28 05 2016 437279 شناسه:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء (عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما فرهيختگان و نخبگان و دانشمندان و مهمانان بزرگ و بزرگوار را گرامی می‌داريم، از برگزارکنندگان اين همايش وزين علمي حق‌شناسي ميکنيم، از همه دانشمندان و بزرگوارانی که در ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين نشست افزودهاند، سپاسگزاريم!

 از ذات اقدس الهی مسئلت ميکنيم، روح پُر فتوح بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را با انبياي الهي محشور بفرمايد! نام و ياد آن بزرگ و بزرگوار را همچنان در جهان اسلام زنده نگه بدارد و بيت شريف ايشان به وسيله يادگاران گرامي و ارزشمند اين بيت روحاني، همچنان نوراني باقي بماند!

آنچه که در مدار اسلام سياسي از مکتب و منظر امام راحل(رِضْوَانُ اللَّهِ تَعَالي عَلَيْه) مي‌شود بحث کرد، به طور اجمال عبارت از اين است که امام را، قرآن و عترت به خوبي پروراند، آن عنصر پُر برکت در مشهد و محفل و محضر و مکتب وحی خوب تربيت شده است.

 قرآن کريم بقا را براي خداي سبحان و مظاهر اسماي حسناي او ميداند، عالماني را صاحبان بقا و ماندگار مي‌داند: ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الأرْضِ،[1] فرمود چرا جامعه شما افراد ماندگار تربيت نکردهاند؟ بقا از ذات مخصوص خداي سبحان است، انساني سهمي از بقا دارد که نام و ياد الهي در جان او و در بنان و بيان او زنده شود.

 از القاب پُر برکت حضرت مهدي موجودِ موعود، امام زمان(أَرْوَاحَنَا فِداه)، «بقيّة الله» است و اين «بقية الله» که ريشه قرآني دارد، مشروط به يک سلسله شرايطی است که در هر کسي آن شرايط حاصل نيست. در کلمات نوراني امير بيان امام علي بن ابيطالب(سَلامُ الله عَلَيْه) آمده است که «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ».[2] همين علي بن ابيطالب(سَلامُ الله عَلَيْه) که عالمان را مظهر بقاي الهي ميداند و جزء شاگردان «بقية الله» ميداند، شرط بقا را هم مسائل سياسي ميداند، هم مسائل اقتصادي ميداند، هم مسائل فرهنگي فرمود: «مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَی كِظَّةِ ظَالِمٍ‏ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ‏»؛[3] عالماني که بر محور عقل و علم عدل حرکت ميکنند و هرگز حاضر و راضي نيستند در جامعه آنها فقر و فلاکت ديده شود، ظلم و ستم پيدا شود، چنين عالماني سهمي از بقا دارند، پس اگر يک جا فرمود: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ»، عناصر محوري بقا را هم عقل‌مداري، علم‌مداري، عدل‌محوري، ظلم‌ستيزي و مانند آن معرفي کرده است، اينها میشوند شاگردان «بقية الله» و سهمي از بقا دارند که جلوی فساد را بگيرند. آنها که سهمي از بقا دارند و جلوي فساد را بگيرند، اسلام را با همه ابعاد آن به خوبی شناختند. مستحضر هستيد دين و قرآن در عين حال که مردم را به علم دعوت مي‌کند؛ امّا ميگويد کار از هر عالِمي ساخته نيست، آنکه نشسته دين را ميبيند، دين را هم در حال نشستن ميبيند، همه ابعاد و عناصر دين را نگاه نميکند و نميبيند، چون خود نشسته است. آنکه ايستاده دين را ميبيند، همه ابعاد و عناصر دين را مي‌بيند، چون خود ايستاده است و سعي ميکند دين را همواره نگه دارد و اقامه کند.

 سرّ نام‌گذاري حضرت امام زمان(أَرْوَاحَنَا فِداه) به آن قيام که اين لقب پُر افتخار آن حضرت است، اين است که او قائم به دين است. قرآن کريم در عين حال که براي همه مردم که در راستاي توحيد ميانديشند، حرمت قائل است، براي عالمان و محققان و انديشوران و دانشمندان حرمت ويژه قائل است؛ امّا کار را در اختيار عالماني ميداند که قائم به علم باشند، کار را در اختيار عاقلاني میداند که قائم به عقل باشند، کار را در اختيار جامعهاي ميداند که در اثر پيروي از قائمان به علم و قائمان به عقل، قائمان به ايمان باشند. بنگريد، ميبينيد در عين حال که براي علما و مانند آن حرمت قائل است، در مطالب مهم و حساس ميگويد، اين کار براي کسي است که جزء ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[4] باشد، ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[5] باشد، ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[6] باشد، ما نژاد تازي و فارسي و مانند آن داريم، افرادي که در قارههاي پنج‌گانه به سر ميبرند، نژادهاي ويژهاي دارند؛ امّا چه در شرق عالم چه در غرب عالم، ما يک نژادي نداريم بنام نژاد عالم، نژاد عاقل، نژاد ايمان؛ اين قوم به معناي نژاد شناسنامه‌اي و اقليمي نيست: ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ يعني قائم به علم باشد نه عالم، ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ يعني قائم به عقل باشند نه عاقل، ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾؛ يعني قائم به ايمان باشند نه مؤمن. مؤمن، گرچه به مقصد ميرسد؛ امّا توان آن را ندارد که ديگران را همراه کند، عالم و عاقل به مقصد ميرسند؛ امّا مسلّم است که ديگران را به همراه نميبرند، ولي اگر کسي قائم به علم بود، قائم به عقل بود، قائم به ايمان بود، همراهان فراواني دارد.

 آنچه که در سوره مبارکه «حديد» آمده است: ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛[7] يعني شاگردان وليّ عصر باشند که نه تنها عدل‌مدار هستند؛ بلکه ميکوشند عدل را به پا بدارند، «قائماً بالقسط»، «قوّام بالقسط» و مانند آن. امام راحل(رِضْوَانُ اللَّهِ تَعَالي عَلَيْهِ‏) گذشته اينکه جزء علما و عقلا بود، قائم به علم بود، قائم به عقل بود؛ لذا مؤمنين را اقامه کرد، فرمود: ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾، جامعه ايماني در عهد امام راحل در پرتو مکتب امام راحل از ﴿يُؤْمِنُونَ﴾ بودن به ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ بودن، منتقل شدند.

مطلب ديگر آن است که دين يک خيمهاي است، يک کعبهاي است، يک مطافي است که ديوارهايي دارد، بايد قائم باشد؛ بخشهاي ديني او و عبادي او را نماز و مانند آن تشکيل ميدهد که نماز الگوي همه آنهاست و از نماز تعبير شده است که «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»؛[8] نگهداري اين ستون به وسيله عبادت و ديانت است از يک سو و سياستِ سياست‌مداران و سياست‌ورزان است از سوي ديگر که مردان قائم به علم و عقل است از سويي ديگر.

اميرالمؤمنين(سَلامُ الله عَلَيْه) در آن عهدنامه معروف مالک، جامعه اسلامي را عمود دين معرفي کرد، فرمود: «إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ‏ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛[9] مردم ستون دين هستند، همانطوري که نماز ستون دين است، اگر نظام اسلامي بخواهد مستقر شود، چنانکه امام کرد؛ هم دين بايد کار ستوني خود را انجام بدهد، هم دينداران کار ستوني خود را انجام دهند. يک معمار و مهندس قوي و غني؛ مثل امام ميخواهد که هم دين را به عنوان ستون، زير خيمه لازم مستقر کند و هم جامعه را طرزي رهبري کند که کار ستون از آنها ساخته باشد؛ هم نماز و عبادت، ستون دين است، هم مردم متديّن ستون دين هستند، لکن يک معمار ابراهيمي ميطلبد، يک معمار خليلي ميطلبد که «خليل من همه بت‌هاي آزري بشکست»،[10] با شکست بتهاي آزري، هم اين ستون را زير خيمه دين نصب  کند هم آن ستون را.

مردم در برداشت دين از سياست و سياست و دين، تقريباً پنج گروه هستند، بنگريد اين اقوام پنج‌گانه را چگونه امام شناخت و خود در قلّه اين مراحل پنجگانه قرار گرفت. برخي منکر دين هستند، ملحدان کساني که معرفت‌شناسي آنها فقط و فقط در مدار حس و تجربه حسّی است و تا ماده نباشد، نميپذيرند، بيرون از قلمرو ماده را منکرند، اينها سياست دارند، ولي ديانت ندارند. گروه خوارجِ خارجی‌انديش که ديانت را پذيرفت با همان وضعي که خود ميپذيرد و سياست را منکر است، اينها ميگويند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه‏»، آنچه در نهج البلاغه از وجود مبارک امير بيان(عَلَيْهِ السَّلام) آمده است، اين است که حضرت به اين خوارج فرمود: درست است که «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه‏»؛ ولي شما برداشت بد داريد، ميگوييد: «لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ»، حکومت براي خداست، اين سخن درست نيست![11] خدا هم حاکم است، هم حَکَم، جامعه اسلامي جامعهاي است که بايد حکومت داشته باشد، شما حکومت را منکر هستيد؛ يعني ديانت منهاي سياست، اين گروه دوم. آنکه ديانت را ميپذيرد و سياست را نميپذيرد، خارجی‌انديش است.

گروه سوم کساني هستند که نشسته دين را ميبينند؛ لذا دين نشسته دارند و ميگويند به اينکه دين از سياست جداست، سياست از دين جداست، سياست کاري به دين ندارد، دين کاري به سياست ندارد. اينها هم دين را قبول دارند، هم سياست را لازم ميدانند، ميگويند ساز و کار سياست چيز ديگر است ساز و کار دين چيز ديگر است، اين گروه سوم.

گروه چهارم کساني هستند که دين را با سياست و سياست را با دين، هماهنگ تلقي ميکنند، ميگويند دين سياست دارد، سياست بايد ديني باشد، ولي اصل را سياست قرار ميدهند، چنگال خشن سياست را روي چهره مقدس دين همواره ميکشند، از دين به نفع سياست و به نفع جناح خود، بهره سوء ميبرند، سياست را اصل و ديانت را به پاي سياست قرباني ميکنند، اينها گروه چهارمي هستند.

بيان نوراني حسين بن علي بن ابيطالب(عَلَيْهِمَا أَفْضَلُ‏َََُُُُُُُِِّّ صَلَوَاتِ الْمُصَلِّين‏) اين است که هيچ هدفي وسيله را توجيه نميکند: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِي‌ءِ مَا يَحْذَرُ»؛[12] اگر کسي بخواهد از راه باطل به مقصد برسد، «ابن السّبيل» خواهد شد؛ در بين راه سقوط خواهد کرد. راه کج انسان را به مقصد نميرساند تا در آن مقصد کسي مقصود خود را مشاهده کند، مقصود در مقصدي است که از راه صحيح به آن برسند و هيچ ممکن نيست کسي از راه باطل به مقصد صحيح برسد. سخن نوراني حسين بن علي(سَلامُ الله عَلَيْهِما) اين است اگر کسي به خيال واهي و باطل که هدف وسيله را توجيه ميکند از راه باطل بخواهد به مقصد برسد، زودتر از ديگري به دام ميافتد و آنچه که فکر نميکرد، گرفتار آن خواهد شد: «كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِي‌ءِ مَا يَحْذَرُ».

گروه پنجم کساني هستند که ديانت را ضروري، سياست را ضروري، رهبري سياست را به ديانت ميدهند، پيشوايي سياست را به ديانت ميدهند، تبيين عناصر اصلي سياست را به ديانت ميدهند. اينها همانند شهيد مدرّس ميانديشند، اينها همانند امام راحل(رِضْوَانُ اللَّهِ تَعَالي عَلَيْهِما‏) ميانديشند که سياست را با ديانت تدبير ميکنند و اداره مي‌کنند و ميشوند: ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ، ميشوند: ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

 اگر از منظر قرآن بخواهيد: ﴿فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ،[13] مستحضريد که قرآن يک عدّهاي را به عنوان اهل کتاب، يک عدّه را به عنوان مؤمنين، يک عدّه را به عنوان ﴿أُوْلِي الألْبَابِ،[14] يک عده را به عنوان ﴿أُولِي الأبْصَارِ،[15] برترين لقب و پخته‌ترين برکتي که از قرآن کريم نصيب مردان بزرگ الهي ميشود، همين ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ است؛ يعني بقا در اختيار اينهاست، اينها خود باقي هستند، جامعه را باقي نگه ميدارند، از هلاکت نجات ميدهند و دنياي کنوني نه تنها اهل هلاکت است بلکه ﴿وَ كُنتُمْ قَوْماً بُوراً،[16] اينها قيامشان قيام بائر و هالک است، سياست بدون ديانت همين است، ولو به نام ديانت باشد.

 امام راحل(رِضْوَانُ اللَّهِ تَعَالي عَلَيْهِ‏) در آن معارف عقلي‌ خود، در آن علوم عقلي‌ خود، در آن علوم نقلي‌ خود، در آن سيره‌ خود، در آن سنّت‌ خود، در آن سريره خود، الهي ميانديشيدند و الهي فکر ميکردند و الهي سخن ميگفتند و الهي قدم ميزدند و الهي با بنان و بيان خود جامعه را احيا کردند؛ لذا جزء مصاديق بارز ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ هستند از يک طرف، جزء مصاديق بارز ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ هستند، ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ هستند، ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ هستند، که اميدواريم اين عقلمداري، اين علم محوري، اين بقامداري، اين ديانتمداري امام راحل به وسيله امّت اسلامي که ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ هستند، همچنان محفوظ بماند و يادگاران بزرگ و بزرگوار امام راحل(رِضْوَانُ اللَّهِ تَعَالي عَلَيْهِ‏) بتوانند، اين چراغ را تا ظهور صاحب اصلي خود همچنان روشن نگه بدارند و از خداي سبحان مسئلت میکنيم که نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه امام زمان، حفظ نگه بفرمايد!

 روح مطهر امام راحل و شهدا را، با اولياي الهي مشهور بفرمايد!

 خطر سلفي و تکفيري و داعشي را به استکبار صهيونيسم برگرداند!

 اين نظام علوي و نبوي و فاطمي را تا ظهور صاحب اصلي خود، از هر گزندي محفظت بفرمايد!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

 


[1]. سوره هود، آيه116.

[2]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت147.

[3]. نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه3.

[4]. سوره بقره، آيه230؛ سوره انعام، آيات97 و105.

[5]. سوره رعد، آيه4؛ سوره نحل، آيات12 و67.

[6]. سوره انعام، آيه99؛ سوره اعراف، آيات52 و188 و203.

[7]. سوره حديد، آيه25.

[8]. المحاسن(برقي)، ج1، ص44.

[9]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، نامه53.

[10]. ديوان سعدی، غزليات، غزل شماره40.

[11]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه40.

[12]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‌2، ص373.

[13]. سوره هود، آيه116.

[14]. سوره بقره، آيه179 و 197.

[15]. سوره حشر، آيه2.

[16]. سوره فتح، آيه12.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments