بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ إيّاهُ نَسْتَعِين
حمد سرمدي خداي صمد را سزاست كه بهترين ثمر شجر عبادت مستمر را يقين اعلام نمود: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقينُ﴾[1]؛ تحيّت ابدي، سلسله رسولان، به ويژه حضرت ختمي نبوّت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را رواست كه در پرتو بندگي، برترين مظهر مبدئي شدند كه ظهور وي عين بطون اوست؛ درود بيكران، دودهٴ طاها و اُسْرهٴ ياسين، مخصوصاً حضرت ختمي امامت(عليهالسلام) را به جاست كه در ظلّ عنايت الهي كاملترين مصداقِ ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾[2] شدند! به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان لَدود آنان تبرّي مينماييم!
هرچند تمام دستورهاي الهيْ رهنمود به مهماني بارگاه قدس ربوبي است، صبغهٴ امر به صيام ماه مبارك رمضان و دستور حج و عمره، اين است كه آن زمان و اين سرزمين، مائدهٴ ضيافت و مأدبهٴ مهماني خاص است. صائمان، از منظري خاص ضيوف الهي، و حاجيان و معتمران از ديدگاهي مخصوص، مهمانان خدايند. ميزبان يعني حضرت احديّت، جامع جميع شئون هستي است: «لا اله الاّ انت؛ الدَّاني فى عُلُوِّه والعالى فى دُنُوِّه»[3]؛ گاهي از جهت علوّ مهمانپذير است و زماني از نظر دنوّ اجابت كننده ميزبانان: «أنا عند المنكسرة قلوبهم»[4] و جمع بين ميزبان بودن و ضيف شدن در يك لحظه، مقدور اوست، لذا روزهداران ماه صيام و طواف كنندگان حج و عمره، با قلب شكسته ميتوانند شاهد جمع مهماني و ميزباني باشند؛ طوبا به صائم جامعِ علوّ و دنوّ، و حُسن مآب از آنِ حاجي و معتمر جامع بين مهماني و ميزباني!
ادب ضيافت عام، مشترك بين صيام و حج است؛ ليكن ادب ضيافت هر يک را بايد در راز روزه و رمز حج تحقيق نمود و به آن متحقق شد، تا لذّت مهماني خدا در كام عابدانِ حكمت مدار و عارفان عبادت محوري كه «كشيدند ميان دل و كام ديوارها» مستقر شود و از خلق، توبهٴ نصوح و در حقّ، حضور دائم و از منظر توحيد حق به وحدت خلق همت گمارند، لذا مناسب است چند نكته در باره رسالت حجگزاران و سفارت عمره پردازان تقديم شود.
يكم: هرچند تمام آفريدهها مهمان سفرهٴ همگاني و هميشگي خدايند، ضيافت الهي مخصوص موجودي است كه توان سلوك از صفر به صد و از فرود تراب به فراز قرب را دارد و آن غير انسان نبوده و نيست، زيرا غير از او همگي ابن سبيل و در راه مانده يا برخي از راه را نپيمودهاند؛ يعني هيچ موجودي اعم از جماد، نبات، حيوان، جن و فرشته نميتواند از دنوّ طبيعت عروج كند و به علوِّ ﴿دَنا فَتَدَلَّي ٭ فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْني﴾[5] برسد، مگر انسان كه جامع جميع شئون علمي و عملي است.
بيان ابن سبيل بودن غير انسان كه كَوْن جامع است، اين است كه جماد و نبات و حيوان و جن، گرچه ريشه طبيعي و ناسوتي دارند، سرشاخه جبروتي نخواهند داشت و همگي در بين راه ميمانند؛ هرچند در هر مقطع كه سقوط كنند و از مركب حيات پياده شوند، به خداي سبحان رجوع ميكنند، ليكن نسبت به اسمهاي غير اعظم و در منزلهاي غير تجرد عقلي، نازل ميشوند؛ همانند توجه همه نهرها به بحرکه همه آنها در اوايل ساحل ميمانند و تنها سيل خروشان موج شكن و توفنده است كه به متن دريا ميرسد و فرشتگان، گرچه توان حشر و رجوع به برخي از منازل جبروت (نه همه آن منازل) را دارند، مسبوق به طبيعت و ناسوت نيستند، لذا موجود بين راهي محسوب ميشوند.
از اين جهت ميتوان گفت غير انسان، هرچه هست و هرکه باشد، يا ملحوق به جبروت نيست؛ يا مسبوق به ناسوت نيست، بنابر اين هيچ موجودي جز انسان، توان سير از صفر به صد را ندارد، لذا تنها پلاك دار و ملاكمند آيهٴ مبارك ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ﴾[6] انسان سالك است كه نه در مرحله جماد راكد شده، تا مشمولِ ﴿فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[7] گردد و نه در مرتبه حيوان ساكن شد، تا محكومِ ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً﴾[8] شود و نه در منزلت شيطنت جاي گزيد، تا مضروب سوط نقمت و تازيانه كيفر ﴿شَياطينَ الْإِنْسِ﴾[9] شود، بلكه هماره از مزالّ اقدام گذشت و با پشت سر گذاشتن جهاد اصغر و اوسط، به ساحت جهاد اكبر باريافت و در آن صحنه نيز فاتح شد و توجه به غير حق را بار زائد دانست كه بر دوش كشيدنش مانع لقاي الهي است و با كدح توانفرسا، از خود همانند غير، رهيد و به بارگاه منيع قرب الهي باريافت. مناسك حج و عمره، از بهترين وسائل كدح و از مهمترين ابزار تقرب است.
دوم: ضيافت حجّ و عمره با يك تبرّي همراه اوّل و با يك تولّي همزاد ابتدايي است؛ تبرّي از حبّ شهوت و تولّي حبّ حقيقت است. تبرّي از حبّ شهوت را ميتوان از محرّمات حَرَم از يك سو، و محرّمات احرام از سوي ديگر، استنباط كرد. پرهيز از حب شهوت به جماد و نبات و حيوان و انسان، يعني عناصر چهارگانه ابزار شهوت، را ميتوان از آيه ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾[10] و تولّي حبّ حقيقت را با مقداري تأمّل و توجيه ميتوان از تعهّد به تجرّد از هر بند و آزادي از هر آنچه رنگ تعلق بلكه رنگ تعيّن پذيرد، استظهار كرد. نمودار كوتاه و آيت كوچكي از آزادگي مهمانان الهي را از آيه ﴿وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ﴾[11] ميشود فهميد، زيرا تمام اهتمام مهمانان سرزمين وحي، شنيدن نداي سخنگوي الهي يعني خليل هر عصر و ابراهيم هر دوره است كه اوّل آن: «خليل من همه بتهاي آزري بشكست» و آخر آن: «وانّي وإن كنت ابن آدم صورةً٭٭٭فلي فيه معنيً شاهد بابوّتي»[12] است؛ نيز خاتم اوصياء حضرت امام مهدي موجود موعود است كه بايد نداي آن حضرت را شنيد و به محضر وي باريافت كه مورد توجه شرفبار او شويم. نشان استحقاق اين افراد جهت ضيافت، ساده زيست بودن و از مركب حرص و هوس پياده شدن (رجالاً) و از كوخ و نه كاخ آمدن و از مركب لاغر و وسيله فرسوده پرهيز نداشتن و از مركب ضامر و لاغر شماتتي نداشتن و بالاخره مبتلا به اسراف و اتراف نبودن است. البته زائران ديگر كه از كاخ ميآيند و با پيمودن هوا و دريا (نه بر ضامر و نه از فج عميق) به سرزمين وحي ميرسند، از ضيافت الهي طرفي ميبندند؛ ليكن «راجل» كجا و «راكب» كجا و طيّاره و سيّاره ممتاز و كشتي دريانورد كجا و «مركب ضامر» كجا، قلّه كاخ كجا و درّه كوخ كجا! غرض آن است كه مخاطبان اصلي ندا و لبّيك گويان اوّلي دعوت انبيا، متنزّهان از قيد و متولّيان به اطلاقاند، تا از هر داري برهند و به ديّار نزديك شوند.
سوم: نداي رسولان الهي به حج، همانند اصل دعوت به توحيد و دعواي نبوتْ، عام و مطلق است و هيچ خصوصيتي براي عامّ و قيدي براي مطلق نيست، چنانكه درباره اصل دين سخن از ناس، بني آدم و مانند آن است و هيچ وصف خاص در مخاطب شرط نيست. عبارتهاي ﴿هديً للناس﴾، ﴿نذيراً للعالمين﴾ ﴿ذكري للبشر﴾ و مانند آن، بيانگر گستره شمول دعوت الهياند؛ ولي پذيرندگان آن دعوت و پيروان اين دعوا، گروه خاصي از افراد انساناند، لذا عبارتهاي ﴿هديً للمتقين﴾[13]، ﴿شفاء ورحمة للمؤمنين﴾[14] و ﴿انّما تنذر من اتّبع الذكر وخشي الرحمن بالغيب﴾[15] به كار گرفته شدند. جريان حج و عمره، شامل عموم اهل استطاعت است: ﴿ولله علي الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً﴾[16] ولي «راجلان» و «ضامر نشينان» بيش از مرفّهان راكب و پيش از صاحبان مركب سمين، جهت طوف در كوي معبود و سعي در صراط محبوب و رمي دشمن بندگان و بندگي، اهل تلبيهاند. مهمترين مانع جهاد و هجرت كوچك و متوسط و بزرگ، همانا تعلّق به غير خداست كه قرآن حكيم از آن به «تثاقل زميني» ياد كرده است: ﴿اثّاقلتم الي الارض﴾.[17]
غرض آنكه مبتلايان به دوستي چيزي كه منشأ هر خطاي فكري و خطيئه عملي است: «حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئةٍ»[18] نخست در برابر رهاورد رهبران الهي اعتراض و آنگاه از آن اعراض ميکنند و سپس به معارضه با آن برميخيزند و مستفيضان از محبّت، مبدأ هر حق و صدق و خير و حسن را كه منشأ هر علم صائب و عمل صالح است، ايام ويژه دهر ميشناسند و بدون هيچ اعتراض و اعراضي، در معرض نفحات مخصوص آن قرار ميگيرند كه دوران دلنواز و روح پرور حج و عمره نيز از همين سنخ است: «إنّ لربّكم في ايّام دهركم نفحات، الا فتعرّضوا لها ولا تُعْرِضوا عنها».[19]
آري! نداي تكويني حضرت خليل الله و دعوت ولايي آن حضرت كه با اذن ربوبي همراه بود: ﴿... ثمّ ادعهنّ يأتينك سعياً﴾[20] مردهها را زنده كرد و زنده شدهها با سعي و كوشش سريعاً به حضور آن حضرت باريافتند؛ يعني تنها زنده شدن و زنده بودن، معيار نيست و به حضور وليّ خدا و پيامبر و امام معصوم(عليهالسلام) رسيدن و در آن حصنِ حصينْ متحصن شدن، ملاك است و اذان تشريعي و نداي فقهي، اخلاقي و حقوقي حضرت خليل الرحمن و حبيب الله و دعوت ولايي آن ذوات قدسي، راجلان و ضامِرنشينان، نيز ساير مستطيعان را به حيات معنوي زنده ميكند، تا با حضور در سرزمين وحي، خود را در محضر صاحب شريعت مشاهده كنند و قيام و قعود، صحو و محو، بقاء و فنا و بالاخره، هرچه به احكام و حِكَم باز ميگردد، همگي به دستور آنان باشد.
از اين رهگذر، ميتوان گفت كه زاد راه، نيز استطاعت برخي از حاجيان و معتمران، تا حجّ البيت است و رهتوشه اَوْحَدي از سالكان و استطاعت مجاهدان جهاد اكبر و مهاجران هجرت كبرا تا لقاء الله است و اين تفاوت منظر، مرهون اختلاف در تعيين مرجع ضمير است، كه آيا مرجع ضمير «اليه» در آيه ﴿... لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ﴾[21]، «حِجّ البيت» است كه ظاهر و متبادر فقط همين است، چنانكه فتواي مفسران نامور جهان اسلام نيز فقط همين است؛ يا مرجع آن لفظ «الله» در صدر جمله است كه هدف باطني سالكانِ كادحْ با حفظ معناي ظاهر آيه، همين است.
فرق وافر بين دو زاد، اين است كه توشه در يكي، جمعآوري است و در ديگري، رفض و نفض و آخرين خلع فوق خلع، همان رفض هستي خود است، تا غير خدا مشاهده نشود، بنابراين عصارهٴ سفرنامه اين متألهان ويژه، سه حضور برابر سه فقه است: حضور اول، برابر فقه اصغر در سرزمين وحي و حفظ جميع مناسك برابر رهنمود قرآن و عترت (عليهمالسلام) است؛ حضور دوم، برابر فقه اوسط در زمينه ولايت و امامت و حجت بالغ عصر است كه جملهٴ ﴿يَأْتُونَكَ﴾[22] ميتواند ناظر به آن باشد؛ حضور سوم، برابر فقه اكبر در بارگاه منيع توحيد الهي و شهود حضرت حق در مجالي اسماي حسنا و صفات علياي اوست. البته چنين حجّي، حج اكبر خواهد بود. حج اكبر در فقه اصغر، صحنهٴ عرفات يا مناسبتهاي ديگر مطرح شده در متون و شروح و تعاليق و حواشي فقه اصغر است. هرچند اصل حج نسبت به عمره كه حج كبير است، اكبر خواهد بود، چنانكه برخي از نصوص روايي، به اين نكته پرداخته است.
چهارم: تمايز مراتب حج و عمره، همانند تفاوت درجات عبادتهاي ديگر، گاهي به لحاظ وجدان شرايط و فقدان موانع مناسك است و زماني به جهت نيّت و هدف ناسكان، يعني حاجيان و معتمران و عاكفان و طائفان، از لحاظ قصد رهيدن از دوزخ يا رسيدن به بهشت يا در مقام حبّ خدا و شكرگزاري در ساحت اقدس ربوبي است. تقسيم اوّلي از اين منظر است كه اوساط اهل عبادت، ضمن احراز تمام شرايط و پرهيز از همه موانع، درصدد رسيدن به غير خدايند، زيرا مقصود آنها نجات از جهنم يا مقصد آنان، انتفاع از بهشت است و اوحدي از آل پرستش، ضمن احراز و پرهيز ياد شده، وصول به لقاي خدا را رصد ميكنند وي به غير او توجهي ندارند.
قرآن حكيم سعي گروهي را كه ميتوان از آنها به ابرار نام برد، چنين ميداند كه عمل صالح داشته باشند و عبارتِ ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾ ناظر به آنهاست و كوشش و كشش عدّهاي را كه ميتوان از آنان به مقرّبان يادكرد، چنين ميداند كه صالح باشند: ﴿... وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيي وَ عيسي وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحينَ﴾.[23] صلاح عمل، در تماميت نظام داخلي آن است و صلاح عامل، در تماميت هويت وجود فقري او. عبد صالح نه به خود اعتماد دارد و نه به غير خدا، زيرا موحّدانه فقط به خدا متعهد است و ظهور عقل و زهور عدل خويش را همانند طلوع هستي خود، فاني در جمال و جلال الهي مشاهده ميكند. البته تقسيمهاي بعدي كه تمايز داخلي درجات اعمال صالح از يكديگر، نيز تفاوت داخلي مراتب صالحان با همديگر را مطرح ميكند، مطلب ديگري است؛ ولي اصل تقسيم اوّلي، فرق بين عمل صالح و هويت صالح است.
همين توزيع و دستهبندي اوّلي و ثانوي و... كه دربارهٴ صلاح و صالح گذشت، دربارهٴ اخلاص و مُخْلِصين و مُخْلَصين گفته شده؛ يعني تقسيم اوّلي، اين است كه اهتمام برخي از حاجيان و معتمران و ديگر عبادت كنندگان، اخلاص عمل از آسيب ريا و گزند سُمعه است و قيام و اقدام بعضي از آنان، اخلاص هويّت خويش از نگرش غير خدا و گرايش به غير اوست؛ يكي ميكوشد كارش خالص باشد، چون «إنّ الناقِدَ لَبصير»[24] و ديگري ميجوشد كه هستي او خالص از ربط به غير خدا، و هويت او محض شهود حق و صرف حضور در محضر او باشد؛ يكي سعي ميكند عملاً آيهٴ ﴿وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾[25] را امتثال كند و ديگري جهاد مينمايد از جهت هويت پروري، مصداق آيه ﴿... إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ﴾[26] شود. آنكه در صدد اخلاص عمل است مزد رهيدن از دوزخ و رسيدن به بهشت را رصد ميكند و آنكه هدفي جز فناي در حق و اسماي حسنا و صفات علياي او ندارد و سعي او در اخلاصِ قلب از معرفت و محبّت غير خداست، هيچ خواستهاي نخواهد داشت و برترين كمال، همين نيستيِ از خواستن است كه زمينه همه كمالهاي مطلق و بيكران است.
هرچند صلاح ذات مطلق بدون اخلاص نيست و اخلاص مطلق بدون صلاح ذات نخواهد بود، فيض اخلاص در فوز صلاح به كمال و تمام، بي اثر نيست؛ يعني اگر صالحي در مقام احسان است كه گويا معبود خود را مشاهده ميكند: «... الاحسان ؟ فقال: ان تعبد الله كانّك تراه»[27] اخلاص آن قدرت را دارد كه دست سالك كادح و صالحي كه در حدّ احسان (مقام كأنّ) قرار دارد، بگيرد و او را به مقام شهود تام (مقام اِنّ) برساند. به هر روي، منزلت اخلاص كه هويتِ كادحِ لقايِ الهي از شهود غير خدا منزّه باشد، برترين مقام سالك واصل است.
پنجم: نكته فاخري كه نبايد از ذهن زائران بيت عتيق دور بماند، اين است كه قرآن مجيد از لوث هر جهل و جهالت، طاهر است و چنين كتاب طيّب و طاهر را مطهّرون ميفهمند: ﴿... لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[28] و ديگران از هر كوي كه آيند، به بركت آن ذوات قدسي از قرآن كريم طَرْفي ميبندند. كعبه كه قبله اسلام و مطاف مسلمانان است، به طوري كه حيات و ممات آنها در پيوند با آن بيت مخصوص خداست، با طهارت بنا شد و از هر رجس و رجزي تطهير شد، تا طائفان و عاكفان و ساجدان و راكعان، توفيق زيارت آن را به دست آورند؛ يعني بيت الله در حدّي است كه «لا يمسّه الّا الطاهرون»، زيرا معناي تطهير بيت خدا براي گروههاي ياد شده، اين است كه اولين وظيفه طائفان، تحصيل طهارت روح از رَوْث ريا و فَرْث سُمعه و دَمِ تزوير و رجس هوس و رِجز هواست، تا صلهٴ بيت طاهر كه نزاهت از ديدن غير حق است و صِلهٴ بيت عتيق كه آزادي از هر چه رنگ تعلق بلكه تعيّنپذيرد است، بهره آنان شود و ثمر بلوغ كدح و سفر طولاني توانفرساي لقاي معبود حقيقي باشد:
با آتش عشقيم كه در موم رسيديم٭٭٭چون شمع بپروانهٴ مظلوم رسيديم
يك حمله مردانهٴ مستانه بكرديم٭٭٭تا علم بداديم و به معلوم رسيديم
در منزل اول بدو فرسنگي هستي٭٭٭در قافله امت مرحوم رسيديم
آن مه كه نه بالاست نه بستست بتابيد٭٭٭و آنجا كه نه محمود و نه مذموم رسيديم
تا حضرت آن لعل كه در كَوْن نگنجد٭٭٭بر كوري هر سنگ دل شوم رسيديم
با آيت كرسي به سوي عرش پريديم٭٭٭تا حيّ بديديم و بقيّوم رسيديم
امروز از آن باغ چه با برگ و نوائيم٭٭٭تا ظنّ نبري خواجه كه محروم رسيديم
ويرانه ببومان بگذاريم چو بازان٭٭٭ما بوم نهايم ار چه درين بوم رسيديم[29]
غرض آنكه محصول كوشش خليل حق و ذبيح خالق، تطهير زائران از سر قذارت است و هيچ قَذري همانند صَنَم هوس و وَثَن هوا نيست و هيچ خصمي خونآشامتر از نفس امّارهٴ به سوء نخواهد بود. طوف حريم بيت طاهر و عتيق، درس دشمن شناسي و خصمستيزي را به همراه دارد. حاجيان و معتمران عزيز ميدانند كه هيچ دشمني همانند خودخواهي و غرور و هوا محوري و هوس مداري نيست، زيرا كم نيستند افرادي كه با مار سمّي و عقرب پُر از سَمْ و بد نيش كنار ميآيند و از خطر زهر و ضرر سمّ آنها مصوناند و كم نيست مار و عقربي كه در سايه مهر برخي و كمك بعضي، هيچ گزندي به آنها نميرسانند؛ امّا هيچ هوسمداري از هوس خويش در امان نماند و هيچ هوايي به هوا محور خود رحم روا نداشت و يك لحظه آتشبس ميان انسان و هوا غير ممكن، و يك آن عُطلهٴ نبرد و حمله بين انسان و هوس، محال است و محال! سبب پيروزي بر چنين خصم خانگي و چنين دشمن شوم، جز حج راجلانه و مركب ضامر، يعني جز سادگي و وارستگي و صلاح عمل و عامل و خلوص عبادت و عابد و تلبيه صالحانه و خالصانه به نداي خليل الرحمن و حبيب الله نيست.
ششم: حج و عمره، از آن جهت كه از احكام فراگير اسلاماند و مردم هر عصر و مصر و نسل، حضوري همه جانبه در آن دارند و چنين اجتماع انبوهي، بدون نظم لازم و هماهنگي حتمي كارامد نخواهد بود، لذا حضور امام امت و وليّ معصوم (عليهالسلام) ضروري است. راز تعبير قرآن كريم به ﴿يَأْتُوكَ...﴾ و رمز تعبير روايت به «من تمام الحجّ لقاء الامام ]عليهالسلام[ »[30] تبيين همين رمز كليدي حجّ و عمره است، به طوري كه به خوبي ميتوان گفت «اَلْحجّ يَدُورُ مع الإمام المعصوم (عليهالسلام) حيثما دار».
معناي تماميت حج به ديدار امام (عليهالسلام) اين نيست كه بخش پاياني از مراسم ظاهري حج، ديدار با امام است، بلكه نظير ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾[31] است؛ يعني متمّم دين و مكمّل آن، ولايتمداري نسبت به اهل بيت وحي و شريعت (عليهمالسلام) است، بنابراين تعهد به امامت و تقبل ولايت از آغاز تا انجام حج و عمره مطرح خواهد بود. اينكه گفته ميشود «نماز اول وقت، اقتداء به وليّ عصر است» وجوهي براي آن متصور است كه يكي از آنها اين است كه چنين نمازگزاري به امام زمان خود تأسّي كرده، چون آن حضرت (عليهالسلام) نماز را در اوّل وقت اقامه ميكند. طرح مسئله امامت در حجة الوداع و احياي مراسم غدير با حضور همگان، نشان گسترهٴ جريان رهبري معصوم (عليهالسلام) و ضرورت هم آوايي در ساحت قدس اوست. تتميم حج و عمره و تكميل آنها به امامت امام، عبارت از اعتقاد به ولايت امام معصوم (عليهالسلام) و ايمان به آن و عمل صالح و اخلاص در آن، به دستور امام است.
حج و عمره، همانند نماز، به منزلهٴ ستون ديناند و ستون را بايد اقامه نمود و راز تعبير از امتثال دستور نماز به «اقامه آن» ـ نه به قرائت آن ـ براي رعايت تناسب بين ستون و اقامه است، زيرا ستون خواندني نيست؛ يعني «الصلاة عمود الدين»[32] با دستور به «قرائت آن» هماهنگ نيست. جريان حج و عمره، هرچند همانند نماز، تصريحي به عمود بودن آنها نشده از دستور به اقامه آن، معلوم ميشود كه اينها همانند نماز به مثابه ستون ديناند. از حضرت اميرمؤمنان، علي بن ابي طالب (عليهالسلام) رسيده است كه در نامه اي به حاكم مكه (قُثَم بن عباس) چنين مرقوم فرمود: «امّا بَعد فَأَقِم للنّاسِ الحجّ وذكّرهم بأيّام الله».[33] اقامهٴ حج فقط در پرتو امامت امام، ميسور است و «تذكره به ايام الله» رهنمود به بهرهبرداري از نفحات ويژهاي است كه در طي روزگار گاهي ميوزد.
بهترين و اثرگذارترين مطلب در اقامه حج عبارت اند از: 1. تبيين توحيد ناب و پيرايش آن از لوث الحاد، شرك و مانند آن است، تا بيگانهاي جريان شفاعت، توسل، تبرّك و تيمّن را منافي توحيد نپندارد. 2. نيز تعليم مطلب سامي وحي و نبوّت است، تا هم ضرورت آن روشن شود، هم ادعاي بي اساس متنبّي معلوم گردد. 3. همچنين تبيين جريان فاخر امامت است، تا رُشد غَدير از غَيّ سقيفه واضح گردد و هيچ شبههاي در برابر حق، و تشابهي در قبال محكم، باقي نماند و اگر معارف والاي اعتقادي از يكسو، و برطرف نمودن توطئه استكبار استعمار، استثمار، استعباد، استحمار از سوي ديگر، در صحنه حج و ساحت عمره تبلور نيابد، چنين حجّي، قاعد و چنين عمره اي، مُضْطَجع يا مستلقي است. حجّ بدون حرّيت عقلي و آزادگي عدلي براثر نداشتن قائد و اقامه كننده، قاعد و فرسوده است!
طواف به دور بيتي كه به بركت آن، امنيّت و اقتصاد تأمين شده است: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾[34] درس تأمين و آشنايي به كيفيّت برقراري امنيّت اسلامي را به همراه داشته؛ نيز درس تأمين اقتصاد سالم و رهايي از دريوزگي شرق و غرب و مصونيت از آسيب تحريم و گزند بلوكه كردن ثروت و مانند آن را دربر خواهد داشت.
پرهيز جدّي از هر چه گناه است، مانند دروغ، خيانت، خروج از تعهّد و...، از بهترين رهاوردهاي اقامه حج و عمره است كه ميتواند سيل خروشان جمعيت آمده از چهار سوق و هشت جهت كره خاكي را درست به بحر آرام هدايت نمايد و از آن بهرههاي وافر ببرد. قرآن حكيم خطر مارهاي سمّي استكبار و اذناب و اقمار آنان را صريحاً بازگو كرد: ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلي خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾.[35]
همواره خيانت تازه و نقشه مَشْئوم جديد درسر ميپرورانند و در صدد اجراي آناند! وظيفه امت اسلامي در پرتو رهنمود امام مقتدر، امتثال آيهاي است كه آنها را به استواري، پايمردي، استقامت و ستبري در عين استبرقي، فرمان ميدهد: ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾.[36] امر غائبِ (وليجدوا) ناظر به بيگانگان است؛ يعني شما (امت واحده اسلامي) بايد در حدّي باشيد و از جهت عِدّه و عُدّه و تجهيزات نظامي و مانند آن، در مقامي باشيد كه بيگانه حتماً در شما ستبري، نفوذناپذيري، استحكام غير قابل شكست را بيابد. البته در ميدان نبرد، جريان ﴿جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[37] مطرح است؛ امّا در حال هُدنه، صلح و آرامش، بايد طوري باشيد كه بيگانه حتماً و قطعاً به طور روشن، ستبري شما را دريابد، تا خيال خام آسيب رساندن به مرزي از مرزهاي جهان اسلام را در سر نپروراند، هرچند هر آتشي را كه خصم خون آشام روشن كند، خداي سبحان خاموش خواهد كرد: ﴿كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ﴾.[38] اسناد اِطفاء به خدا بدون واسطه فَلَك و مَلَك، و تعبير از آن به فعل ماضي كه علامت تحقق است، قطعي بودن اِنجاز وعدهٴ الهي را به همراه دارد.
اگر حج و عمره قائم بود ـ نه قاعد ـ و چنانچه حاجيان و معتمران درصدد اقامه حج و عمره بودند، نه صرف هروله در مطاف و مسعي و نه محض رمي و ذبح در مرميٰ و منيٰ، و اگر فرياد برائت از مشركان از حنجره ميليونها مسلمان جهان شنيده ميشد و ستون مناسك و عمود مراسم، به رهبري امام و قائد جهاني، به دست قاطبه امّت اسلامي افراشته ميگشت، شعله تكفيري و سَلَفي و داعش افروخته نميشد و صدها گناه غير قابل بخشش، از قتل و هتك ناموس و خرق امنيّت و ايجاد رعب و هراس در فضاي پاك و سالم ديني، ارتكاب نميشد!
هان اي حاجيان و معتمران! به فكر اقامه حج و افراشتن پرچم پرافتخار عمره باشيد و طواف در مدار بيت عتيق را درس فراگيري عتقِ از جهل علمي و آزادگي از جهالت عملي بدانيد و طبق رهنمود حضرت علي بن ابي طالب (عليهالسلام) در جريان جنگ جمل كه فرمود: «اِرْمَ ببصرك اَقْصي القوم»[39] بررسي كنيد كه عَقَبه تكفيري استعمارِ پير و پشتوانه سَلَفي استكبار خطير و دلمايهٴ داعش، پيوند مسموم و مشئوم استكبار و صهيونيسم است.
شعاع اقامه حج و عمره، صيانت از بيداري اسلامي خاورميانه است؛ پاسخ به نداي مرجعيت در حراست از استقلال كشور اسلامي، نتيجه احترام به نداي حضور در مراسم حج و عمره است؛ مادامي ميتوان از قبولي مناسك حج مطمئن شد كه اثر حرّيت و استقلال و امنيّت و اقتصاد سالم را در حيات ملّي و محلي و منطقهاي و بين المللي احساس نمود.
اميد است اعمال امت اسلامي، به ويژه مناسك حج و عمره، مقبول پروردگار باشد و همگان با حج و زيارت مقبول و ادعيه مستجاب و عزم راسخ بيداري و تصميم جدي استكبار ستيزي، به وطنها بازگردند!
ايام حج 1435، پاييز 3139قم المقدسه
جوادي آملي
[1] . سورهٴ حجر، آيهٴ 99.
[2] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.
[3] . صحيفه سجاديه، دعاي 47.
[4] . منية المريد، ص123.
[5] . سورهٴ نجم، آيات 8 ـ 9.
[6] . سورهٴ انشقاق، آيهٴ 6.
[7] . سورهٴ بقره، آيهٴ 74.
[8] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.
[9] . سورهٴ انعام، آيهٴ 112.
[10] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 14.
[11] . سورهٴ حج، آيهٴ 27.
[12] . ديوان ابن فارض، ص73.
[13] . سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[14] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.
[15] . سورهٴ يس، آيهٴ 11.
[16] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 97.
[17] . سورهٴ توبه، آيهٴ 38.
[18] . الكافي، ج2، ص131.
[19] . منهاج البراعه، ج19، ص320.
[20] . سورهٴ بقره، آيهٴ 260.
[21] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 97.
[22] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 33.
[23] . سورهٴ انعام، آيهٴ 85.
[24] . سفينة البحار، ج6، ص34.
[25] . سورهٴ بيّنه، آيهٴ 5.
[26] . سورهٴ صافات، آيهٴ 40.
[27] . تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، ج1، ص235.
[28] . سورهٴ واقعه، آيهٴ 79.
[29] . كليات شمس تبريزي، ص553 ـ 554.
[30] . من لا يحضره الفقيه، ج2، ص578.
[31] . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[32] . الامالي، طوسي، ص529.
[33] . نهج البلاغه، نامهٴ 67.
[34] . سورهٴ قريش، آيات 3 ـ 4.
[35] . سورهٴ مائده، آيهٴ 13.
[36] . سورهٴ توبه، آيهٴ 123.
[37] . سورهٴ توبه، آيهٴ 73.
[38] . سورهٴ مائده، آيهٴ 64.
[39] . نهج البلاغه، خطبهٴ 11.