به عنوان تواصي به صبر، شامل اقسام سه‏گانه آن؛ يعني صبر بر طاعت و صبر از معصيت و صبر در برابر مصيبت. و آنچه از سوره مبارك شعراء استفاده مي‏شود، آن است كه تنها راه رهايي شاعران از غوايت فكري و نجات از هيمان[5] در وادي تيه و تحيّر عملي، تأمين عناصر چهارگانه مي‏باشد:

اول. ايمان شاعران فرزانه به تمام حقايق غيب و شهود خداي سبحان.

دوم. عمل صالح آنان به امتثال اوامر و انتهاي از نواهي.

سوم. همواره ياد خدا را در دل داشتن و از معبود خويش غافل نبودن.

چهارم. اعمال رسالت هنري به انتصار و انتقام از مهاجمان فرهنگي و دفاع از وطن منصوب تن و حمايت از موطن مظلوم روح كه همّت والاي ادب‏پروران، همانا حضور در صحنه دفاع اصغر و اكبر خواهد بود، تا مجاهد نستوه در هر دو جهاد باشند.

راز تنزيه پيام و پيام آور الهي از نقص شعري

ششم. چون مبدأ فاعلي خيالبافان مختال شياطين‏اند، چنان‏كه از آيه پاياني سوره شعراء استنباط مي‏گردد: ﴿هل أنبّئكم علي من تنزّل الشياطين ٭ تنزّل علي كلّ أفاكٍ أثيم﴾ [6]، مشركان جاهليت، وحي الهي را محصول القاي شياطين مي‏پنداشتند و قرآن حكيم را كلام شعري مي‏دانستند و رسول گرامي اسلام‏صلي الله عليه و آله و سلم را شاعر مي‏گفتند؛ لذا خداي سبحان چنين شعري را از ساحت قدس وحي الهي زدود و پيام‏آور الهي را از گزند چنين نقصي منزّه دانست و در اين باره فرموده است: ﴿وما علّمناه الشعر وما ينبغي له إن هو إلّاذكر وقرآن مبين﴾ [7]، و عصاره آيه مزبور همانا سلب يك وصف نقصي است؛ نه سلب يك صفت كمال، و از اين‏روي كه نفي تعليم نقص به معناي تعليم مقابل آن، يعني وصف كمال مي‏باشد، خداوند با نفي تعليم شعري كه مبدأ القاي آن شيطان است، اثبات تعليم چيزي نمود كه مبدأ تنزيل آن خداي رحمان است؛ ﴿الرّحمن ٭ علّم القران﴾.[8]

شعر ممدوح و مذموم

البته روشن است كه منظور از شعر ممدوح محمود، كلام متقن برهاني است و مقصود از شعر مذموم و نكوهيده كلام مختالانه است و در اين جهت، منظوم و منثور يكسان‏اند، و نظم را فخري بر نثر نيست، زيرا «لاميز في الأعدام من حيث العدم» [9]، چنان‏كه طالب آملي فرموده است:

زيكدگر نبود فرق حاسدان تو را ٭٭٭٭ به‏حكم آنكه نباشد تميز در اعوام[10]

بهره مندي معقول نظم و نثر از الهام فرشته الهي

هفتم. پرورش هر چيزي از رشد اركان اصلي آن است؛ شعر مختالانه خواه در جامه نظم، خواه در كسوت نثر، از دروغ فروغ مي‏گيرد و از اغراق در آن شهره مي‏شود، لذا گفته‏اند: «أحسنه أكذبه»، ليكن معقول كه ترجمان غيب معروف است، خواه به صورت منثور درآيد، خواه به طور منظوم ادا شود، از صدق، مايه مي‏گيرد و از حسن مدد مي‏جويد، لذا خداوند سبحان درباره قرآن كريم و مبدأ فاعلي آن چنين مي‏فرمايد: ﴿الله نزّل أحسن الحديث﴾ [11]، ﴿من أصدق من الله قيلاً﴾ [12] و چون «ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند»[13]. گويندگان، نويسندگان، [و] سرايندگاني كه هرچه دارند، همه از دولت قرآن دارند، از وسوسه ابليس مصون‏اند و از الهام فرشته الهي بهره‏مند.

داوري امير مومنان درباره شاعران

هشتم. كسي كه حضرت رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم او را داورترين حاكمان دانست و درباره او چنين فرمود: «أقضاكم علي(عليه‌السلام) » [14] يعني قضا و داوري اميرمؤمنان(عليه‌السلام) از داوري همه داورهاي بشري استوارتر است، سخني نغز و داورانه درباره شاعران دارد كه همگان به استقبال آن مي‏رويم.

حضرت علي بن ابي‏طالب(عليه‌السلام) در شبهاي ماه مبارك رمضان مردم را به مهماني فرا مي‏خواند، گرچه خود از آن غذاي گوشتي تناول نمي‏كرد. وقتي غذاي مهمانان صرف مي‏شد، آنها را موعظه مي‏فرمود. شبي مهمانان هنگام تناول غذا درباره شعرا سخن مي‏گفتند، پس از فراغت از صرف طعام، خطبه آموزنده اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) را استماع كردند كه آنان را به تقوا و فضائل انساني دعوت مي‏نمود، آن‏گاه حضرت علي(عليه‌السلام) به ابوالأسود فرمود: بگو شاعرترين شعرا كيست؟ ابوالأسود شعر ابوداود ايادي را خواند؛ يعني او اَشعر شعراست. سپس اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) فرمود: او نيست. مهمانان به آن حضرت گفتند شما بفرماييد: حضرت علي(عليه‌السلام) فرمود: همه شاعران در پيرامون يك مطلب معين شعر نسروده‏اند تا برَنده ميدان مسابقه روشن گردد، اكنون كه چاره‏اي جز داوري نيست، اشعر شعرا ملك ضلّيل يعني امرؤالقيس مي‏باشد[15]. سرّ گمراه دانستن شاعرترين شعراي عرب همانا سرودن اشعار جاهلي و تهي بودن مضامين آن از معارف عقلي است و اين داوري، همچنان پويا و جاودانه خواهد بود.

بهره هايي از تعديل خيال در ظل ولايت عقل

نهم. تأثير وحي در احياي تمدن بشري را مي‏توان در حاكميت عقل بر وهم و خيال مشاهده نمود، زيرا در حكومت خيال، عقل و درايت تعطيل‏اند؛ ولي در حكومت عقل، وهم و خيال تعديل مي‏شوند؛ نه تعطيل. عطله عقل، خسارت جبران‏ناپذير جاهليت را به همراه دارد؛ ليكن تعديل خيال در ظلّ ولايت عقل، بهره‏هاي فراواني را به ارمغان مي‏آورد كه برخي از نمونه‏هاي شاخص آن بازگو مي‏شود؛ مانند «قصيده تائيّه» ابن‏فارض كه معارف مشهود قلبي را در استبرق نظم ارائه نمود، «دره نجفيّه» بحرالعلوم كه احكام عميق فقهي را در حرير شعر مجسم ساخت، «منظومه» حكيم سبزواري و «تحفةالحكيم» محقّق اصفهاني كه مفاهيم معقول را در پرنيان نظم ممثّل كرده‏اند، «الفيّه» ابن مالك كه قواعد ادبي را در كسوت رقيق شعر جلوه داد؛ چنان‏كه سرايندگان پارسي‏گوي همتاي شعراي تازي‏سرا، هم مشهودهاي قلبي و هم مفاهيم عقلي و هم احكام فقهي و هم حِكَم اخلاقي را در لباس زرين و وزين نظم ارائه فرموده‏اند و آنچنان قداستي را به دست آورده‏اند كه مرحوم مجلسي اول در كتاب قيّم روضة المتّقين كه شرح دلپذير من لايحضره الفقيه مرحوم صدوق است، در ذيل سخن مأثور از پيامبر اكرم اسلام‏صلي الله عليه و آله و سلم «إنّ من الشعر لحكمة» [16] نام اساطين فن شعر را چونان مولوي، سعدي، حافظ، به نيكي ياد مي‏كند و آنان را پرچمدار حكمت در پرنيان هنر شعر مي‏شمارد.

نصاب شعر ممدوح

شعري كه خيال معدّل را براي پذيرش رهبري عقل آماده مي‏كند و مشهود قلبي را با ذوق سرشار عاطفي هماهنگ مي‏سازد و نواي برهان را با ناي خطابه مي‏نوازد و اتقان يقين را با منبّت‏كاري و مينياتوري ايوان ادب مي‏آرايد، گرچه هرگز به بلنداي وحي احسن نمي‏رسد، زيرا از زمزمه معترفانه همه عارفان هنرپرور اين است: «لو دنونا أنملة لاحترقنا»، ليكن از نصاب معيّن حسن برخوردار است، چنان‏كه حضرت رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم به علاء بن حضرمي فرمود: «إنّ من الشعر لَحُكماً وإنّ من البيان لَسِحراً وإنّ شعرك لحسن وإنّ كتاب الله أحسن» [17] و درباره چنين شعري كه در مسير حمايت از وحي و عقل و هدايت جامعه به صلاح و فلاح سروده مي‏شود، پيامبر گرامي به كناني كه در مدح آن حضرت در جريان استسقا شعري انشاء نموده است، فرمود: «يا كناني بوّاك الله بكلّ بيتٍ قُلتَه بيتاً في الجنّة» [18] و حضرت امام صادق(عليه‌السلام) فرموده است: «من قال فينا بيت شعرٍ بني الله تعالي له بيتاً في الجنّة».[19]

تجلي هويت انساني در آثار علمي و عملي

دهم. شناسنامه هر انساني همانا آثار علمي و عملي اوست و جمله تابناك «المرء مخبوءٌ تحت لسانه» [20]، تمثيل است نه تعيين؛ يعني «المرء مخبوء تحت أثره». هر اثري برهان «إنّ» مؤثّر خويش است، چنان‏كه هر مؤثّري برهان «لمّ» اثر خود.

جامعيت طالب آملي

طالب آملي(رضوان الله عليه) را مي‏توان در آثار علمي و هنري او شناخت. گوهر هستي چنين سراينده سرآمدي را اعتقاد به توحيد خدا و ولايت اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) تشكيل داده است، لذا حماسه سلحشوري در برابر تعدّي بيگانگان از يك سو، [و] موعظت اخلاقي در پرورش آزادگي از رذائل نفساني از سوي ديگر، در بسياري از سروده‏هايش مشهود است. تجلي قرآن و حديث مأثور از خاندان نبوت در اشعار وي مايه فروغ آن شد. جمع بين شعر مطبوع و نظم مسموع از ديگر خصيصه‏هاي چنين زنده‏يادي است، لذا گاهي درباره جامعيت خويش نسبت به شاعران نامدار مي‏گويد:

پيمبر منم معجزات سخن را ٭٭٭٭ سنايي و خاقاني از اُمّتانم[21]

و زماني درباره آگاهي خود از متون فلسفه اسلامي، نام مهم‏ترين كتابهاي مرحوم بوعلي‏سينا را ياد مي‏نمايد:

شفا نسخه‏اي از اشارات كلكم ٭٭٭٭ اشارات رمزي ز سرّ بيانم[22]

نمود پند و اخلاق در شعر طالب

انسان موحّد همواره به ياد خداست، چون ماسواي او را فراموش كرده است و غير موحّد خدا را فراموش مي‏كند، چون هماره به ياد ماسواست. طالب آملي دراين‏باره مي‏گويد:

گرچه غفلت باعث كم كردن سرمايه‏هاست ٭٭٭٭ دوست را چون ما زخود گشتيم غافل يافتيم[23]

در استغنا و بي‏نيازي از اغيار چنين گويد:

طاقت ناز طبيبانم نبود از روي طرح ٭٭٭٭ درد را پيچيدم و پيش دوا انداختم[24]

در نصيحت سالمندان گويد:

سپيد گشت و سيه، روي و موي ما و هنوز  ٭٭٭٭ بسان شانه و آيينه روي و مو طلبيم[25]

تجلي ولايت در شعر طالب

در مدح مولي الموحّدين حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب(عليه افضل صلوات المصلّين) كه به طور چشمگير در ديوان مرحوم طالب آملي يافت مي‏شود چنين مي‏فرمايد:

دلا گوشهٴ انزوايي طلب كن ٭٭٭٭ تهي تر ز آفاق جايي طلب كن

نگردد ترا نرم دل زآب ديده ٭٭٭٭ ازين تيزتر آسيابي طلب كن

به در يوزهٴ خلد مگشا زبان را ٭٭٭٭ طلب گر نمايي لقايي طلب كن

دو گامست همراهي عقل كوته ٭٭٭٭ در اين ره رفيق رسايي طلب كن

به صد شمع مي‌كوش در جستن دل ٭٭٭٭ چو دل يافتي دلربايي طلب كن

تو را اي در قصر جنّت نزيبد ٭٭٭٭ برو در دل دوست جايي طلب كن

ازين زمرهٴ پارسي گو چه حاصل ٭٭٭٭ برو صحبت پارسايي طلب كن

بياساي در سايهٴ شاه مردان ٭٭٭٭ وزين خوفها رو، رجايي طلب كن

بشو خاك چون سرمه بر آستانش ٭٭٭٭ وزو ديده را توتيايي طلب كن

و در بخش ديگر چنين فرمايد:

وگر دامن كعبه نايد به دستش ٭٭٭٭ به چنگ آورد دامن كربلايي

غم از هول محشر نباشد كسي را ٭٭٭٭ كه دارد چو شاه نجفي پيشوايي[26]

مدح حضرت ولي عصر (ع)

در مدح ولي عصر امام زمان‏(عج) چنين فرمايد:

طبعم كند در آتش معني سمندري ٭٭٭٭ وانگه فشاند از پر و بال آب كوثري

يوسف تراود، از در و ديوار خاطرم ٭٭٭٭ امّا تهي است مصر من از جوش مشتري

مجموعهٴ خيال من آمد به روي كار ٭٭٭٭ منسوخ گشت نسخهٴ ديوان انوري

آتش فشاند عنصر طبعم بر اين بساط ٭٭٭٭ با خاك گشت يكسان ابيات عنصري

از شرم اين سياه‌دلان مي‌برم پناه ٭٭٭٭ بر درگه امام زمان نقد عسكري

مولاي دين محمّد مهدي كه شرع او ٭٭٭٭ داده رواج قاعدهٴ دين جعفري

فتواي او كه نسخهٴ عيساي ملت است ٭٭٭٭ جانها دميده در تن شرع پيمبري[27]

جمع بين عقل و نقل، شريعت و رياضت

و در لزوم جمع بين عقل و نقل و شريعت و رياضت چنين گويد:

بي‏نور شرع، شمع رياضت دليل نيست ٭٭٭٭ حاصل چه هيچ، زين همه جاني كه مي‏كني[28] چو راه عشق گرفتي ز راه شرع بگرد ٭٭٭٭ نياز ورز ولي منكر نماز مباش[29]

سر جاودانگي انسان

در پايان مجدّداً از دانشگاه پيام نور و اساتيد و فرهنگيان گرانقدر تقدير مي‏شود و به عنوان پيشنهاد معروض مي‏دارد: تنها سرّ جاودانگي هر كسي پيوند ناگسستني او با مبدأ ازلي هستي است و اگر هم اكنون از طالب آملي سخن به ميان مي‏آيد، بر اثر ميراث بينش و گرايش ديني اوست. همگان سعي نماييم عناصر محوري گفتار، رفتار و نوشتار ما را معارف الهي تشكيل دهد و تدريس و تعليم دانش‏آموزان و دانشجويان عزيز با علوم سودمند اسلامي باشد و ويژگيهاي فرهنگي هر منطقه‏اي را ارج نهيم و آن را احيا كنيم، چنان‏كه طالب آملي فرموده است:

چو من فرزانه‏اي برخاست ز آن بوم ٭٭٭٭ طواف خاك آمل مي‏توان كرد

و چون همه اين بركات از نسيم سحر انقلاب اسلامي است، ياد امام راحل (قدس‌سرّه) را احيا و مقام معظم رهبري را تكريم و شهيدان شاهد را تجليل و جانبازان و آزادگان نامدار را گرامي خواهيم داشت.

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

جوادي آملي

قم مقدّس

 23 فروردين 1375

 


[1]  ـ مفلق: آنكه شعر نيكو گويد؛ شاعري كه سخن شگفت و عجيب آورد؛ سخت فصيح در شاعري (فرهنگ فارسي، ج 4، ص 4277).

[2]  ـ برافراشتن چيزي (بنا)؛ استوار و محكم كردن (فرهنگ فارسي، ج 1، ص1089).

[3]  ـ سوره عصر، آيات 3 ـ 2.

[4]  ـ سوره شعراء، آيات 227 ـ 224.

[5]  ـ تشنه، عطشان، سرگشتگي و حيراني (لغت‏نامه دهخدا، ج 15، ص 23610).

[6]  ـ سوره شعراء، آيات 222 ـ 221.

[7]  ـ سوره يس، آيه 69.

[8]  ـ سوره الرّحمن، آيات 21.

[9]  ـ شرح المنظومه، ج 2، ص 191.

[10]  ـ ديوان طالب آملي، ص67.

[11]  ـ سوره زمر، آيه 23.

[12]  ـ سوره نساء، آيه 122.

[13]  ـ زاهد ار رندي حافظ نكند فهم چه شد؟         ديو بگريزد...

(ديوان حافظ، غزل 193).

[14]  ـ بحار الانوار، ج 39، ص 68، همان، ج 40، ص 87؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي‏الحديد، مج 2 ـ 1، ج 1، ص 18؛ همان، مج 8 ـ 7، ج 7، ص 219.

[15]  ـ نهج البلاغه، حكمت 455؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي‏الحديد، مج 20 ـ 19، ج 20، ص 154 ـ 153.

[16]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 379.

[17]  ـ الامالي [صدوق]، ص 495؛ بحار الانوار، ج 68، ص 415.

[18]  ـ سفينة البحار، ج4، ص449.

[19]  ـ وسائل الشيعه، ج 14، ص 597.

[20]  ـ نهج البلاغه، حكمت 148.

[21]  ـ ديوان طالب، ص58.

[22]  ـ همان، ص59.

[23]  ـ همان، ص1121.

[24]  ـ همان، ص1111.

[25]  ـ ديوان طالب، ص1101.

[26]  ـ ديوان طالب، ص 1053 ـ 1046.

[27]  ـ ديوان طالب، ص109 ـ 107.

[28]  ـ همان، ص1058.

[29]  ـ ديوان طالب، ص1085.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments