بسم اللّه الرحمن الرحيم وإيّاه نستعين

حمد و ثنا خدايي را سزاست كه حميد بالذات است و هرگونه حمدي نثار كسي شود، محصول ثناي ازلي اوست.

 سلام و تحيّت به روان رسولي كه بعد از گذراندن سير به سوي خدا و سفر در اسماي حسناي الاهي، سلوك از حق به خلق را در صحابت فيض خدا به عهده گرفت تا خفتگان را بيدار و بيداران را پويا و جوياي هدف تكوين و تشريع نمايد.

همچنين به ارواح همهٴ سفيران وحي كه صفير ملكوت را به گوش جان مستمعان مترصّد رسانده و مي رسانند، به ويژه خاتم الأولياء حضرت بقيّة اللّه (ارواح مَن سواه فداه) كه آخرين ذخيرهٴ الاهي است تا زمان و زمين را به رايحهٴ دل انگيز علم و عدل، معطّر فرمايد.

سابقهٴ ارادت به امام هُمام حضرت علي بن موسي الرضا (عليهما آلاف التحية والثناء) از سوي شما برادران و خواهران گرانقدر دانشجو از يك سو و سائقهٴ ولايت آن هشتمين وصيّ معصوم و دهمين وليّ منصوص از سوي ديگر، همهٴ مشتاقان به مآثر قرآن و عترت را به حضور در اين همايش علمي و گردهمايي معنوي كامياب نمود.

سال اميرالمومنين

امسال از آن جهت كه آغاز و انجام آن به عيد بزرگ غديرخم مزيّن است، به نام پربركت مولي الموحّدين اميرالمؤمنين حضرت علي بن ابي طالب (عليه أفضل صلوات المصلّين) ناميده شده از طرف ديگر برنامهٴ اخلاقي و اجتماعي امسال، وحدت ملّي و امنيّت ملّي است.

عنايت به نامگذاري سال و توجه به برنامهٴ اعلام شده و التفات به همايش دانشجويي و اهتمام به مزاياي زيارت بارگاه ملكوتي رضوي (عليهالسلام)، عناصر محوري نكاتي را تشكيل ميدهد كه به عرض شما دانشجويان عزيز ميرسد.

بهترين راه شناخت علي

يكم. بهترين راه شناخت حضرت علي بن ابي طالب (عليهالسلام) بررسي معرّفي خداوند و رسيدگي به تعريف رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و تدبّر در تدوين شناسنامهٴ وَلَوي آن حضرت (عليهالسلام) با بَنان و بيان خود اوست، گرچه غَوص در اين دريا به مقدار همّت و درايت و رؤيت هركسي است كه جزم علمي و عزم عملي او ره توشهٴ معرفت آن حضرت شده است.

چون محدودهٴ علم به قلمرو معلوم است و بهترين معروف در مكتب اهلبيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) اصول پنجگانه است، لذا شايسته است كلام نوراني آن حضرت و سنّت و سيرت وي در اين باره بازگو شود.

معرفت شهودي اميرالمومنين

1. حضرت علي (عليهالسلام) دربارهٴ توحيد و مبدأ شناسي از مقطع قطع علم حصولي به مشرب يقين شهودي، هجرت وسطي داشت و از مرحلهٴ «كَأنّ» به مقام برين و منيع «اَنّ» واصل شد و خداوند را نه با انديشه بلكه با شهود و نه در حدّ «كَأنّ و گويا»، بلكه در حدّ تحقيق و تكميل، به مقدار وسع مخلوق دربارهٴ معرفت خالق شناخت و چنين فرمود: أفَأعبدُ ما لا أري[1] شگفتا: آيا ميپرستم خدايي را كه نميبينم؟ يعني خداوند را يقيناً با شهود دل مييابم و او را كه مشهود جان من است ميپرستم.

علي و شهود عالم غيب

2. حضرت علي (عليهالسلام) دربارهٴ معاد و قيام قيامت، كه حدّ اكثر ادراك و باور ديگران دربارهٴ آن از معرفت حصولي و ايمان به غيب نميگذرد، علم شهودي و ايمان به شهادت دارد. لذا از آن جناب چنين مأثور است: لو كُشِفَ الغطاء ما ازْددْتُ يقيناً؛[2] اگر پردهٴ معاد كنار رود و قيامت قائم گردد، چيزي بر يقين من افزوده نميشود، يعني هم اكنون اسرار آينده بدون پرده براي من مشهود است، پس ايمان آن حضرت (عليهالسلام) به قيامت، از سنخ باور به شهادت است، نه از قبيل ايمان به غيب. زيرا براي وي چيزي غايب نيست.

3. سخن نغز حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) پيرامون وحي و نبوّت اين است كه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: إنّك تسمعُ ما أسْمع و تَري ما أَرَي إلاّ أَنَّكَ لَسْتَ بنبىٍّ و لكنّك لوزيرٌ وإنّكَ لعلَي خيرٍ[3] تمام آن چه را من مي شنوم، تو مي شنوي، و تمام آن چه را من مي بينم، تو مي بيني، تنها تمايز من و تو اين است كه من پيامبرم و تو نيستي و تو وزيري و بر مسير خير و طريق سعادت قرار داري.

علم شهودي به رموز وحي و اسرار الهي

بنابراين، ايمان حضرت علي (عليهالسلام) به نبوّت و رسالت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از سنخ ايمان به شهادت است. نه از صنف ايمان به غيب. زيرا رموز وحي و اسرار رسالت بيپرده براي آن حضرت مشهور و براي وي مشهود بود، نه در پرده تا براي او مستور و از او مهجور و غايب باشد.

 تا كنون معلوم شد كه اصول سه گانهٴ دين يعني توحيد و معاد و نبوّت براي حضرت علي (عليهالسلام) مشهود بود، نه غايب، و ايمان آن حضرت به اصول مزبور، از سنخ ايمان به شهادت بود، نه باور به غيب.

آيت كبراي عدل الهي

4. عدل الاهي، كه بر اساس حسن و قبح عقلي از اوصاف فعلي پروردگار و مورد پذيرش و پرورش مذهب اماميه است، نه تنها در كلام علوي(عليهالسلام) متبلور است، بلكه در تمام هستي حضرت علي (عليهالسلام) متجلّي است و آن حضرت، آيت كبراي عدل خداست؛ به طوري كه مي توان اميرالمؤمنين (عليهالسلام) را عدل متمثّل دانست و بارزترين صبغهٴ عدل علوي برائت وي از هوا و نزاهت او از هوس است كه اولين عنصر محوري عدالت محسوب مي شود. چنانكه آن حضرت (عليهالسلام) فرمود: «قد أَلزَمَ نفْسَه العدلَ، فكان أوّلَ عَدْلهِ نَفى الهوي عن نفسه»[4]، پرهيزكار، عدل را بر خود لازم كرد.

پس، نخستين مرحلهٴ عدالت فرد متّقي، دور كردن هوا از محدودهٴ هستي خويش است و چون آن حضرت قُدْوهٴ متقيان است، عدل را به عنوان فصل مقوم هويّت خويش قرار داد به طوري كه عدالت براي آن حضرت (عليهالسلام) از حدّ ملكهٴ نفساني بودن گذشت و به مرحلهٴ برين فصل مقوّم شدن رسيد، چنانكه مقصود از عدل علوي همان رتبه والاي عصمت است نه عدل مصطلح؛ همانطوري كه منظور از عدل الاهي همان مرحلهٴ قاصيهٴ عصمت است، نه عدل اصطلاحي.

 با اين تحليل، معلوم مي شود كه ايمان اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به عدل خدا از سنخ ايمان به شهادت است، نه از قبيل باور به غيب. زيرا عدل الاهي مشهود علي (عليهالسلام) است، نه مستور و غايب.

تجلي امامت در علي

5. امامت كه اصل پنجم به شمار مي آيد و گذشته از رهبري ملكوتي و هدايت باطني نفوس و اخلاق و اعمال بشر، زعامت مُلكي و سياست جامعهٴ انساني را در تمام ابعاد زندگي بر عهده دارد، با وجود علي (عليهالسلام) تحقق يافت و در سنّت و سيرت و سريرت آن حضرت (عليهالسلام) متجلّي شد.

اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نه تنها حقيقت امامت را با علم شهودي شناخت، بلكه به آن نايل آمد و در وجود عيني غير از شهود علمي، متن امامت را يافت، لذا با نبوّت از اين جهت فرق دارد. زيرا نبوّت، فقط مشهود آن حضرت (عليهالسلام) بود. چنانكه فرمود: أري نور الوحى و الرسالة و أشمُّ ريح النبوّة[5] ولي امامت، گذشته از آن كه مشهود وي بود، مورد وجدان و يافت عيني او نيز قرار گرفت.

لذا ايمان وي به اصل پنجم، از بارزترين مصداق ايمان به شهادت است، نه ايمان به غيب. پس آن چه در اين معارف و مآثر نسبت به ديگران غيب است، براي آن حضرت (عليهالسلام) از سنخ شهادت خواهد بود.

دعوت به وحدت ملي

دوم. وحدت ملّي و وفاق همگاني از بهترين ره آورد وحي الاهي است، قرآن كريم گذشته از جنبهٴ اثباتي وحدت و امر به اعتصام به حبل متين خدا، يعني اسلام كه در قرآن و عترت متبلور است، از جنبهٴ منفي وحدت و آثار زيانبار اختلاف نيز سخن گفته است.

كلام خدا دربارهٴ ترغيب به وفاق ملّي چنين است: ﴿و اعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لاتفرّقوا و اذكروا نعمتَ اللّه عليكم إذ كنتم أعداءً فألّف بين قلوبكم فأصْبحتم بنعمته إخواناً...﴾.[6] و سخن خدا دربارهٴ تحذير از اختلاف و تخويف از مخالفت و ترهيب از تفرّق چنين است: ﴿...تَحسبهُم جميعاً و قلُوبُهم شتّي ذلك بأنّهم قوم لايعقلون﴾[7] در آيهٴ مزبور اختلاف ملّتي كه اصول ارزشي مشترك دارند، نشانهٴ بي عقلي آن ها محسوب شده، پس علامت خرد ورزي يك امّت در اتحاد آنان متجلّي است.

حضرت علي بن ابي طالب (عليهالسلام) كه همتاي قرآن كريم است، در دو محور اصلي مزبور چونان وحي الاهي سخن مي گويد. زيرا قرآن كريم اولاً از گزند اختلاف مصون است؛ ﴿...ولو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه إختلافاً كثيراً﴾.[8] ثانياً امّت اسلامي را از آسيب تشتّت حفظ كرده است.

حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نيز اولاً از لوَثْ هر گونه تفرقه و رَوْث هر گونه مخالفت ملّي مطهّر بود و هماره در مسير وفاق همگاني گام برميداشت. لذا در نامهاي به ابو موساي اشعري چنين مرقوم فرمود: «و ليس رجل فاعلم أَحْرصَ علي جماعة أُمّة محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) وأُلْفتها منّى، أبتغى بذلك حُسنَ الثواب و كَرمَ المآب»[9]؛ بدان كه هيچ كس چون من، به اتحاد و اجتماع و ائتلاف امّت اسلامي حريص نيست، من در اين آزمندي پاداش نيك و فرجام كريمانه را از خداوند درخواست دارم.

منشا اتحاد و مبدا اختلاف

ثالثاً خطر تفرقه را انذار و تحذير ميفرمود: فإيّاكم والتلوّن فى دين اللّه فإنّ جماعة فيما تَكْرَهون من الحقِّ خيرٌ من فرقةٍ فيما تُحبّون مِنَ الباطل و اِنّ اللّه سبحانه لم يُعطِ أحداً بفُرقَةٍ خيراً، ممّنْ مضي و لا ممّن بقى.[10] از رنگ بازي در دين خدا بر حذر باشيد. زيرا اتحاد در مسير حقّ، هرچند به آن مايل نباشيد، بهتر از اختلاف در راه باطلي است كه به آن علاقمنديد، خداي سبحان به هيچ كس، از گذشته و حال و آينده، در اثر تفرقه خيري نداد. و نخواهد بخشيد.

حضرت علي (عليهالسلام) از آن لحاظ كه عِدل قرآن حكيم است، منشأ اتحاد را عقل مداري و مبدأ اختلاف را هوا محوري ميداند. همانطوري كه قرآنكريم بيخردي را مايهٴ پراكندگي ميداند، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نابخردي و زشتي و پلشتي دل را پايهٴ تفرقه ميداند و در اين باره چنين ميفرمايد: وإنما أنتم إخوانٌ علي دين الله، ما فَرّق بَينكم إلّا خُبْثُ السّرائر و سوءُ الضَمائر.[11] شما به استناد كلام خدا؛ ﴿إنّما المؤمنون اخوةٌ﴾[12] برادران ديني يكديگريد. چيزي جز سريرهٴ پليد و ضمير زشت، سبب اختلاف شما نخواهد بود؛ يعني بيگانه اگر بخواهد تفرقه بيندازد و حكومت كند، فقط از فساد درون شما مدد ميجويد و در صورت صلاح و فلاح دلهاي شما هرگز مجالي براي ايجاد شكاف در بنيان مرصوص نظام اسلامي حاصل نخواهد شد.

با اين تحليل، معناي آن چه از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است، روشن ميشود: «الجماعةُ رحمةٌ، و الفرقة عذابٌ».[13]

جمع كن خود را جماعت رحمت است ٭٭٭٭ تا توانم با تو گفتن آن چه هست[14]

رازگويان با زبان و بي زبان ٭٭٭٭ الجماعة رحمه را تأويل دان[15]

اهميت امنيت در حكومت اسلامي

سوم. امنيّت ملّي از عناصر محوري اهداف حكومت اسلامي است، لذا غارت دوران جاهلي به امنيّت و نيز استئثار بدَوي به تمدّن ايثار تبديل شد. حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) هدف مبارزه عليه طغيان جاهلي را استقرار امنيّت مناطق مسكوني و احساس ايمني مردم مظلوم دانست و در اين باره چنين فرمود: «اللّهم انّك تَعلمُ أنه لم يكن الّذي كان منّا، منافسةً في سلطانٍ و لا التماسَ شيءٍ من فُضُولِ الحُطام و لكن لِنَرِد المعالم من دينك و نُظْهِرَ الاصلاحَ في بلادك فيأمنَ المظلومون من عبادك و تُقامَ المُعَطّلة من حدودك...».[16]

 خدايا تو ميداني هيچ يك از قيام و اقدام مبارزاتي ما براي علاقه به كشورگشايي و سلطه بر مردم نبود و نيز براي جلب متاع پست و از بين رفتني دنيا نبوده است، بلكه براي برگرداندن سنّتها و نشانههاي فراموش شدهٴ ديني از يك سو و اصلاح در سرزمين زندگي مردم از سوي ديگر بود تا مظلومان احساس امنيّت نمايند و حدود تعطيل شدهٴ الاهي اقامه شود.

تبيين حديث نبوي "علي مع الحق و الحق مع علي"

اكنون كه گوشهاي از هويّت غيرقابل اكتناه علوي در اصول پنجگانه مذهب و در برخي از اركان مهم ادارهٴ جامعهٴ متمدّن كه تمدّن او عين تديّن اوست، روشن شد، به خوبي ميتوان آن حديث معروف نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) را با قبول كامل تلقّي كرد؛ «علىّ مع الحق و الحقّ مع على، يدور حيثما دار»[17]؛ يعني سيرت علوي در مدار حق دور ميزند و هرگز از اين دائره بيرون نخواهد بود، چون حقيقتْ مشهود علي (عليهالسلام) بوده است. لذا وي در شناخت حق هيچ ترديدي نداشت. چه اينكه فرمود: «ما شَككتُ فِي الحقِّ مُذ أُرِيتُهُ»[18] از آن لحظه كه حق به من ارائه شد، هرگز در آن شك ننمودم. هرگاه ديگران خواستند بفهمند حق در چيست و با كيست، لازم است سنّت علوي و شخصيّت ملكوتي حضرت علي (عليهالسلام) را به خوبي بشناسند، در اينحال حق مداري علي (عليهالسلام) در مقام ثبوت و علي محوري حق در مقام اثبات معلوم خواهد شد.

نعمت بودن جاذبه ي شهوت و دافعه غضب

چهارم. آن چه تاكنون به اشارت رفت، اجمالي از هويّت ملكوتي حضرت علي بن ابيطالب (عليهالسلام) و رهنمود كوتاهي از سخنان بيشمار او بود كه به مناسبت تسميهٴ سال 1379 هجري شمسي به نام پربركت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) و اعلام برنامهٴ آن به عنوان وحدت ملّي و امنيّت ملّي بود.

آن چه مربوط به فضاي دانشجويي است، بايد عنايت شود كه اگر دانش شهودي كه اصل همهٴ دانشهاست، حاصل نشد، حدّاقل در علم حصولي كوشا و دقيق باشيم و چون ثمرهٴ تمام علوم تأمين زندگي سعادتمندانهٴ جامعهٴ انساني است، مهمترين اصل در اين راستا معرفت انسان است.

با بررسي نيروهاي دروني معلوم ميشود كه گرچه قدرت بدني انسان از حيوانات درنده كمتر است، ليكن جاذبهٴ شهوت و دافعهٴ غضب وي از هر حيواني كاملتر و جامعتر است؛ يعني هيچ حيواني در اشتهاي غرائز همتاي انسان در جذب مُشتَها نيست و هيچ حيواني در تهاجم و تكالب و افتراس همسان انسان در رفع منافر و ناگوار نخواهد بود، چون همهٴ جهاز آفرينش، مصنوع خداست و عين رحمت و بركت است، لذا بايد وجود چنين غضب سرشار و چنان شهوت سرريز و وافر را نعمت ويژهٴ خداوند دانست.

حكمت اعطاي شهوت و غضب به انسان

تأمل در راز اين وفور و فراواني و تدبّر در اين سرشاري و سرريزي به اينجا ميانجامد كه حتماً در حقيقت انسان گوهر ثميني نهفته است كه به منظور مهر ورزيدن به او چنان شهوت و براي قهر ورزيدن نسبت به مهاجمان او چنين غضب فراواني به وي يعني انسان عطا شده است. زيرا خداي حكيم نيروي جاذبه را به اندازهٴ ارزش مجذوب ميآفريند و نيروي دافعه را به مقدور قيمت شيء مورد حمايت و دفاع، خلق ميكند.

ارزش انسان در اضافه ي اشراقي به خداوند

جام جهان نماي انسان همان روح منسوب به خداست؛ ﴿ونفخت فيه من روحي﴾[19] كه گرايش به كمال او زمينهٴ عشق به عبادت خدا را فراهم ميسازد و گريز از نقص و نَهْب و غارت او، مايهٴ جهاد اصغر و اوسط و اكبر را مهيّا ميسازد كه از اين دو بال جذبِ صادق و دفاعِ حق، به تولّي و تبرّي تعبير ميشود.

هويّت انسان را همان اضافهٴ اشراقي او به خداوند تشكيل ميدهد كه در قرآن كريم از آن با اضافهٴ روح به ياي متكلم ياد شد و چنين آمد: «مِنْ رُوحي»، و تنها جمال و جلال بشر مرهون صيانت همين پيوند تشريفي است و هيچ نيازي به آرايش و پيرايش مادي نيست. چه اينكه زيبايي كعبه و قداست آن در همان اضافه و ارتباط به خداوند نهفته است و آن خانهٴ زيباي الاهي را به پرنيان و پرند نيازي نيست:

كعبه را جامه كردن از هوس است ٭٭٭٭ ياي، بَيْتي، جمال كعبه بس است[20]

آراستگي درسايه ي معرفت حق

آن كه تهي از جمال دلپذير معرفت و معدلت است، خود را محتاج به آراستن تن ميبيند و آن كه مزيّن به دِرايت و رؤيت حق است، نه تنها خويش را نيازمند به تزيين نمييابد، بلكه هرگونه زيور عاريتي را حجاب جمال خود ميداند. چه اينكه برخي از بزرگان اهل معرفت فرمودهاند: سَرِي هست كه به كلاه زرين آراسته شود، و سري هست كه به كلاه زرين و تاج مرصعْ جمال جعد او پوشيده شود، زيرا كه جعدِ خوبانْ جذّابِ عشقْ است، او تختگاه دلهاست، تاجِ زرّين جمادْ پوشندهٴ آن معشوقِ فؤاد است.[21]

ويژگي انسان كامل

حضرت علي (عليهالسلام) دربارهٴ مردان الاهي كه از طبيعت تجافي نموده، به فراطبيعت دل سپردهاند، چنين فرمود: صَحِبوا الدّنيا بأبدانٍ ارواحها مُعلّقة بالمحلّي الأعلي[22] انسان وارسته، به ويژه دانشجوي جوان كه لطافت علم با ظرافت شَباب در او هماهنگ شده است، همانند آب زلال است كه هم گوهر درون خود را با شفّافي كامل ارائه مينمايد و هم عكس بيرون خويش را با امانت صادقه نشان نميدهد، نه دارايي خود را كتمان ميكند و نه از كسب دانايي اِبا دارد، ولي اگر بر اثر وسوسهٴ ابليس و دسيسهٴ نَفْس تيره شد، نه درون شفّافي دارد و نه بيرون نماي صاف.

رهبران الاهي كه براي اِثارهٴ دفائن عقول آمدهاند، مانند وسيلهٴ تصفيهٴ چنين آب تيرهاند، هر گاه غبار غفلت و تيرگي گناه، كوثر فطرت را تاريك نمود، توبه و اِنابه و اطاعت از هدايت اولياي الاهي به چونان وسيلهٴ صاف كردن است كه بايد از آن بهرهمند شد و از فيض او محروم نگشت.

حجاب يا آينه بودن نعمت ها

پنجم. هر نعمتي كه نصيب انسان ميشود، هم ميتواند حجاب باشد، هم آئينه. اگر نعمتْ انسانِ متنعّم را به خود مشغول كرد و او را از ياد وليّ نعمت غافل نمود و لذت زودگذر تنعّم مانع تذكّر مُنْعِم شد، در اين حال حجاب خواهد بود، و اگر نعمت، انسانِ متنعّم را در حال بهرهوري از آن، متذكّر وليّ نعمت نمود و به يادش آورد كه بايد به شكرانهٴ اِنعام الاهي از لحاظ عقيده موحّد بود و از جهت عمل، بهرهٴ حلال بود در اين حال آينه خواهد بود نه حجاب.

جواني و دانشجويي، هر دو از نعمتهاي مهم خداوند است هم ميتوانند حجاب چهرهٴ منعم يا به تعبير رسا، حجاب ديدهٴ متنعّم باشند تا خدا را نبيند و هم ميتوانند آينهدار جمال مُنعم باشد تا وليّ نعمت خود را در مرآتِ شباب و علم ببيند.

اقسام نعمت يافتگان

متنعّمان جهان، به ويژه دانشجويان جوان، چند گروهاند؛ گروهي محجوب جواني و مستور دانشجويياند و از شهود و ديدار از منعم غافل و از ياد وليّ نعمت ذاهلاند، چنين گروهي، فقط هنگام رفع حجاب و كنار رفتن پردهٴ غفلت، به ياد منعم متذكر ميشوند. اينكه هنگام زوال نعمتِ سلامتي و مانند آن، نيايش و تضرّعْ پديد ميآيد، براي آن است كه با برطرف شدن حجاب، آن چه در زير آن يا در پشت آن مستور بود، مشهور ميشود.

گروهي آينهدار جواني و دانشجويياند تا در اين مرآت، چهرهٴ دلپذير مُنْعم را بنگرند و هماره به ياد و نام او به سر برند و اين نعمت را پاس دارند و در راه رضاي او صرف كنند. اين گروه گرچه غافل نيستند، ولي عاقلاند نه شاهد؛ اينان عكس مُنْعِم را در آينهٴ نعمت مينگرند و اهل استدلال و فكرند، نه اهل شهود و ذكر. زيرا از مرآت غير از ارائهٴ صورت كاري ساخته نيست، لذا نه پشت خود را نشان ميدهد و نه خود مُنعم را، بلكه فقط عكس او را از يك طرف ارائه مينمايد.

گروهي جواني و دانشجويي را چون شيشهٴ شفاف در برابر ديدگان خود قرار ميدهند تا پشت شيشه كه پشتوانهٴ نعمت و پشتيبانِ مُتَنعّم است؛ يعني خود مُنْعِم را مشاهده كنند، نه عكس او را. اين گروه صائدِ سامي، اهل بصر و ذكرند كه برتر از اهل نظر و فكر خواهند بود.

چنين متنعّم شاهدي كاملاً مييابد كه خداي سبحان را بيپرده، آينه، شيشه... نميتوان ديد و اگر خدا بخواهد بدون پرده در سلسلهٴ جبال ستبر تجلّي نمايد، متلاشي ميشوند. ﴿فلمّا تَجَلّي ربّه للجَبَل جَعَلَه دكّاً﴾.[23]

چنين جوانِ خاشع و دانشجوي فاضلي چون به محبوب خود نائل آمد، ميآرمد، زيرا بيتابي و اضطراب و تَجَنُّح به جناحها و تعلّق به تعيّنها و تَسَمّي به اسامي گونهگون، در اثر گم كردن مطلوب يا گمشدن در طلب است؛ اگر كسي گوهري را گم كند. با اضطراب بالا و پايين، چپ و راست، جلو و دنبال را ميكاود، ولي با پيدا كردن آن گوهر كمياب، ميآرمد.

تنها اضطرابها در اثر نديدن و نرسيدن به مطلوب ذاتي است، وگرنه طمأنينه به جاي دلهره و آرامش به جاي تشويش مينشيند.

پيام قرآن كريم در اين باره چنين است: ﴿أَلا بذكر الله تَطمئنُ القلوب﴾؛[24] فقط به ياد خدا دلها آرام ميشود. زيرا او محبوب واقعي و مطلوب حقيقي است. البته تمام كمال در معرفت چنين مطلوب است:

بُتا، پاي اين ره نداري چه پويي ٭٭٭٭ دلا، جاي آن شه نداني چه گويي

همه چيز را تا نجويي نيابي ٭٭٭٭ جز اين يار را تا نيابي نجويي[25]

اشك، علامت اذن ورود

ششم. چون يكي از بركات اين همايش دانشجويي، زيارت بارگاه ملكوتي ثامن الحجج علي بن موسي الرضا(عليه آلاف التحية والثناء) است، تذكر كوتاهي پيرامون اَدَب زيارت بازگو ميشود. براي اين كه روشن شود زيارت مقبول است، توجه به آغاز آن كه اذن دخول حرم مطهّر است، سودمند خواهد بود. اگر هنگام اذن دخول و درخواست اجازهٴ ورود، قطرهٴ اشكي فرو ريخت، خواه از سنخ هراس از آينده وخيم گناه، خواه از صنف شوق به آيندهٴ محمود اطاعت و خواه برتر از همهٴ اينها و از سنخ عشق به لقاي الاهي باشد، نشانهٴ دعوت و علامت اذن ورود به مزار مقدّس است. بايد مراقب بود كه اينحالت در تمام مدت زيارت همچنان از آسيب غفلت و گزند سهو و نسيان مصون بماند.

طيران عقل و قلب

دانشجويان عزيز، فقط با كسي پيوند اعتقادي برقرار كنيد كه در عين نزاهت از تزمُّن و برائت از تمكّن و قداست از توجّه، در هر زمان و هر مكان و هر جهت حضور دارد. براي تحكيم ارتباط با چنين موجودي، يعني ذات اقدس خداي سبحان، طيران از زمان و زمين و جهت لازم است و چنين پروازي از باز مردارخوار بر نميآيد. زيرا قلمرو قدرت طائرانِ مُلكي پرواز به سوي چيزي و به سمت و جهت است، و آن چه در اينجا براي زائر كوي قدس لازم است، پرواز از اصل سمت و جهت است؛ يعني بي سمت و سو شدن، و چنين طيراني از عقل و قلب ساخته است. عزيزان، همهٴ ناقصان، در روز و در جَلْوَت شرمندهاند، ليكن تبهكاران و ناخالصان در شَب و در خَلْوت. سحرگاه كه بندگان سَرَه و عابدان خالص به راز و نياز ميپردازند و پرواز دارند، ناسَرَهها ميگويند: چون كسي ما را نميبيند، چرا عبادت كنيم. اين گروه در تاريكي و تنهايي رسوايند، و هر گونه لذت كاذبي كه در ظاهر بهرهٴ آنان شود، چون بيدار گردند، چيزي از آن ها را احساس نميكنند.

گر نُقل و كباب و گر مِي ناب خوري ٭٭٭٭ ميدان كه بخواب دَرهمي آب خوري

چون برخيزي زخواب باشي تشنه ٭٭٭٭ سودت نكند آب كه در خواب خوري

پروردگارا، نظام اسلامي، مقام معظم رهبري، دولت و ملت و مملكت و تماميت ارضي را در پرتو قرآن و عترت حفظ فرما. ارواح مؤمنان، مراجع، امام راحل (رحمهالله) شهداي انقلاب و دفاع مقدس را با انبيا و اوليا (عليهمالسلام) محشور فرما. جوانان مخصوصاً دانشجويان، بالاخص زائران رضوي (عليهالسلام) را سلامت و سعادت عطا فرما.

والسلام عليكم ورحمة اللّه و بركاته

عبداللّه جوادي آملي

تابستان 1379

 


[1]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 179.

[2]  ـ بحار الانوار، ج 40، ص 153.

[3]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 192، بند 121.

[4]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 87.

[5]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 192.

[6]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 103.

[7]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 14.

[8]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.

[9]  ـ نهج البلاغة، نامهٴ 78.

[10]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 176، بند 34.

[11]  ـ همان، خطبهٴ 113، بند 7.

[12]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.

[13]  ـ جامع صغير، ج 1، ص 144.

[14]  ـ مثنوي مولوي، دفتر چهارم، بيت 3294.

[15]  ـ همان، دفتر ششم، بيت 2636.

[16]  ـ نهج البلاغة خطبهٴ 131، بند 3 ـ 2.

[17]  ـ بحار الانوار، ج 10، ص 451.

[18]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 4، بند 5.

[19]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 29.

[20]  ـ ديوان حكيم سنايي.

[21]  ـ فيه ما فيه، مولوي، ص 126.

[22]  ـ نهج البلاغة، حكمت 147.

[23]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 143.

[24]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.

[25]  ـ ديوان سنايي.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments