أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم محقق در بحث میراث انساب، بعد از اینکه اینها را سه قسم کرد- یعنی أبوان و أولاد در طبقه اول، أجداد و إخوه در طبقه دوم، أعمام و عمات و خالات و أخوال در طبقه سوم - در پایان این بخش دوم که مربوط به میراث أجداد و إخوه است، خاتمهای داشتند که بعضی از این فروع ذکر شد.
عصاره بحث این است: سهامی که قرآن برای انساب مشخص کرده است، چه سهم أعلی چه سهم أسفل، همین دو طبقه است، یعنی أبوان است و أولاد «و إن نزلوا» و برای أسباب، زوج و زوجه است - که ارث اعلایشان را ذکر کرد که مرد، ارث اعلایش نصف و ارث ادنایش ربع است و زن، ارث اعلایش ثمن و ارث ادنایش هم ربع است - بقیه مالِ ولای عتق که دوم است و ولای ضامن جریره که سوم است و ولای امام که چهارم است، سهم خاصی برای اینها نیست.
در طبقه انساب غیر از طبقه أولی، برای آنها سهمی در قرآن مشخص نشده است، ولی در قرآن کریم برای کلاله، چه کلاله أبی چه کلاله أمی، چه کلاله أبوینی، به طور اجمال مشخص کرد که بقیه أموال برای اینهاست یا اینها در ثلث شریکاند.
درباره کلاله أمی که در آیه دوازده سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ﴾ [1]اگر تنها یک کلاله باشد که مال برای اوست براساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ [2] نه سهم خاص به عنوان فرض داشته باشد و اگر چنانچه بیش از اینها باشند که ﴿فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ﴾ آن وقت اگر زوج است یا زوجه است سهم خاص خودشان - سهم سببی - را میبرند.
درباره کلاله أبوینی و کلاله أبی آیه 176 که آیه پایانی سوره مبارکه «نساء» است آنجا مشخص کرده است، یک بار هم این دو آیه را مرور کنیم تا بقیه فروع جزئی از بحث کلاله به پایان برسد به خواست خدا. آیه دوازده سوره مبارکه «نساء» این بود: ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ که این نصیب اعلای زوج است که سببی است ﴿فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ﴾ این نصیب ادنای زوج است که نصیب سببی است. البته ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ﴾ که نصیب اعلای زوجه است، نصیب سببی ﴿فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ که نصیب ادنای زوجه است ﴿وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ﴾ آن میت که ﴿یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ باشد که ﴿وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ﴾ [3] این مال کلاله أمی است.
اما در بخش کلاله أبی آیه 176 به این صورت است: ﴿یَسْتَفْتُونَکَ﴾ که اصل استفتاء و اینها، معلوم میشود که یک اصطلاح قرآنی است و وقتی که میآیند از وجود مبارک پیامبر، مطلب سؤال میکنند این استفتاء است یعنی فتوا چیست؟ و این اختصاص ندارد به مجتهد و امثال ذلک. آنها از تو استفتاء میکنند، از آن جهت که رسول خدا هستی، آنکه مبدأ فتواست خداست، او فتوا میدهد؛ لذا فرمود: ﴿قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ﴾ فتوا مال الله است و استفتاء مال مردم. پس اگر وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فتوا میدهد در حقیقت فتوای الهی را بازگو میکند. ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا﴾ آن کلاله ﴿اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً﴾ این سهم را ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ میبرند که «هاهنا امران» که در بحث دیروز گذشت، یکی اینکه سهم «من یتقرب» را میبرند، یکی اینکه اگر متعدد بودند در تقسیم داخلی، اگر همهشان مرد بودند که «علی السواء» است، همهشان زن بودند «علی السواء» است و اگر بعضی مذکر و بعضی مؤنث بودند ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ ﴿یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ [4] که این دو تا آیه دوازده و 176 سوره مبارکه «نساء» مربوط به کلاله است.
بقیه فروع را روایات به عهده دارند. روایاتی که در این باب پنج مطرح است سه طایفه است: یک طایفه حکم کلاله را بیان میکنند که به کلاله این مقدار میرسد؛ یک طایفه میگوید که همهاش برای جد است، به کلاله اصلاً نمیرسد. در اینگونه از مسائل تزاحم حقوقی، نمیشود گفت این حمل بر کراهت بشود یا حمل بر استحباب بشود، امر حقوقی است، مکروه است که فلان کس بگیرد مکروه است که نگیرد اینطور نیست؛ این مربوط به عمل شخص نیست که انسان بگوید این کار مکروه است یا نه! که ما جمع کنیم به اولویت و امثال ذلک، حق مالی مردم است اگر کلاله باشد با أجداد، تمام مال را أجداد میبرند، آن وقت ما بگوییم آن روایت را که نهی کرده حمل بر کراهت بکنیم، از این قبیل نیست، این تزاحم حقوقی است. پس دو تا روایت کاملاً باهم معارضاند یک طایفه میگوید که اگر کلاله باشد با أجداد، مال بینشان تقسیم میشود، یعنی جد مقدم بر برادر یا برادرزاده نیست، برادرزاده در حکم برادر است با جد همساناند و هر کدام سهم خاص خودشان را میبرند. یک طایفه دارد که اگر أجداد با کلاله جمع شوند، کلاله هیچ سهمی ندارند، جمیع مال برای أجداد است! اینها را چگونه جمع کنیم؟
طایفه سوم شاهد جمع است که مشکل در جهت صدور است، آن یکی که میگوید کلاله سهمی ندارد تقیةً گفته شده است، سخن از ظاهر و أظهر نیست، سخن از نص و ظاهر نیست، سخن از عام و خاص نیست، سخن از مطلق و مقید نیست، جا برای جمع دلالی نیست به أحد انحای یاد شده، اینها جهت صدور ندارد اصلاً، وقتی جهت صدور نداشت حجت نیست، جمع بین حجت و لاحجت به ترک لاحجت است.
پس سه طایفه در این نصوص است که باز باید بازخوانی کنیم که بعضی را خواندیم و بعضی را هم باید بخوانیم. عصاره این سه طایفه این است که طایفه أولی میگوید که کلاله با أجداد که جمع شوند، همهشان ارث میبرند، یعنی چه برادر و چه برادرزاده، چه خواهر و چه خواهرزاده، اینها که با أجداد جمع شوند همهشان ارث میبرند. طایفه ثانیه این است که اگر جمع شدند، ارث فقط برای أجداد است و کلاله اصلاً سهمی ندارد. طایفه ثالثه شاهد جمع است، که این طایفهای که میگوید کلاله سهم نمیبرد جهت صدور ندارد، تقیةً صادر شده است. روایتی معتبر است که اضلاع سهگانهاش معتبر باشد: یک سند، دو جهت صدور، سه دلالت. اینها دلالتشان تام است، سندشان تام است، ولی جهت صدور ندارند و تقیةً صادر شدهاند. این عصاره بحث مربوط به خاتمه است که ما برای فردا این قسمت را تکرار نکنیم.
حالا تتمه بحث که مربوط به روایات است این را بخوانیم. وسائل، جلد 26، صفحه 159، باب پنج از ابواب میراث إخوه و أجداد. در این باب که چند تا روایت است و غالبش هم از مرحوم کلینی است، عنوان باب این است که «بَابُ أَنَّ أَوْلَادَ الْإِخْوَةِ» یعنی کلاله «یَقُومُونَ مَقَامَ آبَائِهِمْ عِنْدَ عَدَمِهِمْ»این روشن است که اگر برادر نبود برادرزاده ارث میبرد؛ اما اگر جد بود با برادرزاده چگونه است؟ اینجاست که قومی دیگر مخالفاند میگویند اگر جد بود تمام مال برای جد است، ولی آنچه که اهل بیت فرمودند این است که «وَ یُقَاسِمُونَ الْجَدَّ وَ إِنْ قَرُبَ وَ بَعُدُوا» ولو ممکن است که نوهی برادر باشد -یک وقت است که برادر است، یک وقت است که برادرزاده بلافصل است یک وقتی نوه برادر است - نوهی برادر با جد اگر جمع شدند در مال سهیم هستند. «وَ یَمْنَعُ الْأَقْرَبُ مِنْهُمْ الْأَبْعَدَ» براساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که قرآن است و روایت هم دارد که «إِذَا الْتَقَتِ الْقَرَابَاتُ»[5] اگر اقربا جمع شدند، اقرب مقدم بر ابعد است.
روایت اول که مرحوم کلینی با یک سند معتبری نقل کرده است این است که وجود مبارک امام باقر فرمود: «نَشَرَ (أَبُو جَعْفَرٍ ع) صَحِیفَةً» نامهای را باز کرد، کتابی را باز کرد، «فَأَوَّلُ مَا تَلَقَّانِی فِیهَا» اول چیزی که من در این صحیفه برخوردم این است که «اِبْنُ أَخٍ وَ جَدٌّ الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَانِ»؛ اگر کسی بمیرد، جد داشته باشد و برادرزاده، همانطوری که برادر باشد با جد، مال را «علی السواء» تقسیم میکنند و جد به منزله یک برادر محسوب میشود، اگر برادرزاده هم باشد با جد، در مال سهیماند، این سهم «من یتقرب» را میبرد، پدرش اگر بود نصف میبُرد پس مال تنصیف میشود بین برادرزاده و جد، این «عندنا» است. این تعبیر نشان میدهد که مخالف چیزی دیگر میگوید! «اِبْنُ أَخٍ» برادرزاده «وَ جَدٌّ الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَانِ». محمد بن مسلم عرض میکند که «جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الْقُضَاةَ عِنْدَنَا لَا یَقْضُونَ» قاضیان دستگاه دولتی ما «لَا یقضُونَ لِابْنِ الْأَخِ مَعَ الْجَدِّ بِشَیْءٍ» میگویند اگر کسی بمیرد، جد داشته باشد با برادرزاده، به برادرزاده چیزی نمیدهند و جد همه را میبرد! بعد وجود مبارک امام باقر فرمود: «إِنَّ هَذَا الْکِتَابَ» این حجت الهی است، برای اینکه «بِخَطِّ عَلِیٍّ ع وَ إِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص»[6] است. خط علی را شما میتوانید با علامت بشناسید اما املای پیغمبر است را به وسیله نقل خود حضرت است!
این نشان میدهد چون در اینجا سؤال و جواب آمده است، اگر روایتی دارد به اینکه سهمی به برادرزاده نمیرسد این روایت، ولو سند درست باشد، یک؛ دلالت تام باشد، سوم؛ این وسطها که جهت صدور است که دوم است تأمین نیست و تقیةً صادر شده است. این شاهد جمع است. البته شاهد جمع دیگری هم داریم که به خواست خدا میخوانیم.
روایت دوم این باب این است که: از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) «أَنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یُوَرِّثُ ابْنَ الْأَخِ مَعَ الْجَدِّ مِیرَاثَ أَبِیهِ»[7] این «کان» یعنی سنت ایشان بود. یک وقتی میگوییم «قضیةٌ فی واقعة» این کار را کرد، این خیلی دلیل نیست بر لزوم. حالا شاید افضل باشد! فعل حضرت، حداکثر دلالت بر جواز است اما استمرار فعل دلیل است بر اینکه یا لازم است یا مستحب. اینجا چون امر مالی است، حق کسی را میدهد، معلوم است که امر لازمی است. این سنت حضرت امیر بود، فعلِ دستگاه قضایی حضرت امیر همین بود «کَانَ یُوَرِّثُ ابْنَ الْأَخِ مَعَ الْجَدِّ مِیرَاثَ أَبِیهِ» یعنی دو مسئله است: یکی اینکه برادرزاده با جد که جمع شدند او هم ارث میبرد، یک؛ یکی اینکه سهم «من یتقرب» را میبرد، این دو.
سوم که باز مرحوم کلینی نقل کرده است از وجود مبارک امام باقر با سندی که قابل اعتماد است، طبق شواهد قبلی، «قَالَ حَدَّثَنِی جَابِرٌ» آن وقت خود حضرت به عنوان راوی در اینجا قرار میگیرد که جابر برای من نقل کرده است! تعصّب آنها این بود که بخاری - یکی از صحاح ستّه را او نوشته است - در کمال بیشرمی از وجود مبارک امام صادق به عنوان راوی هم نقل نمیکند! آنها که میگفتند «قلامة من ظفر ابهامه / تعدل من مثل البخاری مئة»[8] آن قصیده بلندی که گفتهاند فرمودند ناخنی که امام صادق گرفته صد تا بخاری میارزید! « قلامة من ظفر ابهامه» ناخن ابهام! « قلامة من ظفر ابهامه / تعدل من مثل البخاری مئة» روزگاری بود که به این صورت گذشت.
حالا وجود مبارک امام باقر میفرماید که جابر برای من نقل کرده است جابر هم ثقه است! «أَنَّ ابْنَ الْأَخِ یُقَاسِمُ الْجَدَّ».
روایت چهارم این باب که أبان بن تغلب از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند این است که ـ این روایاتی که میخوانیم برای این است که آنچه مرحوم محقق در خاتمه فرمودند که ما تُند از این عباراتش گذشتیم، عصارهاش همین روایات باب پنج است ـ «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ ابْنِ أَخٍ وَ جَدٍّ»؛ سؤال کردیم که برادرزاده و جد باهم جمع شدند! «فَقَالَ الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَانِ».
روایت پنجم این باب که از «مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ» مرحوم کلینی از سند دیگری این را نقل میکند تا میرسد به محمد بن مسلم: «قَالَ: نَظَرْتُ إِلَی صَحِیفَةٍ یَنْظُرُ فِیهَا أَبُو جَعْفَرٍ ع» آن کتابی که وجود مبارک امام باقر در آن کتاب نظر میکرد و نگاه میکرد، من هم نگاه کردم، دیدم این مطلب نوشته است: «فَقَرَأْتُ فِیهَا مَکْتُوباً»؛ نوشته است که «ابْنُ أَخٍ»، یک؛ «وَ جَدٌّ»، دو؛ «الْمَالُ بَیْنَهُمَا سَوَاءٌ» اگر کسی بمیرد، جد داشته باشد و برادرزاده، مال بین اینها تقسیم میشود. محمد بن مسلم از اصحاب خاص است به وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) عرض کرد که « إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا لَا یَقْضُونَ بِهَذَا الْقَضَاءِ» کسانی که در دیار ما مسئول دستگاه قضایی ما هستند، اگر جد و برادرزاده جمع شوند چیزی به برادرزاده نمیدهند، همهاش برای جد است! اینطوری که شما میگویید، اینها به این حکم داوری نمیکنند. «إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا لَا یَقْضُونَ بِهَذَا الْقَضَاءِ» یعنی چه؟ یعنی «لَا یَجْعَلُونَ لِابْنِ الْأَخِ مَعَ الْجَدِّ شَیْئاً»؛ جد حاجب است، به برادرزاده چیزی نمیرسد. من که این را به عرض امام باقر(سلام الله علیه) رساندم حضرت فرمود: «فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَا إِنَّهُ» این چیزی که من برای شما خواندم در این کتاب، «إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَطُّ عَلِیٍّ ع مِنْ فِیهِ بِیَدِهِ»[9] از «فیه» یعنی دهان پیامبر و با دست علی بن ابیطالب است که ضمیر «فیه» به پیامبر برمیگردد و ضمیر «یده» به علی بن ابیطالب. «مِن فیهِ» از دهان وجود مبارک پیامبر، به دست وجود مبارک حضرت امیر نوشته شده است. این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد، مرحوم شیخ طوسی با اسناد خاص خودش نقل کرده است.
ششم که باز مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ» نقل کرده است «عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ» این است که ابی بصیر میگوید که «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع» حالا نمیدانم یا از وجود مبارک امام باقر بود یا از وجود مبارک امام صادق! «أَوْ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ ابْنِ أَخٍ وَ جَدٍّ» یکی سؤال کرد که کسی مُرد و برادرزاده و جد دارد، حکمش چیست؟ حضرت فرمود: «یُجْعَلُ الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَیْنِ»؛[10] هر دو ارث میبرند، یک؛ «علی وزان واحد» ارث میبرند، این دو.
روایت هفتمی که مرحوم کلینی «عَنِ الْفَضْلِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ» که البته این مرسله است با آن مسندهایی که فراوان بود ترمیم میشود، از بعضی از اصحاب ابی عبدالله، از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) «فِی بَنَاتِ أُخْتٍ وَ جَدٍّ» که آنها إبن أخ بود، این بنات أخت است «قَالَ لِبَنَاتِ الْأُخْتِ الثُّلُثُ وَ مَا بَقِیَ فَلِلْجَدِّ»؛ اگر آنها پسر باشند با جد همساناند، اگر دختر باشند این ثلث میبرد ثلثان را جد میبرد. «فَأَقَامَ بَنَاتَ الْأُخْتِ مَقَامَ الْأُخْتِ» که یک سوم کم میبرد «وَ جَعَلَ الْجَدَّ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ»؛ [11]یعنی وجود مبارک امام صادق جد را به منزله برادر میداند که دو برابر میبرد و خواهرزاده را به منزله خواهر.
«فهاهنا امران» یکی اینکه اصل ارث مسلّم است که با بودِ جد، برادرزاده یا خواهرزاده ارث میبرند، یک؛ یکی اینکه هر کدام سهم «من یتقرب» را میبرد. خواهرزاده سهم خودش را میبرد که میشود نصف. برادرزاده سهم خودش را میبرد میشود کل.
روایت پنجم را غیر از مرحوم کلینی، مرحوم شیخ طوسی نقل کرده است، اما این روایت هفتم را هم مرحوم صدوق نقل کرد هم مرحوم شیخ طوسی؛ یعنی محمدین ثلاث این روایت را نقل کردهاند. خدا غریق رحمت کند خود مرحوم شیخ طوسی در آن فهرستش و در رجالش دارد که این روایت را مرحوم کلینی با آن سند نقل کرد این درست است، با آن سند نقل کرد درست نیست. حالا یک کسی به آن سند رسیده، میگوید این سند ضعیف است حالا یک سند دیگری هم دارد. مرحوم صاحب وسائل نمیگوید این را صدوق هم نقل کرده یا شیخ طوسی هم نقل کرده، بلکه میگوید صدوق با این اسناد نقل کرده است، که اگر در سند کلینی مشکلی داشته باشد با این سندهای دیگر تأمین میشود؛ وگرنه میفرمود «و رواه الصدوق و رواه الشیخ».
روایت هشتم را که باز مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «فِی ابْنِ أَخٍ وَ جَدٍّ»؛ اگر برادرزاده باشد با جد، دوتایی جمع شوند، حکم چیست؟ دو تا مطلب است: یکی اینکه با بودِ جد، برادرزاده ارث میبرد، یک؛ یکی اینکه برادرزاده سهم «من یتقرب» را میبرد، دو؛ چون اگر خود برادر بود نصف میبُرد. «فِی ابْنِ أَخٍ وَ جَدٍّ»؛ درباره برادرزاده و جد سؤال شد حضرت فرمود: «الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَیْنِ»؛[12] این دو مطلب است: یکی اینکه برادرزاده ارث میبرد با بودِ جد. یکی اینکه سهم «من یتقرب» را میبرد.
روایت نهم هم همینطور است. حالا برسیم به روایت دهم، در روایت دهم که مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ أَوْ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَکْثَرُ ظَنِّهِ أَنَّهُ بُرَیْدٌ» این است که از وجود مبارک امام صادق نقل شده است معاذالله! «الْجَدُّ بِمَنْزِلَةِ الْأَبِ لَیْسَ لِلْإِخْوَةِ مَعَهُ شَیْءٌ»؛[13] این روایت صریحاً میگوید که با بودِ جد، برادر ارث نمیبرد چه رسد به برادرزاده! این معارض صریح است. آنجا برادرزاده را با جد سهیم میدانند برای اینکه سهم «من یتقرب» را میبرد، اینجا اصلِ برادر را میگوید که با بودنِ جد سهمی نمیبرد چرا؟ چون جد به منزله پدر است، والد است، والد طبقه اول است، نوبت به طبقه دوم نمیرسد. اینجا روشن است که حمل بر تقیه است، برای اینکه شواهد فراوانی ما داشتیم، این روایت دهم جهت صدور ندارد. ما سه امر لازم داریم: صادر شده است، یک؛ تقیةً نبود، دو؛ ظهور دارد، سه؛ اینجا ظهور که امر سوم است تأمین است، صدور هم تأمین است، جهت صدور تأمین نیست.
ایشان میفرماید که «حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی التَّقِیَّةِ قَالَ لِأَنَّهُ خِلَافُ إِجْمَاعِ الطَّائِفَةِ»، یک؛ دو: خلاف «الْمُتَوَاتِرِ مِنَ الْأَخْبَارِ» است. روایات متواتر این است که جد طبقه دوم است و با إخوه و اینها جمع میشود و ارث میبرند. به منزله پدر نیست که با بودِ او برادر ارث نبرد. اجماع طایفه این است البته این اجماع مدرکی است، چون اخبار متواتر است.
روایت یازدهم که مرحوم کلینی نقل کرد از «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) «عَنِ ابْنِ أُخْتٍ لِأَبٍ وَ ابْنِ أُخْتٍ لِأُمٍّ قَالَ لِابْنِ الْأُخْتِ مِنَ الْأُمِّ السُّدُسُ وَ لِابْنِ الْأُخْتِ مِنَ الْأَبِ الْبَاقِی»؛[14] «فهاهنا امران»: امر اول را اصلاً مطرح نکردند. سؤال کرد که یک خواهرزاده أبی است و یک خواهرزاده أمی، این معلوم میشود که اصل ارث را مسلّم گرفته، محور سؤال سهم و مقدار ارث است، منتها مشکلش این است که سخن از جد در اینجا نیست. سؤال کرد که اینها باهم جمع شدند حکمشان چیست؟ و بحث ما هم در این است که اینها گاهی با جد جمع میشوند، گاهی با خودشاناند! ولو با جد نباشد، این روایت جزء روایاتی نیست که معارض داشته باشد، این فقط کلاله است و با جد جمع نشده است. فرمود به اینکه هر کدام سهم «من یتقرب» را میبرند، «إبن الأخت» یک ششم میبرد و «إبن الأختِ أب» بقیه را میبرد.
روایت دوازده این باب که باز محمد بن مسلم از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) نقل کرد این است که «سَأَلْتُهُ عَنِ ابْنِ أَخٍ لِأَبٍ وَ ابْنِ أَخٍ لِأُمٍّ قَالَ لِابْنِ الْأَخِ مِنَ الْأُمِّ السُّدُسُ وَ مَا بَقِیَ فَلِابْنِ الْأَخِ مِنَ الْأَبِ»؛[15] این مال این است که کلالهها اگر باهم جمع بشوند، حکم چیست؟ اینجا اگر کلاله مادری باشد که یک ششم میبرد و بقیه هم مال پدری است. اینجا سخن از جمعشدن نیست - خود کلالهها باهم جمع بشوند - سخن از اصل ارث نیست، سخن در سهم ارث است. این پنج شش روایت اخیر اینطور است.
روایت سیزدهم این باب که باز «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل میکند این است که «قُلْتُ لَهُ بَنَاتُ أَخٍ وَ ابْنُ أَخٍ»؛ دخترانِ برادرند و پسر برادر، یعنی برادرزادهها بعضی دخترند بعضی پسر! فرمود: «الْمَالُ لِابْنِ الْأَخِ قُلْتُ قَرَابَتُهُمْ وَاحِدَةٌ» «فهاهنا امران»: یکی اینکه اگر جد با کلاله جمع بشود حکم چیست؟ حکمش این است که برادرزاده با جد ارث میبرند. یکی اینکه اگر برادرزاده با خواهرزاده باشد چگونه است؟ روایت فراوانی دارد که سهم «من یتقرب» را میبرند. اما این روایت میگوید به اینکه اینها ارث میبرند و خواهرزاده ارث نمیبرد، این یک تعارض دیگر در خود کلالهها است، حضرت فرمود که مال برای پسر است، برادرزادهای که پسر برادر است نه دختر برادر، محمد بن مسلم به امام باقر عرض کرد که «قَرَابَتُهُمْ وَاحِدَةٌ»؛ اینها دختران برادرند، او پسر برادر است، قرابتشان یکی است! فرمود: بله! اما «الْعَاقِلَةُ وَ الدِّیَةُ عَلَیْهِمْ وَ لَیْسَ عَلَی النِّسَاءِ شَیْءٌ»[16].
اگر کسی به ما بگوید که پسرعموی شما با موتور در فلان شهر تصادف کرد شما باید دیه بدهید، ما نگاه میکنیم که یعنی چه!؟ پسرعموی ما در فلان شهر با موتور تصادف کرد، قتل خطئی دارد، شما باید دیه بدهید! اینقدر این مسئله ناآشناست برای همه فقهایی که سطحش را درس گفتند، خارجش را هم گفتند، دیه بر عاقله است، ناآشناست!
این یک علاجی میخواهد که آیا این حکم، عصری است مصری است؟ نظام، نظام قبیلهای است و در نظام قبیلهای این است یا نه؟ برای هیچ کسی قابل قبول نیست این! میگویند این یعنی چه؟ پسرعموی ما خودش پدر دارد، مال هم دارد، من دیهاش را بدهم یعنی چه؟ این دیه بر عاقله است یا در جایی است که نظام یک جامعه نظام قبیلگی باشد یا نه؟ اگر واقعاً اینطور باشد که پسرعموها را مثل بچههای خودمان رعایت کنیم، اخلاقشان را، تربیتشان را، این اگر باشد خیلی چیز خوبی است، که همه باید تا بنیأعمامشان را هم محافظت کنند.
میفرماید به اینکه این هم «حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی التَّقِیَّةِ وَ جَوَّزَ حَمْلَهُ عَلَی کَوْنِ ابْنِ الْأَخِ مِنَ الْأَبَوَیْنِ وَ بَنَاتِ الْأَخِ مِنَ الْأَبِ وَحْدَهُ لِمَا مَرَّ»[17] یک حمل بعیدی هم کردند.
روایت چهاردهم که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرده است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که «قُلْتُ لَهُ ابْنُ أَخٍ وَ جَدٌّ» «و حذف ما یعلم منه جائز» این است که گاهی خصوصیتهایی که در سؤال هست حذف میشود، چون از جواب برمیآید،گفت که برادرزاده هستند با جد! موضوع چیست؟ از جواب معلوم میشود که از مقدار ارث سؤال کردند. حضرت فرمود: «الْمَالُ بَیْنَهُمَا نِصْفَانِ»؛[18] یعنی برادرزاده با بودنِ جد ارث میبرد، اولاً؛ سهم الإرثش هم مثل سهم الإرث جد است، ثانیاً.
روایت پانزدهم که «وَ قَدْ تَقَدَّمَ فِی حَدِیثِ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) فرمود «قَالَ: تُعْطِی ابْنَ أَخِیهِ الْمُسْلِمَ ثُلُثَیْ مَا تَرَکَهُ وَ تُعْطِی ابْنَ أُخْتِهِ الْمُسْلِمَ ثُلُثَ مَا تَرَکَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ» اگر فرزند داشته باشد میت، که طبقه اول است، اگر فرزند نداشته باشد و به کلاله برسد، برادرزاده دو سوم میبرد خواهرزاده یک سوم.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] - سوره نساء، آیه 12.
[2]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[3] - سوره نساء، آیه 12.
[4]- سوره نساء، آیه176.
[5] - وسائل الشیه، ج26، ص69.
[6] - وسائل الشیه، ج26، ص159.
[9] - وسائل الشیه، ج26، ص160.
[11] - وسائل الشیه، ج26، ص161.
[12] - وسائل الشیه، ج26، ص16
[13] - وسائل الشیه، ج26، ص162.
[14] - وسائل الشیه، ج26، ص162.
[15] - وسائل الشیه، ج26، ص162.
[16] - وسائل الشیه، ج26، ص163.
[17] - وسائل الشیه، ج26، ص163.
[18] - وسائل الشیه، ج26، ص163.