أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
مقدم شما نخبگان، فرهيختگان، انديشوران، اساتيد بزرگوار ايراني و غير ايراني را گرامي ميداريم. از برگزارکنندگان اين همايش بينالمللي وزين حقشناسي ميکنيم و از همه بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين همايش افزودند، سپاسگزاريم. از ذات أقدس الهي مسئلت ميکنيم، توفيق ادراک صحيح دستاوردهاي انبيا و اولياي الهي را به همه ما مرحمت بکند و توفيق عمل صالح به دستورهاي آنها را به ما لطف کند!
عظمت زن؛ مثل عظمت مرد، در گروِ شناخت عظمت انسان است، چون بين زن و مرد در انسانيّت انسان، فرقي نيست. محور اصلي انسانيّت به روح اوست، انسان در بدن، با بسياري از حيوانات شريک است و اين شرکتِ بدني انسان با حيوانات، باعث ميشود که رفتارهاي انساني را در حد تعديل شده، انجام بدهد و قرآن کريم آن بخشهاي مادي بدني را، مشترک بين انسان و دام ميداند. غذاهاي مادي را ميگويند: ﴿مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ﴾،[1] ﴿كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ﴾[2] و مانند آن.
آنچه را که شما در درمان برخي از بيماريهاي مربوط به بدن ميبينيد که فتوا را از آزمايشگاه موش ميگيرند، همين قسمت است. بدن زن با بدن مرد تفاوتي دارد، قهراً وظايف متفاوتي هم بين اين دو صنف برقرار است. اين تفاوت در حد مغايرت است نه مباينت؛ برخي از مردها نسبت به هم تفاوتهاي صنفي و تغايرهاي صنفي دارند؛ بعضي از زنها نسبت به هم چنين هستند؛ غالب مردها با غالب زنها هم چنين هستند. اين مربوط به وظايف سهگانه متغاير زنهاست و مردهاست.
اما قسمت مهم انسانيّتِ انسان به روح اوست که در اين بخش، انسان با فرشتگان مشترکات فراواني دارد و ديگر مشکلات اين بخش را نبايد از آزمايشگاه موش و امثال موش، توقع داشت. آن قسمتي که مربوط به کرامت است، مربوط به روح انسان است. حرف اسلام اين نيست که ما زن داريم و مرد داريم، اينها مساوي هم هستند، حرف اسلام اين است که هويّت انسان به روح اوست، يک؛ روح مجرّد است، دو؛ موجود مجرّد نه مذکر است نه مؤنث، نه زن است و نه مرد؛ سه. زن و مرد خود را در محور روح که بينديشند و بيازمايند، ميبينند تفاوتي ندارند. يک سلسله تغاير اوصافي است که در حد يک تغاير صنفي است و نه بيش از آن که اين همه براي روابط صحيح زندگي است، وگرنه در اسلام هيچ کمالي مشروط به مرد بودن نيست و زن بودن مانع هيچ کمالي نيست. کمال در فراگيري علم است، در تقرّب به خداست، در فرشتهخوي شدن است، در اوصاف برجسته داشتن است. شما يک نمونه پيدا نميکنيد که اسلام بگويد اين کمال، براي مرد است، براي زن نيست، مسئله جهاد و امثال جهاد، اگر مطرح است، يک کار بدني است؛ اما اصل مبارزه با استکبار و صهيونيسم و مانند آن، اين مشترک بين زن و مرد است و اگر مسئله مرجعيّت و مانند آن است بر فرض تماميّت اين تفکيک، مرجعيّت يا امامت يا رسالت، اينها کمالات اجرايي است. مشترک بين نبوت، رسالت، امامت، خلافت، آن مقام والاي ولايت است که اين ولايت مشترک بين زن و مرد است. اگر مريم(سَلامُ الله عَلَيْها) جزء اولياي الهي است، از همين قبيل است و اگر فاطمه زهرا(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْها) جزء برجستهترين اولياي الهي است، از اين قبيل است و اگر ساير زنان نامدار و نامور جهان اسلام به مقام والايي بار يافتند، از همين قبيل است.
آن ريشه اصلي کمال نبوت و رسالت و امامت و خلافت، مقام ولايت است، اين ولايت مشترک بين زن و مرد است. هيچ دليلي نيست که زن به مقام ولايت نميرسد؛ نه ولايت اجرايي، ولايت «وَليُ الله» شدن، به قُرب الهي بار يافتن و مانند آن است.
بنابراين يک وقت بحث در اين است که بدن زن با بدن مرد تفاوت دارد، اين يک کار روشني است، آن هم براي تنظيم روابط خانوادگي و فراهم شدنِ نسل نو و مانند آن است؛ اما روح زن و روح مرد، گرچه برخي از اصناف و اوصاف در حدّ يک تغاير وصفي و صنفي بين زن و مرد مطرح است؛ اما هيچ کمالي از کمالات الهي مخصوص مرد نيست، نه مشروط به ذکورت است نه ممنوع به اُنوثت، زيرا روح مجرّد است و مجرّد نه زن است و نه مرد.
سخن آفريدگار زن و مرد اين است که فرمود اگر کسي اين دو عنصر محوري را داشت؛ يعني از نظر عقيده داراي علم صائب بود و ايمان صائب و از نظر عمل داراي صالح بود، اين دو عنصر محوري را داشت، اين به حيات طيّب بار مييابد که در سوره مبارکه «نحل» اين وعده را به زن و مرد داده است، فرمود؛ چه زن؛ چه مرد، اگر حُسن فاعلي و حُسن فعلي؛ يعني روح پاک و عمل شايسته داشت، به مقام حيات طيّب بار مييابد.
از نظر تنظيم روابط خانوادگي، گرچه مرد وظيفه دارد که مسکن تهيه کند؛ اما تأمين سکونت و سکينت خانواده به عهده زن است، در قرآن کريم فرمود: خداوند، ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾؛ مرد و اعضاي خانواده، سکونت خود را در پرتو رهبري و سکينت مادر آن منزل و همسر آن منزل احساس ميکنند: ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾؛ البته رابطه اصلي خانواده دو عنصر محوري محبّت و رحمت است: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛[3]براي تنظيم امور خانواده اين دو عنصر حرف اصلي را ميزنند: دوستي عاقلانه نسبت به هم و گذشت از لغزشهاي پيشبيني نشده نسبت به هم. اين دو عنصر «مودّت» و «رحمت» براي ترميم کانون خانواده، سهم تعيينکننده دارند، آن سکينت که وصف ممتاز زن است در اثر عاطفه ويژهاي که خدا به او بخشيده است، آن باعث آرامش اعضاي خانواده است.
فراگيري علمها نيمي از جوامع بشري زن هستند، اينها احتياجات فراواني دارند، هر کدام از اينها اگر به همصنف خود مراجعه کنند، احتياجات خود را بهتر برآورده ميکنند، پس همه علوم براي همه انسانهاست و آن کمال براي انسانيّت است، انسانيّت انسان به روح اوست و روح او مجرّد است و موجود مجرّد نه زن است و نه مرد.
اين بيان لطيف را مرحوم بوعلي بسيار صريح بيان کرده، شاگردش بهمنيار بسيار صريح بيان کرده، در حکمت متعاليه که بناي آن بر «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء» است، در آنجا هم چنين نيست که خصوصيت بدني و مادي اين بشود روح. آن خصوصيت بدني در بستر سير جوهري در معرض ماده است نه در معرض صورت. آن صورت است که جسماني است حدوثاً و روحاني است بقائاً و مجرّد ميشود و روح ميشود، نه ماده؛ ماده يک بستري است که صورت آن شئ که ترقّي ميکند و بر اساس حرمت جوهري به مقام بالا بار مييابد، آن صورت ميشود روح، نه آن ماده تا کسي بگويد بر اساس «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء» روح زن و مرد هم فرق ميکند، چون بدن زن و بدن مرد بخش مادي اوست، يک؛ ماده بستر هست نه مسافر، اين دو؛ آنکه مسافر است صورت است، اين سه؛ اين صورت نه مذکر است نه مؤنث، اين چهار؛ چيزي که نه مذکر است و نه مؤنث، به مقام روحانيّت روح بار مييابد، اين پنج؛ و روح نه مذکر است نه مؤنث. البته رهآوردهاي آن بستر و ماده را به همراه دارد، آن روح رقيقتر و عاطفيتر هست؛ اما تغاير، يک تغايرِ صنفي است و نه تغاير نوعي و آن هم براي تأمين امنيت و سکينت جامعه، وجود زن سهم تعيينکنندهاي دارد. خانوادههاي کوچک به صورت شهروند بزرگ در ميآيند، اين ميشود تمدّن.
بخش پاياني عرض من که اختصاص به جامعه زنان يا جامعه مردان يا مشترک بين زن و مرد ندارد، اين است که همه ما که در اين کشور به سر ميبريم، خداي سبحان را قبول داريم و خداي سبحان بهشت را معرفي کرد و جهنم را هم معرفي کرد، به ما گفت زندگي خود را بهشتي بسازيد، جهنمي نسازيد.
اين چهار مطلب فراموشمان نشود ما بهشتي داريم در آينده، با شرايط ويژه و خصوصيات خود؛ جهنمي هست که مخصوص تبهکاران است با شرايط ويژه، اين دو؛ برخيها در دنيا که هستند، زندگيشان را بهشتي ميکنند، اين سه؛ برخيها در دنيا زندگيشان را جهنمي ميکنند؛ مرتّب فحش ميگويند و فحش ميشنوند، اين چهار؛ در قرآن وصف بهشت و بهشتيان را چنين معرفي کرد: ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾؛[4] اين اختصاصي به ايران ندارد، اين اختصاصي به ميزبانان ايراني ندارد، اين اختصاص به مهمانهاي غير ايراني ندارد، اين اختصاصي به خاورميانه يا باختر يا آسيا يا هيچ کدام از قارهها ندارد، براي جوامع بشري است که امروز در حد يک دهکده در عالَم دارند زندگي ميکنند. فرمود در بهشت هيچ رنجي نيست: ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَ لاَ تَأْثِيمٌ﴾،[5] ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾، آيات فراواني است که ميگويد، هيچ بهشتي رنج بهشتي ديگر را نميطلبد. «نه تنها رنج خود و راحت ياران طلب»، بلکه آنجا جز رفاه و راحتي چيزي ديگر نيست. هيچ بهشتي کينه بهشتي ديگر را در دل ندارد، اين خاصيّت بهشت است. اسلام آمده است تا مردم در دنيا بهشتيوار زندگي کنند، در سوره «حشر» فرمود مردان الهي کساني هستند، زنان الهي کساني هستند، مردان و زنان الهي کساني هستند که بگويند: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾؛[6] خدايا کينه کسي را در دل ما قرار نده! آنگاه رسانهها ميشوند بهشتي، روزنامهها ميشوند بهشتي، برخوردها ميشود بهشتي که هيچ کسي کينه ديگري را در دل راه نميدهد. جهنم را ذات أقدس الهي معرفي کرد، جهنميها را معرفي کرد، فرمود در جهنم هيچ مِهر و محبت و صفا و وفايي نيست: ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾؛[7] هر وقت يک گروه آمد، گروهي ديگر را لعنت ميکند. کساني هم که در جهنم دنيا زندگي ميکنند؛ يعني دنيا را، کشور خود را، منطقه خود را، قاره خود را جهنمي کردند، اين است که اين به آن بد ميگويد، آن به اين بد ميگويد. اين يک تمدّن جهنمي است؛ چه زنان، چه مردان، چه زنان و مردان، بايد بهشتي زندگي کنند، در هر رشتهاي، در هر علمي، همه اين علوم لازم است، سودآور است، براي تأمين نياز بشر، خداي سبحان اينها را آفريد؛ ولي جامعه را جهنمي کردن، به دست خود ماست، جامعه را بهشتي کردن به دست خود ماست، انبيا آمدند گفتند جامعه خود را جهنمي نکنيد، روزنامهها، رسانهها به يکديگر پرخاش نکنند: ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾، يک جامعه جهنمي است. ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾، يک تمدّن بهشتي است، يک فرهنگ بهشتي است.
اميدوارم برگزارکنندکان اين همايش بينالمللي وزين، اعضاي محترم و بزرگواران شهرداري و شهردار محترم و مشاوران محترم و شوراي عالي شهرداري تهران، همه که متوليّان اصيل اين همايش هستند، سعي همه اينها مشکور باشد، مهمانان غير ايراني، ميزبانان ايراني، سعيشان مشکور باشد تا همگان بتوانيم پيام انقلاب اسلامي را هم خودمان بشنويم و ادراک کنيم، هم به جامعه منتقل بکنيم و به جهانيان منتقل بکنيم!
پروردگارا نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه امام زمان، تأييد بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليايت، محشور بفرما!
خطرات سلفي و داعشي و تکفيري و آلسعود را به خود آنها، برگردان!
جوامع بشري را از خطر استکبار و صهيونيسم، نجات مرحمت بفرما!
و اين نظام الهي را تا ظهور صاحب اصلي خود از هر گزندي، محافظت بفرما!
مجدداً از برگزارکنندگان اين همايش بينالمللي وزين حقشناسي ميکنيم: ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾![8]
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»