30 01 2021 451158 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 56 (1399/11/11)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) بعد از اینکه در مقدمه اول و دوم از کتاب شریف شرایع، مسئله موجبات ارث، بعد موانع ارث و ملحقات به موانع را ذکر فرمودند، در مقدمه سوم به حجب رسیدند، این اصطلاح حجب یک اصطلاح فقهی است که مضمون آن از نصوص درآمده است. فرمایش مرحوم محقق این است که «المقدمة الثالثة فی الحجب، الحجب قد یکون عن أصل الإرث و قد یکون عن بعض الفرض‌»[1] حاجب گاهی نمیگذارد محجوب از اصل ارث سهم ببرد، یا از سهم اعلای آن محروم میشود. برای محجوب دو تا فرض و دو تا سهم است: سهم اعلا و سهم غیر اعلا؛ گاهی از سهم اعلا بهره میبرد، گاهی محجوب میشود به وسیله حاجب از سهم اعلا محروم میشود و سهم غیر اعلا دارد.

در تعبیرات فقهی این است که حجب گاهی حجب حِرمان است و گاهی حجب نقصان؛ حجب حِرمان این است که اصلاً نگذارد که آن محجوب از ارث سهمی ببرد، حجب نقصان این است که ارث میبرد منتها سهم أعلیٰ بهره او نمیشود. فرمودند حجب دو قسم است: حجب از اصل که همان حجب حِرمان است و حجب از «بعض الفرض» که همان حجب نقصان است. «فالأول» که حجب حِرمان باشد مانع اصل ارث باشد، «ضابطه مراعاة القُرب» این قاعده کلی است اما قرب را چه کسی تعیین میکند؟ قرآن فرمود: ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾.[2] در قرآن کریم آمده است ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ،[3] این یک؛ و معیار اولویت هم اولویت تعیینی است و معنای اولویت هم اولویت تعیینی است نه اولویت تفصیلی، این دو؛ این در دو آیه قرآن کریم که فرمود: ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ، در سوره مبارکه «نساء» فرمود درست است که ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ؛ اما ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ یعنی «لا تدرون أیّهم أولیٰ». ما گفتیم که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ، این اولویت هم اولویت تعیینی است؛ اما تعیین اولویت به دست شما نیست ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ و این سهام را دست نزنید.

«فتحصّل أنها هاهنا أموراً»: امر اول این است که بعضیها حاجباند و بعضیها محجوب؛ امر دوم این است که حجب گاهی حجب حِرمان است و گاهی حجب نقصان؛ امر سوم این است که این ترتیب در حوزه ﴿أُولُوا الأرْحَام است، بیگانه در این حوزه راه ندارد؛ امر چهارم این است که تعیین آن أولیٰ به دست خدایی است که آفریدگار اینهاست: ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾. گرچه در قرآن کریم در دو جا فرمود: ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ اما فرمود: ﴿لا تَدْرُونَ﴾، فقط این را مشخص فرمود که أولاد است و آباء است و مانند آن. لذا فقها هم «طبعاً للقرآن و السنّة» این مراحل را که میگذرانند وارد بحث ضابطه قُرب و بُعد میشوند؛ این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ آن‌که أولیٰ است کیست؟ چون اولویت، اولویت تعیینی است با بودِ أولیٰ‌، غیر أولیٰ محجوب است محروم است و اصلاً سهمی نمیبرد. لذا فرمودند ضابط آن این است که مراعات قرب بکنیم و قُرب به دست ذات أقدس الهی تعیین میشود. «و ضابطه مراعاة القرب» به ضمیمه آیه سوره «نساء» که فرمود: ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَب﴾، «مراعاة القرب» به نص است، نه به عرف و نه به دست اینکه خود شخص تشخیص بدهد نیست. «و ضابطه مراعاة القرب» این‌چنین است پس «فلا» متفرّع بر آن، خدا این‌چنین تعیین کرده است «فلا میراث لولد ولد مع ولد» با بودِ فرزند، نوه ارث نمیبرد «ذکرا کان أو أنثی حتی أنه لا میراث لابن ابن مع بنت» این را چرا تصریح میکنند؟ برای اینکه «خلافاً لبعض العامّة» یا غیر واحد از عامّه که اینها همان گرفتار فکر جاهلیاند که به دختر در بعضی از موارد ارث نمیدهند یا محروم میکنند یا محجوب به حجب نقصان. مثلاً اگر کسی دختر دارد ولی نوه پسری دارد، این نوه پسری مقدم بر دختر «بلا فصل» است! ابنِ ابن مقدم بر بنتِ «بلا فصل» است! این در فتوای آنهاست، این نشانه همان رسوبات جاهلی است. لذا فرمود نسل اول ولو دختر باشد مقدم بر نسل دوم است ولو پسر باشد. «حتی أنه لا میراث لإبن إبن» این پسرِ پسر است اما نسلِ دوم است «مع بنت» او دختر دارد ولی نوه پسری هم دارد. آنها میگویند دختر در اینجا سهمی ندارد نوه پسری چون پسر است سهم میبرد و این دختر «بلا فصل» محروم میشود. «و متی اجتمع أولاد الأولاد و إن سفلوا فالأقرب منهم یمنع الأبعد» قانون کلی این است که طبقه اول حاجب طبقه دوماند. به لحاظ طبقه، حجب حِرمان است؛ یعنی با بودِ پسر به پدر نمیرسد، با بودِ نوه به نتیجه و مانند آن نمیرسد. «و یمنع الولد من یتقرب بالأبوین أو بأحدهما کالإخوة»؛ اگر فرزند باشد برادر میت و خواهر میت از ارث محروماند، اجداد و آباء آنها هم محروماند، أعمام و أخوال هم محروماند؛ زیرا اینجا سه طبقه است: طبقه اول فقط والدین هستند با أولاد «و إن نزلوا»، در أولاد هر که باشد ولو أولاد «مع الفصل» باشد در صورتی که أولاد «بلا فصل» نباشد ارث میبرد اما در مسئله آباء اگر آباء نباشند أجداد ارث نمیبرند در طبقه اول؛ در طبقه دوم برادر و خواهرند و أجداد «و إن علوا»؛ در طبقه سوم أعمام و عمات، أخوال و خالات و مانند آن هستند.

این را نصوص به وسیله عترت که قرآن ناطقاند مشخص فرمود. در سوره مبارکه «نساء» فقط این قسمت را بیان کرد که ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصیباً مَفْرُوضاً﴾، در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾. در همین سوره مبارکه «نساء» بخش پایانی آن درباره کلاله است، این آیه نورانی را برای این میخوانیم که چون در روایات ما در همین طبقات ارث و طبقات حجب حِرمانی و حجب نقصانی راجع به کلاله اشاره شده است فرمود اینجا مثل کلاله نیست کلاله یعنی خواهران أبی یا أمی، برادران أبی یا أمی، گاهی أبیاند گاهی أمیاند گاهی أبوینیاند، بخشی از اینها در کلالهای که در آخر سوره مبارکه «نساء»، نه همه اینها، بخشی از اینها مورد سؤال قرار گرفت: ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ فِی الْکَلالَة﴾؛ گاهی خصوصیت سؤال سائل حذف میشود چون از جواب مجیب مشخص میشود ﴿یَسْتَفْتُونَکَ﴾ از چه چیزی؟ جواب مشخص است که درباره کلاله است. ﴿إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ﴾ این درباره خواهر که نصف را میبرد. ﴿وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾ همچنین برادر از خواهر ارث میبرد اگر آن فرزند ندارد. چون در طبقه اول از نظر نسب مشخص است که کیست. از نظر سبب فقط «أحد الزوجین» است؛ در بین أسباب چهارگانه که زوجیت است و ولای عتق است و ولای ضامن جریره است و امام، فقط یک سبب ارث میبرد و آن همسر است، اگر شوهر مُرد زن و اگر زن مُرد شوهر، غیر از همسر از أسباب چهارگانه هیچ کسی ارث نمیبرد.

﴿إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ﴾، ﴿وَ هُوَ﴾ یعنی آن شخص ﴿یَرِثُها﴾ خواهر خود را ﴿إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾. اگر دو تا خواهر بودند در جایی که برادر مُرد ﴿فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً﴾ کلاله بود هم برادر داشت و هم خواهر ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ﴾.[4] این آیه پایانی سوره مبارکه «نساء» در این سؤال سائل در بحث روایی آمده است که حضرت میفرماید آن جریان کلاله اینجا مطرح نیست..

حالا برسیم به روایات؛ در جریان روایات مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل جلد بیست و ششم صفحه 91 باب یک از ابواب میراث این طبقات را ذکر میکنند، باب دیگر هم هست اگر فراغت شد می‌خوانیم. روایت اول را که مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی»، این یک طریق؛ «وَ عَنْ عِدَّةٍ» نه «عَنْ عِدَّةٍ»! «وَ عَنْ عِدَّةٍ» یعنی از طریق دیگر «مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَاد» گرچه برخیها درباره سهل سخنی گفتند ولی مورد تأیید است «جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوب» یعنی چه این «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» و چه آن طریق اول. «عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ وَ غَیْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَر» امام باقر(سلام الله علیه) «قَالَ لَا یَرِثُ مَعَ الْأُمِّ وَ لَا مَعَ الْأَبِ وَ لَا مَعَ الِابْنِ وَ لَا مَعَ الِابْنَة» که اینها أنساباند «إِلَّا الزَّوْجُ وَ الزَّوْجَة» که سبب هستند. در طبقه اول نسبی در بین أسباب چهارگانه فقط زوجین یعنی «أحد الزوجین» ارث میبرند. سخن از ولای عتق و ولای ضامن جریره و سخن از امام نیست. سبب چهار درجه و چهار قسم بود، در بین أقسام چهارگانه سبب فقط یک قسم با طبقه أولیٰ جمع میشود. «لَا یَرِثُ مَعَ الْأُمِّ وَ لَا مَعَ الْأَبِ وَ لَا مَعَ الِابْنِ وَ لَا مَعَ الِابْنَة» که طبقه اول نسبیاند از باب أسباب «إِلَّا الزَّوْجُ وَ الزَّوْجَة»؛ یعنی یا زوج است یا زوجه است. «وَ إِنَّ الزَّوْجَ لَا یُنْقَصُ مِنَ النِّصْفِ شَیْئاً إِذَا لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ وَ إِنَّ الزَّوْجَةَ لَا تُنْقَصُ مِنَ الرُّبُعِ شَیْئاً إِذَا لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ فَإِنْ کَانَ مَعَهُمَا وَلَدٌ فَلِلزَّوْجِ الرُّبُعُ وَ لِلْمَرْأَةِ الثُّمُن»[5] این در قرآن کریم است که اگر کسی بمیرد فرزند نداشته باشد همسر او یک چهارم ارث میبرد و اگر همسر او بمیرد فرزندی نباشد او یک دوم ارث میبرد. شوهر یک دوم ارث میبرد در صورت نبود ولد، یک چهارم ارث میبرد در صورت بودِ ولد. زن در صورت نبودِ ولد یک چهارم ارث میبرد در صورت بودِ ولد یک هشتم ارث میبرد. این بر اساس منصوص قرآن کریم است. برابر آن نص این روایت أولیٰ همان را ذکر میکند.

روایت دومی که مرحوم کلینی «عَنْ أَحْمَدَ وَ عَنْهُمْ» یعنی از «عدة من اصحابنا»، «عَنْ سَهْلٍ وَ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ» منظور علی بن ابراهیم است «عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام» این است که «إِذَا تَرَکَ الرَّجُلُ أَبَاهُ أَوْ أُمَّهُ أَوِ ابْنَهُ أَوِ ابْنَتَهُ» اینها أنسابیاند که در یک طبقهاند، خلاصه «إِذَا تَرَکَ وَاحِداً مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَة» که اینها در طبقه اولاند «فَلَیْسَ هُم‏ الَّذِینَ عَنَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَسْتَفْتُونَکَ فِی الْکَلَالَة»[6] اینکه در پایان سوره «نساء» آمده اینها نیستند، آنها خواهران و برادران أبی و أمیاند، خواهر و برادرند، اینها را نمیگویند کلاله، آیه پایانی سوره مبارکه «نساء» راجع به اینها نیست، اینها نسب هستند و نسب اوّلی هم هستند. اینها «فَلَیْسَ هُم‏ الَّذِینَ عَنَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَسْتَفْتُونَکَ فِی الْکَلَالَة» که این ردّ بعضی از توهمات عامّه است.

روایت سوم که مرحوم کلینی «عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَان» نقل کرده است این است که «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام». آنجا که محل ارث بود به برکت این روایات فراوان تقریباً غالب مسائل ارث مورد اتفاق است. اینکه صاحب جواهر(رضوان الله تعالی علیه) در اول کتاب ارث گفت که اصول آن مضبوط است و مورد اتفاق است و کمتر اختلاف است برای همین جهت است. [7] «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام عَنِ الْکَلَالَةِ فَقَالَ مَا لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ وَ لَا وَالِدٌ»؛[8] در طبقه اول نه پدر یا مادر، نه پسر و نه دختر، طبقه اول هیچ کدام از این نسب نباشند آن وقت نوبت به کلاله میرسد. پس کلاله میافتد در برادر و خواهر و اینها.

روایت چهارم این باب که مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیه». این قمیها سهم بزرگی داشتند خیلی از روایات به وسیله همین علی بن ابراهیم قمی نقل شده است. از همان دیرزمان اینها توفیق ولایتمداری را داشتند. در جنوب هم از چون علی بن مهزیار بود آنجا هم مهد تشیع بود آنجا هم به هر حال شاگردان ائمه(علیهم السلام) حضور داشتند. این جاهایی که به هر حال شاگردان اهل بیت آمدند موفقتر بودند. در خود ری بعد از آمدن وجود مبارک حضرت عبد العظیم وضع کلاً برگشت وگرنه رازیها همین اهل تهران بودند و سنّی بودند؛ فخر رازی، فلان کس رازی، فلان کس رازی، تهرانیها را میگفتند رازی. اینها با آمدن وجود مبارک حضرت عبدالعظیم و بیان نورانی امام هادی(سلام الله علیه) درباره آن حضرت، شاگردان فراوانی و سادات فراوانی در این تهران به این عظمت پیدا شد، کاملاً اوضاع برگشت. «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) «قَالَ الْکَلَالَةُ مَا لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ وَ لَا وَالِدٌ»؛[9] جدّ که باشد، باشد، این معیار کلاله است. آنچه هم که در بخش پایانی سوره مبارکه «نساء» آمده آن هم به هر حال ولد و والد نبودند. کلاله این است.

این سه تا روایت را مرحوم شیخ نقل کرد. صاحب وسائل در ذیل آنها نگفت که شیخ هم اینها را نقل کرد؛ اما اینجا این سه روایت را فرمود که این روایت را، یک؛ و روایت قبل را، دو؛ و روایت اسبق را؛ «وَ الَّذِی قَبْلَهُ»، «وَ الَّذِی قَبْلَهُمَا» را، این سه تا روایت. روایت کنونی «وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ»، یک؛ قبل از او «حَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَة»، دو؛ قبل از این دو روایت «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوب»، سه. این سه تا روایت را که مرحوم شیخ با این سندها نقل کرد،[10] مرحوم صدوق در «مَعَانِی الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِه» روایت چهارم را نقل کرده است. [11]

روایت پنجم را مرحوم مفید(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده؛ «مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُفِیدُ فِی الْإِرْشَادِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام قَالَ إِنَّ الْکَلَالَةَ هُمُ الْإِخْوَةُ وَ الْأَخَوَاتُ مِنْ قِبَلِ الْأَبِ وَ الْأُمِّ» برادر و خواهر أبوینی، یک؛ «وَ مِنْ قِبَلِ الْأَبِ عَلَی انْفِرَادِهِ»؛ برادران و خواهران پدری، دو؛ «وَ مِنْ قِبَلِ الْأُمِّ أَیْضاً عَلَی حِدَتِهَا»؛ اصل «حده»، «وحد» بود معمولاً در این مصدرها این «واو» حذف میشود «تاء» در آخر آن ذکر میشود؛ مثل «وصل» میشود «صلة»، «وجه» میشود «جهة». اینگونه از امور اینطور است. «وعد» میشود «عدة»، «وحد» میشود «حدة». این  «علی حدة، علی حدة» یعنی این وحده است. این را «علی حده» یعنی این را تنها. فلان شیء «علی حده» است یعنی تنهاست مستقل است. آن را «علی حده» نقل کنید یعنی تنها. «وَ مِنْ قِبَلِ الْأُمِّ أَیْضاً عَلَی حِدَتِهَا» پس کلاله سه گروهاند. آن‌وقت «قَالَ اللَّهُ تَعَالَی ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾ وَ قَالَ وَ إِنْ کانَ رَجُل‏ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُث﴾[12]»؛[13] ذیل آن که آیه است، صدر آن که به منزله تفسیر آیه است، آن را مرحوم شیخ مفید به برکت روایاتی که فراهم کرده است نقل کرده است وگرنه خود شیخ مفید(رضوان الله تعالی علیه) که نمیتواند تعیین کند. این را چون به برکت آن روایات، مرحوم شیخ مفید در بحث روایی این را نقل کرده است لذا مرحوم صاحب وسائل این را به این صورت ذکر کرده است.

مرحوم صاحب وسائل میفرماید «وَ تَقَدَّمَ مَا یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ وَ یَأْتِی مَا یَدُلُّ عَلَیْه»[14] این طبقات ارث است که البته یک طبقه مشخص شد و کلاله هم به تبع آن مشخص شد. حالا معلوم نیست که بعد از طبقه اول در این کلاله چه کسی با اینها سهیم است؟ این سه گروه مشخص شد: برادر و خواهر أبی، برادر و خواهر أمی، برادر و خواهر أبوینی؛ اما حالا جدّ و جدّه با اینها هستند یا نیستند، آن را نصوص دیگر باید بیان کند.

«فتحصّل» اینکه فرمود: ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ، تاکنون روشن شد که در طبقه اول که حاجب کل ارثاند از طبق دوم، این از نظر نسب والداناند یعنی پدر و مادر، أولادند «و إن نزلوا» اگر أولاد «بلا فصل» نباشد و از نظر سبب فقط زوجیناند هستند.

حالا باب بعدی این است که «بَابُ أَنَّهُ إِذَا اجْتَمَعَ الْأَوْلَادُ ذُکُوراً وَ إِنَاثاً»[15] سهام آنها این است. الآن طبقه اول را ذکر کردند؛ فعلاً جای این روایت باب دوم نیست، این میرسد به مقدار سهام. بحث در این طبقات ارث اول باید مشخص بشود چون مقدمه سوم در حجب است، چه کسی حاجب است و چه کسی محجوب الآن باید مشخص بشود. این طبقات سهگانه که هر کدام حاجب دیگریاند «إما حرمان اصل أو حرمان نسل» این باید مشخص بشود بعد برسیم به مقدار سهام. این مقدار سهامی که در روایات باب دوم نقل میکنند این مربوط به بحثهای بعد از بحث حجب است. حجب در صدد بیان طبقات ارث است؛ یعنی اینکه فرمود: ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ و منظور اولویت تعیینی است، بعد فرمود: ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾، این درجات را او باید مشخص بفرماید، بعد نوبت برسد به مقدار سهمی که آنها دارند.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌4، ص11.

[2]. سوره نساء، آیه11.

[3]. سوره احزاب، آیه6.

[4]. سوره نساء، آیه176.

[5]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص82.

[6]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص99؛ وسائل الشیعة، ج26، ص91 و 92.

[7]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج‌39، ص 6.

[8]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص99؛ وسائل الشیعة، ج26، ص92.

[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص99؛ وسائل الشیعة، ج26، ص92.

[10]. تهذیب الأحکام، ج3، ص319.

[11]. معانی الأخبار، ص272.

[12]. سوره نساء، آیه12.

[13]. وسائل الشیعة، ج26، ص92 و93.

[14]. وسائل الشیعة، ج26، ص93.

[15]. وسائل الشیعة، ج26، ص93.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق