أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
از این منظر که مرحوم محقق سهام وراث را دارند توزیع میکنند و طبقات آنها را مشخص میکنند، غالب روایات برابر همان موجبات ارث و موانع ارث صادر شده است. برخی از روایات مطابق با آن طبقات یاد شده در مقدمات ارث نیست این یا محمول است بر تقیّه در افتا که حجت نیست یا محمول است بر تقیّه در مقام عمل که فتوا به تقیّه است نه فتوای تقیّهای! این حجت است مثل حکم تیمّم را دارد واقع ثانوی است در موارد اضطرار اثر دارد نظیر اصل عملی و امثال اصل عملی حجت است و آن این است که در بین این انساب هر کدام طبقات یا طبقه خود را دارند با بودِ طبقه قبلی طبقه بعدی جمع نمیشود. در بین اسباب نسبت به خود اسباب «بعضها» با «بعض» طبقهبندی است چهار طبقه است: طبقه اول زوجین است، بعد ولای عتق است، بعد ولای ضامن جریره است و بعد امام، هیچ طبقهای با طبقه قبلی جمع نمیشود اما در بین طبقات چهارگانه اسباب این با همه طبقات انساب جمع میشود یعنی زوجین هم با طبقه اول جمع میشوند، هم با طبقه دوم و هم با طبقه سوم، هیچ چیزی اینها را منع نمیکند، چه اینکه در انساب والدین با أولاد هستند با إخوه هستند جمع میشوند حالا اگر فرزند نبود برادر بود والدین با او جمع میشوند منتها با بودِ والدین نوبت به أجداد نمیرسد.
روایتهایی که قبلاً از باب هفت و هشت ابواب «میراث الأبوین و الأولاد» یعنی کتاب شریف وسائل جلد 26 از صفحه 110 به بعد خواندیم به روایت سوم و چهارم این باب رسیدیم که غالب این روایات باب هفت و هشت ابواب «میراث الأبوین و الأولاد» مطابق با همان ضوابط یاد شده است به استثنای یکی دو تا روایت که یا تقیّه در افتا است که حجت نیست یا فتوا به تقیّه در مقام عمل هست که حجت است منتها واقع اضطراری است.
روایت سه این باب را که مرحوم صدوق ـ متأسفانه ـ برابر آن برداشتی که داشتند فتوا دادند و بزرگان دیگر گفتند «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» نه معنایش این است که اینها هستند آنها ارث نمیبرند بلکه معنایش این است در صورتی که آنها نباشند. با این عبارت «وَ لَا وَارِثٌ مِنْ الْأَوْلَادِ لِلصُّلْب» مرحوم صدوق استدلال کرد که ولدِ ولد با بودن أبوین ارث نمیبرند. ولدِ ولد یعنی نوه با أبوین ارث نمیبرند تنها ولدِ صُلبی با أبوین ارث میبرند لکن این استدلال تام نبود.
روایت این بود در صفحه 110 مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) از «عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ عَلَیه السَّلام» وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) نقل کرد که «بَنَاتُ الِابْنَةِ» یعنی نوه دختری «یَقُمْنَ مَقَامَ الْبَنَات» قائم مقام مادرهایشان میشوند چه وقت؟ «إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ» چون اینها در مرحله بعد هستند، گرچه در طبقه أولیٰ هستند ولی محجوب به أولاد صلبی هستند. فرمود: «بَنَاتُ الِابْنَةِ یَقُمْنَ مَقَامَ الْبَنَاتِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» این «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» معنایش این است که نباشد، نه اینکه دیگری ارث نمیبرد. «وَ بَنَاتُ الِابْنِ یَقُمْنَ مَقَامَ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ أَوْلَادٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ»[1] اگر وارثی غیر از اینها باشد آنها هم سهم میبرند.
مرحوم صدوق اینطور استدلال کرد: «اسْتَدَلَّ بِهِ الصَّدُوقُ عَلَی أَنَّ وَلَدَ الْوَلَدِ لَا یَرِثُ مَعَ الْأَبَوَیْنِ وَ لَیْسَ بِصَرِیحٍ فِی ذَلِکَ وَ خَالَفَهُ الشَّیْخُ وَ غَیْرُهُ» مرحوم شیخ طوسی و غیر شیخ طوسی با این فتوای مرحوم صدوق موافق نیستند «وَ حَمَلُوا قَوْلَهُ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ عَلَی أَنَّ الْمُرَادَ بِهِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ الِابْنُ الَّذِی یَتَقَرَّبُ ابْنُ الِابْنِ بِهِ أَوِ الْبِنْتُ الَّتِی تَتَقَرَّبُ بِنْتُ الْبِنْتِ بِهَا وَ لَا وَارِثٌ مِنْ الْأَوْلَادِ لِلصُّلْبِ غَیْرَهُ» در این صورت است که نوه ارث میبرد، معنایش این نیست که اگر پدر و مادر هم داشته باشد ارث نمیبرند، معنای آن این نیست، این یک گونه حمل؛ «وَ یُمْکِنُ أَنْ یُرَادَ بِهِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ وَلَدٌ وَ لَا وَلَدُ وَلَدٍ أَقْرَبُ مِنْ أَوْلَادِ الْأَوْلَاد»، این هم یک حمل دیگر؛ یعنی اگر غیر از اینها کسی دیگری نباشد که أقرب باشد اینها ارث میبرند، این کاری ندارد و نمیخواهد بگوید که اگر پدر و مادر باشند نوه ارث نمیبرد بلکه میخواهد بگوید که اگر نزدیکتر از اینها نباشند ارث نمیبرند. «أَوْ یُرَادَ بِهِ إِذَا لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُ» در این حال «وَرِثَ وَلَدُ الْوَلَدِ الْمَالَ کُلَّهُ»، «وَ إِنْ کَانَ لَهُ أَبَوَانِ شَارَکَهُمَا فِیهِ» اگر پدر و مادر باشند شریکاند، نمیخواهد نفی بکند، «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» معنایش این نیست که با بودِ اینها کسی ارث نمیبرد، خیر! «وَ الَّذِی یَظْهَرُ أَنَّ وَجْهَ الْإِجْمَالِ مُلَاحَظَةُ التَّقِیَّة» نحوه حرف زدن ملاحظه تقیّه بود که یک مقدار روایت شفاف نیست «لِأَنَّ کَثِیراً مِنَ الْعَامَّةِ وَافَقُوا الصَّدُوقَ» را «فِیمَا تَقَدَّمَ» که با بودِ أولاد و پدر و مادر اینها ارث نمیبرند «کَمَا نَقَلَهُ الْکُلَیْنِیُّ وَ غَیْرُهُ».
مرحوم شیخ در نهایه فرمود: «ذَکَرَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّ وَلَدَ الْوَلَدِ مَعَ الْأَبَوَیْنِ لَا یَأْخُذُ شَیْئاً» ـ منظورشان از «بَعْضُ أَصْحَابِنَا» مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) است ـ «وَ ذَلِکَ خَطَأٌ لِأَنَّهُ خِلَافٌ لِظَاهِرِ التَّنْزِیل» چون تنزیل دارد أولاد، أولاد، نوه را هم شامل میشود. همانطوری که در مَحرمیت و در حرمت نکاح، أولاد که گفتند نوه را شامل میشود در مسئله ارث هم همینطور است. هم ظاهر آیه نوه را شامل میشود و هم «وَ الْمُتَوَاتِرِ مِنَ الْأَخْبَار».[2]
اما روایت چهارم را که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) از «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «بَنَاتُ الِابْنَةِ یَقُمْنَ مَقَامَ الِابْنَةِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ» به قرینه این روایات آنها را توجیه کردند یعنی نوه ارث میبرد در صورتی که فرزند صلبی نباشد. اینکه اگر غیر از اینها وارثی نباشند معنایش این نیست که دیگران ارث نمیبرند بلکه معنای آن این است که اگر فرزند صلبی نباشد نوه ارث میبرد، همین! پس این توجیهی که این بزرگان کردند از خودشان نیست یا از شواهد دیگر نیست از خود همین روایات داخلی بر میآید که اگر از همین طبقه کسی مقدم نباشد نوبت به نوه میرسد. «إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» غیر از این نوهها، «وَ بَنَاتُ الِابْنِ یَقُمْنَ مَقَامَ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ وَلَدٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ»[3] نه اینکه دیگری حق ندارد! نمیخواهد بگوید که غیر از اینها کسی ارث نمیبرد بلکه میگوید اگر غیر از اینها کسی نبود، اینها ارث میبرند.
پرسش: ...
پاسخ: جای أولاد است چون «یَقُمْنَ» مقام آنها را، اگر شفاف فرمود نوه بجای مادر و پدر هست، عمو باشد برادر باشد.
پرسش: ...
پاسخ: شفاف است از این شفافتر! فرمود که نوه بجای پدرش است، پدر چطور است؟ با بودِ پدر عموها و عمهها و خالهها و طبقه دوم و سوم که ارث نمیبرند نوه بجای ولد صلبی است اگر نوه بجای فرزند صلبی است برادر میت باشد عموی میت باشد هر کسی میخواهد باشد، باشد.
این روایت چهارم را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد.[4]
روایت پنجم این باب که «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «ابْنُ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ مِنْ صُلْبِ الرَّجُلِ أَحَدٌ قَامَ مَقَامَ الِابْن» نوه مادامی که فرزند صلبی نباشد پدرش نباشد، عموهایش نباشند، هیچ کدام نباشند، اگر فرزند صلبی نبود نوبت به نوه میرسد. پدر او اگر باشد که به او نمیرسد، عموهای او باشند که نوبت به او نمیرسد.
پرسش: ...
پاسخ: نه، او وارث که نیست بلکه قائم مقام پدر است، اگر پدر باشد که سهمی به او نمیرسد، وقتی که همسطح او هستند إبن هست نوبت به ولد نمیرسد. «ابْنُ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ مِنْ صُلْبِ الرَّجُلِ أَحَدٌ» اگر هیچ فرزند صلبی ندارد، در این حال است که نوه بجای فرزند صلبی مینشیند. این درباره نوه پسری بود، نوه دختری هم همینطور است «وَ ابْنَةُ الْبِنْتِ إِذَا لَمْ یَکُنْ مِنْ صُلْبِ الرَّجُلِ أَحَدٌ قَامَتْ مَقَامَ الْبِنْت»[5] که مادر اوست.
روایت ششم این باب هم که باز همان مشکل قبلی را دارد، با همان توجیه قبلی حل میشود. این روایت ششم از «عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج». این أبی حمزه بطائنی همین بود که دو تا بحث داشت که گذشت. مشکل این روایت این است که این «قال» دارد یعنی فتوا است و اصلاً روایت نیست. «قَالَ بَنَاتُ الِابْنِ یَرِثْنَ مَعَ الْبَنَات»،[6] این «بَنَاتُ الِابْن» یعنی دختران پسر و نوه پسری با خالههایشان با عمههایشان که فرزند صلبیاند ارث میبرند. این در کتابهای فقهی آمده مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است که این اصلاً روایت نیست! این آقا کیست و فتوایش را از کجا گرفته است؟! این اصلاً جزء روایات نیست! چون در جوامع روایی بود ایشان هم آن فرمایش را نقل کردند.
روایت هفتم این باب «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاء» نه «معزاء»! این «مغراء» با «غین» است و اسم او هم حُمَیدِ بن مثنّای صیرفی است، کنیه او «أبی المغراء» است و اگر کسی بخواهد به رجال مراجعه کند اسم او حُمَید بن مثنّای صیرفی است. «عَن إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ سَالِمٍ الْأَشَلِّ» تا میرسد به اینکه «أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام» وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ أَدْخَلَ الْوَالِدَیْنِ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْمَوَارِیث» او میتواند حاجب باشد ولی محجوب نیست هیچ وارثی حاجب مادر و پدر نیست؛ «نعم»! گاهی از سهام أعلای اینها کم میکنند اگر إخوهای باشد طبق همان تعلیل سهم مادر از ثلث به سدس میرسد اما اینها محجوب هیچ کسی نیستند. «إِنَّ اللَّهَ أَدْخَلَ الْوَالِدَیْنِ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْمَوَارِیثِ فَلَمْ یَنْقُصْهُمَا اللَّهُ شَیْئاً مِنَ السُّدُس» کمتر از سدس نیست بیشتر از سدس هست. «وَ أَدْخَلَ الزَّوْجَ وَ الْمَرْأَةَ فَلَمْ یَنْقُصْهُمَا مِنَ الرُّبُعِ وَ الثُّمُن»[7] اینجا حدّ را مشخص کرد زوجین در بین اسباب با همه انساب جمع میشوند یعنی اگر نسب سه طبقه است؛ والدین و أولاد «و إن نزلوا»، أجداد و إخوه، أجداد «و إن علوا»، بعد طبقه سوم أعمام و عمات، أخوال و خالات، زوجین سبباند با همه اینها جمع میشوند و از سهم اینها کم نمیشود منتها اگر فرزند داشته باشند که سهم أدنیٰ را میبرند و اگر فرزند نداشته باشند سهم أعلیٰ را میبرند.
روایت هشتم این باب را که «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند این است که «بِنْتُ الِابْنِ أَقْرَبُ مِنِ ابْنِ الْبِنْت»[8] یعنی از نظر سهم نه طبقه ارثی! نوه چه نوه دختری چه نوه پسری اینها «علی وزان الواحد»اند منتها چون هر کدام سهم «مَن یتقرب به» را میبرند از این جهت نوه پسری مقدم بر نوه دختری است از نظر سهمبری نه از نظر طبقه ارث.
روایت نهم این باب که «مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْر» میگوید «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیه السَّلام» ـ اگر بزنطی باشد باید وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) باشد ـ «عَنِ ابْنِ بِنْتٍ وَ بِنْتِ ابْنٍ» من سؤال کردم که نوه دختری و نوه پسری حکم آنها چیست؟ إبن بنت باشد نوه دختری است، بنت إبن باشد نوه پسری است. حضرت فرمود: «إِنَّ عَلِیّاً عَلَیه السَّلام کَانَ لَا یَأْلُو أَنْ یُعْطِیَ الْمِیرَاثَ الْأَقْرَبَ قَالَ قُلْتُ فَأَیُّهُمَا أَقْرَبُ قَالَ ابْنَةُ الِابْنِ»[9] به سیره حضرت امیر(سلام الله علیه) تمسک میکردند فرمود حضرت امیر(سلام الله علیه) برابر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[10] عمل میکرد عرض کرد بسیار خوب ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ کدام بعض از بعضی دیگر أولیٰ است؟ فرمود «ابْنَةُ الِابْنِ» یعنی نوه پسری مقدم است و مقدم بودن او در این است که سهم بیشتری میبرد چون سهم «من یتقرب» را میبرد نه اینکه این طبقه مقدم بر آن طبقه باشد.
روایت دهم که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد خالی از نظر نیست این را از وجود مبارک«أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی عَلَیه السَّلام» نقل کرد «قَالَ سَأَلْتُه» سعد بن أبی خلف میگوید که از وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) سؤال کردم «عَنْ بَنَاتِ الِابْنَةِ وَ جَدٍّ» نوه و جدّ هست، «فَقَالَ» حضرت فرمود: «لِلْجَدِّ السُّدُسُ وَ الْبَاقِی لِبَنَاتِ الِابْنَة»[11] این ممکن است که حاجب باشد از یک نظر، ولی «علی أیّ حال» سؤال کردم از نوه دختری و جدّ، با بودنِ نوه اصلاً جدّ ارث نمیبرد جدّ در طبقه دوم است، أولاد چه صلبی چه نوهای اینها طبقه اولاند. «فَقَالَ لِلْجَدِّ السُّدُسُ وَ الْبَاقِی لِبَنَاتِ الِابْنَةِ». این روایت حمل بر تقیّه شده است.
تا اینجا پایان باب هفت است که خطوط کلی آن به لطف الهی مشخص شده است تقیّه در فتوا مشخص شده است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، چون در آن آیه آمده که اگر در هنگام توزیع میراث، ورثهای آمدند که سهم ارثی نمیبرند شما آنها را محروم نکنید ﴿وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی﴾[12] اگر هنگام تقسیم میراث از اقربا کسی آمده و «سهم الإرثی» ندارد شما مقداری را مشخص کنید.
این پایان این بحث حالا چون روز عید پُربرکت سوم شعبان است، هم به مناسبت روز عید و هم به مناسبت ماه پُربرکت شعبان یکی دو جملهای هم عرض کنیم. یک بیان نورانی حضرت سید الشهداء(سلام الله علیه) البته همه بیانات «کَلامُکُم نُورٌ»[13] که این «کَلامُکُم نُورٌ» مطلق است ولی کلمات فرق میکند مثل اینکه انوار فرق میکند. یک بیان نورانی گرچه غالب اینها از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است از وجود مبارک سید الشهداء(سلام الله علیه) است. حضرت راه سنگینی را انتخاب کرد که قیام بود! همان بیان نورانی که مرحوم کاشف الغطاء دارد، حضرت همه اینها را میدانست و میدانست که شعاع آن تا کجاست![14] بیان نورانی ایشان این است که اگر کسی مقصدی دارد مقصودی دارد هدفی دارد إلا و لابد راه او باید راه مستقیم باشد. این حرفی که برخیها درآوردند «هدف وسیله را توجیه میکند» فرمود این باطل محض است هیچ ممکن نیست از راه خلاف به مقصد صحیح برسد! هیچ ممکن نیست! این بیان نورانی این است: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ»[15] اگر کسی هدفی دارد که میخواهد دین را یاری کند، یا میخواهد کار مباح و خیری را انجام بدهد ولی از راه باطل بخواهد برود زودتر از دیگران گرفتار میشود. «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً» یعنی مقصد، از چه راهی میخواهد به آن مقصد برسد؟ «بِمَعْصِیَةِ اللَّه» از راه خلاف بخواهد به مقصدی برسد زودتر از دیگران به چاه میافتد چون دین را برای گناه وسیله قرار داده است «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَر». مکاتبی درآمده بود مانند ماکیاولی و امثال ذلک که میگفتند هدف وسیله را توجیه میکند، همین است خیال میکنند که چون مقصد ما این است از هر راهی ما میتوانیم برویم ولو حالا یا ترور باشد یا قتل باشد یا امثال ذلک باشد! این یک اصلی کلی است البته این در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم هست ولی وجود مبارک حضرت صریحاً این را به عنوان خط مشی اعلام کرد که از راه باطل نمیشود به مقصد صحیح رسید لذا هر کس در بین راه اجازه مرخصی میخواست میفرمود ما اجبار نمیکنیم هر کس میخواهد بیاید میخواهد نیاید! آن سخنرانی در مکه همینطور بود، سخنرانی در بین راه همینطور بود، خیلی این حرف است! گناه بیراهه است یعنی این وسطها چاه دارد، این وسطها هلاکت دارد، این وسطها گرگ دارد اصلاً راه نیست! «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ» این بیان نورانی سید الشهداء(سلام الله علیه) است که امیدواریم روز عید برای همه و جامعه اسلامی بابرکت باشد.
اما چون ماه پُربرکت شعبان است و خدا سیدنا الاستاد امام(رضوان الله تعالی علیه) را غریق رحمت کند! از مناجات «شعبانیه» خیلی نام میبردند! این دو جهت دارد: یکی اینکه مناجات خیلی پُربرکت و پُربار است، یکی اینکه ماه شعبان آخر سال است. کسانی که اهل فروردین و مانند آن هستند آن یک راه خاص خود را دارد صله رحم است، دید و بازدید است و عید است اما آنها که اهل سیر و سلوکاند سالشان از اول ماه مبارک رمضان شروع میشود. این بزرگان هم که میبینید برنامهها را از اول ماه مبارک رمضان شروع میکنند برای همین است. اول ماه مبارک رمضان اول سال است و ماه شعبان آخر سال است. این به چند دلیل است: هم به دلیل ادعیه و هم به دلیل روایات؛ هم در ادعیه آمده است که این «رَأسُ السَّنَة»[16] است، هم در روایات دارد که این «غُرَّةُ الشُّهُور»[17] است. درباره ماه مبارک رمضان دارد که این «رَأسُ السَّنَة» است و بعضی از روایات دارد که ماه مبارک رمضان اول سال است بعضی از روایات دارد که این غرّه شهور است در بین دوازده شهر و دوازده ماه این اولش است. برابر این تعبیرات روایی، یک؛ تعبیرات دعایی، دو؛ اول سال میشود ماه مبارک رمضان آنوقت ماه شعبان میشود آخر سال، آخر سال که شد اینهایی که اهل این راه هستند و اهل سیر و سلوکاند تمام تلاش و کوشش آنها این است که دیون خود را بدهند؛ مدام استغفار، مدام استغفار، مدام استغفار، مدام قضای صلوات و صیام چون آخر سال است و انسان سعی میکند که آخر سال بدهکاری خود را بدهد.
خدا سیدنا الاستاد مرحوم علامه را غریق رحمت کند! در جلسهای حافظ تدریس میکردند اما جلسه فلسفی و و مانند آن خیلی کم بود به یک مناسبتی ماه شعبان بود این بیت حافظ را خواندند و این را خوب تفسیر کردند حافظ دارد:
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد[18]
فرمود ماه شعبان را دریاب، برای اینکه ماه شعبان که گذشت تا شب عید فطر خبری نیست مبادا که خیال بکنیم ماه مبارک رمضان! نه، ماه مبارک رمضان ماه راه است، جایزه در «لَیْلَةَ الْجَوَائِز»[19] است اگر چیزی میدهند شب عید میدهند معلوم میشود که چه کسی جائزه دارد و چه کسی ندارد! ماه مبارک رمضان که به کسی چیزی نمیدهند فقط روزه و نماز و عبادت است، مرتّب برو برو برو! حالا از چه کسی قبول باشد و کجا نکول باشد، این در «لَیْلَةَ الْجَوَائِز» معلوم میشود لذا حافظ میگوید اگر ماه شعبان را از دست دادی، به این زودیها به دست تو نمیآید تا شب عید فطر
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
«لَیْلَةَ الْجَوَائِز» در شب عید فطر آنجاست که گفتند:
روز عید است و من مانده در این تدبیرم ٭٭٭ که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم[20]
این ثوابهای جزئی عادی است اما آن جائزههای مهمی که میدهند آن در شب عید فطر است لذا در جریان شب عید فطر و روز عید فطر گفتند این کمتر از شب قدر و روز قدر نیست برای اینکه آن جایزههایی که میدهند از این قبیل است لذا اصرار این آقایان که ماه شعبان را در یابید حالا یا با مناجات «شعبانیه» یا با علل و عوامل دیگر، برای اینکه آخر سال است و هر کسی آخر سال باید بدهیهای او مشخص بشود.
مطلب دیگر این است که این مناجات «شعبانیه» مضمونهای خیلی بلندی دارد که آنها را در یک فرصتی ممکن است که عرض بشود اما یک چیز نوبری در این مناجات «شعبانیه» است و آن این است که انسان وارد حریم ربوبیت میشود و احساس مَحرمیت میکند. من یادم نیست در هیچ ـ هیچ یعنی هیچ به نحو سالبه کلیه! ـ دعایی اینطور انسان وارد حریم خصوصی خدا بشود و اینطور با او حرف بزند! ببینید این جمله ممکن است در جای دیگر باشد ولی اگر ما بگَردیم پیدا کنیم انسان ممکن است آن جمله را با این جملهها هماهنگ کند و یک تفسیر جامعی در بیاید چون ادعیه هم «یفسر بعضها بعضا» اما اگر نباشد در همین جمله باید خیلی کار کرد. ملاحظه بفرمایید! آن مقامات «الهِی هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْکَ ... حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور»[21] اینها معرفتی است و خیلی بلند است اما حالا این جمله را ببینید! در همین جمله نورانی عرض کرد: «إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِک»[22] خدایا اگر قیامتی شد و تو خواستی آبروی ما را ببری که چرا گناه کردی؟! من هم میگویم که تو بزرگ بودی چرا نبخشیدی؟! اگر بخواهی مؤاخذه بکنی بگویی که چرا گناه کردی؟! میگویم تو که بزرگتر هستی چرا آبروی من را بردی؟! این عبارت را هیچ جا یادم نیست باشد! «إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی» اگر مؤاخذه بکنی من را «بِجُرْمِی» که چرا گناه کردی؟! من هم مؤاخذه میکنم میگویم تو چرا نبخشیدی؟! انسان اینطور وارد حریم خصوصی ربوبیت بشود؟! این چیست؟! حالا بعضیها گفتند این مخصوص خود ائمه(علیهم السلام) است بسیار خوب! مخصوص آنها باشد، مگر آنها هم حق دارند؟! ولو ائمه مگر آنها حق دارند؟! بعضی از فرازهای بلند دعای «کمیل» است که به ما میگویند شما به نیابت بخوانید چون این مقامها برای شما نیست: «هَبْنِی صَبَرْتُ عَلَی حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَی کَرَامَتِک»[23] این را ممکن است انسان بگوید برای ما نیست برای آنهاست اما این جملهای که «اگر خدایا مرا مؤاخذه کنی من هم تو را مؤاخذه میکنم» این را هیچ کسی نمیتواند بگوید تا بگویند از طرف ما نیابت بکن! اولاً اینها اهل معصیت نیستند ـ معاذالله ـ تا ما بگوییم که مثلاً آنها مؤاخذه میشوند، ثانیاً بر فرض که ـ خدای ناکرده ـ مثلاً مشغول باشند آن حریم خصوصی ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾[24] که دورباش است. چگونه میشود بندهای به او اجازه میدهند آن هم در مناجاتی که همه ائمه(سلام الله علیهم) این را دارند چون تنها وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نبود، مناجاتی که سند آن هست که مرحوم إبن طاووس در همین اقبال خود دارد که ائمه دیگر هم میخواندند. مرحوم إبن طاووس مناجات «شعبانیه» را در همین کتاب شریف اقبال دارند «إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِک» حالا «وَ انْ ادْخَلْتَنِی النَّارَ اعْلَمْتُ أَهْلَها إَنِّی أُحِبُّکَ» این هم یک فراز دیگری است اما آنطور صریحاً دهان به دهان که اگر بگویی من میگویم تو که بزرگتر بودی و آقا هستی چرا آبروی من را بردی؟! این چگونه است؟! این چه مهربانی است؟! امیدواریم که با همه ما از راه لطف و صفا عمل بکند!
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص88؛ وسائل الشیعة، ج26، ص110.
[2]. وسائل الشیعة، ج26، ص111.
[3]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص88؛ وسائل الشیعة، ج26، ص112.
[4]. تهذیب الأحکام، ج9، ص316.
[5]. وسائل الشیعة، ج26، ص112.
[6]. وسائل الشیعة، ج26، ص112.
[7]. وسائل الشیعة، ج26، ص112 و 113.
[8]. وسائل الشیعة، ج26، ص113.
[9]. وسائل الشیعة، ج26، ص113.
[10]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[11]. وسائل الشیعة، ج26، ص113.
[12]. سوره نساء، آیه8.
[13]. من لا یحضره الفقیة، ج2، ص616.
[14]. کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء(ط ـ الحدیثة)، ج3، ص113 و 114.
[15]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص373.
[16]. تهذیب الأحکام، ج4، ص333؛ إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج1، ص4.
[17]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص66؛ إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج1، ص4
[18]. دیوان حافظ، غزل164.
[19]. الأمالی، شیخ مفید، ص232؛ «فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ الْفِطْرِ وَ هِیَ تُسَمَّی لَیْلَةَ الْجَوَائِزِ أَعْطَی اللَّهُ الْعَالَمِینَ أَجْرَهُم...».
[20]. اشعار منتسب به حافظ، شماره17.
[21]. إقبال الأعمال(ط - القدیمة)، ج2، ص687
[22]. إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج2، ص686.
[23]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص847.
[24]. سوره آل عمران، آیات28 و 30.