بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
توفيق رهيابي به ساحت قدس ربوبي
حمد خداي سبحان را سزاست كه توفيق رهيابي به ساحت قدس ربوبي را نصيب سالكان ِصادق كوي صفا فرمود: ﴿لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الي مضاجعهم﴾.[1] تحيّت و درود الهي پيامبران را به جاست كه فرهيختگان مكتب آنان، در كاسه سر و كيسه صدر، چيزي جز ولايت خدا و مظاهر اسماي حسناي او ندارند. تصليه و تسليم، ويژه حضرت ختمي مرتبت و دوده طاها و ياسين را رواست كه از صدر آفرينش تا ساقه پرورش همتايي نداشته و در بي همانندي مظهر تام خداوندياند كه ﴿ليس كمثله شيء﴾؛[2] به اين ذوات مقدّس تولّي داريم و از دشمنان آنان تبرّي ميجوييم.
گراميداشت دفاع مقدس و ارج نهادن به شهداي گمنام
ضمن گراميداشت هفته دفاع مقدّس كه در ايام فرخنده مبعث واقع شده است و تكريم مردم بزرگوار و حق شناس اين مرز و بوم و تقدير از مساعي مسئولان ارجمندِ كشفِ ابدانِ مطهّرِ شهيدانِ راه قرآن و عترت(عليهمالسلام)، به ويژه شهداي گمنام، توجه برادران و خواهران ايماني به چند اصل حياتي جلب ميشود.
تبري از سلطه گري و تنزه از سلطه پذيري
يكم. نظام استوار بر هندسه عدل، مبرّاي از سلطهگري و منزّه از سلطهپذيري است، زيرا هر دو خروج از قلمرو قسط و ورود به منطقه ممنوعه تجاوز است و هيچكدام با روح اسلام كه بر متن اعتدال قرار دارد، سازگار نيست؛ گرچه امت مسلمان از وسوسه تعدّي به حريم ديگران مصون است، ولي از دسيسه بيگانگان به حَرَم امن او در امان نيست و صفحات گوياي تاريخ تازه و كهن سند معتبري است؛ چه اينكه جريان مشهود دفاع مقدّس هشت سال براي همگان روشن است.
حفظ تماميت ارضي، مواريث فرهنگي و حريم پاك دين
به منظور حفظ تماميت ارضي از يك سو و صيانت ذخائر طبيعي و مواريث فرهنگي از سوي ديگر و نزاهت حريم پاك دين كه مهمترين عامل حيات بخشي جامعه است، از طمع تسامح و تساهل دگرانديشان از سوي سوم، لازم است همگان به رهنمود وحي الهي گوش فرا دهيم؛ ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولكنّ الله ذوفضل علي العالمين﴾؛[3] ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً﴾.[4]
ضرورت دفاع قهرآميز و قطع طمع بيگانگان
دفاع از كيان كشور اسلامي در پرتو حراست همه جانبه از تمام مظاهر تمدّن يك ملّتي است كه تمدّن خويش را در تديّن خود ميداند، و سرّ ضرورت دفاعِ قهرآميز آن است كه هرگز خشونتِ مهاجمان با نرمش آسيب ديدگان برطرف نميشود، چنانكه حضرت علي بن ابيطالب امير مؤمنان(عليهالسلام) فرمودهاند: «ردّوا الحجر من حيث جاء فانّ الشرّ لا يدفعه الاّ الشرّ»؛[5] سنگ جفا را همانجا كه آمد باز گردانيد و مادامي كه امت اسلامي چونان بنيان مرصوص نباشد، دشمن مهاجم احساس ستبري و اقتدار نكند، مرز و بوم متدينان در امان نيست، لذا خداوند فرمود: ﴿وليجدوا فيكم غلظةً﴾؛[6] يعني بيگانگان نسبت به شما طمع نكنند، نه آنكه شما ابتدائاً به آنها هجوم آوريد.
مرجع همه جهادها، دفاع و رجوع حقيقت دفاع به دفع
جريان دفاع از هر مسلماني نيز همسان با دفاع از خود، از بهترين فرائض ديني است؛ رسول گراميصلي الله عليه و آله و سلم چنين فرمود: «من ردّ عن قومٍ من المسلمين عادية ماءٍ او نارٍ وجبت له الجنّة»؛[7] هر كس از گروهي از مسلمانان، طغيان آب يا آتش را برگرداند، بهشت براي او ثابت است؛ عنوان آب و آتش، نموداري از هر گونه تعدّي و تجاوز طبيعي يا انساني است و چون مرجع تمام جهادها، هر چند ابتدايي به نظر برسد، به دفاع است و حقيقت دفاع، دفع بيگانهاي است كه راه خدا را مسدود و راهيان طريق او را مصدود و نهال بالنده جامعه را چون برخي گياهان پژمرده تموزسوزان مثدود ميكند. هماهنگي جمال و جلال الهي در جريان قصاص و جهاد حيات بخش
بنابراين مكتب مهر پرور خدا جمال نرم خويش را در نهان جلال قهر آميز تعبيه كرد و جريان قصاص و دفاع را كه ظاهراً خشناند، عامل زندگي سالم معرّفي كرد و درباره آنها چنين فرمود: ﴿ولكم في القصاص حياةٌ يا اولي الالباب﴾ [8] كه ناظر به حيات بخشي قصاص است و ﴿يا ايها الذين آمنوا استجبيوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم﴾ [9] كه سياق و سباق آن راجع به حيات آفريني قانون جهاد و دفاع از ميهن اسلامي است. هر چند اطلاق آن شامل ساير دستورهاي ديني هم ميشود.
حيات جاودانه شهيدان مجاهد
از اينجا ميتوان حيات جاودانه مدافعان و مجاهدان در راه خدا را به طور عموم استنباط كرد؛ يعني آيه ﴿ولاتحسبنَّ الذين قُتلوا في سبيل اللّه أمواتاً﴾ [10] و آيه ﴿ولاتقولوا لمن يقتل في سبيل اللّه أموات﴾،[11] فقط عهده تبيين حيات جاودانه شهيدانند و از اثبات حيات معقول ساير رزمندگان قاصراند و بدون آنكه دليل حصر باشند و حيات سايران را نفي كنند، در صدد توسعه حيات و اثبات آن براي غير شهيدان نيستند، ليكن آيه سوره انفال كه عهده دار اثبات حيات اجابت كنندگان دعوت به جهاد و هدايت به دفاع است، شامل تمام مبارزان نستوه با اخلاص ميشود؛ خواه شهيدان رحيل و خواه شهيدان زنده ويلچري و خواه آزادگان در بند و خواه فاتحان سرافراز و سرداران پر افتخار جمهوري اسلامي ايران، ليكن مسئوليت اينان براي حفظ حيات معقول به دست آمده امت فراوان است كه اميدواريم همگان در صيانت آن سعي رسا داشته باشند؛
بر دار ملك جاودان، بين كشتگان زنده جان ٭٭٭٭ مانند منصور جوان، در ارتضا آويخته
عشقا تويي سلطان من، از بهر من دادي بزن ٭٭٭٭ روشن ندارد خانه را، قنديل نا آويخته[12]
جنبه ملكي و صبغه ملكوتي خون شهيد
اصل دوم. هر چند جنبه مادي و مُلكي خون شهيد، همچون دم قرباني، به خدا نميرسد؛ ﴿لن ينال الله لحومها و لا دمائها﴾،[13] ليكن صبغه ملكوتي آن كه كلم طيّب و صبغة الله است، به سمت بيسمتي خداي سبحان صعود ميكند؛﴿إليه يصعد الكلم الطيّب والعمل الصالح يرفعه﴾ [14]، و چون سراسر جهانِ طبيعت و فراطبيعت وجه خداست؛ ﴿فأينما تولّوا فثّم وجه الله﴾ [15]، شهيدي كه ناظر وجه خداست، با هر زبان زمزمه كند و در هر زمان قلب تاريخ گردد و در هر زمين بيارامد، دو عنصر محوري را كه ره آورد فرهنگ شهادت آور و شهيد پرور اسلام است، به همراه دارد؛ يكي در سپهر غيب و ديگري در پهنه شهادت.
امّا آنچه به قلمرو غيب بر ميگردد، اين است كه چون دم شهيد به سوي فراسويي خداوند عروج كرد، خون بهاي او خداست و خون خواهي وي نيز در اختيار او است، از اين جهت حضرت ابا عبدالله الحسين(عليهالسلام) ثار الله است و خداي منّان نيز ثائر اوست و چون وجه خداوند از گزند زوال مصون است، مآثر خون شهيد و آثار دم طاهر او پايدار خواهد بود، و امّا آنچه به منطقه شهادت بر ميگردد، اين است كه به شهداي كربلا كه شهيدان ديگر راهيان همان راهند، گفته ميشود: «طبتم وطابت الارض التي فيها دفنتم و فزتم فوزاً عظيماً».[16]
پيكر ظاهري شهيد، پايه رحمت ايران
همانطوري كه وجود عنصري حضرت ختمي مرتب مايه بركت مكّه بود، پيكر ظاهري شهيد راه آن حضرت پايه رحمت آمل و ديگر شهرهاي ايران اسلامي است، و اگر سرزميني در اثر آرميدن شهيد، طيّب و طاهر شد، از هر كوي و برزن آن، شجر شاداب و ثمر شيرين ميرويد و ميبالد و به بار مينشيند: ﴿والبلد الطيّب يخرج نباته بإذن ربّه﴾.[17]
ره توشه سرزمين پاك و معطر شهدا
پيشرفت علمي، نزاهت روحي، پايداري در قبال تهديد اكبر استكبار، پايمردي در برابر تحديد صهيونيست بين الملل، استقلال در قبال تطميع، استغنا در برابر تحبيب، و بالاخره حضور در صحنه سياست ديني و حفظ وفاق ملّي را ميتوان ره توشه طيّب سرزمين معطّر شهدا دانست كه عارفانه شهود عيني را بر حصول ذهني ترجيح دادند و راه نزديك فنا را بر طي طريق پر پيچ و خم مدرسه مقدّم داشتند و هراس را از قرب به بارگاه عشق هراساندند و خوف و احتياط را به درس و بحث و اشتغال روزانه روانه كردند و با سرودن نغمه:
گرفتم گوشِ عقل و گفتم اي عقل ٭٭٭٭ برون رو كز تو وارستم من امروز
قطعنامه عاشقانه شهيدان
مرز خود را از محدوده تنگ منظرِ عاقلانِ خرد مدار جدا كردند و نامه اصحاب روايت و درايت را از صحيفه نوراني صحابه رؤيت بيرون بردند و با قطعنامه «لَكُمْ ذِهْنكُم و لَنا عَيننا، و لكم وهْمُكم و لَنا فَهْمُنا و لكم عِلْمكم و لنا عِشْقنا»، مترنّمانه چنين سرودهاند:
عاقلان از مُورِ مرده در كشند از احتياط ٭٭٭٭ عاشقان از لاابالي اژدها را كوفته
عاشقان با عاقلان اندر نياميزد از آنك ٭٭٭٭ در نياميزد كسي ناكوفته با كوفته[18]
برتري مداد علما بر خون شهدا
البته عالماني چون امام راحل(قدسسرّه) كه با بنان و بيان خويش، بنياني مرصوص بنا نهاد و در آن عاشقانِ شاهد پرورش داد، مداد آنان برتر از خون شهيدان است، زيرا معلّم هر رشتهاي از متعلّم در آن فنّ برتر است. اما كساني كه جانمايهاي جز مفاهيم مشوب ذهني ندارند، هرگز تاب هماوردي خون پاك و سره سربازان حضرت مهدي(ارواحنا فداه) را ندارند.
همه حجّاج برفته حرم و كعبه بديده ٭٭٭٭ تو شتر هم نخريده كه شكستست مهاره
سوي صحراي عدم رو، به سوي باغِ اِرم رو ٭٭٭٭ مي بي دُرْد نيابي تو درين دور زمانه[19]
تفاوت شهيدان با دنيا طلبان
تفاوت عاقلان و عاشقان در درجه بهشت است، ولي تباين شهيدان با دنياطلبان در حق و باطل، صدق و كذب، آب و سراب و بالاخره در بهشت و دوزخ است.
بده آن باده جاني كه چنانيم همه ٭٭٭٭ كه مي از جام و سر از پاي ندانيم همه
همه در بند هوايند و هوابنده ماست ٭٭٭٭ كه برون رفته از اين دور زمانيم همه
همچو سُرنا بخروشيمِ بِه شُكر لب يار ٭٭٭٭ همه دكان بفروشيم كه كانيم همه
مصحف آريم و به ساقي همه سوگند خوريم ٭٭٭٭ كه جز از دست و كفت مي نستانيم همه[20]
مجاهدان نستوه و توفيق رهيابي راه خدا
اصل سوم. مجاهدان نستوه و مدافعان مخلص، توفيق رهيابي راه خدا را به طور ويژه مييابند؛ ﴿الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا﴾ [21]، و اين راهِ مخصوص همان صراط مستقيمي است كه روندگان آن انبيا، صدّيقون، شهدا و صالحاناند.[22]
همه اين راهيان طيّب و طاهر، توفيق مظهرّيت خداي سبحان را در احياي سنّت صحيح و حسن و تداوم بر آن يافتند و همانطوري كه خداي سبحان تمام كارهاي خود را براساس صراط مستقيم تنظيم ميفرمايد: ﴿إنّ ربّي علي صراط مستقيم﴾ [23] و هرگز آن را تغيير نميدهد، به نحوي كه آن را بدون بدل ترك كند يا كژ راههاي را بدل آن قرار دهد ...؛ ﴿فلن تجد لسنّت الله تبديلاً ولن تجد لسنّت الله تحويلاً﴾.[24]
تغيير ناپذير بودن راه شهيدان
اين گروه، يعني سالكان صادق كه مبارزان با اخلاص نيز از ايناناند، هرگز خيالِ تبديل در دل و توّهمِ تحويل در سر نپرورانده و به آن اصلاً فكر نميكنند: ﴿مِن المؤمنين رِجالٌ صَدَقوا ما عاهدُوا اللّه عليه فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلّوا تبديلاً﴾؛[25] نه پيشگامان از رفتن نادم ميشوند و نه راهيان از اقتداي به آنان نگران، زيرا هم راه خود را به خوبي شناختند و هم همراهان خوب را به رفق و مدارا دريافتند؛ ﴿وحَسُنَ أولئك رفيقاً﴾.[26] در چنين فضايي، علم و شهود مجالي براي ندامت و تغيير منهج وجود ندارد؛ نه نصحِ دوستان خام و نه طعنِ دشمنان پخته، هرگز توان نفوذ به سرّ سويداي دل آنان ندارد؛
يك پرده برانداخته آن شاهد اعظم ٭٭٭٭ از پرده برون رفته همه اهل زمانه
كي سرد شود عشق زآواز ملامت ٭٭٭٭ هرگز نَرَمد شير زفرياد زنانه
پركن تو يكي رطل ز ميهاي خدايي ٭٭٭٭ مگذار خدايان طبيعت به ميانه[27]
دلدادگي به خدا، راز استواري دليرمردان
راز استواري دليرمردان عرصه جهاد و صحنه دفاع، دلدادگي آنان به خداي سبحان است كه ﴿له مقاليد السموات والأرض﴾.[28] آشنايي با صاحب كليد، عاشقِ آشنا را كليددار درهاي بسته ميكند. آنگاه راه مسدود و درب مَغْلوق براي او وجود ندارد، بلكه تمام راههاي صحيح به روي او مفتوح و همه دربهاي گنجينه، به چهره او گشاده است؛
يك دسته كليدست به زير بغلِ عشق ٭٭٭٭ از بهر گشاييدن ابواب رسيده[29]
لطف ويژه شهادت گمنامانه
اصل چهارم. گرچه شهادت سعادت ابد را به همراه دارد، لذا در نيايشهاي امامان معصوم(عليهمالسلام) به عنوان يك خواسته برخاسته از معرفت والا مطرح است: «نسأل الله منازل الشهداء» [30]؛ «حمداً ... نصير به في نظم الشهداء بسيوف أعدائه، إنّه ولي حميدٌ»،[31] ليكن شهادت گمنامانه لطف ويژهاي دارد كه شهادت شهرگان فاقد آن است.
گمنامي اضطراري و اختياري
اين پيام گذشته از تعظيم مقام شامخ همه شهيدان، فروتنانه در پيشگاه گمنامان نامور ونامآوران بينام آنان كرنش دارد و شمّهاي از فضائل گمنامي را ترسيم مينمايد؛ گمنامي گاهي اضطراري است و زماني اختياري؛ گمنامي اضطراري چون مرگ طبيعي و اجباري افتخار آور نيست، زيرا صرف مردن بدون ويژگي مايه فخر نخواهد بود. گمنامي اختياري نظير موت ارادي و اختياري فخر وافر را به همراه دارد.
مراتب گوناگون شهيدان كوي حق
سرّ كمال بودن گمنامي ارادي آن است كه شهيدان كوي حق داراي مراتب متعدداند، هر چند همگان از بند طبيعت رهيده و به ملكوت فراطبيعت بار يافتند. مرتبه برخي از آنان با تثليث و مرحله بعضي با تثنيه، و درجه اوحدي آنها با توحيد ناب تأمين شده است، زيرا عدّهاي هم به خود كه شهيداند، عنايت دارند و هم به شهادت خويش كه كمال برين [است] اهتمام ميورزند و هم به مشهودٌ له كه خداي سبحان است، تقرّب ميجويند.
مقام واحدي كوي شهادت و شهداي گمنام
اين مثلّث، يعني عنايت به سه منظر و منظور، سبب تثليث نگري اين گروه است و عدّهاي، هرچند به خود عنايت ندارند، ولي از شهود كمال شهادت غافل نيستند و آن را منظور دارند كه چنين آميختگي مايه تثنيه نگري اين گروه است؛ نظير آنچه درباره اهل معرفت گفته شد كه «من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثاني»،[32] و عدّهاي كه اوحدي كوي شهادتاند، از شهود خود و شهادت خويش فاني شدند و به بقاي مشهودٌ له، يعني خداي سبحان باقياند، نه نامي ميطلبند و نه عنواني و نه مرقد خاص و نه مضجع مخصوص كه چنين فنا و تجريدي پايه توحيد ناب و وحدت نگري اين موحّدان ناياب است.
اين عدّه از شهداي گمنام مؤمنانياند كه قلب آنان عرش الرحمان است و اشك شوقي دارند كه قلب آنها بدون آن ناآرام است و فقط به نام خدا با آن ميآرامد: ﴿وكان عرشه علي الماء﴾؛[33]
گفتي آن آب را كه عرش بر اوست ٭٭٭٭ اشك كرّوبيان همي يابم
جمله خلق را در اين دريا ٭٭٭٭ چون نم ناودان همي يابم
بر سر هر كه سر نباخت در او ٭٭٭٭ قهر او قهرمان همي يابم
رهبر و راه و راهرو همه اوست ٭٭٭٭ من بدين صد بيان همي يابم[34]
حديث فنا، راز نايابي يا كم يابي شهيدان گمنام
سرّ نايابي يا كم يابي چنين شهيدان گمنام آن است كه حديث فنا صَعْب بلكه مستصعب است، چون طاغي زراندوز به استبرق غرور ميبالد و عابد زهد فروش به بوريايي متكي است كه بوي ريا از آن استشمام ميشود، دوناني كه به دو نان بسنده ميكنند و براي دستيابي به آن از هيچ هبوطي هراس ندارند، همگي يا سنگين باران واماندهاند يا سبكباران ساحلها؛
بحري است عشق و عقل از او بر كنارهاي ٭٭٭٭ كار كنارهگي نبود جز نظارهاي
و آنجا كه بحر عشق درآمد به جان و دل ٭٭٭٭ عقل است اعجمي و خِرَد شير خوارهاي
در پردهٴ وجود زهستي عدم شوند ٭٭٭٭ آنها كه ره برند رد اين پرده پارهاي
گرصد هزار سال درين ره قدم زني ٭٭٭٭ تا تو تويي، تو را نتوان كرد چارهاي
در هر هزار سال به برج دلي رسد ٭٭٭٭ از آسمان عشق بدين سان ستارهاي
عطّار اگر پياده شوي از دو كون تو ٭٭٭٭ در هر دو كون چون تو نباشد سوارهاي[35]
شهيدان نامور گمنام و سير ملكوتي آنان
اينان، يعني شهيدان نامور گمنام، غير از خداي بي نَديد را نديدند و در آغاز جواني دل را براي محبوب ازلي از هرچه زائل شدني بود، تطهير كردند؛ آنگاه دل را رها كرده به ديار فنا سپردند تا دلبر، همه صحنه را تصاحب كند، سپس با كيمياي غيبي فاني را باقي و فقير را غني نمايد.
دلا هماي وصالي بپر چرا نپري ٭٭٭٭ ترا كسي نشناسد نه آدمي نه پري
چه باشد آن مس مسكين چو كيميا آيد ٭٭٭٭ كه او فنا نشود از مسي به وصف زري
كيم بگو من مسكين كه با تو من مانم ٭٭٭٭ فنا شوم من و صد من چو سوي من نگري[36]
پختگي ادبيات عارفان در پرتو انس با ميدان مين و خمپاره
ادبيات عارفان اهل نظر، وقتي پخته ميشود كه چون ادبيات شاهدان اهل بصر، با ميدان مين و خمپاره مأنوس گردد، طوري كه خود را با همه شئون فراموش كند، ولي نغمه تكبير او فضاي جبهه را به «سبوحٌ قدوسٌ ربّنا وربّ الملائكة والرّوح» عطر آگين نمايد و پيام به جا مانده آن نامداران گمنام اين است:
مَن فاني مطلق شدم تا ترجمانِ حقّ شدم ٭٭٭٭ گر مست و هشيارم زمن كس نشنود خود بيش و كم[37]
درس عشق و فنا از غزل امام گمنامان نامور
در پايان بيتي از غزل امام گمنامان نامور كه درس عشق و فنا را همراه با دروس فراوان ديگر، به جهان معاصر عرضه كرد، به عنوان حسن ختام اين پيام ارائه ميشود.
با هستي و هستي طلبان پشت به پشتيم ٭٭٭٭ با نيستي از روز ازل گام به گاميم[38]
مجدّداً اعتلاي مقام شهدا، به ويژه گمنامان نامدارشان مسئلت ميشود و از حضور همگان تقدير و كوشش بيشائبه سپاه و بسيج مشكور و سعي بليغ مسئولان محترم، مورد قبول واقع شود!
پروردگارا! نظام مقدس اسلامي، مقام معظم رهبري، مراجع تقليد، دولت و ملت و مملكت را در ظلّ ولي عصر (عج) حفظ فرما!
امام راحل (قدسسرّه)، شهداي عزيز، به ويژه گمنامان نامور را با انبيا محشور فرما! خانوادههاي معزّز آنان را اجر صابران عطا فرما!
والسلام عليكم ورحمة الله
جوادي آملي 2/7/1382
[1] ـ سوره آل عمران، آيه 154.
[2] ـ سوره شوري، آيه 11.
[3] ـ سوره بقره، آيه 251.
[4] ـ سوره حج، آيه 40.
[5] ـ نهجالبلاغه، حكمت 314.
[6] ـ سوره توبه، آيه 123.
[7] ـ الكافي، ج 2، ص 164.
[8] ـ سوره بقره، آيه 179.
[9] ـ سوره انفال، آيه 24.
[10] ـ سوره آل عمران، آيه 169.
[11] ـ سوره بقره، آيه 154.
[12] ـ ديوان شمس تبريزي.
[13] ـ سوره حج، آيه 37.
[14] ـ سوره فاطر، آيه 10.
[15] ـ سوره بقره، آيه 115.
[16] ـ اقبال الاعمال، ص 335.
[17] ـ سوره اعراف،آيه 58.
[18] ـ ديوان شمس تبريزي.
[19] ـ ديوان شمس تبريزي.
[20] ـ همان.
[21] ـ سوره عنكبوت، آيه 69.
[22] ـ سوره نساء، آيات 69 ـ 68.
[23] ـ سوره هود، آيه 56.
[24] ـ سوره فاطر، آيه 43.
[25] ـ سوره احزاب، آيه 23.
[26] ـ سوره نساء، آيه 69.
[27] ـ ديوان شمس تبريزي.
[28] ـ سوره زمر، آيه 63.
[29] ـ ديوان شمس تبريزي.
[30] ـ نهجالبلاغه، خطبه 23.
[31] ـ صحيفه سجّاديه، دعاي 1، ص 28.
[32] ـ اشارات و تنبيهات ابن سينا، نمط نهم.
[33] ـ سوره هود، آيه 7.
[34] ـ ديوان عطار.
[35] ـ ديوان عطار.
[36] ـ ديوان شمس تبريزي.
[37] ـ همان.
[38] ـ ديوان امام خميني(قدسسرّه) ، ص 167.