بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ إيّاهُ نَسْتَعِين
حمد ازلي خداي سبحان را سزاست كه كعبه را قبله و مطاف موحّدان قرار داد; تحيّت ابدي پيامبران الهي خصوصاً حضرت ختمي نبوّت3 را رواست كه قُدوة راكعان و ساجدان و عاكفان و طائفانِ محور بيت توحيدند; درود بيكران دودة طاها و اسرة ياسين بهويژه حضرت ختمي امامت, مهدي موجود موعودf را بجاست كه اسوة حاجيان و معتمران و زائران بيت رفيعياند كه با زمزمه ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾[1] و معماري خليلB و ذبيحB سامان پذيرفت; به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان لَدود آنان تبرّي مينماييم!
اكنون كه مهمانان مهبط وحي از هر فجّ عميق به مائدة توحيد و مأدبة وحدت فراخوان شدهاند و با تلبيه خالصانه, هاتف ملكوتي را پاسخ مثبت گفتند, شايسته است ضمن درخواست تصلية ويژه خدا كه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾[2] و مسئلت ارائه خصوصي مناسك: ﴿أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[3] و تقاضاي فيضيابي از ﴿فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ﴾[4] و تمنّي فوزگيري از ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[5] كه محصول ادراك حج اكبر است, نكاتي به عنوان رهتوشه تقديم محضر ضيوفالرحمان شود تا تذكره و تبصرهاي بوده و راقم سطور را همانند ديگر محرومانِ از ضيافت, مورد عنايت قرار دهند:
يكم. حاجيان كه سر بر آستان بيت توحيد ميمالند و معتمران كه در جوار كعبه مينالند, تنها براي رهيدن از دوزخ يا رسيدن به بهشت لابه نكنند بلكه بكوشند تا از حضيض بردگي و چاه سوداگري برآيند و به جاه «وجدتك اهلاً للعبادة»[6] بار يابند تا جهنم از آنان بِرَمد و بهشت مشتاق آنها شود كه هر داني, مشتاق عالي است و هر فائق, متنزّه از سافل. اين نكتة فاخر از اوليّات و ابتكارات مولاي موحّدان, وليد كعبه, اميرمؤمنان حضرت عليبنابيطالبB است يعني در بين امت اسلامي اولين انسان كاملي كه باب ولايت را در پرستش موحّدانه خداي يكتا و يگانه گشود و با گشايش اين در, روش وليّپروري را آموخت و اوليايي را برانگيخت و بينش خاصّ توحيدي را با منش و گرايش آنان آميخت به طوري كه اندوخته آنها, ميراث شرفآور ديگر راهيان كوي ولايت شد حضرت عليبنابيطالبB بود زيرا ثابت نمود انسان هراسان از دوزخ, خودمحور است و شخص شيفتة بهشت, خودمدار; نه آن را به كوي ولايت راهي است و نه اين را به سوي ولايت طريقي, هر كدام حَوْمِ خود طواف دارند و به دور خويش شوطي خواهند داشت و مبتلا به مَجاز حجازند نه حقيقت كعبه كه محاذي بيت معمور و مطابق عرش و استوار بر تسبيحات اربع: «سبحان الله و الحمد لله و لا إله الاّ الله و الله اكبر»[7] ميباشد
دل كز طواف كعبة كويت وقوف يافت |
|
از شوق آن حريم ندارد سر حجاز[8] |
لذا همگان مأمور به پذيرش اين ضيافتاند:
دارد به كعبة طلبت روي اهتمام |
|
هم عابر به وادي و هم عاكف بلد[9] |
دوم. مهمترين پيام حج, ابلاغ آهنگ توحيد در صدر و ساق هويّت محرمانِ كوي كعبه است تا در تمام گفتار, رفتار و كردار بر محور ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[10] حركت كنند و حضور تفكّر ديني در زندگي آنها همانند سرايت گلاب در برگ گل باشد كه طراوت و عطرآگيني آن رهين همان قطرة معطّر است. اگر خيري به آنان رسيد بعد از استعلام چيستي آن, هرگز نگويند آن را چه كسي داد بلكه بگويند چه كسي آورد و رساند زيرا دهنده آن خير, فقط خداست ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾.[11] سعي بليغ خويش و ديگران را, فاعل به معناي مابه بدانند نه فاعل به معناي مامنه و همين ابزار بودن را نيز در گرو لطف ممتاز پروردگار بدانند زيرا براي غير او جز بندگي و تهيدستي نخواهد بود:
قهّار بيمنازع و غفّار بيملال |
|
ديّان بيمعاون و سلطان بيسپاه |
با غير او اضافت شاهي بود چنانك |
|
بر يك دو چوب پاره از شطرنج نام شاه[12] |
عكوف موحّدان اهل حرم و زائران حضرت ختمي نبوت3 و ائمه بقيعE و حضرت فاطمه زهراV سيّدة زنان جهان, از سالف و آنف و غابر و قادم ميتواند رهيافت مناسبي به بارگاه قدس خداي سبّوح و قدوس باشد
جان در كفم به نقد لقايم بگير دست |
|
سوداي عاشقان تو باشد يداً بيد[13] |
سوم. كعبه, بيت رفيعي است كه عاكفان آن منزّه از گرايش به لهو و لعب: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[14] و مبرّاي از دسترسي لهوند: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[15] كسي كه نه به سوي عيب ميرود و نه نقص به سمت وي ميشتابد فردي كه نه در مدار قصور ميگردد و نه فتور در محور او حركت ميكند انساني كه نه در افق غروب قدم ميزند و نه افول در كرانه او پديد ميآيد چنين شخصي شايسته احرام كوي بيتي است كه مرآت عرش خداست و دلِ چنين محرمِ طائفي, عرش رحمان است و معارف سبّوحي وارد بر چنين قلبي, لايق نام برداريِ «حكمت عرشي» خواهد بود چنانچه سنّت قدسي و ديرپاي حكيمان متألّه اين بود كه از نوآوريهاي قلبي خويش كه نه مسبوق به رهآورد ديگران بود و نه ملحوق به فكر متأخران بلكه مصبوغ به صبغة ويژه الهي بود به «حكمت عرشي» ياد ميكردند نه از هر مطلب عميق علمي زيرا يافتههاي ديگران حكمت عرشي آنان است چون نعمتِ صاحبدل از آن خود صاحبْدل است. به هر تقدير كعبه كه مهمانخانه خاص خداست مثار كوثر است نه تكاثر و هرگز اصحاب كثرتِ متاعِ غرور, به منزلت رفيع صحابة كوثر عقل و عدل بار نخواهند يافت.
هان اي حاجيان و معتمران در مسعاي كوثر, حكمتِ عرشي بجوييد و مرماي تكاثر را رجم كنيد تا كعبه, مشتاق شما شود چنانچه بهشت, شائق اوحدي از اهل ايمان است.
قومي به هواي حج در قطع بيابانها |
|
جمعي ز نشاط مي در طوف گلستانها |
وين طايفه ديگر, با داغ غمت فارغ |
|
هم از طرب اينها هم از طلب آنها |
تا دل به تو شد بسته وز غير تو بگسسته |
|
خورديم بسي خونها, كنديم بسي جانها |
تا دامن وصلت را آريم به كف روزي |
|
ماييم و سر فكرت شبها به گريبانها |
باشد پي هر دردي انديشة درماني |
|
بُرد از دل ما دردت انديشة درمانها[16] |
چهارم. كعبه پردهاي دارد كه گروهي بيصبرانه منتظر كنار رفتن آن هستند تا درون آن بيت رفيع الهي را ببينند, خود كعبه نيز پرده بيتِ معمور است كه خواصّ از اهل طواف و عكوف ميكوشند آن كنار رود تا بيت معمور را همانند فرشتگان ببينند چنانچه خود بيت معمور نيز پردة عرش الهي است كه طائفان اخصّ ميجوشند آن كنار رود تا متن عرش, مشهود اينان گردد. براي برطرف شدن پرده, دو راه مانعةالخلوّ وجود دارد كه جمع آنها ممكن است: يكي با دستِ كوشش و ديگري با نسيمِ كشش, چنانچه پردة محسوس گاهي با دست كنار ميرود و زماني با وزش نسيمِ دلپذير و ملايم; مبتلايان به پرده جهل علمي و جهالت عملي: ﴿أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَن ذِكْرِي﴾[17] از هر دو نعمت محروماند و متنعّمان قرب نوافل: «كنتُ...بصرَهُ الذي يُبصِر به»[18] از هر دو منّت برخوردار. بهترين زمان و برترين زمين براي رونمايي از بيت معمور و عرش خدا, فرصت زرّين ايام حج در مهبط وحي است.
هان اي طائفانِ عاكف, هماره بين كوشش و كشش باشيد تا خود, كعبه را كه پرده بيت معمور است كنار ببريد يا با نسيم قدسي كنار برود, آنگاه انبيا و صدّيقان و شاهدان و صالحان را محرمان آن بيت مييابيد و همراه آنان در حريم آن خانة معمور به نيايش ميپردازيد و مينگريد كه بين عامران آن بيت و معتمران اين بيت چه تفاوت است
فرقي ميان عابد و عارف نهادهاند |
|
اين خوش به عشقِ كار بود و آن به كار عشق[19] |
پنجم. قبلة عاكفانِ طائف و مطاف حاجيان و معتمرانِ عاكف, آينه اسماي حسناي الهي است; هر زائري مهمان اسمي از آن نامهاي مبارك است. انسان كامل كه خود نيز مظهر اسم اعظم خداست ميزباني همه اسماي الهي را مشاهده ميكند و مهمان همه آنها خواهد بود. هيچ منعي براي ضيافت مطرح نيست مگر حجاب شخصي خود اشخاصِ زائر. نموداري از تمايز ضيوف و تفاوت مهمانها و اختلاف ضيافتها را ميتوان در تفاوت ندا و نجواي اهل منادات و آل مناجات مشاهده كرد, البته همه اين ادعيه متمايز, رشحات اهل بيت وحيE هستند كه خود مظاهر تامّ اسماي الهياند. آن ذوات قدسي كه از مزاياي قرب فرايض بهرهمند و از مواهب قرب نوافل متنعّماند برخي را به دلالت و هدايت ترغيب نمودند تا از خدا دليل راه و هادي طريق طلب كنند و بعضي را به دلال و غنْج و ناز رهنمون شدن تا با خدا در بستر نيازمندي ناز نمايند و از سكوي پرشِ حاجت و نياز, به سمت غنج و دلال پرواز كنند و در كمال انس و محبت بدون احتجاب و احساس هراس با پروردگار خود به ناز زمزمه نمايند و اين مناجات دلپذير را از هر نيايش ديگري بهتر بدانند. آنچه در دعاي افتتاح شبهاي ماه مبارك رمضان از حضرت ختمي امامت بقيّةالله(ارواح من سواه فداه) آمده چنين است: «وَاَسْئَلُكَ مِسْتَأنِساً لا خآئِفاً وَلا وَجِلاً مُدِلاًّ عَلَيْكَ فيما قَصَدْتُ فيهِ اِلَيْكَ» و كيفيت دلال و ناز در جملة: «فَاِنْ اَبْطَاَ عَنّي عَتَبْتُ بِجَهْلي عَليك»[20] ظهور دارد زيرا موجود نيازمندي كه فقر براي او از سنخ عرض مفارق نبوده و از قبيل عرض لازم ذات نيز نيست چه اينكه از مقوّمهاي ذات به معناي ماهيت نظير حيوان ناطق براي انسان نخواهد بود زيرا اگر فقر براي وي همانند ذات ماهوي باشد چون ماهيت متأخر از هويّت و اصل هستي انسان است لازم ميآيد كه حاجت در متن هويّت انسان نباشد در حالي كه موجود امكاني همانند انسان وجودي غير از نياز ندارد, چنين موجود محتاجي اجازه يافت تا از رهگذر خطابِ نيازمندانه به عتاب نازوار پرواز كند و اگر به خواسته خود در حوزة نيايش با پروردگار نرسيد به آن حضرت عتاب كند كه چرا تأخير در اجابت روا داشت. و نيز آنچه در مناجات شعبانيه آمده است چنين است: «اِلهي اِنْ اَخَذْتَني بِجُرْمي اَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَاِنْ اَخَذْتَني بِذُنُوبي اَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَاِنْ اَدْخَلْتَني النَّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّي اُحِبُّكَ».[21] خدايا اگر تو مرا مؤاخذه كني كه چرا گناه كردي و مجرم شدي من تو را مؤاخذه ميكنم كه چرا عفو نكردي و اگر مرا داخل دوزخ كني اهل جهنم را آگاه ميكنم كه من تو ـ خدا ـ را دوست دارم. چون اين جملههاي نوراني از زبان اهل بيت عصمت و طهارتE رسيده است و آن ذوات قدسي از قرب نوافل برخوردار بودند, در حقيقت با زبان الهي, اعتراف و دلال و ناز مطرح ميشود نه با زبان ديگر
آن قوم كه احرام سر كوي تو بستند |
|
تا سر ننهادند به راحت ننشستند |
هر چند كه هرگز مي و ميخانه نديدند |
|
همواره ز شوق لب ميگون تو مستند[22] |
ششم. پيام رساي حج براي ترسا و پارسا, تأمين اقتصاد در ظلّ اعتقاد و امنيت در پرتو امانت است: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[23] تنها داروي شفابخش جامعه جاهلي كه جامه جنگ در بر كرده و بخش وسيعي از بودجه روي زمين را صرف انسانكشي ميكند عقلانيّت توحيدي است كه با انديشه عقل و انگيزة عدل به دست ميآيد; بيداري اسلامي خاورميانه زمينه هوشياري خاوردور و باختردور را فراهم خواهد كرد. ضرورت وحدت از يك سو و لزوم تولّي موحّدان از سوي ديگر و حتمي بودن تبرّي از مشركان از سوي سوم, رهآوردهاي احرام كوي خداي يكتا و يگانه است; شكرانه نعمت الهي از زبان كليم خدا پرهيز از حمايت از مجرمان است: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ﴾.[24] نمازگزاران همين خواسته برخاسته از توحيد ناب را در نماز تكرار ميكنند و سكوت در برابر ستم را همانند سكون به ستمكار, زمينه پشتگرمي او ميدانند و منطق رساي نبوي را: «الساكت عن الحقّ شيطانٌ أخرس»[25] سند محكوميت خاموشي در قبال شعله افروزان كفر و نفاق مييابند و سوداگران سياست مشئوم را كه روزي, منافق تروريست را مجاهد و زماني, مدافع حقيقي از حق و صدق را تروريست ميپندارند, شيطان بزرگ و كوچك ميبينند. رجم شيطان تنها در رمي جمرات ظهور ندارد بلكه هر تلبيهاي طرد طاغوت و اِخْسأ گفتن[26] به استكبار است. هر چند لقب پرافتخار بقيّةالله درباره حضرت ختمي امامت, مهدي موجود موعودf به كار ميرود ولي ريشة قرآني آن وصف عالمان متعهّد است: ﴿فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ﴾.[27] تعبيرهاي وحياني گاهي به صورت ﴿أُوْلُوا الْأَلْبَابِ﴾[28] و زماني به صورت ﴿أُولِي الْأَبْصَارِ﴾[29] و گاهي به صورت ﴿أُولِي النُّهَي﴾[30] و زماني نيز به صورت ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ است. واليان بقا و اولياي ماندگاري و متوليّان دوام و استمرار, مردان عقلمدار و عدلمحورند كه نه استكبار زورمداران را امضا ميكنند و نه ترفند و توطئه اقمار و اذناب آنها را و اصرار حضرت امام خمينيR و مقام محترم رهبري بر برائت از مشركان در كنار مناسك توحيدي حج, براي آن است كه پرستش پروردگار با دور شدن از شرك و دور كردن طغيان از ساحت جامعه همراه است: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾.[31]
اميد است پروردگار منّان همه برادران و خواهران احرامبسته را با ضيافت ملكوتي به خوبي پذيرا باشد و همه مناسك و زيارت آنان مقبول و ادعية آنها مستجاب و سفر آنان به خير و سلامت باشد و با ناله و لابه از خداي سبحان مسئلت ميشود آسايش توحيدي و آرامش نبوي و وَلَوي در پرتو تجلّي تام قرآن و عترتE بهره همگان شود تا تمام كشورهاي اسلامي از نزديك, مآثر تعليم كتاب و حكمت و آثار تزكيه نفوس را در مراسم حج ادراك نمايند.
«و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
ذيحجه 1433 هـ.ق
قم ـ جوادي آملي
[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 127.
[2] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 43.
[3] . سورهٴ بقره, آيهٴ 128.
[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 198.
[5] . سورهٴ توبه, آيهٴ 72.
[6] . الألفين (علامه حلي), ص128.
[7] . الامالي (شيخ صدوق), ص187.
[8] . ديوان حافظ, غزل 260.
[9] . ديوان جامي, فاتحةالشباب, قصيده 1.
[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 115.
[11] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.
[12] . ديوان جامي, فاتحةالشباب, مثنويات, في توحيد الباري عزّ اسمه.
[13] . ديوان جامي, فاتحةالشباب, قصيده 1.
[14] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 3.
[15] . سورهٴ نور, آيهٴ 37.
[16] . ديوان جامي, واسطةالعقد, غزل 14.
[17] . سورهٴ كهف, آيهٴ 101.
[18] . الكافي, ج2, ص352.
[19] . ديوان جامي, فاتحةالشباب, غزل 530.
[20] . تهذيب الأحكام, ج3, ص109.
[21] . اقبالالأعمال, ص686.
[22] . ديوان جامي, فاتحةالشباب, غزل 280.
[23] . سورهٴ قريش, آيات 3 و 4.
[24] . سورهٴ قصص, آيهٴ 17.
[25] . تفسير الكاشف, ج2, ص208.
[26] . ر.ك: سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 108.
[27] . سورهٴ هود, آيهٴ 116.
[28] . سورهٴ بقره, آيهٴ 269.
[29] . سورهٴ حشر, آيهٴ 2.
[30] . ر.ك: سورهٴ طه, آيات 54 و 128.
[31] . سورهٴ نحل, آيهٴ 36.