28 10 2021 447960 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 118 (1400/08/06)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

به علت نقص فنی بخش اول درس ضبط نشده است.

... این مسئله واحده را خوب تبیین میکنند، آن قید و خصوصیتش را هم ذکر میکنند، که آن قید و خصوصیت را که ایشان گفتند «ما دامت الصورة علی حالها» برای این است که این خلاف اصل است، با بودنِ عمو که طبقه قبل است، پسرعمو چرا باید ارث ببرد؟ حالا که ما نص داریم، بر خصوص مورد فرض اکتفا میشود «الا فی مسئلة واحدة» یک «و إلا فی صورة واحدة» دو «فإبن العم» این الف و لامش هم یعنی پسرعموی أبوینی، أولاست «ما دامت الصورة علی حالها» در این صورت اگر کسی بمیرد یک پسرعموی ابوینی داشته باشد، یک عموی ابی داشته باشد، پسرعموی أبوینی مقدم است، حالا اگر دایی بود خاله بود اینها بود، حکم چیست؟ میگویند نه، این حکم به اصل اولی برمیگردد.

«فلو انضم إلیهما و لو خال» ولو اینکه ارتباطی هم باهم نداشته باشند، عمو از یک رشته به میت متقرب است، دایی از رشته دیگری متقرب است «تغیرت الحال» یعنی چه؟ یعنی به اصل اوّلی برمیگردد، یعنی عمو ارث میبرد، پسرعمو ارث نمیبرد «و سقط ابن العم».

«و لو انفرد الخال» یک دایی باشد، تمام مال برای اوست براساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ[1] «و کذا الخالان» دو دایی «و الأخوال» یعنی سه دایی و بیشتر. این برای داییها و سه فرع دیگر: «و کذا الخالة» یک خاله «و الخالتان» دو خاله «و الخالات» سه خاله و بیشتر، اینجا هم مال برای اینهاست. تقسیم آن گروه هم «علی السویه» است، تقسیم این گروه هم «علی السویه» است زیرا تفاوتی بینشان نیست، چون گروه اول همهشان مذکرند، گروه دوم همهشان مؤنث.

اما «و لو اجتمعوا» اگر همهشان مادری بودند یا همهشان پدری بودند یا همهشان أبوینی بودند اینجا هر کدام سهم «من یتقرب» را میبرند. «و لو اجتمعوا فالذکر و الأنثی سواء و لو افترقوا کان لمن تقرب بالأم» بعضی امی باشند، بعضی أبی، بعضی ابوینی«و لو افترقوا کان لمن لم تقرب بالأم السدس إن کان واحد» اگر یک نفر باشد «و الثلث إن کان أکثر الذکر فیه و الأنثی سواء» اینها که أمی محضاند بعضی مذکرند بعضی مؤنث، بعضی داییاند بعضی خاله چون همهشان سهم «من یتقرب» را میبرند و در أمی محض جا برای تفاوت نیست، یکسان میبرند. اما «و الباقی للخئولة من الاب و الام بینهم للذکر منهم مثل حظ الانثی  و تسقط الخئولة من الأب إلا مع عدم الخئولة من الأب و الأم» همانطوری که در مسئله عمو، عموی أبوینی حاجب عموی أبی محض است، دایی أبوینی هم حاجب دایی أبی محض است. این حکم همان را دارد. «و لو اجتمع الأخوال و الأعمام کان للأخوال» دایی یک سهم را میبرند چون سهم «من یتقرب» را میبرند «و کذا لو کان واحدا ذکرا کان أو أنثی» آن هم بینشان «علی السواء» تقسیم میشود، چون همهشان سهم «من یتقرب» را میبرند. متقرب هم مادر است.

«و للأعمام الثلثان» اگر عموها و داییها باهم جمع شدند، داییها یک ثلث میبرند «علی السواء» تقسیم میشود. عموها دو ثلث میبرند ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‏[2] تقسیم میشود. «و کذا لو کان واحدا ذکرا کان أو أنثی فإن کان الأخوال مجتمعین» یعنی بعضیها دایی بودند بعضی خاله بودند «فالمال بینهم للذکر مثل حظ الأنثی»

«و إن کانوا متفرقین» بعضی أبوینی بودند بعضی أبی بودند «فلمن تقرب بالأم سدس الثلث إن کان واحدا» و ثلث آن ثلث اگر اکثر باشد «بینهم بالسویة» تقسیم میشود، چون همهشان سهم «من یتقرب» را میبرند. «و الباقی لمن تقرب منهم بالأب و الأم» سخن از أب محض نیست، أب محض با بودن أبوینی سهمی نمیبرد. «و للأعمام ما بقی».

«فإن کانوا من جهة واحدة» آن أعمام «فالمال بینهم للذکر مثل حظ الأنثیین» است، چون عموها سهم «من یتقرب» را میبرند، یک؛ آن متقرب مرد است، دو؛ مرد هم دو برابر زن میبرد، برادر دو برابر خواهر میبرد. سه؛ «و إن کانوا متفرقین» بعضی أبی باشند، بعضی أمی باشند «فلمن تقرب منهم بالأم السدس» این سدس را قرآن اشاره کرده بود «إن کان واحدا و الثلث إن کانوا أکثر»، پس اگر یک نفر باشد سدس، چند نفر باشند ثلث - این مربوط به اصل سهم است- کیفیت توزیع هم بالسویه است چون همهشان سهم «من یتقرب» را میبرند که مادر است. «و الباقی للأعمام من قبل الأب و الأم»  با بودن عموی أبوینی عموی أبی ارث نمیبرد.

«و یسقط من تقرب بالأب منفردا» چه در طرف عمو چه در طرف دایی چه حال اجتماع، مسئله سه صورت دارد: یا عموها و عمات باهماند فقط؛ یا خالهها و داییها باهماند فقط؛ یا أعمام و أخوال باهماند. در همه این سه فرض مبسوط، با بودنِ أبوینی أبی ارث نمیبرد. «و یسقط من تقرب بالأب منفردا» چه در عمو چه در دایی «إلا مع عدم من یتقرب بالأب و الأم»[3] اگر کسی گفت «من یتقرب بالأب و الأم» نباشد ولو پسردایی و پسرعمو هم باشد، با بودنِ پسردایی أبوینی، پسردایی أبی هم ارث نمیبرد.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.

[2] . سوره نساء، آیه11.

[3] . شرلئع الاسلام، ج4، ص 24و25.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق