مباحث فقه ـ نکاح ـ جلسه 22 (1394/08/26)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مسئله سوّم مورد اختلاف بين بزرگان فقهي بود؛ مرحوم صاحب جواهر از يک طرف به منع مطلق فتوا دادند[1] و مرحوم شيخ انصاري از آن طرف به جواز؛[2] يعني در مسئله اُوليٰ که نگاه مرد به بدن زنِ نامَحرم باشد نه به وجه و کفّين، به مو و بدن او باشد، مطلقا محرَّم است «عند الکل». نگاه مرد به زنِ نامَحرم به نحو لذّت و با ريبه، اين محرَّم است «عند الکل». نگاه مرد به وجه و کفّين زن به غير لذّت و ريبه، اين مورد اختلاف بود و سه قول در آن بود: جواز مطلق بود، منع مطلق بود و تفصيل که مرحوم محقق در متن شرايع[3] و همچنين متن المختصرالنافع[4] فتوا به جواز «علي کراهية» داد، بعضيها مثل مرحوم صاحب جواهر منع کردند و بعضي مثل مرحوم شيخ تجويز کردند.
يک فرعي مطرح شد که اگر به قصد لذّت نگاه نکرد؛ ولي در اثناء نگاه لذّت پديد آمد، حتماً بايد چشم بپوشاند يا نه؟ اينجا مرحوم شيخ فرمود نه، بقائاً لازم نيست و اشاره شد به اينکه اگر آن روايت معتبر عليبنسُويد که شاگرد امام رضا(سلام الله عليه) بود و از حضرت سؤال کرد معيار باشد که گفت: «فَيُعْجِبُنِي»؛ من خوشم ميآيد، حضرت در ذيل مقيّد کرد که: «إِذَا عَرَفَ اللَّهُ مِنْ نِيَّتِكَ الصِّدْقَ»؛[5] يک وقت است که يک لذّت مشروع است؛ مثل اينکه انسان از گُل لذّت ميبرد، از خطّ خوب لذّت ميبرد، از تابلوي خوب لذّت ميبرد، اگر «فَيُعْجِبُنِي» يعني خوشم ميآيد از همين قبيل بود، بله اين عيب ندارد؛ امّا اگر «فَيُعْجِبُنِي» يعني خوشم ميآيد خوش آمدنِ غريزي بود، اين يقيناً اشکال دارد. اينکه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) فرمودند بقائاً لازم نيست غَض کند، لابد نظر شريفشان بايد اين باشد و اگر چنانچه نظر شريف او اين نبود، يک حرف لطيفي مرحوم آقاي خوئي(رضوان الله تعاليٰ عليه) دارند که اگر مرحوم شيخ از روايت معتبرهٴ عليبنسُويد اين معنا را بخواهند استفاده کنند و روايت معنايش اين باشد، از چيزهايي است که ما نميفهميم و بايد علمش را به اهلش ارجاع بدهيم، اين يک حرف بسيار لطيفي است که فرمودند علم اين صحيحهٴ عليبنسُويد را ما به اهلش بايد ارجاع بدهيم.[6] سرّش همان است که در بحثهاي ديگر گفته شد و امروز هم به يک صورتي بازگو ميشود. روايت سوّم باب اوّل از ابواب نکاح محَرَّم؛ يعني وسائل جلد بيست، صفحه 308 آنجا مرحوم کليني(رضوان الله عليه)[7] «عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ» که خدمت امام رضا(سلام الله عليه) بود «قَالَ قُلْتُ لأبِي الْحَسَن» که منظور وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) است، «إِنِّي مُبْتَلًي بِالنَّظَرِ إِلَي الْمَرْأَةِ الْجَمِيلَةِ»؛ من مبتلا هستم، حالا مبتلا هستم؛ يعني از نظر علاقه مبتلا هستم يا من کارم اين است که زرگر هستم يا مثلاً يک کاري ميکنم که زنها بيشتر مراجعه ميکنند؟ ظاهراً اين دوّمي نيست، گرچه بر دومي حمل کردند «إِنِّي مُبْتَلًي بِالنَّظَرِ إِلَي الْمَرْأَةِ الْجَمِيلَةِ فَيُعْجِبُنِي النَّظَرُ إِلَيْهَا» خوشم ميآيد، «فَقَالَ»؛ وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) به عليبنسُويد فرمود: «يَا عَلِيُّ لَا بَأْسَ إِذَا عَرَفَ اللَّهُ مِنْ نِيَّتِكَ الصِّدْقَ وَ إِيَّاكَ وَ الزِّنَا فَإِنَّهُ يَمْحَقُ الْبَرَكَةَ وَ يُهْلِكُ الدِّينَ»؛ درست است که مصداق کامل زنا همان امر قبيحِ معروف است؛ ولي در روايات همين باب، زناي چشم را نگاه دانستند، زناي لب را بوسه دانستند و مانند آن که فرمود: «فَزِنَا الْعَيْنَيْنِ النَّظَرُ وَ زِنَا الْفَمِ الْقُبْلَةُ»[8] و به اصطلاح در فقه مسئله زنا، خط قرمز فقه است، نميشود گفت به اينکه شخص ولو قصد نداشت؛ امّا در اثناء نگاه يک چنين حالتي براي او پيش آمد، بگوييم ادامه نگاه عيب ندارد و لازم نيست غَض کند، اين مشکل است!
پس اصل فرمايش مرحوم شيخ قابل قبول است در برابر صاحب جواهر که نگاه به وجه و کفّين بدون لذّتِ غريزي و بدون فتنه و ريبه، جايز است؛ ولي اگر يک چنين حالتي پيش آمد فوراً بايد حدوثاً و بقائاً غَض کند؛ وقتي يک امر، بقادار است و گفتند شما ميتوانيد اين کار را انجام بدهيد و آن کار را انجام ندهيد، يک امري که بقادار باشد، حدوثش به حدوث مرتبط است، بقايش به بقا مرتبط است؛ مثلاً گفتند «لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»؛[9] ميتوانيد به کسي که به دين او اعتماد داري اقتدا کني، اقتداي به انسانِ «موثق الدين» مثلاً عادل، جايز است، «لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»، اقتدا هم يک امر بقاداري است؛ حالا اين شخصي که امام جماعت بود حدوثاً عادل بود، بقائاً براي ما کشف شد که اين عادل نيست، همانجا بايد نماز را قطع کرد و به فراديٰ تبديل کرد. حدوثِ صحتِ اقتدا به صحتِ عدل، بقاي صحتِ اقتدا به بقاي عدل است، «لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»؛ يعني همين. اينجا که حضرت فرمود: «إِذَا عَرَفَ اللَّهُ مِنْ نِيَّتِكَ الصِّدْقَ»؛ يعني حدوث نَظر به حدوث همان صفت بدون لذّتِ غريزي و ريبه است، بقايش هم همينطور است. پس روايت معتبر است، چون شاگرد امام رضا(سلام الله عليه) است، اين «فَيُعْجِبُنِي» به معناي خوش آمدنِ غريزي نيست، بلکه خوش آمدنِ انساني است نه حيواني و اگر يک چنين چيزي منظور باشد که بعيد است، چون شاگرد امام رضا(سلام الله عليه) است! علم اين را ـ همان بياني که مرحوم آقاي خوئي داشتند ـ بايد به اهلش برگردانيم، نه اينکه اين را برابر آن معنا کنيم و بگوييم بقائاً جايز است ولو قصد لذّتِ حيواني در کار باشد، اين فرمايش مرحوم شيخ تام نيست.
امّا اينکه بعضيها گفتند به اينکه ما مثلاً «شهري است پُرکرشمه و خوبان»، همانها گفتند که «منم که ديده نيالودهام به بد ديدن»، اين چنين نيست که اگر يک شاعر بزرگواري بگويد «شهري است پُرکرشمه و خوبان»، گرفتار همين امر غريزي شود، اينها خودشان را در غزلهاي ديگر معرّفي کردند:
منم که شُهره شهرم به عشق ورزيدن ٭٭٭ منم که ديده نيالودهام به بد ديدن[10]
اگر چنانچه يک نگاهي دارند، همان نگاه انساني است و نگاه حيواني نيست، پس اين مسئله سوم به اين صورت پايان پذيرفت.
فروعات اين مسئله آن است که مرحوم محقق در متن شرايع براي اين يک فروعاتي ذکر کرده است، فرمود به اينکه: «ولا ينظر الرجل إلي الأجنبية اصلاً إلا لضرورة و يجوز أن ينظر إلي وجهها و کفيها علي کراهية فيه مرة و لا يجوز معاوضة النظر و کذا الحکم في المرأة»[11] حالا درباره صبي و صبيّه همينجا اين استثنا مطرح است که از طرف بيننده اگر پسري بخواهد نگاه کند چه حکمي دارد؟ و اگر مردي بخواهد به دختري نگاه کند چه حکمي دارد؟ تاکنون سخن از نگاه مرد به زن بود، اکنون سخن از نگاه نابالغ به زن است از يک سو، سخن نگاه مرد به صبيّه نابالغه است از سوي ديگر و نگاه صبيّه است به جوانِ نابالغ يا مرد بالغ از سوي ديگر. محور اصلي بحث ميدانيد برابر آيه سوره «نور»، مؤمن و مؤمنه است. اصطلاحاً مؤمن و مؤمنه؛ يعني کسي که ايمان آورد و مکلّف است. صبي را مؤمن نميگويند، صبيّه را هم مؤمنه نميگويند. اينکه فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾[12] شامل صبايا نميشود، ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ﴾[13] شامل صبايا نميشود. پس بخواهيم به آيه تمسّک کنيم، آيه براي مؤمن و مؤمنه است و امّا آيا مؤمن ميتواند به دختري که بالغ نشده ولي زيباست، نگاه کند يا نه؟ او مکلّف است، چون ندارد که مرد نميتواند به زنِ بالغه نگاه کند، فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾، پس اگر يک دختري قبل از بلوغ طوري بود که نگاه غريزي نسبت به او ممکن بود، مشمول نهي است و نگاه حرام است، ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ شاملش ميشود و همچنين اگر زن بخواهد به يک جوانِ نابالغ که بالغ نشده نگاه کند، ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ﴾ شامل حالش ميشود، چون مرئي مقيّد نشده به ايمان، منظور مقيّد نشده، بلکه آن ناظر است که مقيّد شده است؛ البته از هر دو طرف يک استثنايي در همان سوره مبارکه «نور» هست و آن اين است که: ﴿وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾؛ زنهاي سالمند و فَرتُوت، فرمود: گرچه ﴿وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ﴾؛ لکن آنها اگر روسريشان کنار رفت و بعضي از ذِراع آنها و مانند آن پيدا شد، عيب ندارد، قواعد از نساء در ﴿وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ﴾ استثنا کرده است، اينها اينطور هستند؛ يا پوشاندنِ از بچّههايي که هنوز بالغ نشدند و جزء تشخيصدهندهها نيستند هم استثنا کرده که فرمود اينها کساني که: ﴿لَمْ يَظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاءِ﴾،[14] اين ﴿لَمْ يَظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاءِ﴾؛ يعني جواني که هنوز به اين مسئله غريزي و لذّت غريزي نرسيده است. از هر دو طرف در سوره مبارکه «نور» استثنا شده است؛ هم از طرف نگاه کننده و هم از طرف کسي که مأمور و موظّف است خودش را بپوشاند، اينها جزء مستثنيات همين بحث است که سوره مبارکه «نور» به آن اشاره شده است.
عمده در جريان زنا که فرمود زنا برکت را ميبرد، اگر زنا زياد شد مرگ نابهنگام فراوان ميشود، مرگ فُجْعأه فراوان ميشود،[15] خدا برکت را از جامعهاي که زنا در آن هست ميبرد «يَمْحَقُ اللهُ الرِّزْقَ».[16] ما بعضي از چيزها را متأسفانه کم باور داريم يا باور نکرديم. اگر کسي که واقعاً هيچ کاري از او ساخته نيست، گفت گزينه نظامي روي ميز من است، خيليها مثلاً به اين فکر هستند که بايد چه کرد؟ در حالي که هيچ کاري از آنها ساخته نيست بدون اذن خدا؛ ولي ذات اقدس الهي فرمود گزينه نظامي روي ميز قرآن من است. اين جريان ربا را هيچ کسي باکش نيست! اينکه فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[17] همين است؛ يعني اعلام جنگ ميدهيد؛ حالا ما دلمان ميخواهد ارزاني شود، ايجاد شغل شود، توليد شود، بانکهاي ما هم که اينطور است! اينکه فرمود اگر کسي ربا ميگرفت ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾، اين اعلام جنگ با خداست، اين گزينه نظامي روي ميز قرآن است، فرمود چه توقّعي داريد که شغل توليد شود؟! چه توقّعي داريد ارزان شود؟! چه توقّعي داريد که تورّم برطرف شود؟! ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾،[18] در اين روايات اين باب هم که فرمود اگر زنا در جايي رواج پيدا کرده است «يَمْحَقُ اللهُ الرِّزْقَ»، اين گزينه نظامي خداست.
حالا رواياتي که در اين مسئله هست به بعضي از اينها اشاره کنيم تا برسيم به مسئله بعدي. مسئله بعدي اين است که «عند الضرورة» همه گفتند جايز است؛ منظور از ضرورت اين نيازهاي مصطلح و عادي نيست که مثلاً بگويند ناچار شدم رفتم بازار، خريد و فروش را يک امر ضروري را بدانند، رفت و آمد را ضروري بدانند، تلفن کردن را ضروري بدانند، ضروري به معناي مطلق کار و کارهاي روزانه نيست؛ ضروري اين است که مثلاً کسي بيمار شده، طبيب بايد معالجه کند يا در مسئله ارث بخواهند شهادت بدهند که ورثه کيست يا در ساير مسائل ديگر مرد بخواهد شهادت بدهد که اين زن در آن صحنه حاضر بود يا اين قتل مربوط به اين زن نيست يا اين زن اين حرف را گفته يا نگفته، يا بالعکس مرد بخواهد شهادت درباره زن بدهد، زن بخواهد شهادت درباره مرد بدهد يا او را معالجه کند، اينکه مرحوم محقق فرمود: «عند الضروره» منظور از ضرورت چيست؟
حالا اين روايات را ملاحظه بفرماييد که بخشي مربوط به نگاه به افرادي است که اجنبيه هستند، گفت من «اخت الزوجه» را ميتوانم ببينم؟ حضرت فرمود: نه، فرمود اينها در خانه شما رفت و آمد ميکنند؛ ولي نامَحرم هستند و فرقي ندارد، اگر فاميل شد که مَحرم نميشود، اين روايت در باب129 و130 ميباشد. در وسائل، جلد بيستم، صفحه 232، باب 129 مرحوم کليني دارد که «أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ» گفت: «اسْتَأْذَنَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ عَلَى النَّبِيِّ (صلي الله عليه و آله و سلم)» ـ ابنمکتوم نابينا بود ـ «وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ فَقَالَ لَهُمَا»، حضرت به اين دو زن فرمود: «قُومَا فَادْخُلَا الْبَيْتَ»؛ بلند شويد و برويد در اتاق، ابنمکتوم دارد ميآيد، «فَقَالَتَا إِنَّهُ أَعْمَی»؛ او کور است و ما را نميبيند! «فَقَالَ إِنْ لَمْ يَرَكُمَا فَإِنَّكُمَا تَرَيَانِهِ»؛[19] او کور است و شما را نميبيند، شما که کور نيستيد؛ يعني همانطوري که نگاه مرد به زن روا نيست، نگاه زن هم به مرد روا نيست، اين براي آن مسئله متقابل است؛ گرچه ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ﴾ اطلاق دارد؛ چه منظور و مرئي، بينا باشد، چه اعميٰ باشد و چه بصير؛ ولي اين نصّ خاص درباره اين است که زن نميتواند مرد نابينا را هم ببيند.
يک بيان نوراني از وجود مبارک صديقه کبريٰ(سلام الله عليها) رسيده است که روايت سوم اين باب است، آن را مرحوم طبرسي در مکارم الاخلاق از وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرد که «أَنَّ فَاطِمَةَ قَالَتْ لَهُ فِي حَدِيثٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ فَقَالَ(صلي الله عليه و آله و سلم)فَاطِمَةُ مِنِّي»،[20] وجود مبارک صديقه کبريٰ(سلام الله عليها) به حضرت عرض کرد: براي مرد همان خوب است که نامَحرم را نبيند و براي زن همان خوب است که مرد نامَحرم را نبيند، در همين محفل و به همين مناسبت بود که وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «فَاطِمَةُ مِنِّي»؛ مثل اينکه «حُسَيْنُ مِنِّي»،[21] «عَلِيّ مِنْيِ»،[22] درباره همه اينها نقل شده است (عليهم السلام)، اين امضاي اين کار است؛ منتها اين «خَيْرٌ» حکم الزامي باشد از آن استفاده نميشود.
روايت چهارم اين باب که اُم سلمه ميگويد: «كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ مَيْمُونَةُ فَأَقْبَلَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ وَ ذَلِكَ بَعْدَ أَنْ أُمِرَ بِالْحِجَابِ»؛ قبل از اينکه آيه حجاب نازل شود، رفت و آمد بود؛ امّا بعد از اينکه آيه 30 و 31 سوره مبارکه «نور» نازل شد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾، بعد از نزول آيه حجاب، حضرت فرمود: «احْتَجِبَا»؛ بلند شويد و در حجاب برويد، در اتاق برويد يا پشت پرده برويد مثلاً و مانند آن، «فَقَالَ احْتَجِبَيا» «فَقُلْنَا»؛ يعني اُم سلمه ميگويد که ما به حضرت عرض کرديم: «أَ لَيْسَ أَعْمَی»؛ مگر ابنمکتوم نابينا نيست؟! «أَ لَيْسَ أَعْمَی لَا يُبْصِرُنَا قَالَ فَعَمْيَاوَانِ أَنْتُمَا»؛ او اعميٰ است مگر شما هم عُميا هستيد؟! شما نميبينيد؟! او چون اعميٰ است نميبيند و تکليفي هم ندارد، شما که بصير هستيد و عُميا نيستيد و ميبينيد، مکلّف هستيد؛ يعني اگر ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ درباره او صادق نيست، چون اعميٰ است؛ ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ﴾ درباره شما صادق است، براي اينکه شما اعميٰ نيستيد.
روايات باب 130 روايتي را از ابو حمزه ثمالي نقل ميکند که به قسمت معالجه مربوط است. در موارد شهادت و معالجه که ضرورت دارد و جاي حسّاسی است که کار حتماً بايد انجام شود، يک؛ مماثل وجود ندارد؛ يعني مرد براي مرد يا زن براي زن وجود ندارد، دو؛ اينکه گفته ميشود نيمي از جامعه زن هستند، زنها بايد در همه مسايل از خودشان دانشمند، عالِم، طبيب و مانند آن داشته باشند، براي همين است که ضرورت پيش نيايد؛ حالا آدم جامعه را به سَمتي ببرد که ضرورت خواه و ناخواه در پيش است، اينکه روا نيست؛ اگر ما طبيب زن داشته باشيم، ديگر ضرورت در کار نيست، اگر در ساير اموري که زنها مثل مردها مراجعه ميکنند، زنهاي تحصيل کرده باشند تا مشکل آنها را حل کنند، ديگر ضرورتي در کار نيست. ضرورت آن است که اين کار حتماً بايد انجام شود، يک؛ و مماثل ندارد، دو؛ آن وقت ميشود ضرورت. در جريان طبابت اينطور است که نص داريم، در جريان شهادت اينطور است که مثلاً بخواهد شهادت بدهد او دختر فلان کس است و ارث ميبرد يا نه يا شهادت بدهد که او در صحنهٴ جنايت حضور داشت يا نه. شهادت هم مستحضريد که هر دو بخش را شامل ميشود؛ يعني بخش تحمّل و بخش ادا. در شهادت شاهد بايد در صحنه حاضر باشد ببيند، يک؛ و همين شاهد آنچه را که در صحنهٴ حادثه مشاهده کرده است، در محکمه بازگو کند، دو؛ آن اوّل را ميگويند ظرف تحمّل، دوّم را ميگويند ظرف شهادت. اين مرد «عند الضرورة» در هر دو صحنه بايد حاضر باشد و اين زن را ببيند؛ هم در صحنه تحمّل، آنجا که لازم باشد و هم در صحنه ادا؛ اگر روايتي دارد «عند الشهادة» مرد ميتواند زن را ببيند، شامل هر دو صحنه ميشود؛ هم صحنه تحمّل و هم صحنه ادا؛ اگر کسي در صحنه تحمّل و پيدايش حادثه حضور نداشته باشد، اينکه نميتواند در محکمه شهادت بدهد. از وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «عَلَي مِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ»؛[23] حضرت اشاره کردند به آفتاب، فرمودند: اگر حادثه مثل اين براي شما روشن است خودت بودي و ديدي، شهادت بده، وگرنه ترک کن! «عَلَي مِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ» که اين را محقق در متن شرايع در کتاب شهادت نقل کرده است.[24] پس اگر در اينجا فرمودند که براي شهادت جايز است؛ يعني براي هر دو مرحله شهادت؛ هم تحمّل شهادت آنجا که لازم باشد و هم مرحله اَدا؛ يعني آنجا که شهادت لازم باشد حتماً در مرحله تحمّل بايد حضور داشته باشد؛ قتلي اتفاق افتاده يا يک حادثهاي پيش آمده، او اگر بخواهد شهادت بدهد و خوني هدر نرود بايد در صحنه حاضر باشد و ببيند. پس هم در تحمّل جايز است ببيند، هم در مقام ادا بايد ببيند. اين است که در بحثهاي آيات[25] و روايات هست که زمين شهادت ميدهد، مکان شهادت ميدهد، مسجد شهادت ميدهد،[26] اينها در قيامت ظرفِ اداي شهادت است؛ در دنيا ظرفِ تحمّل است، مگر ادا بدون تحمّل ميشود؟! اگر شاهد در محکمهٴ قيامت بخواهد شهادت بدهد؛ ولي در دنيا تحمل نکرده باشد که شهادتش معقول نيست، معلوم ميشود که امروز مسجد کاملاً ميفهمد چه کسي آمده يا نيامده، کدام همسايه آمده و کدام همسايه نيامده، زمين که شهادت ميدهد؛ يعني الآن ميفهمد، وگرنه اگر الآن نفهمد در قيامت چگونه ميتواند شهادت بدهد؟! هر ادايي مسبوق به تحمّل است. اگر مسجد در قيامت شکايت يا شفاعت ميکند، در دنيا کاملاً ميفهمد کدام همسايه آمده و کدام همسايه نيامده است. اگر زمين در قيامت شهادت ميدهد که اين آقا اين کار را کرده است، پس الآن يقيناً ميفهمد. اگر ذات اقدس الهي در قيامت به اين زمين يا مسجد علم عطا کند، اينکه شهادت مسموع نيست، در قيامت شخص احتجاج کند خدايا! اينکه نميدانست، تو به او گفتي، اصلاً احتجاج در صحنهٴ قيامت باز است. در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ما انبيا فرستاديم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[27] همين است، فرمود مبادا در قيامت اينها عليه خدا احتجاج کنند و بگويند خدايا ما که نميدانستيم بعد از مرگ يک چنين صحنهاي هست، چرا شما راهنما نفرستادي؟! قيامت جاي احتجاج و آزادي است. اگر اين زمين در دنيا نفهمد، فردا بخواهد در قيامت شهادت بدهد، شهادتش مسموع نيست. پس شهادت دو مرحله دارد: هم مرحله تحمّل، هم مرحله ادا. اينکه مرحوم محقق در متن شرايع فرمود: «عند الضرورة» يا براي طب يا براي شهادت، هر دو مرحله را در بر ميگيرد.
درباره قواعد نساء آن آيهاش را لازم نيست ما بخوانيم، براي اينکه کاملاً در ذهن شريف همه شما هست. شهادت تحملاً و حدوثاً اينطور است، درمان هم اينطور است؛ البته تا وسيله هست بايد با آن باشد که نگاه نکند و اگر با وسيله ممکن نيست، بدون وسيله ميتواند نگاه کند.
پرسش: ...
پاسخ: آنها ادلّه عامه است. ما در خصوص مسئله جواز نَظر، گذشته از اينکه ادلّه عامه داريم «أَلضَّرُورَاتُ تُبِيحُ الْمَحْظُورَات»،[28] داريم «مَا عَلَيْکُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»[29] يا عُسر برداشت شده است، در خصوص جواز نَظرِ مرد به زنِ نامَحرم نص داريم، يکي از نصوص عامه اين است که هيچ حرامي نيست مگر اينکه خداي سبحان «عند الضرورة» آن را حلال کرده است؛ يک تعبير «أَلضَّرُورَاتُ تُبِيحُ الْمَحْظُورَات» رايج است و يکي نصّ حديث است که هيچ حرامي نيست «إلا أَحَلَّ اللهُ عِنْدَ الضَّرُورَة»،[30] اينها کليات است و به اينها ميشود تمسّک کرد؛ ولي در خصوص مسئله هم روايت معتبر داريم.
پرسش: ...
پاسخ: اين ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[31] اينکه «فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيْرٌ»،[32] در پايان سوره مبارکه «توبه» فرمود افراد پنج شش قسم هستند: بعضي مقرّب هستند، بعضي ابرار هستند و بعضي مخلوط عمل کردند: ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ همين است. طبيب در عين حال که ضرورت ايجاب کند که نگاه کند، ضرورت که نسبت به لذّت و ريبه نيست، بلکه نگاه ضروري است، آن امر غريزي که ضرورت ندارد! اين ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾، ذات اقدس الهي هر دو را حساب ميکند. برخيها هستند که سفيهانه يا ضعيفانه يا مستضعفانه معصيت کردند، اينها ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللهِ﴾[33] هستند، ارجاع؛ يعني تأخير، خدا تأخير مياندازد ببينيم که در قيامت با اينها چه ميکند؛ امّا آنهاي که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾، بايد حساب پس بدهند. اينطور نيست که حالا چون ضرورت داشت، براي اينکه بايد معالجه کند، آن کارش هم بخشوده است؛ يک وقت است که قهري پيش ميآيد، آن در اختيارش نيست، اين از تعبيرات نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است که به شاگردش فرمود: «إِذَا عَرَفَ اللَّهُ مِنْ نِيَّتِكَ الصِّدْقَ».[34] اگر نگاه، نگاه به گُل هست، همانطوري که مادر نسبت به پسرِ جوانِ زيبايش نگاه ميکند، چون خوشش ميآيد، همينطور پدر نسبت به دختر زيبايش نگاهي که ميکند، چون زيباست لذّت ميبرد، اگر آنطور نگاه باشد فرمود عيب ندارد «إِذَا عَرَفَ اللَّهُ مِنْ نِيَّتِكَ الصِّدْقَ»، اگر نشد که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . جواهر الکلام، ج29، ص77.
[2] . کتاب النکاح(للشيخ الانصاری)، ص44.
[3] . شرائع الاسلام، ج2، ص213.
[4] . المختصر النافع، ج1، ص172.
[5] . وسائل الشيعة، ج20، ص308.
[6] . موسوعة الإمام الخويی، ج32، ص42 و 43.
[7] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص542.
[8] . وسائل الشيعة، ج20، ص191.
[9] . الکافی(ط-الاسلامية)،ج3،ص374.
[10] . غزليات حافظ، غزل شماره 393.
[11] . شرائع الاسلام، ج2، ص213.
[12] . سوره نور، آيه30.
[13] . سوره نور، آيه31.
[14] . سوره نور، آيه31.
[15] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج2، ص374؛ «إِذَا ظَهَرَ الزِّنَا مِنْ بَعْدِي كَثُرَ مَوْتُ الْفَجْأَة».
[16] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص542؛ «إِيَّاكَ وَ الزِّنَا فَإِنَّهُ يَمْحَقُ الْبَرَكَة».
[17] . سوره بقره، آيه279.
[18] . سوره بقره، آيه276.
[19] . وسائل الشيعة، ج20، ص232.
[20] . وسائل الشيعة، ج20، ص232.
[21] . کامل الزيارات، النص، ص52.
[22] . دعائم الاسلام، ج1، ص19.
[23] . وسائل الشيعة، ج27، ص342.
[24] . شرائع الاسلام، ج4، ص121.
[25] . سوره زلزله، آيه4.
[26] . وسائل الشيعة، ج5، ص196 و 202.
[27] . سوره نساء، آيه165.
[28] . بحار الأنوار، ج107، ص107.
[29] . اشاره به آيه78 سوره حج: ﴿مَا جَعَلَ عَلَيْکُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج﴾.
[30] . تهذيب الاحکام، ج3، ص177؛ «لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ».
[31] . سوره توبه، آيه102.
[32] . بحار الانوار، ج13، ص432.
[33] . سوره توبه، آيه106.
[34] . وسائل الشيعة، ج20، ص308.