أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
آخرین مسئله از این مسائل چهارگانهای که مرحوم محقق در مقدمه أولیٰ ذکر کردند احکام مرتد فطری و ملی در مانعیت ارث است. گرچه محور بحث، ارث و ممنوعیت ارث و مانند آن است، بحث از حدّ و اعدام و مانند آن نیست به باب حدود برمیگردد لکن روایاتی که مانعیت ارتداد را نسبت به ارث بازگو میکند، جریان «مهدورالدم» آنها را هم طرح میکند لذا نمیشود اینجا بحث را همینطور رها کرد و به کتاب حدود ارجاع داد البته تفصیل آن به کتاب حدود برمیگردد اما اجمالاً باید خطوط کلی این روایاتی که دارد دَم مرتد حلال است مباح است «لکل أحد»، این باید مشخص شود.
خود این روایات چند طایفه است: یک طایفه دارد دَم او مباح است این طایفه که دارد دَم او مباح است مجری آن را مشخص نمیکند که چه کسی باید اجرا کند؛ یک وقت است میگویند فلان کار مباح است احوال شخصی انسان است مثلاً وضوء گرفتن در آن کار مباح است یا مثلاً غذا خوردن در آن حال مباح است یا مثلاً مستحب است که اینها احوال شخصی است، یک وقت است کار به نظام و جامعه برمیگردد که خونریزی است که این کار حلال است این کار مباح است این حتماً باید مجری آن مشخص باشد که ضابطه آن چیست؟ حدّ آن چیست؟ چه کسی باید اجرا کند؟ در چه شرائطی باید اجرا کند؟ لذا اصل اباحه دَم را روایات باب ارث بیان کرده است، اجرای این مباح را کتاب حدود مشخص کرده است که چه کسی «قائم بالسیف» است چه کسی میتواند این کار را بکند؟ پس یک طایفه اصل اباحه دَم را ذکر میکند، طایفه دیگر مجری آن را که میگوید حاکم شرع است و باید در محکمه ثابت شود که این شخص یا اقرار کند یا مثلاً شاهدی شهادت بدهد برای محکمه ثابت شود که او مرتد است. طایفه ثالثه میگوید اجرای آن مردمی است هر کس شنید «الْأَدْنَی فَالْأَدْنَی»[1] میتواند اجرا کند، آن وقت این میشود اول هرج و مرج! این طایفه ثالثه که دارد «الْأَدْنَی فَالْأَدْنَی» هر کسی دسترسی پیدا کرد میتواند اقدام کند، اختصاصی به باب ارتداد ندارد در «سبّ النبی» همینطور است، در مسئله سحر همینطور است، دشنام دادن ـ معاذالله ـ به اهل بیت(علیهم السلام) همینطور است؛ یکی دو روایت نیست این طایفه ثالثه میگوید اگر کسی این کار را کرده است «الْأَدْنَی فَالْأَدْنَی» میتواند اجرا کند. در بعضی از نصوص است که شخصی خودش میگوید یا امام(سلام الله علیه) میگوید پس چرا آنجا اجرا نشده است؟! فرمود ممکن بود جامعه مشکل پیدا کند! آنها میخواهند تقابلی ایجاد کنند که خون مؤمنی ریخته شود برای ریختن خون کافر، «لَا یُقْتَلُ مُؤْمِنٌ بِکَافِر»[2] این میشود هرج و مرج! ما چرا این کار را بکنیم؟! بعد فرمود اگر جایی است که هیچ خبری و خطری تهدید نمیکند عیب ندارد؛ آن وقت این طایفه رابعه از نصوص میشود.
این چهار طایفه باید یکی پس از دیگری به طور اجمال مرور شود البته مقداری که عهدهدار آن کتاب ارث است، بقیه آن که به کتاب حدود برمیگردد به آنجا ارجاع میشود. این چهار مطلب باید از اینجا فعلاً تثبیت شود که آنجا که فرمود «دَمُهُ مُبَاحٌ» آن را هم حساب شده فرمودند، فرمودند مبادا کاری کنید که خودتان دست به قتل بزنید که مؤمنی در ازای قتل کافری ـ چون مرتد است ـ کشته شود!
اکنون مروری در این عناوین چهارگانه باید بشود. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل جلد 28 صفحه 323 «أَبْوَابُ حَدِّ الْمُرْتَدِّ» را ذکر میکنند. باب اول که بعضی از روایات آن خوانده شد روایت اول آن «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم» از وجود مبارک امام باقر(علیهما السلام) دارد «وَ مَنْ جَحَدَ نَبِیّاً مُرْسَلًا نُبُوَّتَهُ وَ کَذَّبَهُ فَدَمُهُ مُبَاحٌ قَالَ فَقُلْتُ أَ رَأَیْتَ مَنْ جَحَدَ الْإِمَامَ مِنْکُمْ مَا حَالُهُ فَقَالَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ وَ بَرِئَ مِنْهُ وَ مِنْ دِینِهِ فَهُوَ کَافِرٌ مُرْتَدٌّ عَنِ الْإِسْلَامِ لِأَنَّ الْإِمَامَ مِنَ اللَّهِ وَ دِینَهُ مِنْ دِینِ اللَّهِ وَ مَنْ بَرِئَ مِنْ دِینِ اللَّهِ فَهُوَ کَافِرٌ وَ دَمُهُ مُبَاحٌ». این «دَمُهُ مُبَاحٌ» کبرایی است برای آن صغری که اختصاصی به مسئله انکار امامت و مانند آن ندارد، دارد که این دین خداست و هر کس دین خدا را انکار کند «دَمُهُ مُبَاحٌ»؛ این شکل اول است: «لِأَنَّ الْإِمَامَ مِنَ اللَّهِ وَ دِینَهُ مِنْ دِینِ اللَّه»، صغری؛ «وَ مَنْ بَرِئَ مِنْ دِینِ اللَّهِ فَهُوَ کَافِرٌ»، کبری؛ ـ که این قیاس مرکّب است ـ دَم هر کافری مباح است پس دَم او هم مباح است، نتیجه. این قیاس مرکّب در این دعای نورانی شبهای قدر «جوشن کبیر»، اگر خوب ملاحظه بفرمایید یک بَند دهگانه آن قیاس مرکّب است؛ یا کسی است که وفی است اگر کسی وفا کند چنین است که این قیاس مرکّب است. قیاس مرکّب این است که یک صغری است، یک کبری است و یک نتیجه، آن وقت این نتیجه، صغری قرار میگیرد برای کبری. «یَا مَنْ هُوَ فِی عَهْدِهِ وَفِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی وَفَائِهِ قَوِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی قُوَّتِهِ عَلِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی عُلُوِّهِ قَرِیبٌ یَا مَنْ هُوَ فِی قُرْبِهِ لَطِیفٌ یَا مَنْ هُوَ فِی لُطْفِهِ شَرِیفٌ یَا مَنْ هُوَ فِی شَرَفِهِ عَزِیزٌ یَا مَنْ هُوَ فِی عِزِّهِ عَظِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی عَظَمَتِهِ مَجِیدٌ یَا مَنْ هُوَ فِی مَجْدِهِ حَمِید»[3] اگر این بند شریف را خوب ملاحظه بفرمایید ده تاست، آن وقت میشود قیاس مرکّب؛ اینجا هم همینطور است «الْإِمَامَ مِنَ اللَّهِ وَ دِینَهُ مِنْ دِینِ اللَّهِ» است، «وَ مَنْ بَرِئَ مِنْ دِینِ اللَّهِ فَهُوَ کَافِرٌ» است، «وَ دَمُهُ مُبَاحٌ» یعنی چه؟ یعنی «کل کافر دمه مباح».
روایت دوم این باب که از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) است که «محمد بن مسلم» نقل میکند میگوید: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام» ـ «علیهما السلام» نه «علیه السلام»! نسبت به ائمه دیگر «علیه السلام» است، أبا جعفر که شد به دو امام نسبت داده میشود او پدر امام جعفر صادق(سلام الله علیه) است و لذا شایسته است وقتی نام مبارک امام باقر(سلام الله علیه) گفته میشود بگوییم «علیهما السلام» ـ «فَقَالَ مَنْ رَغِبَ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ کَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم بَعْدَ إِسْلَامِهِ فَلَا تَوْبَةَ لَهُ وَ قَدْ وَجَبَ قَتْلُهُ» نه تنها مباح است بلکه «وَجَبَ قَتْلُهُ»! این برای حفظ نظام ولایی است نظام امامت است، «وَ بَانَتْ مِنْهُ امْرَأَتُهُ» اباحه آن برای توده مردم است و وجوب آن برای حاکم شرع است، «وَ یُقْسَمُ مَا تَرَکَ عَلَی وُلْدِهِ».[4]
روایت سوم این باب که «عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند این است که «کُلُّ مُسْلِمٍ بَیْنَ مُسْلِمِینَ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ جَحَدَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم نُبُوَّتَهُ وَ کَذَّبَهُ فَإِنَّ دَمَهُ مُبَاحٌ لِمَنْ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْهُ»؛ کسی در جامعه اسلامی بین مسلمین است و با حکم اسلام دارد در بین مسلمانها زندگی میکند، نمیتواند بگوید که من او را ندیدم نمیدانم و آشنا نیستم و مانند آن! «وَ امْرَأَتُهُ بَائِنَةٌ مِنْهُ» پس دَم او مباح است «(یَوْمَ ارْتَدَّ) وَ یُقْسَمُ مَالُهُ عَلَی وَرَثَتِهِ وَ تَعْتَدُّ امْرَأَتُهُ عِدَّةَ الْمُتَوَفَّی عَنْهَا زَوْجُهَا وَ عَلَی الْإِمَامِ أَنْ یَقْتُلَهُ».[5] این روایت اگر بتواند مبیّن آنها باشد و مخصص یا مقیّد آنها باشد، معلوم میشود که دَم او مباح است میشود حکم کلی فتوا مثلاً، اجرای آن به دست امام و حکومت است آن وقت این نظم محفوظ میشود اینجا دارد «عَلَی الْإِمَامِ» اما روایاتی که در آن طایفه دارد «وَ دَمُهُ مُبَاحٌ» این تحمل را ندارد که ما بگوییم این فتواست و آن اجراست، این اصل آن است و مسئول اجرا امام(سلام الله علیه) است، چرا؟ برای اینکه آن روایات طایفه ثالثه و رابعه را که میخوانیم گفت چرا نکشتید؟ گفت میترسم که مثلاً کسی بیاید ببیند، فرمود اگر جایی کسی شما را ندید عیب ندارد؛ معلوم میشود جزء امر به معروف و نهی منکر است، جزء شدود و حدود نیست، فرض کنید کسی ـ خدای ناکرده ـ قصد انفجار جایی را دارد، این شخص هیچ چاره ندارد او را چکار کند؟! یا در مسئله «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ»[6] سارقی آمده میخواهد مال آدم را جمع کند، آدم دفاع میکند، میزند، کشته بشود شهید است، بکشد به وظیفه شرعی خود عمل کرده است مجاهد است. در این جاها اجرای حکم به دست افراد است که زیر مجموعه حدود نیست بلکه زیر مجموعه نهی از منکر است؛ این جایی که شخص قصد انفجار دارد و هیچ حرفی را هم گوش نمیدهد چکار باید کرد؟ این نهی از منکری است که مرحله نهایی آن قتل است این قتل را ائمه(علیهم السلام) به دست ناهی منکر هم اجازه دادند. پس آن جایی که ـ چون آن روایات شاهد تفسیر است ـ هیچ محذوری ندارد هیچ کاری ندارد «لَا یُقْتَلُ مُؤْمِنٌ بِکَافِر»، آنجا شخص میتواند اجرا کند وگرنه «عَلَی الْإِمَامِ أَنْ یَقْتُلَهُ».
روایت پنجم: «سَأَلْتُهُ عَنْ مُسْلِمٍ تَنَصَّرَ قَالَ یُقْتَلُ وَ لَا یُسْتَتَابُ»؛[7] اما این «یُقْتَلُ» مشخص نیست که افراد اعدام میکنند یا حاکم اعدام میکند! به این روایت نمیشود تمسک کرد اما آنجا که دارد «دَمَهُ مُبَاحٌ لِمَنْ سَمِعَ»، بله آن خوب است.
به همین مضمون روایت ششم دارد که «هَلْ یُسْتَتَابُ أَوْ یُقْتَلُ وَ لَا یُسْتَتَابُ فَکَتَبَ عَلَیه السَّلام یُقْتَلُ»[8] درباره مرتد فطری است.
اما مشابه این در جریان «بَابُ حُکْمِ مَنْ شَتَمَ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَوِ ادَّعَی النُّبُوَّةَ کَاذِباً»؛ این دو حکم دارد اگر کسی ـ معاذالله ـ نسبت به وجود مبارک پیغمبر یا ائمه(علیهم السلام) بددهنی کرد از ارث محروم میشود که روایات آن در کتاب ارث است، محکوم به اعدام است که در کتاب حدود مطرح است. صفحه 337 باب هفت از ابواب حدود و تعزیرات؛ «هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند «سُئِلَ عَمَّنْ شَتَمَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَقَالَ عَلَیه السَّلام یَقْتُلُهُ الْأَدْنَی فَالْأَدْنَی قَبْلَ أَنْ یُرْفَعَ إِلَی الْإِمَام»؛ این خیلی شفاف است این واجب کفایی است و جزء نهی از منکر است گرچه در نهی از منکر اقدام میکنند که این کار را نکند حالا که این کار را کرده است به حدّ شبیهتر است چون این حدود را اینها اجازه دادند حتی درباره والد و ولد از این قبیل است، حتی درباره زوج و زوجه از این قبیل است. آن روایت از آن غرر روایاتی بود که در بحث نکاح خواندیم که همین آیه مبارکهای که ﴿فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ﴾[9] کسی همسر خود را زد بعد پدر این خانم خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد عرض کرد که دخترم همسر فلان شخص است و این شوهر او را زد، فرمود تو هم برو بزن! حکم که نازل نشده بود! عرض کرد چشم میروم جبران میکنم! تا برود جبران کند جبرئیل(سلام الله علیه) نازل شد که این حکم الهی است، او قاضی است منصوب ما است، این زن که خلاف شرع کرده است پلیس بیاید او را تنبیه کند! منتها قاضی باید مسلمان باشد متدین باشد از حد نگذرد این شرایط آن است، فرمود پلیس بیاید او را تنبیه کند یا شوهر او دارد حدّ جاری میکند این حدّ است! حالا گاهی کاری را قبلاً انجام میدادند مثلاً چند تا کار بود که ابوطالب(سلام الله علیه) انجام داد بعد سنّت شد، میشود بعضی از کارها را اولیای ناشناخته الهی انجام میدهند بعد همان کار را خدا امضاء میکند سنّت قرار میدهد، این چند کار ابوطالب همینطور بود یا هاشم اینطور بود؛ پس میشود. این کار را خدا امضاء کرد گفت این حدّ شرعی است که دارد میزند، فوراً حضرت او را برگرداند و گفت بیا، آیه نازل شد که این حکم شرعی است! آن وقت این حل میکند که مرد نمیتواند زن را بزند مگر اینکه محکمه شرع باشد و در قیامت هم بتواند شهادت بدهد؛ از آن قبیل نیست که بتواند بزند. این روایت شریف را فاضل مقداد در تفسیر قرآن کریم ذکر کرده است.[10] بعضی از کارهاست که کار خوبی است ولی صبغه شرعی ندارد و امضاء نشده است؛ اما این چند تا کار ابوطالب(سلام الله علیه) یا این کار را ذات أقدس الهی به عنوان یک وظیفه شرعی در بحث حدود که چه کسی میتواند در داخله منزل نائب قاضی شود؟ گفتند والد نسبت به ولد، زوج نسبت به زوجه، البته محدوده خاص دارد، این میشود قضا؛ اینجا هم حضرت میفرماید اگر کاری انجام بدهد «یَقْتُلُهُ الْأَدْنَی فَالْأَدْنَی» حکم قضایی به اینها دادند مأموریت قضایی به اینها دادند؛ اینجا فرمود: «یَقْتُلُهُ الْأَدْنَی فَالْأَدْنَی قَبْلَ أَنْ یُرْفَعَ إِلَی الْإِمَام».
روایت دوم این باب که در صفحه 337 همین جلد 28 است مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد» این را نقل میکند که به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم «إِنَّ بَزِیعاً یَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِیٌّ» ادعای نبوت میکند، حضرت فرمود: «إِنْ سَمِعْتَهُ یَقُولُ ذَلِکَ فَاقْتُلْهُ»، من هم اجازه گرفتم و مواظب بودم رفتم کمین کردم کنار او نشستم «فَجَلَسْتُ إِلَی جَنْبِهِ غَیْرَ مَرَّةٍ» چند بار رفتم کنارش نشستم که این حکم را اجرا بکنم، اما «فَلَمْ یُمْکِنِّی ذَلِکَ»[11] نشد، جمعیت بودند ممکن نبود و مانند آن؛ این معلوم میشود که حضرت به او گفت اگر محذور نداشته باشد.
روایت سوم این باب که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است «فِی حَدِیثٍ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ لَا سُنَّةَ بَعْدَ سُنَّتِی فَمَنِ ادَّعَی ذَلِکَ فَدَعْوَاهُ وَ بِدْعَتُهُ فِی النَّارِ فَاقْتُلُوهُ وَ مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ فِی النَّارِ أَیُّهَا النَّاسُ أَحْیُوا الْقِصَاصَ وَ أَحْیُوا الْحَقَّ لِصَاحِبِ الْحَقِّ وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ أَسْلِمُوا وَ سَلِّمُوا تَسْلَمُوا ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾[12]»[13] پیروزی با شماست.
روایت چهارم این باب که آن را باز مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در عیون الأخبار نقل کرده است «الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرِّضَا عَلَیه السَّلام فِی حَدِیثٍ قَالَ وَ شَرِیعَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَا تُنْسَخُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَمَنِ ادَّعَی بَعْدَهُ نُبُوَّةً أَوْ أَتَی بَعْدَهُ بِکِتَابٍ فَدَمُهُ مُبَاحٌ لِکُلِّ مَنْ سَمِعَ مِنْهُ».[14]
اما آنچه که این نصوص را تقیید میکند، یکی روایات باب حدود «بَابُ قَتْلِ مَنْ سَبَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَوْ غَیْرَهُ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ عَلَیهِمَ السَّلام» آنجا فرمود «نَرَی أَنْ تَقْطَعَ لِسَانَهُ فَالْتَفَتَ الْعَامِلُ إِلَی رَبِیعَةِ الرَّأْیِ وَ أَصْحَابِهِ فَقَالَ مَا تَرَوْنَ قَالَ یُؤَدَّبُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام سُبْحَانَ اللَّه فَلَیْسَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ بَیْنَ أَصْحَابِهِ فَرْق» در محکمهای بود که کسی به وجود مبارک پیغمبر اهانت کرد در محکمهای که حکومت دست بنی عباس بود آنها گفتند چکار میکنید؟ گفتند ما او را تنبیه میکنیم. وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ فَلَیْسَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ بَیْنَ أَصْحَابِهِ فَرْقٌ»[15] اگر کسی به اصحاب پیغمبر اهانت بکند شما تأدیب میکنید، به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهانت بکند تأدیب میکنید؟! فرق آن چیست؟ فرق آن همان است که «یُقتَلُ»؛ در صفحه 213 روایت سه همین باب که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) که مردی اهانت کرده بود، در پایان آن دارد که «فَقَالا لَهُ أَنْتَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ قَالَ نَعَمْ فَنَزَلَا فَضَرَبَا عُنُقَهُ» گردنش را زدند «قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیه السَّلام أَ رَأَیْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا الْآنَ سَبَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَ یُقْتَلُ قَالَ إِنْ لَمْ تَخَفْ عَلَی نَفْسِکَ فَاقْتُلْهُ».[16] این روایت مفسّر خیلی از روایات است.
آن وقت در صفحه 215 باب 27 روایت از مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) است که هشام بن سالم به عرض وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) میرساند «مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ سَبَّابَةٍ لِعَلِیٍّ عَلَیه السَّلام قَالَ فَقَالَ لِی حَلَالُ الدَّمِ وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ تَعُمَّ بَرِیئاً قَالَ قُلْتُ فَمَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ مُوذٍ لَنَا» آزار میکند، «قَالَ فِی مَا ذَا» چگونه آزار میکند؟ «قُلْتُ فِیکَ یَذْکُرُکَ» درباره شما بددهنی میکند، «قَالَ فَقَالَ لِی لَهُ فِی عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام نَصِیبٌ قُلْتُ إِنَّهُ لَیَقُولُ ذَاکَ وَ یُظْهِرُهُ قَالَ لَا تَعَرَّضْ لَهُ»؛ او شیعه ماست منتها بددهنی کرده یا مثلاً جسارتی کرده، فرمود با او کاری نداشته باشید. پس معلوم میشود ارتداد نیست این بر اساس عقیده نیست؛ یک وقت است که کسی بیادبی کرده، بددهنی کرده، عصبانی شده او بر اساس عقیده که نگفته است، کفر مربوط به عقیده است. این روایتی که مرحوم صدوق در علل نقل کرده است تا به اینجا میرسد که «قُلْتُ لِأَیِّ شَیْءٍ یَعُمُّ بِهِ بَرِیئاً قَالَ یُقْتَلُ مُؤْمِنٌ بِکَافِر» شما الآن این کار را بکنی آنها میآیند یا شما را یا مؤمن دیگری را میکشند! «وَ لَمْ یَزِدْ عَلَی ذَلِکَ» راوی میگوید که بیش از این حضرت چیزی نفرمود چون زمان حکومت عباسیان بود، فرمود شما اگر این کار را بکنید مؤمنی را در برابر کافری میکشند.
روایت دوم این باب که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) از «سُلَیْمَانَ الْعَامِرِیِّ» نقل کرد به عرض امام صادق(سلام الله علیه) رسید «أَیَّ شَیْءٍ تَقُولُ فِی رَجُلٍ سَمِعْتُهُ یَشْتِمُ عَلِیّاً عَلَیه السَّلام وَ یَبْرَأُ مِنْهُ قَالَ فَقَالَ لِی وَ اللَّهِ هُوَ حَلَالُ الدَّمِ وَ مَا أَلْفٌ مِنْهُمْ بِرَجُلٍ مِنْکُمْ دَعْهُ»[17] او را رها کن! معلوم میشود که این همان است که «یقتله».
روایت صفحه 217 دارد که «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام مَا تَقُولُ فِی قَتْلِ النَّاصِبِ فَقَالَ حَلَالُ الدَّمِ وَ لَکِنِّی أَتَّقِی عَلَیْکَ» میترسم بخواهند تو را بکشند! «فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَقْلِبَ عَلَیْهِ حَائِطاً أَوْ تُغْرِقَهُ فِی مَاءٍ لِکَیْلَا یُشْهَدَ بِهِ عَلَیْکَ فَافْعَل»؛ بله اگر جایی توانستی مخفیانه یک دیواری را روی کسی خراب بکنی یا غرق کنی، اینها بله؛ اما در جای علنی در کوچه و خیابان بخواهی بکشی که علیه تو قیام بکنند، نکن! «قُلْتُ فَمَا تَرَی فِی مَالِهِ قَالَ تَوِّهْ مَا قَدَرْتَ عَلَیْه»[18] تا میتوانی و قدرت داری میتوانی بگیری، حلال و مباح است.
«فتحصّل» مجموع این طوایف أربعه این شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص259؛وسائل الشیعة، ج28، ص337.
[2]. نهج الحق و کشف الصدق، ص542.
[3]. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص405.
[4]. وسائل الشیعة، ج28، ص323 و 324.
[5]. وسائل الشیعة، ج28، ص324.
[6]. دعائم الإسلام، ج1، ص398.
[7]. وسائل الشیعة، ج28، ص325.
[8]. وسائل الشیعة، ج28، ص325.
[9]. سوره نساء، آیه34.
[10]. کنز العرفان فی فقه القرآن، ج2، ص211؛ «و سبب نزول هذه الآیة أنّ سعد بن الرّبیع و کان من الأنصار نشزت علیه امرأته حبیبة بنت زید فلطمها فانطلق بها أبوها إلی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله فقال أفرشته کریمتی فلطمها! فقال النبیّ صلّی اللّه علیه و آله لتقتصّ من زوجها فانصرفت لتقتصّ منه فقال النبیّ صلّی اللّه علیه و آله ارجعوا هذا جبرئیل أتانی و أنزل هذه الآیة فقال النبی صلّی اللّه علیه و آله أردنا أمرا و أراد اللّٰه أمرا و الّذی أراد اللّٰه خیر و رفع القصاص».
[11]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص258.
[12]. سوره مجادلة، آیه21.
[13]. وسائل الشیعة، ج28، ص337 و 338.
[14]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص80؛ وسائل الشیعة، ج28، ص338.
[15]. وسائل الشیعة، ج28، ص212.
[16]. وسائل الشیعة، ج28، ص213.
[17]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص269؛ وسائل الشیعة، ج28، ص215.
[18]. وسائل الشیعة، ج28، ص217.