أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«خصايص النبي» را که مرحوم محقق در متن شرايع ذکر کردند پانزدهتا است، گرچه ايشان و شارحان شرايع تصريح ميکنند که خصايص بيش از اينهاست؛ ولي آن قسمتهاي مهم همين پانزدهتا است که ششتا از اين پانزدهتا مربوط به نکاح بود؛ لذا مرحوم محقق اين خصايص را در مبحث نکاح مطرح کرد و يازده خصيصه از اين خصايص مربوط به غير نکاح است.[1] يکي از آن خصايصي که مربوط به غير نکاح است جريان «قيام الليل» است، ديگري مسئله «تهجّد» است. آيا اين «قيام الليل» که امر شده است: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾،[2] اين غير از نماز شب است يا همان نماز شب است؟ اگر چنانچه اين: ﴿قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً ٭ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً﴾[3] و مانند آن، همان تهجّد باشد که در سوره مبارکه «إسراء» بيان شده، فرمود: ﴿فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ﴾[4] اين جمعاً يک خصيصه است؛ ولي اگر مسئله «قيام الليل» غير از «تهجّد» باشد، دو خصيصه است. ظاهر سوره مبارکه «مزمل» امر به قيام ليل است و قيام ليل ميتواند همراه با تهجّد باشد، همراه با قرائت قرآن باشد، همراه با ذکر و دعا باشد و مانند آن. در سوره مبارکه «مزمل» اين چنين آمده است: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ٭ قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً ٭ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً ٭ أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً ٭ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾،[5] اين شب را اقامه بکن، برخيز و بيدار باش، آيا براي تلاوت قرآن است که در ذيل آمده؟ آيا براي دريافت وحي است که باز در ذيل آمده؟ يا براي نماز شب است؟ اگر براي قرائت قرآن باشد که فرمود: ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً﴾، اين با آنچه که در سوره مبارکه «اسراء» آمده است که ﴿فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ﴾ ميشود دو خصيصه و اگر براي آمادهگي دريافت وحي است که ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾ با آنچه که در سوره «إسراء» آمده ميشود دو خصيصه و اگر چنانچه براي عبادت هست و نسبت به ﴿وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ﴾ قابل انطباق است، اين ميشود عام و خاص. جريان عموم و خصوص مطلق را هم مرحوم شهيد در مسالک پذيرفت[6] هم مرحوم صاحب جواهر؛[7] ولي يک عام و خاص مطلقي هم که نظير «العالِم» و «العالِم العادل» نيست که انسان به صورت روشن بتواند بگويد که دومي مخصص اوّلي است. يک عموم و خصوصي است که ميتواند مستقل باشد. اگر چنانچه «قيام الليل» براي عبادت باشد براي صلات باشد؛ آن وقت نماز وَتر يکي از اقسام نماز است، اين يک عموم و خصوص مطلقي است؛ مثل اينکه ميفرمايد: «اکرم عالماً»، «اکرم عالماً عادلاً» اين ميشود مخصص او؛ ولي اگر اين قيام ليل براي ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً﴾ باشد، يا براي آماده بودن براي دريافت وحي باشد که ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾، اين خيلي ارتباطي با نماز شب ندارد، اين بزرگان گفتند اقوا اين است که هم «قيام الليل» بر حضرت واجب است و هم تهجّد که در سوره مبارکه «اسراء» به اين صورت بيان شده است، در سوره «إسراء» آيه 77 به بعد اين است: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾،[8] از دلوک شمس؛ يعني هنگام زوال شمس از دايره نصف النهار تا نيمه شب، پنج نماز واجب است؛ ظهرين و مغربين؛ نماز صبح را به صورت ﴿قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ ياد کرد فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ که ميشود چهار نماز، ظهرين و مغربين. ﴿وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾؛ يعني نماز صبح که از آن به ﴿قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ ياد شده است، اين ميشود پنج نماز، ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ نماز صبح را هم فرشتههاي شب ميبينند و مينويسند که تا صبح بودند و هم فرشتههاي روز که تازه وارد شدند ميبينند و مينويسند؛ لذا مشهود فريقين از فرشتههاست، اين يک وجه است: ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً ٭ وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ﴾[9] که اين «مِن»، «مِن» تبعيضيه است و با آنچه که در سوره مبارکه «مزمل» آمده که فرمود: ﴿قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً ٭ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً﴾ اين ميتواند هماهنگ باشد. فرمود به اينکه ﴿وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾[10] که اگر بخواهي به مقام محمود برسي، بايد نماز شب فراموش نشود. مقام محمود هم در جلسه قبل به عرض شما رسيد، مقامي است که همه نعمتهايي که ذات اقدس الهي به ديگران عطا ميکند از اين مقام عبور ميکند؛ لذا ديگران اين مقام را حمد ميکنند و اين مقام در حقيقت مظهر بخشي از اسماي حسناي الهي است، محمود حقيقي و حميد ـ فعيل به معناي مفعول ـ حميد حقيقي ذات اقدس الهي است و وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مظهر اين نام خواهد بود: ﴿وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾؛ اگر اين با آن يک عموم و خصوص مطلق رايج بود؛ نظير «اکرم عالما، اکرم عالما عادلا»، اين تخصيص ميشد؛ اما ملاحظه فرموديد که از دو سنخ است، معلوم نيست که «قيام الليل» براي نماز باشد که مطلق نماز است؛ آن وقت نماز شب نسبت به مطلق صلات، عام و خاص مطلق ميشود، يا قيام ليل براي ترتيل قرآن است؟ يا «قيام الليل» براي آماده بودند براي دريافت قول ثقيل است. وحي دو خصوصيت دارد: يکي از اينکه از نظر محتوا وزين است، دوم اينکه از نظر عمل، تلقّي و پذيرش آن، آسان است؛ وحي هم ثقيل است هم يسير؛ يسير با ثقيل ميسازد، ثقيل است، وزين است، بامحتوا است، خفيف و سبک نيست، «عسير» و سخت نيست، دلپذير است، فطرتپذير است، حرفي ندارد که برخلاف فطرت باشد، برخلاف سرشت و خلقت آدمي باشد، اين پيام پيام دلپذير است، ما را به عقل و عدل دعوت ميکند. پس از آن جهت که محتواي سنگيني دارد وزين است، ميشود قول ثقيل؛ از آن جهت که دلپذير است و با فطرت هماهنگ است ميشود يسير، آسان: ﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ﴾،[11] اين يسير است. اينکه فرمود: ﴿يَسَّرْنَا﴾، ﴿يَسَّرْنَا﴾ براي همين جهت است چيزي که براي ذائقه آدم گوارا باشد، مطابق با خواسته آدم باشد، بر آدم دشوار نيست. اما خفيف نيست چون بامحتواست؛ عسير و سخت نيست چون دلپذير است و فطرتپذير است و با هويت ما آشناست. دو صفت از اوصاف کمالي صفت ثبوتي قرآن است، دو صفت از اوصاف سلبي قرآن است. قرآن ثقيل است، يک؛ يسير است، دو؛ قرآن خفيف و سبک نيست، يک؛ عسير و دشوار نيست، دو. فرمود دشوار نيست.
به هر تقدير اين قول، قول ثقيل است، وزين است، چون گفت: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي»[12] همين است، ثقل کالاي با وزن را ميگويند.
پرسش: ...
پاسخ: بله، يک وقتي ميگويند اين سنگ سنگين است، يک وقتي ميگويند اين قول سنگين است. لغت اگر بگويد اين حجر سنگين است، معلوم ميشود که سنگيني مادي است؛ اما اگر بگويد قول سنگين است، سنگيني قول به اعتبار محتواي آن است، وگرنه اين لفظ سهتا حرف يا چهارتا حرف دارد، گفتن آن آسان است، شنيدن آن هم آسان است: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ» همين است، اهل بيت ثَقَلاند، وزيناند، سنگيناند و قرآن وزين است، سنگين است. قول سنگين غير از حجر سنگين است.
بنابراين اينکه فرمود ما قول سنگين را به شما القا ميکنيم؛ يعني قول بامحتوا. خفيف نيست براي اينکه ﴿وَ لاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَيُوقِنُونَ﴾[13] و مانند آن. به هر تقدير جا دارد که انسان در سحر آماده باشد براي دريافت اين مطالب. در ذيل آيه هم برهان اقامه ميکند که ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَ أَقْوَمُ قِيلاً﴾ نشأه شب، نشأه وزيني است. اگر ﴿قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً﴾ براي مطلق نماز باشد، آن وقت اين «تهجّد» نماز خاص است، ميشود عام و خاص رايج و تخصيص راه دارد؛ اما اگر آن براي مطلق عبادت بود؛ درست است که اين «تهجّد» نسبت به آن خاص است، اما يک عام و خاصي نيست که انسان به سهولت بگويد که اين مخصص آن عام است؛ لذا هم مرحوم شهيد در مسالک[14] و هم مرحوم صاحب جواهر در جواهر،[15] هر دو فتوا دادند اقوا اين است که به هر دو عمل بکند، دو خصيصه است و اگر اقوا نباشد احتياط واجب اين است. مستحضريد که اين يک بحث فقهي براي ماست که از دور دستي بر آتش داريم، وگرنه وجود مبارک حضرت خودشان ميدانند که وظيفهشان چيست و کدام واجب است و کدام مستحب است و کجا هر دو را بايد جمع کرد.
پرسش: ...
پاسخ: اين هم که گفتند از خصايص اوست قيام بعض ليل است، قيام کل ليل را که نگفتند جزء خصيصه است.
پرسش: ...
پاسخ: احتمال دارد، آن ظهور را ندارد؛ نظير «اکرم عالماً»، «اکرم عالما عادلا» اينجور ظهور ندارد که آدم به آساني بگويد اين مخصص آن است. اگر ميفرمود شب برخيز عبادت کن، نماز بخوان، بعد در سوره «اسراء» بفرمايد که نماز وَتر را انجام بده، اينها عام و خاص مطلقِ روشن است؛ اما وقتي در ذيل آيه مسئله ترتيل هست، مسئله دريافت وحي هست، ما از کجا بدانيم قيام ليل براي نماز است تا بگوييم عام و خاص مطلق است و دومي مخصص اوّلي است؛ لذا اين بزرگان اين دو را جداي از هم ذکر کردند و گفتند هر کدام خصيصه مستقل است.
پرسش: ...
پاسخ: همه اين بحثها را ما داريم ميفهميم، فقيه برابر فهم خودش ميگويد اين خصيصه اوست، اين خصيصه اوست، اين خصيصه او نيست، اين به نحو وجوب است، آن به نحو وجوب نيست، اثر عملي براي ما ندارد، مگر اينکه در مسئله تأسّي که در سوره «احزاب» آمده است: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[16] بخواهيد تأسّي کنيد، ما بايد بفهميم که خصايص حضرت چيست که ما تأسّي کنيم؟ اگر حضرت خصيصهاي نداشته باشد که تأسّي به شخص حضرت دستور نميخواهد، او مثل ساير مسلمانهاست. بنابراين براي ما يک اثر علمي دارد، اولاً؛ و ثانياً اگر بخواهيم به حضرت تأسّي کنيم از همان قبيل است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن جزء خصيصه ديگر است: «تَنَامُ عَيْنَايَ وَ لَا يَنَامُ قَلْبِي»[17] که ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد، اين جزء همين پانزده خصيصه است که آيا «تَنَامُ عَيْنَايَ وَ لَا يَنَامُ قَلْبِي» اين ديگر عمل نيست، جزء تکليفها نيست، خصايص نفساني و اوصاف و کمالات اوست، اين در رديف اعمال حضرت نيست؛ مثلاً آن شش عملي که درباره نکاح بود، اين عمل فقهي بود، يا اين دو ـ سه عملي که الآن تاکنون بحث شد؛ مثل قيام ليل و تهجّد و مانند آن، اينها عمل است که حضرت اين کار را بکند يا حضرت نکند؛ اما «تَنَامُ عَيْنَايَ وَ لَا يَنَامُ قَلْبِي»، جزء اعمال نيست، جزء خصايص نفساني است، درباره مؤمن هم آمده است که مؤمن چشمش ميخوابد و قلبش بيدار است که ـ به خواست خدا ـ به اين خصيصه هم ميرسيم، اين يکي از همان پانزده خصيصهاي است که ذکر شد.
خصيصه ديگري که در بين اين خصايص يازدهگانهاي که مربوط به نکاح نيست ذکر فرمودند، مسئله تحريم صدقه است که در بحث قبل يک مقداري اشاره شده است که صدقه واجب بر آن حضرت حرام است. «والخامس تحريم صدقة الواجبة»؛[18] اين صدقه واجبه بر خود معصومين اهل بيت(عليهم السلام) هم حرام است؛ لکن به برکت پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بر آنها حرام شد، نه بالاصاله و بالذات، اين يک فرق. اينها در اثر انتساب به حضرت، صدقه بر آنها حرام شد. فرق ديگر آن است که براي ائمه صدقه سيّد به سيّد ميرسد، خودشان ميتوانستند زکات خودشان را به يکديگر بپردازند؛ ولي بر وجود مبارک پيغمبر پذيرش چنين چيزي گفتند جايز نيست؛ لذا يک فرق اساسي بين پيغمبر(صلي الله عليه و اله و سلم) و ائمه معصومين(عليهم السلام) است که گرچه صدقه ديگران بر آنها جايز نيست؛ اما صدقه بنيهاشم نسبت به يکديگر، خود آنها به يکديگر، گفتند اين جايز است. بنابراين فرق اساسي هست بين وجود مبارک پيغمبر و ائمه معصومين(عليهم السلام).
حالا به نصوص صدقه که ميرسيم ميبينيم به اينکه نصوص صدقه فرق ميکند، بعضي از روايات دارد که خود اينها ميتوانند صدقه بگيرند، بعضي از روايات دارد که نميتوانند. اين رواياتي که ميگويند اينها ميتوانند صدقه بگيرند، آيا باعث ميشود آن رواياتي که ميگويند نميتوانند صدقه بگيرند، آنها را حمل بر استحباب بکنيم، يا آنها را حمل بر ضرورت ميکنيم و بگوييم در حال ضرورت ميتوانند بگيرند؟ نحوه حمل و جمع بين اين دو طايفه از نصوص چيست؟
روايات باب صدقه را مرحوم صاحب وسايل(رضوان الله عليه) در کتاب شريف وسايل، جلد نهم، صفحه 268، باب 29 که در کتاب زکات است، عنوان باب «بَابُ تَحْرِيمِ الزَّكَاةِ الْوَاجِبَةِ عَلَی بَنِي هَاشِمٍ إِذَا كَانَ الدَّافِعُ مِنْ غَيْرِهِم» هست. چند روايت در اين زمينه نقل شده است. صحيحه هم در آن هست. مضمون روايات اين است که صدقه غير بنيهاشم به بنيهاشم نميرسد، اين حرام است.
روايت اول که مرحوم کليني[19] «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَی عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ» که اين روايت معتبر است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل شد اين است که «إِنَّ أُنَاساً مِنْ بَنِي هَاشِمٍ أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي الله عَلَيه و آلِهِ و سَلَّم فَسَأَلُوهُ أَنْ يَسْتَعْمِلَهُمْ عَلَى صَدَقَاتِ الْمَوَاشِي»، عدهاي از بنيهاشم آمدند حضور حضرت، گفتند که ما ميخواهيم کارمند زکات باشيم، زکات يک مال رسمي حکومت اسلامي است و حکومت اسلامي از طرف خداي سبحان مأمور به أخذ است، فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾؛[20] قسمتهاي مهم كار مردم دامداري و کشاورزي بود، صنعت که نبود؛ يا انگور و کشمش و اينها بود، يا جو و گندم و امثال آن بود، يا گاو و گوسفند و شتر؛ اين انعام ثلاثه و آن غلات اربعه و نقدين اينها، نُه چيز بودند که متعلّق زکات بودند. بر آنها واجب نبود که تحويل حکومت مرکزي بدهند؛ يعني از روستاها بار کنند بياورند، مقدور هم نبود، اين هزينه را چه کسي بايد بپردازد؟ حکومت اسلامي يک عدهاي را استخدام ميکرد به عنوان ﴿الْعامِلينَ عَلَيْها﴾ که يکي از مصارف هشتگانه زکات همين عاملين هستند، اينها که ميرفتند صدقات را جمع ميکردند: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾؛[21] گروهي از بنيهاشم به خدمت حضرت رسيدند که ما را جزء عاملين اين زکات و کارمندان و عامل زکات قرار بدهيد که ما برويم زکات را جمع کنيم بياوريم. حضرت فرمود به اينکه حقوق شما هم بايد از همين زكات باشد، چون يکي از مصارف هشتگانه زکات، عاملين هستند و شما چون سيد هستيد و بنيهاشم هستيد و زکات غير بنيهاشم به بنيهاشم نميرسد؛ لذا شما نميتوانيد کارمند اين مسئله زکات باشيد. گروهي خدمت رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند «فَسَأَلُوهُ أَنْ يَسْتَعْمِلَهُمْ عَلَی صَدَقَاتِ الْمَوَاشِي»؛ منتها درباره دامداري بود: «وَ قَالُوا يَكُونُ لَنَا هَذَا السَّهْمُ الَّذِي جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿لِلْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ فَنَحْنُ أَوْلَی بِهِ» چون بنيهاشم هستيم: «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي الله عَلَيه و آله و سَلَّم يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِي وَ لَا لَكُمْ»؛ لذا گفتند درست است که براي غير حضرت نيست؛ ولي جزء «خصايص النبي» نيست. پاسخ دادند که درست است که براي غير پيغمبر نيست؛ ولي به احترام پيغمبر است، پس اصل پيغمبر است ديگران به تبع او. «وَ لَكِنِّي قَدْ وُعِدْتُ الشَّفَاعَةَ»، به من وعده شفاعت دادند و از شما شفاعت ميکنم: «إِلَی أَنْ قَالَ أَ تَرَوْنِي مُؤْثِراً عَلَيْكُمْ غَيْرَكُمْ»؛[22] شما اين را هم مواظب باشيد كه بنا بر اين نيست شما را بر ديگري مقدم بداريم، شما با ديگري فرق نميکنيد؛ ولي اينجا منع قانوني دارد.
روايت دوم که ابي بصير و زراره همه اينها از وجود مبارک امام باقر يا امام صادق(سلام الله عليهما) نقل کردند، آنها فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي الله عَلَيه و آله و سَلَّم إِنَّ الصَّدَقَةَ أَوْسَاخُ أَيْدِي النَّاسِ»؛ که اين در بحث قبل اشاره شد که مال وسَخ نيست، آن تعلق به مال است که وسَخ است و اگر اين مال چرک بود مطهِّر نبود، اين مال صَرف بهترين مصارف ميشود، ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ صَرف ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: البته فرق ميکند اگر از آن جهت که تعلق باشد آن هم همينطور است؛ ولي اصل اين مال متعلق به کسي است که به اذن خدا به رسالت برسد، به ائمه(عليهم السلام) ميرسد، اينها کساني نيستند که متعلق به مال بشوند، مال متعلق به اينهاست. فرمود خمس براي اينهاست: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي﴾[23] اوّل از ذات اقدس الهي شروع ميشود. معلوم ميشود که اينها متعلق به مال نيستند؛ اما ديگران مالي را كه کسب کردند، جريان ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[24] متأسفانه حرفِ خيلي از آنهاست؛ يعني بسياري از افراد عادي اسلامي حرف ميزنند؛ ولي قاروني فکر ميکنند که گاهي چنين خطري دامنگير ما هم ميشود، ميگوييم ما خودمان سي ـ چهل سال زحمت کشيديم، در حوزه بوديم، اين همان حرف قارون است ـ معاذ الله ـ که من خودم زحمت کشيدم و پيدا کردم. اين ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ در چند جاي قرآن آمده، يک جايش بالصراحه مربوط به قارون است، اين فکر ـ فکر قاروني است که اگر خداي ناکرده کسي بگويد من خودم سي سال زحمت کشيدم و به اينجا رسيدم. لحظه به لحظه «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ».[25] اين دعايي که در نماز و غير نماز به عنوان تعقيبات ائمه(عليهم السلام) به ما ياد دادند، برگرفته از همين آيه کريمه است که ﴿وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾؛[26] يک موحّد، نعمتها را از مُنْعم ميبيند، هرگز نميگويد من خودم زحمت کشيدم. اگر يک لحظه و يک ذرهاي از ذرات مغز يا قلب آسيب ميديد، ديگر کسي نميتوانست در حوزه بماند، لحظه به لحظه فرشتگاني هستند که دارند ياري ميکنند، مأموران الهي هستند که دارند ياري ميکنند.
بنابراين ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ فکر ـ فکر قاروني است، هر کس چنين کاري کرده، چنين حرفي زده، فوراً بايد استغفار كند. صدقه اين چنين است اوساخ ناس است، به نظر مردم شايد اين چنين باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، چون غالباً در اختيار ديگران بود. ائمه(عليهم السلام) اموال بيتالمال داشتند و به اينها ميرسيد و آن را به صاحبان آنها ادا ميکردند؛ همان طوري که غالب عموم تخصيصپذير است، غالب اطلاقات تخصيصپذير است، اين گونه از امور هم تخصيصپذير است؛ ولي برابر آيه سوره مبارکه «توبه» روشن شد که اين مال چرک نيست، براي اينکه اين مال صاحبش را پاک ميکند: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾؛ کار تو ﴿وَ تُزَكِّيهِم﴾ است که ضمير ﴿تُزَكِّيهِم﴾ «أنتَ» است که منظور پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) است؛ اما ضمير ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ ضمير «هي» است که به صدقه برميگردد.
پرسش: ...
پاسخ: اين صدقه اين چنين است، صدقه شما را پاک ميکند، نصوص ديگر هم تأييد ميکند که صدقه آدم را پاک ميکند؛[27] مثل اينکه توبه آدم را پاک ميکند. توبه که آدم را پاک ميکند کوثر است، صدقهاي که آدم را پاک ميکند اين کوثر است، يکي از مصارف هشتگانه صدقه هم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است، چگونه ميشود اين چرک باشد و چرک را بگيرند مسجد، کعبه و حسينيه بسازند، اين يعني چه؟ آنکه چرک است تعلق به آن است، مال چرکي را شما بگيريد مثلاً صَرف جهاد «في سبيل الله» بکنيد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، اصلاً خمس را ذات اقدس الهي ميگويد مال من است. درباره صدقه ما چنين تعبير نداريم که زکات مال خداست، گفت: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾؛ اما در جريان خمس فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ متأسفانه اين «أنّ» با «ما» متصل نوشته شده است، نبايد متصل نوشته شود، «و اعلموا أنّ ما غنمتم فأن لله خمسه»، اين نميتواند چرک باشد. اما درباره صدقات که سخن از فقير و اينهاست، اين زمينه را فراهم کرده است، وگرنه آن هم ﴿لِلّهِ﴾ و ﴿لِلرَّسُولِ﴾ است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، اين مال که جداي از آن است، اين مال اصلاً پاک بود، اين چهار پنجم هميشه پاک است. شخص اگر صدقه ندهد نميتواند در آن مال تصرف بکند، مشکل مال شخص است، وگرنه آن چهار پنجم مال خود شخص و پاک است. چون به نحو کسر مشاع است «علي التحقيق» يا «کلي في المعين» محذور دارد.
در روايت دوم فرمود به اينکه «إِنَّ الصَّدَقَةَ أَوْسَاخُ أَيْدِي النَّاسِ وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَيَّ مِنْهَا وَ مِنْ غَيْرِهَا مَا قَدْ حَرَّمَهُ وَ إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِبَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ».[28]
روايت سوم اين باب آن است که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) «لَا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِوُلْدِ الْعَبَّاسِ وَ لَا لِنُظَرَائِهِمْ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ».[29]
روايت چهارم که از وجود مبارک امام رضا(عليه السلام) است اين است که «أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِأَبِيهِ أَ لَيْسَ الصَّدَقَةُ مُحَرَّمَةً عَلَيْكُمْ فَقَالَ بَلَی».[30] اينها رواياتي است که ميگويد صدقه بر بنيهاشم حرام است.
روايت پنجم اين باب که مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) نقل کرد اين است که فرمود: «أَعْطُوا الزَّكَاةَ مَنْ أَرَادَهَا مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَإِنَّهَا تَحِلُّ لَهُمْ وَ إِنَّمَا تَحْرُمُ عَلَی النَّبِيِّ صَلَّي الله عَلَيه و آله و سَلَّم وَ عَلَی الْإِمَامِ الَّذِي مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی الْأَئِمَّةِ عَلَيهم السَّلام»[31] اين روايت با روايات قبلي موافق نيست، فرمود به بنيهاشم صدقه بدهيد! اين يا حمل ميشود به «عند الضرورة» يا حمل ميشود بر صدقه بنيهاشم نسبت به بنيهاشم، وگرنه با آن روايت صريح که دارد زکات بر بنيهاشم حرام است، ديگر نميتوان جمع کرد. پس به «احد الوجهين» حمل ميشود. همين روايت پنجم را که مرحوم صدوق نقل کرد،[32] مرحوم کليني(رضوان الله عليه) به سند خاص نقل کرد،[33] مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) هم به سند خاص نقل کرد.[34]
روايت ششم اين باب که در صحيفه امام رضا(سلام الله عليه) است «بِإِسْنَادِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي الله عَلَيه و آله و سَلَّم إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا تَحِلُّ لَنَا الصَّدَقَةُ وَ أُمِرْنَا بِإِسْبَاغِ الْوُضُوءِ وَ أَنْ لَا نُنْزِيَ حِمَاراً عَلَى عَتِيقَةٍ»[35] و مانند آن. فرمود: ما اهل بيت اينطور هستيم؛ اين همان اشکالي بود که در کتابهاي فقهي هم آمده که اين جزء «خصايص النبي» نيست. پاسخ دادند که ما قبول داريم، براي غير پيغمبر(صلوات الله) هم هست؛ اما بالاصاله آنکه باعث حرمت شد خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) است.[36]
روايت هفتم که عياشي در تفسيرش نقل ميکند اين است که وجود مبارک امام صادق نقل فرمود: «قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَمَّا حَرَّمَ عَلَيْنَا الصَّدَقَةَ أَبْدَلَنَا بِهَا الْخُمُسَ فَالصَّدَقَةُ عَلَيْنَا حَرَامٌ وَ الْخُمُسُ لَنَا فَرِيضَةٌ وَ الْكَرَامَةُ لَنَا حَلَالٌ»؛[37] که پاسخ اين هم روشن شد.
پس اين روايات باب 29 دو طايفه است: يک طايفه دلالت دارد بر جواز، يک طايفه دلالت دارد بر حرمت؛ طايفهاي که دلالت دارد بر حرمت، صحت سند دارد و فراوان است و «معمول به» اصحاب است. اين روايتي که دلالت دارد بر جواز صدقه براي بنيهاشم، کم است و قدرت مقاومت با آنها را ندارد، يک؛ و محمول بر ضرورت است يا محمول بر صدقه بنيهاشم نسبت به بنيهاشم است، اين دو.
حالا مستحضريد که در کتابهاي فقهي بحث در حرمت صدقه واجب بر آنهاست؛ اما صدقه مستحب بر آنها حرام است يا نه؟ نسبت به خود پيغمبر گفتند صدقه مندوبه هم حرام است، براي ديگران صدقه مندوبه حرام نيست، اين يک. مطلب ديگر اين است که فرق است بين مالي که صدقه است و مالي که تصدّق آن واجب است، زکات صدقه است؛ زكات فطر صدقه است، زکات مال صدقه است، اينها صدقه است؛ اما در «لقطه» و مال «مجهول المالک» که بايد بخشي از اينها صدقه داده بشود، آيا اينها صدقهاند؟ يا تصدّق اينها واجب است؟ مال «لقطه»؛ يعني مالي که آدم پيدا کرده، بعد از مدتي صاحب آن پيدا نشده، حالا ميخواهد صدقه بدهد؛ يعني اين مال صدقه است يا تصدّق به اين کار واجب است؟ اگر مال صدقه باشد و صدقه واجبه، مشمول اين حکم است؛ اما اگر تصدّق است چکار به صدقه دارد؟! يعني شما موظف هستي که اين مال را صدقه بدهي، نه اينکه جِرم اين مال صدقه است! اگر اين فرق فقهي دقيقاً در موارد خاص خود روشن بشود، معلوم ميشود آن جِرم مال که صدقه است؛ اگر صدقه واجب باشد بر بنيهاشم حرام است و اگر صدقه مندوبه باشد مثلاً محل نظر است؛ اما اگر جِرم مال صدقه نبود، اين صدقه نيست مال «مجهول المالک»، مال لقطه صدقه نيست؛ ولي بر شما لازم است که صدقه بدهي، تصدّق به اين مال واجب است، نه اين مال صدقه باشد. اگر چنين دقت فقهي کرديم، اين مال به سادات هم ميتواند برسد.
در جريان اضحيه که فرمود: اضحيه بر حضرت واجب است،[38] جريان اضحيه اختصاص به مسئله منا ندارد، آن يک قرباني است که بر هر حاجي که حج تمتّع کرده و به منا رفته بايد که قرباني بکند، اين حرف ديگر است؛ اما در روز دهم ذي حجّه کسي در شهر خودش ميباشد مستحب است که قرباني کند، اين يک فضيلت بسيار خوبي است که هر کوي و برزني اين نام باشد، اينها جزء سنن الهي است که از برکت انقلاب مسئله نماز عيد قربان، مثل نماز عيد فطر رايج شده است، قرباني همينطور باشد؛ يعني همه ما سعي بکنيم در هر محلهاي که هستيم اثر قرباني خودش را نشان بدهد. در جريان اضحيه وجود مبارک پيغمبر اين کار را ميکرد، يک گوسفند يا مثلاً غير گوسفند هر چه بود، در روز قرباني، قرباني ميکرد، يکي براي خودش، يکي هم براي امت خودش اين کار را ميکرد. وجود مبارک امير المؤمنين(سلام الله عليه) هم بعد از حضرت، يکي براي خودش و يکي از طرف پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) اين کار را ميکردند.
پرسش: ...
پاسخ: در بحث زکات مبسوطاً آنجا بحث شد، اينجا هم آمده «وُلد عباس»؛[39] ولي گفتند به اينکه بايد به هاشم برسد، يک؛ از طرف پدر هم بايد باشد نه از طرف مادر، دو. حالا مرحوم سيد مرتضي(رضوان الله عليه) گفتند از طرف مادر هم کافي است؛ ولي بايد به هاشم برسد، يک؛ از طرف پدر هم باشد، دو.[40] گرچه در بعضي از نسخ نوشته بود «وُلد عباس».[41] در جريان اضحيه، وسايل، جلد چهاردهم، صفحه 204، باب شصت از ابواب «ذَبح» آنجا اين است که «تَأَكُّدِ اسْتِحْبَابِ الْأُضْحِيَّةِ» چند روايت دارد که تعبير شد واجب است «عَلَی كُلِّ مُسْلِمٍ» و وجود مبارک پيغمبر «ضَحَّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي الله عَلَيه و آله و سَلَّم بِكَبْشَيْنِ ذَبَحَ وَاحِداً بِيَدِهِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَذَا عَنِّي وَ عَمَّنْ لَمْ يُضَحِّ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ ذَبَحَ الْآخَرَ وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَذَا عَنِّي وَ عَمَّنْ لَمْ يُضَحِّ مِنْ أُمَّتِي»؛[42] بعد تا زنده بود اين کار را ميکرد.
روايت هفتم هم اين است که «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيه السَّلام يُضَحِّي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي الله عَلَيه و آله و سَلَّم كُلَّ سَنَةٍ بِكَبْشٍ يَذْبَحُهُ وَ يَقُولُ: بِسْمِ اللَّهِ وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿إِنَّ صَلٰاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيٰايَ وَ مَمٰاتِي لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ﴾[43]»؛ بعد فرمود: «اللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ هَذَا عَنْ نَبِيِّكَ ثُمَّ يَذْبَحُهُ وَ يَذْبَحُ كَبْشاً آخَرَ عَنْ نَفْسِهِ»؛[44] همان کاري که وجود مبارک پيغمبر ميکرد، بعدها با يک تفاوت مختصري حضرت امير انجام ميداد. در اين روايات هست که حضرت اين کار را ميکرد؛ اما اثبات اينکه «تضحيه» بر حضرت واجب باشد با اين روايات حاصل نميشود.
«وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِين»
[1] . شرائع الاسلام، ج2، ص215.
[2] . سوره مزمل، آيه1.
[3] . سوره مزمل، آيه2 و 3.
[4] . سوره إسراء، آيه79.
[5] . سوره مزمل، آيه1 ـ 5.
[6] . مسالک الأفهام الی تنقيح شرائع الاسلام، ج7، ص75.
[7] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج29، ص126.
[8] . سوره إسراء، آيه78.
[9] . سوره إسراء، آيه78 و 79.
[10] . سوره إسراء، آيه79.
[11] . سوره قمر، آيه17، 22، 32، 40.
[12] . دعائم الاسلام، ج1، ص28.
[13] . سوره روم، آيه60.
[14] . مسالک الأفهام الی تنقيح شرائع الاسلام، ج7، ص75.
[15] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج29، ص126.
[16] .سوره احزاب، آيه21.
[17] . مصباح الشريعة، ص44.
[18] . شرائع الاسلام، ج2، ص215.
[19] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج4، ص58.
[20] . سوره توبه، آيه103.
[21] . سوره توبه، آيه60.
[22] . وسائل الشيعة، ج9، ص268.
[23] . سوره انفال، آيه41.
[24] . سوره قصص، آيه78.
[25] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص63.
[26] . سوره نحل، آيه53.
[27] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج30، ص480.
[28] . وسائل الشيعة، ج9، ص268.
[29] . وسائل الشيعة، ج9، ص269.
[30] . وسائل الشيعة، ج9، ص269.
[31] . وسائل الشيعة، ج9، ص270.
[32] . من لا يحضره الفقيه، ج2، ص37.
[33] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج4، ص59.
[34] . تهذيب الاحکام، ج4، ص60.
[35] . وسائل الشيعة، ج9، ص270.
[36] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج29، ص127.
[37] . وسائل الشيعة، ج9، ص270.
[38] . شرائع الاسلام، ج2، ص215.
[39] . وسائل الشيعة، ج9، ص269.
[40] . الانتصار فی انفرادات الإمامية، ص221 و 222.
[41] . رسائل الشريف المرتضی، ج2، ص255.
[42] . وسائل الشيعة، ج14، ص205.
[43] . سوره انعام، آيه162.
[44] . وسائل الشيعة، ج14، ص206.