پایگاه اطلاع رسانی اسراء: همایش ملی فرهنگ دفاعی ـ امنیتی بر اساس آموزه های مهدوی با سخنرانی آیت الله العظمی جوادی آملی صبح پنجشنبه 29 آذر 1397 در محل سالن همایش بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار گردید.
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبِينَ الأَنْجَبين سَيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّه فِي الْعالَمِين بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
مقدم شما بزرگواران, علما, فرهيختگان نظامي و دفاعي نظام مقدس جمهوري اسلامي را گرامي ميداريم، سخنان سودمند و شيرين و عالمانه محقّق بزرگوار را كه استفاده كرديم، فيض و فوز مهمّي بود! محور اصلي اين همايش «فرهنگ مهدويّت در بخش دفاعي مملكت» است، به ما گفتند شما هم ميتوانيد مهدويّت فكر كنيد و مهدوي بشويد و براي اينكه مهدوي بشويد از امام دوازدهم شروع نكنيد، چون مهدويّت مهدي(صلوات الله و سلامه عليه) از امامت دوازدهمين امام بودن شروع نشد. او فرزند رسول گرامي و اميرمؤمنان و ائمه هدا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است. به ما گفتند ميتوانيد مهدوييتان را از شناسنامه شروع كنيد، نه تنها ميتوانيد بلكه بايد، چون هر انساني وقتي به دنيا آمد، شناسنامه او به عهده پدر و مادر اوست، وقتي بالغ شد، شناسنامه را خود بايد تنظيم كند و وجود مبارك حضرت رسول و اميرمؤمنان(سلام الله عليهما) «إلي يوم القيامة» فرمودند: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛[1] ما حاضريم شما را به عنوان فرزندي قبول كنيم در هر زمان, در هر زمين، بگوييد «يا رسول الله, يا وليّ الله» پيوند ناگسستني با ما برقرار كنيد، ميشويد فرزند ما. وقتي فرزند ما شديد، نه تنها رسولي و علوي فكر ميكنيد، حسني و حسيني ميانديشيد, سجادي و باقري و صادقي و كاظمي و رضوي و تقوي و نقوي و عسكري ميانديشيد و مهدوي فكر ميكنيد. اين وظيفه ماست. اين هنر دينپروري است كه شما ميتوانيد فرزند رسول خدا باشيد و همانند وجود مبارك آن حضرت از آغاز تا انجام, دين را با جان بپذيريد، نه اينكه در عصر او مهدوي بشويد اين اصل اول.
حالا خصيصه نظام مهدوي چيست؟ خصيصه نظام مهدوي اين است كه انسان آنچه را كه وجود مبارك رسول گرامي فرمود و سيزده معصوم ديگر فرمودند حتي صديقه كبرا عملي ميكند و قائم بالعقل ميشود. يك وقت كسي ميخواهد فردي زندگي كند نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد، فقط طمع بهشت دارد يا خوف از جهنم؛ اين ديگر هرگز مهدوي نميانديشد. عادل هست؛ اما هر عادلي مهدوي نخواهد بود. دين نگفت عادل, مهدوي است، دين گفت قائم بالعدل مهدوي است. ما يك عادل داريم كه كه به درد سوره مباركه «نحل» ميخورد، اين شخص ميتواند پيش نماز خوبي باشد؛ اما اين ديگر مهدوي نيست. اين ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾،[2] آدم خوبي است، معصيت نميكند, دروغ نميگويد, خيانت نميكند, او عادل است نه قائم بالعدل؛ او فقط به درد نماز جماعت ميخورد. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي القُرْبَي﴾.
اما يك وقت است كسي «قائم بالقسط» است كه در سوره «حديد» آمده. فرمود ما به اينها گفتيم شما بايستيد، تنها روي عدل بايستيد، تنها روي قسط بايستيد. كسي كه قائم بالقسط است، نه تنها اجازه نميدهد كسي به او ستم بكند, نه تنها اجازه نميدهد كسی به ديگري ستم بكند؛ بلكه اجازه نميدهد ثالثي به رابعي ستم بكند. او قائم بالقسط است. اگر كسي قيام به قسط كرد، ديگر اهل قعود نيست. مستحضريد ايستادگي غير از ايستادن است. يك وقت است كسي ايستاده است؛ اما فكر او فكر نشسته است او قائم نيست؛ مثل فقرايي كه ايستاده, گدايي ميكنند، اينها ايستاده فيزيكي هستند؛ اما نشسته متافيزيكي، چون مستحضريد اگر يك ملت جيبش خالي باشد، كيفش خالي باشد، ما در فارسي چون لغت غنيّ علمي نداريم، ميگوييم گدا؛ گدا كه بار علمي ندارد. كسي كه گرفتار اقتصادي شد، ما وقتي ندارد ميگوييم گدا؛ فارسي كه مثل عربي نه آن طراوت را دارد نه آن علميت را دارد. گدا يعني گدا؛ عرب هم اين لغت و واژه را دارد، ميگويد فاقد؛ فقدان كه بار علمي ندارد؛ اما قرآن از گدا به عنوان فاقد ياد نميكند به عنوان فقير ياد ميكند. فقير به معني گدا نيست اين بر وزن «فعيل» به معني مفعول است؛ يعني ستون فقراتش شكسته است، كسي كه جيبش خالي است, كيفش خالي است، او قدرت ايستادگي ندارد، گرچه ايستاده است. كسي كه فقر علمي دارد يا فقر عقلي دارد يا فقر عدلي دارد، او مهدوي نخواهد بود، او نشسته است. اينكه فرمود كسي كه فقر علمي دارد، فقر عقلي دارد، فقر عدلي دارد، اين شخص مهدوي نخواهد بود؛ براي اينكه او قائم بالقسط است، اين قائم بغير القسط. قائد چگونه ميتواند مهدوي بينديشد.
بنابراين اصل دوم آن است كه ما بعد از اينكه شناسنامه را تنظيم كرديم، بايد قائم بالقسط باشيم نه تنها عادل. قائم بالقسط را همان كه گفت بيا فرزند من شو! همان معنا كرده است در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «لاَ يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ»؛[3] جز ملت فرومايه كسي ستمپذير نيست. ملتي كه نفوذ بيگانه را تحمل ميكند، ذليلِ محض است؛ «لاَ يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ». ما ميخواهيم شناسنامه بگيريم به نام علوي تا بشويم فرزند علي و ما را به عنوان فرزند علي ميپذيرند، اگر نميپذيرفتند كه اعلام نميكردند. ما ميخواهيم بشويم فرزند علي. حضرت فرمود اگر بچه من هستيد «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»؛[4] سنگ را از هر جا آمد برگردان؛ سنگپذير نباش، سنگخور نباش! اينكه ديديد ايران اسلامي در طي ده سال نه هشت سال، ما ده سال جنگ داشتيم؛ منتها دو سال فقط خورد بود هشت سال زد و خورد بود؛ مگر ما آن دو سال جنگ نداشتيم. 57 هنوز تمام نشده كه خلق تركمن گلوله بست، همين عزيزان رفتند آتش را خاموش كردند. هنوز 57 تمام نشده بود، بعد خلق تركمن شد، خلق مسلمان شد, بعد دفتر جمهوري شد, بعد دفتر نخست وزيري شد, بعد سرچشمه شد, ما دو سال داشتيم ميخورديم، فقط كشته ميداديم، تروري ميداديم. هشت سال زد و خورد بود. ما ده سال جنگ را تحمل كرديم، براي اينكه فرزند علي بوديم. به ما گفت: «لاَ يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ»؛ جز ملت فرومايه, هيچكس ستمپذير نيست.
سنگينترين كار را اين مملكت فرزنان شما انجام دادند. اين زيارتنامهها براي ما درس است، در اين زيارتنامهها ميخوانيم كه «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ».[5] درست است كه در برابر مركّب عالم خون شهيد مرجوح است و آن راجح؛ اما در برابر هر باران و تگرگ و برفي حرف اول را ميزند، چون برف, تگرگ, باران آلودگيها را پاك ميكند؛ اما خباثت استكبار از او برنميآيد كه پاك كند، فقط آلودگیها و نجاسات ديگر را پاك ميكند. اين سگ اگر به ظرفي دهن زد، ميگويند «ولوق كَلب»، اين ولوق كلب را خاك پاك ميكند، يك قدر هم آب پاك؛ اما ولوق استكبار را نه خاك پاك ميكند و نه آب، اين «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ» پاك ميكند. تنها خون است كه اين ولوق استكبار امريكا و مانند آن را پاك ميكند، مگر باران ميتواند اين آلودگي را پاك كند.
اين زيارتنامه به ما درس مهدويت ميدهد. مستحضريد چون قرآن و عترت همتای هم هستند، هر حرفی که در قرآن آمده عترت تبيين ميكند، هر حرفي كه در عترت آمده در قرآن تبيين ميكند. يكي از دو مقدمه قياس را عترت بيان كردند سرزميني كه خون شهدا بيآرمد، آن طيب و طاهر است. قرآن بخش ديگر را به عهده دارد كه سرزمين طيب و طاهر، ميوه طيب و طاهر ميدهد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾؛[6] ميوه طيّب اين سرزمين مردان بزرگاند، مردان عفيفاند, مردان منزّه از اختلاس نجومياند, مرداني كه نه بيراهه ميروند نه راه كسي را ميبندند، اين ميوه طيّب يك مملكت است. اگر شهيد, خون داد و اين سرزمين را شيار كرد و آماده ميوه دادن شد، ما موظفيم شجره طوباي اين سرزمين باشيم، وگرنه به روايت عمل كرديم؛ ولي به قرآن عمل نكرديم. اين ميگويد اگر جايي خون شهيد آرميد، آن طيب و طاهر شد؛ قرآن ميگويد كشورِ پاك شده, مردان پاك و پاكباخته تحويل ميدهد ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. ما كاري كه از باران توقع داشته باشيم؛ هرگز باران نميتواند مثل كار خون شهيد را بكند، او استكبار را پاك ميكند، استعمار را پاك ميكند، استحمار را پاك ميكند، استثمار را پاك ميكند، استبعاد را پاك ميكند؛ باران فقط همين آلودگيها ظاهري را پاك ميكند.
درس يعني درس, زيارتنامهها درس است، خيال نكنيد اينها مثل رسائل و مكاسب با چند سال درس خواندن حل ميشود. «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»؛ زمينهٴ زندگي ـ نه زمين ـ زمينهٴ زندگي را خون شهيد پاك ميكند؛ قرآن هم ميگويد هر جا زمينه پاك شد، ميوه پاك ميدهد، ميوه به دست اوست؛ آن ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الأرْضِ نَبَاتاً﴾[7] به دست اوست، چه چيزی را رشد ميدهد چه كسي را رشد نميدهد به دست اوست. فرمود شما زمينه فراهم بكن، آب كم جو و هميشه خواهد آمد. اگر آب نجستيم و طيّب و طاهر شديم، آن ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾؛ لذا وجود مبارك حضرت امير فرمود: «لاَ يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ» جز ملت پَست و فرومايه, احدي ستمپذير نيست. بعد فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»، سنگ را همانجا كه آمد برگردان, سنگپذير نباش و مستحضريد كه وجود مبارك حضرت اين جمله را هم فرمود كه «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِيبُ فِي الدَّارِ رَهْنٌ عَلَي خَرَابِهَا».[8] شما بزرگواران كارهاي گروهي ميكنيد، اين بيان نوراني حضرت امير ما را دعوت ميكند به طهارت همه اعضاي گروهي. يك حكم فقهي از اين روايت استفاده ميشود كه در فقه اصغر كاربرد دارد و يك فقه سياسي كه در فقه اكبر كاربرد دارد. آن حكم فقهي كه در فقه اصغر كاربرد دارد، فرمود: «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِيبُ فِي الدَّارِ رَهْنٌ عَلَي خَرَابِهَا»، اگر كسي ديواري با سنگ مردم درست كرده, صاحب سنگ ميتواند بگويد من سنگم را ميخواهم، قيمتش را نميخواهم، تو چرا بدون اجازه من با سنگ من ديوار ساختي؛ ميتواند اين سنگ را از ديوار بكشد، ولو ديوار پايين بريزد، اين حكم شرعي است. او بگويد من قيمت را ميدهم، اين شخص ميتواند بگويد من راضي نيستم. حَجَر غصب ولو همه سنگها پاكاند و حلالاند، يك سنگ ناپاك باعث ويراني آن ديوار است. يك عضو ناپاك يعنی ناپاک يكجا راه پيدا كند آن هيئت را بهم ميزند. صد درصد مواظب باشيد، طيّب و طاهر را انتخاب كنيد در تمام كارهايتان. كسي كه بدانديش است، كسي كه خويشانديش است، اينها را در دستگاهتان اصلاً راه ندهيد و مواظب باشيد، چون يك هيئتي كه يك عضو فاسد دارد، به هر حال گرو ويراني آن هيئت است: «الْحَجَرُ [الْغَصْبُ] الْغَصِيبُ فِي الدَّارِ رَهْنٌ عَلَي خَرَابِهَا».
مطلب ديگري كه روي آيين مهدويت است، فرمود شما به كسي حمله نكنيد؛ اما طرزي دفاعتان و نظامتان و ارتشتان و نيروي مسلّحتان توانمندانه زندگي كند كه احدي طمع در شما نكند. ميبينيد اين آيه ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ امر غايب است. به دشمنان ميگويد, دشمنان ما به امر حاضر گوش نميدهند چه برسد به امر غايب, ﴿وَلْيَجِدُوا﴾؛ يعني حتما بايد بترسند. اگر امر حاضر را گوش نميدهند، امر غايب را گوش ميدهند؟! اين درست است كه نسبت به كفار است كه حتما بايد از شما بترسند، اگر مستقيماً به آنها خطاب بكند به امر حاضر، آنها گوش نميدهند چه رسد به امر غايب. اين امر غايب به بيگانه است, امر حاضر به آشناست; يعني مرد باش تا احدي طمع نكند؛ مثل قلّه دماوند باش! ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾؛ يعني طرزي نظاميتان و استحكامتان باشد كه احدي طمع نكند همين! وگرنه كفاري كه به امر حاضر گوش نميدهند به امر غايب گوش ميدهند؟! آنها بايد بترسند، آنها كه اعتنا نميكنند؛ يعني آنقدر بايد ستبر باشيد؛ الآن قله دماوند و سلسله جبال البرز چه كاره است؟ كاري به كسي ندارد؛ ولي احدي به خودش اجازه نميدهد با بيل و كلنگ به جنگ قله دماوند برود. فرمود آن قدر استوار و قائم بالعقل و العدل باشيد كه احدي در شما طمع نكنيد شما كه كاري به كسي نداريد. ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ نه شما حمله كنيد.
بنابراين وظيفه همه ما اين است كه در ساختار دفاعيمان و امنيتمان نهايت علم و عقل داشته باشيم؛ ايستادگي داشته باشيم نه ايستادن فيزيكي. البته رهبران ما كه به لطف الهي چنين هستند از امام و مقام معظم رهبري؛ آنها اگر عادل باشند، به درد نماز جماعت ميخورند، كافي نيست, اگر قائم بالقسط باشند به درد همين كارهايي كه شما داريد ميكنيد به درد رهبري نميخورد، او بايد «قوّام بالقسط» باشد. اين سه بخش را قرآن تقسيم كرده ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ﴾.[9] الآن در دستگاه قضايي براي پروندههاي اختلاس ميلياردي كه به دست هر قاضي نميشود پرونده دارد ولو عادل باشد, نه به دست قاضي عادل, نه به دست قاضي قائم بالقسط؛ بلكه به دست قاضي قوّام بالقسط؛ «گفت آنک يافت مینشود آنم آرزوست»[10] بايد داد. قوّام بالقسط يعني همين! كارهاي مهم را بايد به او داد.
يك وقت دست مبارك وجود مبارك حضرت امير آسيب ديد، پرچم از دست حضرت افتاد، ديگران رفتند پرچم را بلند كنند، پيغمبر فرمود: فوراً بگذاريد دست علي, گفتند دست راست حضرت آسيب ديد, فرمود: «فانّ شمالهُ خَيرَ من أيمانِکُم»؛[11] دست چپ علي از دست راست همه شما بالاتر است، پرچم بايد به دست علي باشد، او قوّام بالقسط است. ما چنين چيزي لازم داريم، چون مهدوي ميانديشيم؛ همانطوري كه در عصر آن ذات مقدس بيگانه از هر طرف حمله ميكند. الآن مستحضريد ما در ميدان مين هستيم و صد درصد در امنيتيم؛ اين به بركت خونهاي پاك شهداست و مردان بزرگ است، به تلاش و كوشش شما عزيزان است؛ منتها اين را هم بايد حفظ كنيم هم بايد تقويت كنيم.
مطلب بعدي آن است كه ما در اين مملكت گريه زياد كرده و ميكنيم كار خوبي است. شعرهاي آييني زياد داشته و داريم، شعراي آييني فراوان داريم كار خوبي است؛ اما اين مملكت همهاش مملكت گريه نيست، جاي مرحوم فردوسي خالي است، شما حتماً بايد بينديشيد، شعراي فردوسيمنش تربيت كنيد كه حماسه را در كشور زنده نگه بدارد، با گريه مشكل حل نميشود، با حماسه مشكل حل ميشود. ما فردوسي كم داريم؛ البته مثل فردوسي شدن كار آساني نيست، حكيم بود, فيلسوف بود, اديب بود, نامآور بود. خدا رحمت كند حكيم صدرالمتألهين را! او براي كسي حساب باز نميكند، فقط يك جا نام حافظ را ميبرد، ميگويد «قال ناظم جوهرة الأولياء» در بحث نبوّت:
دولت آن است كه بي خون دل آيد به كنار ٭٭٭ ورنه با سعی و عمل باغ جهان اين همه نيست[12]
براي اثبات اينكه نبوّت درس خواندني نيست، با كسب و كار و تلاش نيست؛ اين بيت را از حافظ نقل ميكند به عنوان «ناظم جوهر الأولياء». ايشان يادم نيست كه از كسي شعر نقل كند. دوم از جناب مرحوم فردوسي است؛ مستحضريد اگر آن مقام علمي فردوسي نبود مگر اجازه ميدادند او بگويد؛
که من شهر علمم عليَم دَر است ٭٭٭ درست اين سخن قول پيغمبرست[13]
همانجا خفهاش ميكردند، بردن نام مبارك حضرت علي جرم نابخشودني بود در آن دستگاه، فقط عظمت فردوسي بود كه تحمل كردند؛
که من شهر علمم عليَم دَر است ٭٭٭ درست اين سخن قول پيغمبرست
فردوسي كسي است كه در توحيد الهي يك شعر با عظمت فيلسوفانه گفت كه مرحوم صدرالمتألهين به عنوان سند از او نقل ميكند، ميگويد فردوسي در آغاز كتابش دارد كه:
جهان را بلندی و پَستي تويي ٭٭٭ ندانم چه اي هر چه هستي تويي[14]
خيليها اين «هر چه هستي تويي»، «ياء» را ضمير ميدانند؛ يعني من كه نميدانم تو هر چه هستي, هستي ميگويند خير؛ اين «ياء», «ياء» مصدري است نه «ياء» ضمير. نه تو هر چه هستي خودت هستي؛ نه خير، همه حقيقت هستي توايي. ندانم چه اي هر چه هستي؛ «ياء» ضمير نيست، «ياء» مصدري است؛ «جهان را بلندی و پَستي توايي، ندانم چه ايي همه حقيقت هستي تويي». اين فردوسي با آن عظمت فلسفياش از يك سو، اين ايران را با دست خاليِ رستم و اسفنديار حل كرد. ما صدها رستم تربيت كرديم، صدها اسفنديار تربيت كرديم, رستم كجا اين عزيزان ما كجا! اسفنديار كجا، اين عزيزان ما كجا! يك فردوسي ميخواهيم كه اين انقلاب را خوب تبيين كند. كار ديگري كه عزيزان شما كرد به بركت همين شما نيروهاي مسلّح و همراهان شما، كاري كرد كه شرف ايران در آن كار است؛ منتها ما با شعراي آييني نميتوانيم او را حفظ كنيم، نه آنها آن درك را دارند نه از آنها مقدور و متوقّع است. پيروزي در جهاد مقدس ده سال يا هشت سال مهم نيست، يك پيروزي ديگر مهم است که فردوسي ميخواهد و آن اين است كه همه شما در اين جنگ بوديد و هستيد و با خبريد. اصرار كردند كه قطعنامه را بپذيريد امام هم به هر حال پذيرفت؛ همه عزيزان سپاهي و ارتشی و بسيجي و نيروهاي مردمي از جبههها آمدند، جبههها خاي شده، اين صدام (عليه من الرحمن ما يستحق) همين جنگ عليه اسلام را به عنوان مرصاد با كمك همين منافقين راه اندازي كرد، حالا جبهههاي ما خالي است، آن روز استاندار ميگفت اگر عصر امروز نياييد، صبح فردا دير است كه ما بعضي را زير قرآن بدرقه كرديم، چه حالتي هم داشتيم، اينها رفتند. جبههها خالي شده بود؛ اين جنگ, جنگ نامردانه است. شما گفتيد قطعنامه را بپذيريد، ما هم قبول كرديم و تمام جبههها خالي شد، شما در عمليات مرصاد بيگانههايتان را با پشتيباني خودتان وارد ايران كرديد. خدا غريق رحمت كند شهداي آنها را، مخصوصاً صياد شيرازي را! آمدند اين جنگ را خاموش كردند. چند روز طول نكشيد صدام را خدا گرفت، به كويت حمله كرد. در آن روزنامهها ديديد كه امير كويت دستش را از لاي عباي مطلاّ درآورد و دستمال درآورد و پيش غربيها گريه كرد و از آنها كمك خواست و به آنها وعده نفت داد و آنها آمدند، شد! همه آنها به مسئولين ما گفتند به مردم ما گفتند که شما هم چهارتا گلوله از شرق عراق بزنيد كه ما هزينه كمتري داشته باشيم؛ ما گفتيم ما قطعنامه را قبول كرديم، شما براي نفت جنگ داريد. اين ميشود مردانگي؛ اين يك فردوسي ميخواهد. شما در اين هفت ميليارد چنين عظمت و شرفي در كشورهاي ديگر سراغ داريد؟! اگر ما حمله ميكرديم چهارجا را ميگرفتيم حق مسلّم ما بود، مگر قطعنامه نبود كه ما خسارت داديم و بايد آنها تحمل كنند، مگر قطعنامه نبود. ما اگر حمله ميكرديم چهارتا گلوله ميزديم، چهار نفر را ميكشتيم، حقّ مسلّم ما بود؛ مگر بنا نبود آنها خسارت بدهند، مگر پذيرش قطعنامه به اين شرط نبود؛ اما هيچ كدام از شماها اين كار را نكرديد. گفتيد دين ميگويد: ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾[15] مادامي كه تعهد كرديد، روي عهدتان بايستيد؛ اين يك فردوسي ميخواهد، اين با شعر آييني حل نميشود. بزرگي ايران يعني اين, عظمت ايران يعني اين, بزرگي ارتش يعني اين, بزرگي سپاه يعني اين, بزرگي بسيج يعني اين. اين را مهدويت ميگويد. اين را وجود مبارك حضرت امير ميگويد. فرمود آنها كه فرزندان ما هستند؛ ما درباره نماز شنيديم كه گفتند «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»؛[16] اما بالاتر از اين و قويتر از اين و غنيتر از اين در تعبيرات حضرت امير هست، درباره مردمي كه پاي كارند. در نامهاي كه براي مالك نوشت میفرمايد مالك! «إنّما» با «إنّما» شروع شد. ما درباره نماز نداريم كه «إنّما عماد الدين الصلاة»؛ «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ». اما آنجا با «إنّما» شروع شد؛ مالك! «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَ الْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»؛[17] آنها كه مهدوي ميانديشند، ستون ديناند؛ با «إنّما»؛ با كلمه «عماد» كه قويتر از عمود است؛ يعني همين شماها و فرزندان شما اين تجربه شد. اينكه ادّعا نيست كه ما بعد ميكنيم به لطف الهي كرديم, فرزندان شما كردند, برادران شما كردند, عزيزاني كه هر روز در فرصتهاي مناسب اجساد طيّب و طاهر اينها را به اين شهر و اين كشور ميآوردند، كردند؛ اين ادعا نيست، اين گزارشِ عمل شده است: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَ الْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ».
بنابراين اين سرمايه اين توان را دارد، اين قدرت را دارد. ما جنگ جهاني سوم داشتيم, جنگ جهاني معنايش اين نيست كه همه به جان هم بيفتند. اگر همه به جان يك كشور مظلوم بيفتند هم جنگ جهاني است. كدام كشور بود كه عليه ما تلاش و كوشش نميكرد؛ سه كشور كوچك بود كه چشمشان يا به جيب ما بود يا به كيف ما بود، اين ليبي بود و الجزاير بود و سوريه. ما در زمان جنگ كشور ديگري داشتيم كه عليه ما كار نكند؟ و اينها كه با ما كاري نكردند، چون به نفت و گاز ما و جيب و كيف ما طمع بسته بودند، از ما كار ميخواستند، بله كار ميخواستند؛ كمك هم كرديم، الآن هم ميكنيم. كدام كشور بود در بين اين هفت ميليارد بشر كه عليه ما كار نكند؛ همين شوروي نبود كه آن كار را كرد عزيزان ما رفتند، جلوي سفارت, همين نبود آواكس داد، همين نبود جاسوسي كردند. ما يك موشك قاچاق ميخواستيم بخريم كه استاندارد هم نبود به ما ندادند. پس ما ظلم را تحمل كرديم، ما يك فردوسي ميخواهيم، با گريه تنها مشكل حل نميشود. مستحضريد گريه چيز خوبي است؛ اما آنها كه جنگجو هستند، سعي ميكنند گريه نكنند. بعد از جريان جنگ بدر تصميم قطعي سران مكه اين بود كه گريه ممنوع، براي اينكه مُرده باشد باشد تا در روز بدر جبران بكنيم، گريه ممنوع بود، هيچ كسی حقّ گريه كردن نداشت. ابنهشام نقل ميكند گريه زني را شنيدند، مأموران رفتند تا خفهاش کنند، ساكت كنند كه چرا گريه ميكني؟ اين زن گفت من شترم نيامده، گُم شده گريه ميكنم، من براي پسرم كه گريه نميكنم گفتند حالا عيب ندارد. اين گريه آدم را سبك ميكند، ديگر قدرت انتقام ندارد، گريه يك حدّي خوب است. خنده هم يا خوب نيست يا يك حدّي خوب است؛ چرا آنها كه سياسي محضاند، اصلاً فكاهيات و طنز را گوش نميدهند، براي اينكه ما كار داريم، ما نبايد تخليه شويم. آنها نه خنده گوش ميدهند نه گريه, اين بود و بود تا جنگ احد شد، اينها جگر حمزه را دريدند. نميخواهم بگويم كار, كار خوبي بود؛ ولي به هر حال تا قدرت انتقام نباشد، آدم اينطور حمله نميكند. وگرنه در جنگهاي قبل چرا جگر كسي را نمیدريدند، اين عُقده مانده و ماند و ماند تا در جنگ احد. اين كار, كار بدي بود؛ ولي اين عقده يك سرمايه است. اين با فردوسي حل ميشود نه با شعر آييني.
ما براي سيدالشهدا هر چه ميخواهيد گريه ميكنيم. وجود مبارك سيدالشهدا هم خوب حرف زد, برادرزادهاش گفت كه من ميخواهم كه با يكي از دختران شما ازدواج كنم، فرمود با سكينه نميتواني ازدواج كني، «كانَ الغالبُ عليها الإستغراق في الله»؛[18] او هميشه غرق جمال و جلال الهي است، او خانهدار نخواهد بود، تو با او نميتواني زندگي كني؛ اما با دختران ديگر چرا. چرا اين حرف را زد؟ براي اينكه در كنار قتلگاه اين حرف را فقط سكنيه شنيد كه به شعيان ما بگو هر وقت آب سرد نوشيدند به ياد من باشيد! حضرت اين فرمايش را فرمود, چرا ديگران نشنيدند، فقط اين روايت به حضرت سكينه منسوب است، او اين حرف را گفته كه پدرم فرمود: «اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُوني»؛[19] آقايان اگر شهيدي ديديد، غريبي ديديد، براي او گريه نكنيد كه سبك بشويد، براي من گريه كنيد كه هم ثواب ببريد و هم عقدهتان ميماند براي او. من را بهانه نكنيد براي او گريه كنيد، او را بهانه كنيد براي من گريه كنيد تا حُقد و حق و قيامتان را از او بگيريد؛ «اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُوني»؛ نه «فاندبوه». او را بهانه كنيد براي من گريه كنيد، حقّ او را بايد بگيريد. آدمي كه براي كشتهاش گريه كرد، سبك ميشود، آن حقّش مسلّم است، بايد حقّ او را بگيرد، براي من كه گريه كنيد، درس شهامت و شجاعت به شما ميدهد، درس عزّت به شما ميدهد، هم ثواب ميبريد هم او را به شما ميدهد؛ اما براي او گريه كنيد تخليه ميشويد و رها ميشويد، اين ميشود حسين بن علي، اين ميشود فرهنگ مهدوي!
بنابراين اگر ما به لطف الهي يك قوّام بالقسط داشته باشيم، نبايد بگوييم رهبر خوب داريم، رهبر خوب داشتن يك طرف قضيه است. رهبر اگر علي بن ابيطالب باشد، مادامي كه ما در صحنه نباشيم و مهدوي نينديشيم ـ خداي نكرده ـ خطر هست، چه اينكه خطر بود؛ مگر حضرت امير شكست نخورد, مگر سپاه و لشکرحضرت امير شكست نخوردند, داشتن رهبر خوب يك طرف قضيه است. مردم كاملاً بايد در صحنه باشند، بيراهه نروند و هيچ چيزي آنها نلرزانند و نلغزانند. دينشان را از كسي نگيرند، دينشان را از قرآن و عترت بگيرند، به ابديّت خودشان بينديشند، ما هستيم و ابديّتمان. ما كه يك دسته شلغم نيستيم که برويم زير خاك بپوسيم، ما با مرگ از پوست به درميآييم، هستيم كه هستيم. نبايد بگوييم فلان كس اينطور بود، بسيار خوب نصيحت بكنيد، پذيرفت, يا قبول يا نكول؛ اما ما راهمان بايد مشخص باشد. بگوييم رهبر خوب داريم، اين يك طرف قضيه است؛ اين «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ» هم مطرح است.
بنابراين وجود مبارك حضرت كه ظهور كرد ـ إنشاءالله ـ اميدواريم كه طولي نكشد، هر وقت ظهور كرد همه شما عزيزان و همه ما ـ إنشاءالله ـ جزو سربازان آن حضرت باشيم، نظام ما هم در خدمت ان حضرت باشد و مجموعه اين نظام مهدوي بينديشد, مهدوي فكر بكند, نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد, نه در مال مردم, نه در حقّ مردم، نه در جان مردم به هيچ وجه طمع نكند، پاك بينديشد. هر وقت انسان پاك زندگي كرد، وجود مبارك حضرت در كنار اوست، هرگز او را فراموش نميكند.
من مجدداً مقدم شما بزرگواران, مسئولان عاليقدر نظام الهي ما, نظام ارتشي ما, سپاه ما, بسيج ما, روحانيت معزّز و معظّم ما, مهدويانديشهاي ما، مقدم همه شما را گرامي ميداريم. از ذات أقدس الهي مسئلت ميكنيم كه امر فرج ولي خود را تسريع بفرمايد!
مقام معظم رهبري, نظام ما, دولت و ملت و مملكت ما را مشمول دعاي ويژه حضرت قرار بدهد!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي، محشور بفرمايد!
خطرات بيگانگان را به استكبار و صهيونيست برگرداند!
اين كشور ولي عصر را تا ظهور آن حضرت از هر گزندي، محافظت بفرمايد!
به همه شما بزرگواران و همكارانتان كه خدمات خوبي كرديد و ميكنيد، مشمول ﴿وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾[20] قرار بدهد تا اين كشور ولي عصر را سالماً به دست آن حضرت تقديم كنيم!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. علل الشرائع, ج1, ص127.
[2]. سوره نحل، آيه90.
[3]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه29.
[4]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت314.
[6]. سوره اعراف، آيه57.
[7]. سوره نوح، آيه17.
[8]. نهج البلاغه, حکمت240.
[9]. سوره نساء، آيه135.
[10]. مولوی، ديوان شمس، غزل شماره441؛ «گفتند يافت مینشود جستهايم ما ٭٭٭ گفت آنک يافت مینشود آنم آرزوست».
[11]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج3، ص299؛ «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ فَضَعُوهُ فِي يَدِهِ الشِّمَالِ فَإِنَّهُ صَاحِبُ لِوَائِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة».
[12]. ديوان حافظ، غزل شماره47.
[13]. شاهنامه فردوسي, آغاز کتاب, بخش7.
[14]. شاهنامه فردوسی.
[15]. سوره توبه، آيه7.
[16]. المحاسن(برقي)، ج1، ص44.
[17]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه53.
[18]. مقتل الحسين(ع)، مقرّم، ص307.
[19]. المصباح للكفعمي(جنة الأمان الواقية)، ص741؛ «شِيعَتِي مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَيَّ عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي ٭٭٭ اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُوني».
[20]. سوره يس، آيه12.