بسم الله الرّحمن الرّحيم وايّاه نستعين

الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي جميع الأَنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أَفضلهم محمد و أَهل بيته الطاهرين؛ بهم نَتَولّي و مِنْ أَعْدائهم نَتَبرّءُ إلي الله.

ضمن تحيّت به ارواح تابناك شهدا و تكريم حضّار گرانقدر كه به منظور ترويج فرهنگ شهادت و صيانت آثار ارزشمند آن، در اين همايش شركت فرموده‏ايد، توجه شما برادران و خواهران ديني به نكات ذيل، معطوف مي‏گردد.

ارزش حب به ميزان ارزش محبوب

يكم. همان‏طوري كه در بخش انديشه، ارزش علم به معلوم است، در بخش انگيزه نيز ارج حُبّ به محبوب است؛ يعني هر اندازه محبوبْ سامي و والا باشد، محَبَّت آن هم برين و بالا است. چنان‏كه اگر محبوبْ داني و رخيص باشد، محبّت آن نيز نازل و خسيس خواهد بود.

برترين و پست ترين محبت

چون هيچ محبوبي همانند خداي سبحان نيست، هيچ محبّتي همتاي حُبِّ الاهي نخواهد بود و اين محبّت، همان حبّ حقيقي است كه ديگر محبّت‏ها مَجاز و مَعْبَرِ وصولِ به آنند؛ و چون هيچ محبوبي همانند دنيا كه همان انقطاع از خداست رَذْل و فرومايه نيست، هيچ محبّتي همسان حُبِّ دنيا منشأ خطر نخواهد بود؛ «حُبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة».[1] كوشش شهيد آن است كه از حُبِّ دنيا برهد و به مَحَبّتِ خدا برسد و در اين راه، همه چيز را نثار محبوبِ حقيقي كند و با نيل به مقصد، از مقصود خود چيزي جز خود او را نخواهد؛

عاشقان سوي حضرتش سرمست ٭٭٭٭ عقلْ در آستين و جان بر دست[2]

چون ترا بار داد بر درگاه ٭٭٭٭ آرزو زو مخواه او را خواه[3]

تاثير و تاثر متقابل ميان محب و محبوب

دوم. همان‏گونه كه كرامتِ محبَّت، اثر كرامتِ محبوب است، نيروي ادراك و تحريك حُبّ نيز به بركت علم و قدرت محبوب خواهد بود؛ چنان‏كه ضعف و عجز محبّت، محصول ناداني و ناتواني محبوب است؛ يعني اگر محبوبْ عليم و قدير بود، محبَّت آن مايهٴ علم و قدرت مي‏شود و اگر سميع و بصير بود، حُبِّ او پايهٴ شنيدن و ديدن مي‏گردد؛ ولي اگر محبوبْ غَبيّ و غَوِيّ بود، محبَّت آن سبب كودني و گمراهي مي‏شود و اگر جاهل و عاجز بود، حُبِّ او باعث ناداني و ناتواني مي‏گردد؛ و چون دنيا كه همان غفلت از خداست غَباوت، غَوايت، جَهالتْ و عجز را به همراه دارد، محبَّت او مايهٴ كوري و كري خواهد بود. لذا حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «حُبّك للشى‏ء يُعْمى و يُصمّ».[4]

مقصود آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) از مَحبّتي كه عامل كوري و كري است، همانا حُبِّ هَوَسْ‏مدارانه است. زيرا در حديث ديگري كه از آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) مأثور است، چنين آمد: «إِيّاكم وَالْهوي فإِنّ الهَوي يُعْمى و يُصِمّ»؛[5] يعني هوس‏پرستي است كه توان ادراك باطني را از بين مي‏برد. شهيد، مُحبّ خداي جامعِ همهٴ كمال‏هاي علمي و عملي است. لذا، آثار محبوبِ وي در مقام صفتِ فعل، نصيبِ حبيبِ او يعني شهيد مي‏شود. از اين منظر، شهيد داراي حياتِ ملكوتي است كه با آن، مظهر خداي سميع بصير است.

بنابراين، مي‏توان چنين گفت: محبّت خدا بينا و شنوا مي‏كند و محبت دنيا كور و كر مي‏نمايد؛ و رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «لَيْس الْا صعْمي مَنْ يَعْمي بَصَرُه ، إِنّما الا صعْمي مَنْ تَعْمي بَصيرَتُه»؛[6] كورْ كسي نيست كه چشم ظاهر او نبيند. كور واقعي كسي است كه چشم باطن او نبيند.

نخستين شرط نورانيت دل

سوم. همان‏گونه كه ظرف مادّي، اگر پُر باشد، فاقد صلاحيّت براي مظروف ديگر است، ظرف معنوي يعني قلب نيز اگر به غير ياد خدا اشتغال داشت، واجد صلاحيّت براي اشتغالْ به ذكر الاهي نخواهد بود. اوّلين شرط صلاحيّت دل براي نوراني شدن به ياد خدايي كه نور آسمان‏ها و زمين است، همانا تخليهٴ دل از مهر غير خداست.

مهم ترين كوشش شهيد

برخي از امور، صفاي ضمير را به تيرگي تبديل مي‏نمايد؛ ﴿كلّا بل رانَ عَلي قلوبِهم ما كانوا يكسبون﴾.[7] شهيد، مهم‏ترين كوشش او غبار غَيْر را زدودن و غَيْرتِ دينيِ را شكوفا كردن است؛ ﴿فَلْيُقاتِلْ في سبيل الله الَّذينَ يشْرونَ الحياة الدّنيا بالاخرة﴾؛[8] يعني در راه خدا كسي مأمور به مبارزه است كه در فنِّ فروش دنيا به آخرتْ مُبرَّز باشد؛ وگرنه قلبِ مشغول به حُبِّ غيرخدا، توفيق اشتغال به ياد الاهي در صحنهٴ جهاد را ندارد.

هرگاه كسي از قيدِ تعلّق يا بند تَعيّن آزاد باشد و در حقيقتْ حُرِّ واقعي باشد، دل او ظرف فيض خاص خداوند خواهد بود؛ وگرنه ظرف پُر را دگربار پُر نمي‏كنند و بنده را دگربار به بردگي نمي‏گيرند؛

بنده كي گردد، آن‏كه باشد حُرّ ٭٭٭٭ كِيْ توان كرد ظرف پُر را پُر[9]

سالك خالي از هوا و فارغ از هوس، كم‏گوي و گزيده‏گوي خواهد بود و جز به ضرورت، از بيان او مقال، و از بنان او مقالت، ترشّح نمي‏كند و در محفل ساكتان مي‏آرمد؛

رفتن از منزل سخن‏كوشان ٭٭٭٭ بر نشستن به صدر خاموشان[10]

كسي كه جَزْمِ علمي و عَزْمِ عملي او را شوق شهادت تشكيل مي‏دهد، كم‏تر مي‏گويد و بيش‏تر مي‏جويد.

عوامل وراثت معنوي

چهارم. همان‏گونه كه در بهره‏وري از ميراثِ مادّي، پيوند نَسَبي لازم است تا وارث از مال مورَّث بهره‏مند گردد، در برخورداري از ميراثِ معنوي، پيوندِ حَسَبي معتبر است تا وارث از مفاخر فرهنگي، سياسي، اجتماعي و مانند آن كه در حوزهٴ اسلامي ارزيابي مي‏گردد، استفاده نمايد. جهاد و هجرت، دو عامل مهم از توريث مفاخر فرهنگي اسلام محسوب مي‏شوند؛ «أغزُوا تُوَرِّثوا أَبْنائكم مجداً»[11] و «... هاجروا تُوْرِثوا أَبنائكم مَجْداً...».[12] به منظور بهره‏مندي از مَجْد شهادت كه ثمرهٴ شجرهٴ جهاد و هجرت است، بايد كوشيدْ يا مورّث شد يا وارث؛ وگرنه بيرون از حوزهٴ فرهنگ دِفاع از حريم دين و ميهن اسلامي، اثري از آن مَجْد سامي نخواهد بود.

يا مُظَفّر يا مُظفّر جوي باش ٭٭٭٭ يا نظروَر يا نظر وَر جوي باش[13]

پيروزي شهيد آويني در صحنه نبرد عقل و عشق

ممكن است در هماورد بين عقل و عشق، كسي نتواند چونان شهداي انقلاب اسلامي، مخصوصاً شهيدان حوزه و دانشگاه، نظير شهيد سعيد، سيد مرتضي آويني كه بين سيادت و سعادت و بين قلم و شمشير و بين بزم و رَزم، جمعِ سالم نمود و نه جمع مكسّر پيروز گردد و خِرد را گوهر نشكن بپندارد؛ ليكن اگر به نواي عشقْ انصات، و آواي او را استماع كند، مي‏شنود:

عقل گويد گوهرم، گوهر شكستن شرط نيست ٭٭٭٭ عشق گويد سنگ ما بِستان و بر گوهر بزن

سنگ ما گوهر شكست و حيف هم بر سنگ ماست ٭٭٭٭ حيف هم بر روح باشد گر شدش قربان بدن[14]

اميد است محصول اين همايش، تبيينِ معقولْ و مقبولْ از انقلاب اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني (رحمه‏الله) و تحليل منطقي از آن و حمايت منصفانه از دستاوردهاي آن و هدايت نسل جوان به صدر و ساقهٴ آن باشد.

پروردگارا! نظام اسلامي، مقام معظم رهبري، دولت و ملت و مملكت و جوانان را در ظلّ عنايت ولي عصر (عجّل الله تعالي فرجه الشّريف) حفظ فرما. ارواح مؤمنان، امام راحل (رحمه‏الله)، شهداي انقلاب، به ويژه شهيد سعيد سيد مرتضي آويني (رحمه‏الله) را با اوليايت محشور فرما. اعضاي محترم ستاد همايش بررسي آرا و انديشه‏هاي شهيد آويني (رحمه‏الله) را توفيق كامل عطا فرما.

والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته

جوادي آملي (محرّم 1423)

فروردين 1381

 


[1]  ـ نهج الفصاحة، ج 1، ص 345.

[2]  ـ حكيم سنائي، حديقة الحقيقه، ص 109 ـ 110.

[3]  ـ همان.

[4]  ـ نهج الفصاحة، ج 2، ص 866.

[5]  ـ نهج الفصاحة، ج 2، ص 1052.

[6]  ـ همان، ص 776.

[7]  ـ سورهٴ مطفّفين، آيهٴ 14.

[8]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 74.

[9]  ـ حكيم سنائي، حديقة الحقيقه، ص 110.

[10]  ـ همان، ص 113.

[11]  ـ كافي، ج 5، ص 8.

[12]  ـ نهج الفصاحة، ج 2، ص 1045.

[13]  ـ مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 4076.

[14]  ـ ديوان شمس، ص 732.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments