بسم الله الرحمن الرحيم و إيّاه نستعين

عناصر اصلي هنر اسلامي

روايت فتح را با درايت شهادت آميختن، و هنر تصوير را با ظفر تحقيق هماهنگ ساختن، و دو قوس نزول و صعود را با منحني تام هنر اسلامي دور زدن، و معقول را با عبور از بستر خيال، محسوس كردن؛ و محسوس را با گذر از گذرگاه تخيل، معقول نمودن، و تجرد تام عقلي را در كسوت خيال كشيدن، و از آنجا به جامهٴ حس درآوردن، سپس از پيراهن حس پيراستن و كسوت خيال را تخليه كردن و به بارگاه تجرّد كامل عقلي رسيدن و رساندن و در لفافهٴ هنر، سه عالم عقل و مثال و طبيعت را به هم مرتبط جلوه دادن، و كاروان دلباختهٴ جمال محبوب را از تنگناي طبيعت به در آوردن و از منزل مثال رهايي بخشيدن و به حرم امن عقل رساندن كه عناصر اصلي هنر اسلامي را تشكيل مي دهند، در سلالهٴ سلسلهٴ سادات و دودهٴ شجرهٴ طوباي شهادت؛ يعني شهيد سعيد سيد مرتضي آويني (رحمه‏الله) و ديگر هنرمندان متعهد ديني تبلور يافت و مي يابد.

هنر سواري دلير كه روي ميدان از او ٭٭٭٭ چو كاغذ از كلك او ز لعل گير نشان

برترين ويژگي هنر اسلامي

مهم‏ترين شاخص هنر اسلامي توان ترسيم معقول در كسوت محسوس و قدرت تصوير غيب در جامهٴ شهادت است.

هنرهاي غير اسلامي چون جايي در جهان معقول و ملكوت ندارند و از عقل منفصل بي بهره و از مثال منفصل بي نصيب اند و فقط از وهم و خيال متصل استمداد مي كنند، هرگز مايهٴ عقلي نداشته و ره آورد غيبي ندارند. زيرا مكتبي كه ماده را اصيل مي داند و موجود غير مادي را خرافه مي‏پندارد و نشئهٴ تجرّد و غيب را افسانه تلقي مي كند،هيچ‏گاه پيامي از عالم عقل و غيب ندارد و هرگز هدفي جز وهم و خيال نخواهد داشت.

اوج عروج يك انسان از ديدگاه هنرمند مادي همانا مقام مثال متصل و وهم به هم آميخته است و آن‏جا كه سخن از نام و نان و وام و دانه نباشد، هنرمند مادي را راهي نيست و آن‏جا كه از تشويق و تقدير و ثنا و سپاس و يادنامه و مانند آن اثري نباشد، هنرور مادي را باري نخواهد بود، زيرا قلمرو پرواز هنرپرداز مادي همانا منطقهٴ بستهٴ خيال و مدار محدود وهم است.

ولي مكتب الاهي كه عوالم سه گانه طبيعت و مثال و عقل را ثابت مي‏كند و هر يك را مظهر نامي از نام‏هاي جلال و جمال الاهي مي‏داند و براي عروج انسان ملكوتي مرزي نمي‏بيند و لقاءالله را كه هماره بيكران بوده و هست و خواهد بود، مائده و مأدبهٴ سالك صالح و عارف واصل و شاهد عاشق مي داند، بحر تيّار و درياي موّاج هنرورزي را فراسوي هنرمند اسلامي قرار مي‏دهد تا پيام‏هاي گوناگون را كه از هاتف عقل و منادي غيب از وراي حجاب‏هاي نوري و ظلماني دريافت كرده است، به قلمرو مثال منفصل درآورده، از آن پايگاه به مرحلهٴ وهم و خيال تنزل داده، سپس به منصهٴ حسّ و صحنهٴ صورت، نازل كند تا باديه نشينان تشنهٴ حس را بر بال‏هاي ظريف هنر نشانده، از خاكدان طبيعت به دامنهٴ مثال و خيال رسانده، از آن‏جا به قلهٴ رفيع عقل و مقام منيع غيب واصل كند.

تا از زبان مولاي غيب و شهادت، نغمهٴ دل انگيزِ: ﴿... فادخلي في عبادي ٭ و ادخلي جنّتي﴾[1] را با گوشي بشنود كه در سايهٴ قرب نوافل فراهم كرده، با روحي درك كند كه با ولاي جمع فضائل به دست آمده است، تا روشن گردد كه سير از زمين طبيعي به سپهر مادي، نتيجهٴ هنر مادي است، ولي سلوك از طبيعت به مثال و از آن‏جا به عقل و خلاصه جهان را از عقل شروع و به عاقل ختم كردن محصول هنر الاهي است كه اسلام داعيهٴ آن را داشته، هماره تربيت يافتگاني جامع را ارائه كرده و مي كند.

برترين هنر

هيچ هنري به از اين نيست كه انسان كامل جامع به نوبه خود دو سر خطِّ حلقهٴ هستي را به هم بپيوندد و صعود و نزولي را كه خود پيموده است، در قالب هنر عرضه كند تا سالكان هنر دوست را به همراه هنر پروريِ خويش، به منطقهٴ وسيع آفرينش آگاه كند و فطرت جمال دوست و جلال نواز آنان را از انس با گلرخان خاك آلود طبيعت و نوازندگان غبارين ماده و سرايندگان ژوليدهٴ زمين و خوانندگان گرد گرفته بستر غَبراء برهاند و به جمال بي زوال ماوراء طبيعت و جلاي بي مثال معنا و كمال بي وبال عقل و غيب و نواي دل‏پذير و روح انگيز مولاي هر عبد صالحي برساند.

تا معلوم شود كه طواف در مدار بتكده و ميكده و عشرتكده و بالاخره طبيعت كده، شايستهٴ انسان هنرجو و كمال دوست نيست، بلكه هنر در بازشناسي مجدّد عالم و آدم، و جهان را وسيع تر از منظر محدود طبيعيون شناختن، و انسان را همتاي فرشتگان، بلكه بالاتر ديدن است و راه نيل به اين هدف سامي، از عقبه هاي كئود گذشتن و ميدان‏هاي مين را با ايثار نفيس و بذل نفس پشت سر گذاشتن و براي همهٴ راهيان كوي هنر و سوي ظفر، ره آوردي چون ره توشهٴ شهيد فقيد سيّد مرتضي آويني(رحمه‏الله) آوردن است.

جامه رساي هنر و پوشش پرنياني هنرپروري جز بر اندام كامل و جامع سالكاني چون شهيدان شاهد برازنده نيست و قباي اطلس هنر جز براي قامتِ راست قامتان تاريخ و شيفتگان خدمت نه تشنگان قدرت، زيبنده نخواهد بود.

بر تن ناقصان، قباي كمال ٭٭٭٭ به طراز هنر ندوخته‏اند

اثر شاخص هنري قرآن

گرچه قرآن كريم كه كلام خداي بي‏چون است، معارفي والاتر از شهود عارفان و فهم حكيمان و درك فقيهان و انديشهٴ متكلمان و باور محدّثان و يافته هاي مورخان و صدها فرزانهٴ خردمند ديگر دارد. زيرا مجلاي متكلّم نامتناهي، كلامي نامحدود خواهد بود، چنانكه درجات بهشت موعود نامحدود به عدد آيات قرآن كريم است و به قاريان آگاه به معاني و آشنا به احكام و حِكَم قرآن گفته مي شود: «بخوان و بالا برو» و خوانندهٴ رسمي بهشتيان داود پيامبر است.

ليكن اثر بارز و شاخص هنري آن همانا در اين است كه از رهگذر فصاحت و كوي بلاغت كه چهرهٴ خاص هنر سمعي است، لطايف بلند عالم لاهوت را در پردهٴ استبرقي عقل پيچيده، آنگاه در جامهٴ پرنياني مثال و خيال و وهم پوشانده، سپس در كسوت حريري آيه و سوره ارائه كرد.

در اين‏حال، جهانيان را به تماشاي آن فراخوانده، به تحدّي و مبارزه دعوت كرده، عجز همگان را در ساحت قدس هنر ادبي خويش آشكار كرده و قبل از قيام قيامت كوسِ ﴿لمن الملك﴾ سر داده، پاسخ اعتراف آميز و عجز آلود ﴿لله الواحد القهَّار﴾[2] را از همگان دريافت مي‏كند.

سر كاميابي هنر قرآني

آن چه سبعهٴ معلقه را به زير كشيد، هنر ادبي قرآن است و آن چه ديوار كعبه را از لوث معلقات سبع تطهير كرد، هنر است، چه اين‏كه آن چه بتكده را از بتها پاك مي‏ساخت، تبر است كه يكي به دست حضرت ابراهيم بت‏شكن خليل الرحمن انجام شد و ديگري به زبان حضرت محمدبن عبدالله، حبيب الله منادي: «أنا أفصح من نطق بالضاد»[3] صورت پذيرفت.

سرّ كاميابي هنر قرآني و ناكامي هنر مزعوم و فائل جاهلي آن است كه هنر موهوم جاهلي از مرز سجع و قلمرو قافيه و منطقهٴ عروض و ميدان تشبيب و عزل و صحنهٴ قصيده خرافي و محدودهٴ خيال و مثال متصل فراتر نرفت، ولي هنر ادبي و معقول الاهي چنانكه قبلاً اشاره شد مراحل سه گانهٴ عالم امكاني را در صعود و نزول، بدون طفره و فتور، پيمود و به خاكيان توان جهش به عالم فرشتگان داد و هرگونه خيال پردازي موهوم را محكوم كرد و هيچ‏گاه از حق نگذشت و از باطل سراب گونه مدد نگرفت و با ظهورش نه مجالي براي جاهليت كهن ماند، نه موقعيتي براي جاهليت جديد؛ ﴿قل جاء الحقّ و ما يبدي‏ي الباطل و ما يعيد﴾.[4]

هنر نظر به سراپاي او اگر افكند ٭٭٭٭ ز پاي تا سر او را هنر بيند

تميز هنر صادق از كاذب

هنرمند قرآني همان فرزانهٴ جهان بين است كه هرگز به مكتب‏هاي الحادي اعتنايي ندارد و به ره آورد بي مايهٴ مكتب‏هاي مادّي چشم نمي دوزد و عشق ممدوح هنري و محمود ادبي را با شهوات مشئوم و مذموم بي هنري اشتباه نمي كند و ساكنان كوي عفاف را به بدحجابي يا بي حجابي كه نفي عفاف را به همراه دارد، دعوت نمي نمايد و مرغ باغ ملكوت را با نغمهٴ سرد ناسوتيان سرگرم نمي كند و فرهنگ برائت از طبيعت و نزاهت از مادّه را با آهنگ ناموزون خاكيان از ياد نمي برد و سرانجام تسليم بي هنر نادان نمي‏شود.

هنرمند كي زير نادان نشيند ٭٭٭٭ كه بالاي سرطان نشسته است جوزا

يعني در چهرهٴ گنبد مينا ستاره هايي كه شكل خرچنك و سرطان است، بعد از ستاره هايي كه شكل جوزا و گوسفند سياه كه در آن نقاط سفيدي است، واقع شده است.

غرض آن كه، هنر صادق را از كاذب جدا كردن كار هنرمندان الاهي است، همان‏طور كه تشخيص صادق از كاذب برعهدهٴ پزشك معالج بيمار مجروح است و همانگونه كه تميز صبح صادق از كاذب برعهده اخترشناس ماهر است و همان‏طور كه تبيين اشك صادق و تفكيك آن از گريهٴ كاذب مدعيان باطل، بر عهدهٴ داوران ورزيده و قاضيان مجرّب است.

آري، امتياز هنر صادق از كاذب نيز در اختيار متخصصان هنر الاهي است كه حق را از باطل و آب را از سراب جدا مي كنند و در پرتو تعليم روح نواز قرآني، پاك را از ناپاك تمايز مي بخشند؛ ﴿ليميز الله الخبيث من الطّيب﴾.[5]

تبلور هنر اسلامي در ترسيم، تصوير و تمثيل

نكته اي كه عنايت به آن براي همهٴ اديبان هنر دوست و هنرمندان ادب پرور سودمند است، اين است: گرچه غالب هنرهاي پيروان «بودا» و «برهمن» در جامهٴ تجسيم و مجسمه‏هاي بي روح خلاصه مي‏شود و نيز اكثر هنرهاي حاميان مسيح و پيروان عيسي(عليه‏السلام) در كسوت سنگ تراشي و پيكرهاي بي‏جان خاتمه مي پذيرد؛ ليكن بخش مهم هنر پيروان قرآن و حاميان اعجاز كلامي آن در ترسيم، تصوير، تمثيل، تشبيه‏هاي سمعي و بصري و بدون تجسيم، متبلور مي شود كه پيام خاص خود را به همراه دارد تا همگان ضمن بهره وري از هنر قرآن، در درياي موّاج آن غوص مي كنند، بدون آن كه غرق شوند و از شنا كردن در آن آب حيات لذت ببرند، بدون آن كه گرفتار خفگي شوند.

اگر هنرمندي از رهگذر صوت حسن و نغمهٴ غم زدا يا تصوير و ترسيم و تمثيل روح پرور، پيامي به گوش منتظران نداي غيب برساند و از كنگرهٴ عرش، صفير آشنايي به سمع مشتاقان كوي وصال واصل كند و در نتيجه گروهي را در دامن شرع مقدس به واجب و مستحب تربيت كرده، از حرام و مكروه رهايي بخشد، هنرپرور اسلامي است.

آن چه در اين متن كوتاه تنظيم شد، عبارت است از:

1. تبيين خطوط اصلي هنر اسلامي و جدايي آن از هنر غير اسلامي .

2. تبلور هنر ادبي اسلام در قرآن و سرّ پيروزي هنر اسلامي بر هنر جاهلي.

3. امتياز اساسي هنر تجسيم پيروان بودا و برهمن از يك سو و پيروان مسيح(عليه‏السلام) از سوي ديگر، با هنر اصيل اسلامي كه منزه از بوي بودائي و تثليث ترسائي است، بلكه توحيد ناب است.

4. تعريف هنرمند اسلامي و جدايي آن از هنرپيشهٴ غير اسلامي.

5. هنرمندان شهيد، جانباز، آزاده و بالاخره شيفتهٴ نظام اسلامي و مستقل و خودكفا، جامع هنر و ظفراند و هنر شهادت را شاهد هنرمندي خويش قرار داده اند كه: آفتاب آمد دليل آفتاب.

6. قدرداني و سپاس از همهٴ عزيزان هنرپرور، اعم از رفته ها و مانده‏ها كه هنر انسان و اسلام شناسي را مايهٴ غوص در درياي جمال و جلال هنر قرار داده، بدون غرق و مردود شدن به عمق آن رفته، گوهرهاي گرانسنگ معرفت و تربيت و وفاداري به نظام و امام راحل (رحمه‏الله) را به ارمغان آورده، همگان را به آرمان‏هاي اسلامي فراخوانده و مي خوانند؛ به اميد رشد هنر اسلامي و پرورش هنرمندان متعهّد.

قم. ارديبهشت 1372

جوادي آملي

 


[1]  ـ سورهٴ فجر، آيات 29 ـ 30.

[2]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 16.

[3]  ـ بحار الانوار، ج 2، ص 163.

[4]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 49.

[5]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments