أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه دوم از مقدمات چهارگانهای که مرحوم محقق در طلیعه بحث ارث مطرح کردند مسئله موانع ارث است، گرچه برخیها تا بیست مانع برای ارث ذکر کردند اما محور اصلی موانع ارث همین سه چیز است که بحث مبسوط دارد وگرنه آن فروعات را هم ذکر میکنند؛ یکی کفر است و دیگری قتل است و سومی رق؛ یعنی کافر از مسلمان ارث نمیبرد و قاتل از مقتول ارث نمیبرد و برده از آزاد ارث نمیبرد.[1]
در جریان کفر، فقه موارد فراوانی از کفر و احکام کفر یاد میکند از بحث طهارت تا بحث دیات غالب این کتابها از کفر سخنی به میان میآید؛ در بحث طهارت کافر آلوده است پاک نیست، در بحث زکات کافر از مصارف هشتگانه زکات نیست و در بحث جهاد مسئله ﴿وَ لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ اینها ﴿یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُون﴾[2] اگر حربیاند که جزء قتال، کار دیگری نیست و اگر اهل کتاباند میتوانند ذمّه را بپذیرند و اگر غیر از این عنوان دارند میتوانند مستأمن باشند در پناه دولت اسلام باشند این در بحث جهاد است تا میرسد به بحث مسئله نکاح که آیا نکاح اینها جایز است یا نه؟ مطلقا جایز نیست، یا بین نکاح دائم و منقطع فرق است؟ «لا تناکح بین اهل ملّتین» هم که باشد آیا مسلمان نمیتواند همسر ذمّی داشته باشد چه اینکه زن مسلمان نمیتواند شوهر ذمّی داشته باشد یا یک طرفه جایز است و دوطرفه جایز نیست؟ تا برسند به بحث مسئله ارث در جریان ارث که «أهل ملّتین لا یتوارثان»،[3] اینجا کفر مانع است نه اینکه اسلام شرط مورّث بودن باشد، کفر مانع وارث بودن است، اسلام شرط مورّث بودن نیست؛ مورّث خواه مسلمان خواه غیر مسلمان، پدر خواه مسلمان خواه غیر مسلمان او میتواند مورّث باشد ولی اگر خواست ارث ببرد فرزند فقط باید مسلمان باشد اگر مورّث مسلمان بود فرزند مسلمان فقط میتواند ارث ببرد بنابراین «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن» نفی دو جانبه نیست برای اینکه روایات فراوانی دارد که مسلمان میتواند از غیر مسلمان ارث ببرد اما کافر نمیتواند از مسلمان ارث ببرد و این نهی و نفی یک جانبه هم صادق است، دو طرف باشد نیست که یعنی هم این ببرد هم آن ببرد اینطور نیست، این میسازد که هیچ کدام ارث نبرند یا یکی ارث ببرد دیگری ارث نبرد چه اینکه تناکح هم همینطور است در جریان نکاح که اگر نهیایی آمده معنای آن این نیست که هم این میتواند زن او باشد هم آن میتواند زن این باشد، خیر! مسلمان نمیتوان زن یک کافر باشد و اما آن کافر اگر اهل کتاب است میتواند در نکاح منقطع زن مسلمان باشد پس این نفی تناکح اینطور نیست. عمده آن است که این نکته را خود مرحوم محقق هم توجه دارد که اگر روایات مانعه همین «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن» بود، اینجا که سخن از ملت نیست سخن از یک امت نیست سخن از شخص است کسی که منکر ضروری است یا بدعتگذار است، اینجا ملتی در کار نیست یهودی باشد یا نصرانی باشد از اهل آن ملل نیست، یک گناه شخصی است که یک شخصی دارد انجام میدهد. اگر دلیل منع فقط همان «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن» باشد، شاید نسبت به این مورد تأمل باشد که این شخص عالماً عامداً چیزی که در شرع نیست میگوید هست و چیزی که در شرع هست میگوید نیست چون بازگشت انکار ضروری و بدعت هر دو به یک چیز است؛ در بدعت چیزی که نیست را میگوید هست، در انکار ضروری چیزی که هست را میگوید نیست آن هم به اجتهاد شخصی و فردی نیست چیزی که مسلّماً در دین است را بگوید نه، میشود انکار ضروری، چیزی که مسلماً در دین نیست بگوید هست این میشود بدعت، بازگشت بدعت و انکار ضروری در حقیقت به یک امر است. لذا اگر سخن از انکار ضروری آمده و مسئله بدعت نیامده، نباید گفت که این نقص است در حقیقت نقص نیست چون حقیقت انکار ضروری و حقیقت بدعت به یک امر برمیگردد چیزی که مسلّماً در اسلام هست بگوید نیست، چیزی که مسلّماً نیست بگوید هست؛ فلان شخص ـ معاذالله ـ پیغمبر است یا فلان شخص مثلاً امام معصوم است، این بدعت است مثل انکار ضروری، فرقی هم ندارد، چرا؟ برای اینکه در مسئله انکار ضروری، بازگشت آن به این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مطلب را که نیاورد، این هم برای او مسلّم است که نیاورد، در برابر پیغمبر دارد سخن میگوید یا چیزی را که حضرت آورد مسلّماً بر او ثابت شد ضروری هم هست، او میگوید نیاورد، اگر ضروری باشد در ضروری تقلید لازم نیست برای اینکه انسان در چیزی که علم ندارد تقلید میکند اما مسئله اینکه حج واجب است نماز واجب است روزه واجب است اینها ضروریات است یعنی هر مسلمانی میداند که پیغمبر این را فرمود، قرآن فرمود، این احتیاج به تقلید ندارد، خصوصیات صوم و صلات و مانند آن است که تقلیدی است وگرنه خطوط کلی اینها چون ضروری است و یقیناً این را پیغمبر فرمود جا برای تقلید نیست. بنابراین اگر دلیل منحصر بود در «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن» آن وقت این فردها را باید با توجیه روایت خاصهای و مانند آن حل کرد اما دلیل منحصر در اینها نیست روایات فراوانی است که کافر ارث نمیبرد، این کافر انکار ضروری بکند کافر است بدعت بگذارد کافر است اهل ملت هم باشد کافر است فرادیٰ هم باشد کافر است مثنیٰ و ثلاث هم باشد کافر است، در اینکه کافر ارث نمیبرد روایات فراوانی است. غرض این است که دلیل منحصر در «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن» نیست. لذا اینها را بعد از اینکه فرمودند «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن»، مسئله انکار ضروری از یک طرف، مسئله بدعت را از طرف دیگر اینها را بازگو کردند.
مطلب دیگر این است که این کفار که از اول طهارت تا آخر دیات و قصاص و به هر حال هر جا صحبت آن هست حتی در أطعمه و أشربه، أکل ذبیحه، ذبیحه اینها حلال است آیات سوره مبارکه «مائده» که فرمود ﴿الْیَوْمَ﴾ خبر مهمی که میرسید میگفتند «الیوم»، ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ﴾[4] «کذا و کذا» طعام آنها برای شما حلال است مرحوم صاحب جواهر و مانند صاحب جواهر اینها را حمل کردند بر جو و گندم،[5] جو و گندم که یا خرید و فروش بود یا هبه بود یا بخشیاش به هر نحوی بود قبل از آمدن این آیات مردم مدینه بعضیها مسلمان بودند بعضیها کافر خرید و فروش میکردند. اینکه ﴿الْیَوْمَ﴾ اینطور شد معلوم میشود که همین غذای شام و ناهار را میگوید، نه جو و گندم را! این جو و گندم که قبلاً هم حلال بود یعنی اگر آنها گوسفندی را با دین خودشان ذبح کردند و غذایی به شما دادند یا شما را دعوت کردند یا خواستید از آنها بخرید بله حلال است مثل کلب معلَّم است در کلب معلَّم چون حیوان باید ذبح شود، بسیار خوب! الآن کبوتری یا کبکی یا آهویی را شکارچی با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» تیر را رها کرد و به این آهو خورد، این آهو در بیابان در سنگلاخهای کوه افتاده است، این سگ شکاری میرود این را پیدا میکند که گم نشود و کاری میکند که به هر حال میمیرد، این حیوان که ذبح نشد فقط گفتند این جایی که سگ دندان زده را باید بشویید، بله بسیار خوب! اما این حیوان ذبح نشده است ذبیحه نیست یا بدون اینکه شما تیر بزنید کبکی را این کلاب معلّمه و کلب معلَّم خودشان میروند به سراغ همین کبکها و آن را خفه میکنند و میآورند، این خفه کرده است این حیوان که تیری نخورد و خونی ریخته نشد حالا بر فرض تیر بخورد به پایش تیر بخورد این چه کاری به فری اوداج أربعه دارد در حالی که این حلال است در همین آیات سوره مبارکه «مائده» فرمود این حلال است منتها آنجا که سگ دندان زد را باید شست بله درست است. اگر اینها دستشان پاک نباشد آدم میشوید عیب ندارد ولی این غذایی که درست کردند حلال است. غرض این است که کفار موارد استثنایی هم دارند، از باب طهارت تا آخر دیات که ذکر میشود استثنائاتی وجود دارد.
حق اگر حق قصاص باشد حق دیه باشد نسبت به میّت، ورثه ارث میبرند. طرح این بحث برای این است که در بحث جلسه قبل اشاره شد اگر کافر قبل از تقسیم، اسلام بیاورد سهم میبرد، بعد از تقسیم ارث نمیبرد اما این درباره کسی است که توبه او مقبول است یعنی اگر کسی اهل کتاب باشد اینچنین است کافر حربی باشد اینچنین است مشرک باشد اینچنین است واقعاً توبه کرده است و «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»[6] راه توبه باز است اما اگر مرتد فطری بود قبل از اسلام و بعد از اسلام فرقی نمیکند اگر مرتد ملی بود یعنی کافرزاده بود بعد مسلمان شد بعد ارتداد پیدا کرد دوباره توبه کرد بله توبه او مقبول است، بین قبل از تقسیم و بعد از تقسیم فرق است اما اگر مسلمانزاده بود یعنی از کودکی أبوین او مسلمان بودند و خودش هم بعد اسلام آورد و بعد ـ معاذالله ـ مرتد شد در اینجا یک بحث کلامی داریم یک بحث فقهی؛ در بحث فقهی آن چند حکم باید ثابت شود یعنی همین که ـ معاذالله ـ کسی مرتد فطری شد به منزله مُرده است اموال او به ورثهاش تعلّق میگیرد و از آن به بعد نمیشود با او معامله کرد، معامله میشود فضولی یعنی این صاحب مغازه که کالا میآورد کالا میخرید کالا میفروخت، الآن اگر خرید و فروشی بکند فضولی است ورثه او باید اجازه بدهند همسر او از او به عنوان عدّه وفات باید عدّه نگه بدارد پس اگر مرتد فطری باشد در واقع او مُرده است.
پرسش: ...
پاسخ: خیر!
پرسش: ...
پاسخ: بله انشاء که شده است و از جهت اینکه انشاء شده است و قولش معتبر است و تفاهم است او بیگانه است مثل بیگانه مال مردم را میفروشد. اگر یک وقتی بگوییم «قصده کلا قصد» است مثل سفیه، بله او از آن جهت قصد ندارد؛ اما در اینجا او قصد دارد منتها دین ندارد، چون قصد دارد پس مسئله «فعله کلا فعل» و قول سفیه و مانند آن نیست، لغو در قول نیست انشاء دارد و همه کارهای او درست است و اما اگر کافری باشد بخواهند با او معامله بکنند این مشکلی ندارد منتها مشکل او این است که او به حسب اسلام مُرده است لذا زن او باید عدّه وفات نگه دارد از این جهت مشکل دارد. اگر مرتد فطری باشد به منزله مُرده است اموال او به ورثه میرسد زن او باید عدّه وفات نگه دارد و حکم مثلاً قضایی سرجایش محفوظ است و در کلام توبه او مقبول است، بین بنده و خدا رابطه هرگز قطع نمیشود، کلام میگوید توبه او مقبول است، آن خلود ابدی را ندارد و مسئله جهنم باشد ابدیت در کار نیست اما فقه نمیپذیرد. بین فقه و کلام از این جهت اختلاف است که توبه مرتد فطری در نظر کلام مقبول است چون رابطه بنده و آفریدگار او هرگز قطع نمیشود اما رابطه فقهیشان قطع میشود ولی اگر مرتد ملی باشد بین توبه قبل از تقسیم و توبه بعد از تقسیم فرق است.
«فتحصّل» اینکه در بحث جلسه قبل گفته شد اگر قبل از تقسیم، اسلام بیاورد حکم این است که ارث میبرد بعد از تقسیم، این برای سایر اقسام است مثل اگر کسی اصلاً سکولار بود، ملحد بود یا مشرک بود یا اهل کتاب بود اینها درست است اما اگر ـ معاذالله ـ مرتد فطری بود فرقی نمیکند چون توبه او مقبول نیست تا اثر اسلامی داشته باشد ولی اگر ارتداد ملی بود توبه او مقبول است. بعضی از اقسام مرتد را مرحوم محقق در همین بخش از شرایع نقل میکند ولی حکم کلامی آن همچنان محفوظ است و «بینه و بین الله» توبه او مقبول است و آن خلود و ابدیت جهنم را ندارد، ممکن است حالا معاصی دیگری کرده برابر آن کیفر ببیند.
بنابراین ما رهین این «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن» نیستم تا گفته شود منکر ضروری که ملت نیست یا بدعتگذار که ملت نیست! از اینجا حکم غالی هم مشخص میشود. غلات اینها ملت نبودند گروهی بودند در صدر اسلام که ـ معاذالله ـ درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) این حرفها را داشتند. غالی هم همینطور است چون بازگشت غلوّ و انکار ضروری هر دو به یک چیز است؛ آن یک امر مسلّمی را نفی میکند، این امر منفی مسلّم را اثبات میکند، هر دو یکی است، در برابر پیغمبر ایستادن است. بنابراین اینها احکام و حِکَمی است که از هم جدا هستند.
مطلب دیگر این است که مطلقاتی که در قرآن کریم است، یک وقت انسان در حوزه علمیه و مانند آن دارد کار میکند و همه نگاه او به همان شیعهها و مانند آن است؛ اما یک وقت قرآن را از منظر جهانی ببیند از آیات نورانی قرآن برداشت دیگری میشود همین سوره مبارکه «مدّثر» که اوایل بعثت در مکه نازل شده است گفته که این حقوق بشر است. سه بار کلمه «بشر» در همین سوره مبارکه «مدثر» است: یک بار این است که این مشرکان و کفار نشستهاند یک اتاق فکری تشکیل دادند تا ببینند که در برابر این پدیده چه بگویند؟ بگویند سحر است! شعر است! کهانت است! قیافه است! دروغ است! فریه است! چیست؟ اینها ولید را دعوت کردند که مغز متفکر اینها بود در آن اتاق فکر بنشیند بررسی کند و با او مشورت بکنند که چه بگویند؟ بعد نتیجه آن اتاق فکر این شد که ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾[7] فرشتهای در کار نیست، او هم که مدعی رسالت است رسالتی در کار نیست بلکه یک انسان معمولی است و حرفی زده است ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾ یعنی فرشتهای نیاورد خدایی نگفت، این حرفها را زدند؛ این آیه در سوره مبارکه «مدثر» که در اوایل آن است میباشد. اواسط و اواخر آن، قرآن کریم که این مسئله را خوب تبیین میکند میفرماید: ﴿مَا هِیَ إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَر﴾[8]، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾[9] اینها حقوق بشر است و حقوق بشر را که یک بشر معمولی نمینویسد! مگر میشود یک آدم عادی برای جهان حرف بیاورد؟! اینکه نمیشود!
این مطلب را عرض کردیم برای اینکه این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[10] شامل آنها هم میشود. الآن چون ذهن ما عادت کرده که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ یعنی ما شیعهها یعنی ما مسلمانها در مسئله ارث طبقاتی داریم حالا فرض کنید ما در خارج سخن نمیگوییم، در داخلِ ما عدهای که در پناه دولت اسلامی هستند یهودیاند عدهای هم نصرانیاند و در قانون اساسی ما آمده که اینها در احکام شخصی تابع دین خودشان هستند ولی در احکام عمومی و سیاستهای عمومی مملکت با دیگران یکسان هستند، در قانون اساسی اینچنین آمده است که در احوال شخصی برابر با احکام دین خودشان عمل میکنند، چرا ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ شامل حال اینها نشود؟! اینها همین طبقات ارث را دارند، اگر یک چیزی را از موسای کلیم و عیسای مسیح(سلام الله علیهما) دارند بسیار خب! که آن را ما الان نقل میکنیم، اگر ندارند ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ همین طبقات ارث را آنها هم دارند. قرآن که از همان اول برای جهانی آمده، حالا آنها که قبول نکردند و گرفتار نکولاند، اگر قانونی دارند به قانونش عمل میکنند و اگر قانونی ندارند خودشان اختراع بکنند و جعل بکنند درست نیست ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾. این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که زیرنویس نشده است که مسلمانها اینطور هستند، این اطلاق آیه شامل آنها هم میشود.
بنابراین اگر اهل ملتی مثل یهودی مثل مسیحی، یا ـ معاذالله ـ منکر ضروری مثل کمونیست و مانند آن اینها که مرتد فطری نباشند ملی باشند، یا از همان اول مشکل دینی داشتند یا غالی بودند یا منکر ضروری بودند به هر حال کافر هستند. «أَهْلُ مِلَّتَیْنِ» اگر اینها را نگیرد برای اینکه اینها ملتی نیستند، «الْکَافِرُ لَا یَرِثُ الْمُسْلِمَ»[11] میگیرد چون چندین روایت که قسمتی از آنها را خواندیم بعضی را هم ـ إنشاءالله ـ بعد میخوانیم دارد «الْکَافِرُ لَا یَرِثُ الْمُسْلِمَ» این هم کافر است و از مسلمان ارث نمیبرد ولی از خودشان بخواهند ارث ببرند ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ طبقات ارث دارند. به چه دلیل ما میتوانیم بگوییم اینها مثلاً طبقه اولشان مقدم بر طبقه دوم نیست، طبقه دوم مقدم بر طبقه سوم نیست. اگر از همان اول قرآن فرمود این برای جهان است و حقوق بشر است، به چه دلیل اینها اطلاق ندارد؟! ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[12] چرا این را شامل نشود؟!
پرسش: ...
پاسخ: عیب ندارد طبقه دومشان دوم است سومشان سوم است ولی ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است منتها در صغری برابر اینکه «أَلْزِمُوهُم بِمَا أَلْزَمُوا بِهِ أَنْفُسَهُم».[13] اصلاً میبینید در بعضی از امور آدم تعجب میکند یک وقتی سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) این احتمال را ذکر کردند که خدای سبحان در آغاز سوره مبارکه «نساء» دارد که خدا حضرت آدم را آفرید[14] ایشان ای احتمال را ذکر کردند که ظاهر این آیه دارد از همین آدم و حوا بشر پیدا شده است حالا یک فرشتهای از آسمان آمده یا خلق دیگری، اینکه نیست. این شبهه که چگونه برادر و خواهر با هم ازدواج کردند، احتمال اینکه در آن شریعت حلال بوده این هست، باور کردن این برای خیلیها سخت بود ایشان در حدّ یک احتمال ذکر کردند. الآن مثلاً ما این روایات باب ارث را که میخوانیم میبینیم که به امام(سلام الله علیه) عرض کردند مگر مجوسیها ارث میبرند؟! فرمود بله ارث میبرند، هم ارث نسب میبرند هم ارث سبب. عرض کردند که او با مادرش ازدواج کرده با خواهرش ازدواج کرده! فرمود دو تا سهم میبرند، هر ملتی را بگذارید بر دین خود باشد. این چه دین با عظمتی است!
ملاحظه بفرمایید این روایت را، گرچه خیلی این روایت با بحث کنونی ما هماهنگ نیست این جداگانه باید بحث شود مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد 26 وسائل صفحه 317 «أَبْوَابُ مِیرَاثِ الْمَجُوس» دارد عنوان باب این است: «بَابُ أَنَّهُمْ یَرِثُونَ بِالسَّبَبِ وَ النَّسَبِ الصَّحِیحَیْنِ وَ الْفَاسِدَیْن فِی الْإِسْلَام». صحیحین آن را در آغاز بحث ما ذکر کردیم که در طبقه سوم اگر بنی أعمام و بنی أخوال، بنی عمّات و بنی خالات، اینها پسرخالهها و دخترخالهها، پسرعموها و دخترعموها که طبقه سوماند ازدواج کردند اینها هم بالسبب ارث میبرند هم بالنسب؛ از یکدیگر ارث میبرند بالسبب و اگر وارثی نبود بالنسب چون طبقه سوماند ارث میبرند منتها جمع بین نسب و سبب از راه صحیح که باشد محذوری ندارد که بحث آن قبلاً گذشت. حالا این شخص میگوید امام(سلام الله علیه) فرمود مجوسیها هم به سبب ارث میبرند هم به نسب یعنی اگر با خواهرش ـ معاذالله ـ ازدواج کرده است هم سببی ارث میبرد هم نسبی، با مادرش ازدواج کرده است هم سببی ارث میبرد هم نسبی. فرمود ملتی حالا با این دین دارد در این کشور زندگی میکند، میخواهید با اینها چکار کنید؟ این خیلی حرف بلندی است! اگر این روایات مأنوس باشیم آن وقت آن احتمالی که ایشان در طلیعه سوره مبارکه «نساء» ذکر کردند خیلی اعجابانگیز نیست.
روایت اول: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ بُنَانِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیهِمَا السَّلام أَنَّهُ کَانَ یُوَرِّثُ الْمَجُوسِیَّ إِذَا تَزَوَّجَ بِأُمِّهِ وَ بِابْنَتِهِ» فتوای حضرت این بود که اگر ـ معاذالله ـ مجوسی با مادر خود یا با دختر خود ازدواج کرد هم سهم الإرث سببی میبرد هم نسبی «مِنْ وَجْهَیْنِ مِنْ وَجْهِ أَنَّهَا أُمُّهُ وَ وَجْهِ أَنَّهَا زَوْجَتُهُ».[15] اگر یک روایت بود انسان میگفت که مرمی به ضعف است! اما این باب را که شما ملاحظه بفرمایید که تقریباً دو سه صفحه است از این روایات فراوان است.
پرسش: ...
پاسخ: نه، اینها الآن در حکومت اسلامی دارند زندگی میکنند، در حکومت اسلامی که زندگی میکنند ما بگوییم که مخالف دین ماست؟! به مرتد میگوییم که ارث نمیبرد، به غالی میگوییم که ارث نمیبرد؛ اما به این نمیتوانیم بگوییم برای اینکه آن حساب و کتابی ندارد این حساب و کتاب دارد. در جریان مرتد، منکر ضروری، غالی و مانند آن میگوید ارث نمیبرد اما این ارث میبرد برای اینکه اهل ملت است به یک دینی منسوب است. مرحوم صاحب جواهر دارد که اینها پیامبری داشتند کتابی داشتند آن کتاب را سوزاندند. بحث تاریخی ـ متأسفانه ـ چون در حوزهها خیلی رواج ندارد اینگونه از ملل و نحل خیلی معهود نیست. اینجا مرحوم شیخ بیانی دارد بیان مبسوطی است که صاحب وسائل آن را نقل میکند. این روایت را که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد، مرحوم صدوق هم نقل کرد اما «قَالَ الشَّیْخُ اخْتَلَفَ أَصْحَابُنَا فِی مِیرَاثِ الْمَجُوسِ» مرحوم صاحب وسائل این را از شیخ طوسی نقل میکند «وَ الصَّحِیحُ عِنْدِی أَنَّهُ یُوَرَّثُ مِنْ جِهَةِ النَّسَبِ وَ السَّبَبِ مَعاً» منتها اگر نسب و سبب همین باشد که در طلیعه بحث ارث معلوم شد که مربوط به طبقه سوم است اینکه گفتن ندارد یک چیز روشنی در فقه است؛ اما اینکه شیخ بفرماید «عندی» این است که هم با نسب ارث میبرد هم با سبب، مربوط به طبقه اول و دوم است مربوط به محارم است. «سَوَاءٌ کَانَا مِمَّا یَجُوزُ فِی شَرِیعَةِ الْإِسْلَام أَوْ لَا یَجُوزُ» مثل طبقه سوم، در طبقه سوم اگر بنی أخوال و بنی أعمام، بنی عمّات و بنی أعمام اگر شدند اینها هم ارث سببی میبرند و هم ارث نسبی. «وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ الْخَبَرُ الَّذِی قَدَّمْنَاهُ عَنِ السَّکُونِیِّ وَ مَا ذَکَرَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا مِنْ خِلَافِ ذَلِکَ لَیْسَ بِهِ أَثَرٌ عَنِ الصَّادِقِینَ عَلَیهِمَا السَّلام بَلْ قَالُوهُ لِضَرْبٍ مِنَ الِاعْتِبَارِ وَ ذَلِکَ عِنْدَنَا مُطَّرَحٌ بِالْإِجْمَاعِ وَ أَیْضاً فَإِنَّ هَذِهِ الْأَنْسَابَ وَ الْأَسْبَابَ جَائِزَةٌ عِنْدَهُمْ وَ یَعْتَقِدُونَ أَنَّهَا مِمَّا یُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ فَجَرَی مَجْرَی الْعَقْدِ فِی شَرِیعَةِ الْإِسْلَام»[16] بر اساس قاعده «الزام».
در روایت دوم دارد: «أَ لَا تَرَی إِلَی مَا رُوِیَ أَنَّ رَجُلًا سَبَّ مَجُوسِیّاً بِحَضْرَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» در حضور امام صادق(سلام الله علیه) به یک مجوسی سبّ کرد حضرت «وَ نَهَاهُ عَنْ ذَلِکَ» فرمود که چرا فحش میگویی؟ «فَقَالَ إِنَّهُ تَزَوَّجَ بِأُمِّهِ» او با مادرش ازدواج کرد! «فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِکَ عِنْدَهُمُ النِّکَاحُ» او بد نکرد یک ازدواجی کرد. فرمود مملکت را به هم نزنید! یک قانونی است که اینها بر اساس آن قانون دارند زندگی میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: بله به قواعد خودش دارد عمل میکند.
پرسش: ...
پاسخ: ما نباید منع کنیم، نه سبّ بکنیم فحش بگوییم و نباید جلویش را بگیریم، قانون خودش است در مملکتی دارد زندگی میکند که این قانون است.
پرسش: ...
پاسخ: چون در آن موقع حکومت اسلامی نبود، ولی حکومت اسلامی میگوید قاعده «الزام» است قاعده «اقرار» است هر ملتی بر دین خودش. دو تا حرف است آن قاعده «الزام» است، یک؛ و چرا ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ شامل حالشان نشود مگر اینکه کسی ادعای انصراف بکند. یک وقت است که ما احتیاج داریم به قاعده «الزام»، قاعده «اقرار»، آن سرجایش محفوظ است؛ یک وقتی میگوییم خود ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ مگر مقید به اسلام است؟!
پرسش: ...
پاسخ: چرا؟
پرسش: ...
پاسخ: غرض این است که اگر دین جهانی است منتها او قبول ندارد، نداشته باشد؛ ولی این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ میگوید صحیح است منتها او این حرف را قبول ندارد میگوید من راه خودم را دارم، میگوییم داشته باش ولی این راه شما را هم دین امضا کرده است که از پدر ارث ببری از مادر ارث ببری با طبقات ارث ببری. اگر ما از همان اول آمده بودیم «ضیّق فم الرکیّة» مدار بسته قرآن را ببینیم، بله؛ اما از همان اول قرآن فرمود من حرف جهانی میزنم، حقوق بشر دارم میگویم، آن وقت این ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾، دو بار در همان سوره مبارکه «مدثر» در برابر آنکه این را گفته: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾ یعنی پیغمبری نیست، پیغمبری در کار نیست جبرئیل در کار نبود بلکه یک انسان معمولی حرف زده است. این«بشر» که در اوایل سوره مبارکه «مدثر» است با «بشر» که دو بار در پایان سوره مبارکه «مدثر» است خیلی فرق دارد؛ آنها گفتند ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾ یک انسان معمولی این حرف را زده است چرا میگویید دیوانه است؟! خیر، یک انسان معمولی حرفی زده است حرف انسان معمولی که قانون نیست نگویید دیوانه است، سحر است، چکار دارید! ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾؛ اما در همان سوره در بخشهای پایانی دو بار دارد که ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾، ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾ این حقوق بشر است حقوق بشر که هست چرا شامل حالش نشود؟! اصل، جهانی بودن است «إلا ما خرج بالدلیل» نه اینکه اصل قمی بودن و مشهدی بودن است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص6.
[2]. سوره توبه، آیه29.
[3]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص142«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ فِیمَا رَوَی النَّاسُ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن فَقَالَ نَرِثُهُمْ وَ لَا یَرِثُونَّا لِأَنَّ الْإِسْلَامَ لَمْ یَزِدْهُ فِی حَقِّهِ إِلَّا شِدَّة»؛ تهذیب الأحکام، ج9، ص367 «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْنِ قَالَ لَا».
[4]. سوره مائده، آیه5.
[5]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج6، ص43.
[6]. المجازات النبویّة، ص67؛ عوالی اللئالی، ج2، ص54.
[7]. سوره مدثر، آیه25.
[8]. سوره مدثر، آیه31.
[9]. سوره مدثر، آیه36.
[10]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[11]. دعائم الإسلام، ج2، ص385.
[12]. سوره نساء، آیه11؛ ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیبا﴾.
[13]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج3، ص514؛ تهذیب الأحکام، ج9، ص322 «أَلْزِمُوهُمْ بِمَا أَلْزَمُوا أَنْفُسَهُم».
[14]. سوره نساء، آیه1.
[15]. وسائل الشیعة، ج26، ص317.
[16]. وسائل الشیعة، ج26، ص317؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص344.