اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مرحوم محقق در مسئله رضاع از متن شرايع در اين قسمت سه بخش را ارائه کردند: بخش اول در شرايط نشر حرمت بود. بخش دوم در احکام ندبي و کراهتي استرضاع بود. بخش سوم در احکام رضاعي که ناشر حرمت است. [1] در بخش سوم آن محدوده نشر حرمت و قلمرو حرمت را ذکر ميکنند که رضاع تا کجا ناشر حرمت است؟ نسبت به کدام اصل از اصول رسمي شجره انسان نشر حرمت ميکند؟ دَه مسئله را اينجا مطرح فرمودند.
در مسئله اول روشن شد که هر انساني صاحب يک شجرهاي است که اين شجره سه شاخه و سه ضلع دارد: شاخه اول آن پدر و مادر و اجداد و جدّات و اينها هستند که اصول اوليه او ميباشند. شاخه دوم و ضلع دوم حواشي او هستند؛ برادرها، خواهرها و مانند آن. شاخه سوم فروع او هستند؛ دخترها و پسرها. آيا اگر کودکي از زني شير بنوشد، همه اين اضلاع سهگانه بر او حرام است يا نه؟ و اگر زني کودکي را شير بدهد، همه اضلاع سهگانه اين شجره مُحرَّم ميشود يا نه؟ در مسئله اُولي از اين مسائل دَهگانه فرمودند اگر زني با آن شرايط مشخص، کودکي را شير بدهد، همه اضلاع سهگانه اين زن بر اين کودک حرام است؛ يعني خود اين زن ميشود مادر، پدر او ميشود جدّ مادري، مادر او ميشود جدّه مادري، خواهر او ميشود خاله، برادر او ميشود دايی و پسر او و دختر او ميشود برادران و خواهران او؛ اين اضلاع سهگانه زنِ شيرده نسبت به کودک شيرخوار است. اما پدر و مادر اين کودک حرام نميشوند، برادر و خواهر اين کودک حرام نميشوند، دو ضلع از اضلاع شجره اين کودک حرام نميشوند، فقط ضلع سوم که مسئله فرزندان آينده اين کودک است از دختران و پسران، نسبت به اين زن شيرده حرام ميشود؛ اين را در مسئله اُولي بيان فرمودند.[2]
اما در مسئله دوم يک اختلاف نظري هست بين علماي شيعه و سنّي؛ يعني قسمت قابل توجهي شايد اين حرف را نزنند، ولي به هر حال بعضي از عامه ميگويند به اينکه اگر چنانچه زني کودکي را شير بدهد، خود اين زن بر او حرام است و خود آن مرد آيا حرام ميشود يا نه؟ مشکل دارد؛ بستگان آن مرد، برادر آن مرد، خواهر آن مرد نسبت به اين کودک مَحرم ميشود يا نه؟ نظر دارند، تأمّل دارند.[3] در مسئله دوم اين را مطرح ميکنند، ميفرمايند که نشر حرمت در بعضي از اضلاع شجره انسان با آيه 23 و 24 سوره مبارکه «نساء» به خوبي روشن ميشود؛ اما اضلاع ديگر نسبت به پدر، بايد به وسيله روايات حل بشود. آنها جموداً بر آيه سوره «نساء» فقط بستگان مادري را حرام ميدانند، چون در آن آيه فقط از مادر هست: ﴿وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ﴾؛[4] سخن از پدر اين کودک شيرخوار نيست، سخن از مادر اين کودک شيرخوار است و خواهران رضاعي او است؛ لذا ميگويند پدر مَحرم نميشود، بستگان پدري مَحرم نميشوند. پس در نتيجه مسئله دوم براي توسعه نشر حرمت نسبت به پدر و بستگان پدري است، فرمود: «الثانية كل من ينتسب إلي الفحل من الأولاد ولادةً و رضاعاً يحرمون علي هذا المرتضع و کذا من ينتسب إلي المرضعة بالبنوّة ولادةً و إن نزلوا و لا يحرم عليه مَن ينتسب إليها بالبنوّة رضاعاً»،[5] اين چند حکم را در اين مسئله دوم ذکر ميکنند. در اين مسئله ميفرمايند به اينکه هر کسي که نسبت به اين پدري که صاحب شير است ارتباط شجرهاي دارد، از فرزندان او؛ چه فرزند نسبي او باشد و چه فرزند رضاعي او، نسبت به اين کودک شيرخوار مَحرماند. بچههاي آن صاحب شير؛ چه بچههاي نسبي و چه بچههاي رضاعي نسبت به اين کودک مَحرماند و وقتي مَحرم شدند حرمت نکاح هم دارند. در بحث قبل گذشت که اينها عام و خاص مطلق هستند؛ هر جا مَحرميت هست، حرمت نکاح هست؛ اما هر جا حرمت نکاح هست، لازم نيست مَحرميت باشد؛ مثل جمع «بين اختين» حرمت نکاح هست يا بعد از استيفاي عدد، آن پنجمي مُحرَّم هست؛ ولي سخن از مَحرميت نيست. «کل من ينتسب إلي الفحل من الأولاد ولادةً»، يک؛ «و رضاعاً»، دو؛ اينها حرام است بر اين کودک شيرخوار. «و کذا من ينتسب إلي المرضعة»؛ هر کسي که نسبت به اين مادر شيرده نسبتي دارد، «بالبنوّة»؛ يعني فرزند نسبي اوست، ـ نه رضاعاً ـ «و إن نزلوا»؛ نوههاي او ميشوند مَحرم. فرع سوم «و لا يحرم عليه من ينتسب إليها بالبنوة رضاعاً»؛ فرع سوم آن است که بچههاي رضاعي اين زن شيرده با اين کودک شيرخوار مَحرم نيستند، چرا؟ چون اگر اين زن از همين مرد کودکاني را شير بدهد مشمول آن حکم قبلي است؛ آن حکم قبلي اين بود که هر کس فرزند صاحب شير بود؛ چه فرزند نسبي و چه فرزند رضاعي نسبت به اين کودک مَحرم ميشود. اگر يک کودکي از اين زن شير بنوشد که اين شير از اين مرد باشد، مشمول حکم قبلي است و يقيناً ميشود مَحرم.
فرع سومي که در مسئله سوم ذکر شد اين است: کودکاني که از اين زنِ شيرده از يک مرد ديگر شير خوردهاند، مَحرم او نيستند؛ يعني دوتا بچه هر دو از يک مادر شير خوردهاند، ولي مَحرم هم نيستند، چرا؟ چون در نشر حرمت وحدت لبن شرط بود، وحدت فحل شرط بود؛ اين زن قبلاً در خانه شوهري بود از آن شير کودکي را شير داد، هماکنون در خانه اين مرد است و از شير اين مرد کودک دوم را شير داد، اينها با هم مَحرميت ندارند، چون وحدت لبن شرط است.
اين سه فرعي که در مسئله دوم بيان فرمودند بر اساس مباني ما روشن است، براي اينکه آن روايات متواتري که از وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد که «يَحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا يَحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ»[6] شامل ميشود؛ اما برخي از عامّه که به اين اصل نرسيدند و فتوا ندادند، همانطوري که مرحوم شهيد ثاني در مسالک اين قصه را نقل کرد، گفت يکي از همسران پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در منزل بود، کسي که برادر مردي بود که عايشه در خردسالگي از شير زني استفاده کرد که آن زن همسر اين مرد بود. عايشه در خردسالگي از زني شير نوشيد که اين زن همسر اين مرد بود، يک؛ اين مرد يک برادري داشت، دو؛ برادر اين مرد در بزرگسالي عايشه وارد منزل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شد، سه؛ عايشه با اينکه ميشناخت اين برادر آن مرد است، با اين وجود احتجاب کرد که او را نبيند. حضرت فرمود چرا احتجاب کردي؟ گفت او نامَحرم است! فرمود او برادر مردي است که تو از شير او نوشيدي![7] «بعض العامة» برابر همين آيه 23 سوره مبارکه «نساء» ميگويند در اين آيه که سخن از شوهر نيست، سخن از صاحب لبن نيست، بلکه سخن از زن شيرده است: ﴿وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ﴾، نسبت به مادر و خواهر شيري آيه سخن دارد، نسبت به پدر که حرفي ندارد؛ لذا ميگويند او مَحرم نيست، خود پدر که مَحرم نبود، برادر او عموي رضاعي محسوب نميشود، اين خلاصه استدلال آنهاست. حضرت فرمود: چرا، «يَحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا يَحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ». يکي از مواردي که وجود مبارک حضرت اين جمله را فرمود در همين قصه عايشه است که فرمود: آن کاري که نَسَب انجام ميدهد، رضاع هم انجام ميدهد، اين پدر رضاعي توست و او هم عموي رضاعي توست. پس معلوم ميشود که اين «يَحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا يَحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ» اضلاع سهگانه شجره مادر شيرده و اضلاع سهگانه پدر شيرده را هم شامل ميشود. «و کذا کل من ينتسب الي المرضعة بالبنوة ولادة و إن نزلوا». پس سه فرع از فروع سهگانه مسئله دوم به استناد نصوص ياد شده تأمين است.
فرع اول اين است که «کل من ينتسب إلي الفحل من الأولاد ولادة و رضاعاً»، اين حرام است. هر کس بچه اين مرد صاحب شير هست؛ چه بچه نَسَبي و چه بچه رضاعي، بر اين کودک شيرخوار مَحرم است، چرا؟ براي اينکه برادر اوست و برادر صاحب شير ميشود عموي او، خواهر صاحب شير ميشود عمه رضاعي او؛ چه اينها نَسَبي باشند و چه رضاعي باشند، نسبت به اين کودک حرام هستند.
فرع دوم اين است که «من ينتسب إلي المرضعة بالبنوّة ولادة» حرام است. در فرع دوم همه اضلاع حرام نيست؛ بچههاي نَسَبي اين زن نسبت به اين کودک حرام هستند.
فرع سوم؛ بچههاي رضاعي اين زن بر اين کودک حرام نيستند، چرا؟ چون اينها بچههاي رضاعي اين زن هستند که از شوهر قبل کودکان را شير داد و خود اين کودک بچه رضاعي اين زن است که از شوهر بعد استفاده کردند، وحدت لبن شرط است و اگر وحدت لبن نباشد نشر حرمت نميکند. پس اينکه بعضي عامه آمدند گفتند اختصاص دارد به اضلاع مادر و پدر را شامل نميشود، براي اينکه آيه فقط مادران رضاعي را مطرح ميکند، اين غفلت از نصوصي است که از وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است و غافل از اينکه روايتي که معصوم دارد، حکمي که معصوم دارد در حکم قرآن کريم است، چون اينها «لَنْ يَفْتَرِقَا»،[8] هيچ فرقي ندارد، بيان معصوم همان بيان قرآن کريم خواهد بود.
پرسش: ...
پاسخ: اگر سخن از شوهر ديگر به ميان آمد، بايد اضلاع مادر مطرح بشود. درباره مادر اگر اين شيري که داد از همين شوهر باشد مشمول همين است، چون فرزند رضاعي اين شوهر است، چون آنجا فرمودند که فرزند رضاعي اين شوهر يقيناً مَحرم است.
حالا چون روز چهارشنبه است يک مقدار هم بحثهايي که براي ما نافعتر هست مطرح کنيم. اين ايام هم مستحضريد که ايام سوگ و ماتم هست، براي اينکه اهل بيت(عليهم السلام) به شام رسيدند و رهبري اين جريان را وجود مبارک زين العابدين(سلام الله عليه) به عهده دارد؛ ولي براي اينکه دشمن متوجه نشود حضرت، امام چهارم و امام زمان است، احکام را وجود مبارک زين العابدين(سلام الله عليه) به زينب کبري(سلام الله عليها) ميفرمود، بچهها از زينب کبري(سلام الله عليها) ميشنيدند. در همان کوفه و غير کوفه که گاهي صدقه ميدادند، اين بچهها نميدانستند که فتوا از امام سجاد(عليه السلام) است. يکي از بچهها كه آشنا شد و از زينب(سلام الله عليها) استفاده کرد، به ساير بچهها گفت: «عمّتي تقول إنَّ الصَّدَقَةَ عَلَينَا مُحَرَّمَةٌ»،[9] فتواي زينب(سلام الله عليها) اين است، ديگر نميدانستند که زينب کبري(سلام الله عليها) فتوا را از امام سجاد(عليه السلام) ميگيرد و براي صيانت دم آن حضرت، فتوا به نام خود زينب کبري(سلام الله عليها) منتشر ميشد؛ «عمّتي تقول إنَّ الصَّدَقَةَ عَلَينَا مُحَرَّمَةٌ». مستحضريد که اين صحيفه سجاديه که زبور اهل بيت(سلام الله عليهم) است، اين هم مثل نهج البلاغه تالي تلو قرآن کريم است. دعاهاي نوراني دارند که بعضي از اين دعاها بعد از اينکه نماز شب را خواندند آن دعا را ميخوانند، بعضي از دعاها براي فرصتهاي ديگر است. دعايي که به عنوان تضرّع دارند، در آن دعا اين جملههاي نوراني هست؛ اين دعا، دعاي بيست و هشتم است، اين دعا؛ هم توسل را ترغيب ميکند و هم توسل را معنا ميکند که توسل محفوف به دو توحيد است. ما به وسيله اهل بيت(سلام الله عليهم) به خدا نميرسيم، ما اول به خدا ميرسيم، يک؛ از خدا کمک ميگيريم که اهل بيت(سلام الله عليهم) را براي ما وسيله قرار بدهد، دو؛ به وسيله اهل بيت(سلام الله عليهم) زودتر و بهتر به ذات اقدس الهي ميرسيم، سه. پس ارتباط ما با اهل بيت(سلام الله عليهم) محفوف به دو توحيد است؛ اينطور نيست که ما به وسيله اهل بيت(سلام الله عليهم) به «الله» برسيم، «الله» به ما از هر کسي نزديکتر است. به ذات اقدس الهي عرض ميکنيم ما وسيله ميخواهيم! طي اين راه که آسان نيست، وسيله ميخواهيم. خدايا! نزديکترين و بهترين و غنيترين و قويترين وسيله را که اهل بيت(عليهم السلام) هستند توفيقي بده که ما از اينها استفاده کنيم: «وَ قَرِّبْ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسائِل»،[10] وسيله را هم تو بايد درست کني! نه خود آن وسيله مستقل است که مشکل ما را حل کند، نه ما در توسل به اين وسايل مستقل هستيم که بدون خواست تو متوسّل بشويم؛ اول، آخر، وسط ميشود توحيد، «وَ قَرِّبْ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسائِل»؛ هم توفيقي بده که ارادت ما به اين خاندان بيشتر بشود، معرفت ما به اين خاندان بيشتر بشود! هم عنايتي بفرما که لطف آنها نسبت به ما بيشتر بشود که از اين وسيله بهره بهتري ببريم! «وَ قَرِّبْ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ». نماز هم همينطور است؛ اينطور نيست که ﴿وَ اسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ﴾،[11] خود نماز بالاستقلال اين قدرت را داشته باشد كه ما را به «الله» برساند. اگر او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ مُحيطٌ﴾[12] است و به ما أقرب از هر شيء است، بنابراين هر بهرهاي که از خودمان ميخواهيم ببريم، از وسيله بخواهيم ببريم به برکت توحيد ميشود. اين اصل نوراني را وجود مبارک امام سجاد(عليه السلام) در دعاي بيست و هشتم که به عنوان تضرّع دارد عرض ميکنند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِي إِلَيْكَ وَ أَقْبَلْتُ بِكُلِّي عَلَيْكَ وَ صَرَفْتُ وَجْهِي عَمَّنْ يَحْتَاجُ إِلَي رِفْدِكَ»، اين فرازها مطلق است؛ خدايا! من به يک کسي که خودش محتاج به توست رو نياوردم، «وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِي عَمَّنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِكَ وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَي الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»؛ خدايا! من اين را به خوبي فهميدم که محتاج بخواهد از محتاج کمک بگيرد و مشکل خود را حل بکند، اين سفاهت است. ما همه محتاجها را وسيله ميدانيم که از تو مشکل حل بشود، «وَ رَأَيتُ»؛ يعني رأي من اين است و به اين نتيجه رسيدم. اين دعا را ببينيد مثل دعاهاي مصطلح نيست که «اللهم إغفر لنا» يا «و اشفع مرضانا»، از اين قبيل نيست؛ اين يک بحث عقلي است، فلسفي است، کلامي است؛ اين از همان قبيل است که ميگويند دور و تسلسل باطل است، ميگويند اگر اين موجود ممکن را آن ممكن ديگر خلق بکند، او را چه کسي خلق کرد؟ سومي خلق بکند؛ او را چه کسي خلق کرد؟ ما به جايي نميرسيم، اين ميشود تسلسل؛ اگر برگرديم اوّلی ميشود دور. ممکن را ممکن خلق نميکند، مشکل ممکن را ممکن ديگر حل نميکند. «وَ رَأَيْتُ»؛ يعني رأي من است، به اين نتيجه رسيدم که «أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَي الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» گمراهی است. «فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ يَا إِلَهِي مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلُّوا»؛ خدايا! اين مطلب عقلي را ما با مطالب تجربي تأييد کرديم، خيليها را ديديم که براي عزّت به تو پناه نبردند، بلکه به شيء ديگر يا شخص ديگر پناهنده شدند که ذليل شدند. اگر محتاج بتواند به محتاج ديگر رو بياورد، چرا اينها ذليل شدند؟ آن برهان عقلي ما را اين شواهد حسّي تأييد ميکند. «فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ»؛ آن هم «رأيتُ» است «بالبرهان العقلي»، اين هم «رأيتُ» است به امر حسي و تجربي. «فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ يَا إِلَهِي مِنْ أُنَاسٍ» که«طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلُّوا وَ رَامُوا الثَّرْوَةَ مِنْ سِوَاكَ فَافْتَقَرُوا»؛ از غير راه تو به دنبال ثروت رفتند، ولي فقير شدند. «وَ حَاوَلُوا الارْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا»؛ به قصد بالا آمدن حرکت کردند، ولي فرود افتادند، پايين آمدند. «فَصَحَّ بِمُعَايَنَةِ أَمْثَالِهِمْ حَازِمٌ وَفَّقَهُ اعْتِبَارُهُ وَ أَرْشَدَهُ إِلَي طَرِيقِ صَوَابِهِ اخْتِيَارُهُ فَأَنْتَ يَا مَوْلَايَ دُونَ كُلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِي»؛ فقط از تو ميخواهم. «وَ دُونَ كُلِّ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ وَلِيُّ حَاجَتِي»، اين را همين حضرت فرمود. در همين دعاها قسم دادنِ به اين پنج بزرگوار معصوم(عليهم السلام) را همينها گفتند. اينکه ما در خيلي از اين ادعيه همه را، مخصوصاً اين پنج نفر را اسم ميبريم، در دعاهاي ما هست، خدا را قَسم هم ميدهيم به اينها، از اين معلوم ميشود که ما از راه ديگر آمديم؛ يعني اول به خدا متوسّل شديم، گفتيم خدايا! اينها را وسيله براي ما قرار بده که لطفشان به طرف ما باشد، ارادت ما به طرف آنها باشد؛ هم ما اينها را بخواهيم و لا غير، هم بزرگي اينها شامل حال ما بشود. حالا که اينها وسيله خوبي هستند «أقسمُک بحق کذا و کذا و کذا» فلان مشکل ما را حل کنيد. بالصراحه در اين دعاها به ائمه، مخصوصاً اين پنج بزرگوار قسم ميدهيم، اين دعاها را همينها ياد ما دادند. پس معلوم ميشود اينکه فرمودند: «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَي الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ»، اين قدم دوم ماست که سفاهت ندارد، ما اول از خدا ميخواهيم که «وَ قَرِّبْ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسائِل»؛ خدايا! محبت و بزرگي اهل بيت(سلام الله عليهم) را نسبت به ما زياد کن که ما بتوانيم از اين راه بياييم و ما را بپذيرند، اگر نپذيرند چگونه ميتوانيم بياييم؟! مگر نميخواهند وسيله بشوند! ـ معاذالله ـ اينها نردبان نيستند که بياراده باشند! اينها وسيلهاند؛ يعني اينها بايد حرف ما را به شما برسانند. پس اينها بايد اراده به ما داشته باشند، توجه به ما داشته باشند، ما را بخواهند. معناي توسل اين نيست که ـ معاذالله ـ اينها خبر ندارند؛ نظير نردبان يا وسايل نقليه ديگر هستند، اينکه نيست! يعني بزرگي اينها شامل حال ما بشود، چه کسي بايد قلب اينها را متوجه ما کند؟ «الله». پس هر توسلي مسبوق به دو توحيد است: اول از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم که ارادت ما را نسبت به اين ذوات قدسي محکم کند، يک؛ لطف و بزرگواري آن ذوات قدسي را شامل حال ما بکند، دو؛ حالا که متوسل شديم، اين توسل را قبول بکند و اثربخش بداند، سه. پس هر توسلي محفوف به دو توحيد است. «كُلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِي وَ دُونَ كُلِّ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ وَلِيُّ حَاجَتِي أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ»؛ قبل از اينکه من بگويم الهي «يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي»،[13] ميگويم «يا الله»؛ لذا در ذيل اين دعاي توسل که ميگوييم: «يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي»؛ چون هم مسبوق به توحيد است، هم ملحوق به توحيد. من قبل از اينکه بگويم «يا رسول الله» ميگويم «يا الله»؛ آنوقت اين «الله» دوتا کار ميکند: هم ارادت مرا نسبت به آن حضرت، هم لطف آن حضرت را نسبت به من تثبيت ميکند. «أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ»، قبل از اينکه بگوييم «يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَان»، ميگويم «يا الله»! «قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِي، لَا يَشْرَكُكَ أَحَدٌ فِي رَجَائِي» خدايا بقيه وسيلهاند، اميدم فقط به توست. اين ﴿الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾،[14] اين توحيد در خشيت است؛ توحيد در خشيت، توحيد در رجاء را هم به همراه دارد «لا يرجوا إلا ربه». «قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِي لَا يَشْرَكُكَ أَحَدٌ فِي رَجَائِي وَ لَا يَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَكَ فِي دُعَائِي وَ لَا يَنْظِمُهُ وَ إِيَّاكَ نِدَائِي لَكَ يَا إِلَهِي وَحْدَانِيَّةُ الْعَدَدِ»، تو واحدي؛ منتها عدد، وحدت عددي نيست البته، وحدانيت عدد از آنِ توست، وحدت تو عددي نيست بلکه شخصي است، چون عدد جزء کميّات است، تو منزّه از عدد هستي. «وَ مَلَكَةُ الْقُدْرَةِ الصَّمَدِ وَ فَضِيلَةُ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَ دَرَجَةُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَةِ وَ مَنْ سِوَاكَ مَرْحُومٌ فِي عُمُرِهِ مَغْلُوبٌ عَلَي أَمْرِهِ مَقْهُورٌ عَلَي شَأْنِهِ مُخْتَلِفُ الْحَالاتِ مُتَنَقِّلٌ فِي الصِّفَاتِ فَتَعَالَيْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَ الْأَضْدَادِ وَ تَكَبَّرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَ الْأَنْدَادِ فَسُبْحَانَكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ». بنابراين خدايا! حتي نماز و روزهمان را که خودت فرمودي: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾؛ اينطور نيست که من با روزه خودم بخواهم به تو نزديک بشوم! چون تو از روزه من که کار من است و با نيّت من شروع ميشود به من نزديکتر از آن هستي! ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ﴾[15] همين است. درست است شما فرمودي: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾، به اينها توسل بکنيد و از اينها کمک بگيريد! ما هم کمک ميگيريم؛ اما قبل از اينکه ما از نماز کمک بگيريم، از لطف تو کمک ميگيريم تا نمازي بخوانيم که ما را به تو نزديک بکند، روزهاي بگيريم که ما را به تو نزديک بکند، چون اگر او أقرب ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾ است و أقرب هست ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾[16] است، اينچنين نيست که ـ معاذالله ـ خدا دور باشد و ما با نماز يا روزه خودمان بخواهيم به او نزديک بشويم. پس همه اعمال ما محفوف به دو توحيد است؛ قبل از اقدام عنايت اوست، بعد از اقدام هم نتيجهگيري به عنايت اوست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص229.
[2]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص229.
[3]. المغنی لإبن قدامه، ج9، ص206.
[4]. سوره نساء، آيه23.
[5]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص229.
[6]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج5، ص438.
[7]. مسالک الأفهام إلی تنقيح شرائع الإسلام، ج7، ص247؛ السنن الکبری، ج7، ص452.
[8]. دعائمالاسلام، ج1، ص28.
[9]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص114.
[10]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج1، ص407.
[11]. سوره بقره، آيه45.
[12]. سوره فصلت، آيه54.
[13]. بلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص152.
[14]. سوره احزاب، آيه39.
[15]. سوره ق، آيه16؛ ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد﴾.
[16]. سوره انفال، آيه24.