بسم الله الرّحمن الرّحيم و ايّاه نستعين
حمد خداي جميلي را سزاست كه هر چيزي را با جمال لائق آن آفريد. تحيّت تامّ پيامبران، به ويژه حضرت ختمينبوّتصلي الله عليه و آله و سلم را بجاست كه مظاهر شكوه الهياند. درود ناب اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) را رواست كه آياتِ حُسْنِ خداوند حسن آفريناند. به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان آنان تبرّي مينماييم.
مقدم ادبدوستان را گرامي، كوشش هنرپروران در برگزاري كنگره قصّه و شعر مشكور باد و سعي بليغ اديبان در ايراد مقال يا ارائه مقالت مقبول باشد.
هنر، حكمران اقليم انگيزه
اگر دانشْ حكمرواي قلمرو انديشه است، هنر حكمران اقليم انگيزه است. اگر جلال علم در ساحت جزم متجلّي است، جمال ادب در صحنه عزم متبلور است. همانطور كه با برهان ميتوان سپاه حسّ و خيال، و ستاد وهم و اختيال[1] را هماهنگ با عقلانديشور كرد، تا در معرفت تجربي از رهنمود تجريدي كمك گيرند و در ظلّ هدايت فاهمه طاهر، از لوث افراط و روث تفريط مصون باشند و به امامت عاقله عادل، به نيايش علمي بپردازند، با وجدان نيز ميشود اصحاب گرايش و صحابه گريز را با عقل عملي همآوا نمود تا در جذب و دفع طبيعي، از رهنمود فراطبيعي استمداد نمايند و در پرتو هدايت عملي، عقلي كه عابد رحمان و كاسب جِنان[2] است، از دَم خونخواري و فرث سُمعه و ريا محفوظ باشند و به رهبري عقل قدسي، به عبادت عملي اشتغال يابند.
ضرورت تاليف جلال علم با جمال ادب
تذكيه عقل نظر كه رسالت او تحرير رساله عميق برهاني است، تزكيه عقل عمل كه وظيفه او تنظيم ديوان دقيق وجداني است و تضحيه نفس كه نغمه شوم او تأمير يا تسويل است، بدون تأليف[3] جلال علم با جمال ادب، اگر متعذّر نباشد، حتماً متعسر است، چه اينكه هماهنگي شعور و شور، [و] عرفان و برهان در فِناي قرآن، سهم تعيينكنندهاي در تعديل جناح علم و عمل، و در تسريع پرواز مرغ باغ ملكوت از سكوي ناسوت تا اوج عروج جبروت خواهد داشت.
دو نمونه از تاثير هنر ادبي
نموداري از تأثير هنر ادبي را ميتوان در پيشنهاد حضرت موسي (عليهالسلام) مشاهده نمود، زيرا وي براي اعزام به سوي فرعون، به خداي سبحان گفت:
﴿اَخي هارونَ هو اَفْصَح منّي لسانا﴾ [4]؛ برادرم هارون را با من بفرستيد او از من فصيحتر است، و خداوند درخواست موسي(عليهالسلام) را پذيرفت و نفرمود: عصا و يد بيضاء يا معجزات ديگر كافي است، چون آثار مثبت هنر ادبي محرز است و اگر يكي از شعبههاي اعجاز قرآن حكيم، جنبه هنري او بهشمار آمد، تحليل مناسبي است.
نمونه ديگر را از ديوان كسي كه «هرچه دارد همه از دولت قرآن دارد» [5] ميشنويم:
كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد ٭٭٭٭ يك نكته از ين معنا گفتيم و همين باشد[6]
زيرا همانطور كه سراينده حزين، توان سرودن شعر تر را ندارد، شعر تر و طربانگيز نيز خاطري محزون نميگذارد، بلكه آن را شاد ميكند.
نكاتي ضروري براي متوليان شعر و قصه
چون ادبْ عبارتِ از ظرافتِ ويژه در رفتار، كردار، گفتار و نوشتار است و هر شيء ظريفي نيازمند به نگهباني خاص است تا در مورد مخصوص به كار آيد، لازم است توجه متوليان محترم شعر و قصّه كه در اين كنگره حضور فعّال داشته و دارند، به نكات ضروري جلب شود.
سلاح حساس هنر
يكم. هنرْ سلاح تخدير يا تهييجي است كه اگر در صراط مستقيم قرار نگيرد، سودمند نبوده، احتمال زيانباري آن نيز قوي است. خيالپردازي كه به نصاب عقلِ برين بار نيافته باشد و با نسل نو مأنوس گردد و زمينه تراكم تخيّل و انبوه وهم را فراهم كند، تيغ را به دست زنگي مست[7] داده است، زيرا نه خود واجد منزلت صلاح و فلاح است، و نه از صاحب مرتبت نجاح پيروي نموده است.
تمرد اسرائيلي و تنمر تخيلي
خداي سبحان همانطور كه بنياسرائيلِ خودسر را كه فاقد ملكه عقل و تقوا بوده و از رهنمود معصومانه حضرت موساي كليم(عليهالسلام) پيروي نكردهاند، به وادي تيه سپرده و رهايشان كرد: ﴿اربعين سنة يَتِيْهُونَ في الاَرض﴾ [8]، بنيقصّه وشِعْر مختالانه را به حال خويش واگذار فرمود و آنان را به وادي هَيَمان[9] [سوق] داد: ﴿الم تر انّهم في كل وادٍ يهيمون﴾.[10] آن تَيْهانِ[11] مذموم و اين تَهْيامِ مشئوم، محصول تمرّد اسرائيلي و تنمّر تخيّلي است؛ تنها راه آزادي از هرگونه سرگرداني، استقامت در مسير مستقيم است كه دشواري معرفت آن از واژه «اَدَقّ من الشعر»، و صعوبت صحابتِ آن از كلمه «اَحَدُّ مِنَ السَّيفِ» [12] استنباط ميشود و حَلِّ اين عُضال، مرهونِ اطاعت از موساي عقل و كليم خِرَد است تا ضمن تنظيم ساختارِ داخلي هنرِ قصّه و شعر، عهدهدار ارزيابي نظام فاعلي و غايي آن بوده و هماي هدايتِ علمي آن موهبتِ الهي سايه افكن باشد.
تحول جاهلان مختال با كيمياگري قرآن
دوم. همانطور كه جامعه جاهلي در برابر بتهاي منحوت[13] از سنگ و چوب كُرْنِش ميكند و طلاح را فلاح ميپندارد و طغوا را تقوا تلقي مينمايد: ﴿وهُمْ يَحْسَبونَ انّهم يُحْسِنُونَ صنعا﴾،[14] و با مبعوث شدن پيامبر الهي و نزول وحي ربوبي دگرگون ميگردد، به نحوي كه خوي غارت سوسمار را رها كرده و به پاس حرمت حَرَم و احرام، از شكار آهو و تيهو حريم ميگيرد و راهزني را به ايثار مبدّل مينمايد و شايسته نزولِ كريمه ﴿ويُؤثِرونَ عَلياَنْفُسِهم ولو كان بِهم خَصاصة﴾» [15] ميشود، جاهلان مختال نيز كه روزي مورد بيمهري حكيماني چون سنايي غزنوي بودهاند و مثالب[16] و مطاعن[17] وي را تحمل ميكردند، با نهوض[18] عقل الهي از درون و تأمين دلمايه وَحياني از بيرون، متحوّل ميشوند؛ به طوري كه هماره قدح و مدح خويش را پاس ميدارند و براي دو نان، دونان را نميستايند و اين «قِيمتي دُرِّ لفظ دَرِي» را بهپاي خوكان نميريزند و غَمْز را به رَمْز تبديل ميكنند:
ظاهر آنچه گفتههاي من است ٭٭٭٭ وصف نقشِ خط خداي من است
تو مخوانش غزل كه توحيد است ٭٭٭٭ باطنش وحي و حمد و تمجيد است[19]
و اين كيمياگري محصول قرآن حكيم است كه فرمود: ﴿اِلّا الذين ءامنوا وعملوا الصلحات وذكروا الله كثيرا﴾.[20]
جانمايه قرآني، عامل بقاي اقوال و افعال
سوم. همانطور كه هر چيزي محكوم به فناست، مگر وجه خدا: ﴿كل من عليها فانٍ ٭ ويَبْقي وجه ربّك ذوالجلال والاِكرام﴾ [21]، همه افراد فناپذيرند، مگر ذوات قدسي مُقرّبان كه وجيه نزد خداوند بوده و وجه آن ذات اقدس ربوبي محسوب ميشوند: «اَيْنَ وَجهُ اللّهِ الذي إليه يَتَوجّهُ الأولياء»[22]. همچنين همه گفتهها و سرودهها محكوم به زوال است، مگر فعل يا قولي كه جانمايه قرآني داشته باشد:
جهان طور است و من موسي كه من بيهوش و او رقصان ٭٭٭٭ وليكن اين كسي داند كه بر ميقات من گردد
برآمد آفتاب جان كه خيزيد اي گرانجانان ٭٭٭٭ كه گر بر كوه برتابم، كمين ذرّات من گردد
خَمُش چندان بناليدم كه تا صد قرن اين عالم ٭٭٭٭ درين هيهاي من پيچيد، برين هيهات من گردد[23]
مهم ترين رسالت شاعران
اكنون كه روشن شد، شعر و قصهاي پاياست كه پوياي علوم وحياني باشد و حسّاسترين رسالتي كه قرآن حكيم به عهده شاعران هنرمند قرار داد، ايمان كامل جوانح و عمل صالحِ جوارح ازيك سو، و فراواني نام و ياد خدا از سوي ديگر و انتصار و انتقام عادلانه مظلوم: ﴿وانتصروا من بَعد ما ظُلِموا وسيعلم الذين ظلموا اَي منقلبٍ ينقلبون﴾ [24]، از سوي سوم است و خواسته برخاسته از شرع و شرف ملت بزرگ ايران اسلامي، حمايت از نظام ديني ميباشد، مناسب است لَجْنهاي از اديبان متضلّعِ در فنّ گرانمايه ادب ايرانياسلامي تشكيل، تا رمز انقلاب و راز نهضت و حضور حاضر و قيام حجّت به وجود ناصر، و حماسه روحانيت و قيادت بينديد امام راحلِ كه تاريخ كهن، هماوردش را نديد، تبيين [و] تحليل گردد و كثرت علل و عوامل پيروزي آن، به عنوان تحقيق به وحدت برگردد و وحدت جامع و انتزاعي آن، به عنوان تدقيق به كثرت تحليل شود، تا دو عنصر محوري فرهنگ انتقال و محاوره حاصل شود؛ يكي آنكه مطالب قصه و شعر، روان و قابل هضم جمهور باشد و ديگر آنكه در تيررس نقد خواص و قدح محقّقان و طعن مدقّقان قرار نگيرد، زيرا معارفِ معقول و مقبول كه هم در دسترس توده مردم است و هم بيرون از دستيابي نقّادان چيرهدست پويا و پاياست.
مجدّداً از حضار ادبدوست تقدير، از برگزاركنندگان دهمين كنگره سراسري شعر و قصه طلاب ستايش و از بزرگان و اصحاب بَنان و صحابه بيان كه بر فروغ و رونق اين همايش علمي هنري افزودهاند، حقشناسي مينماييم.
پروردگارا! نظام اسلامي، مقام معظم رهبري، مراجع تقليد، حوزه و دانشگاه، دولت و ملّت و مملكت را در ظل وليعصر(عج) حفظ فرما!
امام راحل، مراجع گذشته، شهدا را با انبيا محشور فرما!
غفر الله لنا ولكم
جوادي آملي
18/2/1383
[1] ـ اختيال: گردنكشي كردن، تكبّر كردن، كبر؛ خيال نمودن، خيال كردن و... (فرهنگ فارسي [معين]، ج 1، ص 170).
[2] ـ ر.ك: الكافي، ج 1، ص 11؛ «قلت له ما العقل؟ قال: ما عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان».
[3] ـ تأليف: جمع كردن، گرد كردن، دوستي افكندن، فراهم آوردن، و... (فرهنگ فارسي [معين]، ج 1، ص 1016).
[4] ـ سوره قصص، آيه 34.
[5] ـ ديوان حافظ، غزل 319.
[6] ـ همان، غزل 161.
[7] ـ ر.ك: مثنوي معنوي، دفتر چهارم، بيت 1437:
تيغ دادن در كف زنگي مست ٭٭٭٭ به كه آيد علم ناكس را به دست
[8] ـ سوره مائده، آيه 26.
[9] ـ سرگشتگي و حيراني، تشنه، عطشان، شيفته و سرگشته (لغتنامه دهخدا(، ج 15، ص236 ـ 10).
[10] ـ سوره شعراء، آيه 225.
[11] ـ گمراه گرديدن و رفتن به هر جاي سرگردان، حيران شدن (لغتنامه دهخدا، ج 5، ص72ـ47).
[12] ـ الكافي، ج8، ص312.
[13] ـ تراشيده شده، نجاري شده (فرهنگ فارسي [معين]، ج 4، ص 43ـ85).
[14] ـ سوره كهف، آيه 104.
[15] ـ سوره حشر، آيه 9.
[16] ـ عيبها و زبونيها، عيوب و... (لغتنامه دهخدا(، ج 13، ص 202ـ56)
[17] ـ طعنه، طعنهها و... (لغتنامه دهخدا، ج 13، ص 210ـ50).
[18] ـ نهوض (نهض): برخاستن، حركت كردن، كوچ كردن (فرهنگ فارسي [معين]، ج 4، ص48ـ74).
[19] ـ حديقة الحقيقه، ص744.
[20] ـ سوره شعراء، آيه 227.
[21] ـ سوره الرحمن، آيات 27 ـ 26.
[22] ـ الاقبالبالاعمال، ص606 (دعاي ندبه).
[23] ـ ديوان شمس، ص212.
[24] ـ سوره شعراء، آيه 227.