اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
مرحوم محقق در متن شرايع در فصل چهارم از فصول چهارگانه قسم اول نکاح؛ يعني نکاح دائم، احکام «رضاع» را که جزء محرَّمات است نقل کردند.[1] براي رضاع تاکنون سه مقطع و بخش را پيشبيني کردند که بخش اول گذشت، بخش دوم و سوم در پيش است. بخش اول شرايط نشر حرمت بود که اگر رضاع بخواهد نشر حرمت بکند و مشمول آيه ﴿وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ﴾[2] و مانند آن بشود، چهار شرط وضعي دارد؛ اول اينکه روي نکاح باشد و اگر زني بدون نکاح شيردار شد، اين شير نشر حرمت نميکند. دوم از نظر کمّيت است که حالا يا از نظر عدد هست؛ يعني پانزده، يا از نظر اثرگذاري است که إنبات لحم و شدّ عظم و مانند آن باشد، يا از نظر زمان هست که يوم و ليله باشد. شرايط ديگري مثل امتساس و مانند آن را تاحدودي ذکر کردند، بسياري از اين احکام را در بخش سوم ذکر ميکنند. در بخش دوم بعضي از آداب و احکام فقهي و آداب و مسايل ارشادي رضاع را ذکر ميکند که کجا رضاع مکروه است، کجا رضاع مستحب است؛ بخشي از اينها احکام فقهي است و بخشي از اينها آداب فقهي است. مرحوم محقق(رضوان الله عليه) در بخش دوم که مربوط به سنن و مکروهات است که کجا رضاع مستحب است و کجا شيردادن مکروه، اين فرمايش را دارند، ميفرمايند: «و يستحب أن يختار للرضاع العاقلة المسلمة العفيفة الوضيئة»[3]؛ مستحب است که آن زن شيرده داراي اين اوصاف چهارگانه باشد: عاقل باشد، همان عقلي که «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»،[4] از سفاهت و مانند آن منزّه باشد؛ مسلمه باشد، يهودي، مجوسي و مسيحي و مانند آن نباشد؛ عفيفه باشد با عفاف و حجاب باشد عفّتورزي کند. درباره عفاف يک بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج البلاغه دارد که «لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَة»؛[5] يک انسان پاکدامن که چشم، گوش و دست او پاک باشد، اين شبيه فرشته است، «لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَة». ميبينيد در بخشي از آيات قرآن دارد که ملائکه هنگام احتضار به استقبال ميروند سلام عرض ميکنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾،[6] اين خيلي مقام است که عدهاي از فرشتهها بيايند به بالين آدم سلام عرض کنند و عرض کنند راه باز است بفرماييد! اين انسان محتضر بايد يک مَلَک برجستهاي باشد که ملائکه ديگر به استقبال او ميآيند!
«الوضيعة»؛ يعني خوش چهره باشد، جمال داشته باشد که اينها جزء مستحبات است. يک وقت ممکن است يک چيزي خودش مستحب باشد و مقابل آن مکروه نباشد، يك وقت هم ممكن است چيزي خودش مستحب باشد و طرف مقابل آن مکروه. اين احکام چهارگانه را درباره عاقل و مسْلم و عفيف و وضيع و زيبا ذکر فرمود. «و لا تسترضع الكافرة» به اقسام آن؛ يهودي باشد، مسيحي باشد، مجوسي باشد، اين «لا تسترضع»؛ يعني مکروه است، نه محرَّم، نه بياثر. «و مع الاضطرار تسترضع الذميّة» اگر مجبور شد زن کافري را به عنوان دايه انتخاب بکند يهودي و مسيحي باشد که در ذمّه هستند، اُولي است از کسي که بيذمّه باشد. و به هر حال، چه به اهل ذمّه، چه غير ذمّه بدهد، «و يمنعها من شرب الخمر» نگذارد که دايه شراب بنوشد که آن شراب به صورت شير دربيايد؛ «و أكل لحم الخنزير» در زمان شيردهي اين کودک شراب ننوشد، يک؛ و گوشت خوک مصرف نکند، دو؛ چون همانها به صورت شير در ميآيد و غذاي حرام کار خودش را انجام ميدهد. بعد فرمود: اگر زني به عنوان دايه براي اين کودک انتخاب شد «و يكره أن يُسْلم إليها الولد»؛ بچه را در اختيار او قرار بدهند که او اين بچه را ببرد منزل دايه آن بچه بشود مکروه است: «و يکره أن يُسْلم إليها الولد لتحمله إلي منزلها»، براي اينکه با خُلق و خوي غير اسلامي آشنا ميشود، «و تتأكّد الكراهية في ارتضاع المجوسية»، چون مجوس مثل يهود و مثل مسيحي اينقدر مورد عنايت قرآن کريم نيست؛ البته روايتي هم هست كه مرحوم صاحب جواهر[7] آن را نقل ميکند که اينها پيامبري داشتند که شهيد شده است. در بين اين کفار، يهودي و مسيحي اُولاي از مجوسيت است، «و تتأکّد الکراهية في ارتضاع المجوسية و يكره أن يسترضع مَن ولادتها عن زني»، يک وقت است خود اين دايه زنازاده است، اين مکروه است. يک وقت است که اين دايه زنازاده نيست؛ ولي خود اين دايه زنا کرد و با زنا مادر شد و اين شير متعلق به کودک زنازاده است، هر دو صورت مکروه است. «و يکره أن يسترضع مَن ولادتها عن زني»، اين يک؛ و آنکه زنا داده و فرزندي به بار آورده باشد و از راه زنا شيردار باشد، اين هم مکروه است، دو. از اينجا معلوم ميشود آن اولين شرط از شرايط چهارگانهاي که گفته شد بايد اين شير از راه نکاح باشد[8] نه از راههاي ديگر که اگر زني از غير نکاح شيردار شد آن شير نشر حرمت نميکند، آن نکاح أعم از حلال باشد و حرام، براي اينکه اگر شيرداشتن از راه زنا مکروه است، معلوم ميشود نشر حرمت ميکند؛ پس آن نکاحي که شرط اول از شرايط چهارگانه نشر حرمت بود، آن نکاح معني لغوي خودش را دارد؛ يعني به معني لغوي است؛ يعني زن از نظر همسرداري؛ خواه حلال باشد خواه حرام، نشر حرمت ميکند؛ اما اگر اين شير بدون نکاح در پستان او جاري شد، آن شير نشر حرمت نميکند. «و يکره أن يسترضع مَن ولادتها عن زني و روي أنه إن أحلها مولاها فِعْلها طاب لبنها و زالت الكراهية و هو شاذّ»؛[9] حالا اگر اين کسي که زنا کرد، کنيز يک مالکي بود و در اثر زنا شيردار شد و مولاي او اين کار او را عفو کرد و بخشيد، اين شير او پاک ميشود و کراهت برطرف ميشود. بنا بر اين روايت، مرحوم محقق اصل فتوا را نقل کرد، بعد فرمود: «و هو شاذّ» که چگونه زناي قبلي با اجازه بعدي حل ميشود! حالا وقتي به آن روايت رسيديم، اگر سند آن درست بود و مورد عمل اصحاب قرار گرفت، اين ميتواند قابل توجيه باشد كه آيا اين شبيه مسئله عقد فضولي است که اگر کسي بدون اذن مولا خودش اين کار را کرده است، بعد مولا اجازه بدهد، اين اذن لاحق اثر خودش را کرده و اين حلال ميشود؛ حالا اين را بعد از نقل آن روايت ميخوانيم. اينها بيان احکام و آداب فقهي است که مرحوم محقق در بخش دوم ذکر کردند. بخش سوم که مربوط به احکام رضاع است آن را بعد ذکر ميکنند.
پرسش: شوهر دارد يا ندارد؟ زني که از راه زنا شيردار شده است، صاحب مرد، صاحب همسر هست يا نه؟
پاسخ: صاحب فحل واحد بايد باشد؛ چه حلال چه حرام. اگر دو جا زنا داده باشد، اين نه؛ يا يکياش زنا باشد و يکي از شوهر اصلي، نه! فحل بايد فحل واحد باشد.
روايتي که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در وسائل، جلد بيست و يکم نقل کرد، اين روايتها متعدد است: يک باب مربوط به مستحبات است که اين زن شيرده اوصافش چه باشد؟ چهار باب مربوط به مکروهات است که زن شيرده بايد از آن اوصاف منزّه باشد. وسائل، جلد 21 صفحه 462 باب 75 از ابواب احکام اولاد است. اولين روايت را مرحوم کليني[10] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ علَيَْهِ السَّلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ ـ وَلَدَت مِنَ الزِّنَي أو ـ وَلَدَت مِنَ الزِّنَي هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يُسْتَرْضَعَ بِلَبَنِهَا قَالَ لَا يَصْلُحُ وَ لَا لَبَنِ ابْنَتِهَا الَّتِي وُلِدَتْ مِنَ الزِّنَي»؛ اين سؤال ميکند که آيا زني كه از راه زنا به دنيا آمده؛ يعني خود اين دايه زنازاده است، ميشود او را به عنوان دايه انتخاب کرد يا نه؟ يا اگر زني زنا داد و اين شير متعلق به اين زنازاده است از آن شير ميتوان استفاده کرد و آن زن را دايه قرار داد يا نه؟ هر دو مورد سؤال است؛ وجود مبارك علي بن جعفر از وجود مبارک برادرش موسي بن جعفر(سلام الله عليهما) ذکر کرده است. «سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ وُلِدَتْ مِنَ الزِّنَي»؛ يعني خود اين دايه زنازاده است، يک؛ يا «وَلَدَت مِنَ الزِّنَي»؛ يا از راه زنا مادر شد، اين دو. «هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يُسْتَرْضَعَ بِلَبَنِهَا قَالَ لَا يَصْلُحُ». درست است که «لَا يَصْلُحُ» مثل «لا ينبغي» در بعضي از مواقع نسبت به احکام لزومي به کار برده شد؛ ولي ظهوري آنچنان در حرمت ندارد. حضرت فرمود: «لَا يَصْلُحُ»، يک؛ «وَ لَا لَبَنِ ابْنَتِهَا الَّتِي وُلِدَتْ مِنَ الزِّنَي»، آن هم «لَا يَصْلُحُ» اين ميشود مکروه.
روايت دوم را که مرحوم کليني[11] «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) نقل کرد اين است که فرمود: «لَبَنُ الْيَهُودِيَّةِ وَ النَّصْرَانِيَّةِ وَ الْمَجُوسِيَّةِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ وَلَدِ الزِّنَي وَ كَانَ لَا يَرَي بَأْساً بِوَلَدِ الزِّنَي إِذَا جَعَلَ مَوْلَي الْجَارِيَةِ الَّذِي فَجَرَ بِالْمَرْأَةِ فِي حِلٍّ»؛[12] فرمود: شير زن يهودي، زن مسيحي، زن مجوسي نزد من از شير زن زانيه محبوبتر است؛ «وَ كَانَ لَا يَرَي بَأْساً بِوَلَدِ الزِّنَي» و اگر يک کسي زنا کرد؛ يعني کنيزي زنا کرد، مولاي اين کنيز آنها را در حِل قرار داد، اين «لَا يَرَي بَأْساً بِوَلَدِ الزِّنَي إِذَا جَعَلَ مَوْلَي الْجَارِيَةِ الَّذِي فَجَرَ بِالْمَرْأَةِ فِي حِلٍّ»؛ اگر مولا بعد اجازه بدهد، اين ديگر عيب ندارد. اين همان روايتي است که مرحوم محقق ميفرمايد «شاذّ».[13] سرّ شذوذش اين است که زنا که عمل محرَّم است واقع شده است، اين فقط با توبه آن شخص حل ميشود، اين نظير تصرف غصبي نيست که اگر مولا اجازه بدهد برطرف بشود. تصرف غصبي يک حکم محرَّمي دارد، «حقّ الناس» است و اين «حقّ الناس» با اذن مالک برطرف ميشود؛ اما مسئله زنا «حق الله» است كه با رضايت حل نميشود. اين است که محقق فرمود اين روايت شاذّ است؛ اما مرحوم شهيد در مسالک[14] و بزرگان ديگري که بعد از او آمدند، شايد قبل از او هم اين فكر را داشتند، گفتند به اينکه اگر اين روايت از معصوم(سلام الله عليه) صادر شده و فقهاي بزرگي هم اين را تلقّي به قبول کردهاند، معلوم ميشود که بعضي از «حقوق الله» با رضاي بعدي حل ميشود، ما چه دليلي داريم که بگوييم خدا نميبخشد؟! اگر چنانچه خود ذات اقدس الهي به مولاي اين أمه يا عبد اجازه داد که او را در حِل قرار بدهد، بعد خود خداي سبحان هم عفو بکند، اين چه دليلي بر منع است؟ عمده اين است که اين روايت صحيح باشد و مورد اعراض اصحاب نباشد، ميشود به آن عمل کرد؛ پس اين «هو شاذّ» که محقق در متن دارد، اين موردِ نقد بعضي از آقايان قرار گرفت.
روايت سوم اين باب که باز مرحوم کليني[15] از علي بن ابراهيم «عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ سَعْدِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام» نقل کرد اين است که «فِي الْمَرْأَةِ يَكُونُ لَهَا الْخَادِمُ قَدْ فَجَرَتْ يُحْتَاجُ إِلَي لَبَنِهَا قَالَ مُرْهَا فَلْتُحَلِّلْهَا يَطِيبُ اللَّبَنُ»؛[16] اين زن مثل اينکه کنيزي بود و آلوده شد، جميل ميگويد به وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) عرض کرديم اين زن الآن شيرده است، ـ آن روزها ميدانيد که نيازي بود به دايه، شيرهاي مصنوعي و غذاهاي مصنوعي و اين چيزها که نبود؛ لذا به دايه خيلي احتياج داشتند ـ به حضرت عرض کردند که اين زن شيردار است و ميتواند دايه خوبي باشد و به شير او احتياج است؛ ولي سابقه سوء دارد چکار بکنيم؟ فرمود به مولاي او بگوييد که او را عفو کند و او را در حِل قرار بدهد، آن وقت شيرش پاک ميشود، «فِي الْمَرْأَةِ يَكُونُ لَهَا الْخَادِمُ قَدْ فَجَرَتْ» اين كنيز با اين خادم آلوده دامن شد فعلاً «يُحْتَاجُ إِلَي لَبَنِهَا» به اين دايه احتياج هست چکار کنيم؟ حضرت فرمود: «مُرْهَا فَلْتُحَلِّلْهَا يَطِيبُ اللَّبَنُ»؛ به آن شخص بگوييد که عفو کند از اين حرمت الهي، شير او پاک ميشود.
روايت چهارم اين باب که «مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحَلَبِيِّ» نقل کرد، گفت به امام صادق(سلام الله عليه) عرض کردم که «امْرَأَةٌ وُلِدَتْ مِنَ الزِّنَي» «أو وَلَدَت مِنَ الزِّنَي» هر دو قسم آن مشمول اين حکم است؛ «أَتَّخِذُهَا ظِئْراً» او را ما به عنوان دايه بگيريم؟ «قَالَ لَا تَسْتَرْضِعْهَا» او را به عنوان دايه نگيريد «وَ لَا ابْنَتَهَا»[17] هيچکدام از آنها را؛ نه او را و نه آن دختر اگر بزرگ شد و شيردار شد، او را به عنوان دايه انتخاب بکنيد!
روايت پنجم اين باب که مرحوم کليني[18] «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ» نقل کرد اين است که گفت: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلام عَنْ غُلَامٍ لِي وَثَبَ عَلَي جَارِيَةٍ لِي فَأَحْبَلَهَا فَوَلَدَتْ»؛ اين شخص يک غلامي و يک کنيزي داشت، اين غلام با آن کنيز رابطه نامشروع برقرار کرد و آن کنيز شيردار شد «وَ احْتَجْنَا إِلَي لَبَنِهَا»، ما فعلاً به يک دايهاي احتياج داريم، ميشود از شير اين زن استفاده کرد يا نه؟ عرض کرد: «فَإِنْ أَحْلَلْتُ لَهُمَا مَا صَنَعَا أَ يَطِيبُ لَبَنُهَا قَالَ نَعَمْ»؛[19] خود اين شخص عرض کرد که اگر ما او را در حِل قرار بدهيم، شير او پاک ميشود يا نه؟ معلوم ميشود فضولي يک حوزه وسيعي دارد. تا حال ما آنچه که از فضولي خوانديم و شنيديم مسايل مالي بود؛ اما چنين چيزي را تا حال ما نشنيديم که يک کسي خلاف شرع انجام بدهد، مادر بشود، چون کنيز است يا غلام است، يکي پدر بشود، يکي مادر بشود از راه زنا، و مولاي آنها حلال کند به نحو اينکه اجازه کاشف باشد، اين بشود حلال! ما چنين چيزي نشنيديم. مرحوم محقق(رضوان الله عليه) ميفرمايد: «و هو شاذّ». حالا ميدانيد در مسئله تعبّد، عمده اين است که آدم مطمئن باشد که اين از معصوم رسيده است و فقهايي که در صدر اول بودند اعراض نکردند؛ معلوم ميشود که کارشناسي کردند، بقيه جاي تعجب نيست؛ البته شاذّ است، کم است؛ اما اين شذوذ باعث عدم حجيت آن نيست، ملاحظه فرموديد چندتا روايت است در اين زمينه. نظام الهي اينطور است مادامي که ما در دنيا هستيم، اين «يُبدّل السيّئات بالحسنات»،[20] گاهي با توبه اينطور ميشود، گاهي با گذشت صاحب حق اينجور ميشود. اين «يُبدّل السيّئات بالحسنات» يعني چه؟ مادامي که در عالَم طبيعت هستيم شما ميبينيد اين کود بدبو به صورت بهترين گُل در ميآيد و معطّر ميشود! يک انسان بدبو با توبه به صورت يک رايحه در ميآيد! اين جاي تعجّب نيست، عمده آن است که اين را معصوم فرموده باشد. در دنيا؛ گاهي عفو است، گاهي صَفح است، گاهي تخفيف است، گاهي توبه است، گاهي پوشاندن است که خدا ستّار عيوب است، کَفّار سيئات است، اين يعني ميپوشاند؛ اما يک وقتي تبديل بکند سيئه را به حسنات «يَا مُبَدِّلَ السَّيِّئَاتِ حَسَنَاتٍ»،[21] چيزي ديگر است! در عالم طبيعت شما ببينيد اين همه کودهاي بدبو بعد به صورت گُل در ميآيد، مادامي که ما در عالم طبيعت هستيم اين ممکن است. اگر چنانچه امام معصوم فرمود با رضايت «مَن لَهُ الحق» اين آلوده طيب ميشود، جا براي تعجّب و مانند آن نيست.
پرسش: ...
پاسخ: چون خود ذات اقدس الهي «مُبدّل السيّئات بالحسنات»، چه «حق الله»، چه «حق الناس»! کسي که گناه کرده چه «حق الله» باشد، چه «حق الناس» باشد، اگر «حق الناس» را داده و توبه هم کرده، حالا «حق الناس» را ندارد بدهد! و توبه هم کرده، ديگر «يَا مُبَدِّلَ السَّيِّئَاتِ حَسَنَاتٍ». يک وقتي ميگوييم که خدا «رافع خطيئات» است، «ستّار العيوب» است، اينها سر جايش محفوظ است؛ يک وقتي ميگوييم سيئه را حسنه ميکند، اين همه کودهاي بدبو را دارد گُل ميکند، چه کسي دارد گُل ميکند؟ آدم وقتي از کنار لجن رد ميشود بيني خودش را ميگيرد! چند روز بعد که به صورت گُل درآمده به بيني خود نزديک ميکند، همين بود! پس ميشود ذات اقدس الهي سيئه را حسنه بکند، اين راه باز است. خود گوهر ذات آدم هم همينطور است. يک انسان کافر که توبه ميکند چگونه ميشود؟ اين فرمود اينها «رِجسٌ»، ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[22] يا ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ﴾،[23] ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾،[24] رجس هست، نجس هست، بعد با توبه همين ميشود «المؤمن طيب»؛ پس ميشود. خود اين شخص رجس و نَجَس بود ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ آن نجاست معنوي که بدتر از نجاست ظاهري است. فرمود: اين طيب ميشود. بنابراين اينکه فرمودند شاذّ است؛ يعني کم است، بله درست است، اينجور روايت را ما تا به حال نشنيديم! اما اگر بخواهيم با همين بگوييم مثلاً نميشود عمل کرد، اين تام نيست.
پرسش: سخن از توبه در روايات نيست!
پاسخ: سخن از توبه لازم نيست، اگر توبه باشد که خودش «بيّن الرّشد» است؛ اما «مَن بيده الحق» که مولاي اوست رضايت داده است. نکاح چهار قسم است: يا عقد دائم است يا عقد منقطع يا مِلک يمين يا تحليل؛ آنجا عقد نميخواهد، صيغه نميخواهد، همينکه مولا بگويد اين براي شما؛ مثل همين ظرفي که كرايه ميدهند، يا فرش کرايه ميدهند. اگر مولا بگويد روي اين فرش بنشينيد استفاده کنيد، ديگر صيغه و عقد و اينها نميخواهد.
پرسش: اينها «حق الله» نيست، بلكه «حق الناس» است!
پاسخ: در خود محدوده «حق الله» هم اگر اين چهارتا نباشد، باز ميشود زنا. اين را شارع مقدّس، مثل اينکه «أنکحتُ» را ميگويد عامل حلّيت است، «رَضيتُ» را هم ميگويد عامل حلّيت است، چون اينچنين نيست که «حق الناس» را اين شخص از خانه پدرش آورده باشد، اين را «الله» به او داده است؛ اگر ذات اقدس الهي به او داده، محدوده آن را هم مشخص کرده است، با تحليل يک زن براي مرد حلال ميشود مثل فرش، اين مال است، در مسئله عبيد و إماء اين مال است. حالا اگر چنانچه ما چنين کاري درباره احرار داشته باشيم، بله هم سابقه ندارد و هم با ساير احکام سازگار نيست؛ اما درباره عبيد و إماء با ساير احکام سازگار است، چون يکي از امور چهارگانه حلّيت نکاح مصطلح، مسئله تحليل است. اگر چنانچه خود اين مالک به مردي بگويد اين كنيز بر شما حلال است يک ماه، اين ميشود حلال، اين كنيز در حد کالاست. اگر درباره اين دايه حضرت فرموده باشد اين کار مثل فضولي است؛ فضولي در مسئله مال، اجازه لاحق کار اذن سابق را ميکند، اينجا هم همينطور است. بنابراين اينجا که مرحوم محقق فرمود: «هو شاذّ»، اگر از نظر مورد باشد، بله چنين چيزي کم است؛ اما بخواهد با اين بگوييد، قابل عمل نيست. نقد مرحوم صاحب مسالک و اينها بر او وارد است.
پرسش: ...
پاسخ: چندتاست، هم صحيحه است، هم حسنه است؛ غالب اينها مرحوم کليني از علي بن ابراهيم «عن أبيه»، بعضيهايش صحيحه است، بعضيهايش حسنه است. اين باب 75 بود.
در باب 76 دارد که استرضاع يهوديه و نصرانيه و مجوسيه مکروه است، مرحوم کليني[25](رضوان الله عليه) «عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام قَالَ لَا تَسْتَرْضِعِ الصَّبِيَّ الْمَجُوسِيَّةَ»؛ اين «لا تسترضع للصّبي المجوسية» بايد باشد. آنچه که در اين نسخه آمده «لَا تَسْتَرْضِعِ الصَّبِيَّ» است؛ ولي در نسخ مصحّح همان «لا تسترضع للصّبي» است که بايد «للصّبي» خوانده بشود. «وَ تَسْتَرْضِعُ لَهُ الْيَهُودِيَّةَ وَ النَّصْرَانِيَّةَ وَ لَا يَشْرَبْنَ الْخَمْرَ يُمْنَعْنَ مِنْ ذَلِكَ»؛[26] اين چند جمله است، فرمود به اينکه براي دايه کودک مجوسي را انتخاب نکنيد؛ اما يهودي و نصراني را انتخاب بکنيد و اينها شراب ننوشند و جلو شرابخواري اينها را هم بگيريد. مستحضريد اهل کتاب ذاتاً پاکاند، گرچه مشهور فتوا به نجاست اينها دادند. فرمود اگر کسي دوش بگيرد و از استخر در بيايد، اين پاک است ذاتاً، در اثر ابتلا به نجاستهاي عرضي آلودهاند، ذاتاً اهل کتاب مثل مشرک نيستند، گرچه فتواي بسياري از فقهاء(رضوان الله عليهم) اين است که اهل کتاب مثل مشرکين نجس هستند؛ در حالي که اينچنين نيست. ﴿طَعامُكُمْ﴾،[27] «طعام» را مرحوم صاحب جواهر[28] و اينها حمل کردند به جو و گندم خشک، نه طعام! در همان اوايل در مدينه از همين آيات استفاده شد؛ غذاي آنها را بخوريد، آنها به شما غذا بدهند. ذاتاً اينها مثل مشرک نيستند که نجس العين باشد، البته در اثر ابتلا به نجاسات ديگر، بله نجس هستند و اگر از دوش گرفتن در بيايند، يا از استخر دربيايند پاک هستند و اگر مواظب باشند که شراب و خنزير چيزي مصرف نکنند مانند ديگران پاکاند. آن نجاست معنويشان البته سرجايش محفوظ است؛ اما معروف اهل کتاب را نجس ميدانند. بر فرض که اينها نجس باشند، شير مادامي که در پستان است چون باطن است حکم نجاست را ندارد؛ مثل خود بول بدن انسان است كه مادامي در باطن است که نجس نيست، وقتي خارج شد ميشود نجس. اين شير مادامي که در پستان است نجس نيست، چون ميگويند اگر شما ميگوييد دايه شدنِ زن مجوسي، زن يهودي مکروه است، خوراندن شير نجس، مايع نجس به کودک جايز نيست، چگونه اين را فتوا ميدهيد؟! پس اين مکروه نميتواند باشد! پس آنچه که در درون پستان است که نجس نيست. اگر امتساس باشد؛ يعني از درون به درون باشد اين هم كه نجس نيست. بنابراين درباره خود شير فتوايي ندادند به اينکه اين را به کودک نخورانند، همينهايي که قائلاند به نجاست کافر، ميگويند شير مادامي که در پستان اوست نجس نيست و اگر امتساس شد از باطن به باطن آن هم راه ديگر است. به هر تقدير در روايت باب 76 فرمود به اينکه اينها عيب ندارد؛ ولي از شرب خمر بايد منع بشوند.
روايت دوم که مرحوم کليني[29] «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلام» نقل کرد اين است که «لَبَنُ الْيَهُودِيَّةِ وَ النَّصْرَانِيَّةِ وَ الْمَجُوسِيَّةِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ وَلَدِ الزِّنَي الْحَدِيثَ»؛[30] اين نشان ميدهد که مثلاً آن مکروه است، اين کراهت را نميرساند.
روايت سوم اين باب که مرحوم کليني[31] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَي الْكَاهِلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام» نقل کرد. عبد بن هلال ميگويد که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) سؤال کردم: «سَأَلْتُهُ عَنْ مُظَاءَرَةِ الْمَجُوسِيِّ» نه مظاهره؛ «ظئر»؛ يعني دايه. «مظاءره مجوسي»؛ يعني با او به عنوان دايه گفتگو بکنيم. مهموز است نه با «هاء»؛ «عَنْ مُظَاءَرَةِ الْمَجُوسِيِّ قَالَ لَا»؛ آنها را به عنوان دايه نگيريد. «وَ لَكِنْ أَهْلُ الْكِتَابِ»؛[32] اين به حسب ظاهر نهي است؛ ولي به قرينه روايات گذشته معلوم ميشود که کراهت مجوسي بيش از کراهت اهل کتاب است. آنها هم اهل کتاب هستند.
روايت چهارم اين باب که وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «إِذَا أَرْضَعُوا لَكُمْ فَامْنَعُوهُمْ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ»؛[33] اگر يک وقتي دايه يهودي بود، يا مجوسي بود، يا مسيحي بود، ديگر نگذاريد شراب بنوشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آنها مشکل سياسي داشتند و امروز هم دارند که ﴿لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلي خائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾؛ «و أقرب الناس اليكم» مسيحيت هستند؛ الآن شما ببينيد که اينها دست به دست هم دادند، هر دو شدند استکبار! در همان آيه دارد که ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري﴾.[34] اين گاهي در اثر ارتباطات سياسي، يکي عوض ميشود، يکي کم ميشود؛ اينچنين نيست که اين يک حکم ابدي و ازلي باشد. گرچه «اليوم» خيلي از يهوديها هستند که در داخل کشورند و با نظام هماهنگ هستند، گروهي به عنوان صهاينه با استکبار مسيحي دست به دست هم دادند، اينها «علي حدّه» هستند. الآن ميبينيد که همانها هستند که با اين يک کاسه دارند زندگي ميکنند. اينچنين نيست اين يک حکم فقهي دائمي باشد، يک حکم سياسي مقطعي است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، اينکه اصل جواز را ميرساند «مع الکراهة». زنها آيا مثل مردهاي آنها اين خُلق و خوي سياسي را هم دارند، مثل مردها مکّار هستند يا نه؟ اين يک بحث ديگري است؛ ولي از نظر مسئله رضاع، فرمودند به اينکه اين دو گروه، نه آن گروه نژادپرست، اينها بهتر از مجوسي هستند.
روايت ششم[35] و هفتم[36] اين باب هم همينطور است؛ منتها فرمودند از شرب خمر جلوگيري کنيد. آنوقت روايت باب 77 و 78 را ـ إنشاءالله ـ بايد فردا بخوانيم که درباره ناصبي است و درباره أعمش و اينهاست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص226.
[2]. سوره نساء، آيه23.
[3]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص228.
[4]. الکافي(ط-الاسلاميه)، ج1، ص11.
[5]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت478.
[6]. سوره زمر، آيه73.
[7]. جواهر الکلام في شرح شرائع الإسلام، ج29، ص307 و 308.
[8]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص226.
[9]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص228.
[10]. الکافي(ط ـ الإسلامية)،ج6، ص44.
[11]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج6، ص43.
[12]. وسائل الشيعة، ج21، ص462.
[13]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص228.
[14]. مسالک الأفهام إلي تنقيح شرائع الإسلام، ج7، ص242 ـ 244.
[15]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج6، ص43.
[16]. وسائل الشيعة، ج21، ص463.
[17]. وسائل الشيعة، ج21، ص463.
[18]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج6، ص43.
[19]. وسائل الشيعة، ج21، ص463.
[20]. سوره فرقان، آيه70؛ ﴿يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ﴾.
[21]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج97، ص416.
[22]. سوره توبه، آيه28.
[23]. سوره حج، آيه30.
[24]. سوره مدثر، آيه5.
[25]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج6، ص44.
[26]. وسائل الشيعة، ج21، ص464.
[27]. سوره مائده، آيه5؛ ﴿حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾.
[28]. جواهر الکلام في شرح شرائع الإسلام، ج6، ص43.
[29]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج6، ص43.
[30]. وسائل الشيعة، ج21، ص464.
[31]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج6، ص42.
[32]. وسائل الشيعة، ج21، ص464.
[33]. وسائل الشيعة، ج21، ص464 و 465.
[34]. سوره مائده، آيه82.
[35]. وسائل الشيعة، ج21، ص465.
[36]. وسائل الشيعة، ج21، ص465.