بسم اللّه الرحمن الرحيم
1. حج يكي از بارزترين و ظاهرترين برنامههاي جهان شمول اسلام است و چون اسلام، تنها ديني است كه از طرف پروردگار عالم نازل شده و تنها مكتبي است كه در بردارنده تمام كمالات انساني است و يگانه ديني است كه تمام اديان غير اسلامي را تحت الشعاع قرار داده و بر همه آنان چيره گشته است و در تمام پهنه جهان، قابل اجرا و در تمام گستره زمين مورد استفاده خواهد بود؛ بنابراين، بايد حاوي برنامههايي باشد كه در طول تاريخ مورد بهرهبرداري قرار گيرد و در راستاي تعالي انسانيت ظهور كامل داشته باشد.
جهاني بودن اسلام به جهت شکوفا کردن فطرت
2. راز جهانشمول بودن اسلام، آن است كه به منظور شكوفايي فطرت انساني نازل شده است و چون فطرت انساني و نهاد بشري، محكوم هيچ سرزمين نبوده و در رهن هيچ تاريخ و سير زماني نخواهد بود و تأثيرات نژادي و قومي و پديدههاي جغرافيايي را بدان راه نيست، پس به عنوان يك زيربناي ثابت تربيتي و اصل استوار تعليم و ارشاد پذيرفته خواهد بود و چون معلم انسان و پرورنده بشريت، خداوندي است كه نه جهل را به حريم آگاهي و علم نامحدود او راهي است و نه سهو و نسيان را به حرم امن حضور و شهود دائمياش مجالي، بنابراين، دين الهي به عنوان يك اصل ثابت و بنيان زوال ناپذير در هدايت همه جوامع انساني مورد قبول خواهد بود.
نتيجه آنكه چون فطرت انسان و نهاد بشر كه قابل و پذيراي هدايت است، ثابت و مصون از دگرگوني است و خداوند عالَم كه فاعل و هادي تمام انسانهاست، منزّه از دگرگونيهاي «علم»، «جهل»، «شهود»، «غيبت»، «تذكر» و «نسيان» ميباشد، قهراً قانوني كه براي هدايت انسان تنظيم ميشود، مصون از زوال و فرسودگي خواهد بود و با امتداد زمان در تمام پهناي زمين، حاكم و جاويد است:
﴿إنّ الدّين عند اللّهِ الإسلام... ﴾؛[1] ﴿فأقم وجهك للدّينِ حنيفاً فِطرتَ اللّهِ الّتي فَطرَ النّاسَ عَلَيها لاتَبديل لِخلقِ اللّه ذلك الدّين القيّم... ﴾ [2]؛ ﴿شرعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً والّذي أوحَينا إليكَ وَ ما وصّينا بِهِ إبراهيمَ و مُوسي و عيسي اَنْ اَقيموا الدّينَ وَ لا تَتَفرّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَي المُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ اِليهِ... ﴾.[3]
يعني تنها ديني كه نجات بخش انسانهاست، اسلام است و تنها مكتبي كه از جانب خداوند نازل شده و برابر با فطرت تغيير ناپذير انسانهاست و نيز تنها شريعتي كه بر تمام انبياي اولواالعزم فرو فرستاده شده و آنان بشريت را به آن دعوت كردهاند، همانا اسلام است و هيچگونه اختلافي بين خود انبياء و رهآوردشان نيست و اختلاف و تفرقه جز با دست ستمگرانِ سودجو و عالمانِ دينفروش پيدا نشده و اگر تفاوتي در بين اديان آسماني در برخي از برنامههاي جزئي يافت ميشود؛ به معناي بطلان برنامه قبلي و ظهور فساد در آن نيست.
بلكه تمام برنامههاي جزئي نيز حق بوده و در موطن مناسب خود ضروري و لازم بوده است و اكنون دوره نفوذ آن به سرآمده؛ و گرنه «نسخ» به معناي «ابطال يك برنامه و اظهار فساد آن» هرگز در احكام آسماني راه ندارد؛ چون تنظيم كننده تمام برنامهها خداوند است كه جز حق چيزي نميگويد؛ ﴿...واللّهُ يقولُ الحقَّ وَ هوَ يَهْدي السّبيل﴾.[4]
3. چون اسلام جهانشمول است و به عنوان برنامه آموزنده جهاني نازل شده و دو اصل زوال ناپذير «همگاني» و «هميشگي» بودن، يعني «كليت» و «دوام» را همواره گوشزد كرده و ميكند، بنابراين، لازم است برنامههاي آن هم جهاني بوده و نمودار زندهاي از كليت و دوام باشد. بر همين اساس ميتوان «حج» را به عنوان يكي از شاخصترين برنامههاي جهاني اسلام يادآور شد و همگاني و هميشگي بودن آن را سند گوياي كليّت و دوام دين الهي دانست.
حج، شاهد دوام و کليت اسلام
زيرا حج يك وظيفه ديني است كه بر بسياري از مبادي و اصول استوار است و تحقق حج، بدون تحقق آن مبادي ممكن نيست و اگر حج همگاني و هميشگي بود، همه آن اصول اعتقادي و مبادي فكري، داراي كليّت و دوام ميباشد؛ چون حج يك دستور جداي از آن اصول اعتقادي نيست و بدون آنها مقبول نخواهد بود. براي آنكه جهاني بودن حج به وضوح تبيين شده باشد، ابعاد گوناگون آن را بررسي ميكنيم تا روشن شود كه متن اين عبادت ديني، گسترش و دوام را به همراه دارد.
الف. حجّ در گستره زمان و پهنه تاريخ
حج، همان آهنگ زيارت كعبه و انجام مناسكي است كه در طي قرون و اعصار به شكلهاي گوناگون ظهور ميكند و كعبه اولين خانهاي است كه به منظور عبادت توده مردم بنا نهاده شده و اولين مركزي است كه عبادت كنندگان را به سوي خود جذب نموده است.
﴿إنّ أوّلَ بيتٍ وُضِعَ للنّاسِ للّذي ببكّةَ مُباركاً و هُدي للعالمينَ ٭ فيه اياتٌ بيّنات مَقامُ إبراهيمَ وَ مَنْ دَخَلهُ كانَ امِناً وَ للّهِ علي الناسِ حِجُّ البيتِ مَنِ استطاعَ إليهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإنَّ اللّهَ غني عَنِ العالمين﴾.[5] تعبير از پايگاه كعبه به «بكّه» كه به معناي «ازدحام و تراكم جمعيت» است، نشان ميدهد كه كعبه محوري جهاني بوده كه از هر سوي عالم در گستره زمان، به آن رجوع نموده و در اثر انبوه جمعيت، جايگاه آن به «بكّه» نامگذاري شده است.
هنگامي كه كعبه به عنوان قبله رسمي مسلمانان اعلام شد، پيروان كيش حضرت موسيكليم اللّه اعتراض كردند كه چگونه عنوان قبله از بيت المقدس به كعبه انتقال يافت؟ وحي نازل شد كه: سابقه كعبه بيش از ديگر بناهاي مذهب عمومي است و كعبه اوّلين خانهاي است كه براي عبادت بندگان الهي بنا نهاده شده و به منظور هدايت همگان تأسيس شده است؛ چنانكه با بركتهاي فراوان و گوناگون همراه ميباشد و هدايت آن مخصوص به عصر خاص يا ويژه نژاد معيّني نيست؛ بلكه براي همه جوامع بشري خواهد بود؛
لذا، از دير بازْ تمام اقوام و ملل كه به پرستش معتقد بودند به كعبه احترام ميگذاشتند و به علل گوناگون تكريم آن را لازم ميدانستند كه تطوّر تاريخي و نقل و نقد آراء و عقايد آنان از مدار بحث اين رساله بيرون است.
خلاصه آنكه با استدلال به تقدّم كعبه بر بيت المقدس و قدمت تاريخي و سابقه كهن آن به اعتراض پيروان برخي از اديان آسماني پاسخ رسايي دادهشد و شايد از همين بُعد قدمت تاريخي كعبه است كه قرآن كريم آن را «بيت عتيق» [6] ميداند؛ يعني خانه كهن و ديرپاي و سابقهدار؛ زيرا هر چيز سابقهداري را كه از اهميت و ارزش برخوردار است، عتيق كه همان «آنتيك» (لاتيني) است، مينامند.
ب. حج در بين اقوام و ملل
قرآن كريم همانطور كه كعبه را اولين و با سابقهترين خانه عبادت و پرستش ميداند، آن را براي توده مردم و همه جهانيان، محور بندگي نيز ميشناسد؛ لذا ميفرمايد: ﴿اَوّلَ بيتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ و نيز ميفرمايد: ﴿هُدي لِلعالَمين﴾ [7]؛ يعني اولين خانه كه براي همه مردم وضع شده و هدايت جهانيان را تأمين مينمايد، كعبه است و هيچ اختصاصي به گروه و نژاد خاصي ندارد و مردم اقليم معيّني از افراد اقليم ديگر، اولي به آن نيستند و مرزهاي جغرافيايي نيز در اين امرِ همگاني نقش ندارد؛ لذا، چنانكه قبلاً بيان شد ملل گوناگون جهان از هندي و فارس و كلداني و يهودي و عرب آن را گرامي ميداشتند.[8]
﴿وَإذ بَوّأنا لإبراهيمَ مَكانَ البيتِ اَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيئاً وَ طَهّرْ بيْتي لِلطّائفينَ و القائمينَ والرُّكّع السُّجود ٭ وَ أذّنْ في النّاسِ بالحجّ يأتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامرٍ يَأتينَ مِنْ كُلّ فجٍّ عَميق﴾ [9]؛ به ياد آور هنگامي كه مكان كعبه را براي ابراهيم خليل(عليهالسلام) معيّن نموديم تا مرجع عبادت پرستندگان را فراهم نمايد و به او گفتيم كه خانه مرا كه همان مرجع پرستش كنندگان است، براي طواف كنندگان و نمازگزاران و عابداني كه در حال ركوع و سجودند، پاكيزه نگهدار و در بين مردم دعوت حج را اعلان كن تا «از هر سو» و «به هر وضع ممكن» از پياده و سواره و از دور و نزديك به نداي تو پاسخ دهند و به زيارت كعبه گردآيند و از هر وسيله ممكن به منظور انجام حج، بهرهبرداري نمايند.
﴿وإذْ جَعَلنا البيتَ مَثابةً للنّاسِ وَ اَمْناً... ﴾ [10]؛ هنگامي كه ما كعبه را مرجع همه مردم و جايگاه امان و آرامش قرار داديم. اين تعبير، گرچه به حسب دلالت صريح، مردم اعصار پيشين را شامل نميشود، ولي با توجه به ذيل آيه كه فرمود: ﴿و اتّخذوا مِنْ مقام إبراهيمَ مُصلّي و عهِدنا إلي إبراهيم و إسماعيلَ أن طَهّرا بيتي لِلطّائفينَ و العاكفينَ و الرُّكّع السُّجود﴾، روشن ميشود كه نه تنها مردم جهان بعد از نزول قرآن به زيارت كعبه فراخوانده شدهاند، بلكه همه افراد قرون گذشته نيز بايد آهنگ كعبه ميكردند و به زيارت آن ميشتافتند؛ زيرا پيمان الهي نسبت به دو پيامبر بزرگوار و متعهّد يعني ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) اين بود كه: كعبه را براي زائران و طواف كنندگان و معتكفان و ركوع كنندگان و سجدهگزاران، پاك و پاكيزه نگه بدارند.
﴿جَعلَ اللّه الكعبة البيتَ الحرامَ قياماً لِلنّاسِ﴾ [11]؛ «خداوند، كعبه را از حرمت خاصي برخوردار ساخت و عامل قيام همگاني و مردمي قرار داد». مهمترين عامل قيام همه مردم جهان، خانهاي است كه همگان به سوي آن نماز ميگزارند و برگرد آن طواف ميكنند و در كنار آن به نيايش ميپردازند و در حريم آن به تفكر در آيات الهي مينشينند و سرانجام به علم بيپايان پروردگار پي ميبرند. دقت كافي در محتواي آيه و انسجام صدر و ذيل آن نشان ميدهد كه كعبه به عنوان مطاف عمومي و عامل قيام همگاني قرار داده شده است؛ يعني اگر هدف همه انبياء الهي آن است كه مردم با يافتن كتاب و ميزان و آشنايي با محتواي ره آورد پيامبران، به قسط و عدل قيام كنند: ﴿...و أنزلنا معهُمُ الكتابَ و الميزانَ ليقومَ النّاس بالقسط... ﴾،[12] وسيله مهمي كه ميتواند به اين هدف والا تحقق بخشد و زمينه قيام همه مردم را به قسط و عدل فراهم كند و خصوصيتهاي نژادي و جغرافيايي را كنار بزند و اختلافهاي مكاني را در نوردد و پراكندگيهاي زماني و زباني را به يك سو نهد و بيگانگان را آشنا كند، همانا كعبهاي است كه از حرمت و قداست خاصي برخوردار ميباشد.
لذا از حضرت امام صادق(عليهالسلام) وارد شده است كه: «لايزالُ الدينُ قائماً ما قامت الكعبة»؛[13] «همواره دين پروردگار قائم و زنده است؛ مادام كه كعبه ايستاده و پابرجاست».
قيام دين به قيام متدينين خواهد بود؛ همچنان كه قيام كعبه به قيام زائران بيت الهي است و همانطور كه دين خداوند يكي است و براي همگان است، كعبه نيز مطاف عمومي و زيارتگاه جهاني بوده و قيام جهانشمول مردم با توجه مستمر به آن تأمين ميگردد.
ج. حج براي تمام طبقات و تمام مردم از چهار سوي جهان
زيارت كعبه و امتثال ساير دستورات الهي در فرهنگ وحي و زبان قرآن، اختصاصي به مردم سرزمين معيّن ندارد و افراد هيچ منطقه به انجام مناسك حج از افراد منطقه ديگر سزاوارتر نيستند و بُعد منزل در اين سفر روحاني، همچون قرب منزل خواهد بود؛ ﴿اِنّ الذين كفروا و يَصدّونَ عن سبيل اللّه و المسجدِ الحرامِ الذي جَعَلناهُ للناس سَواءً العاكفُ فيهِ و الباد... ﴾ [14]
به فرموده اين آيه كريمه، مسجدي كه در حريم كعبه بنا نهاده شده و محل نماز و نيايش و جاي طواف است، براي همه مردم به طور مساوي قرار داده شده و هيچ فرقي در اين جهت، بين ساكنان مكه و مسافراني كه از نقاط ديگر جهان به آن سو سفر ميكنند، نيست.
خلاصه آنكه بررسي ابعاد گوناگون حج در نظام اسلام، جهاني بودن آن را به خوبي تبيين ميكند و رفتن به سوي كعبه را «هجرت همگان به سوي خدا» ميشمارد و اين هجرت را در پهنه عالم ضروري ميداند؛ زيرا تمام اديان الهي، حج را به عنوان يك دستور رسمي اعلان كردهاند و شهرت حج آنچنان رايج بوده كه تاريخ ارقام سالها را با ميزان حج تعيين مينمودند؛ لذا، در ماجراي موسي و شعيب(عليهماالسلام) از مدّت هشت سال به «ثماني حجج» تعبير شده است.
4. موقعيت حساس و والاي كعبه و حرم آن؛ كعبه كه كهنترين پايگاه عبادي مردم در زمين است، محاذي «بيت معمور» و نيز برابر «عرش» پروردگار كه مطاف فرشتگان است، واقع شده است تا زائران وارسته انساني چون فرشتگان معصوم آسماني، اطراف خانه خدا به طواف بپردازند؛ يعني تنزّل عرش و همچنين بيت معمور در زمين به صورت كعبه ميباشد و روح پارساي زائران كعبه با تعالي و صعود به مقام شامخ بيت معمور خواهد رسيد: ﴿...إليهِ يصعدُ الكَلِمُ الطّيّبُ و العَمَلُ الصّالحُ يَرفَعُه... ﴾.[15]
همانطور كه تنزّل عرش الهي و همچنين بيت معمور به صورت «تجلّي» است، نه «تجافي»، ترقّي انسان و تعالي او به مقام بالا به صورت «صعود روحاني» است؛ نه «ترقي مكاني و تجافي زميني»؛ پس اگر زائري اين معناي بلند را درك نكند و هدفش از طواف كعبه تعالي روح نباشد و اين خانه را معادل بيت معمور نبيند و اين بيت را همانند عرش در زمين نيابد، به موقعيت والاي كعبه راه نيافته است.
5. اهميت كعبه از جهت معماراني كه به بناء او پرداختند؛ كعبه به دستور پروردگار و با دست تواناي دو پيامبر عظيم الشأن الهي، حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل(عليهماالسلام) بنا شده است. در بناي آن، خلوص و صفاي معماران ظهور خاص داشت و هندسه آن با قداست خلوص آميخته بود. جز براي خدا ساخته نشد و پاداش اين ساختن نيز جز رضاي پروردگار چيز ديگري نميتوانست باشد؛ ﴿وَ إذْ يَرْفَعُ إبراهيمُ القواعِدَ مِنَ البيتِ و إسمعيلُ رَبّنا تَقبّل منّا إنّكَ أنتَ السّميعُ العَليم﴾.[16] هنگامي كه اين دو شخصيت عظيم آسماني كعبه را بنا مينهادند و پايههاي آن را بالا ميآوردند، از نهاد پاكشان و ضمير صافشان حقيقتي بدين صورت متمثّل ميشد كه: «خداوندا! از ما قبول فرما كه تحقيقاً تو شنوا و دانايي؛ بنابراين، هدف بناي كعبه و مقصود بنيانگذاران آن، جز جلب رضاي خدا چيز ديگري نبود و چون نيت روح كار است و در اين كار نيتي جز خدا نبود، پس اهميت كعبه از اين جهت نيز روشن ميشود.
6. كعبه محور آزادي و مطاف آزاديخواهان جهان است؛ كعبه، همانطور كه كهنترين و با سابقهترين جايگاه نيايش مردمي است، خانهاي عتيق و آزاد از قيد مالكيت بشري بوده و خانهاي است كه مملوك هيچ فردي واقع نشده و سلطه مالكيت هيچ انساني بر آن دست نيافته است؛ بنابراين، كعبه خانهاي است كه در طول تاريخ، آزاد و عتيق بوده است و طواف در اطراف آن، درس آزادي و حريّت ميدهد و كساني به زيارت آن نائل ميشوند كه نه مملوك آز و برده حرص دروني خود باشند و نه بنده ديگران؛ زيرا بردگي با طواف بر مدار آزادگي سازگار نيست و از همين روست كه قرآن كريم از كعبه به بيت عتيق نام ميبرد: ﴿...و لَيطّوَّفوا بالبيتِ العَتيق... ﴾ [17]؛ ﴿...ثُمَّ مَحِلّهَا إلي البيتِ العتيق﴾.[18]
7. كعبه، مدار پاكيزگي و مطاف پاكيزگان است؛ همانطور كه تأسيس كعبه به دستور وحي آسماني بود، پيراستن آن از هر شرك و آلودگي و تنزيه آن از غبار طغيان و تمرّد نيز به فرمان وحي الهي بود؛ كه آن خانه از لوث عصيان پاك بماند و پارساياني كه از گرد شرك و طغيان منزّه ميباشند، در حريم آن راه يابند: ﴿...وَ طَهِّرْ بَيتي للطّائفينَ و القائمينَ و الرُّكّعِ السُّجُود﴾ [19]؛ ﴿... و عهدنا إلي إبراهيم و إسمعيلَ أن طهّرا بيتي للطائفينَ و العاكفينَ و الرّكّع السّجود﴾.
بنابراين، كعبه خانهاي است كه از هرگونه آلودگي پاك است و طواف حريم آن درس طهارت و دستور پاكيزگي ميدهد و كساني به زيارت آن نائل ميگردند كه از هر شرك و عيب و هر رجس و رجزي رهايي يافته و هجرت كرده باشند.
چون كعبه، خانهاي است پاك و به دست بهترين پاكان ساخته شده است و جز پاكان را نميپذيرد و دستوري جز فرمان طهارت روح نميدهد و سنّتي جز سنّت پاك توحيد را روا نميدارد؛ لذا، به تشريف ديگري نائل آمد و آن اضافه شدن به خداوند است: ﴿و طهّر بيتي﴾؛ يعني پاك بدار خانه مرا. ناپاكاني كه به رجس شرك آلوده شده و به لوث طغيان و تمرد تن داده بودند، هرگز نميتوانستند كعبه را ادراك كنند و در حريم آن به نماز توفيق يابند؛ لذا، عبادتشان در مدار پاكترين پايگاههاي عبادي به صورت صفير و صوت كشيدن و كفزدن ظهور ميكرد؛ ﴿و ما كانَ صَلاتُهُمْ عندَ البيتِ إلاّ مكاءً وَ تصْدية... ﴾ [20]؛ «نماز بت پرستان در كنار كعبه جز كف زدن و صفير كشيدن چيزي نبود».
8. كعبه قبله مسلمين جهان و مطاف پاكان عالم از گزند هر تعرّضي مصون خواهد بود. چون هدف تأسيس كعبه، توجه عبادت كنندگان الهي به سمت اوست و عبادت به عنوان يك اصل ضروري براي انسان مطرح است و اين سنّت ديرپاي الهي، قابل زوال نيست و همچنين حج به عنوان يكي از بارزترين چهرههاي عبادي بشر مطرح است و هريك از نماز و حج به عنوان پايهاي از پايههاي اصيل اسلام شناخته شده است، بنابراين، حفظ كعبه از گزند تهاجم و پاسداري از آن، جزء برنامههاي حتمي خداوند خواهد بود؛ لذا، اصحاب فيل را كه قصد نابودي اصل كعبه را داشتند با اعجاز غيبي به هلاكت رساند و خوشههاي سرسبز و خرم آنها را به كاه نيم خورده مبدّل ساخت و نقشه ددمنشانه آنان را در ضلالت قرار داد.
اگر در بعضي از ادوار تاريخ، كعبه مورد تهاجم و آسيب واقع شده، نكتهاي دارد كه در تحليل پيوند بين كعبه و امامت و اهميّت مقام والاي امامت تبيين خواهد شد؛ و گرنه هر ظالمي بخواهد به حريم كعبه تجاوز نمايد و آن را از بين ببرد يا جلوي حج زائران را بگيرد و با آنان با ستمگري و ظلم رفتار كند، هنوز به كار ننگين خود كامياب نشده، گرفتار عذاب اليم خواهد شد. قرآن كريم حتي تصميم اعمال ظلم درباره حج و زيارت را گرچه به مرحله عمل هم نرسيده باشد، موجب انتقام الهي ميداند[21]؛ ﴿...و مَن يُردْ فيه بإلحادٍ بِظُلمٍ نُذقْهُ مِن عذابٍ اَليم﴾ [22]؛ هركس با اراده ستمگري لباس الحاد را در بر كُند و بخواهد اين راه الهي را ببندد و مردم را از زيارت كعبه و عبادت آن منصرف كند او را عذاب دردناك ميچشانيم.
در همين زمينه رواياتي از معصومين(عليهمالسلام) رسيده است كه در جوامع روايي ما تحت عنوان «بابُ مَنْ اَرادَ الكَعبَةَ بِسُوء» [23] نقل شده است.
9. نگاه به كعبه، عبادت است؛ كعبه از ويژگيهاي مخصوص برخوردار است. از حضرت امام صادق(عليهالسلام) رسيده است كه: «النّظَرُ اِلي الكعبَةِ عبادة» [24]؛ «نگاه كردن به كعبه عبادت است»، همچنانكه نگاه به قرآن نيز عبادت است؛ زيرا همين «نظر» زمينه «رؤيت» را فراهم ميكند و همين «نگاه»، مقدمه «ديدن» خواهد شد؛ يعني نظر با چشم زمينه تحصيل نظر با دل را فراهم ميكند و اگر ديدن كه كار دل است، حاصل شود، بسياري از معارف حضور پيدا ميكند و چون كعبه زمينه اين معارف بلند را در بردارد، لذا هم نگاه به آن عبادت است و هم تا كعبه به جاست، دين الهي زنده است؛
زيرا چنانكه قبلاً بيان شد، از حضرت امام صادق(عليهالسلام) رسيده است كه: «لايَزالُ الدينُ قائماً ما قامت الكعبة» [25] و مهمترين عاملي كه قيام كعبه را تحقق ميبخشد و در نتيجه، عامل قيام دين خواهد بود، همان حج و زيارت كعبه است؛ چنانكه عميقترين نگاه به كعبه در طواف حريم آن تجلّي ميكند و از اين جهت، قرآن كريم كعبه را قيام همگاني و مردمي ميداند.
فريضه حج، جنبه عبادی سياسي اسلام
10. مسئوليت حكومت اسلامي درباره حج و زيارت كعبه؛ زيارت كعبه و انجام مناسك حج در رديف مهمترين واجبات ديني است كه اگر مسلماني بدون عذر، وظيفه حج را انجام ندهد در لحظه مرگ به او گفته ميشود كه از صف مسلمانان خارج و در صفوف ديگران قرار خواهي داشت و از وصيت حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(عليهالسلام) استفاده ميشود كه اگر زيارت خانه خدا ترك شود، نزول عذاب الهي فوري و بدون مهلت واقع خواهد شد: «اللّه اللّه! في بَيْتِ رَبّكُمْ لا تخلّوه ما بقيتم فَإنّهُ اِنْ تُركَ لَمْ تُناظَروُا».[26]
اگر سالي مردم به سوي كعبه نرفتند و خانه خدا زائري نداشت، بر حكومت اسلامي لازم است عدهاي را به منظور انجام مناسك به زيارت كعبه اعزام نمايد و بودجه آن را از بيت المال تأمين كند؛ چنان كه حضرت امام صادق(عليهالسلام) فرمود:
«لَوْ عَطّلَ النّاسُ الحَجّ، لَوَجَبَ عَلي الإمامِ اَنْ يُجبرهُمْ عَلي الحَجِّ إنْ شاؤوا و إن اَبَوْا؛ فَإنَّ هذا البَيتِ إنّما وُضِعَ لِلحجّ؛ فَانْ لَمْ يكُن لَهُمْ أموال أنفَقَ عَلَيْهِم مِنْ بَيْتِ مال المُسلمين».[27]
بنابراين، حج جنبه عبادي و سياسي اسلام است؛ گرچه ديانت ما عين سياست ما و سياست ما عين ديانت ماست و سياسي عبادي بودن حج از بررسي وظايفي كه امام مسلمانان در اين باره بر عهده دارد و احكام مخصوصي كه براي حكومت اسلامي در اين زمينه تنظيم شده است، به خوبي آشكار ميشود.
11. كعبه مركز نشر توحيد و كانون اتحاد؛ همانطوري كه كعبه به دست تواناي پيامبري عظيم الشأن بنا شد تا مركز نشر توحيد باشد و هنگامي كه در زمان خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نياز به تجديد بنا داشت و بعد از چيدن مقداري از ديوار در نصب حجر الاسود، بين قبايل عرب اختلاف شد كه اين افتخار، نصيب چه قبيلهاي بشود، همگان حضرت محمد امين(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را به عنوان يك خردمند بيطرف و صاحب نظر بيغرض قبول كردند تا هر تصميمي كه آن حضرت گرفت اجرا شود.
آن حضرت، دستور داد تا ردايي بگسترانند و حجر الاسود را درون آن بگذارند و هر قبيله گوشهاي از آن پارچه را بردارد. آنگاه حجر الاسود را به لبه جايگاه نصب آورده و آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با دست مبارك خود در محل كنوني آن نصب فرمود. رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با اين ابتكار خود، مردم را به اتّحاد عمومي تذكر داد.
بنابراين، در تجديد بناي كعبه و نصب حجر الاَسود در پرتو راهنمايي خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) زمينه اختلاف قومي و فخر فروشي نژادي و مباهات قبيلهاي و باليدنهاي جاهلي تا حدودي برطرف شد و همين ابتكار تاريخي، كعبه را منادي اتحاد و كانون يگانگي معرفي كرد و اين وصف ممتاز نيز در رديف ديگر اوصاف برجسته آن همانند مساوات: ﴿سواءً العاكف فيه والباد﴾، آزادي و آزاديخواهي: ﴿البيت العتيق﴾، پاكي و پاكيزگي: ﴿طهّر بيتي﴾، ايستادن و ايستادگي: ﴿قياماً للناس﴾ ميدرخشد و آن را مدرسه توحيد، اتحاد و وحدت مينمايد.
سرّ منادي وحدت بودن کعبه
زيرا حجر الاسود كه «يمين خدا در زمين» است، با دست كسي نصب شد كه بيعت با او چون بيعت با خداست: ﴿إنّ الذين يبايعونك اِنّما يُبايعون اللّه يدُ اللّهِ فوقَ أيديهم... ﴾ [28] و با ابتكاري به لبه جايگاه نصب حمل شد كه خصوصيتهاي قبيلهاي را كه همان خصومتهاي قومي است، به اتحاد و برابري و برادري كه همان محبّت ايماني است، تبديل نمود؛ نظير تبديل «سيّئات» به «حسنات». از اين جهت، از آن بناي الهي، نداي هماهنگي به گوش ميرسد؛ چنانكه تأمّل در بيت خدايي نشان ميدهد كه كعبه ستون استقامت و مقاومت در برابر شرك و الحاد و زبان آزادي در قبال هرگونه بردگي و استعباد و استكبار جهاني است.
12. كعبه اساس تقوا و بنياد پرهيز و پرخاش؛ تمام پيامآوران الهي به اين منظور مبعوث شدهاند كه در هِرَم بلند توحيد، كركس شرك پر نكشد و در حرم والاي وحدانيت، شيطان طغيان و تمرّد احرام نبندد: ﴿وَ لَقد بَعَثنا في كُلِّ اُمّةٍ رَسولاً اَن اعبُدوا اللّهَ وَ اجتَنبُوا الطّاغوت... ﴾[29]. در حقيقت، هدف وحي و نبوت عامه بيش از دو چيز نيست: يكي اثبات توحيد و ديگري نفي طاغوت و شرك؛ بلكه تنها هدف والاي پيامبران، شكوفايي اصل توحيد كه فطري است و حمايت از آن و پاسداري مرز مقدس آن از تهاجم هرگونه شرك و خرافات ميباشد.
زيرا معناي كلمه طيبه «لا اله الاّ اللّه» كه همه انبيا بر آن مبعوث شدهاند، به دو قضيه سلب و اثبات تحليل نميشود؛ يعني مفاد اين كلمه طيبه دو چيز و دو اصل، يكي «نفي شرك» و ديگري «اثبات هستي» (اللّه)، نيست؛ بلكه مفاد آن اين است كه غير از «اللّه» كه بالفطره ضرورت هستي آن شناخته شده است و نيازي به اثبات ندارد، معبودي نيست؛ چون كلمه «الاّ» در اين جمله به معناي «غير» است؛ نه استثنا؛ يعني غير از «اللّه» الهي ديگر نيست؛ نه آنكه «هيچ الهي نيست» و آنگاه «اللّه استثناء شده و به صورت قضيه اثباتي از آن سلبِ كلّي خارج شده باشد».
اين عصارههدف وحي و نبوت عامه است؛ ولي بشر به دو جناح متقابل منشعب شده است؛ گروهي بر لبه درّه شرك، زندگي را بنا نهادهاند و گروهي در پرتو توحيد و سايه تقوا اساس زندگي خويش را پيريختهاند؛ ﴿اَفَمَن أسّس بُنيانَهُ علي تَقوي مِن اللّهِ وَ رِضوانٍ خَيرٌ أم مَّنْ أسَّسَ بنيانَهُ عَلي شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِهِ في نارِ جَهَنّمَ... ﴾.[30]
قرآن كريم كعبه و حج و زيارت آن را محور تقوا و اساس پرهيز از طغيان و پرخاش در برابر طاغوت ميداند. خداوند، مناسك حج را از رهگذر وحي، آنچنان نشان ابراهيم خليل داد: ﴿وَ أرِنا مَناسِكَنا﴾ [31] كه جز توحيد ثمره ديگر ندارد و همان مناسك توحيدي را خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به پويندگان راهش تعليم داد و فرمود: «خُذُوا عنّي مَناسِككُم» [32] و تلبيه سنّت جاهلي را كه با شرك آميخته بود و دور خانه توحيدي كه به صورت بتكده درآمده، طواف ميشدْ تنزيه كرده، هم احرام و لبيك گفتن را از شركت با شرك نجات داد و هم كعبه را از لوث بتها رهايي بخشيد و شعار جاهليت را كه در هنگام تلبيه به اين صورت ادا ميشد: «...لبّيكَ لبّيَكَ لا شَريكَ لكَ الاّ شريك... » [33]؛ يعني تو شريكي نداري مگر شريكي كه براي تو است و مال تو است، به صورت توحيد محض و وحدانيت ناب تجلّي داد؛ چنان كه در اسلام هنگام تلبيه، با نفي هرگونه شريك چنين گفته ميشود: «لبّيكَ لبّيكَ لا شَريكَ لكَ لَبيَك»؛ يعني هرگز و هيچ شريكي براي تو نيست و نخواهد بود.
چون بنياد فولادين تقوا بر پايه استوار و خلل ناپذير توحيد بنا نهاده شده است و حج زيارت كعبه، توحيد ممثّل ميباشد، لذا قرآن كريم ضمن دستور حج چنين ميگويد: ﴿...وَ مَا تَفعَلُوا مِن خَيرٍ يَعلَمهُ اللّهُ وَ تَزوّدوا فَإنّ خَيرَ الزّادِ التّقوي... ﴾ [34]؛ يعني حج بهترين توشه تقوا و زاد راه مسير تكاملي انسان است.
درباره قرباني كه يكي از مناسك حج به شمار ميرود و در سنّت جاهلي سابقهاي بس ممتد داشته و با شركْ آغشته و با كفرْ همسان و با خرافاتْ عجين و با پندارهاي پوشالي پنهان شده بود، چنانكه بعد از ذبح حيوان، خون آن را به ديوار كعبه ميماليدند و گوشت آن را بدانجا ميآويختند، قرآن كريم چنين رهنمود تقوايي ميدهد: ﴿لَن ينالَ اللّه لُحومُها وَ لا دِمائُها وَ لكِن يَنالُهُ التّقوي مِنكُم... ﴾ [35]؛ يعني گوشت و خون قرباني به خدا نميرسد؛ بلكه روح پارسايي اين عمل كه همان پرهيز از گناه و پرخاش برگناهكار و پارسايي از تبهكاري و پرخاشگري بر تبهكاران و امساك از عصيان و فرياد بر عاصي و اجتناب از طغيان و تهاجم بر طاغوت است، به خداوند خواهد رسيد: ﴿...إليه يَصعدُ الكَلِمُ الطّيبُ وَالعَملُ الصّالحُ يَرْفَعهُ... ﴾ [36]؛ يعني اعتقاد طيّب كه يك امر مجرّد و منزّه از مادّه و مبرّا از طبيعت است، به سمت لامكن الهي صعود كرده و كردار صالح، آن را در اين سير صعودي كمك مينمايد.
بنابراين، كعبه و حج و زيارت آن، اساس تقوا و بنياد فولادين پرهيز از تباهي و پرخاش بر تبهكاران است و اگر حجّي، نه اين چنين و زيارتي نه آنچنان انجام شود، نه حق كعبه ادا شده و نه وظيفه حجْ امتثال گشته و نه زيارت كعبه به عمل آمده و نه به نداي ملكوتي ﴿وَ اَذّن في النّاسِ بِالحجّ﴾ [37]
پاسخ داده شده است؛ زيرا قبول هر عملي، مشروط به تقوا در همان عمل است و قبول كامل هر عملي، مشروط به تقواي همه جانبه عامل آن در تمام شئون زندگي است؛ ﴿اِنّما يتقبّلُ اللّهُ مِنَ المُتّقين﴾.[38]
لذا، اگر تقوا در حج رعايت نشود، نه تنها قبول كامل تحقق نميپذيرد، بلكه اصل قبول نيز متحقق نميشود و اگر تقوا در حج و زيارت ملحوظ گردد، ولي در شئون ديگر به عمل نيايد، حج و زيارت آن شخص غير متقي به كمال قبول نميرسد و چون بنيانگذار كعبه با تقواي محض آن را بنا نهاد و با تمام وجودش ميگفت: ﴿ربّنا تقبّل منّا﴾ [39] و از اين جهت، كعبه با قبول كامل بنا شده است، پس عمل غير متقي با هدف ابراهيم(عليهالسلام) بنيانگذار كعبه مطابق نخواهد بود.
13. حج و طواف كعبه، بهترين فرصت اعلام انزجار از شرك و تبرّي از مشركان؛ گرچه هر عبادتي تبرّي از شرك و انزجار از طاغوت است و حج و طواف كعبه نيز كه به منزله نماز يا به همراه آن نماز است: «الطّوافُ بِالبيتِ فَإنّ فيهِ صلاة» [40] از همان اصل كلي، يعني تبرّي از طغيان و انزجار از شرك حكايت ميكند، ليكن چون حج، عبادت ويژهاي است كه با سياست آميخته است و حضور طبقات گوناگون مردم جهان، موقعيت مناسبي است تا روح اين عبادت همانند ديگر عبادتهاي الهي در آن انبوه چشمگير به خوبي تجلي كند و عصاره اين پرستش خاص در آن صحنه ظهور تمام نمايد، لذا بر اثر فرمان وحي الهي، پيامبر گرانقدر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) سخنگوي حكومت اسلامي، حضرت علي بن ابيطالب(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را مأمور اعلام تبرّي از مشركان نمود تا به طور قاطع، مرز توحيد از طغيان و شرك جدا شود و صفوف منسجم مسلمانان از صف كفار ممتاز گردد و از اين رهگذر، چهره سياسي عبادي حج جلوه كرده و زائران كعبه با استماع قطعنامه حكومت اسلامي كه دستور انزجار از شرك و سازش ناپذيري در برابر مشركان است، رهتوشه توحيد را به همراه خود ببرند.
از اين جهت، همانطور كه تمام مردم مسلمان در بسياري از شئون زندگي به سمت كعبه متوجه ميشوند، از بركت كعبه نيز فرمان توحيدي به اقطار گوناگون عالم منتشر خواهد شد: ﴿وَ اَذان مِنَ اللّهِ وَ رسُولِهِ إلي النّاسِ يَومَ الحَجّ الأكبرِ أنّ اللّهَ بريء مِنَ المُشركينَ وَ رَسولُهُ فَإنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْر لَكُمْ وَ إنْ تَوَلّيتُمْ فَاعْلمُوا أنّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّه... ﴾.[41]
ردّ سنّت جاهلي و تبيين نظام ارزشي اسلام در حجّ
14. حج و زيارت كعبه بهترين عامل تعيين كننده ارزشهاي الهي انساني؛ سنّت جاهلي بر آن بود كه بعد از فراغت از حج در «مِنا» گرد هم ميآمدند و به ذكر مفاخر قومي و ويژگيهاي نژادي ميپرداختند و از نياكان و تبار خويش با نظم و نثر و با تكيه بر ارزشهاي جاهلي ياد ميكردند و بدانان ميباليدند؛ ولي نظام حج در اسلام، هم به آن معيار فرسوده جاهلي پايان داد و هم نظام ارزشي الهي را تبيين و مردم را به آن هدايت كرد و چنين فرمود: ﴿...فَإذا أفَضتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرامِ وَ اذْكُروهُ كَما هَديكُم وِإنْ كُنْتُمْ مِن قَبلِهِ لَمِنَ الضّالّينَ ٭ ...فَاِذا قَضَيتُم مَناسِككُم فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكرِكُمْ ابائَكُمْ اَوْ اَشَدّ ذِكراً فَمِنَ النّاسِ مَنِ يَقُولُ رَبّنا اتنا في الدّنيا... وَ مَا لهُ في الاخرةِ مِن خَلاق ٭ وَ مِنْهُم مَنْ يَقُولُ رَبّنا اتنا في الدّنيا حَسَنةً وَ في الاخرَةِ حَسَنةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ﴾.[42]
در اين آيه، محور مذاكره زائران كعبه و مهمانان مِنا ياد خدا بر اثر نعمت هدايت الهي و براي نجات از گمراهي گذشته و نيل به هدايت است. ذكر نام و ياد خدا در دل، شديدتر از نام تبار و نياكان قرار داده شده و ياد خدا همانطور كه به كثرت و فراواني موصوف ميشود: ﴿...اذكُروا اللّه ذكراً كثيراً﴾ [43] به شدت نيز موصوف گشته؛ لذا فرمود: همچنان كه به ياد پدران خود هستيد، همانطور و بلكه شديدتر از آن به ياد خداوند باشيد. سپس خواستهها و ياد قلبي مردم در آن سرزمين را بر شمرده و ذكر و خواسته افراد غير معتقد را پيرامون مسئلت دنيا و مادّيت خلاصه كرد؛ ولي ذكر و ايده افراد معتقد و با ايمان را در مسئلت خير دنيا و آخرت و اينكه آنان از خداي متعالي نجات از عذاب قيامت را نيز ميخواهند، تبيين نموده است.
بنابراين، معيار ارزشهاي جاهلي با اين دستور زنده و جاويد، فرسوده و ارتجاعي اعلام شده و نظام ارزشي الهي نيز به خوبي توجيه و تفهيم شده است و با ظهور نظام ارزشي اسلام، جاي هيچ نظام جاهلي نخواهد بود؛ نه سنتهاي فرسوده جاهليت كهن و نه پديدههاي بيپايه جاهليت نو؛ زيرا در قلمرو حق براي هيچ باطلي جايي نيست: ﴿قُلْ جاءَ الحقُّ وَ ما يُبْديء الباطِلُ وَ ما يُعيد﴾ [44]؛ بگو: حق كه همان اسلام جهانشمول الهي است، فرا رسيده و با تحقق اسلام و ظهور حقّ، نه زمينهاي براي باطل كهن و رسوم فرسوده پيشين ميباشد و نه موردي براي ظهور باطلهاي نو و رسوم مسموم تازه خواهد بود.
15. حرم و سرزمين حج وزيارت، تنها منطقهاي است كه ورود غير محرم در آن جايز نيست؛ همانطور كه قبله مسلمانان جهان و مطاف موحدان راستين عالم در مكه است، نه در غير آن و تنها مكاني كه استقبال به سمت او در عبادتها لازم است و توجه به سمتهاي ديگر در عبادتهاي واجب، كافي نيست مكه است كه كعبه، يعني همان بُعد [45] ويژه و خاص در او قرار دارد، همچنين براي حرم و سرزمين حج، خصوصيتي است كه هيچ منطقهاي در روي كره خاك اين ويژگي را ندارد و آن اين است كه بدون احرام و لبيك گفتن و از ميقات با احرام گذشتن، نميتوان وارد محدوده حرم و مكه شد و اين دستور، اختصاصي به موسم حج ندارد؛ بلكه در تمام دوران سال، هر كس بخواهد وارد آن سرزمين شود، بايد احرام ببندد و لبيك بگويد[46] و به كوي معبود سر بسپرد و در مدار مطاف بگردد و سعي بين صفا و مروه را كه از شعائر الهي به شمار ميروند، بنمايد و آنگاه از احرام بيرون آيد تا كارهايي كه براي محرم جايز نبود و همانند نمازگزار مكلّف به پرهيز از آنها بود، براي او تجويز شود.
از همين جهت است كه ورود افراد غير مُحرم به حرم ممنوع است و افراد غير مسلمان از فضيلت احرام و لبيك محرومند و چون نميتوانند در حالت غير اسلامي احرام ببندند، حق ورود به منطقه توحيد و اولين ميهن وحي و نزول قرآن را ندارند و اين ويژگي معنوي، فقط متعلق به سرزمين حج، يعني محدوده حرم است و هيچ مكان ديگر از كره خاك داراي اين امتياز نيست.
16. دوران احرام حج و عمره، آموزندهترين دوره آزمايشي و تربيتي است؛ حج و طواف كعبه، مجموعه منظمي از يك سلسله عبادتهاي خاص ميباشد كه هريك به تنهايي درخور توجه شايان است و همانطور كه با تكبيرة الإحرام نماز، بسياري از كارها كه با روح عبادت ناسازگار است، بر نمازگزار تحريم ميشود و با تسليم پايان نماز، آن ممنوعيتها برطرف ميگردد و همچنان كه با نيت روزه گرفتن و به صبحگاه داخل شدن، بسياري از امور كه با روح پرستش و آزمون الهي مناسب نيست، بر او حرام ميشود و با فرا رسيدن شامگاه حلال ميگردد، در حج و عمره نيز با احرام و لبيك گفتن، بسياري از اموري كه جنبه تعبدي آنها قوي بوده و آزمون الهي در آنها بسيار نيرومند است، حرام شده و دوره احرام به صورت يك دوره تعبد محض و امتحان صرف درآمده[47]؛ آنگاه با انجام مناسك حج و فرا رسيدن مراسم تحليل، عقد احرام گشوده ميگردد و شخص مُحْرم از آن ممنوعيتها بيرون ميآيد.
نمونهاي از امتحان الهي را ميتوان در جريان منع از شكار به خوبي يافت؛ زيرا از طرفي صيد حيوانات صحرايي بر محرم حرام ميشود: ﴿...لاتَقْتُلُوا الصّيدَ وَ أنْتُمْ حُرم... ﴾ [48] و از طرف ديگر، آهوان صحرايي يا كبوتران يا ديگر حيوانات شكاري غير دريايي در تيررس يا دسترس محرم قرار ميگيرند تا روشن شود چه كسي از عهده آزمون الهي بيرون ميآيد و چه كسي از انجام اين فريضه الهي محروم ميشود؛ ﴿...لَيَبْلُونّكُم اللّهُ بَشيءٍ مِنَ الصّيدِ تَنالُهُ اَيديكُمْ وَ رِماحُكُم... ﴾.[49]
اثر بنيادي احرام در ساختن انسان کامل
اين دوره سازندگي، آنچنان در جامعه اسلامي مؤثر واقع شد كه آنان كه از خوردن سوسمار در دوران توحّش جاهلي نميگذشتند و براي شكار آن، بر يكديگر پيشي ميگرفتند، اكنون به فرمان الهي از آهوان صحرايي ميگذرند و در دوران تمدن اسلامي در اثر فرمان وحي بر تمام اميال و خواستههاي خود پيروز ميشوند. دوره پر بار احرام در ساختن انسان كامل، چنان تأثير بنيادين دارد كه ثمره گواراي آن در عينيت جامعه معتقد و متعهد به محتواي حج و زيارت، به خوبي مشهود است.
خلاصه آنكه تمام اموري كه موجب تيرگي روح و آلودگي جان ميشود، در حال احرام تحريم ميگردد تا جان خالص و روح پاك، شايسته طواف كعبه كه از هر آلودگي پاك و از هر آغشتگي منزه است، گردد. خانه خدا محور حريّت و مدار آزادي است؛ لذا مُحرمي كه آهنگ زيارت آن را دارد، حق ندارد صيد حرم را اسير كند يا در اسير شدنش كمك كند يا آن را برَماند يا صيّاد را به آن راهنمايي كند؛ زيرا تمام اين كارها با روحيه آزاديخواهي مخالف است و تا انسان آزاد نشود، صلاحيت طواف كوي آزادي را ندارد.
احرام اين نقش را دارد كه روح را از هر بندي رها و از قيد هر شهوت و غضبي آزاد و مغز را از هر فكر باطلي پاك و دل را از هر خيال خامي نجات ميبخشد. احرام و لبيك گفتن، به معناي پاسخ دادن به نداي وحي و اجابت دعوت الهي است؛ لذا مُحرمان راستين حج و زائران حقيقي كعبه، هنگام تلبيه آنچنان به هراس عقلي بيمناك ميشدند كه رنگ آنان زرد شده و ميگفتند: ميترسيم به ما گفته شود: «لا لَبّيك وَ لا سَعْدَيك»، يعني «بهدرستي به نداي حج پاسخ ندادي»!
17. نيايش در حج و مواقف آن؛ گرچه تمام حالات زندگي براي نيايش است، ولي دوران پربار حج و حضور در مواقف حرم، شكوه بيشتري براي دعا و تأثير فراوانتري براي نيايش به درگاه پروردگار جهان دارد. براي اصل نيايش، قرآن كريم آنچنان ارج و حرمتي قائل است كه از تأثير آن و از سرعت و قاطعيت اجابت آن در يك آيه كوتاه، هفت بار از خداي متعالي ياد ميكند: ﴿وإذا سألكَ عبادي عنّي فَإنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إذا دَعانِ فَليسْتَجيبُوا لي وَ ليُؤْمنُوا بي لَعلّهُمْ يَرشُدُون﴾.[50]
طبق آيه فوق، آنچنان قرب الهي محقق است كه در پاسخ سؤال از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيازي به دستور جواب نبوده و خداوند مستقيماً و شخصاً جواب سؤال را به عهده گرفته و به پيامبرش نفرموده: تو در جواب سائل چنين بگو؛ بلكه خود شخصاً اعلام حضور و مبادرت به پاسخ فرموده است. قرب خداوند در قرآن با مراحل متعددي تبيين شده است كه با طي هر مرحله ميتوان به مرحله بعد رسيد و پيمودن هر مرحله، به نيايشْ فروغ تازهتري ميبخشد و به دعا جذبه ويژه عطا ميكند.
به عنوان نمونه، برخي از مراحل قرب خداوند به بندگانش ذيلاً بيان ميشود:
اول. زبان وحي اين است كه خداوند نسبت به بندگانش نزديك است؛ ﴿...فَإنّي قَريب﴾.[51]
دوم. بيان قرآن اين است كه خداوند نسبت به شخص محتضر و بيمار در حال مرگ، از حاضران كنار بسترش نزديكتر است؛ ليكن پرستاران و اولياي حاضر در كنار او، اين قرب خاص الهي را نميبينند؛ ﴿وَ نَحنُ أقْرَبُ إليهِ مِنْكُمْ وَ لكِن لا تُبصِروُن﴾.[52]
سوم. قرآن كريم، خداوند را نسبت به انسان از رگ گردن و وريد حياتي او نزديكتر ميداند؛ ﴿...وَ نَحنُ أقرَبُ إليْهِ مِنْ حَبلِ الوَريد﴾.[53]
چهارم. قرآن كريم، خداوند متعالي را نسبت به انسان از خود انسان نزديكتر ميداند و «اللّه» را نزديكتر از حقيقت انسان به خود انسان ميداند كه تصوّر صحيح اين مرحله و نيز ادراك درست بيان اميرالمؤمنين كه: «مع كل شيءٍ لا بمقارنةٍ و غير كل شيءٍ لا بمزايلةٍ».[54] در پرتو آيه كريمه ﴿وَ اعْلَمُوا أنّ اللّهَ يَحولُ بَيْنَ المَرءِ وَ قلْبِهِ﴾ [55] ميسور است. اين درك، تنها براي موحّدان خالص و راستين حاصل ميشود.
خلاصه آنكه در قرب الهي، ترديدي نيست و نقش نيايش در وصول به رحمت بيكران الهي نيز با بيان معصوم، به خوبي روشن است كه: «الدّعاءُ كَهْفُ الاجابَةِ كَما انّ السّحابَ كَهْفُ المَطَر».[56]
چون دعا از ضمير صاف، مورد قبول است و احرام و آهنگ كعبه آزاد و پاك، در تصفيه ضمير تأثير بسزايي دارد، نيايش در حج و دعا در مواقف آن بهترين اثرها را به همراه خواهد داشت؛ لذا براي هر برنامه از مناسك حج، دستور ويژه راجع به نيايش داده شده است و عمده آن دعاي عرفه در صحراي باز عرفات و زير گنبد ميناي حجاز و همراه با توده مردم گرد آمده از چهار سوي جهان و عشاق مَشْعَر و مشتاقان كوي مناست و بهترين نيايش كه جنبه سياسي عبادي حج و زيارت را به خوبي تبيين ميكند، همان دعاي عرفه عارف معروف در بين اهل معرفت، سيّد شاهدان كوي شهود و شهادت، سالار جانبازان ميدان نبرد توحيد عليه طاغوت و سرور پاكان و آزادگان، حضرت حسين بن علي(عليهماالسلام) ميباشد.
زيرا حضرتش در اين دعا، هم دستور كفرستيزي و راه طاغوتزدايي و رسم سلحشوري و سنّت سركوبي جنايتكاران را ارائه ميكند و هم ستايش حكومت اسلامي و تقدير دولت مكتبي و ظهور ولايت الهي را نشان ميدهد و هم تجلّي هستي ذات اقدس خداوند و ظهور گسترده و همه جانبه آن ذات مقدس و خفاء هرچه غير اوست در پرتو نور او و پيبردن به او از خود او و به غير او بها ندادن و غير او را به او شناختن و ذاتش را عين شهود و مستغني از استشهاد دانستن را تفهيم ميكند.
نموداري از اين ابعاد گوناگون دعاي عرفه ذيلاً بيان ميشود:
«و هُو للدعواتِ سامع و للكرباتِ دافع و للدرجاتِ رافع و للجبابرةِ قامع، فلا إلهَ غيرهُ و لا شيء يَعدلُهُ وَ ليس كَمثلهِ شيء».[57]
در اين فراز، قدرت لا يزال الهي در كوبيدن جبّاران و اينكه خداوند هر كفر پيشه و ستمگري را ريشهكن ميكند، مطرح شده است؛ ﴿فقُطِعَ دابرُ القَومِ الذينَ ظَلَمُوا و الحَمدُ للّهِ ربّ العالَمين﴾.[58]
«...لَمْ تُخرجني لِرأفَتِكَ بي وَ لُطفِكَ لي وَ إحسانِكَ إليّ في دَولةِ اَئمّةِ الكفرِ الّذينَ نَقَضُوا عَهدَكَ وَ كذّبوا رُسُلكَ لكنّكَ أخرَجْتَني لِلّذي سَبَقَ لي مِنَ الهُدي الّذي لَهُ يَسّرْتَني و فيهِ أنْشأتَني».[59]
در اين فراز، عنايت خداوندي نسبت به دولت الهي و تولّد در زمان حكومت اسلامي و نجات از پيشتازان كفر و الحاد و حكمرانان خود سر و خون آشام تبيين شده است.
«الهي تردّدي في الآثارِ يُوجبُ بُعدَ المَزارِ؛ فاجْمَعني عَليكَ بِخدمَةٍ تُوصِلني إليكَ. كَيفَ يستدَلُّ عَلَيكَ بِما هُوَ في وُجُوده مُفتقرٌ إليكَ؟! أيكُونُ لغيركَ مِنَ الظّهورِ ما ليسَ لكَ حَتّي يَكُون هُوَ المُظهِر لكَ؟! مَتي غِبْتَ حَتّي تحتاجَ إلي دَليلٍ يَدلّ عَليكَ وَ متي بَعُدْتَ حتي تَكونَ الآثارُ هيَ الّتي تُوصِلُ إليكَ؟ عَمِيَتْ عَيْن لا تَراكَ عَليْها رَقيباً وَ خَسرتْ صَفْقَةُ عَبدٍ لَمْ تَجْعَل له مِن حُبّكَ نَصيباً! إلهي! أمرْتَ بالرجوعِ إلي الآثارِ، فَارجِعني إليكَ بِكسوةِ الأنوارِ وَ هدايةِ الاسْتبصْارِ؛ حَتّي أرجعَ إليكَ مِنها كَما دَخَلْتُ إليكَ مِنها مَصونَ السرِّ عَن النّظرِ اِليها وَ مَرفُوعَ الهِمّةِ عنِ الإعتمادِ عَلَيها. انّكَ علي كُلِّ شيءٍ قَدير».[60]
در اين فرازها عاليترين مراحل توحيد كه غير از اوحدي از عرفاي الهي، كسي را به آن راهي نيست، بيان شد و اينكه پيبردن به خداوند از راه آثار و آيات او، همانند پيبردن به آفتاب در فضاي روشن روز توسط شمع كم نور است؛ زيرا ذات اقدس خداوندي از هر ظاهري آشكارتر و از هر روشني نورانيتر است و هرگز غائب نشده و نميشود تا نيازي به استظهار داشته باشد و هر عارفي قبل از هر چيز، اول او را مشاهده ميكند و بعداً آثار او را و آنكه خدا را رقيب و ناظر نميبيند، نابيناست.
خلاصه آنكه اين دعا برهان صديقين را به حكماي متألّه اسلامي تعليم داد و عرفا را نيز به شهود ذات تشويق كرد و متعبدان را هشدار داد و سالكان را بيدار نمود كه در وادي ايمن دوست، قدم گذاشتهاند و راهي را ميپيمايند كه همان عين هدف است؛ زيرا از خدا به خدا رسيدن، يعني از مقصد به مقصود نائل آمدن.
ويژگيهاي کعبه وحج، مرهون ولايت وامامت تکويني معصومان(عليهم السلام)
18. پيوند كعبه و امامت و رابطه حج و ولايت؛ گرچه كعبه قبله و مطاف جهانيان است و تمام مسلمانان زندگي و مرگشان به سمت آن ميباشد و آهنگ به سوي آن، همان هجرت به سوي خداست كه اگر مرگي در اين هجرت اتفاق افتد، پاداش مهاجر و اجر او را خدا شخصاً تعهد فرموده است: ﴿...وَ مَن يَخرُج مِن بَيتِهِ مُهاجراً إلي اللّهِ وَ رسُولهِ ثُمّ يُدْرِكُهُ المَوتُ فَقَد وَقعَ اَجْرُهُ عَلي اللّه﴾ [61] و نيز گرچه براي مكه ويژگيهاي فقهي و سياسي ثابتي است كه ديگر مكانها و شهرها فاقد آن ميباشد، و همچنين گرچه براي حج و مواقف آن ابعاد خاص سياسي عبادي مطرح است كه ديگر عبادتها اين خصوصيات را ندارند، ولي همه اين مزايا و تمام اين ويژگيها مرهون ولايت و امامت است، يعني هم رهبريهاي ملكوتي، اعمال و نيّات و ادعيه و مشاهده آيات بينات و پيبردن به اسرار معنوي حج و مانند آن در پرتو ولايت تكويني امام معصوم(عليهالسلام) است كه حج او اِمام حجها بوده و پيشاپيش اعمال امّت به سوي بارگاه قبول الهي صعود ميكند و آنگاه اعمال ديگران به دنبال آن صاعد ميشود: ﴿إليهِ يَصْعَدُ الكلم الطّيّبُ والعملُ الصّالحُ يَرفَعُه﴾.[62]
ولايت تكويني معصومين(عليهمالسلام) و هدايت اعمال و مشاهده تمام رفتارهاي دروني و بيروني امّت و گواهي به همه آنها در قيامت، يك مقام واقعي است كه نه نيازي به نصب اعتباري دارد و نه قابل غصب است؛ بلكه فيض خاص الهي است كه: ﴿...يَجتبي إليهِ مَنْ يَشاء... ﴾ [63]؛ ﴿...وَ أوْحيْنا اِلَيهم فِعلَ الخَيراتِ و إقامَ الصّلاةِ و إيتاءَ الزّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين﴾ [64]؛ ﴿و كَذلكَ نُري إبراهيمَ مَلكُوت السّمواتِ وَ الأرضَ وَ ليكونَ مِنَ المُوقنين﴾.[65] هركس را شايسته بداند، به آن مقام ملكوتي نائل ميكند.
تحقيق درباره ولايت تكويني، والاتر از بحثي است كه اكنون به آن اشتغال داريم: «وَ هُوَ بِحَيْثُ النّجمِ مِن أيدي المُتناولين و وصف الواصفين؛ فأين الإختيار من هذا؟ و أينَ العُقُولُ عن هذا؟»،[66] و همچنين رهبريهاي سياسي حج و مواقف آن و جهت دادن به اجتماع انبوه جهانيان بر محور بنايي پاك و آزاد و بهرهبرداري از افكار اقطار عالم و سيراب نمودن تشنگان استقلال و نجات از استعباد و استكبار جهاني، در پرتو امامت امام معصوم(عليهالسلام) بالاصاله و در غيبت او در شعاع نائبان آن معصوم(عليهالسلام) بالنيابة ميباشد.
راز گردهمايي مردم هر منطقه در تمام نمازهاي شبانه روزي به عنوان نماز جماعت و در تمام هفتهها به نام نماز جمعه، آن است كه از اجتماعهاي كوچك موضعي جماعت، به اجتماع متوسط مقطعي جمعه رسيده و از آنجا به اجتماع جهاني حج در محدوده حرم نائل آمده، تا با وحدت رهبري و اتحاد خط فكري، اركان توحيد مستحكم شده و بناي شرك و طغيان و استكبار از جهان زدوده شود و مردم مظلوم از پرستش اربابان ابر قدرت رها شده و دست ستمپيشگان از سر محرومان كوتاه و پاي غارتگران از خاك مظلومان قطع گردد.
بي حاصل بودن حجّ بي ولايت و امامت
حج بدون «ولايت» و آهنگ كعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قرباني بدون «فداكاري در راه امامت» و رمي جمره بدون «طرد شيطان استكبار دروني و بيروني» و سعي بين صفا و مروه بدون «كوشش در شناخت و اطاعت امام»، بيحاصل بوده و سودي نخواهد داشت، زيرا اگرچه يكي از مباني اسلام «حج» است: «بُنيَ الإسلامُ عَلي خَمسٍ، عَلي الصلاةِ و الزّكوةِ و الصّومِ و الحجّ و الولاية» [67]، ليكن هيچ يك از نماز و روزه و زكات و حج، همانند ولايت، ركن استوار اسلام نيستند.
لذا در جوامع روايي آمده كه: هيچ دعوتي از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولايت و امامت نميباشد «وَ لَمْ يناد بشيء كمَا نُوديَ بالولاية»،[68] زيرا انسان كامل كه خود اسلام ممثّل است، ميتواند به تمام ابعاد اسلامي آشنا باشد و آشنايي دهد و مردم را به روح توحيد كه همان فرياد و قيام عليه طاغوت است، جهت بخشد.
ذيلاً نموداري از اهميت امامت و كيفيت ارتباط كعبه با ولايت و نحوه پيوند عرفات و مشعر و منا و زمزم و صفا و... با امام را از زبان معصومان و نيز از فرهنگ وحي آسماني ميآوريم:
1. ﴿لا اُقسمُ بِهذا البلدِ ٭ و أنتَ حِلّ بِهذَا البَلَد﴾ [69]؛ همانطور كه سوگند به زمان و زمانههاي حساس و تاريخي، نظير «عصر وحي» و «رسالت» در قرآن مطرح است: ﴿والعصرِ ٭ إنّ الإنسان لفي خسرٍ﴾ [70]، به سرزمينهاي مهم و تاريخي نيز در قرآن سوگند ياد شده است؛ مانند آيه كريمه فوق كه در اين آيه به سرزمين مكه و بلد امن سوگند ياد شده است. سوگندهاي قرآن نظير سوگندهاي بشري نيست؛ زيرا سوگندهاي بشري در برابر بيّنه و دليل است و اما سوگند قرآن به متن بيّنه و دليل ميباشد؛ يعني مردم را به عين دليل، هدايت ميكند. از اين جهت، سوگند به سرزمين مكه را با قيدي همراه كرده و آن اينكه پيامبر خدا در آن سرزمين باشد.
يعني خداوند به سرزميني سوگند ياد ميكند و به مكهاي قسم ميخورد كه پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در آن باشد؛ و گرنه مكه بدون پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و كعبه بدون رهبر آسماني، يك سرزمين معمولي و يك خانه عادي است كه رفته رفته به صورت بتكده كامل در آمده و مركز بتپرستي و در اسارت بتپرستان و گرفتار شهوترانان خواهد شد؛ تا جايي كه كليددار كعبه، «ابوغُبشان» سرقفلي توليت كعبه را در شب نشيني مستانه طائف، به دو مشك شراب ميفروشد و سرپرستي كعبه بين مستان با بهاي شرابِ سرمستان طائف خريد و فروش ميشود.
قداست كعبه بر محور ولايت
2. گرچه كعبه از قداست خاص برخوردار است و از دير زمان از گزند تهاجم اصحاب فيل و مانند آن مصون مانده است، ولي وقتي «ابن زبير» به بست كعبه متحصّن شد و به آن خانه منزّه و پاك پناهنده شد، حكومت جبّار وقت به دست منحوس «حجّاج ثقفي» كعبه را با منجنيق ويران كرد و پناهگاه ابن زبير را منهدم ساخت و او را دستگير نمود؛ اما هيچگونه فرمان حمايت كعبه از طرف صاحب خانه صادر نشد و هرگز طير ابابيلي به سراغ حجّاج نيامد و همچنين احجار كوه «ابوقُبيس» حجر الاَسود را گرامي نداشتند و خلاصه دستي از غيب بيرون نيامد و كاري نكرد و مدّعي همچنان با يورش و تاخت و تاز، جايگاه قبله را ويران كرد و مطاف را منهدم ساخت و حجر الاَسود را چون احجار عادي به دور انداخت و اركان چهارگانه كعبه را در هم فرو ريخت.
اينجاست كه بلنداي مقام ولايت و فروغ اختر امامت و روح شاهباز رهبري امّت و قلّه رفيع سياست عارفان مكتب و خلاصه ارزش «أركانُ البلاد و ساسَةُ العِباد» [71] معلوم ميشود.
عارف، حكيم، فقيه و مفسّر نامدار اسلام، مرحوم فيض كاشاني از محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي از كتاب قيّم من لا يحضره الفقيه نقل ميكند كه آنچه در اصحاب فيل جاري شد، بر سر حجّاج نيامد؛ زيرا هدف مستقيم حجّاج، ويراني كعبه نبود؛ بلكه منظورش دستگيري ابنزبير بود و آن مرد (ابن زبير) ضد حقّ، يعني مخالف حضرت سجاد(عليهالسلام) امام چهارم شيعيان جهان بود. وقتي كه اين مرد ضدّ حق به كعبه متحصن شد، خداوند اراده فرمود براي مردم بيان كند كه به اين ضدّ حق پناه نخواهد داد؛ لذا مهلت داد تا كعبه را بر سر آن ضد حقّ ويران كنند.
برخوردار نبودن مخلف ولايت از امنيت خاصّ حرم
از اين جريان به خوبي روشن ميشود كه ضديت با ولايت و امامت، آنچنان مطرود است كه كسي كه ضد مقام رهبري امام معصوم(عليهالسلام) است و او را تنها ميگذارد و ياري نميكند، بلكه در قبال او موضع ميگيرد و خودْ داعيه خام رهبري را در سر ميپروراند، اگر به كعبه هم پناه ببرد، از امان خاص الهي برخوردار نخواهد بود. از اين جهت است كه ملاقات امام(عليهالسلام) و ادراك محضر ولي اللّه، به عنوان متمّم حج و مكمّل زيارت كعبه در دستورهاي اسلامي مطرح است: «... عَنْ أبي جَعفرٍ(عليهالسلام) قال: تَمامُ الحجِّ لقاءُ الإمام».[72]
3. جريان شهادت و قيام خونبار سرور آزادگان جهان، عليه استكبار و هرگونه طغيانگري از رويدادهاي بنام جوامع انساني است كه هاضمه تاريخ، توان فرسايش آن را ندارد. اين سانحه سنگين و صحنه سهمگين، به دو بخش تقسيم شده است كه مجموع آن دو بخش، رسالت قيام عليه طغيان و فساد و استكبار و الحاد را در آن زمانه و در تمام زمانها تبيين مينمايد. بخش اول، شهادت حضرت حسين بن علي(عليهالسلام) و ديگر ياران رزمنده آن حضرت در سرزمين كربلاست و بخش دوم، پيام اين شهادت و خون توسط حضرت سجاد(عليهالسلام) و زينب كبرا و ديگر بازماندگان نستوه آن حضرت در طرد حكومت طاغوت زمان در كوفه و شام است. وقتي كه كاروان اسراي كربلا به شام وارد شد و در مسجد جامع دمشق، مقرّ فرمانروايي اموي، مجلسي ترتيب يافت، بر اثر خون گرانقدر شهداي كربلا حكومت وقت مجبور شد كه به حضرتسجاد(عليهالسلام) اجازه سخن بدهد و در نتيجه، زمام سخن به دست اهلش افتاد: «وَ إنّا لأمراءُ الكلامِ وَ فينا تَنَشّبتْ عُرُوقه».[73]
آنگاه حضرتش بعد از حمد و ثناي الهي و درود بر پيامبر گرامي اسلام، شروع به معرفي خود و معرفي وارثان به حق پيام آوران الهي نمود و در خلال تعريف چنين فرمود: «...أنا بنُ مكّةَ ومِني! أنا بنُ زَمزمَ وَ صفا! » [74]؛ يعني فرزند راستين «مكّه» كسي است كه پاسدار روح قبله و مرزبان جان مطاف باشد. فرزند واقعي «مِنا» كسي است كه به منظور حفظ رهآورد وحي، از ايثار و نثار خون دريغ نكند و با فداكاري و قرباني دادن، پيوند خود را با سرزمين قرباني محكم نمايد و مولود واقعي زمزم كه در اثر فيض و گوارايي معنوياش مورد علاقه پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بود و مادام كه آن حضرت در مدينه بود، آن آب را به عنوان هديه طلب مينمود و ميپذيرفت[75]، كسي است كه با نثار بهترين و شايستهترين خون به پاي نهال اسلام آن را بارور كند و همچنين فرزند راستين «صفا» كسي است كه در حرمِ قلب او هيچ رجس و رجزي راه نداشته باشد و بر اساس آيه تطهير[76]، از هر رجسي منزّه و از تيرگي و آلودگي پاك باشد.
احترام حرم و مواقف آن بر اثر حرمت ولايت
اين انسان كامل، همان امام(عليهالسلام) است كه بدون او حرمتي براي حرم و مواقف آن نخواهد بود؛ زيرا نه در عرفات، «معرفت» و نه در مشعر، «شعور» و نه در منا، «ذبح عظيم و قرباني با تقوا» و نه در زمزم، «نشانه حيات» و نه در صفا، «علامت نزهت و صافي» و نه در رمي جمرات، «رمي شيطان و رجم طاغوت» و نه در حج و زيارات، «آيات بيّنات الهي» ظهور نخواهد كرد.
بدون امامت، هيچ كدام از آن مواقف به حساب شعائر اللّه شمرده نميشود و نظم خاص اختران آسماني به ويژه مسير منظم ماه براي شناخت موسم حج و انجام دستورات آن نخواهد بود: ﴿يَسْئلونكَ عَنِ الأهلّةِ قُلْ هي مَواقيتُ للنّاس وَ الحجّ... ﴾ [77] و زائران به عنوان ﴿...امّينَ البَيتِ الحَرام... ﴾ [78] از احترام ويژه بهرهمند نبوده و قصد كعبه جنبه شعار الهي نخواهد داشت و ماه ذيحجّه از اوج حرمت خاصِ «الشهر الحرام» نازل شده و در رديف ديگر ماههاي عادي قرار ميگيرد و دهه فجر، هرگز فروغ خاصي نخواهد داشت تا مورد سوگند خداوند واقع شود و «شفع» و «وتر» آن نيز بهاي مخصوصي پيدا نميكنند: ﴿و الفَجرِ ٭ و ليالٍ عشرٍ ٭ و الشّفعِ و الوترِ ٭ و اللّيلِ إذا يسرِ ٭ هل في ذلك قسم لذي حِجر﴾ [79] و «ترويه» و «عرفه» ويژگيهاي خود را از دست ميدهند و طواف كنندگان گرد كعبه، همانند فرشتگاني كه در حريم عرش خداوند به طواف مشغولاند، نخواهند بود و قدمگذاران كعبه و مطاف، به قدمگاه پيامبران الهي در زمين، قدم نخواهند نهاد: «...و وقفوا مواقفَ أنبيائه و تشبّهوا بملائكتهِ المطيفينَ بِعرشه... ».[80]
خلاصه، زائران محروم از شناخت امامت و ولايت، هرگز «وَفْد» و مهمانان الهي نبوده و از ضيافت معنوي خدا برخوردار نميباشند؛ لذا نه براي زيارتشان ارج و حرمتي است و نه لازم است ديگران هرچه زودتر بعد از مراجعه آنان از سفر حج به زيارتشان بروند و از وفد و مهماناني اينچنين بهره بگيرند؛ زيرا آن دستوري كه ميگويد: هنوز گرد و غبار سفر حج از زائران كعبه زدوده نشده، به زيارتشان برويد و تا هنوز به گناهي آلوده نشدهاند، آنها را ملاقات نماييد و ميگويد: ثواب مُعانقه و ملاقات با زائري كه گرد و غبار سفر حج را به همراه دارد، همانند استلام حجر الاَسود و تماس و بوسيدن آن سنگ مقدس است، شامل همه زائران نميشود و خلاصه، تكريم چنان زائري لازم نيست.[81]
راز مهمان الهي نبودن غافلان از امامت
چون زائري كه امام معصوم(عليهالسلام) را نميشناسد و امامت را كنار ميگذارد و سرپرستي امور مسلمانان جهان را به ياوه ميگيرد و رهبري توده مردم را از حج و زيارت و ديگر فرازهاي عبادي جدا ميداند و آن را يك امر عادي و در اختيار هر فرد قرار ميدهد و كرامتي براي هدايت خلق خدا و تدبير امور آنان قائل نيست، در حقيقت، انسان را نشناخته و خود نيز به حريم ارزشمند انسانيت قدم نگذاشته است، لذا از امام محمد باقر(عليهالسلام) رسيده است: «أتري هؤلاء الذين يلبّونَ و اللّهُ لأصواتهم أبغض إلي اللّه من أصواتَ الحمير».[82]
چنين زائري كه با اين ديد به زيارت كعبه رفته و با همان ديد بازگشته، چگونه در مدار توحيد طواف كرده و چطور هرگونه شرك و طغيان را زدوده است؛ در حالي كه مجراي فيض خدا را نشناخته و مهمترين عامل تكامل انساني را ناديده گرفته و بهترين سرچشمه زلال و حيات بخش را از دست داده و تشنه كام مانده است؟!
هركس امام زمان خود و ولي عصر خويش را نشناسد، مرگ او، مرگ جاهليت است: قال رسول اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «مَن ماتَ و لم يعرف إمام زمانه ماتَ ميتةً جاهلية».[83]
و از آنجا كه مرگ در روند زندگي است و هر طور كه زندگي اداره شود، به همان سبك مرگ واقع ميشود: «كما تعيشون تموتونَ وكما تموتون تُبعثون»، پيوند مرگ و زندگي روشن خواهد شد و چون مرگ كسي كه امام زمان خويش را نميشناسد، مردن جاهلي است، پس زندگي او نيز يك زندگي جاهلي بوده و تمام شئون و سنن حياتي او همانند جاهليت سپري ميشود. قهراً حجّ وزيارت اينگونه افراد نيز يك حج جاهلي بوده و از حجّ توحيدي سهمي نخواهند داشت.
19. پايان حج و وداع با كعبه؛ همانطور كه مبدأ جهان هستي، خداوند بوده و پايان آن همان ذات اقدس خداوند است: ﴿هو الأوّلُ والاخر﴾ [84]، همچنين آغاز تمام موجودات جهان آفرينش از خدا و انجام و خاتمه كار همه آنها به سوي خداوند است؛ ﴿إنّا للّه وإنّا إليهِ راجعون﴾ [85]؛ بنابر اين، لازم است هر كاري كه انسان موحّد انجام ميدهد، ابتداي آن به نام خدا و انتهاي آن نيز به ياد او باشد و هيچ كاري را بدون نام خدا شروع نكند و از هيچ عملي، بدون ياد حق خارج نشود و معناي نام و ياد خدا در آغاز و انجام هر كار، حضور اعتقاد توحيدي او در متن عمل و توجّه به شهود خداوندي در صحنه كار است.
بنابراين اصل، قرآن كريم دستور ميدهد: ﴿و قُل ربّ أدخلني مُدخل صدقٍ و أخرجني مُخرج صدقٍ واجعل لي من لدنكَ سُلطاناً نصيراً﴾ [86]؛ «بگو: پروردگارا! مرا صادقانه داخل و صادقانه خارج كن و از نزد خودت براي من نيروي قاهر و مسلّط و كمك قرار ده»؛ يعني ورودم به دنيا و خروجم از آن و همچنين ورودم به جهان برزخ و خروجم از آن به قيامت و نيز ورودم در هر كار و خروجم از آن، بر محور راستي و بر پايه درستي باشد. حج و زيارت كعبه نيز از همين اصل قرآني برخوردار ميباشد؛ زيرا لازم است ورود در آن با احرام و لبّيك گفتن بر اساس توحيد و صدق نيّت بوده و خروج از آن در پايان
حج و وداع كعبه نيز بر پايه توحيد و صدق ارادت باشد.
لذا از حضرت ابيالحسن(عليهالسلام) نقل شده است كه هنگام توديع كعبه ميفرمود: «اللّهم إنّي أنقلبُ علي لا إله إلاّ أنت» [87]؛ پروردگارا! من بر اساس توحيد و نفي هرگونه طاغوت و معبود دروغين، به كارم پايان داده و از حج و زيارت كعبه بر ميگردم.
همچنين بر همان محور كلي است كه از حضرت امام محمد باقر(عليهالسلام) رسيده است: «الدخولُ فيها دخُولُ في رحمة اللّهِ و الخروجُ منها خروج من الذنوب» [88]؛ «ورود در درون كعبه، ورود در فضاي رحمت پروردگار و خروج از آن بيرون آمدن ازگناهان است».
نورانيت جان، نشانه قبولي حجّ
چون زائر با انجام مناسك حج و زيارت از هر پليدي پاك ميشود و مادامي كه به گناه آلوده نگردد، يك انسان نوراني خواهد بود، چنان كه از حضرت امام صادق(عليهالسلام) رسيده است كه: «الحاجُ لايزالُ عليه نورُالحجّ ما لَميلمّ بذنب» [89]، اگر حج كننده اين نورانيت را در خود مشاهده كرد، بداند حجّ او مقبول؛ و گرنه مردود است.
بيان اسرار حجّ در خطبه پيامبراکرم (صلي الله عليه وآله وسلم)در حجة الوداع
20. خطبه پيامبر گرامي اسلام در حجة الوداع؛ حج و زيارت كعبه، نظير عبادتهاي ديگر، يك سلسله برنامههاي فقهي و احكام ظاهري دارد و يك سلسله اسرار و رموز معنوي و چون خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) انسان كاملي است كه هم از كمالات ظاهري برخوردار و هم از مقامات معنوي بهرهمند ميباشد؛ لذا درباره تعليم دستورات فقهي و احكام عملي حج به ديگران فرمود: «خُذوا عنّي مناسككم» [90]؛ چنانكه در باره تعليم احكام نماز فرمود: «...صلّوا كما رأيتموني أُصلّي... »[91]. درباره تعليم اسرار حج و بيان سرّ بعضي از زواياي آن در خطبه حجة الوداع نيز مطالبي فرمودند كه نموداري از آن ذيلاً بيان ميشود:
1. تهذيب نفس و تزكيه روح در ابعاد توحيد و پيوند با امام و اتحاد و اتفاق و حفظ هماهنگي عامه مردم با ايمان: «ثلاث لا يغلُ عليهنّ قلبُ امرءٍ مسلمٍ: إخلاصُ العملِ للّهِ و النصيحةُ لائمّة الحقّ و اللزوم لجماعةِ المؤمنين» [92]؛ يعني هرگز دل يك مسلمان در مورد سه اصل خيانت نميكند:
الف: تمام كارها را خالصاً للّه انجام دادن و توحيد را در تمام كارها حاكم كردن.
ب: با زمامداران حق، ناصحانه برخورد كردن و پيوند با امام راستين را محفوظ داشتن و مسائل را با مقام رهبري در ميان گذاشتن و جريان را درست گزارش دادن و رهنمود كامل گرفتن و خالصانه به كار بستن.
ج: اتحاد همه جانبه با مؤمنان را حفظ كردن و از اجتماع آنان جدا نشدن و صفوف به هم فشرده آنها را ترك نكردن و ملازم صحنه همياري و هماهنگي آنان بودن و تار و پود جامعه اسلامي را با حضور در متن اجتماع مستحكم كردن.
2. برقراري امنيت همه جانبه مردم و حفظ مال و خون آنان از تهاجم؛ «فإنّ اللّهَ حرّمَ عليكم دِمائكم وَ أموالكُم... و لا تعثوا في الأرض مُفسدينَ، فَمن كانت عِندهُ أمانة فليؤدّها».[93]
3. حفظ اصل مساوات و برابري فردي و نژادي؛ يعني تمام افراد در برابر قانون اسلام، مساوي و برابرند و همچنين تمام اقوام و قبايل نيز در قبال اسلام يكسانند؛ «الناسُ في الاسلامِ سواء... لا فضلَ لعربي علي عجمي و لا لعجمي علي عربيّ إلاّ بتقوي اللّه».[94]
4. خونخواهيها و خونريزيهايي كه در جاهليت بر محور انتقام جابرانه و كينهتوزيهاي خصمانه رايج بود، خاتمه داده شود و رباخواريهاي گذشته كه خون آشامي اقتصادي بود، پايان يافته تلقي گردد.
پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) براي اهميت تحريم ربا و تخطئه خون آشامي جاهلي آن، ضمن آنكه تمام اسناد و مدارك بستانكاران ربوي را لغو و بياثر دانست، فرمود: اولين ربايي كه سند آن را زير پا ميگذارم و باطل بودن آن را اعلام ميكنم، سند ربوي عمويم عباس بن عبدالمطلب است؛ «كلُّ دمٍ كانَ في الجاهليةِ موضوعٌ تحتَ قدميّ... و كلُّ رباً كانَ في الجاهليةِ موضوعٌ تحتَ قدمي و أوّل رباً أضعهُ ربا العبّاس بن عبدالمطلب».[95]
5. حقوق زنان را رعايت كردن و با آنان به نيكي رفتار نمودن و زحمات آنان را با خدمات متقابل و متعادل جبران كردن؛ «أُوصيكم بالنساء خيراً... و لَكمْ عليهنّ حقّ و لهنّ عليكُم حقٌ كسوتهنّ و رزقهنّ بالمعروف».[96]
6. حقوق خدمتگزاران و كارگران و زيردستان را محترم شمردن و نيازمنديهاي آنان را در خوراك و پوشاك، همانند خود برطرف نمودن؛ «فأوصيكم بمنْ ملكتْ أيمانُكم؛ فأطعموهم ممّا تأكلون و ألبسوهم ممّا تلبسون».[97]
7. اصول برادري و فضائل اخلاقي را نسبت به برادران اسلامي رعايت كردن و حيثيت و آبروي آنان را محترم شمردن و به مال و خون آنان تعدي ننمودن؛ «انّ المسلم اخو المسلم لا يغشّهُ و لا يخونهُ و لا يغتابهُ و لا يحلُّ له دمهُ و لا شيئاً من مالهِ إلاّ بطيبِ نفسهِ».[98]
8. قرآن كريم و عترت معصومين و اهلبيت وحي و رسالت را گرامي داشتن و از اين دو وزنه وزين، الهام گرفتن و از آنها جدا نشدن؛ «قد خلّفتُ فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا: كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي».[99]
9. همگان را در برابر قانون الهي مسئول دانستن و پاسداري كردن از احكام اسلام و تبليغ نمودن آنچه در آن صحنه گذشت به غائبان، به عنوان رهتوشه حج و زيارت كعبه رساندن؛ «...إنّكم مسئولون؛ فليبلّغ الشاهدُ منكم الغائبَ».[100]
10. ولايت و امامت اميرالمؤمنين، علي بن ابيطالب(عليهالسلام) را مطرح نمودن و امت را با امام آشنا كردن و امام را به امّت شناساندن و اطاعت او را چون اطاعت پيامبر دانستن و در نتيجه، حيات جامعه را زندگي معقول و اسلامي كردن و از زندگي جاهلي نجات دادن: «من كنتُ مولاه فعليٌ مولاهُ. اللّهمّ والِ من والاهُ وعادِ مَنْ عاداه! ».[101]
به اميد آنكه توفيق حجّ و زيارت كعبه نصيب همه مسلمين گردد تا با انجام مناسك حج و معرفت به اسرار الهامبخش آن، كعبه عامل قيام همگاني مستضعفان جهان عليه مستكبران شود و توده مسلمانان از خطر شرك و طغيان رهايي يافته و با ظهور بقية اللّهرواح من سواه فداه از كنار همين كعبه، نداي ملكوتي ﴿بقية اللّه خير لكم إن كنتم مؤمنين﴾ به جهانيان برسد و قلمرو انسانيت با عدل و داد آباد گردد. إنشاءاللّه.
و السلام علي من اتبع الهدي
14 ماه مبارك رمضان 1402
13 تير 1361 هجري شمسي
[1] ـ سوره آلعمران، آيه 19.
[2] ـ سوره روم، آيه 30.
[3] ـ سوره شوري، آيه 13.
[4] ـ سوره احزاب، آيه 4.
[5] ـ سوره آلعمران، آيات 96 ـ 97.
[6] ـ سوره حج، آيه 29.
[7] ـ سوره آلعمران، آيه 96.
[8] ـ الميزان، ج 3، ص 402.
[9] ـ سوره حج، آيات 26 ـ 27.
[10] ـ سوره بقره، آيه 125.
[11] ـ سوره مائده، آيه 97.
[12] ـ سوره حديد، آيه 25.
[13] ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 21.
[14] ـ سوره حج، آيه 25.
[15] ـ سوره فاطر، آيه 10.
[16] ـ سوره بقره، آيه 127.
[17] ـ سوره حج، آيه 29.
[18] ـ سوره حج، آيه 33.
[19] ـ سوره حج، آيه 26.
[20] ـ سوره انفال، آيه 35.
[21] ـ احياء العلوم، ج 1، ص 243.
[22] ـ سوره حج، آيه 25.
[23] ـ وافي، ج 12، ص 53.
[24] ـ همان، ص 39.
[25] ـ وافي، ج 12، ص 40؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 21.
[26] ـ نهج البلاغه، نامه 47.
[27] ـ وسائل الشيعه، ج 17، ص 24، ح 1 و 2.
[28] ـ سوره فتح، آيه 10.
[29] ـ سوره نحل، آيه 36.
[30] ـ سوره توبه، آيه 109.
[31] ـ سوره بقره، آيه 128.
[32] ـ عوالي اللئالي، ج 1، ص 215.
[33] ـ كافي، ج 4، ص 542.
[34] ـ سوره بقره، آيه 197.
[35] ـ سوره حج، آيه 37.
[36] ـ سوره فاطر، آيه 10.
[37] ـ سوره حج، آيه 27.
[38] ـ سوره مائده، آيه 27.
[39] ـ سوره بقره، آيه 127.
[40] ـ وسائل الشيعه، ج 13، ص 376.
[41] ـ سوره توبه، آيه 3.
[42] ـ سوره بقره، آيات 198 ـ 201.
[43] ـ سوره احزاب، آيه 41.
[44] ـ سوره سبأ، آيه 49.
[45] ـ يعني آن بُعد خاص كه خانه مكعب شكل به نام كعبه در او قرار دارد، قبله است؛ نه عين آن بنا؛ زيرا وقتي آن بنا ويران شد، كعبه از بين رفت، ولي قبله محفوظ بود.
[46] ـ وسائل الشيعه، ج 12، ص 403.
[47] ـ نهج البلاغه، خطبه 1 (قاصعه).
[48] ـ سوره مائده، آيه 95.
[49] ـ سوره مائده، آيه 94.
[50] ـ سوره بقره، آيه 186.
[51] ـ سوره بقره، آيه 186.
[52] ـ سوره واقعه، آيه 85.
[53] ـ سوره ق، آيه 16.
[54] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[55] ـ سوره انفال، آيه 24.
[56] ـ عدة الداعي ابن فهد.
[57] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.
[58] ـ سوره انعام، آيه 45.
[59] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.
[60] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.
[61] ـ سوره نساء، آيه 100.
[62] ـ سوره فاطر، آيه 10.
[63] ـ سوره شوري، آيه 13.
[64] ـ سوره انبياء، آيه 73.
[65] ـ سوره انعام، آيه 75.
[66] ـ عيون اَخبار الرضا(عليهالسلام)، ج 1، ص 197.
[67] ـ وسائل الشيعه، ج 1، ص 180.
[68] ـ همان.
[69] ـ سوره بلد، آيات 1 ـ 2.
[70] ـ سوره عصر، آيات 1 ـ 2.
[71] ـ زيارت جامعه.
[72] ـ وسائل الشيعه، ج 14، ص 324.
[73] ـ نهج البلاغه، خطبه 233.
[74] ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 138.
[75] ـ وافي، ج 12، ص 79؛ «كان النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ليستهدي من ماء زمزم و هو بالمدينة».
[76] ـ سوره احزاب، آيه 33.
[77] ـ سوره بقره، آيه 189.
[78] ـ سوره مائده، آيه 2.
[79] ـ سوره فجر، آيات 1 ـ 5.
[80] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[81] ـ وافي، ج 14، ص 1300، باب تعظيم القادم من الحج.
[82] ـ وافي، ج 14، ص 1310، كتاب الحج، باب النوادر.
[83] ـ بحار الانوار، ج 32، ص 321.
[84] ـ سوره حديد، آيه 3.
[85] ـ سوره بقره، آيه 156.
[86] ـ سوره اِسراء، آيه 80.
[87] ـ وافي، ج 14، ص 1293، باب وداع البيت.
[88] ـ همان، ص 1284، باب دخول الكعبة.
[89] ـ همان، ج 12، ص 219، باب فضل الحج.
[90] ـ عوالي اللئالي، ج 1، ص 215.
[91] ـ بحار الانوار، ج 82، ص 279.
[92] ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 503.
[93] ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 503 و 504.
[94] ـ همان.
[95] ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 504 و 505.
[96] ـ همان.
[97] ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 506.
[98] ـ همان.
[99] ـ همان، ص 507.
[100] ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 508.
[101] ـ همان.