13 01 2021 451311 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 46 (1399/10/24)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سیره مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در متن شرایع این است که اول یک سلسله عناوین اصلی را طرح میکنند که جزء اصول مسائل مطرح میشود، بعد مسائل فرعی را هم اگر مهم باشد زیر مجموع آن ذکر میکنند؛ در جریان مانعیت ارتداد و کفر اینطور بود، در جریان مانعیت قتل هم همینطور است، منتها در جریان مانعیت رقّ بعضی از فروع را ذکر کردند چون شاید خیلی محل ابتلاء نبود.

در جریان مانعیت قتل سه مسئله را ذکر کردند که دو مسئله آن تقریباً روشن شد، سومی این است: «الثالثة یرث الدیة کل مناسب و مسابب عدا مَن یتقرب بالأم فإن فیهم خلافا» اطلاق ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ[1] همه طبقات سهگانه را شامل میشود؛ یعنی أولاد «و إن نزلوا» در طبقه اولاند، أبوین فقط ـ نه «و إن علوا» ـ طبقه اولاند، إخوه و أخوات و أجداد «و إن علوا» در طبقه دوماند، أعمام و عمّات و أخوال و خالات در طبقه سوم هستند. در این طبقه دوم که إخوه و أخواتاند اینها هم از راه نسب ارث میبرند، در جریان دیه اختلاف است که آیا دیه را اینها هم ارث میبرند یا نمیبرند؟ اطلاقات ادله کتاب و سنّت بین این سه نسل فرقی نگذاشته؛ چه طبقه اول، چه طبقه دوم و چه طبقه سوم. در خصوص سبب که زوجیت است آنجا در مسئله عقار بحثی هست که از متن زمین و عقار ارث نمیبرند مثلاً از قیمت ارث میبرند «علی وجه» اما درباره نسب از این صحبتها نبود ولی در زمان حکومت حضرت امیر(سلام الله علیه) حضرت بعضی از متقربین «بالأم» را از دیه محروم کرده است که اینها از دیه ارث نمیبرند. مرحوم محقق چون خیلی مسئله روشن نیست و «فیه أقوال» است، فرمود دیه همه نسبیها و سببیها ارث میبرند مگر آن خواهران میّت که خواهر أمّی او هستند. در اینجا فرمود: «فإن فیهم خلافا»؛ چون چند قول در مسئله است: یکی اینکه خصوص خواهرانی که خواهران مادری میتاند از دیه ارث نمیبرند؛ دوم اینکه چه خواهران أمی و چه برادران أمی ارث نمیبرند؛ سوم اینکه فرق نمیکند مثل سایر ورّاث ارث میبرند. ظاهراً «أظهر الأقوال» همین است که خواهران أمی ارث نمیبرند؛ برای اینکه این منصوص است، بقیه منصوص نیست. اگر هم ما بخواهیم از اطلاقات و عمومات کتاب و سنّت دست برداریم برابر همین نص است و غیر از این، دلیلی ندارد که ما بخواهیم خارج شویم. بخواهیم بگوییم که مطلقا ارث میبرند که بعضی از فتاوای مرحوم شیخ در مبسوط[2] و امثال مبسوط[3] به این است، معنای آن این است ما این روایتی که درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) است این را بیجهت کنار گذاشتیم و اگر بخواهیم مطلقا عمل کنیم این توسعه، دلیل میخواهد و اگر بخواهیم به مفهوم اولویت بگوییم، می‌گوییم اگر خواهرانی که خواهران أمیاند نزدیکترین افراد به میتاند نسبت به أعمام و عمات و أخوال و خالات، اینها اگر از ارث دیه محروماند عمهها و عمو، خالهها و دایی اینها به طریق أولیٰ محروم‌اند، این را هم نمیشود گفت؛ چون در جریان ارث یک سلسله تعبدات خاصی است که فرمود: ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾[4] این است که مرحوم محقق فرمود «فإن فیهم خلافا»، اینجا فتوایی ندادند. «الثالثة یرث الدیة کل مناسب» از این سه طبقه که با نسب ارث میبرند، «و مسابب» از آن چهار گروه یعنی زوجین، ولای عتق، ولای ضامن جریره و امام، این چهار گروه به سبب ارث میبرند آن سه گروه به نسب ارث میبرند فرمود هر مناسب و هر مسابب؛ مناسب در سه طبقه، مسابب در چهار گروه. «عدا مَن یتقرب بالأم» این «عدا مَن یتقرب بالأم» خصوص خواهرها را ذکر نکرده است با اینکه نص درباره خصوص خواهرها است، بعضی از برادران أمی را هم شامل میشود. «فإن فیهم خلافا» که حالا نصوص آن را هم میخوانیم. «و لا یرث أحد الزوجین القصاص»، چرا؟ برای اینکه در خود آیات نسبت به اموال، «ما ترک» صادق است در جریان قصاص فرمود: ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا﴾[5] سبب که ولایت ندارد زوجین نسبت به هم ولیّ نیستند تنها ولیّ مقتول فرزند اوست اگر فرزند ولیّ است و زن نسبت به مرد و مرد نسبت به زن ولایتی ندارند مشمول این آیه ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا﴾ نیست لذا آنها در قصاص حق ندارند اما راجع به دیه چون نص است که وقتی دیه گرفتند میشود مال. اینها در قصاص حق ندارند قصاص بکنند و حق ندارند عفو بکنند، امر به دست ولیّ اوست حالا اگر ولیّ او نخواست قصاص کند، نخواست عفو بکند، خواست دیه بگیرد ـ دیه مصطلح نه، چون قصاص دیه مصطلح ندارد‌ ـ مالی بگیرد حالا یا کمتر از دیه مصطلح یا بیشتر یا معادل آن، آن وقت میشود مال میّت، مال ولیّ نیست که خود ولیّ مصالحه بکند و چیزی را مستقیماً از قاتل بگیرد که این مال مستقیماً در کیسه ولیّ، اینطور نیست؛ این مال مستقیماً در کیسه میّت میرود وقتی در کیسه میّت رفت اطلاقات ادله ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحام‏﴾ شامل آن میشود لذا میفرمایند «و لا یرث أحد الزوجین بالقصاص» این «لا یرث» نشان میدهد که ولیّ هم قصاص را ارث میبرد ولی ظاهر آیه این است که قصاص ارث نیست چون مستقیماً جعل شد برای ولیّ ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا﴾، نه اینکه آن شخص میّت حق دارد و این حق به ولیّ او ارث میرسد. اینکه فرمود: ﴿فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا﴾ یعنی مستقیماً «حق القصاص» از طرف ذات أقدس الهی برای ولیّ میّت جعل شده است. اما آن تعبیرات اصلی که دارد ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْس﴾، این ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْس﴾ نشان میدهد آن نفسی که مقتول شده است حق دارد ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾.[6]

پرسش: ...

پاسخ: بله آن که درست است و در آن حرفی نیست. در جریان مال دارد «ما ترک» یعنی او مالک بود و ترک کرد و رها کرد؛ ولی در جریان قصاص ظاهر آیه این است که مستقیماً برای ولیّ جعل شده است اما این که برای ولیّ جعل شده است جمع بین دو آیه این است که آیه اجرا را به ولیّ داد نه اصل حق را! اینکه دارد ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْس﴾ یعنی چه؟ در جریان ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾ یعنی چه؟ به همان ردیف است. ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾ یعنی اگر کسی دندان کسی را آسیب رساند او حق دارد دندان او را آسیب برساند، اگر جراحتی رساند، او هم به همین صورت می‌تواند. ﴿وَ الْأُنْثی‏ بِالْأُنْثی﴾ این ﴿وَ الْأُنْثی‏ بِالْأُنْثی﴾ نشان میدهد که مرد را به وسیله زن نمیشود کُشت چون مشخص کرد ﴿وَ الْأُنْثی‏ بِالْأُنْثی﴾ البته اگر بقیه دیه را بدهند مصالحه بکنند میشود معلوم میشود که حق مال اوست. از این تعبیر ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْس﴾ معلوم میشود که خود او مالک است منتها اجرای آن را ذات أقدس الهی به او داد وگرنه اگر نظر شریف شما باشد در اوایل بحث، نظر ما هم این بود که اصلاً قصاص را چون اولیاء میبرند نه زوجین، دیه قتل عمد را هم اینها میبرند برای اینکه مستقیماً این دیه در برابر آن قصاص است و قصاص هم حق مستقیمی است که برای ولیّ جعل شده است، نه برای میّت. اما این تعبیری که دارد ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْس﴾ مُشعر به آن است که حق مسلّم خود آن شخص است و این ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ﴾ اجرای آن حق ولیّ است به دلیل اینکه در همین روایات دارد اگر ولیّ مصالحه کرده خواست دیه بگیرد دیه به همه میرسد این معلوم میشود که از میّت به او رسیده است. یک وقت است که خود شخص از باب ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ﴾ میتواند مصالحه بکند بگوید که من دندان شما را نمیشکنم ولی مصالحه میکنم به این مقدار، او میتواند؛ اما این ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْس﴾ نشان میدهد که خود آن مقتول مالک است آن وقت قصاص حق اوست و ولیّ مسئول اجرای او خواهد بود بنابراین این روایت قابل توجیه است روایت هم همین را تأیید میکند که اگر قصاص خواستند بکنند باید که به عهده ولیّ باشد یعنی اجرای آن به عهده اوست زوجین حق ندارند و اگر تبدیل شد به دیه، چون از راه میّت میرسد ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ هست زوجین جزء ﴿أُولُوا الأرْحَام نیستند؛ اما بخش وسیعی از آیات مربوط به همین زوجین است ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُم﴾[7] درباره زوج گفت شما نصف و ربع میبرید در دو فرض، زوجه ربع و ثمن میبرد در دو فرض، همه این فروض چهارگانه را بیان کردند این فروض چهارگانه را که بیان کردند نشان میدهد که او از «ما ترک» ارث میبرد.

پرسش: ...

پاسخ: ولی به هر حال مبادله مربوط به نفس است این «باء»، باء تعویض و مبادله است این نفس در برابر آن نفس است پس در حقیقت آن نفس مالک است. همانطوری که در بیع، عوض و معوّض در مقابل هماند، در مسئله قصاص، قاتل و مقتول در مقابل هماند و چون قاتل و مقتول در مقابل هماند حالا مقتول نمیتواند اجرا بکند همینطور است، ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾ هم همینطور است. این وزان نشان میدهد که آن جانی و مجنی در قبال هماند. لذا این روایاتی که دارد اگر قصاص نشد تبدیل به دیه شد همه ارث میبرند، این برخلاف قاعده نیست، این تعبّد محض نیست، این براساس همان قاعدههای اصلی است. «و لا یرث أحد الزوجین القصاص» اما «و لو وقع التراضی بالدیة ورثا نصیبهما» از آن دیه.[8]

قبل از اینکه روایات را بخوانیم مسئله رقّ  را هم اشاره کنیم. مانع سوم رقّ است چون محل ابتلاء نیست ما بطور تفصیل بحث نمیکنیم ولی متن آن را مقداری اشاره کنیم. در جریان رقّ دارد «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوکُ»،[9] این نصوص ماست. این «لَا یَتَوَارَث» توجیه میخواهد که حرّ و مملوک توارث ندارند. معنای باب «تفاعل» این نیست که نه این شخص از آن شخص ارث میبرد و نه آن شخص از این شخص؛ مثل «لا یتوارث المسلم و الکافر» معنای آن این نبود که نه مسلم از کافر ارث میبرد و نه کافر از مسلم، «لا یتوارث المسلم و الکافر» کافر از مسلم ارث نمیبرد ولو مسلم از کافر ارث میبرد. اینجا هم معنای «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوک» معنای آن این نیست که هیچ کدام از دیگری ارث نمیبرند؛ معنای آن این است که توارثی بین اینها نیست و آنهایی که مشکل داشتند «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ‏ مِلَّتَیْن»[10] را خواستند بگویند توارث دو طرف نهی شده است اینجا چه میگویند؟ اینجا توارث بین حُر و مملوک نهی شده است در حالی که حُر مشکلی ندارد. غرض این است که این نفی «فی الجمله» است نه «بالجمله»! توارث دو جانبه منفی است این دو صورت دارد: یکی اینکه نه این از آن ارث میبرد و نه آن از این، یا این از آن ارث نمیبرد ولو ممکن است که آن از این ارث ببرد منتها در مسئله «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ‏ مِلَّتَیْن» اینجا نفی حکم است، در «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوکُ» نفی موضوع است، چرا حُرّ از مملوک ارث نمیبرد؟ برای اینکه مملوک مالی ندارد تا او ارث ببرد، این نفی موضوع است به لسان نفی حکم. در «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوک» یعنی اگر کسی پدر بود، آزاد بود، مالک بود و پسر بنده بود، ارث نمیبرد و این درست است؛ مورّث مالک است اما وارث ارث نمیبرد. حالا اگر بعکس شد یعنی مورّث مملوک بود وارث حُر بود، او چرا ارث نمیبرد؟! این نفی موضوع است برای اینکه او مالک نیست؛ بنا بر اینکه عبد مالک نباشد اصلاً نفی موضوع است. پس میشود که گاهی یک جانبه باشد و گاهی دو جانبه.

میماند بعضی از فروع که اینجا تعرّض کردند «تبعاً للنص» و آن فروع این است همانطور که در جریان ارتداد گفتند اگر وارث کافر بود ولی قبل از تقسیم میراث اسلام آورد ارث میبرد بعد از تقسیم اسلام آورد ارث نمیبرد، اینجا هم برابر نص این تقسیم آمد که اگر کسی مملوک بود قبل از تقسیم ارث آزاد شد ارث میبرد و اگر بعد از تقسیم ارث آزاد شد ارث نمیبرد، مشابه آنچه که در باب مانعیت ارتداد آمده است. این یک مطلب است.

مطلب دیگر این است که این مملوک ارث نمیبرد ارث به امام میرسد؛ اما حالا چرا از «ما ترک» میّت نگیرند و این عبد را نخرند و آزاد نکنند؟ میگویند اگر این ممکن بود این کار را میتوانند بکنند یا باید بکنند یعنی از مال پدر میگیرند آن مالک «یُجبر علی البیع» او را وادار میکنند که این بنده را بفروشد، وقتی این بنده فروخته شد و آزاد شد، بقیه مال را ارث میبرد.

بنابراین این چنین نیست که عبد مطلقا محروم باشد. البته این اصل بردهگیری برای این است که اینها به هر حال تقریباً وحشی بودند حالا میخواهند تربیت بکنند و اینها را آزاد بکنند. اصلاً وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) حالا غیر از آن مسائلی که همیشه بنده آزاد میکردند، عده زیادی از بنده‌ها را اول ماه مبارک رمضان میخریدند در طی این مدت تربیت میکردند آخر ماه مبارک رمضان آزاد میکردند این دأب وجود مبارک حضرت بود در طول سال این کار را میکردند اما در خصوص ماه مبارک این کارها را هم انجام میدادند. بنابراین اینکه ایشان فرمودند «یمنع فی الوارث و الموروث»، این «تبعاً للنص» است که «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوک».

«فمن مات و له وارث حرّ و آخر مملوک فالمیراث للحرّ و إن بَعُد» ولو طبقه سوم باشد أعمام و عمات یا أخوال و خالات باشند آنها اگر حرّ هستند آنها ارث میبرند، این شخص ارث نمیبرد. سرّش این است که اگر ارث ببرد فوراً مال مالک او میشود که مالک أجنبی است بیگانه است برای اینکه مال به هر حال برای همین سه طبقه به «أولوا الأرحام» باید برسد. اگر این عبد ارث ببرد و چون عبد مالک نمیشود و هر چه عبد دارد مال مولای اوست، یک بیگانه مالک میشود، چرا بیگانه مالک بشود اینجا ارحام مالک شوند؟! «ولو کان الوارث رقّا» یا حُرّ باشد «لم یمنع» اگر پدر بنده است پسر آزاد است یعنی طبقه بعد آزاد هستند آنها ارث میبرند. «و لو کان الوارث اثنین فصاعدا‌ فعُتق المملوک قبل القسمة» که این فروع را ملاحظه میفرمایید. در پایان دارد که «و لو کان العبد قد انعتق بعضه ورث من نصیبه»[11] که اینها نیازی به خواندن ندارد.

آن روایاتی که مربوط به دیه است را تبرّکاً بخوانیم. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد 26 وسائل صفحه 41 باب اینکه دیه حکمِ مال میّت است، باب چهارده دیون و وصایای او ادا میشود و اگر هم قتل عمد باشد و دیه قبول بکنند این دیه هم مال میّت است. روایت اوّلی که مرحوم شیخ طوسی نقل کرده این است: «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ غِیَاثِ بْنِ کَلُّوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَلَیه السَّلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم قَالَ إِذَا قُبِلَتْ دِیَةُ الْعَمْدِ فَصَارَتْ مَالًا» این مال شد حالا که مال شد مشمول اطلاقات ادله است این موضوع درست کرده است مثل اینکه «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»[12] وقتی مال شد «فَهِیَ مِیرَاثٌ کَسَائِرِ الْأَمْوَال». روایات هم به این مضمون است و فراوان هم هست نیازی به خواندن نیست.

اما باب شانزده چند تا روایت است که اوّلی آن را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیهِمَا السَّلام قَالَ لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوکُ»[13] یعنی حُرّ چه وارث باشد چه مورّث، مملوک چه وارث باشد چه مورّث، در بین اینها این نسبت برقرار نمیشود؛ نه حرّ از مملوک ارث میبرد نه مملوک از حُرّ. اما مملوک از حُرّ ارث نمیبرد برای اینکه هر چه ببرد برای مالک خودش است، حُرّ از مملوک ارث نمیبرد برای اینکه مملوک مالک چیزی نیست.

روایت دومی که مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَان» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد، این هم مطابق همان است که «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوک»؛[14] آنها که میگویند: «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ‏ مِلَّتَیْن» مسلمان از کافر ارث نمیبرد و کافر هم از مسلمان ارث نمیبرد توارث است، اینجا چه میگویند؟ غرض این است که این نفس «فی الجمله» است نه «بالجملة» است توارثی بین اینها نیست که این از آن ارث ببرد و آن هم از این ارث ببرد نیست. حالا این دو تا مصداق دارد: یکی اینکه هیچ کدام از دیگری ارث نمیبرد، یکی اینکه یکی از دیگری ارث نمیبرد.

در روایت سوم این باب که «الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَار» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند این است که «الْعَبْدُ لَا یَرِثُ وَ الطَّلِیقُ لَا یَرِث»[15] اینها ارث نمیبرند.

روایت چهارم هم برابر روایت اول و دوم است که «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوک».[16]

روایت پنجم از مرحوم شیخ است که «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوک».[17]

روایت ششم از مرحوم صدوق است که «لَا یَرِثُ عَبْدٌ حُرّاً».[18]

روایت هفتم: «الْعَبْدُ لَا یَرِثُ وَ الطَّلِیقُ لَا یُورَث».[19]

روایت هشتم برابر آن روایتهای گذشته: «لَا یَتَوَارَثُ الْحُرُّ وَ الْمَمْلُوک».[20]

روایت نهم که از «الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِک» است دارد که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) پرسیدم «عَنِ الْمَمْلُوکِ وَ الْمَمْلُوکَةِ هَلْ یَحْجُبَانِ إِذَا لَمْ یَرِثَا قَالَ لَا»[21] اینها بیاثرند؛ یک وقت است در بعضی موارد حاجب چون خودش ارث میبرد یا «فی الجمله» یا «بالجمله» به طبقه بعد نمیرسد، یک وقت است در بعضی از موارد است که حاجب اصلاً خودش ارث نمیبرد مثل آن جایی که اگر کلاله خواهر باشد سهم مادر کمتر میشود با اینکه خود او ارث نمیبرد، با اینکه این کلاله ارث نمیبرد حاجب آن زائد سهم مادر است. گاهی حَجْب به این است که خود شخص میبرد و نمیگذارد به دیگری برسد و گاهی حَجْب به این است که بودِ او مانع آن است که سهم بیشتری ببرد برای اینکه هزینه پدر زائد است و مانند آن.

این مسئله حرّ و عبد هم روایات فراوان باب هفده و بعد است که فکر نکنم آن را بحث کنیم مسائل بعدی را میخوانیم.

چون روز چهارشنبه است این روایت نورانی را هم عرض کنیم. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) و همچنین سایر اهل بیت(علیهم السلام) «وفاقاً للقرآن» مسئله تهذیب را از چند راه شروع میکنند: یکی مسئله توحید است، انسانی که به «الله» نزدیکتر است به این امور فکر نمیکند؛ یکی مسئله بهشت و جهنم است که مربوط به اوساط از مردم است که وعده بهشت است وعید جهنم است؛ یکی هم مسئله جهانی است چون مستحضرید این قرآن از همان روز اوّلی که آمده گفته که من جهانیام. سوره مبارکه «مدّثّر» در اوایل نازل شده است در این سوره چند بار کلمه «بشر» آمده است؛ بار اول حرف مشرکین است که آنها اتاق فکر تشکیل دادند به ولید گفتند تو نظر بده ما به هر حال چه بگوییم. او فکر کرد بعد از اتاق فکر درآمد و گفت: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾[22] از آسمان ـ معاذالله ـ خبری نیامده، جبرئیلی نیامده، یک؛ در زمین هم ـ معاذالله ـ کسی به پیغمبری نرسیده، دو؛ یک آدم معمولی این حرفها را زده است. [23]در همین سوره مبارکه «مدّثّر» که در اوایل بعثت نازل شده است دو بار ذات أقدس الهی در بخشهایی فرمود خیر! این حقوق بشر است حرف جهانی دارد میزند: ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَر﴾،[24] ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾[25] کسی است که جهانی حرف میزند انسان معمولی نیست. دوبار کلمه «بشر» در بخش پایانی سوره مبارکه «مدّثّر» آمده است یعنی این حرف، حرف جهانی است، حقوق بشر است، احکام بشر است، جامعه بشری به اینها نیاز دارند. نفرمود این قول بشر نیست، آن ولید از اتاق فکرشان درآمده گفت: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾ نه از آسمان فرشتهای آمده و نه در زمین کسی بالا رفته و پیغمبر شده است، ـ معاذالله ـ هیچ! یک بشر معمولی حرفی زده است ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾. در همین سوره بعد از اینکه در چند آیه عظمت قرآن را ذکر کرد فرمود: ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَر﴾، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾ وقتی کسی جهانی حرف میزند که نمیتواند عرب باشد یا عجم باشد یا بشر عادی باشد، بشر عادی که نمیتواند حقوق بشر را وضع بکند و جهانی حرف بزند! جهانی را جهانآفرین حرف میزند. لذا در بخشهای اوّلی دستورات کلی هم دارد که انسان چه مسلمان باشد چه کافر، دستورات اسلامی هم دارد. در همان اوایل سوره مبارکه «توبه» فرمود به هر حال شما با مشرکین تعهّد کردید[26] و این تعهّد، پای امضاء ایستادن، پای عهد ایستادن، یک امر بینالمللی است. آنها مشرکاند بتپرستاند شما قرارداد امضاء کردید تا آنها به این امضای خود متعهّد هستند و عمل میکنند شما هم عمل کنید این جزء حقوق بینالمللی اسلام است یعنی اسلام هم در داخله خود بین مسلمین احکامی دارد، یک؛ هم در حوزه موحّدان که اهل کتاب هستند برنامه دارد، دو؛ هم در حوزه بشریت احکام دارد به نام حقوق بشر که این در آیات است.

روایات اهل بیت(علیهم السلام) هم همینطور است دستورات آنها گاهی جنبه اسلامی دارد، گاهی جنبه منطقهای دارد و گاهی هم جنبه بینالمللی دارد. یکی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که مربوط به جهانی و بینالمللی است این است؛ میفرماید آن مسئله توحید سرجایش محفوظ است، مسئله بهشت و جهنم هم سرجایش محفوظ است؛ اما مسئله نزاهت اخلاقی، قیود اخلاقی، تعهدات اخلاقی، بزرگواری و بزرگمنشی، اینها مربوط به انسانیتِ انسان است. آزادی یک نعمت خوبی است، آزادی که اختصاصی به حوزه اسلامی یا منطقه بینالمللی موحدان که ندارد، انسان آزادمنش باشد، فرمود: «أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَة»؛[27] «لماظه» با «ظاء» یعنی مانده لای دندان،[28] کسی که غذا خورد قبل از اینکه خلال کند یک غذاهایی لای دندان او میماند آن را میگویند «لماظه». فرمود شما میدانید آنچه که در دست شماست لماظه نسل قبلی است، این منطقه را اینها داشتند و استفاده کردند و مانده بعد به دست شما رسید، دست اول که نیست؛ این زمین همینطور است، آن امکانات همینطور است آن معادن همینطور است. این مانده لای دندان نسل قبلی است، آن اولیاش را استفاده کردند حالا مانده به شما رسیده است. من یک انسان آزاده میخواهم که از این لماظه بگذرد. این مربوط به اسلام و کفر نیست فرمود چه مسلمان باشی چه کافر، برای این دعوا نکن! برای این تلاش و کوشش نکن! برای این حق کسی را ضایع کنید نباشد. مثل کسی است که مبارز میدان طلب میکند! «أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَة» فرمود دنیا دست اول که نیست. این را حضرت امیر(سلام الله علیه) از کجا استفاده میکند؟ تعبیر به «لماظه» در قرآن کریم نیست ولی قرآن کریم دارد آن که شما دارید دست دوم است ﴿وَ سَکَنْتُمْ فی‏ مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾[29] جای آنها نشستهاید اینها دست دوم است منتها حضرت امیر(سلام الله علیه) با آن لطافت میخواهد که از آن لماظه در بیاورد. فرمود: ﴿وَ سَکَنْتُمْ فی‏ مَساکِنِ الَّذین ظَلَمُوا﴾ به هر حال اینکه شما الآن نشستید قبلاً دیگران بودند، الآن دست دوم به شما رسیده است دست اول که نیست. این را وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) خیلی شفاف و روشن و ادیبانه و جهانی که به هر حال آزادی نعمت خوبی است فرمود شما حالا نمیدانید که بردهای، چرا نمیدانی؟! بدان که برده میشوی «أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَة».

حالا این تاریخ تا چه اندازه درست باشد کسی «تنفس الصعداء» یک آه بلندی در محضر حضرت کشید حضرت فرمود اگر برای آخرت است که خیلی خوب است انسان اینگونه آه بکشد ولی اگر برای دنیاست من شرح بدهم که دنیا چیزی نیست که تو برای آن اینگونه نفس سرد بکشی. سهم را ذکر کرد که یک امر قابل ذکر نیست فرمود بهترین غذاهای عالم چیست که مشکلی نباشد؟ میگویند عسل است که از هر نظر عسل مصفّیٰ یک غذای خوبی است. بهترین پوشاک و پرده و فرش و پارچه چیست؟ ابریشم است که از ابریشم بالاتر نیست البته از ابریشم بالاتر در بهشت هست ولی در دنیا نیست چون در جریان بهشت فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَق﴾[30] فرشهایی که زیر پای بهشتیها است یک ابرهای دارد و یک آستری، آستر آن ابریشم است اما ابره آن چیست؟ چه بگوید؟! چون نمونه آن را نداریم! ـ ظهاره نه که در نصاب است «الظهاره ابره دان و البطانة آستر»[31] ـ در این آیه دارد ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَق﴾ استبرق همین پرنیان و ابریشم است فرمود آستر این فرشهای بهشت ابریشم است اما ابره آن چیست را خدا میداند! پس ما از استبرق و پرنیان بالاتر نداریم. فرمود آن عسل که بهترین غذا است ساخت یک کِرم است، این ابریشم هم که بهترین پوشاک است ساخت یک کِرم است برای چه آه کشیدی؟![32] این حرف، حرف جهانی است چون اسلام برای بشر پیام آورده است فرمود بر فرض دین هم نداشته باشید اما اینطور به جان هم بیافتید! اگر هم کسی دینی نداشته باشد برای اینکه در دنیا راحت زندگی کند راه آن مشخص است که چیست؛ این میشود ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَر﴾، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾ به هر حال در دنیا میخواهید راحت زندگی کنید راه آن این است. اینطور نیست که ـ معاذالله ـ کسی نپذیرفت برای او نافع نباشد؛ خیر! بزرگمنشی و روح بزرگی اینطور است که امیدواریم ذات أقدس الهی این روحیه را به همه ما مرحمت کند.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.

[2]. المبسوط فی فقه الإمامیة، ج‌4، ص84 و 85.

[3]. الرسائل العشر، ص273 و 274.

[4]. سوره نساء، آیه11.

[5]. سوره إسراء، آیه33.

[6]. سوره مائده، آیه45.

[7]. سوره نساء، آیه12.

[8]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌4، ص8.

[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏7، ص149 و 150.

[10]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏7، ص142.

[11]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌4، ص9.

[12]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏2، ص372.

[13]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص150؛ وسائل الشیعة، ج26، ص43.

[14]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص150؛ وسائل الشیعة، ج26، ص43.

[15]. وسائل الشیعة، ج26، ص44.

[16]. وسائل الشیعة، ج26، ص44.

[17]. وسائل الشیعة، ج26، ص44.

[18]. وسائل الشیعة، ج26، ص44.

[19]. وسائل الشیعة، ج26، ص44.

[20]. وسائل الشیعة، ج26، ص45.

[21]. وسائل الشیعة، ج26، ص45.

[22]. سوره مدثر، آیه25.

[23]. تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج‏4، ص493.

[24]. سوره مدثر، آیه31.

[25]. سوره مدثر، آیه36.

[26]. سوره توبه, آیه7؛ ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾.

[27]. نهج البلاغه(صبحی صالح)، حکمت 456،.

[28]. کتاب العین، ج8، ص164؛ «اللَّمْظُ: ما تَلَمَّظُ به بلسانک علی أثر الأکل و هو الأخذ باللسان مما یبقی فی الفم و الأسنان و اسم ذلک الشی‏ء لُمَاظَةٌ».

[29]. سوره إبراهیم, آیه45.

[30]. سوره الرحمن, آیه54.

[31]. نصاب الصبیان

[32]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج75، ص11.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق