أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در حجب ناقص فرمودند آنجا که در طبقات ارث کسی دیگری را از بعض ارث محروم میکند نه از تمام ارث، حجب أولاد حکم خاص خودش را دارد که هم نسبت به زوجین حاجباند از یک هشتم به یک چهارم یا از یک چهارم به یک دوم و هم إخوه و أخوات سهم مادر را حاجباند. مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) دو سه تا شرطی اضافه کرد که این شروط در آیه سوره مبارکه «نساء» نیست بلکه به برکت روایات حل شده است. آن شروطی که ایشان اضافه کردند عبارت از این است: فرمودند در حجب نقصان شرط آن این است که پدر زنده باشد و حاجب یا دو برادر باشد، یا یک برادر و دو خواهر، یا چهار خواهر. این قیود در آیه سوره مبارکه «نساء» نیست.
فرمایش ایشان در پایان مقدمه سوم این است که «و أما حجب الإخوه فإنهم یمنعون الأم عما زاد عن السدس» به ثلث نمیرسد. آنجا که دارد ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾[1] در صورت عدم حجب است، با بودِ حاجب فقط ﴿فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ است. «بشروط الأربعة»: شرط اول «أن یکونا» این حاجبان «رجلین فصاعدا» دو برادر یا بیشتر باشند، «أو رجلا و أمرأتین» یک برادر و دو خواهر، «أو أربع نساء» چهار خواهر. این شرط اول که از نظر عدد و نصاب حاجبان است. شرط دوم شرطی است که قبلاً هم جزء موانع ارث بود که «ألا یکونوا کفرة و لا رقا» اما «و هل یحجب القاتل» سه گروه از ارث محروماند «فیه تردد و الظاهر أنه لا یحجب» که این جزء موانع ارث است خود این حاجبان نباید «ممنوع الإرث» باشند. «الثالث: أن یکون الأب موجودا»؛ اگر پدر مُرده باشد اینها حاجب نیستند. «الرابع: أن یکونوا للأب و الأم أو للأب»؛ شرط چهارم این است که این برادرها یا أبوینی باشند یا أبی، برادر أمی باشند حاجب نیستند. «و فی اشتراط وجودهم منفصلین لا حملا تردد أظهره أنه شرط» که اگر هنوز به دنیا نیامدند محمول و حمل هستند بعید است که بتوانند حاجب باشند. «و لا یحجبها أولاد الإخوة»؛ اگر برادر نبودند برادرزادهها بودند این حق نیست که به برادرزاده برسد، این حکم است مخصوص به خود برادرزاده است و اگر هم حق باشد حقی قابل ارث است که مستحق، مقوم آن حق نباشد، مورد آن حق باشد؛ مثل خیارات مجلس و مانند آن. اگر یک حقی بود که مستحق، مقوم آن بود، این قابل ارث نیست و اگر مورد آن حق بود این قابل ارث است. اینکه حجب حق باشد یا حکم معلوم نیست که حق باشد، بر فرض حق باشد اینها مقوماند لذا فرمود «و لا یحجبها أولاد الإخوة و لا من الخناثی أقل من الأربعة»[2] که حکم آن در بحث جلسه قبل گذشت.
اما اصل آن که آیه یازده سوره مبارکه «نساء» است فقط خصوص إخوه را دارد که این إخوه حداقل جمع آن دو نفرند. گفتند آیه یازده سوره «نساء» را خیلی خوب بررسی کنند بسیاری از مسائل ارث در آن حل میشود. آغاز آن این است که ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ﴾، ﴿فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ﴾ اگر کسی مُرد فرزند نداشت ﴿وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ حداکثر سهم مادر یک سوم است. اما از اینجا مسئله حجب مطرح است. برادرها سهمی ندارند برای اینکه برادرها در طبقه دوماند و پدر و مادر در طبقه اول بنابراین با بودِ طبقه اول نوبت به طبقه دوم نمیرسد اما اینها حاجباند یعنی نمیگذارند مادر سهم أعلیٰ را ببرد ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾ در حالی که مادر هست، هیچ سهمی برای برادرها نیست ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ مادر یک ششم میبرد پس برادرها با اینکه ارث نمیبرند حاجب هستند. در اینجا فقط دارد ﴿إِخْوَةٌ﴾، حداقل جمع حالا یا سه نفر است یا دو نفر است، اگر ما روایتی نداشتیم حداقل جمع سه نفر است و اگر روایتی داریم برابر آن روایت عمل میشود. آن جمله ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ یک اصل کلی است که بیان شد. آنچه که در مسئله حجب اینجا ذکر شده، حجب نقصان نه حجب حِرمان! این است که اگر کسی بمیرد پدر و مادر داشته باشد فرزند نداشته باشد، اینها ثلث میبرند و بقیه را پدر میبرد و اگر برادر و خواهر داشته باشد اینها وارث نیستند ولی حاجب هستند مادر یک ششم میبرد. در آن روایتی که دارد اگر پدر باشد مادر سهم کمتری میبرد، آن همان استدلالی که حضرت فرمود: خدا وقتی هزینه را زیاد کرده درآمد هم باید بیشتر باشد مادر که هست هزینه را پدر تحمل میکند و چون هزینه را پدر تحمل میکند مادر باید سهم کمتری ببرد. چند تا قید برابر روایاتی که خواندیم و بعضی از روایات هم مانده باید بخوانیم اضافه شده است. اینجا قید حیات پدر نیست با اینکه مرحوم محقق در متن شرایع آورده است، اینجا قید خواهر نیست، قید اینکه چهار تا خواهر باشند کار دو تا برادر را میکنند نیست، اینجا فقط إخوه دارد و إخوه جمع أخ است أخوات را که شامل نمیشود با اینکه أخوات را شامل نمیشود حضرت فرمود اگر دو خواهر بودند و یک برادر یا چهار خواهر بودند، کار إخوه را انجام میدهند. پس چند تا قید را به وسیله روایتی که خودشان قرآن ناطقاند اضافه کردند: یکی وجود حیات پدر، یکی اینکه اگر دو خواهر باشند و یک برادر کافی است، سوم اینکه اگر چهار خواهر باشند و اصلاً برادر نباشند کافی است.
درباره این سه چهار قید چندین روایت بود که خوانده شد، بعضی از روایات ماند که تتمه بحث است و آن این است که پدر باید زنده باشد و اینکه اگر چهار خواهر بودند کار دو برادر را انجام میدهند. وسائل جلد 26 صفحه 120 باب یازده این روایاتی است که بعضی از آنها خوانده شد و بعضی از روایات هم در باب دوازده و سیزده است.
روایت پنجم که «الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنِ ابْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ الْبَقْبَاقِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل کرد این است که «فِی أَبَوَیْنِ وَ أُخْتَیْن» کسی مُرد پدر و مادر دارد، یک؛ و دو خواهر دارد، دو؛ فرمود: «لِلْأُمِّ مَعَ الْأَخَوَاتِ الثُّلُثُ» چرا سهم أعلیٰ را میبرند؟ برای اینکه أخواتاند در آیه دارد که إخوه باشند. «قَالَ لِلْأُمِّ مَعَ الْأَخَوَاتِ الثُّلُثُ» زیرا «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾[3]» نفرمود أخوات! اگر برادران داشته باشند حاجباند اما اگر خواهران باشند نه، «وَ لَمْ یَقُلْ فَإِنْ کَانَ لَهُ أَخَوَاتٌ»[4] این تعلیم فقه است به برکت آیات قرآن کریم! اگر حضرت میفرمود باید برادر باشند خواهر حاجب نیست کافی بود چه اینکه در بعضی از روایات هست اما شاگردان مخصوص را که میبیند آنها را به قرآن ارجاع میدهد، به آیات فقهی قرآن ارجاع میدهد، کیفیت استدلال آیات فقهی را به قرآن ارجاع میدهد که اینها استدلال کنند. فرمود در قرآن دارد «﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾» نفرمود أخوات. پس اگر کسی بمیرد پدر و مادر داشته باشد فرزند نداشته باشد، وقتی سه خواهر باشد حاجب نیست، یکی و دو تا هم یقیناً حاجب نیستند، چرا؟ برای اینکه در آیه یازده سوره «نساء» دارد که ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾ نه أخوات؛ منتها جمع بین روایات این است که اگر چهار خواهر باشند و چون چهار خواهر کار دو برادر را انجام میدهند، آنها هم حاجب هستند. پس فرمود «لِلْأُمِّ مَعَ الْأَخَوَاتِ الثُّلُثُ»، چرا؟ ـ او از حضرت سؤال نکرد که به چه دلیل، او دارد تعلیم میدهد اگر فرد عادی باشد مسئله فقهی را ذکر میکند اما وقتی شاگردان مخصوص باشند به آیات قرآن هم ارجاع میدهند که آنها هم از احکام فقهی استفاده کنند ـ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾ وَ لَمْ یَقُلْ فَإِنْ کَانَ لَهُ أَخَوَاتٌ». این روایت حمل بر تقیّه نیست که بعد ایشان فرمود «أَقُول» اینها حمل بر تقیّه شدند، خیر! استدلال او هم درست است. جمع بین این روایت با روایات دیگر این است که یا باید دو برادر باشند که آیه دارد، یا آنچه که نازل منزله دو برادر است که یک برادر و دو خواهر، یا چهار خواهر.
پرسش: ...
پاسخ: سرّش این است که آنها حکمت بود نه علت! تمام خصوصیات همانطوری که رقم و عدد با یک حصر ثابت نمیشود جمعاً بین روایات باید باشد، تعلیل هم «بشرح ایضاً»، تعلیل هم باید جمع بین ادله بشود؛ همانطوری که در نصاب جمع بین ادله لازم است، تعلیل هم باید که جمع بین ادله باشد.
در روایت ششم که عیاشی در تفسیر خود از «الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِک» میگوید این است که من از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم «عَنْ أُمٍّ وَ أُخْتَیْن» کسی مُرد ـ حالا خصوصیت سؤال معلوم نیست از جواب معلوم میشود ـ سؤال کرد از مادر و دو خواهر. سوال معلوم نیست که در چه زمینهای است، به قرینه جواب معلوم میشود که کسی مُرده و مادر و دو خواهر را به یادگار گذاشته است «عَنْ أُمٍّ وَ أُخْتَیْنِ». حضرت فرمود: «لِلْأُمِّ الثُّلُثُ» مادر یک سوم میبرد، چرا؟ «لِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾ وَ لَمْ یَقُلْ فَإِنْ کَانَ لَهُ أَخَوَات»[5] پس بنابراین دو خواهر کار برادر را انجام نمیدهند. آن وقت روایاتی که تفصیل داد بین یک برادر و دو خواهر یا چهار خواهر که برادر نباشد، آن حرف نهایی را میزنند.
روایت هفتم این باب که «عَنْ أَبِی الْعَبَّاس» نقل میکند، میگوید «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام یَقُولُ لَا یَحْجُبُ عَنِ الثُّلُثِ الْأَخُ وَ الْأُخْتُ»؛ یک برادر و یک خواهر، مادر را از ثلث به سدس نمیآوردند، مادر همان سهم أعلیٰ خود را میبرد که یک سوم است نه یک ششم. «لَا یَحْجُبُ عَنِ الثُّلُثِ الْأَخُ وَ الْأُخْتُ حَتَّی یَکُونَا أَخَوَیْنِ» که حداقل جمع است، یک؛ «أَوْ أَخاً وَ أُخْتَیْنِ»، دو؛ یا أربع أخوات باشد که روایات بعدی است. «فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾[6]».[7]
چند تا شرط مرحوم محقق ذکر کرد: یکی نصاب حاجبان بود، یکی وجود پدر بود. این روایت باب دوازده ناظر به این است که پدر باید موجود باشد «بَابُ أَنَّ الْإِخْوَةَ لَا یَحْجُبُونَ الْأُمَّ إِلَّا مَعَ وُجُودِ الْأَب». روایت اول را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) به اسناد خود از «عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ خُزَیْمَةَ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل میکند که حضرت فرمود: «الْأُمُّ لَا تَنْقُصُ عَنِ الثُّلُثِ أَبَداً» سهم أعلیٰ او ثلث است اگر فرزند بمیرد، «إِلَّا مَعَ الْوَلَد وَ الْإِخْوَة» که سدس میبرد، نه جمع بین ولد و إخوه لازم است! ولد باشد او ثلث نمیبرد، إخوه باشد او ثلث نمیبرد، چه موقع؟ «إِذَا کَانَ الْأَبُ حَیّاً».[8] این شرط که پدر زنده باشد که مرحوم محقق(رضوان الله علیه) فرمود از این روایت در میآید.
روایت دوم این باب را که مرحوم شیخ طوسی «عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِح» نقل کرد این است که «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام عَنِ امْرَأَةٍ مُمَلَّکَة لَمْ یَدْخُلْ بِهَا زَوْجُهَا» ازدواج کرده است ولی فرزنددار نشد. «مَاتَتْ» این زن، «وَ تَرَکَتْ أُمَّهَا وَ أَخَوَیْنِ لَهَا مِنْ أَبِیهَا وَ أُمِّهَا» این زن که شرایط او این است که هنوز فرزنددار نشد، مُرد، مادری دارد به عنوان وارث، «وَ أَخَوَیْنِ لَهَا مِنْ أَبِیهَا وَ أُمِّهَا» دو برادر أبوینی دارد، «وَ جَدّاً أَبَا أُمِّهَا وَ زَوْجَهَا» جدّ مادری دارد با شوهر؛ شوهر دارد، جدّ مادری دارد، مادر دارد و دو برادر أبوینی دارد. حضرت فرمود: «یُعْطَی الزَّوْجُ النِّصْف» چون فرزند ندارد سهم أعلیٰ را شوهر میبرد، «وَ تُعْطَی الْأُمُّ الْبَاقِی» بقیه را مادر میبرد، چرا؟ چون حاجب ندارد. جدّ چطور؟ میفرماید جدّ در طبقه دوم است در طبقه اول که نیست مادر طبقه اول است. «وَ لَا یُعْطَی الْجَدُّ شَیْئاً»، چرا؟ برای اینکه شما مگر نگفتید که جدّ أمی است! دختر این جدّ أمی، مادر این شخص است و مادر طبقه اول است «لِأَنَّ ابْنَتَهُ أُمُّ الْمَیِّتَة» دختر این جدّ، مادر این میت است و وقتی مادر باشد مادر طبقه اول است. «لِأَنَّ ابْنَتَهُ أُمُّ الْمَیِّتَةِ حَجَبَتْهُ عَنِ الْمِیرَاث»، یک؛ «وَ لا تُعْطَی الْإِخْوَةُ شَیْئاً»[9] برای اینکه سهمی ندارد. در اینجا چون پدر ندارد، إخوه حاجب نیستند.
روایت سوم این باب که مرحوم شیخ طوسی به اسناد خود «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ جَمِیعاً عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام وَ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام» نقل کرد این است که «أَنَّهُمَا قَالا إِنْ مَاتَ رَجُلٌ وَ تَرَکَ أُمَّهُ»، یک؛ «وَ إِخْوَةً وَ أَخَوَاتٍ» برادر و خواهر گذاشت، «لِأَبٍ وَ أُمٍّ وَ إِخْوَةً وَ أَخَوَاتٍ لِأَبٍ» برادر و خواهر پدر و مادری، یک؛ برادر و خواهر پدری، دو؛ «وَ إِخْوَةً وَ أَخَوَاتٍ لِأُمٍّ» برادر و خواهر مادری؛ پس سه گروه را گذاشت. «وَ لَیْسَ الْأَبُ حَیّاً» پدر هم مُرده است. فرمود: «فَإِنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ» این برادر و خواهرها هیچ کدام خودشان وارث نیستند و تلازمی هم بین حجب و ارث نیست ممکن است کسی وارث نباشد ولی حاجب باشد لذا فرمود: «وَ لَا یَحْجُبُونَهَا»، چرا؟ «لِأَنَّهُ لَمْ یُورَثْ کَلَالَةً»[10] خواهرها و برادرها که ارث نمیبرند. در اینجا حاحب نیست برای اینکه آن پدر در اینجا موجود نیست.
بعضی از روایاتی که مرحوم محقق به آن اضافه کردند که اگر لازم باشد ـ إنشاءالله ـ جلسه آینده میخوانیم که برادرها باید به دنیا آمده باشند اگر محمول باشند حمل باشند این حجب صادق نیست؛ این باب سیزده که انفصال باشد یعنی به دنیا آمده باشد هست.
حالا چون روز چهارشنبه است و ماه پُربرکت رجب است این زیارت نورانی را که مربوط به ائمه(علیهم السلام) است بخوانیم. مضمون آن خیلی بلند است ولی مستحضرید همانطوری که اینها در بحثهای فقهی جمع میکنند مطلق با مقید یا عام با خاص، روایات کلامی و اعتقادی هم همینطور است؛ اگر در روایتی مثلاً مضمون آن خیلی بلند باشد برای اینها مقامات خیلی خیلی بلند ذکر میکنند برای اینکه مبادا کسی ـ معاذالله ـ توهّم غلو یا چیزی دیگر بکند، در روایات دیگری اوضاع خودشان را شرح میدهند.
اولین باری که ما به این روایت نورانی برخورد کردیم، مرحوم آیت الله آملی پسر بزرگ مرحوم آقای شیخ محمدتقی آملی ـ که پدر و پسر هر دو باهم درس مرحوم آقا ضیاء میرفتند ـ ایشان یک سالی آمل آمده بودند تفسیر قرآن سوره مبارکه «هود» و حدیث هم أمالی مرحوم صدوق را شروع کرده بودند. این قرآن و حدیث را ایشان خیلی اصرار داشت که طلبهها باید اینها را بخوانند. أمالی مرحوم صدوق را مطرح میکردند و بخشی از تفسیر قرآن کریم را. ایشان ضمن اینکه روایاتی درباره فضیلت اهل بیت و عظمت علمی اهل بیت و مقامات اهل بیت(سلام الله علیهم) ذکر میکنند، میفرماید مبادا کسی خیال کند که ـ معاذالله ـ اینها غلو است. آن بخش پایانی دعای نورانی «عرفه» را از صحیفه سجادیه میخواندند. اولین بار ما از ایشان شنیدیم چون در آخر این دعای نورانی «عرفه» صحیفه سجادیه وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) میفرماید ما این هستیم، ما این هستیم بعد میفرماید: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»[11] فرمود این حاکم بر همه ادله است یعنی اگر فضیلتی برای اینها ذکر میشود عنایت الهی است. حالا فرض کنید شما آینهای داشته باشید که به قدر این آسمانهاست، همه آنچه را که در عالم هست را نشان میدهد؛ اما به هر حال از خودش که نیست وقتی از خودش نیست جا برای غلو نیست نباید بگوییم چگونه این همه را نشان میدهد؟! همه را نشان میدهد، آیت معنایش همین است.
این بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که مرحوم کلینی در کافی نقل میکند فرمود: «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی»[12] از من خدا آیتی بزرگتر ندارد، آیت یعنی آیت! منتها آیه و علامت و مرآت دو قسم است. در عرف که میگویند آینه، همین شیشهای است که پشت آن جیوه است و خرید و فروش میشود، این مرآت است و مرآت یعنی آلتِ دیدن چون به وسیله این شیشهای که پشت آن جیوه است شخص خودش را میبیند، این میشود مرآت یعنی آلت دیدن. اما در علوم عقلی وقتی میگویند مرآت، آن صورت را میگویند مرآت، نه این آینه شیشهای را چون آن صورت آلت دیدن صاحبصورت است نه اینکه انسان صورت خود را میبیند. پس ما یک مرآت عرفی داریم که همین شیشهای است که پشت آن جیوه است، یک مرآت روایی داریم که این همان صورتی است که در آن است، آن صورت است که صاحب صورت را نشان میدهد. حالا این صورت، آسمانها و زمین را نشان میدهد، بله نشان میدهد اینکه غلو نیست! این را عرض میکنیم برای اینکه این زیارت بلندی که در ماه پُربرکت رجب هست مبادا کسی ـ خدای ناکرده ـ در آن توهّم غلو کند. فرق نمیکند آیات «یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»،[13] روایات هم «یفسر بعضه بعضا»؛[14] هم در بحث فقهی «یفسر بعضه بعضا»، هم در بحث اخلاقی، هم در بحث کلامی، هم در بحثهای اعتقادی اینگونه است. این جمله نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در آخر دعای «عرفه» که «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّین»، این «أَنَا» یعنی ما اهل بیت، همه اینطور هستیم یعنی ذاتاً اینطور هستیم.
دو تا بیان نورانی از حضرت نقل شده است که یکی همین «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّین» است، یکی هم همان فرمایشی که بالای منبر مسجد شام فرمود در آنجا فرمود: مردم! در تمام روی زمین مردی به عظمت من نیست و درست فرمود! من این هستم، من این هستم که همهاش «أنا، أنا» است «أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنی»[15] مکه ما هستیم، مدینه ما هستیم، حرم ما هستیم، منا ما هستیم، درست فرمود! هم آن فرمایش که فرمود در تمام روی زمین مردی به عظمت من نیست درست است، هم «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» درست است؛ بله ذاتاً بخواهید حساب بکنید مخلوق از خودش چیزی ندارد اما این مرآت و آینه و خلیفه الهی است که آنها را دارد.
این میتواند جامع باشد بین روایاتی که هم خضوع و خشوع دارند، هم این روایت نورانی بلند ماه پُربرکت رجب. این روایت را مرحوم ابنطاوس(رضوان الله تعالی علیه) در اقبال نقل میکند، شیخ طوسی هم در مصباح المتهجد نقل میکند، این است که فرمود «وَ مِنَ الدَّعَوَاتِ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ مَا رَوَیْنَاهُ»؛ «ما رُوِینَاهُ» یعنی برای ما نقل کردند؛ یک وقت است که ما روایت میکنیم میگوییم «رَوَینا»، یک وقتی میگوییم نقل شده است میگویند «رُوِی»، یک وقتی میخواهیم بگوییم که برای ما روایت کردهاند میگوییم «رُوِینَاهُ». «أَیْضاً عَنْ جَدِّی أَبِی جَعْفَرٍ الطُّوسِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ» چون همین مرحوم شیخ طوسی که صاحب مصباح المتهجّد است جدّ أمّی ایشان است. «فَقَالَ أَخْبَرَنِی جَمَاعَةٌ عَنِ ابْنِ عَیَّاشٍ قَالَ مِمَّا خَرَجَ عَلَی یَدِ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ» ـ یکی از نوّاب أربعه ـ «مِنَ النَّاحِیَةِ الْمُقَدَّسَةِ مَا حَدَّثَنِی بِهِ خَیْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ کَتَبْتُهُ مِنَ التَّوْقِیعِ الْخَارِجِ إِلَیْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ادْعُ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ رَجَب» این را: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَی سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ وَ أَسْأَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ»، «فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِکَلِمَاتِکَ» حالا این زمین افتخار کند بگوید که من معدن طلا هستم! در تو قرار دادند، ذاتاً که نداری! انسان کامل اینطور است که ذات اقدس الهی به او داد، ذاتاً که ندارد. فرمود: «فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِکَلِمَاتِکَ وَ أَرْکَاناً لِتَوْحِیدِکَ وَ آیَاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتِی لَا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلِّ مَکَان» این اشراف کلی است. «یَعْرِفُکَ بِهَا مَنْ عَرَفَکَ لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ» فقط تو خالقی آنها مخلوق، تو در برابر آینه بلند ایستادهای و این آینهها تو را نشان میدهند، هر چه تو داری اینها نشان میدهند، این فضلی برای آینه نیست فضل ذاتی نیست.
خدا غریق رحمت کند مرحوم صاحب قاموس را! از علمای جنوب ایران ایشان کتابی نوشته به عنوان الأخبار الدخیلة که این را جزء اخبار دخیله دانستند.[16] خدا حفظ کند حضرت آیت الله صافی گلپایگانی را! یک جوابی دادند که اینها چه دخیلی است؟! چرا جعلی است؟! چرا شما کملطفی میکنید؟! به اینها جواب خوبی داد. آن آقا فرمود اینها سندی ندارد و اینها داخل شده است که مرحوم تستری(رضوان الله علیه) صاحب قاموس الرجال کتابی نوشته به عنوان الأخبار الدخیلة. حضرت آقای صافی(سلّمه الله) جواب مرقوم فرمودند این ذاتاً که نیست این مخلوق است خلیفه است آیه است که او را نشان میدهد، این چه جعلی است؟! چرا دخیل باشد؟!
«لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا» همه چیز در آن هست، این استثنا آمده همه چیز را بیان کرده است «إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ أَعْضَادٌ وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ أَزْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ» همه چیز را از اینها گرفتند پس معلوم میشود که آینه است، چه محذوری دارد؟! «أزواد» یعنی زائد از «زَوَدَ»، نه «زَیَدَ»! «زَیَدَ» همان زیاده است، «زَوَدَ» یعنی جلوی بیگانهها را میگیرد، حرم را حفظ میکند حریم را حفظ میکند. «یَزود، یَزود»، «یَزود» یعنی «یمنع»، «یَزید» از همان زیاده است، اینها «أزواد» هستند نه «أزیاد»! اینها مانع تحریفاند، مانع باطلگویی هستند. «فیهم [فَبِهِمْ] مَلَأَتْ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ حَتَّی ظَهَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ»؛ توحید به وسیله اینها روشن شد. «فَبِذَلِکَ أَسْأَلُکَ وَ بِمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ بِمَقَامَاتِکَ وَ عَلَامَاتِکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَزِیدَنِی إِیمَاناً وَ تَثْبِیتاً یَا بَاطِناً فِی ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِی بُطُونِهِ وَ مَکْنُونِهِ یَا مُفَرِّقاً بَیْنَ النُّورِ وَ الدَّیْجُورِ یَا مَوْصُوفاً بِغَیْرِ کُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بِغَیْرِ شِبْهٍ حَادَّ کُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِیَ کُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُود». خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را! معمولاً ماه رجب که میشد در جلسات خیلی از شرکتکنندهها این حرفها را سؤال میکردند جواب میدادند. عرض کردند که این «فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُود» چیست؟ فرمود معلوم است تمام صفات سلبیه را او ندارد. هر امر مفقود را، نفرمود هر موجود را! هر امر عدمی؛ کمال باشد کمال عدمی، وصف باشد وصف عدمی، قدرت باشد قدرت عدمی، هر چیز عدمی را ندارد، نفی در نفی اثبات است، نفرمود فاقد فلان وصفی است، فرمود فاقد هر امر عدمی هستید. فاقد امر عدمی یعنی چه؟ یعنی داری، «فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُودٍ» هستی. «لَیْسَ دُونَکَ مِنْ کُلِّ مَعْبُودٍ أَهْلَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْجُودِ یَا مَنْ لَا یُکَیَّفُ بِکَیْفٍ وَ لَا یُؤَیَّنُ بِأَیْنٍ یَا مُحْتَجِباً عَنْ کُلِّ عَیْنٍ یَا دَیْمُومُ یَا قَیُّومُ وَ عَالِمَ کُلِّ مَعْلُومٍ صَلِّ عَلَی عِبَادِکَ الْمُنْتَجَبِینَ وَ بَشَرِکَ الْمُحْتَجِبِینَ وَ مَلَائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ و البُهَمِ الصَّافِّینَ الْحَافِّینَ وَ بَارِکْ لَنَا فِی شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُکَرَّمِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنْ أَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ أَسْبِغْ عَلَیْنَا فِیهِ النِّعَمَ وَ أَجْزِلْ لَنَا فِیهِ الْقِسَمَ وَ أَبْرِرْ لَنَا فِیهِ الْقَسَم» هر قَسمی که ما یاد کردیم توفیقی بده که به آن قسم عمل کنیم. «بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَکْرَمِ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَی النَّهَارِ فَأَضَاء» روز با اذن تو روشن شد، با این اسم کلید را زدی این روشن شد. «وَ عَلَی اللَّیْلِ فَأَظْلَمَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا تَعْلَمُ مِنَّا وَ مَا لَا نَعْلَمُ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الذُّنُوبِ خَیْرَ الْعِصَمِ وَ اکْفِنَا کَوَافِیَ قَدَرِکَ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِحُسْنِ نَظَرِکَ وَ لَا تَکِلْنَا إِلَی غَیْرِکَ وَ لَا تَمْنَعْنَا مِنْ خَیْرِکَ وَ بَارِکْ لَنَا فِیمَا کَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ أَعْمَارِنَا وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَةَ أَسْرَارِنَا وَ أَعْطِنَا مِنْکَ الْأَمَانَ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِحُسْنِ الْإِیمَانِ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ الصِّیَامِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْأَیَّامِ وَ الْأَعْوَامِ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَام».[17]
امیدواریم به حق محمد و آل محمد ـ إنشاءالله ـ این دعا در حق همه مسلمین مخصوصاً عزیزان ایران ما و عزیزان مبتلا به این بیماری و مسئولین ما به برکت قرآن و عترت مستجاب بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره نساء، آیه11.
[2]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص13.
[3]. سوره نساء، آیه11.
[4]. وسائل الشیعة، ج26، ص121.
[5]. وسائل الشیعة، ج26، ص121.
[6]. سوره نساء، آیه11.
[7]. وسائل الشیعة، ج26، ص122.
[8]. وسائل الشیعة، ج26، ص122.
[9]. وسائل الشیعة، ج26، ص122 و 123.
[10]. وسائل الشیعة، ج26، ص123.
[11]. الصحیفة السجادیة، دعای47؛ «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی یَوْمِ عَرَفَة».
[12]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص207.
[13]. الکشاف, ج2, ص430؛ کامل بهایی(طبری)، ص390.
[14]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج26، ص67؛ «أن کلامهم علیهم السلام جمیعا بمنزلة کلام واحد یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً».
[15]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لإبن شهرآشوب)، ج4، ص168.
[16]. الأخبار الدخیله، ج1، ص264؛ «الثالث قوله «لا فرق بینک و بینها إلّا أنّهم عبادک و خلقک» فإنّه یقتضی تساوی الملائکة- فهم المرادون من قوله: «و آیاتک»- و إن کان اللّفظ قاصرا عنه لأنّ الملائکة لم یکونوا مقاماته تعالی بل یکون لکلّ منهم مقام منه تعالی قال تعالی حاکیا عنهم «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» مع اللّه تعالی فی جمیع صفاته تعالی غیر عنوان الخالقیّة و المخلوقیّة فیکون نظیر أن یقال: «فلان کالسلطان غیر أنّه لیس له سلطنة أی أنّه مثله فی کمالاته سوی سلطنته و هو کفر محض».
[17]. إقبال الأعمال(ط ـ القدیمة)، ج2، ص646 و 647؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص803 و 804.