در محضر استاد
قیام آن حضرت همانطور که از نامهها و خطابههای آن حضرت استنباط میشود، یک مبنا و بنایی داشت. آن چه که مورد اعتقاد سالار شهیدان بود و بر همان مبنا بنا نهاد و قیام کرد، این بود که در نظام هستی حق پیروز است و باطل محکوم به شکست و آنچه که مبنای امویان بود و بر همان مبنا حکومتشان را بنا کردند، این بود که در نظام طبیعت ضعیف پامال است، آنها معتقد بودند که هر که قدرت مادی دارد، پیروز است و هر که از قدرت مادی برخوردار نیست، محکوم به شکست است، این دو طرز فکر همواره بود و هست.
قرآن کریم وقتی سخن خدا را شرح میدهد و حرف انبیا را بازگو میکند، میفرماید: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَیٰ الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾[1] ما حق را سرکوب باطل قرار میدهیم، مغز باطل به وسیله مشت حق کوبیده میشود، همین که دست حق به سر باطل رسید و کوبید ﴿فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾ باطل رفتنی است؛ منتها نظیر حباب روی آب است، کسی از درون تهی این حباب خبر ندارد، همین که دستی به سر حباب بزند میبیند مغزکوب شده است و از بین رفت.
نکته دیگر آن است که مبنای امویان غلط بود. ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ یعنی اینچنین نیست که در نظام هستی ضعیف پامال باشد. چه بسیار از گروههای اندک و قلیل بر گروههای فراوان پیروز شدند، این سخن را خدا در قرآن نقل میکند و آن را تصحیح میکند و صحیح میشمارد، میگوید حرف مؤمنان راستین این است، آنها که به وحی سر سپردهاند، اینچنین سخن گفتهاند ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾[2] بنابراین اگر سخن انبیاست، در نظام طبیعت حق پیروز است، سخن مؤمنین است، در نظام هستی حق پیروز است، قهراً باطل محکوم به شکست است.
حرف مؤمنین جنگجو هم این است که اگر کسی حق بود، از تنهایی یا کمی [تعداد] وحشتی ندارد. تمام تلاش و کوشش باید در این بخش خلاصه شود که انسان حق را بشناسد و در شناخت حق مقلد نباشد، محقق باشد و بعد از شناخت حق، به خود حق متصف شود و متحقق شود، اگر متحقق به حق شد، یقیناً ثابت است و یقیناً پیروز و هرگز شکست نمیخورد و باید از باطل بپرهیزد، بعد از شناخت باطل قهراً باطل را سرکوب خواهد کرد.
منبع: سلسله سخنرانی های تحلیل قیام سالار شهیدان – جلسه هفتم - (محرم 1379)